بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سجاد فروزش سيماي منافقان در نهج البلاغه مقدمه در طول تاريخ همواره بشريت با بيماري اخلاقي «نفاق» درگير بوده، آسيبهاي زيادي از اين طريق متحمل شده و اثرات زيانبار اين مرض مهلک در جوامع بشري، مشهود بوده است و هرچه پيش ميرويم قربانيان بيشتري ميگيرد. بدون ترديد خطر نفاق از شرک و کفر افزونتر است؛ چرا که نفاق در درون، همان کفر است و تنها در ظاهر با آن تفاوت دارد و چه بسا ظاهر خوش رنگ و لعاب او خريدار بيشتري دارد، و بنابر اين به شدت توسعه مييابد. در اهميت بحث نفاق همين بس که سورهاي ويژة آن در قرآن آمده است. افزون بر آن، در دوازده سوره از مصحف شريف به اين مبحث اشاره شده1 که با توجه به مبناي اجمالگوييِ قرآن، بسيار قابل تأمل است. از نظر کميت، مادة «نفاق» در قرآن با عناوين مختلف 37 بار آمده که در مقايسه با واژة «طاغوت» و «مترفين» بيش از چهار برابر است. هشدارهاي مکرر مولاي متقيان علي(عليه السلام) که خود قرباني توطئههاي شوم آنان بود و با تمام وجود، مکر و حيلههاي آنها را لمس ميکرد، مؤيد ديگري بر اهميت مطلب است که بايد پرده از باطن منافقان برداشت و توجه مردم را به واقعيت زشت و پليد آنها جلب کرد.
نفاق در لغت و اصطلاح واژة «نفاق» از ماده «نفق» به معناي مخفي کردنِ کفر و تظاهر به ايمان است. استعمالِ نفاق به اين معنا براي اولين بار در قرآن آمده و به گفته «ابن منظور» در «لسان العرب»، عرب، قبل از اسلام، ماده و هيئتهاي گوناگون «نفق» را براي انسان به کار نميبرد.2 براي اين واژه، معاني گوناگوني ذکر شده است. «خليل» مينويسد: «النَّفَق: سَرَبٌ فِي الأَرضِ لَهُ مَخلَصٌ إلِي مکانٍ آخَر؛ نفق تونل و راه زيرزميني است که از جاي ديگر، راه خلاص دارد» و «نافقاء» در برابر «قاصعاء» به معناي يکي از دو سوراخِ لانه موش صحرايي به کار رفته است.3 «راغب اصفهاني» مينويسد: «نفاق» وارد شدن در شرع از دري و بيرون شدن از در ديگر است و خداوند در آيهاي به همين معنا، توجه داده است که: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُون»4 يعني خارج شدگان از شرع.5 پس از کاربرد قرآن، معناي اين واژه در زبان عرب توسعه يافت. اوصاف منافقين اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) در «نهج البلاغه» ويژگيها و صفات بسيار دقيقي را براي اهل نفاق ذکر فرموده است که براي شناخت منافقان، به ويژه در عصر حاضر، بسيار لازم و ضروري است: 1. گمراهي: اولين صفتي که مولاي متقيان علي(عليه السلام) براي اهل نفاق ميشمارد گمراهي است. اينان هم خود گمراه هستند و هم ديگران را به وادي گمراهي ميکشانند: «فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ؛6 اينان گمراه و گمراه کنندهاند.»
