بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مصطفي حاتمي يكي از ابعاد مهم و اساسي مهجوريت قرآن كريم، مهجوريت محتواي آن است. که قرآن در قرائت و تلاوت محصور و جنبة درايت قرآن مهجور شده است و اين در حالي است كه روايات به اهميت اين جنبه تأكيد مي كنند. کليد واژه مهجوريت، قرآن، عوامل، راهکارها. مقدمه مسئلة تحريف و مهجوريت قرآن كريم جزء مسائلي است كه ائمة اطهار عليهم السلام درباره آن هشدار داده اند. امير مؤمنان عليه السلام اوضاع بعد از خود را چنين بيان مي دارند: «اَنَّهُ سَيَأتِي عَلَيكُم مِن بَعدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيءٌ اَخفَي من الحقّ ولا اظهَرَ من الباطِلِ ... ليس عند اهل ذلك الزمانِ سِلعَةٌ اَبْوَرَ من الكتابِ اِذا تُلِيَ حَقَّ تَلَاوَتِهِ، وَلا اَنفَقَ مِنْهُ اِذ احرّفَ عن مواضعه ولا في البلاد شيءٌ انكر من المعروفِ ولا اعْرَفَ من المنكر؛ فقد نَبَذَ الكتاب حَمَلَتْهُ وتناساهُ حَفَظَتُهُ، فالكتاب يومئذٍ واَهْلُهُ طَرِيدانِ مَنفِيّانِ ... و من قبلُ ما مَثَّلُوا بالصالحين كُلَّ مُثْلَةٍ؛1 به زودي پس از من زماني بر شما بيايد كه در آن هيچ چيزي ناپيداتر از حق و پيداتر از باطل وجود ندارد... در ميان مردم آن روزگار كالايي بي رونق تر از كتاب خدا [آن گاه كه به درستي و چنان كه حق آن است تلاوت شود]، وجود ندارد و هرگاه معاني آن تحريف شود، متاعي پر رونق تر از آن نيست. در شهرها چيزي ناپسندتر از كار نيك و پسنديده تر از كار زشت وجود ندارد؛ زيرا قرآن دانا [و عالمان ديني] آن را به كناري افكنده، حافظانش، آن را به دست فراموشي سپرده اند. در آن روزگار، قرآن و اهل آن مطرود هستند... و در پس آن زمان، انواع سختيها و شكنجه ها در حق درستكاران اعمال مي شود.» قرآن كريم نيز از زبان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين موضوع را بيان مي دارد و مي فرمايد: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»؛2 «و رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: اي پروردار من! همانا قوم و امت من اين قرآن را مهجور گذاشته اند.»
تعريف مهجوريت قرآن امام جواد عليه السلام مي فرمايند: «وَ كُلُّ أُمَّةٍ قَدْ رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ عِلْمَ الْكِتَابِ حِينَ نَبَذُوهُ وَ وَلَّاهُمْ عَدُوَّهُمْ حِينَ تَوَلَّوْهُ وَ كَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُمْ يَرْوُونَهُ وَ لَا يَرْعَوْنَهُ وَ الْجُهَّالُ يُعْجِبُهُمْ حِفْظُهُمْ لِلرِّوَايَةِ وَ الْعُلَمَاءُ يَحْزُنُهُمْ تَرْكُهُمْ لِلرِّعَاي?ِ؛3 هر امتي، آن گاه كه كتاب آسماني خود را رها كرد و دور افكند، خداوند علم آن را از آنان گرفت و آن گاه كه دشمنان خود را به دوستي و سرپرستي گرفتند، خداوند آن دشمنان را بر ايشان ولايت و حكومت داد. دور افكندن كتاب به اين بود كه حروف و كلمات آن را برپا داشتند و معانيش را تحريف كردند، كتاب را مي خوانند و روايت مي كنند؛ اما آن را رعايت نمي كنند و به كار نمي بندند. نادانان از اينكه آن را خوب مي خوانند و حفظ مي كنند، خوشحال و دانايان از اينكه آن را رعايت نمي كنند و به کار نمي بندند، اندوهناكند.» از لحاظ لغت «مهجور» به معناي كسي است كه با او قطع رابطه شده است و چيزي كه از آن اعراض و آن را رها كرده اند.4 در «مجمع البيان» ذيل آية 30 سورة مباركة فرقان مي نويسد: «وَ المَعنَي جَعَلُوهُ مَترُوكَاً لَا يَسمَعُونَهُ وَ لَا يَتَفَهَّمُونَه؛5 قرآن را ترك كردند، چنان كه سخنش را نشنيدند و نفهميدند.»
