منزلت مادر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منزلت مادر - نسخه متنی

عبدالکریم پاک نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
عبدالکريم پاک نيا
منزلت مادر
مادر از نظر فرهنگ اسلام داراي جايگاه ويژه‌اي است. رهبر عاليقدر اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و آله در يك جمله زيبا مقام و منزلت حقيقي مادر را چنين بيان مي‌كند: «الجنة تحت اقدام الامهات 1؛ بهشت زير پاي مادران است.» و در جمله‌اي ديگر فرمود: «تحت اقدام الامهات روضة من رياض الجنة؛ جاي قدمهاي مادران باغي از باغهاي بهشت است.»
اين سخنان گهربار رسول بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله نهايت درجه تكريم مادر است. يعني هر كس بخواهد به عالي‌ترين مقامات انساني دست يابد، بايد مادر خود را مورد احترام و محبت قرار دهد.
در مورد مقام ارجمند مادر، مطالب فراواني در سيره و سخن اهل بيت عليهم السلام مي‌توان يافت. در اينجا به چند مورد اشاره مي‌كنيم:
امام صادق عليه السلام فرمود: مردي به حضور رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله آمده و عرضه داشت:‌اي رسول خدا! به كداميك از بستگانم نيكي كنم؟ فرمود: به مادرت. مرد پرسيد: بعد از آن؟ فرمود: به مادرت. براي بار سوم پرسيد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: مادرت. در نوبت چهارم حضرت فرمود: به پدرت نيكي كن! 2
از امام سجاد عليه السلام روايت شده است كه فرمود: مردي به حضور حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله شرفياب شده و اظهار داشت:‌اي رسول خدا! من مردي گنه كار و آلوده به معصيت هستم و از انجام هيچ گناهي فروگذاري نكرده‌ام، آيا اميد آمرزش برايم هست؟
رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيد: آيا پدر و مادرت زنده هستند؟ مرد گفت: فقط پدرم زنده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: برو با او خوشرفتاري كن. آن مرد رفت و پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از رفتن او زير لب زمزمه مي‌كرد كه:‌اي كاش مادرش زنده بود! 3
روزي شخصي به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله گفت:‌اي رسول خدا! مادرم پير شده و پيش من زندگي مي‌كند، او را در شت خود حمل كرده، براي رفع حوائجش به اين طرف و آن طرف مي‌برم، و از درآمد خويش نيازهاي وي را تامين مي‌نمايم، با دست خود او را از آزار و اذيتها محافظت مي‌كنم، با كمال ادب و تعظيم و احترام با او رفتار مي‌نمايم. آيا زحمات وي را تا حدودي جبران كرده ام؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: نه، زيرا شكم او جايگاه تو، پستانهايش منبع تغذيه تو، قدمهايش وسيله حركت تو، دستهايش محافظ تو، و آغوش او گهواره ات بوده است. او اين همه خدمات را با رضايت خاطر براي تو انجام مي‌داد و آرزو مي‌كرد كه تو زنده بماني؛ ولي تو خدماتي را به وي ارائه مي‌دهي، در حالي كه انتظار مرگ او را داري 4.
مادر يك مسيحي
زكريا بن ابراهيم يكي از محدثين شيعي و از ياران امام صادق عليه السلام است. او در شرح حال خود مي‌گويد: من مسيحي بودم و سپس به اسلام گرويدم و به خانه خدا مشرف شدم. در سفر حج، به محضر امام صادق شرفياب گشته و به حضرت عرض كردم كه من مسيحي بوده‌ام و مسلمان شده‌ام.
امام عليه السلام پرسيد: در اسلام چه امتيازي ديدي كه آن را پذيرفتي؟ گفتم: اين آيه قرآن توجه مرا جلب كرده و توسط آن هدايت شدم: «ما كنت تدري ما الكتاب ولا الايمان ولكن جعلناه نورا نهدي به من نشاء»؛ «تو نمي‌دانستي كتاب و ايمان چيست، ولي ما آن را نوري قرار داديم كه هر كه را خواهيم بدان هدايت كنيم.»
امام عليه السلام فرمود: خدا تو را به اسلام هدايت نموده و قلبت را به نور آن روشن ساخته است. سپس براي من دعا كرد و هدايت بيشتري را از خداوند برايم مسئلت نمود.
به امام عرض كردم: پدر و مادر و بستگان من در آئين مسيحيت باقي هستند و مادرم نابينا است. آيا براي من جايز است كه با آنها زندگي كنم و روابطي داشته باشم؟
امام پرسيد: آيا آنها گوشت خوك مي‌خورند؟
گفتم: نه.
فرمود: معاشرت تو با آنها بي مانع است. سپس اضافه كرد: درباره مادرت مراقب باش. به او نيكي و احسان كن و هرگاه زندگي‌اش به پايان رسيد و از دنيا رفت، خودت عهده دار كفن و دفن او باش.
چون از سفر حج برگشتم و به كوفه رسيدم، بر طبق فرمان امام صادق عليه السلام، خوشرفتاري و مهرباني زيادي به مادرم نمودم. خودم به او غذا مي‌دادم و لباسش را مرتب مي‌كردم و سرش را شانه مي‌زدم و عهده دار خدمتش مي‌شدم. مادرم كه اين تغييرات را در روش من ديد، گفت: تو در آن روزگاري كه به دين من بودي، با من اين طور رفتار نمي‌كردي، چه دليلي دارد كه از وقتي كه به اسلام گرويده‌اي، اين قدر به من محبت مي‌كني؟
گفتم: يكي از فرزندان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دستور داده كه اين گونه رفتار كنم.
گفت: آيا او همان پيامبر شما است؟
گفتم: نه بعد از پيامبر ما پيامبر ديگري مبعوث نخواهد شد و او پسر پيامبر ماست.
گفت: اين دستورات، از آموزه‌هاي پيامبران است و دين تو از دين من بهتر است، مرا راهنمايي كن تا مسلمان شوم. من طريقه اسلام را به او آموختم و او مسلمان شد. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در نيمه شب كسالتي پيدا كرد. من در كنار بسترش به پرستاري پرداختم. به من گفت: پسرم! اعتقادات اسلام را دوباره برايم تكرار كن، من تكرار كردم و او به همه آنان اقرار كرد و در همان شب چشم از جهان فروبست. بامداد روز بعد جنازه‌اش به وسيله گروهي از مسلمانان و مطابق آئين اسلامي تشييع شد و من بر جنازه او نماز خواندم و با دست خود به خاك سپردم 5.
پي نوشت:
1) مستدرك الوسائل، ج 15، ص 181.
2) الكافي، ج 2، ص 159.
3) مستدرك الوسائل، ج 15، ص 180.
4) همان.
5) اصول كافي، باب البر بالوالدين، حديث 11.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره44.
/ 1