2. لغزش و خطاکاري: ويژگي دوم خطاکاري و به خطااندازي است. اينان در مسير حق هم خودشان دچار لغزش و خطا شدهاند و هم ديگران را به لغزشگاه سوق ميدهند: «وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ؛7 منافقان لغزشکار و لغزانندهاند.» تفاوت بين «ضالّون» و «زالّون» اين است که اولي به کساني اشاره دارد که آگاهانه در گمراهي گام مينهند و دومي اشاره به کساني است که اشتباه و خطاي فراوان دارند. آري! چون منافقان از نور علم و ايمان بيبهرهاند، اشتباهات آنها نيز فراوان است.8
3. رنگ به رنگ شدن: منافق در زندگي و اعتقادات خويش دائم دچار ترديد است و هيچ استواري و ثباتي ندارد و پايبند به هيچ مکتب و عقيدهاي نيست و به اصطلاح «نان را به نرخ روز ميخورد». به همين خاطر در معاشرت خود با ديگران، به اقتضاي زمان، هر روز به رنگي در ميآيد تا منافع نامشروع خود را از اين طريق تأمين کند. اگر روزگاري در جمع نمازگزاران برود، به نماز ميايستد و اگر با شرابخواران بنشيند، به ميگساري ميپردازد و به زعم او اين خصيصه به او امکان زيستن و ايمني ميدهد. بنابر اين تعبير قرآن از اين افراد چنين است: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»؛9 «و هنگامي که افراد با ايمان را ملاقات ميکنند، ميگويند: ما ايمان آورديم! (ولي) هنگامي که با شيطانهاي خود خلوت ميکنند، ميگويند: ما با شماييم! ما فقط (آنها را) مسخره ميکنيم!» و اميرالمؤمنين(عليه السلام) آنها را اين گونه توصيف مينمايد: «يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَانا؛ً10 به رنگهاي گوناگون در ميآيند و فتنههاي گوناگون به پا ميکنند.» تفاوت بين «يتلوّنون» و «يفتنّون» ممکن است از اين جهت باشد که اولي به جهات ظاهري آنها اشاره ميکند؛ يعني هر روز به رنگي در ميآيند و دومي اشاره به نقشههاي پنهاني آنها دارد که هر روز به سراغ حيلههاي مرموز تازهاي ميروند و طبيعت نفاق در هر صورت، دوگانگي بين گفتار و رفتار و برنامههاست.11
4. آمادگي و کمين براي فريفتن: ويژگي ديگري که آن امام همام براي منافقين برمي شمارد، اين است که آنها تکيهگاه ثابتي ندارند و هر روز و در هر شرايطي وسيله و راه و روش خاصي که براي خودشان امکانپذير و براي مخاطبين قابل قبول باشد، بر ميگزينند: «وَ يَعْمِدُونَکمْ بِکلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَکمْ بِکلِّ مِرْصَادٍ؛12 منافقين از هر وسيلة پيدا و پنهان براي ضربه زدن به شما استفاده ميکنند و در هر کمينگاهي به کمين شما مينشينند.»
5. بيماردلي و ظاهرآرايي: طبق فرمايش اميرمؤمنان(عليه السلام) منافقين همواره ظاهري پاک و آراسته و در عين حال باطني ناپاک و فاسد دارند: «قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ؛13 آنان در دل بيمار و در ظاهر آراستهاند». مراد از بيماري دلهاي منافقان و پاکيزگي ظاهر آنان، دردهاي نفساني است که جان آنها را فرا گرفته (مانند حسد، کينه، مکر و فريب)، که در نهان بر ضدّ مسلمانان حيله و تزوير به کار ميبرند، و در آشکار نسبت به آنان اظهار خوشرويي، دوستي، محبّت و خيرخواهي ميکنند، و اين رويّه که انسان با زبان چيزي را خوب و پسنديده بداند و خلاف آن را در دل داشته و پنهان کرده باشد، قانون و ضابطة نفاق است. مقصود از واژة «صفاحهم» صورت ظاهر آنهاست، و مراد از پاکيزگي صورتهايشان سلامت ظاهر آنها از بيماريهايي است که دلهاي آنها را فراگرفته.14 مولاي پرهيزگاران در بيان گرانسنگ ديگري اين صفت منافقان را اين گونه تبيين ميفرمايند: «الْمُنَافِقُ قَوْلُهُ جَمِيلٌ وَ فِعْلُهُ الدَّاءُ الدَّخِيلُ؛15 منافق، گفتارش زيبا و کردارش بيماري درون است.»
6. حرکتهاي پنهاني: يکي ديگر از صفات منافق حرکت در خفا و دور از چشم ديگران است. اميرمؤمنان(عليه السلام) ميفرمايد: «يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّراءَ؛16 در پنهاني گام بر ميدارد و همانند بيماري، در بدن نفوذ مينمايند.»
