آموزه های تبلیغی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آموزه های تبلیغی - نسخه متنی

جواد حاج حسيني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
آموزه هاي تبليغي
محوريت آيات و روايات در تبليغ (3)
شما بايد پس از شناخت مخاطب و انتخاب موضوع مناسب، با شيوه هاي جذّاب خود، مخاطب را از لحاظ روحي و ذهني براي دريافت مطالب ارزشي آماده كنيد.
جواد حاج حسيني
قسمت پيشين
اشاره
در دو شماره پيشين مطالبي را در مورد «اهميت و چرايي » محوريت آيات و روايات و «چگونگي تحقيق و پژوهش » در آنها، كه فصل اول راهكارهاي عملي بيان آيات و روايات بود، مطرح كرديم. در اين قسمت مي خواهيم فصل دوم را با عنوان «زمينه سازي » بيان كنيم.
چنانكه پيشتر نيز اشاره شد، براي روشن تر شدن مباحث، كلاس را به عنوان يك فضاي تبليغ در نظر گرفته ايم و مباحث را بر آن منطبق ساخته ايم.
زمينه سازي
از آنجا كه در محتواهاي ديني، دو بُعد عاطفه و عقل ملحوظ است، شما بايد پس از شناخت مخاطب و انتخاب موضوع مناسب، با شيوه هاي جذّاب خود، مخاطب را از لحاظ روحي و ذهني براي دريافت مطالب ارزشي آماده كنيد.
آمادگي عقلي و قلبي مخاطب براي پذيرش آيات و روايات و مطالب ديني را «زمينه سازي » نام نهاده ايم.

آمادگي ذهني
دانستن اينكه ذهن مخاطب در چه فضايي سير مي كند و باورها و اعتقادات او چيست و چگونه مي توان به داده هاي ذهني او جهت داد، شما را در انتخاب موضوع و القاي مطالب ياري مي كند؛ بدين منظور مي توانيد كلاس را با سؤالاتي آغاز كنيد كه جواب آنها، گوياي ذهنيت مخاطب باشد.
البته راههاي ديگري براي تخليه ذهني مخاطب وجود دارد كه پرداختن به آن خارج از وظيفه اين نوشتار است.

آمادگي روحي
شما با شناخت روحي از مخاطب خود، مي توانيد مطالبتان را در قالبي زيبا و سازگار، به او منتقل كنيد و او را براي دريافت و عمل به فرامين الهي آماده سازيد.
به عبارت ديگر تا مخاطب از حيث روحي آمادگي پيدا نكند و سخنانتان بر دل او ننشيند، به توصيه هاي شما عمل نمي كند.
در برخي مواقع اگر آمادگي روحي مخاطب لحاظ نشود، گفته هاي شما در رفتارش اثر معكوس خواهد داشت.
لبخند زدن، احترام كردن، با محبّت بودن، اجازه تكلّم به مخاطب دادن، مشورت با وي، بازي با او، اردو رفتن، تواضع حقيقي، صداقت گفتاري و عملي، تقوي و خلوص نيت، تواناييهاي ورزشي و هنري مربّي و... عواملي است كه در ايجاد ارتباط عاطفي و آمادگي روحي مخاطب بسيار مؤثر است.

ايجاد زمينه
هر چه بيشتر انگيزه مخاطب را براي شنيدن آيه و روايت افزايش دهيد، بهتر زمينه سازي كرده ايد.
برخي راههاي ايجاد زمينه جهت بيان كلام نوراني قرآن و روايات از اين قرار است:
1. سؤال
2. بيان مشكل
3. بيان يك واقعه آموزنده
4. يافته هاي علمي
5. بيان مضرات يا فوايد يك كار
1. سؤال
اكثر راهكارهاي زمينه سازي براي طرح آيات و روايات، به گونه اي، سؤالي را در ذهن مخاطب ايجاد مي كند؛ حال گاهي در قالب پرسش و معما به طور مستقيم است يا در قالب داستان يا خاطره و... به صورت غير مستقيم.
سؤالاتي را در مورد موضوعي مي پرسيد يا به مخاطبين اجازه مي دهيد در مورد موضوع خاصّي سؤال كنند؛ سپس وقتي مخاطب در پي جواب، ذهنش را به هر سو روانه ساخت، آيات و روايات مورد نظر را مطرح مي كنيد.
اگر زمينه سازي را با روش سؤال انجام مي دهيد، مواظب باشيد با طرح سؤال، شبهه اي در ذهن مخاطب ايجاد نشود، بدين منظور بهتر است موضوع انتخابي شما در مورد عقايد، كلام، فلسفه و... كه شبهه انگيز است، نباشد؛ بلكه با اين روش مي توانيد از آداب معاشرت اسلامي، اخلاق و موضوعات مطابق با فطرت استفاده كنيد؛ مثل عدالت و ظلم، دوستيهاي خوب و بد، احترام به پدر و مادر، و....