وجوه مهجوريت قرآن منظور از ترك مهجوريت قرآن، صرف تلاوت كردن آن نيست؛ بلكه حديثي از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله است كه فرمود: «رُبَّ تَالِ الْقُرآنِ وَالْقُرآنُ يَلْعَنُهُ؛6 اي بسا قرآن خواني كه قرآن لعنتش مي كند.» بلكه همانگونه كه در حديث نبوي صلي الله عليه و آله آمده است، به هدايت و فهميدن است. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «لَيسَ القُرآنُ بِالتَلَاوَةِ وَ لَا العِلمِ بِالرِوَايَةِ وَلكنَ القُرآنُ بِالهِدَايَةِ وَ العِلمَ بِالدِّرايَةِ؛7 قرآن نه به تلاوت است و نه به دانستن روايت آن؛ بلكه قرآن به هدايت و فهميدن آن است.» در اين مختصر به چند نمونه از وجوه مهجوريت قرآن كريم اشاره مي كنيم:
مهجوريت مغز و محتواي قرآن يكي از ابعاد مهم و اساسي مهجوريت قرآن كريم، مهجوريت محتواي آن است. که قرآن در قرائت و تلاوت محصور و جنبة درايت قرآن مهجور شده است و اين در حالي است كه روايات به اهميت اين جنبه تأكيد مي كنند. رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «لَيسَ القُرآنُ بِالتَلَاوَةِ وَ لَا العِلمِ بِالرِوَايَةِ وَلكنَ القُرآنُ بِالهِدَايَةِ وَ العِلمَ بِالدِّرايَةِ؛8 قرآن نه به تلاوت كردن است و نه به دانستن روايت آن؛ بلكه قرآن به هدايت است و به فهميدن آن.»
مهجوريت فرهنگ قرآن: قرآن كتاب اجتماع است و فرهنگي كه ارائه مي كند فرهنگي است كه روح برادري را در جامعه مي دمد. قرآن كريم مي فرمايد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»؛9 «همانا مؤمنين برادرند پس بين برادران اصلاح كنيد و تقوا پيشه سازيد شايد مورد رحمت قرار گيريد.» اما فرهنگي كه بر جوامع حاكم شده است، فرهنگ ناسالم غرب است كه فرهنگ تفرقه افكني و بُعد حيوانيت انسان است و فرهنگ ظلم و استعمار مستضعفان است. قرآن كريم داعيه دار وحدت جامعة انساني بر مبناي عبوديت پروردگار است: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً...»؛10 «بگو: اي اهل كتاب! بياييد از آن كلمة حق كه ميان ما و شما يكسان است، پيروي كنيم و آن كلمه اين است كه به جز خداي يكتا را نپرستيم و چيزي را با او شريك قرار ندهيم....»
قرآن و مهجوريت قوانين الهي قرآن كتاب سياست و حاكميت است؛ ولي متأسفانه دشمن توانسته تا حد بالايي سكولاريسم و جدايي دين از سياست را ترويج دهد، به گونه اي كه در مجامع محوريت در دست دين نيست؛ بلكه گاهي آمر به معروف و ناهي از منكر طرد مي گردد. قرآن كريم در اين زمينه دو دسته آيات ارائه مي دهد: الف) حكومت دادن به ربانيان و خداپرستان: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»؛11 «هر آينه وليّ شما خدا و پيامبر خدا، و كساني هستند كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا مي دارند و در حال ركوع به نيازمندان زكات مي دهند.» ب) ساقط كردن جباران: «وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا...»؛12 «و اهل قرنهاي گذشته را به سبب ستمي كه كردند، هلاك كرديم... .»