7. گفتارشان درمان، کردارشان درد بيدرمان: امام علي(عليه السلام) ميفرمايد: «وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ؛17 توصيفشان درمان و سخنانشان شفابخش است؛ ولي عملشان درد درمان ناپذير.» وقتي با آنان همکلام ميشوي، آنچنان سخن ميگويند که گويي راهگشا و کليد حل تمام مشکلات و آلامند؛ اما اگر اعمال آنها را نظاره کني، پي خواهي برد که خود آنها ريشة اصلي مشکل و دردي بيدرمان براي جامعهاند. شاعر اين بيان اميرمؤمنان(عليه السلام) را زيبا ترجمه کرده است: بود وصفشان هم چو درمان مفيد ز گفتارشان صحت آيد پديد ولي هست کردارشان در جهان يکي درد مهلک که درمان آن محال است در عرصه روزگار کند روز مردم چنان شام تار18 مصحف شريف اين گونه به اين موضوع پرداخته است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُک قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام»؛19 «(اي پيامبر!) و از مردم کساني هستند که گفتار آنها در زندگي دنيا ماية اعجاب تو ميشود (در ظاهر اظهار محبت شديد ميکنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه ميگيرند (اين در حالي است که) آنان، سرسختترين دشمنانند.» 8. تنگ نظري و ايجاد يأس: يکي ديگر از ويژگيهاي منافقان اين است که از شادي مؤمنان ناراحت و از ناراحتي آنان شاد ميشوند، بر رفاه و آسايش آنها حسد ميورزند و تلاش ميکنند تا با ايجاد يأس و بدبيني ارادههاي آنان را تضعيف کنند تا قدرت جهاد و مقاومت آنها را درهم شکنند. مولاي متقيان علي(عليه السلام) منافقين را اين گونه توصيف فرمودهاند: «حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ؛20 نسبت به رفاه مردم حسادت ميورزند و روي سختي (به زحمت افتادن مردم) پافشاري نموده، اميد مردم را نا اميد ميکنند.» خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد: «إِنْ تَمْسَسْکمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّکمْ کيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ»؛21 «اگر به شما نيکي برسد، آنها را ناراحت ميکند و اگر حادثة ناگواري براي شما رخ دهد، خوشحال ميشوند (امّا) اگر (در برابرشان) استقامت و پرهيزگاري پيشه کنيد، نقشههاي (خائنانه) آنان، به شما زياني نميرساند و خداوند به آنچه انجام ميدهند، احاطه دارد.»
9. شريک دزد و رفيق قافله: منافقان به هيچ مکتب و عقيدهاي معتقد و پايبند نيستند؛ از اين رو به اقتضاي شرايط و محيط، روش آنان تغيير ميکند. به فرمودة امام(عليه السلام) اينان براي راه يافتن به هر دل، شيوه و واسطهاي و براي هر غم، گريهاي مهيا کرده اند: «لَهُمْ بِکلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَي کلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ؛22 آنها در هر راهي کشتهاي را به خاک افکندهاند، و به هر دلي راهي دارند و بر هر مصيبتي اشکي دروغين ميريزند.» عبارت «وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ» اشاره به همدرديهاي دروغين منافقان و اشک تمساح ريختن آنان در مصائب مؤمنان است تا کينهها و عداوتهاي دروني خود را به اين طريق بپوشانند و مردم را بفريبند و به دنبال خود به پرتگاه بکشانند و آنان را بيچاره کنند.23
10. قرض دادن مدح و ستايش: يکي ديگر از شاخصههاي منافقين اين است که به يکديگر مدح و ثنا قرض ميدهند؛ يعني اين گروه منافق از آن گروه تمجيد و ستايش ميکنند و در مقابل آن، از گروه ديگر تمجيد و پاداش پس ميگيرند، اين گروه به ديگري رأي ميدهد و مواضع آن گروه را تأييد ميکند تا آن هم، مقابله به مثل نمايد. چنانکه اميرمؤمنان(عليه السلام) ميفرمايد: «يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ؛24 از همديگر تمجيد و تعريف کرده انتظار پاداش و مقابله به مثل دارند.»
11. اصرار و لجاجت: اميرمؤمنان(عليه السلام) ميفرمايد: «إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا؛25 هر گاه چيزي را طلب کنند، روي آن اصرار ميورزند.» قرآن دربارة مؤمنان نيازمند ميفرمايد: «لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»؛26 «هرگز با اصرار از مردم چيزي نميخواهند.» اما به خلاف اينها، منافقان ميخواهند هر طور شده به مقصودشان برسند.