مطرح كردن يك حادثه و واقعه اي كه پيام تربيتي دارد، مي تواند زمينه را براي بيان آيات و روايات فراهم كند. اگر خاطرات يا داستانها واقعي و تاريخي باشند، بسيار ميزان اثرگذاري را افزايش مي دهند؛ چون نقل حقيقت براي مخاطب ملموس تر است.
2. بيان يك مشكل
نوجوانان، جوانان و عموم مردم، مشكلات زيادي را در زندگي خود احساس مي كنند كه شايد راه حل ديني آن را ندانند. مي توانيد مشكلي را خوب و جذّاب مطرح كنيد؛ سپس پاسخ را از زبان قرآن و روايات بيان نماييد.
نمونه
به مخاطبان خود مي گوييد: «شايد احساس كنيد كه پدر و مادرتون شما رو درك نمي كنن؛ به حرفتون گوش نمي دن؛ شما رو پيش ديگران تحقير مي كنن؛ هنوز خيال مي كنن شما بچه ايد و...»
اگر امكان داشت به صورت شفاهي و كتبي، درد دل مخاطب را بشنويد؛ وقتي متربّيان مشكل را خوب حس كردند، مي توانيد اين چنين ادامه دهيد:
«اين مشكل رو حدود 90% از نوجوونا حس مي كنن و همه فكر مي كنن تنها اونا هستن كه دچار چنين مشكلي شدن. براي حل اين مشكل نظرتونُ بگيد يا بنويسيد.»
وقتي همه توانستند مطالبشان را بگويند، خود، راه حل مشكل را بيان كنيد:
»اولاً فراموش نكنيد كه درك، تجربه و گاهي علم پدر و مادرا بسيار بيشتر از شماست و حالا حالاها بايد عمر كنيد تا مثل اُونا تجربه كسب كنيد.
ثانياً شما چقدر پدر و مادرتونُ دوست داريد؟ شايد شما علاقه تون نسبت به اونا كم و زياد بشه؛ اما اونا هميشه شما رو بسيار دوست دارن. مطمئن باشيد، بيشتر از اينكه شما اونا رو دوست داشته باشيد، اونا به شما علاقه مندن. بسياري از سختگيريا و حتي اهانتا و تنبيهاي اونا به خاطر محبتي كه به شما دارن. و گرنه لازم نبود خودشونُ واسه تربيت و رشد شما اين قدر به زحمت بياندازن و به هنگام خطرات اخلاقي و تربيتي ناراحت كنن، عصباني بِشَن و مُدام از شما حرص بخورن.
وجود همين محبتا باعث مي شه كه كوچك ترين بي حرمتي و اهانت از طرف فرزند، اونا رو بسيار ناراحت كنه وبرنجونه؛ به همين خاطر كمترين اهانت به پدر و مادر روا نيست؛ هر چند كه شما بر حق باشيد.
قرآن مي فرماد:
«فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً»؛ 1 «به پدر و مادر كوچك ترين كلمه آزار دهنده اي را نگو و آنها را نرنجان و [هميشه] با ايشان كريمانه سخن بگو.»
اطاعت اين امر قرآني تا جايي كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«إِنْ أَضْجَرَاكَ فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا إِنْ ضَرَبَاكَ قَالَ وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيماً؛ 2اگر پدر يا مادرت تو را ناراحت كردند، به آنها اُف نگو و آنها را اذيت نكن؛ [حتي] اگر تو را زدند، خداوند گفته است با ايشان كريمانه سخن بگو.»
امام صادق عليه السلام براي تأكيد اين امر مي فرمايد:
«لَوْ عَلِمَ اللَّهُ شَيئاً أَدْنَي مِنْ أُفٍّ لَنَهَي عَنْهُ وَ هُوَ مِنْ أَدْنَي الْعُقُوقِ؛ 3اگر چيزي كم تر از كلمه اُف وجود داشت، خداوند از آن نهي مي كرد؛ [زيرا] گفتن اُف كمترين بي احترامي است.»
در ادامه حضرت مي فرمايد:
«وَ مِنَ الْعُقُوقِ أَنْ ينْظُرَ الرَّجُلُ إِلَي وَالِدَيهِ فَيحُدَّ النَّظَرَ إِلَيهِمَا؛ 4 اينكه شخصي به پدر و مادرش خيره شود، بي احترامي محسوب مي شود.»
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد:
«مَنْ أَحْزَنَ وَالِدَيهِ فَقَدْ عَقَّهُمَا؛ 5 كسي كه پدر و مادرش را ناراحت كند، به آنها بي احترامي كرده است. »
اكثر انسانهايي كه به جايي رسيدن و موفّقيتاي بزرگي رو به دست آوُردن به خاطر احترام به پدر و مادرشون بوده؛ همينطور كساني كه موفق نشدن و شكست خوردن و به ذلت كشيده شدن، كساني بودن كه به پدر و مادرشون بي احترامي مي كردن.
امام هادي عليه السلام مي فرمايد:
«الْعُقُوقُ يعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ يؤَدِّي إِلَي الذِّلَّةِ؛ 6بي احترامي [به پدر و مادر] ، تنگدستي را به دنبال خواهد داشت و انسان را به ذلت مي كشاند.»
تازه اين فقط عواقب اين دنياشونه و آخرت بدبخت تر مي شن.
رسول خداصلي الله عليه وآله مي فرمايد:
«لَا يجِدُ رِيحَ الْجَنَّةِ عَاقٌّ؛ 7سي كه عاق والدين باشد، بوي بهشت را استشمام نمي كند.»
علتش را امير المؤمنين عليه السلام اين گونه فرمودند:
«لَا تَعْصُوا الْوَالِدَينِ فَإِنَّ رِضَاهُمَا رِضَا اللَّهِ وَ سَخَطَهُمَا سَخَطُ اللَّهِ؛ 8پدر و مادرتان را نافرماني نكنيد؛ زيرا رضايت آنها رضايت خداوند است و غضب و ناراحتي آنها نيز موجب خشم خداوند است.»
معلومه، كسي كه خدا از دستش راضي نباشه به بهشت نمي ره.
اگه به حرف پدر و مادرتون حتي موقعي كه مطابق ميلتون نيست، گوش كنيد، بركتهاي زيادي رو تو زندگي تون مي بينيد؛ مگر وقتي كه اونا به حرام امر كنن كه اطاعت از حرفشون گناه داره.
امام رضاعليه السلام در نامه اي مي نويسد: «بِرُّ الْوَالِدَينِ وَاجِبٌ وَ إِنْ كَانَا مُشْرِكَينِ وَ لَا طَاعَةَ لَهُمَا فِي مَعْصِيةِ الْخَالِقِ؛ 9نيكي كردن به پدر و مادر واجب است حتي اگر مشرك باشند؛ اما در معصيت خداوند نبايد از آنها اطاعت كرد.»
پدر و مادرتون به راحتي از دست بچه هاشون راضي مي شن، تنها يه نگاه با محبت، خستگي اونا رو از تن بيرون مي كنه، به همين خاطر نبي مكرم اسلام مي فرمايد:
«نَظَرُ الْوَلَدِ إِلَي وَالِدَيهِ حُبّاً لَهُمَا عِبَادَةٌ؛ 10گاه محبت آميز فرزند به پدر و مادرش، عبادت است.»
حال اگه به پدر و مادرتون احترام كنيد، در همين دنيا اثرش رو مي بينيد.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«بَرُّوا آبَاءَكُمْ يبَرَّكُمْ أَبْنَاؤُكُمْ؛ 11ه پدرانتان نيكي كنيد تا فرزندانتان به شما خوبي كنند.»
اين مطلب رو هم فراموش نكنيد كه فعلاً نمي تونيد پدر و مادرتون رو درك كنيد؛ وقتي بزرگ شديد، ازدواج كرديد و خودتون پدر يا مادر شديد، بهتر مي تونيد حالات و روحيات اونا رو درك كنيد.»