عوامل مهجوريت قرآن كريم در اين مورد، بحث را در دو عامل بيروني و دروني بررسي مي كنيم؛ الف) عامل بيروني: در دوران رنسانس به دليل عقل ستيز بودن غرب، برخي آموزه هاي كتاب مقدس چون: تثليث، مركزيت زمين و... باعث جدايي دين از عقل گرديد و نيز چون اين قوانين و آموزه ها توان حاكميت اجتماعي را نداشتند، به اين نتيجه رسيدند كه دين موضوعي فردي است كه قابليت پذيرش عقلي و اجتماعي ندارد و تنها جنبة احساس انسان را پاسخگو است و استفاده كردن از آن در صحنة اجتماع امكان پذير نيست. بنابراين، توجه ها به انسان و نيازهاي مادي معطوف شد؛ از اين رو تفكر «اومانيسم» رونق گرفت و دين به حاشيه رانده شد و بيش تر جنبة فردي گرفت و در زمان خاص [يكشنبه ها] و نيز مكان خاص [كليساها]. از آن پس مكاتب انساني غرب اوج گرفت و محوريت خداوند از ميان رفت. اين فرهنگ آلوده به ديگر مناطق جهان نيز سرايت كرد و تمدن صنعتي كه در پي آن رفاه دنيوي بشر را تأمين مي كرد و هدف آن رسيدن به آسايش دنيوي انسان بود، همراه با فرهنگ آن در سراسر جهان شيوع پيدا كرد و بشر را در راستاي هدف خود با تبليغات گسترده و استفاده از نقطه ضعفهاي بشر چون شهوات نفساني و حيواني همراه كرد، به گونه اي كه انسان امروز دغدغه اي جز رسيدن به همين رفاه كاذب دنيايي را ندارد و تمام توان خود را در اين جهت به كار مي گيرد. در نتيجه دين به حاشيه كشيده شد. متأسفانه برخورد با قرآن كريم نيز از اين واقعه مستثنا نبوده و اگر هم از قرآن سراغ گرفته مي شود، استفاده اي غير از آن بهره گيري مفيد و ارزشمند قرآن مي شود، يا براي ثواب، قرائت مي شود، يا براي سفر يا سفره هاي عروسي و عقد يا شفاي بيماران يا افتتاح خانه و كارخانه، يا هنرهاي معماري مساجد و محرابها يا ختم انعامها و يا استفاده هاي ديگر كه غير از هدف والاي نزول قرآن كريم است. ب) عامل دروني منظور، عامل درون ديني است. ما قوانين زندگي را از قرآن بيرون نكشيده ايم و آن را به صورت كاربردي به مردم معرفي نكرده ايم تا كتاب زندگي شود. كلاسهاي قرآن بيش تر كلاس روخواني، روانخواني و تجويد است تا كلاس مفاهيم و تفسير؛ از اين رو قرآن و فراگيري آن بيش تر يك هنر براي كسب مقام در مسابقات است تا اينكه كتاب برنامة عمل باشد. عيب از قرآن نيست؛ بلكه بشر امروز كه تشنة آموزه هاي راهگشاي آن است نتوانسته معارف لازم را از قرآن بيرون بكشد و استفادة لازم را ببرد. دقت در آيات انسان را آرام مي كند؛ ولي حسرت رسيدن به فضايل مندرج در آن پا برجا است، از جمله: «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون * وَالَّذِينَ هُمْ لِعَهْدِهِمْ وَاَمَانَاتِهِمْ رَاعُون»؛13 «كساني كه از كارهاي بيهوده روي مي گردانند و كساني كه پيمانها و امانتها را پاس مي دارند.» «أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ»؛14 «آنان در كارهاي خوب شتاب مي ورزند و در اين كارها بر ديگري پيشي مي گيرند.» كافي است دل به قرآن سپرده شود. در حديث است كه: مردي نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد تا از ايشان قرآن فراگيرد. وقتي به اين گفتة خداوند متعال رسيد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ» گفت: همين مقدار مرا بس است؛ و در پي كار خود رفت. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «انْصَرَفَ الرَّجُلُ وَ هُوَ فَقِيهٌ؛ اين مرد بازگشت در حالي كه به فهمي عميق رسيد.»15
راهكارهاي برون رفت از مهجوريت قرآن 1. ملزم بودن به تلاوت قرآن: حداقل پنجاه آيه از قرآن در روز خوانده شود. امام صادق عليه السلام فرمودند: «الْقُرْآنُ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى خَلْقِهِ فَقَدْ يَنْبَغِي لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَنْظُرَ فِي عَهْدِهِ وَ أَنْ يَقْرَأَ مِنْهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ خَمْسِينَ آيَ?ٍ؛16 قرآن عهد خداوند به سوي بندگان است؛ همانا سزاوار است كه هر مرد مسلماني، هر روز به آن عهد نظر بياندازد و از آن پنجاه آيه قرائت كند.» البته قرائت همراه با تدبر، چنانچه امير مؤمنان عليه السلام مي فرمايد: «لَا خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَا فِقْهَ فِيهَا وَ لَا فِي قِرَائَةٍ لَا تَدَبُّرَ فِيهَا؛17 در عبادتي كه همراه فهم نباشد و براي قرائتي كه در آن تدبر نباشد، خيري نيست.»