12. رسواگري در عيبجويي: منافق براي فرار و مخفي کردن عيوب خويش، با پرده دري و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرويش را ميريزد و عيوب او را در جمع فاش ميکند همچنان که حضرت امير(عليه السلام) ميفرمايد: «وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛27 و اگر به انتقاد پردازند، پرده دري ميکنند.» يعني اگر کسي را سرزنش کنند، عيبهاي او را آشکار ميکنند و از اين طريق او را شرمنده و سرافکنده ميسازند و بسا عيبهاي او را در حضور کسي به او ميگويند که دوست نميدارد وي در جريان آنها قرار گيرد، و اينها از آن ناصحان خير انديش نيستند که در هنگام عتاب و بازخواست پرده از گناه انسان برندارند و به کنايهاي لطيف و سر بسته اکتفا کنند.28
13. اسراف و خيانت در قضاوت: يکي ديگر از خطاهاي فکري منافقان «مطلقگرايي» است. از نگاه آنان همه چيز سياه يا سفيد مطلق است، به اين معنا که با مشاهدة کمترين خطا و لغزش از مؤمنان آنان را به صورت سياه مطلق ميبينند و حکم به فسادشان ميدهند و در مقابل، تمام لغزشها و خطاهاي همکيشان خود را ناديده ميگيرند، بنابر اين هرگز صلاحيت قضاوت را ندارند. به فرموده مولاي پرهيزگاران علي(عليه السلام): «وَ إِنْ حَکمُوا أَسْرَفُوا؛29 و اگر در مسألهاي قضاوت کنند، در ستم اسراف روا ميدارند و راه خيانت را ميپيمايند.»
14. برنامهريزي براي اهداف باطل: از آنجا که منافق عقيده و ايدئولوژي ثابت و استواري ندارد، مجبور است براي پيشبرد اهداف خود در مقابل خطرات و مشکلات پيشرو چارهاي انديشيده و براي نابود کردن مخالفان برنامهريزي دقيقي کند. امام(عليه السلام) با اشاره به اين برنامهريزي ميفرمايد: «قَدْ أَعَدُّوا لِکلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِکلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً؛30 آنان در برابر هر حقي، باطلي و در مقابل هر مستقيمي، انحرافي و در برابر هر زندهاي، قاتلي را تدارک ديدهاند و براي هر دري کليدي و براي هر شب تاريکي چراغي (راه در رو) آماده کردهاند.» در طول تاريخ، مخصوصاً قرنهاي نخستين اسلام شواهد زندهاي براي اين کلام پر معناي امام(عليه السلام) ديده ميشود. يک نمونه که هر انسان آگاهي را شديداً در تعجب فرو ميبرد، هنگامي است که به لشکريان معاويه گفتند: شما «فئة باغيه» (گروه ستمگر) هستيد که پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) در حديث معروف دربارة عمار، خبر داده بود و بيش از سي سال قبل، به او خطاب کرده و گفته بود: «تو را فئة باغيه خواهند کشت.» معاويه در برابر اين استدلال محکم و روشن گفت: «قاتل عمار علي است؛ زيرا او عمار را به همراه خود آورد! اگر نياورده بود، ما او را نميکشتيم!»31
15. اظهار بيميلي به مطامع دنيوي: يکي ديگر از اوصاف منافقين اين است که با حيله و نيرنگ براي نفوذ در دلها، نسبت به دنيا و مافيها اظهار بيميلي ميکنند و از اين طريق بازار کالاي فکري خويش را گرم کرده، به مطامع نامشروع خود ميرسند. به فرموده امام(عليه السلام) بيميلي به مطامع مادي را وسيلة طمع خويش قرار ميدهند: «يَتَوَصَّلُونَ إِلَي الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ؛32 با اظهار بيميلي به طمع راه مييابند، تا بازارهاي خويش را گرم کنند، و کالاهاي خود را مصرف نمايند.»
16. آميختن حق و باطل: آخرين ويژگي منافقان اين است که پيوسته کفر، باطل و گمراهي را با حق در هم آميخته و در لباس حق جلوه ميدهند. سادهانديشان را در جادة باريک و پر پيچ و خم گمراهي ميکشانند، به طوري که هيچ راه بازگشتي ندارند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: «يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ؛33 گفتارشان شبههانگيز است، در سخن، حق را با باطل ميآميزند، راه ورود به خواستههاي خود را آسان و طريق خروج از آن را تنگ و پر پيچ و خم ميسازند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند).» در ادامه مولاي متقيان علي(عليه السلام) آنها را دار و دستة شيطان ميخواند و ميفرمايد: «فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ؛34 پس آنان گروه شيطان و شعلههاي آتش دوزخ هستند.» همچنان که خداوند متعال ميفرمايد: «أُولئِک حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَالشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُون»؛35 «اينان گروه پيروان شيطانند و آگاه باشيد که گروه شيطان تحقيقاً در زياني غير قابل جبران هستند.»
