هجرت همچنان باقى است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هجرت همچنان باقى است - نسخه متنی

علی اصغر ظهیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
علي اصغر ظهيري
قال الله الحكيم:
«واصبر علي ما يقولون واهجرهم هجرا جميلا (1) » ; «برآنچه مي گويند شكيبا باش و از آنان بگونه اي شايسته دوري گزين. »
هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله:
چهارده سال از بعثت و رسالت رسول گرامي اسلام مي گذشت، مردم مكه به شدت پايبند عقايد خرافي خود بودند و چون كسانيكه به هيچ حقي اعتنا نمي كنند، نداي ملكوتي «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» ي پيامبر را نمي شنيدند. «و لهم اذان لايسمعون بها»
مسلمانان كه تعداد محدودي بودند، در برابر گروه بي شمار بت پرستان عنود و فشار و برخوردهاي غير انساني آن ها، به ستوه آمده و اسلام عزيز دوران سخت شكل گيري خود را مي گذراند.
سرانجام رسول خدا صلي الله عليه و آله به دستور خداوند تصميم به «هجرت » گرفت. و در حالي كه دشمنان كينه توز نقشه كشتنش را در سر مي پروراندند، «علي عليه السلام » را به جاي خود گذاشت و به طور معجزه آسايي مكه را به قصد مدينه ترك كرد.
زمان هجرت و چگونگي آن:
بر اساس نقل مرحوم مجلسي در بحارالانوار، هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله از مكه به مدينه، در سال چهاردهم بعثت صورت گرفت و اين حادثه با سي و چهارمين سال سلطنت «خسرو پرويز » و نهمين سال فرمانروايي «هرقل » (امپراطور روم) همزمان بود. «محمد بن كعب قرظي » (2) مي گويد: قريش در خانه پيامبر جمع بودند و مي گفتند: محمد مي گويد: اگر شما با او بيعت كنيد، بر عرب و عجم فرمانروا خواهيد شد. شما پس از مرگ هم دوباره زنده خواهيد شد و براي شما باغ هايي چون باغهاي اين جهان خواهد بود.... در اين هنگام رسول خدا صلي الله عليه و آله از منزل بيرون آمد و مشتي خاك برداشت و فرمود: «نعم انا اقول ذلك; آري من اين را مي گويم. » سپس مشت خاك را به روي آنان پاشيد و آيه شريفه «و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون (3) » را تلاوت نمود. تمام كساني كه از آن خاك روي سرشان ريخته شد، در جنگ بدر كشته شدند. رسول خدا صلي الله عليه و آله حركت كرده و از آنان دور شد، اما همچنان كفار درب خانه پيامبر صلي الله عليه و آله ايستاده بودند. شخصي به جمع آنان پيوست و پرسيد: در اين جا چه مي كنيد؟ گفتند: منتظر محمد هستيم. او گفت: به خدا قسم! همين الآن محمد از كنار شما عبور كرد و بر سر همه شما خاك ريخت.
آنان دست خود را روي سرشان كشيدند، و خاك هاي ريخته شده را بر سر خود ديدند. به درون خانه سرك كشيدند، خيال كردند رسول خدا در بستر خود آرميده است; در حالي كه امير مؤمنان عليه السلام به جاي آن حضرت بود. آنان همچنان تا صبح منتظر ماندند و صبح متوجه شدند كه او علي عليه السلام است كه در بستر رسول خدا صلي الله عليه و آله خوابيده است. پس گفتند: به خدا قسم! آن مرد راست گفت. (4)

افتخار مهاجران
يكي از نكات مهم در هجرت رسول خدا صلي الله عليه و آله اين است كه مهاجرت بر فضيلت، برتري، عزت و احترام مهاجران و كساني كه همراه رسول خدا صلي الله عليه و آله بودند افزود.
امام سجاد عليه السلام در ماجراي تلخ و غم انگيز عاشوراي سال 61 هجري، هنگامي كه در مجلس يزيد حماسه آفريد و خطبه معروف و مشهور خويش را انشاء نمود، مهاجرت را براي جد بزرگوار خويش، افتخاري بس بزرگ برشمرده و امير مؤمنان عليه السلام را با «هجرت » ستود:
«انابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين... (5)
; من پسر كسي هستم كه در پيشاپيش رسول خدا صلي الله عليه و آله با دو شمشير جنگيد و با دو نيزه نبرد كرد و دوبار هجرت كرد.»

هجرت همچنان باقي است
«هجرت » گرچه يك حادثه تاريخي است و در صدر اسلام اتفاق افتاده است; اما به طور قطع در آن خلاصه نمي شود و در طول تاريخ حيات بشر تا وقوع قيامت كبري همچنان بر قوت خود باقي است و آثار و بركاتش همانند چشمه اي زلال و جوشان، نصيب انسان مي شود.
انسان وقتي انسان است كه در چگونه زيستن هماهنگ با دستورات حجت هاي پروردگار عمل كند و غرايز و تمايلات نفساني خويش را تعديل نمايد. بي ترديد كساني كه در جاده گناه قرار مي گيرند، كارهاي حيواني را در قالب و شكل انساني انجام مي دهند.