2. اخلاص در قرائت: امام صادق عليه السلام فرمودند: «قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلَاثَةٌ: رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اسْتَجَرَّ بِهِ الْمُلُوكَ وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَى النَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعَ حُدُودَهُ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلَى دَاءِ قَلْبِهِ وَ أَسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِي مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَى بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ فَبِأُولَئِكَ يَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَلَاءَ وَ بِأُولَئِكَ يُدِيلُ اللَّهُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ بِأُولَئِكَ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ مِنَ السَّمَاءِ وَ اللَّهِ لَهَؤُلَاءِ فِي قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ؛18 قاريان قرآن سه گروهند: يكي آنان كه قرائت قرآن را سرماية معيشت خود نموده اند، و به واسطة آن از ملوك حقوق مي گيرند، و بر مردم تقدم مي جويند. گروه ديگر، آنان كه حفظ حروف و صورت قرآن كنند، و تضييع حدود آن روا دارند و او را پشت سر اندازند، چنانچه سوار قدح خودئ را به پشت آويزد. خداوند زياد نكند اين قسم حملة قرآن را. و طايفة ديگر آنان هستند كه قرآن را قرائت نمايند و با دواي قرآن دردهاي قلب خود را علاج كنند، پس به واسطة آن شب را بيدار و به عبادت بگذرانند، و روز را روزه بگيرند و به تشنگي گذرانند، و در مساجد حاضر شوند و اقامت كنند و از فراش خواب ناز برخيزند، پس خداوند عزيز جبار به واسطة اينها دفع بليات فرمايد و باران از آسمان فرو فرستد. به خدا قسم! اين گروه از قاريان قرآن از كبريت احمر كمياب ترند.»
3. تهذيب نفس و طهارت جسم: طبيعت قرآن كريم پاك و مطهر است و به باطن آن جز با طهارت جسم و جان نمي توان دست يافت. خود قرآن كريم مي فرمايد: «لَا يَمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرُون»؛19 «به قرآن دست پيدا نمي كنند مگر مطهرون.» مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله اين آيه را صفت براي آية قبل؛ يعني «فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ» مي گيرند، به معناي محفوظ و مصون از تغيير كه همان لوح محفوظ است، همانگونه كه خداوند مي فرمايد: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظ».20 «لَا يَمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرُون»؛ يعني «لا يمس الكتاب المكنون الذي فيه القرآن الا المطهرون؛ كسي آگاهي ندارد از كتاب پنهاني كه قرآن در آن است، مگر پاكان.» «والمطهرون ـ اسم مفعول من التطهير ـ هم الذين طهر الله تعالي نفوسهم من ارجاس المعاصي؛21 «مطهرون» ـ اسم مفعول از تطهير است ـ آنان كساني اند كه خداوند قلبهايشان را از آلودگي معاصي پاك نموده است.» در تفسير «مجمع البيان» ذيل همين آيه مي نويسد: «وعندنا اَنَّ الضمير يعود الي القرآن فلا يجوزُ لغير الطاهر مس كتابة القرآن؛22 نظر ما اين است كه ضمير در «يمسُّهُ» به «قرآن» برمي گردد. بنابراين، براي غير طاهر مس كردن نوشتة قرآن جايز نيست.»