روش برخورد با منافق در «نهج البلاغه» براي برخورد با منافقان دو راه کلي بيان شده است: الف) شناخت: اولين گام در راه ريشه کن کردن نفاق و در امان بودن از منافق، شناخت صحيح او و بر حذر بودن و دوري کردن از اوست. مولاي متقيان در خطبة 194 نهج البلاغه به طور مفصل اوصاف و ويژگيهاي منافقان را براي شناخت هرچه بيشتر ما بيان فرمودهاند که گذشت. قرآن کريم نيز از مؤمنان خواسته است که با منافقان دوستي نورزند: «وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيراً»؛36 «و از ميان آنها، دوست و يار و ياوري اختيار نکنيد!» پر واضح است که تحقق چنين امري مستلزم شناخت صحيح منافق و اعمال و رفتار اوست. امام علي(عليه السلام) همواره در صدد آگاهيبخشي و هشدار نسبت به خطر منافقين بود. به عنوان نمونه، هنگامي که حکومت مصر را به «محمد بن ابيبکر» واگذار نمود، طي نامهاي او را از بزرگترين خطري که حکومت اسلامي را تهديد ميکند آگاه ساخت و از منافقان بر حذر داشت و فرمود: «... وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(صلي الله عليه و آله) إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَي أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً ـ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِک فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکهِ وَ لَکنِّي أَخَافُ عَلَيْکمْ کلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْکرُونَ؛37 پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) به من فرمود: بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسي ندارم؛ زيرا مؤمن را ايمانش باز داشته، و مشرک را خداوند به جهت شرک او نابود ميسازد؛ بلکه من بر شما از هر منافقي ميترسم که دروني دو چهره، و زباني عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است.» اين نکته نيز قابل ذکر است که با توجه به مطالب ارائه شده، بهترين راه شناخت منافقين، دقت و تأمل در کلام و عمل آنان و مقايسة آن دو با همديگر است؛ زيرا آنها مرد ميدان سخن هستند، بسيار زيبا، شيوا، هنرمندانه و دلسوزانه سخن ميگويند و راه نشان ميدهند؛ اما در ميادين عمل گرفتار تناقض شده، برخلاف ادعاهاي خود مشي ميکنند.
ب) افشاگري: اميرمؤمنان(عليه السلام) اين شيوه را در موقعيتهاي مختلف گوشزد کردهاند که به نمونههايي اشاره ميشود: 1. افشاي سوابق نکوهيدة «اشعث بن قيس»: هنگامي که امام(عليه السلام) در سال 38ق در مسجد کوفه مشغول سخنراني بود، اشعث بن قيس به يکي از مطالب آن حضرت اعتراض کرد و گفت: اين سخن به زيان شماست، نه به سود شما. امام(عليه السلام) با نگاه تندي به او نگريست و خوي پليد و نفاق گونة او را براي مردم فاش کرد و چنين فرمود: «مَا يُدْرِيک مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي؟! عَلَيْک لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِينَ! حَائِک ابْنُ حَائِک! مُنَافِقٌ ابْنُ کافِرٍ! وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَک الْکفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَي فَمَا فَدَاک مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُک وَ لَا حَسَبُک وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَي قَوْمِهِ السَّيْفَ وَ سَاقَ إِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِيٌّ أَنْ يَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا يَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ؛38 تو چه ميداني که چه چيز به ضرر يا به نفع من است؟! نفرين خدا و نفرين نفرينکنندگان بر تو باد اي بافنده [دروغ]، پسر بافنده و اي منافق فرزند کافر. به خدا قسم! تو يک بار در زمان کافر بودنت اسير شدي و يک بار در زمان مسلمانيت و در هيچ يک از اين دو اسارت، مال و تبارت به حالت