مزاح در سيره و سخن پيشوايان عليهم السلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مزاح در سيره و سخن پيشوايان عليهم السلام - نسخه متنی

ابوالفضل هادي منش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
ابوالفضل هادي منش
مزاح در سيره و سخن پيشوايان عليهم السلام
اسلام، دين عاطفه، صلح و اميد است و همواره مسلمانان را دعوت به صميميت و دوستي مي‌نمايد. تا آنجا كه امام علي عليه السلام در ضرورت گشاده رويي مي‌فرمايد: «شادي و گشادگي مؤمن در چهره او [آشكار] و غمش در دل او [مخفي] است.‌»
اشاره
خوش خلقي و گشاده رويي از ويژگيهاي هر مسلمان است. اين ويژگي بارز در تعاملات و معاشرتهاي متقابل اجتماعي و در شوخ طبعي آشكار مي‌شود و سبب صميمانه‌تر شدن روابط اجتماعي مي‌گردد، و كينه را از دل مي‌زدايد. آن گونه كه رسول خداصلي الله عليه وآله مي‌فرمايد: «حُسْنُ البُشْرِ يذْهَبُ بِالسَّخِيمَةِ؛ گشاده رويي كينه را از دل مي‌بَرَد.» 1 به همين منظور در اسلام توجه زيادي بدان شده است. با تورقي كوتاه در احاديث و سيره اهل بيت اطهارعليهم السلام قطره‌اي از بيكران كردار پسنديده آنان را به خوانندگان تقديم مي‌كنيم.
بررسي روايات مزاح
با كاوشي گذرا در احاديث امامان معصوم عليهم السلام فهميده مي‌شود كه در روايات شيعي، دو گونه برخورد با مقوله مزاح شده و از دو زاويه بدان نگريسته شده است؛ يك دسته رواياتي است كه به مدح و ستايش مزاح مي‌پردازد و دسته ديگر آن را نكوهش كرده است. با نگاهي دقيق‌تر مشخص مي‌شود كه دسته سومي از احاديث هم وجود دارد كه مؤمنان را از مزاحِ بسيار باز مي‌دارد و مزاحِ فراوان را مورد نكوهش قرار داده و آن را برنمي تابد.

مزاح ستوده
1. ضرورت مزاح پسنديده
اسلام، دين عاطفه، صلح و اميد است و همواره مسلمانان را دعوت به صميميت و دوستي مي‌نمايد. تا آنجا كه امام علي عليه السلام در ضرورت گشاده رويي مي‌فرمايد: «بُشْرُ المُؤمِنِ في وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ في قَلبِهِ؛ شادي و گشادگي مؤمن در چهره او [آشكار] و غمش در دل او [مخفي] است.‌» 2بدين معنا كه فرد مؤمن همواره غم خويش را براي خود نگه مي‌دارد ولي در برخوردهاي اجتماعي، ديگران را با گشاده رويي در شادي خود سهيم مي‌نمايد. اين نه تنها گفتار اهل بيت عليهم السلام است بلكه در رفتار آن بزرگواران نيز به گونه روشن و عيني به چشم مي‌خورد. بر خلاف آنچه در برخي اذهان جا افتاده است پيشوايان معصوم عليهم السلام، نه تنها اهل شاد كردن و مزاح پسنديده با ديگران بودند بلكه به ديگران نيز آن را توصيه مي‌نمودند و شاد نمودن دل مؤمن و پاك كردن غبار غم از چهره او را - اگر چه به اندازه يك شوخي ساده - سجيه‌اي اخلاقي مي‌دانستند.