3. بيان يك واقعه آموزنده
مطرح كردن يك حادثه و واقعه اي كه پيام تربيتي دارد، مي تواند زمينه را براي بيان آيات و روايات فراهم كند.
اگر خاطرات يا داستانها واقعي و تاريخي باشند، بسيار ميزان اثرگذاري را افزايش مي دهند؛ چون نقل حقيقت براي مخاطب ملموس تر است و بهتر مي تواند با سخنان شما ارتباط برقرار كند.

نمونه
به مخاطبان خود مي گوئيد: «فرامرز به خاطر كنجكاوي و اين كه اگه آدم سيگار بكشه، چي مي شه؟ تَه سيگار دوستِش، اسكندر رو گرفته و چند پُك جانانه به اون مي زنه.
اسكندر: اِيوَل.... دَمِت گرم... تو بميري حال كردم... تو هم ديگه قاطي آدما شدي....
فرامرز: بابا.... همينجوري كشيدم.
اون روز مي گذره و فردا...
فرامرز، طبق معمول هر روز، اسكندر و يكي دو تا از بچه هاي شرّ محلّه رو مي بينه كه كنار كوچه، نزديكياي باشگاه سپيده، جمع شدن.
پس از سلام و احوال پرسي، اسكندر سيگاري رو تعارف مي كنه.
فرامرز: نه خيلي ممنون....
اسكندر: چي شده؟ بازم تيتيش مامانيت گُل كرده؟! تو كه بزرگ شده بودي...
فرامرز: آخه من....
اسكندر:... اين تَن بميره، ما رو پيش رفيقامون ضايع نكن...
فرامرز: آخه....
اسكندر: نترس بابا... با يه گل بهار نميشه...
خلاصه... فرامرز تو رودربايستي گير مي كنه و سيگار رو مي گيره و مي كشه... و از اون روز به بعد، هر روز يه سيگار هديه اي بود از اسكندر به فرامرز، تا اينكه پس از يك هفته سردرد، سرگيجه، بد خوابي و بد اخلاقي.... تمام زندگيش رو به هم مي ريزه.
آروم آروم، توي درساش ضعيف مي شه، بعضي دوستان خوبِش رو از دست مي ده، پدر مادرش با حساسيت با او رفتار مي كنن، ديگه كسي به او اطمينان نمي كنه، احترامِش نمي كنن، آروم آروم عصبي تر، بداخلاق تر مي شه تا اينكه ترك تحصيل مي كنه؛ به همين خاطر نتُونست با كسي كه مي خواد، ازدواج كنه؛ يعني تو ازدواج هم ناموفّق مي شه.
خلاصه... ترك تحصيل، بي محبّتي از ديگران به خاطر اخلاق بدش، همراهي و رفاقت با دوستان ناباب و بزهكار و از همه مهمتر نا رضايتي پدر و مادرش باعث مي شه كه به اعتياد رو بياره و در اوج جواني ضعيف ترين، كم هوش ترين و زشت ترين جوان محلّه بشه.
بچه ها به نظر شما چي شد كه فرامرز به اين روز دراُومد؟
تو روايات ما، در مورد بعضي گناهان اومده كه گناه آروم آروم ايمان رو از بين مي بره؛ مثل آتشي كه چوب رو آروم آروم مي سوزونه تا اينكه تموم چوب سوخته مي شه.
از طرف ديگه امام رضاعليه السلام مي فرمايد:
«اَلصَّغَائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إِلَي الْكَبَائِرِ وَ مَنْ لَمْ يخَفِ اللّهَ فِي الْقَلِيلِ لَمْ تَخَفْهُ فِي الْكَثِيرِ؛ 12گناهان كوچك راهي است به گناهان كبيره؛ كسي كه از خداوند به خاطر [گناه] كوچكش از او نترسد در مورد گناهان بزرگ هم نمي ترسد.»
بدبختي فرامرز هم از يه سيگار كه همينجوري كشيده بود، شروع شد.
يه علت مهم ديگه كه اين واقعه تلخ رو مي سازه، وجود دوستان نابابه كه زياد در مورد اُون شنيديد.
امام علي عليه السلام بدي دوست ناباب رو اين چنين توصيف مي فرمايد:
«اِحْذَرْ مُجَالَسَةَ قَرِينِ السَّوْءِ فَإِنَّهُ يهْلِكُ مُقَارِنَهُ وَ يرْدِي مُصَاحِبَهُ؛ 13ز نشست و برخاست كردن با همنشين بد بپرهيز؛ زيرا او همدم [و دوستش] را به هلاكت و همراهش را به پستي مي كشاند.»
در جاي ديگه امير المؤمنين عليه السلام مي فرمايد:
«فَسَادُ الْأَخْلاقِ بِمُعَاشَرَةِ السُّفَهَاءِ...؛ 14 فساد اخلاق به خاطر همنشيني با انسانهاي كم عقل است.»
به نظر شما علتِ اين بدبختي چيه؟ علت اصلي اينكه همنشيني و رفت و اومد با آدماي منفي، اخلاق و رفتارمونُ از بين مي بره، چيه؟
امام علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
«إِعْلَمُوا... مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَي مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيطَانِ؛ 15بدانيد كه ارتباط با اهل هوا و هوس، باعث فراموشي ايمان و حضور شيطان مي گردد.»
علتِش اينه كه ايمان از بين مي ره و وقتي ايمان از بين رفت، يعني هيچ مرزي براي آدم نيست و هيچ محدوديتي نداره و قطعاً در اين حالت هواي نفس بر ما مسلط مي شه و وقتي شيطون مسلط شد، يعني آدم گرفتار بدبختي دنيا و آخرت مي شه؛ مثل فرامرز.
دوست آدم خيلي در شخصيت انسان أثر مي ذاره طوري كه سليمانِ پيامبرعليه السلام فرموده:
«لَا تَحْكُمُوا عَلَي رَجُلٍ بِشَي ءٍ حَتَّي تَنْظُرُوا إِلَي مَنْ يصَاحِبُ فَإِنَّمَا يعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْكَالِهِ وَ أَقْرَانِهِ وَ ينْسَبُ إِلَي أَصْحَابِهِ وَ أَخْدَانِهِ؛ 16ر مورد شخصي حكم نكنيد تا اينكه بفهميد با چه كسي رفت و آمد مي كند؛ زيرا انسان تنها با هم رفتاران و همراهانش شناخته مي شود و به اطرافيان و دوستانش منتسب است.»
يا پيامبر ما، محمد بن عبدالله،صلي الله عليه وآله مي فرمايد:
«اخْتَبِرُوا النَّاسَ بِأَخْدَانِهِمْ؛ 17ردمان را با دوستانشان امتحان كنيد.»
خب، به نظر شما حالا بايد چه كنيم؟ آيا با كسي دوست نشيم؟ يا....
امام علي عليه السلام مي فرمايد:
«صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بِمُنَافَسَةِ الْعُقَلَاءِ؛ 18اخلاق خوب با هم صحبتي و هم نفسي با انسانهاي عاقل صورت مي پذيرد.»
پس با دوستي با آدماي عاقل، با ايمان، سخاوتمند، راستگو و... كه تو روايات بيان شده، مي تونيم خودمونُ بهتر رشد بديم تا تو دنيا و آخرت به خوشي و لذت برسيم. ان شاء الله.»

4. يافته هاي علمي
برخي تحقيقات علمي دانشمندان كه با قرآن، روايات و احكام فقهي مطابقت دارد را جذّاب توضيح دهيد؛ سپس آيه، روايت يا حكم فقهي را بگوييد.

