شمه‌ ای از آداب تبلیغ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شمه‌ ای از آداب تبلیغ - نسخه متنی

حسین تربتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
حسين تربتي
شمه‌ اي از آداب تبليغ
هر كاري نياز به آداب و شيوه خاصي دارد كه اگر آن آداب مراعات و لحاظ شوند، آن عمل به نتيجه دلخواه و مطلوب مي‌رسد. تبليغ يكي از كارهاي مهم و اساسي است كه قطعا از اين قانون و قاعده مستثنا نخواهد بود. مبلّغ موفق كسي است كه آداب و شيوه‌هاي تبليغ را مراعات كند. در اين نوشتار بر آنيم كه به برخي از آداب تبليغ اشاراتي داشته باشيم. اميد آنكه «مبلغان» مخلص و دلسوز با بهره بري از اين نكته‌ها همراه با تجربه‌ها و اندوخته‌هاي خويش تبليغ موفقي داشته باشند.
1. طلب ياري از خداوند
اولين نكته كه هر مبلّغي بايد به آن توجه داشته باشد، اين است كه بداند تمام كارها، مخصوصا هدايت در يدِ قدرت الهي است. اين ما نيستيم كه مردم را هدايت مي‌كنيم، بلكه پشت پرده، خداوند متعال است كه از طريق و مجراي عالمان صالح، بندگان خويش را هدايت و رهبري مي‌كند؛ لذا فراموش نكنيم كه همه چيز در دست قدرت اوست. پس از او كمك بخواهيم. اينكه در نماز لااقل ده نوبت در شبانه روز مي‌گوييم: «اياكَ نَعْبُدُ وَ اياكَ نَسْتَعينَ» 1
براي تقويت استعانت و كمك خواهي از خداوند متعال است.
دعاهاي معصومين عليهم السلام سرشار است از استعانت و ياري خواهي. در دعاي «سيفي صغير»، معروف به دعاي «قاموس»، مي‌خوانيم «وَ ارْزُقْني مِنْ نُورِ اسْمِكَ هَيبَةً وَ سَطْوَةً تَنْقادُ لِي الْقُلُوبُ وَ الاَْرْواحُ وَ تَخْضَعُ لَدَي النُّفُوسُ وَ الاَْشْباحُ... لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجا مِنْكَ اِلاّ اِلَيكَ وَ لا إِعانَةَ اِلاّ بِكَ وَ لا اِتِّكاءَ اِلاّ عَلَيكَ...؛ 2 و روزي من گردان از نورِ نامت، هيبت و قدرتي را كه در دلها و روحها رام من گشته، و جانها و كالبدها در مقابل من فروتن شوند...؛ زيرا پناهگاه و جايي از تو جز به سوي تو نيست، و كمك كاري جز تو و تكيه گاهي جز تو وجود ندارد.‌»
امام سجاد عليه السلام در يكي از دعاهاي صحيفه سجاديه عرضه مي‌دارد: «يا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكارِهِ... ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الاَْسْبابُ وَ جَري بِقُدْرَتِكَ الْقَضاءُ وَ مَضَتْ عَلي إِرادَتِكَ الاْءَشْياءُ، فَهِي بِمَشيتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإرادَتِكَ دُونَ نَهْيكَ مَنْزَجِرَةٌ...؛ 3 ‌اي كسي كه گره‌هاي سختيها به وسيله او باز مي‌شود!... در برابر قدرت تو سختيها رام گشته، و با لطف تو علّتها كارساز شده، و با قدرت تو قضا (و تقديرات) جاري گشته، و با اراده تو اشياء به كار رفته است. پس آن اشياء با خواست تو، بدون سخنت از تو فرمان مي‌برند، و با اراده تو، بدون نهي ات باز داشته مي‌شوند... .‌»
به همين جهت است كه اولين دستوري كه به پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله، موفق‌ترين مبلّغ الهي، داده مي‌شود، اين است كه پيام و سخنش را با نام و ياد خدا و استعانت از او شروع كنند: «اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»؛ 4 «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.‌» و در پايان هر مرحله نيز دستور مي‌دهد كه توجّه و استعانت به خدا فراموش نشود: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ اِلي رَبِّكَ فَارْغَبْ»؛ 5 «پس هنگامي كه [از كار مهمّي] فارغ شدي، [به مهم ديگري] بپرداز و به سوي پروردگارت توجّه كن.‌»
و در روزهاي پاياني رسالتش نيز به او دستور مي‌دهد: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ»؛ 6 «پس منزه دان پروردگارت را با حمد و ستايش.‌»
حضرت موسي عليه السلام نيز كه از پيامبران و «مبلّغان» موفق است، چنين مي‌فرمايد:«أُفَوِّضُ اَمْري اِلَي اللّهِ اِنَّ اللّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»؛ 7 «امور خود را به خدا واگذار مي‌كنم [و از او استعانت مي‌جويم؛ چرا كه] خداوند بر بندگانش بيناست.‌»
در نتيجه، يك مبلّغ در هيچ آن و لحظه‌اي نبايد استعانت و استمداد الهي را فراموش كند، و در آن لحظه كه بر منبر قرار مي‌گيرد، بايد با توجه قلبي از خداوند كمك بخواهد كه قطعا سخنانش مؤثر واقع مي‌شود و بر دلها خواهد نشست.