فايدهبخش نبود. مردي که شمشير را بر قوم خويش براند و آنها را به مرگ بکشاند، سزاوار است که نزديکانش او را دشمن بدارند و افراد بيگانه از شرّ او در امان نباشند.» «سيّد رضي» گفته است: «منظور کلام مولا که فرموده شمشير را بر قوم خويش براند، پيشامدي است که براي اشعث بن قيس با خالد بن وليد در يمامه روي داد. در آن واقعه اشعث قوم خود را فريب داد و به آنها نيرنگ زد و خالد بر آنها مسلّط شد و آنها را کشت. بعد از اين واقعه، قوم اشعث او را «عُرف النّار» ميناميدند و عرف النّار در نزد آن قوم به معناي مکر کننده است.» علت تندي امام(عليه السلام) اين بود که ريشة هر فتنه و توطئهاي که در حکومت حضرت پديد ميآمد به اشعث بر ميگشت و به تعبير «ابن ابي الحديد»: «کل فساد کان في خلافة علي(عليه السلام) و کل اضطراب حدث فأصله الأشعث.»39 2. افشاي مغيرة بن اخنس: هنگامي که بين امام علي(عليه السلام) و عثمان مشاجرهاي روي داد، مغيره که يکي از منافقان بود، به عثمان گفت: من حساب او را ميرسم و جلوي او را خواهم گرفت! امام(عليه السلام) چهرة واقعي او را رسوا ساخت و اين چنين فرمود: «يَا ابْنَ اللَّعِينِ الْأَبْتَرِ! وَ الشَّجَرَةِ الَّتِي لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ! أَنْتَ تَکفِينِي؟! فَوَ اللَّهِ مَا أَعَزَّ اللَّهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ وَ لَا قَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ؛40 اي پسر ملعون ابتر! و اي فرزند درخت بيريشه و بيشاخه! تو به حساب من ميرسي؟! به خدا سوگند! هرگز خداوند کسي را که تو ياورش باشي عزت نميدهد و آن کس که تو دستش را بگيري، به پا نميخيزد.» و در آخرين جمله، امام(عليه السلام) مغيره را به شدت تحقير کرد و فرمود: «اُخْرُجْ عَنَّا أَبْعَدَ اللَّهُ نَوَاک ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَک فَلَا أَبْقَي اللَّهُ عَلَيْک إِنْ أَبْقَيْتَ؛41 از نزد ما بيرون شو! خدا مقصد تو را دور کند (و هرگز به مقصود نرسي) برو و هر چه در توان داري به کار گير! خدا تو را زنده نگذارد، اگر آنچه در توان داري به کار نگيري!» يعني تو کوچکتر از آن هستي که مرا تهديد کني، پس هر چه در توان داري به کار گير تا بداني که کاري از تو ساخته نيست و بيچاره و بدبخت کساني که حامياني همچون تو دارند.42 3. افشاي «برج بن مسهر طايي»: زماني که «برج بن مسهر طايي» از شعراي مشهور خوارج43 با صداي بلند، به گونهاي که امام بشنود شعار خوارج (لاحکم الا لله) را سر داد، امام(عليه السلام) با کلمات تند و کوبندهاي، آن مرد نادان ماجراجو را خاموش کرد تا ديگري جرأت نکند در محضرش چنين شعاري با چنان محتواي گمراه کنندهاي سر دهد؛ چرا که بيم آن ميرفت افراد ناآگاهي تحت تأثير شعار ظاهرفريب او قرار گيرند، بنابر اين با تندي فرمود: «اسْکتْ قَبَحَک اللَّهُ يَا أَثْرَم؛44 خاموش باش! خداوند رويت را زشت (و سياه) کند، اي دندان شکسته!» سپس امام به سوابق سوء او اشاره کرد و فرمود: «فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکنْتَ فِيهِ ضَئِيلًا شَخْصُک خَفِيّاً صَوْتُک حَتَّي إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِز؛45 به خدا سوگند حق آشکار شد، در حالي که تو شخصي ناچيز و بيمقدار بودي و صدايت به جايي نميرسيد و آنگاه که باطل نعره برآورد، تو همچون شاخ بزي آشکار شدي!» همان گونه که پيشتر نيز اشاره شد، نفاق يک بيماري دروني است و مانند بسياري از امراض دروني، درمانپذير است. راهي که امام علي(عليه السلام) در پيش روي ما مينهد، «بهرهگيري از قرآن» است. امام در خطبة بلندي خطاب به اصحابشان، آنان را به روي آوردن به قرآن سفارش فرموده، به شفاخواستن از آن در بيماريها و ياري خواهي در گرفتاريها فرمان ميدهد و سپس ميفرمايد: «فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَکبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ؛46 