نمونه اوّل
به مخاطبان خود بگوييد: «از نظر علمي، خاكِ زمين داراي ذرات ذره بيني مخصوصي است كه آلودگيها را متلاشي مي كند و ما مي بينيم كه چطور در طبيعت حيواناتي مانند گربه، روي مدفوع خود خاك مي ريزند و بعضي ديگر منقار يا پوزه خود را به خاك مي مالند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد:
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلْتُ لَكَ وَ لِأُمَّتِكَ الْأَرْضَ كُلَّهَا مَسْجِداً وَ تُرَابَهَا طَهُوراً؛ 19خداوند متعال فرمود: تمام زمين را براي تو و اُمّتت محل سجده و خاكش را پاك كننده قرار دادم.»
در فقه اسلامي براي تطهير ظروفي كه سگ با آن تماس گرفته است، خاك مالي ظرف را نيز در نظر گرفته اند.
از نظر حفاظت محيط زيست، يكي از راههاي مهم مبارزه با آلودگيها و پاكسازي محيط زيست از زباله ها، استفاده از زمين و خاك است. اگر زباله ها را در گودالها بريزند و با خاك بپوشانند، اين زباله ها پس از مدتي به كود تبديل مي شود.» 20

نمونه دوم
«از نظر علمي، آفتاب غير از اشعه نوراني و اشعه حرارتي مادون قرمز، داراي اشعه ديگري به نام اشعه فوق بنفش است كه قدرت ميكروب كشي فوق العاده اي دارد و در مدت كوتاهي ميكروبها را نابود مي كند و مانند تيرهاي تيزي است كه با سرعتِ برق بر تن ميكروبهاي موذي رفته، آنها را هر جا كه باشند از پا در مي آورد. 21
در اسلام، يكي از مطهرات، آفتاب است كه موارد ذيل را پاك مي كند:
1. زمين؛
2. ساختمانها و اشيايي كه در ساختمان به كار رفته است؛ مثل درها، چوبها، ميخها و...؛
3. درختان، گياهان، ميوه هاي بر درخت و علفها؛ هر چند وقت چيدنشان رسيده باشد؛
4. ظرفهاي ثابت در زمين؛
5. كشتي؛
6. حصير و بوريا.
شرط پاك شدن اشياء فوق با آفتاب چند چيز است:
عين نجاست برطرف شده باشد.
محل مورد نظر خيس باشد.
تنها با نور مستقيم خورشيد، بدون گذر از شيشه و امثال آن خشك شود.» 22

نمونه سوم
«از نظر بهداشتي، گوشت خوك داراي پليديهايي است كه چند نمونه از آن اين گونه است:
1. كِرم تنياسليوم كه در معده از «كيست » بيرون مي آيد و توليد بيماري مي كند. اين بيماري در كشورهاي غير اسلامي كه گوشت خوك مصرف مي كنند، بسيار شايع است.
2. كِرم تريشين كه داراي زاد و ولد بسيار است و گلبولهاي سرخ را از بين مي برد و شخص را دچار كم خوني و التهابات عضلاني مي كند و به سوي مرگ مي كشاند.
3..... 23
خداوند در سوره بقره مي فرمايد:
«إِنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ الْمَيتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ"؛ 24مسلماً خداوند مردار، خون و گوشت خوك را بر شما حرام گردانيد.»
امام رضاعليه السلام در نامه اي كه مسائل شرعي را پاسخ مي دهند، در مورد خوك مي نويسند:
«حَرَّمَ الْخِنْزِيرَ لِأَنَّهُ مُشَوَّهٌ... لِأَنَّ غِذَاءَهُ أَقْذَرُ الْأَقْذَارِ مَعَ عِلَلٍ كَثِيرَةٍ؛ 25داوند [گوشت] خوك را حرام گردانيد؛ به دليل اينكه خوك زشت خلقت است...؛ زيرا خوراكش، كثيف ترين كثافات به همراه بيماريهاي زيادي است.»

نمونه چهارم
«در مجله «كوسموس » آلماني، دكتر «جرالد فنتسر » در مقاله اي تحت عنوان «اعلام خطر به سگ داران » چنين مي نويسد:
«سگ امراض بسياري را به انسان منتقل مي كند؛ از جمله بيماريهاي هاري، سل و كِرم سگ كه زندگي انسان را به خطر مي افكند؛ چنانكه طبق آمار در اسكانديناوي از هر 43 نفر يك نفر، در استراليا از هر 39 نفر يك نفر، در هلند از هر 100 نفر 12 نفر بيماري كِرم سگ را از سگ مي گيرند.»
سپس اضافه مي كند:
«از جمله چيزهايي كه بايد نسبت به سگ مراعات كرد، بازي نكردن با سگان و دور نگاهداشتن كودكان و محل استراحت و بازي آنها از سگان و غذا ندادن در ظروفي است كه اختصاص به مصرف انسانها دارد و به طور كلي سگها از آنچه به محل خوردنيها و نوشيدنيهاي انسان مربوط مي شود، دور نگاه داشته شوند. » 26
در فقه اسلامي همه اجزاء سگ و خوك، حتي مو و ناخن آنها نجس است. 27
فضلِ ابن العباس از امام صادق عليه السلام در مورد سگ سؤال مي كند. ايشان مي فرمايد:
«رِجْسٌ نَجِسٌ؛ 28ثيف و نجس است.»