2. دلسوزي و مهرباني
اگر مبلّغي بخواهد موفق باشد، در هدايت مردم بايد دلسوز باشد؛ يعني واقعا هدايت مردم به عنوان يك خواسته مهم و واقعي براي او مطرح باشد. وقتي چنين شد، قطعا هم تلاش بيشتري مي‌كند و هم سعي مي‌كند با آنان با مهرباني و نرمي برخورد كند.
قرآنِ هدايتگر، درباره پيامبر رحمت صلي الله عليه و آله چنين مي‌فرمايد: «لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَئُوفٌ رَحيمٌ»؛ 8 «به راستي رسولي از خودتان به سوي شما آمد كه ناراحتي شما برايش سخت و بر آسايش شما حريص (و دلسوز) و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.‌»
به خاطر همان دلسوزي است كه وقتي اهل مكه او را سنگباران مي‌كنند، به گونه‌اي كه حضرت مجبور مي‌شود شهر مكه را ترك كرده، به كوهها پناه ببرد، و وقتي علي عليه السلام و خديجه عليهاالسلام او را مي‌يابند و زخمهاي پاي او را پانسمان مي‌كنند، در همان حال مي‌گويد: «خدايا! قومم را ببخش و آنها را هدايت كن؛ چرا كه آنها نمي‌دانند.‌»
قرآن كريم درباره پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در جاي ديگر مي‌فرمايد: «وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»؛ 9 «تو را بغير از رحمت براي جهانيان نفرستاديم.‌» همين دلسوزي و رأفت او بود كه وقتي مكه را فتح كرد، به يكي از فرماندهان كه شعار مي‌داد: «اَلْيوْمُ يوْمُ الْمَلْحَمَةِ؛ امروز، روز انتقام است.‌» دستور داد كه شعار را عوض كنند، و به علي عليه السلام فرمود: پرچم را دست گرفته، اين شعار را سر دهد: «اَلْيوْمُ يوْمُ الْمَرْحَمَةِ؛ امروز، روز رحمت است.‌» 10
با اينكه همين مكيان سخت او را آزار و اذيت كرده بودند، با اين حال، چون پدر دلسوز و مهربان با آنها رفتار كرد. و خود آن حضرت نيز به ديگر مبلّغان سفارش مي‌كرد كه با مردم با نرمي و مهرباني برخورد كنند، از جمله به «معاذ» هنگام رفتن به سفر تبليغي سفارش فرمود: «عَلَيكَ بِالرِّفْقِ وَ الْعَفْوِ؛ 11 بر تو لازم است كه [با مردم] با مدارا و گذشت برخورد كني.‌»
در روايت ديگر مي‌خوانيم: «لَينُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ؛ 12 با كساني كه به آنان دانش مي‌آموزيد، نرمي كنيد.‌»
و گاه در روايات براي تشويق به مدارا و مهرباني با مردم، به آثار مهم آن اشاره شده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «اِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يوضَعْ عَلي شَي ءٍ اِلاّ زانَهُ وَلا نُزِعَ مِنْ شَي ءٍ اِلاّ شانَهُ؛ 13 به راستي مدارا بر چيزي نهاده نشد، جز آنكه باعث زينت آن شد و از چيزي جدا نگشت، جز آنكه باعث زشتي آن گشت.‌»
و حضرت علي عليه السلام مدارا و گذشت را كليد پيروزي مي‌دانست، آنجا كه فرمود: «اَلرِّفْقُ مِفْتاحُ النَّجاحِ؛ 14 مدارا كليد رستگاري است.‌»

3. تغافل
وضعيت جامعه امروز ما به گونه‌اي است كه گاهي برخي جوانان (يا از سر ناآگاهي و غرور جواني، و يا عناد و...) متلكها و سخنان ناروايي نثار مبلّغان مي‌كنند، و يا ممكن است انسان خود صحنه زننده‌اي را نسبت به فردي مشاهده كند، ادب دوام تبليغ اقتضا مي‌كند كه اين صحنه‌ها را ناديده بگيريم و به اصطلاح، خود را به «تغافل» بزنيم كه «شتر ديدي، نديدي» و از آن چشم پوشي كنيم. و اگر در مسجد و... هم با چنان فردي برخورد كرديم، به روي خود نياوريم و تلاش كنيم غير مستقيم ريشه اين جسارتها را بخشكانيم.