4. شناخت هدف نزول قرآن كريم: امام خميني قدّس سرّه مي فرمايد: «ما بايد مقصود از تنزيل اين كتاب را قطع نظر از جهات عقلي برهاني، كه خود به ما مقصد را مي فهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنيم. مصنف كتاب مقصد خود را بهتر مي داند... مي بينيم خود مي فرمايد: «ذَلِكَ الْكِتَابَ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدَيً لِلْمُتَّقِينَ»؛23 در يك سورة كوچك چندين بار مي فرمايد: «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»؛24 مي بينيم مي فرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛25 و مي فرمايد: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛26 ...، صاحب اين كتاب سكاكي و شيخ نيست كه مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سيبويه و خليل نيست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد؛ مسعودي و ابن خلّكان نيست تا در اطراف تاريخ عالم بحث كند، اين كتاب چو عصاي موسي و يد بيضاي آن سرور، يا دم عيسي كه احياء اموات مي كرد، نيست كه فقط براي اعجاز و دلالت بر صدق نبي اكرم صلي الله عليه و آله آمده باشد؛ بلكه اين صحيفة الهيه كتاب احياء قلوب به حيات ابدي علم و معارف الهيه است. اين كتاب خدا است و به شئون الهيه جلّ و علا دعوت مي كند... و مردم بايد براي تعلم شئون الهي به آن رجوع كنند تا استفاده از آن حاصل شود «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآن مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدَ الظَالِمِينَ اِلَّا خَسَاراً»؛27 چه خسارتي بالاتر از اينكه سي ـ چهل سال كتاب الهي را قرائت كنيم و به تفاسير رجوع كنيم و از مقاصد آن بازمانيم. «رَبَّنَا ظَلَمْنَا اَنْفُسَنَا وَاِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِِين»؛28 29
5. رفع موانع استفاده از قرآن كريم منظور از موانع حجابهايي است كه بين تلاوت کننده و خود قرآن كريم است كه مواردي بيان مي گردد: الف) خودبيني: اين حجاب بزرگي است كه به واسطة آن، انسان خود را مستغني مي بيند و نيازمند به استفاده نمي داند. و اين از شاهكارهاي شيطان است كه هميشه كمالات موهومه را بر انسان جلوه مي دهد و انسان را به آنچه دارد راضي و قانع مي كند، مثلاً اهل تجويد را به همان علم جزيي قانع مي كند و آن را در نظر آنها جلوة فراوان مي دهد و ديگر علوم را از نظر آنها مي اندازد. اهل ادبيات را به همان پوستة بي مغز راضي مي كند و تمام شئون قرآن را در همان كه پيش آنها است، نمايش مي دهد و اهل تفاسير را به طور معمول به وجود قرائات و آراء مختلفة ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدني و مكي بودن و تعداد آيات و حروف و امثال اين امور سرگرم مي سازد. ب) حجاب آراء فاسد و مذاهب باطله: كه گاهي از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعيت و تقليد پيدا شود. مثلاً تفكر اينكه در ذات خداوند تفكر ممنوع است، قياس مي كند به اينكه باب معرفة الله و مشاهدة جمال پروردگار به كلي مسدود است و آراء باطل ديگر كه به مجرد شنيدن از برخي نادانان در دل رسوخ پيدا مي كرده اند، كه اگر هزاران آيه و روايت مخالف آن آورده شود، يا به ظاهرش اكتفاء مي شود و يا در آن دقت نظر نمي شود. اين آراء بين ما و كتاب شريف، حجاب گرديده است. ج) حجاب برخورد متحجّرانه با مفاهيم قرآني: از جمله اعتقاد به اينكه جز آنچه مفسران نوشته اند كسي حق استفاده از قرآن را ندارد. اين حجاب ناشي از تفسير غلطي است كه تفكر و تدبر در آيات الهي را تفسير به رأي مي داند، در صورتي كه استفاده هاي اخلاقي، ايماني و عرفاني به هيچ وجه به تفسير مربوط نيست تا اينكه تفسير به رأي باشد و اينكه «دين الله لا يصاب العقول»30 ونيز «ليس شيءٌ اَبْعَدَ من عقول الرجال من تفسير القرآن»؛31 شهادت نمي دهد بر اينكه مقصود «دين الله» احكام تعبدية قرآن و دين باشد كه عقل در آنها راه ندارد. د) حجاب معاصي و كدورات حاصله از طغيان: قرآن كريم در اين مورد