فوايد اين روش
اين روش چند فايده دارد:
1. مخاطب با يافته هاي علمي روز آشنا مي شود و اين امر براي مخاطب، خصوصاً نوجوانان، جذّاب است.
2. مخاطب با احكام و علوم ديني آشنا مي شود.
3. اين مطلب به مخاطب القا مي شود كه مطالب اسلام با زندگي روزمرّه و همچنين با علوم تخصّصي روز آميخته است.
4. به مرور، اين مطلب در ذهن و جان مخاطب نهادينه مي شود كه سخن قرآن و ائمه اطهار بي حكمت نيست و هر كدام علّت حكيمانه اي دارد كه ممكن است دانشمندان پس از ساليان دراز با تحقيق و آزمايش به آن دست يابند.
5. با تكرار چنين روشي مخاطب سعي مي كند پس از شنيدن نكته علمي به دنبال گزاره ديني آن نيز باشد، يا وقتي حكم الهي را شنيد به فكر و تأمّل پيرامون حكمت و علّت آن بپردازد.
6. شخصيت مبلّغ و مربّي دين اين چنين در اذهان شكل مي گيرد كه انسانهاي مؤمن نيز باهوش، دانا، و آشنا به زمان هستند و از لحاظ شخصيت اجتماعي چيزي كم ندارند.
سعي كنيد همواره فوايد ذكر شده را به مخاطب به صورت غير مستقيم القا كنيد؛ نه اينكه با صراحت بيان نماييد؛ مثلاً اگر گفته شود: «ببينيد قرآن سخنش از روي حكمت است » يا «دانشمندان پس از 14 قرن تازه به اين نتيجه رسيدند كه....» يا «غزيران، شما بايد با شنيدن هر مطلب علمي خوب به دنبال مطلب ديني آن نيز باشيد و...»، ميزان اثرگذاري را بسيار كاهش داده ايد؛ زيرا بيشترين يادگيريهايي كه در عمل انسان اثر مي گذارد، مطالبي است كه غير مستقيم به او داده مي شود.
اين در حالي است كه اگر همين روشِ صحيح را چندين بار انجام دهيد؛ اين القائات به طور غير مستقيم در مخاطب نهادينه مي شود.