4. احترام به ديگر مبلّغان
غالبا در شهرها و روستاها روحاني مستقر وجود دارد كه هميشه در كنار مردم بوده و با سختي و راحتيهاي آنجا ساخته، با اين حال مردم و محل را رها نكرده است. حال روحاني مبلّغي كه به عنوان طرح هجرت كوتاه مدت يا بلند مدت، و يا براي ماه مبارك رمضان و محرم به آن محل اعزام مي‌شود، بايد در عين حال كه با جوانها ارتباط دارد و به درد دلهاي آنها توجّه مي‌كند، احترام روحاني محل را حفظ كند و هرگز عليه او بدگويي نكند. اگر نقايصي هم در سخنرانيها و يا رفتار او مي‌بيند، مي‌تواند تنها با خود او مطرح كند.
و ممكن است طلبه مبتدي در آن محل باشد كه گاه براي ديدار بستگان به آنجا مي‌آيد، او را نيز مورد حمايت قرار دهد و در مراسم دعا و مجالس سخنراني و... مقداري به او ميدان بدهد تا زمينه رشد و نفوذ او در محل آماده شود. و با كساني هم كه از روحانيان قبلي و محلّي بدگويي مي‌كنند، هدايتگرانه برخورد كند و سع ي كند جلوي بدگويي آنها را بگيرد.
قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله با اينكه خاتم پيامبران و افضل آنهاست، مي‌فرمايد: «قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ سلامٌ عَلي عِبادِهِ الَّذينَ اصْطَفي»؛ 15 «بگو (اي رسول ما!) ستايش مخصوص خداست و سلام بر بندگانش [همچون نوح و ابراهيم و...] كه آنان را برگزيد.‌» اين آيه نشان مي‌دهد با اينكه تمام اديان گذشته توسط دين خاتم نسخ شده است، ولي احترام آورندگان آنها در حَد اعلا بايد حفظ شود.
بنابراين، احترام روحاني محل لازم است، به ويژه اگر پير و يا سالخورده باشد.
البته، توجه شود كه احترام به معناي پذيرفتن سخنان خلاف و يا مواضع ضعيف چنان افرادي نيست، بلكه مقصود اين است كه با منطق و استدلال قوي و حفظ احترام و شخصيت و جايگاه اجتماعي افراد، مي‌توانيم مواضع اعتقادي، سياسي، اجتماعي و... خود را بيان كنيم و سخنان سست و ضعيف آنها را رد كنيم؛ ولي با اين حال، حق استهزا و اهانت به آنها را نداريم؛ چرا كه اهانت به ديگران خود نشانه ضعف و بي منطقي است. در روايت آمده كه «اَذَلُّ النّاسِ مَنْ أَهانَ النّاس؛ 16 ذليل‌ترين مردم كسي است كه به ديگران اهانت كند.‌»

5. استمداد از ديگران
يقينا يك مبلّغ، تمام كمالات و ابزار تبليغ را دارا نيست. گاه ممكن است مبلّغي در سخنراني و موعظه موفّق باشد، ولي در روضه و گرياندن مردم تخصصي نداشته باشد. و يا در امر كلاس داري و كار با جوانان تخصص داشته باشد، ولي از پس سخنراني عمومي بر نيايد. در اين موارد مي‌توان از ديگران كمك گرفت.