نوشته اند روزي «يونس شيباني‌» از راه دوري جهت ملاقات با پيشوا و استاد خويش امام صادق عليه السلام نزد ايشان آمد و با امام ديدار و گفتگو نمود. اندكي گذشت و امام براي اينكه بداند شهر او چه حال و هوايي دارد و مؤمنان با ديگران چگونه اند، پرسيد: «اي يونس شيباني! شوخي شما با ديگران به چه اندازه است؟‌» يونس پاسخ داد: «سرورم، شوخي ما اندك است.‌» امام فرمود: «نه! اين گونه نباشيد، بلكه در حد متوسط شوخي نماييد؛ زيرا شوخي پسنديده نشانه خوش خلقي است، تو با شوخي با برادر مؤمنت او را شادمان مي‌نمايي. بدان كه رسول خداصلي الله عليه وآله نيز با ديگران شوخي مي‌نمود و هدف او از اين كار شادمان ساختن آنان بود.» 3
به خوبي مشخص است كه امام با اين سخن تلاش مي‌نمود تا مزاح پسنديده را يكي از مصاديق و نشانه‌هاي خوش خلقي معرفي نموده و آن را سيره رسول خداصلي الله عليه وآله در دوستيهاي خود بيان نمايد.

2. ويژگي مؤمنان
از آنجا كه مؤمن براي جامعه خود الگوي سجاياي اخلاقي شناخته مي‌شود، در زمينه مزاح با ديگران نيز الگوست و مزاحهاي پسنديده يكي از ويژگيهاي بارز او به شمار مي‌رود. هم چنان كه رسول خداصلي الله عليه وآله مي‌فرمايد: «المؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَ المُنافِقُ قَطَبٌ غَضِبٌ؛ مؤمن، شوخ طبع و خوش برخورد است و منافق، گرفته و خشم آلود مي‌باشد.‌» 4اين ويژگي به اندازه‌اي بارز و نمايان است كه در ميان احاديث اهل بيت عصمت عليهم السلام يك ويژگي و خصلت عمومي براي مؤمنان معرفي شده است. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «ما مِن مؤمن الاَّ وَ فِيهِ الدّعَابَةُ؛ هيچ مؤمني نيست كه در او شوخي و مزاح [پسنديده] نباشد.‌» 5
در اين راستا در بيان شوخيهاي رسول خداصلي الله عليه وآله با خانواده خود نوشته اند: روزي پيامبرصلي الله عليه وآله در مقابل علي عليه السلام نشسته بود و ظرف خرمايي جلوي آنان بود. پيامبرصلي الله عليه وآله هر بار خرمايي برمي داشت و مي‌خورد و هسته آن را پيش روي علي عليه السلام مي‌نهاد. وقتي مقداري خرما خوردند و همه هسته‌ها جلوي امام علي عليه السلام جمع شد، پيامبرصلي الله عليه وآله به شوخي به علي عليه السلام فرمود: «اي علي! تو چه قدر پرخور هستي؟!‌» و اشاره به هسته‌هاي انباشته شده جلوي او كرد. امام علي عليه السلام نيز شوخي ايشان را با شوخي پاسخ داد و فرمود: «پرخور كسي است كه خرماها را با هسته بخورد‌» و اشاره به پيامبرصلي الله عليه وآله كرد كه هيچ هسته خرمايي جلوي ايشان نبود. 6
همچنين ايشان در مزاح با اصحاب و ياران و نزديكان خويش نيز شناخته شده بودند و نمونه‌هايي از شوخ طبعيهاي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله با ياران و نزديكان وارد شده است كه نگاهي به چند نمونه از آنها خالي از لطف نيست:
الف. اشك شوق: روزي پيرزني از صحابه رسول خداصلي الله عليه وآله - كه زني مؤمن و پاكدامن بود - براي عرض ارادت تصميم گرفت نزد پيامبر رود. پيرزن لنگ لنگان نزد پيامبر آمد تا در مورد بهشت از او بپرسد. سلام كرد و در مورد بهشت از پيامبرصلي الله عليه وآله سؤال كرد. پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: «پيرزنان به بهشت نمي‌روند.‌» پيرزن از اين پاسخ يكه خورد و بسيار غمگين شد و برخاست و رفت. بلال حبشي نزد پيامبرصلي الله عليه وآله مي‌رفت و ديد پيرزن با چشمان اشكبار از نزد پيامبرصلي الله عليه وآله باز مي‌گردد. از او پرسيد: «اي مادر! چرا گريه مي‌كني؟‌» پاسخ داد: «زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله به من فرموده پيرزنها به بهشت نمي‌روند.‌» بلال نيز از اين سخن بسيار تعجب كرد. با پيرزن خداحافظي نمود و نزد پيامبرصلي الله عليه وآله آمد و درستي خبر را دوباره از پيامبرصلي الله عليه وآله سؤال كرد. پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: «سياه‌ها نيز به بهشت نمي‌روند.‌» بلال نيز غم دلش را فرا گرفت و در گوشه‌اي نشست. اندكي گذشت و عباس، عموي پيامبر صلي الله عليه وآله كه پيرمردي سالخورده بود بلال را گريان ديد. نزد بلال رفت و پرسيد: «چرا گريه مي‌كني؟‌» بلال اشك از چشمانش پاك كرد و گفت: «پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود سياهان به بهشت نمي‌روند.‌» عباس پيش پيامبرصلي الله عليه وآله آمد و جريان را باز گفت. پيامبرصلي الله عليه وآله به عباس رو كرد و فرمود: «بدان كه پيران نيز به بهشت نخواهند رفت.» او نيز بسيار غمگين شد. اندكي گذشت. براي اينكه خبر شادماني، بيشتر در دل آنان تأثير گذارد، هر سه آنان را نزد خود فرا خواند و با تبسمي فرمود: «پروردگار، اهل بهشت را ابتدا به صورت جواني آراسته در حالي كه تاجي به سر دارد درمي آورد و سپس وارد بهشت مي‌سازد؛ نه به صورت انسان پير يا سياه چرده.‌» هر سه از اين مزاح شاد شدند. 7
ب. ترس و خنده: روزي زني از نزديكان پيامبرصلي الله عليه وآله نزد ايشان آمد. پيامبرصلي الله عليه وآله با صداي بلند به گونه‌اي كه او مي‌شنيد فرمود: «آيا اين همان زني نيست كه در چشم شوهرش سفيدي است؟"
زن سراسيمه شد و گفت: «نه در چشم شوهر من سفيدي نيست!‌» سپس پريشان به سوي خانه دويد و آنچه از پيامبرصلي الله عليه وآله شنيده بود به شوهرش گفت. مرد منظور پيامبرصلي الله عليه وآله را فهميد و به سخن زن خنديد و چشمش را به همسر خود نشان داد و گفت: «مگر نمي‌بيني كه سفيدي چشمانم بيشتر از سياهي آن است.‌» 8
ج. دندان بهشتيان: پيرزني كه دندانهايش در اثر پيري ريخته بود نزد پيامبرصلي الله عليه وآله آمد. وقتي پيامبرصلي الله عليه وآله او را ديد فرمود: «پيرزن بي دندان وارد بهشت نمي‌شود.» پيرزن بسيار ناراحت شد. پيامبرصلي الله عليه وآله كه ديد او بسيار ناراحت است پرسيد: «چرا گريه مي‌كني؟‌» با بغض پاسخ داد: «اي رسول خدا! من دندان ندارم.‌» پيامبرصلي الله عليه وآله نيز با خنده فرمود: «غمگين مباش! منظور من اين بود كه تو با اين وضع وارد بهشت نمي‌شوي.» 9