5. بيان مضرّات يا فوايد يك كار
با توجه به موضوعي كه انتخاب كرده ايد مي توانيد، مضرّات يا فوايد آن را بيان كنيد؛ سپس آيه يا روايتي را به عنوان تكمله يا نتيجه بحث ذكر كنيد؛ به گونه اي كه مخاطب درباره آن موضوع، مهم ترين و اصلي ترين مطلب را، همان آيه يا روايت تلقي كند.
نمونه
به مخاطبان خود مي گوييد: «روانشناسان، حسي رو در انسان بسيار ارزشمند و مفيد مي دونن. اُونا بر اين حس فوايد زيادي مترتب مي كنن و مي گن كه با اين حس آدم خيلي موفق مي شه. وقتي روحيات اكثر انسانهاي بزرگ تاريخ يا زمان خودشون رو مطالعه كردن، ديدن كه خيلي از اونا اين حس رو دارن و بدون شك چون اون حس را داشتن به پيروزي و موفقيت رسيدن. حتي بسياري از دانشمندان، سياستمداران، ورزشكاران و تاجران با اين حس در حرفه خودشون پيروز شدن. گاهي وقتي تيمي مي بازه مي گن بازيشون بد نبوده؛ بلكه چون اون حس را نداشتن، باختن. هميشه قبل از كنكور، امتحانات، مسابقات يا انجام كارهاي بزرگ، عده اي روانشناس با تكنيكهاشون سعي مي كنن اين حس رو در وجود آدم تقويت كنن تا درصد پيروزي زياد بشه.
چون اهميت زيادي داره براي به دست آوُردن اين حس، دانشمندان بسياري، عمر خود را براي شناخت و تقويت اون صرف كردن و راه هاي زيادي پيشنهاد كردن و به اين نتيجه رسيدن كه بايد شبانه روزي تمرين كرد تا اين حس در رشته خاصي به دست بياد و موفقيت آدم تضمين بشه.
اون حس، حس «اعتماد به نفسه » كه هر كي داشته باشه، درصد موفقيتش بسيار بيشتر مي شه.
ما در اسلام چيزي به نام اعتماد به نفس نداريم؛ چون از ديدگاه اسلام، انسان تنها وقتي موفق مي شه كه به خدا اعتماد كنه نه به خودِش و هميشه تو اسلام، تلاش و سعي به همراه توكل و اعتماد به خدا پيشنهاد شده.
درسته كه در اسلام اعتماد به نفس نيست؛ اما دينمون حسي رو برامون داره كه اثرش بسيار بيشتر از اعتماد به نفسي كه روانشناسان مي گن. مثلاً وقتي مأموران ساواك به خونه امام خميني رحمه الله ريختند و مي خواستند ايشونُ دستگير كنن، مأمورها بسيار ترسيده بودند، اما امام خميني خيلي عادي و بدون اضطراب به مأموري كه از ترس مي لرزيد، مي گه: چرا مي ترسي؟
بعدها امام در يك سخنراني مي فرماد به والله آن شبي كه به خانه من هجوم آوردن و دستگيرم كردن، نترسيدم.
خلاصه دانشمندان هنوز هم تو يه سري حسها و اخلاقياتي مثل اخلاق امام خميني موندن و نمي دونن كه بالاخره اين چه حسي كه شخص پيدا مي كنه كه اين قدر شجاع، اين قدر آروم و اين قدر با اعتماد به نفس مي شه.
يه نَمِه از اين حس رو هم رزمنده ها داشتند كه جونشون رو به راحتي فدا كردند؛ يعني اين حس اسلامي كه دين تشيع داره، يه جوري آدم رو شجاع و بي باك مي كنه كه جونشُ به راحتي فدا مي كنه.
تو قرآن و روايات، به اين حس «اطمينان قلب » مي گن. اين حسِ بسيار لذت بخش رو خدا به انسانهاي صالح عنايت مي كنه و يكي از بهترين نعمتهاي خداوندِ.
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ"؛ 29وست كه آرامش و سكون را در قلبهاي مؤمنين قرار داد تا ايمانشان را بيشتر كنند.»
اين قدر اين حس ديني مهمه و اثرگذاريش زياده كه حتي در جسم انسان نيز اثر مي ذاره. امام باقرعليه السلام مي فرماد:
«اُطْلُبْ رَاحَةَ الْبَدَنِ بِإِجْمَامِ الْقَلْبِ؛ 30احتي بدن را با آرامش قلب به دست بيآور.»