چه اشكالي دارد، اگر امام جماعتي با داشتن رفتار و سجاياي اخلاقي و سن زياد كه در بين مردم اعتباري دارد و مسجد او از پير و جوان و زن و مرد پُر شده، ولي با توجّه به سن زياد و پيري و كم حالي خود، قادر به سخنراني براي جوانان و كودكان نيست، براي ارشاد و هدايت و آگاهي مردم، سخنران جوان و با سليقه و بانشاط ديگر را دعوت كند؟
اگر استمداد از ديگران با نيت خالص انجام گيرد، نه تنها باعث ضعف و سست شدن موقعيت فرد نمي‌شود، بلكه عامل تقويت مواضع، و تحكيم موقعيت او خواهد شد.
حضرت موسي عليه السلام وقتي به نبوت رسيد، از خداوند استمداد نمود و برادرش را به ياري طلبيد؛ «وَ اجْعَلْ لي وَزيرا مِنْ اَهْلي هارُونَ أَخي أُشْدُدْ بِهِ أَزْري وَ أَشْرِكْهُ في اَمْري»؛ 17 [خدايا!] از خاندانم وزيري برايم قرار بده! برادرم هارون را و پشت مرا با او استوار ساز و او را در كارم شريك گردان!»
در جاي ديگر، از زبان حضرت موسي عليه السلام نقطه قُوت هارون براي همكاري، اين گونه بيان مي‌شود: «وَ أَخي هارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنّي لِسانا فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءا يصَدِّقُني أِنّي أَخافُ اَنْ يكَذِّبُونَ»؛ 18 و برادرم هارون زبانش فصيح‌تر از من است. او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق كند؛ زيرا مي‌ترسم مرا تكذيب كنند.‌»
و خداوند نيز درخواست منطقي او را مي‌پذيرد و در جواب مي‌فرمايد: «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطانا»؛ 19 «به زودي بازوان تو را به وسيله برادرت محكم مي‌كنيم و براي شما برتري و سيطره قرار مي‌دهيم.‌»
حضرت عيسي عليه السلام نيز در امر تبليغ در جستجوي يافتن كمك كار و يار بود؛ لذا قرآن كريم از زبان او چنين نقل مي‌كند: «قالَ مَنْ أَنْصاري اِلَي اللّهِ قالَ الْحَوارِيونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ»؛ 20 گفت: چه كساني ياران من [در حركت] به سوي خدا هستند؟ حواريون (كه شاگردان مخصوص او بودند) گفتند: ما ياوران [تو در راه] خدا هستيم.‌»
گاه ممكن است برخي افراد غير روحاني هنر و استعدادي داشته باشند كه براي جذب و هدايت ديگران، از آنان نيز بايد بهره جست؛ چرا كه استفاده و بهره وري از ديگران در پيشرفت تبليغ و هدايت مردم نه تنها عيب شمرده نمي‌شود، بلكه ارزش مضاعف و نقطه قوت انسان به حساب مي‌آيد و نشانه صداقت، تواضع و دلسوزي و تعهّد او نسبت به هدايت مردم است.

6. سخنان مختصر و مفيد
واقعيت امر اين است كه حوصله‌ها كم شده است و مردم نوعا از شنيدن سخنان طولاني، مخصوصا اگر جاذبه نداشته باشد و تنها جنبه سمعي داشته باشد، خسته مي‌شوند، غالب خطبه‌هاي اميرمؤمنان مختصر و مفيد است و آن حضرت به ديگران نيز سفارش فرمود:«خَيرُ الْكَلامِ ما لا يمِلُّ وَ لا يقِلُّ؛ 21 بهترين كلام آن است كه نه ملال آور باشد و نه [خيلي] كم.‌» چنان كه گفته اند: خَيرُ الاْءُمُورِ اَوْسَطُها.