ديگر اهل بيت عصمت و طهارت نيز مزاحهايي با اطرافيان خاص خود مي‌نمودند و موجبات شادي و سرور همديگر را فراهم مي‌آوردند و يا از شوخ طبعي ياران خود مسرور مي‌شدند. نوشته اند مردي در مدينه دوست امام مجتبي عليه السلام بود و زبان گويايي در شوخي و مزاح با ديگران داشت. او بيشتر اوقات نزد امام مجتبي عليه السلام مي‌رسيد و با شوخيهاي خود امام را مي‌خنداند. مدتي امام او را نديد. روزي پس از مدتها نزد امام آمد. امام از او پرسيد: «حالت چه طور است؟‌» او آهي كشيد و گفت: «اي فرزند رسول خدا! حال من بر خلاف آن چيزي است كه خودم و خدا و شيطان آن را دوست مي‌داريم.» امام خنديد و پرسيد: «چه طور؟ توضيح بده!‌» مرد گفت: «خدا مي‌خواهد من از او اطاعت كنم و معصيت كار نباشم، من چنين نيستم. شيطان دوست دارد من در برابر پروردگار خويش [هميشه] سركشي كنم و پا بر دستورات خدا بگذارم، اما من چنين نيستم. و خودم هم دوست دارم هميشه در دنيا باشم اما اين چنين هم نخواهم بود و روزي از دنيا خواهم رفت. حال، شما بگوييد حال من چگونه بايد باشد.‌» امام مجتبي عليه السلام از شوخي او خنديد و شاد گرديد. 10

مزاح در شب شهادت
مؤمن به خاطر پشتوانه غني ايمان خود از مرگ هراسي ندارد و مرگ بازيچه ايمان وعشق او به پروردگار خويش است و مرگ را به منزله پلي براي گذر از سرايي به سراي ديگر مي‌داند. همين موضوع بود كه سبب شد تا ياران امام حسين عليه السلام در شب عاشورا، آن گاه كه دانستند فردا در ركاب امام برحق خود به شهادت مي‌رسند به شور و شعفي وصف ناپذير دست يابند. در شب عاشورا زمزمه عاشقان از خيمه‌ها شنيده مي‌شد. هر يك گوشه‌اي خلوت را يافته بودند و به راز و نياز با معبود خويش مشغول بودند، چرا كه فردا پيك شهادت سراغ يك يك آنها را مي‌گرفت. دسته‌اي نماز مي‌خواندند. دسته ديگري قرآن مي‌خواندند. عده‌اي مي‌گريستند و گروهي ديگر غسل شهادت مي‌نمودند. امام حسين عليه السلام نيز در خيمه خود مشغول نماز بود.
در آن دل شب، از دسته‌اي كه به نوبت براي غسل شهادت آماده مي‌شدند صداي خنده شنيده مي‌شد. «بُرير‌» با «عبدالرحمن انصاري‌» در كنار خيمه ايستاده بودند. برير كارهايي مي‌كرد كه سبب خنده ديگران مي‌شد. عبدالرحمن از او پرسيد: «اي برير! آيا مزاح مي‌كني و مي‌خندي؟ اكنون كه وقت مزاح و شوخي نيست!‌» برير با خنده پاسخ داد: «تمام خويشاوندانم مي‌دانند كه من اهل مزاح و خنده نيستم و حتي در جواني نيز چنين نمي‌كردم، چه رسد به حال كه پير شده‌ام. اما بدان كه اين شوخي و خنده‌اي كه از من مي‌بيني به خاطر مژده بهشتي است كه در پيش روي داريم. به خدا بين ما و بهشت فاصله‌اي نيست جز اينكه از سوي دشمن حمله‌اي شود و ما جان خويش را در پي ياري فرزند رسول خداصلي الله عليه وآله، حسين عليه السلام فدا كنيم و من چقدر منتظر اين لحظه هستم.‌» 11
پي نوشت:
1) محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني، الاصول من الكافي، تهران، دارالكتاب الاسلامية، بي تا، ج 2، ص 104.
2) محمد التميمي الآمدي، غررالحكم و درر الكلم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران 1364 ه. ش، حديث 4460.
3) الكافي، ج 2، ص 663، ح 3.
4) بحار الانوار، ج 77، ص 155.
5) الكافي، ج 2، ص 633.
6) سيد نعمت الله جزايري، زهر الربيع، تهران، كتاب فروشي اسلامية، 1337 ه. ش، ص 3.
7) بحارالانوار، ج 103، ص 84.
8) همان، ج 16، ص 194.
9) همان، ص 298.
10) همان، ج 44، ص 110.
11) همان، ج 45، ص 1.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره77.
/ 1