به نظر شما آدم چه طوري مي تونه اين حس رو داشته باشه؟ طبيعتاً خود اسلام براي رسيدن به اين حسِ لذت بخش، راه هايي رو داره. مهم ترين راهش رو قرآن اين جوري مي گه:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ"؛ 31كساني كه ايمان آورده اند و قلبهايشان با نام خدا اطمينان پيدا كرده است، آگاه باشيد كه با ياد خدا دلها آرام مي گيرد.»
ايمان به خدا باعث ميشه انسان آرامشي پيدا كنه كه از هيچ كس و هيچ چيز غير از خدا واهمه نداشته باشه و در اوج سختيها، مشكلات، اضطرابها و مصيبتها، با ياد خدا يك نوع آرامشِ قلبي پيدا كنه كه تا حالا همه روانشناسان رو مدهوش خود كرده.
امام باقرعليه السلام مي فرمايد:
«السَّكِينَةُ الْإِيمَانُ؛ 32آرامش [حقيقي] ، ايمان است.»
يعني ايمانه كه به آدم آرامش مي ده.
ببينيم علي عليه السلام يكي ديگه از راه هاي اطمينان قلب رو چي مي فرمايد:
«أَصْلُ قُوَّةِ الْقَلْبِ التَّوَكُّلُ عَلَي اللّهِ؛ 33ساس قدرت قلب از توكل به خداست.»
تنها با عمل و توكل به خدا مي تونيم اين آرامش و قدرت قلب رو درك كنيم. پس كسي كه تا به حال به خدا توكل نداشته، نمي تونه بفهمه كه چطوري مي شه با توكل به خدا به آرامش رسيد.
امام صادق عليه السلام راه جالبي رو براي آرامش قلب مي فرمايد:
«إِنَّ الْقَلْبَ لَيتَجَلْجَلُ فِي الْجَوْفِ يطْلُبُ الْحَقَّ فَإِذَا أَصَابَهُ اطْمَأَنَّ وَ قَرَّ؛ 34ب در درون، متحرك [و مضطرب] است و حق را مي طلبد، هنگامي كه حق را به دست آورد، اطمينان پيدا مي كند و قرار مي گيرد. »
انسان فطرتاً حق پذيره؛ خصوصاً اگه نوجوون يا جوون باشه. و هميشه دوست داره حق را بفهمه و وقتي به حقيقت برسه آرامشي تمومِ وجودش رو مي گيره.
امام علي عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام مي فرمايد: «وَ قَوِّهِ بِالْيقِينِ؛ 35قلبت را با يقين محكم [و استوار] كن.»
رسيدن به حقيقت يكي از چيزهايي كه يقين آوره. براي همين هم بايد منطقي فكر كرد تا به حقيقت رسيد. اگه حرف يا عملت رو منطقي بدوني، اطمينان و اعتماد خاصي پيدا مي كني كه به تو نيرو مي ده و خيلي در ايجاد آرامش روحي تو مؤثره؛ به همين دليلِ كه اميرالمؤمنين، علي عليه السلام يكي ديگه از راه هاي اطمينان قلب رو تعليل ذكر مي كنن:
«اَلْقَلْبُ بِالتَّعَلُّلِ رَهِينٌ؛ 36قلب در بندِ علت است.»
وقتي آدم براي كارهاش علت منطقي داشته باشه، قلبش آروم مي شه و اشتباهاتش هم كم مي شه و خود اين اطمينان قلب رو افزايش مي ده؛ اما وقتي خطايي رو مرتكب مي شه يا دچار غفلت و اشتباه مي شه، هم اعتماد به نفسش پايين ميآد و هم اين حس اطمينان قلب كه از اعتماد به نفس اثرش بيشتره، با خطا كردن دچار تزلزل مي شه؛ پس هر چه خطاها كم تر، اطمينان قلب بيشتر.
امام باقرعليه السلام مي فرمايد: «تَخَلَّصْ إِلَي إِجْمَامِ الْقَلْبِ بِقِلَّةِ الْخَطَإِ؛ 37ا كمي خطا و اشتباه، خود را به آرامش قلب برسان.»
راه هاي ديگه اي هم در قرآن و روايات هست كه باعث ايجاد و تقويت اطمينان قلب مي شه. بعضي از اُونا رو ذكر مي كنم:
* عاقبت انديشي
* تفكر منطقي
* زهد در دنيا
* حلم و بردباري
وقتي اين حس رو داشته باشيد، هم ثواب برديد و هم در دنيا از يك نوع اعتماد به نفس بسيار قوي بهره برده ايد.»