مي فرمايد: «لهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ اَعْيُنٍ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا اُولَئِكَ كَالْاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلّ»؛32 و اين در حالتي است كه قلب در سلطة شيطان واقع شود و قواي روح كه چشم و گوش و قلب اند در تسخير او قرار گيرند. هـ.) حجاب حبّ دنيا: به واسطة حبّ دنيا قلب تمام همّ و غمش را براي آن مي گذارد و هر چه اين محبت بيش تر گردد، اين حجاب ضخيم تر مي شود، تا جايي كه قلب را قفل و چشم بصيرت را كور مي كند؛ قرآن شريف مي فرمايد: «اَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلَي قُلُوبٍ اَقْفَالَهَا»؛33 و) منطبق كردن آيا با خود: هر مسلماني بايد خود را با قرآن تطبيق دهد و نواقص خود را رفع نمايد، چنانچه در قرآن مي خوانيم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»؛34 «اين اوصاف سه گانه را بنگرد؛ آيا وقت ذكر و ياد خدا قلبش ترسناك مي شود؟ وقتي آيه اي بر او تلاوت مي شود نور ايمانش افزايش پيدا مي كند؟ آيا اعتماد و توكلش فقط به خداوند است؟» فهرست منابع ـ قرآن كريم. 1. تميمي آمدي، عبدالواحد، غرر الحكم و درر الکلم، تصحيح: سيد حسين شيخ الاسلامي، انتشارات انصاريان، قم، چاپ چهارم، 1378ش. 2. حکيمي و...، محمدرضا، الحياة، ترجمه: احمد آرام، انتشارات دليل ما، قم، چاپ هشتم، 1386ش. 3. ري شهري، محمد مهدي، ميزان الحكم?، ترجمه حميد رضا شيخي، دار الحديث، قم، 1379ش. 4. طباطبائي، سيد محمد حسين (علامه طباطبائي رحمه الله )، تفسير الميزان، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، سال 1417ق. 5. طبرسي، فضل بن حسن (شيخ طبرسي)، تفسير مجمع البيان، دارالفکر، بيروت، چاپ اول، بي تا. 6. کليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق، اصول كافي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365ش. 7. لويس معلوف، المنجد، ترجمه: محمد بندر ريگي، انتشارات ايران، چاپ چهارم، سال 1382ش. 8. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، اسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1366ش. 9. موسوي الخميني قدّس سرّه ، سيد روح الله، آداب الصلاة، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدّس سرّه ، تهران، چاپ چهاردهم، 1386 ش. 10. ، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدّس سرّه ، تهران، چاپ چهاردهم، 1386 ش. پي نوشت: 1) ميزان الحكمة، محمد محمدي ريشهري، ج 10، ص 4824، ح 16516. 2) فرقان / 30. 3) ميزان الحكمه، ج 10، ح 16523. 4) المنجد، لويس معلوف، ترجمه محمد بندر ريگي، ج 2، ص 2060. 5) تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج 8 ـ 7، ص 220. 6) بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 92، ص 184، ح 19. 7) ميزان الحكمه، ج 10، باب 3311، ح 16551. 8) ميزان الحكمه، ج 10، باب 3311، ح 16551. 9) حجرات / 10. 10) آل عمران / 64. 11) مائده / 55. 12) يونس / 13. 13) مؤمنون / 3 و 8. 14) همان / 61. 15) الحياة، محمد رضا حكيمي و...، ترجمه احمد آرام، باب ششم، ج 2، ص 204. 16) اصول كافي، شيخ كليني، ج 2، ص 609 (باب في قرائته، ح 1). 17) چهل حديث، امام خميني قدّس سرّه ، حديث 29، فصل در فضيلت تلاوت قرآن، ص 497. 18) چهل حديث، امام خميني قدّس سرّه ، ص 501. 19) واقعه / 79. 20) تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 19، ص 142. 21) همان. 22) تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج 10 ـ 9، ص 287. 23) بقره / 2. 24) قمر / 17. 25) نحل / 44. 26) ص / 29. 27) اسراء / 82. 28) اعراف / 22. 29) آداب الصلاة، امام خميني قدّس سرّه )، ص 94 و 95. 30) بحار الانوار، ج 2، باب البدع و الرأي والمقائيس، ص 303، ح 41. 31) همان، ج 92، باب 8 ، ص 95، ح 48. 32) اعراف / 179. 33) محمد / 24. 34) انفال / 2. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره155.