گاه سخنراني طولاني باعث مي‌شود بهترين سخنان نيز اثر خود را از دست بدهد و نتيجه عكس را در پي داشته باشد و مردم نه تنها از سخنان گوينده زده شوند كه از شخص او نيز نفرت پيدا كنند. امام كاظم عليه السلام اعلام خطر نموده، چنين مي‌فرمايد: «مَنْ... مَحا طَرائِفَ حِكْمَتِهِ بِفُضُولِ كَلامِهِ... فَكَاَنَّما اَعانَ هَواهُ عَلي هَدْمِ عَقْلِهِ؛ 22 هر كس با زيادي سخن، شيريني و زيبايي كلام حكيمانه‌اش را محو كند، گويا بر نابودي عقل خويش هواي خود را ياري رسانده است.‌»
لذا سعي شود صحبتها و سخنراني، مختصر، مفيد و مستمر باشد. به قول آقاي قرائتي: «وقتي سخنان مختصر باشد، اگر مفيد و باجذبه بود، مردم تشنه مي‌مانند و دوباره پاي سخنراني خواهند آمد. و اگر غير مفيد بود، مي‌گويند: خدا پدرش را بيامرزد كه زود تمام كرد.‌»

خاطره
در يكي از سفرهاي طرح هجرت تابستاني به يكي از روستاها اعزام شدم. ايام فاطميه پيشنهاد دادم كه بعد از نماز مغرب و عشا بين دو دهه فاطميه جلسه داشته باشيم. برادران فرهنگي و جوانها گفتند: اگر هر شب باشد، مردم نمي‌مانند. گفتم: سعي مي‌كنم طولاني نشود؛ لذا هر شب به اندازه ده دقيقه صحبت و مسئله گويي و روضه خواني و دعا داشتم. همه هم مي‌ماندند. و در تمام ايام 50 روز چنين برنامه‌اي داشتيم و همگي مخصوصا جوانها به خوبي استقبال كردند. برنامه‌ام به گونه‌اي بود كه حتي دعاي كميل را به اندازه يك ربع بيشتر طول نمي‌دادم.

7. كلام گويا و روشن
آخرين نكته را كه بايد درباره آداب تبليغ يادآور شويم، روشن و گويا سخن گفتن است. غالب سخنرانيهاي مبلّغان براي كساني است كه يكدست و يكنوع نمي‌باشند، هم پيرمرد و پيرزن در بين آنهاست و هم جوان و نوجوان، هم بي سواد است و هم تحصيل كرده؛ لذا مبلّغ گرامي بايد به گونه‌اي حرف بزند و سخن بگويد كه همه فهم باشد؛ از اصطلاحات پيچيده‌اي كه در علوم خاص به كار مي‌رود، و همچنين اصطلاحات سنگين حوزوي اجتناب كند.
گويند: شخصي مي‌خواست كاسه روحي بخرد، رو كرد به صاحب مغازه و گفت: «آن جسم ابيضي كه در شمال شرقي مغازه واقع شده است، چند است؟ صاحب جنس متوجه نشد، شخصي كه كنار آن دو قرار داشت، به صاحب مغازه گفت: آقا، قيمت جنس را از شما پرسيد. صاحب جنس گفت: نه خير، حضرت آقا داشت قرآن مي‌خواند!
يكي از مهم‌ترين اوصاف قرآن كه در آيات عديده‌اي مطرح شده، وصف «مبين» يعني روشن سخن گفتن است. از جمله، در سوره يوسف مي‌خوانيم: «تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ»؛ 23 «آن است آيات كتاب روشنگر.‌»
و طبعا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز به عنوان مبلّغ قرآن، روشن و گويا سخن گفته است. به همين جهت، به راحتي مردم جزيرة العرب جذب سخنان او مي‌شدند.
پي نوشت:
1) حمد / 5.
2) مفاتيح الجنان، دعاي سيفي صغير.
3) الصحيفة السجادية، ص 53، دعاي «مَنْ تُحلّ.‌»
4) علق / 1.
5) انشراح / 7ـ8.
6) نصر / 3.
7) غافر / 44.
8) توبه / 128.
9) انبياء / 107.
10) ر. ك: شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 17، ص 272.
11) تحف العقول، ص 26.
12) بحار الانوار، ج 2، ص 62.
13) الكافي، ج 2، ص 119، ح 6.
14) غرر الحكم و درر الكلم، ص 244، ح 4975.
15) نمل / 59.
16) ميزان الحكمة، ج 4، ص 70.
17) طه / 29ـ32.
18) قصص / 34.
19) همان / 35.
20) آل عمران / 52.
21) غرر الحكم و درر الكلم، ص 210، ح 4053.
22) الكافي، ج 1، ص 17.
23) يوسف / 1.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره60
/ 1