راهكارهاي ديگر
با فكر، مشورت و تجربه مي توانيد راهكارهاي بسياري را به دست آوريد و قبل از طرح كلام الهي و سخن معصومين عليهم السلام، زمينه پذيرش و قبولِ ذهني و روحي مخاطب را آماده كنيد تا با عنايت الهي، بهتر و عميق تر در مخاطب خود اثر بگذاريد.
ادامه دارد... .
پي نوشت:
1) اسراء/ 23.
2) وسائل الشيعه، ج 21، ص 488.
3) الكافي، ج 2، ص 349. العقوق: أصل العق الشق و إليه يرجع عقوق الوالدين و هو قطعهما، لأن الشق و القطع واحد (العين) عُقُوقاً و مَعَقَّةً: شقَّ عصا طاعتَه و عَقَّ والديه: قطعهما و لم يصِلْ رَحِمَه منهما... و هو ضد البِرّ (لسان) .
4) الكافي، ج 2، ص 349.
5) مستدرك الوسائل، ج 15، ص 188.
6) همان، ص 195.
7) وسائل الشيعه، ج 5، ص 44، باب 23.
8) الكافي، ج 1، ص 428.
9) وسائل الشيعه، ج 16، ص 155.
10) مستدرك الوسائل، ج 9، ص 152.
11) الكافي، ج 5، ص 554.
12) عيون أخبار الرضاعليه السلام، ج 2، ص 180، باب 44.
13) غرر الحكم، ص 431، حديث 9816، ردي: الرَّدي: الهلاكُ. رَدِي، يرْدي رَدي: هَلَكَ، (لسان) .
14) كشف الغمه، ج 2، ص 349، السَّفاهة: خِفَّةُ الحِلْم، و قيل: نقيض الحِلْم، و أَصله الخفة و الحركة، و قيل: الجهل (لسان) .
15) نهج البلاغه، ص 116.
16) مستدرك الوسائل، ج 8، ص 327، باب 10، شكل: الشَّكْلُ، بالفتح: الشِّبْه و المِثْل و فلان شَكْلُ فلان اي مِثْلُه في حالاته (لسان) ؛ خدن: الخِدْنُ و الخَدِين: الصديقُ (لسان) .
17) مستدرك الوسائل، ج 8، ص 327، باب 10.
18) كشف الغمة، ج 2، ص 349.
19) مستدرك الوسائل ج 2، ص 529، باب 5. الطهور: هو الطاهر في نفسه المطهر لغيره (مجمع) .
20) عبدالكريم بي آزار شيرازي، رساله نوين فقهي پزشكي، بهداشت، صص 135 - 137 با اندكي تغيير.
21) همان، ص 139 با اندكي تغيير، به نقل از Marboutin Z. 5؛ P. 22..
22) تحرير الوسيله، چاپ اسماعيليان، ج 1، ص 130.
23) عبدالكريم بي آزار شيرازي، رساله نوين فقهي پزشكي، بهداشت، ص 126 با اندكي تغيير.
24) بقره/ 173.
25) وسائل الشيعه، ج 24، ص 102. المُشَوَّهُ: كل شي ء من الخلق لا يوافق بعضه بعضا فهو مشوه. (العين) ؛ الشوه: قبح الخلقة (مجمع) ؛ الغذاء: الطعام و الشراب و اللبن (العين) ؛ الغِذاءُ: ما يتَغَذّي به (لسان) ؛ القَذَرُ: ضدّ النظافة (لسان) ؛ العلة: و قد اعْتَلَّ العَلِيلُ عِلَّةً صعبة، و العِلَّة المَرَضُ (لسان) .
26) عبدالكريم بي آزار شيرازي، رساله نوين فقهي پزشكي، بهداشت، ص 125 با اندكي تغيير، به نقل از عفيف عبد الفتاح طبّاره، روح الدين الاسلامي، ص 430 و 431.
27) تحرير الوسيله، ج 1، ص 118.
28) وسائل الشيعه، ج 3، ص 415، باب 12. رجس: الرِّجْسُ: القَذَرُ، و قيل: الشي ء القَذِرُ (لسان) .
29) فتح/ 4. السَّكِينة: الرحمة، الطمأْنينة، النصر، الوَقار و ما يسْكُن به الإِنسان. ، (لسان) .
30) تحف العقول، ص 284. الجَمام بالفتح: الراحة. تُجِمُّ الفُؤادَ اي تُريحه (لسان) .
31) رعد/ 28.
32) الكافي، ج 2، ص 15.
33) غررالحكم، ص 197، حديث 3879.
34) الكافي، ج 2، ص 421. التَّجَلْجُل: السُّؤُوخ في الأَرض أَو الحركة و الجوَلان، و جُلْجُلان القلب: حَبَّته و مُنَّته. ، (لسان) .
35) مستدرك الوسائل، ج 2، ص 102، باب 17.
36) بحارالأنوار، ج 75، ص 11، تتمة باب 15 و تَعَلَّلَ بالأَمر و اعْتَلَّ: تَشاغَل (لسان) ؛ رهين: محبوس (مجمع) .
37) تحف العقول، ص 284.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره75.
/ 1