بيگمان درمان بزرگترين دردها که آن کفر و نفاق و گمراهي و سرگشتگي است، در قرآن وجود دارد پس خواسته هاي خود را به احترامِ قرآن از خدا بخواهيد.» نتيجه نفاق مخفي کردن کفر و تظاهر به ايمان و از جمله مختصات انسانها است؛ يعني اين قدرت براي انسان وجود دارد که نسبت به کسي آخرين درجة خشم را داشته باشد؛ ولي براي اينکه او را بفريبد، تظاهر به محبت و مهرباني به او کند. بيشترين آسيبها از جانب منافقان به جامعة ديني وارد ميآيد و منافق با داشتن ظاهري موافق با دين، بيش از دشمنان آشکار، امکان آسيبرساني دارد؛ از اين رو به شناخت و مراقبت جدي احتياج دارد. مهمترين ويژگيهاي منافق: گمراهي، خطاکاري، تلوّن و چند رنگي، فريب، بيماردلي، آراستگي ظاهري، ايجاد يأس و نوميدي و... است و راه مقابله با او، شناخت و افشاگري ميباشد. فهرست منابع 1. قرآن کريم. 2. آمدي، عبدالواحد تميمي، غررالحکم و دررالکلم، مترجم: سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ دوم، 1378ش. 3. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، 10 جلد، مکتبة آيت الله المرعشي النجفي، قم، چاپ اول، 1404ق. 4. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بيروت، چاپ سوم، 1414ق. 5. ايراندوست، عباس، خورشيد هدايت، انتشارات اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1344ش. 6. بحراني، ميثم بن علي ابن ميثم، شرح نهج البلاغه، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1362ش. 7. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دار القلم ـ الدار الشامية، بيروت، چاپ اول، 1412ق. 8. سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، انتشارات نسيم حيات، قم، زمستان 1379. 9. فراهيدي، خليل بن احمد، العين، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410ق. 10. مکارم شيرازي، ناصر، پيام امام شرح تازه و جامعي بر نهج البلاغه، دارالکتب الاسلاميه، تهران، چاپ اول، 1390ش. پي نوشت: 1) بقره، آلعمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، فتح، حديد، حشر و تحريم. 2) لسان العرب، ابن منظور، ج10، ص359. 3) العين، خليل، ج5، ص177. 4) توبه / 67. 5) المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، ص819. 6) نهج البلاغه، خطبه 194. 7) همان. 8) پيام امام اميرالمومنين(ع)، ج7، ص606. 9) بقره / 14. 10) نهج البلاغه، خطبه 194. 11) پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، ج7، ص607. 12) نهج البلاغه، خطبه 194. 13) نهج البلاغه، خطبه 194. 14) شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج3، ص428. 15) ترجمه غررالحكم و دررالكلم، رسولي محلاتي، ج1، ص453. 16) نهج البلاغه، خطبه 194. 17) نهج البلاغه، خطبه 194. 18) خورشيد هدايت، ج1، ص912. 19) بقره / 204. 20) نهج البلاغه، خطبه 194. 21) آلعمران / 120. 22) نهج البلاغه، خطبه 194. 23) پيام امام اميرالمومنين(ع) ج7، ص610. 24) نهج البلاغه، خطبه 194. 25) همان. 26) بقره / 273. 27) نهج البلاغه، خطبه 194. 28) شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج3، ص430. 29) نهج البلاغه، خطبه 194. 30) نهج البلاغه، خطبه 194. 31) پيام امام اميرالمومنين، ج7، ص614؛ به نقل از: صحيح مسلم، ج8، ص185. 32) نهج البلاغه، خطبه 194. 33) همان. 34) همان. 35) مجادله / 19. 36) نساء / 89. 37) نهج البلاغه، نامه 27. 38) نهج البلاغه، خطبه 19. 39) شرح نهج البلاغه، ابن أبي الحديد، ج2، ص279. 40) نهج البلاغه، خطبه 135. 41) نهج البلاغه، خطبه 135. 42) پيام امام اميرالمومنين(ع)، ج5، ص503. 43) شرح نهج البلاغه، ابن أبي الحديد، ج10، ص130. 44) نهج البلاغه، خطبه 184. 45) همان. 46) همان، خطبه 176. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره156.