نمونه هايي از مصاديق هجرت را مي توان در موارد زير يافت.
1- غير مسلماني كه، با يك تحول دروني به دين مقدس اسلام مي گرايد، در حقيقت مهاجرت كرده است. پنجمين پيشواي شيعيان، حضرت باقر عليه السلام مي فرمايد: «من دخل في الاسلام طوعا فهو مهاجر (6) ; هركس داوطلبانه به اسلام در آيد، مهاجر است. »
2- مسلماني كه از گناهان خود دوري كرده، تمايلات نفساني خود را زير پا نهد و با نفس خويش مبارزه كند، از مهاجران واقعي به شمار مي رود. پيامبر بزرگ اسلام مي فرمايد:
«الهجرة هجرتان: احداهما ان تهجر السيئات والاخري ان تهاجر الي الله تعالي و رسوله و لاتنقطع الهجرة ما تقبلت التوبة (7) ; هجرت دو گونه است: يكي از آن ها اينكه از بدي ها دوري كني و ديگري آن است كه به سوي خداوند متعال و رسولش هجرت كني، و تا زماني كه توبه پذيرفته مي شود هجرت قطع نمي شود.»
بنابراين «هجرت » را نبايد يك حادثه تاريخي لحاظ كرد، بلكه كساني كه در مسير زندگي خود پايبند به شرع نبودند و حدود الهي را زير پا نهاده اند مي توانند با يك تصميم جدي در جمع مهاجران الي الله قرار گيرند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «اشرف الهجرة ان تهجر السيئات (8) ; بهترين هجرت آن است كه از گناهان هجرت كني.»

هجرت از گناه
خداوند متعال غرائزي را در وجود انسان نهفته است كه بي ترديد بدون آن با مشكلات غير قابل جبراني روبرو مي شود. حال اگر انساني راه افراط و تفريط را در پيش گيرد; يعني يا به تمام تمايلات نفساني و غرائز درونيش بدون قيد و شرط پاسخ گويد و آن را ارضاء نمايد يا به طور كلي آن را سكوب نمايد، يقينا از حد و مرز شرعي خارج شده است.
مساله اعتدال، در روايات اسلامي به شدت مورد تاكيد قرار گرفته و اعتدال نيروهاي دروني، در اسلام مطلوب است. اين اعتدال و پرهيز از افراط وتفريط مي تواند ما را به مسير سعادت سوق دهد.
انسان وقتي انسان است كه در چگونه زيستن هماهنگ با دستورات حجت هاي پروردگار عمل كند و غرايز و تمايلات نفساني خويش را تعديل نمايد. بي ترديد كساني كه در جاده گناه قرار مي گيرند، كارهاي حيواني را در قالب و شكل انساني انجام مي دهند.
كوتاه سخن اينكه اينگونه افراد در عالمي غير از عالم حقيقي كه جايگاه اصلي آنان است قرار دارند. بنابراين با پشت پا زدن به خواسته هاي نفس اماره و وسوسه هاي شيطان مي توانند در جمع مهاجران قرار گيرند و از آن عالم پست، به عالم ملكوت هجرت نمايند.

مهاجران واقعي
در ذيل به چند نمونه از كساني كه به صورت جدي از گناه هجرت كرده اند اشاره مي شود:
1- «فضيل بن عياض » مردي متظاهر به فسق بود. بر سر راه كاروان هاي تجارتي و مسافرتي قرار مي گرفت و با زور و تهديد، اموال كاروانيان را به غارت مي برد. دزدي قهار و چيره دست بود و تمام مردم او را با همان صفاتش مي شناختند.
او كه از راه دزدي، اموال فراواني را به دست آورده بود و از وضع مالي مناسبي برخوردار بود، شبي براي دزدي به خانه اي به قصد دستبرد زدن وارد شد.
صاحب منزل در حال قرائت قرآن بود كه فضيل با طرح و نقشه قبلي روي ديوار منزل قرار گرفت، همينكه خواست وارد خانه شود، قرائت قرآن صاحب منزل توجه اش را جلب نمود. صاحب خانه اين آيه را تلاوت كرد كه:
«الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله » (9) ; «آيا وقت آن نرسيده است كه قلب هاي كساني كه ايمان آورده اند باياد خدا خاشع شود؟»
فضيل بن عياض با شنيدن اين آيه تمام وجودش شعله ور شد واز ديوار پائين آمد و مثل آنكه آيه بر او نازل شده باشد، تحت تاثير قرار گرفت و سرانجام از عالم حيواني به عالم انساني درآمد و در جمع مهاجران حقيقي به سوي خدا قرار گرفت.
وي با يك تصميم جدي از تمام گناهان خود توبه كرد و دست از قمار و شراب كشيد و تا جايي كه صاحبان اموال به دست آمده از راه دزدي را مي شناخت، راضي كرد و اموال را بازگرداند. (10)
2- «بشر حافي » مردي عياش و به دور از اخلاق بود، دستورات الهي را زير پا مي نهاد و از انجام هيچ گناهي دريغ نداشت.
امام كاظم عليه السلام در راه بود، نزديك منزل «بشر» رسيد، صداي آواز و موسيقي و رقاصي از درون منزلش به گوش مي رسيد. كنيزكي براي ريختن خاكروبه و آشغال هاي منزل به در منزل آمده بود.

امام عليه السلام رو به آن كنيز فرمود: صاحب اين منزل عبد است يا آزاد؟ كنيزك در جواب عرض كرد: آقا! او خود صاحب چندين عبد و نوكر است، اين چه سؤالي است؟ حضرت فرمود: آري، اگر بنده و عبد بود اين گونه نبود و صداي آواز از خانه اش بر نمي خاست و عليه مولايش قيام نمي كرد.
وقتي كنيز باز گشت مورد بازخواست قرار گرفت كه چرا دير كردي؟ وي ماجرا را بازگو كرد.
بشر با شنيدن ماجرا، با پاي برهنه از خانه بيرون دويد و به دنبال امام عليه السلام حركت كرد و سرانجام با يك مهاجرت حقيقي در جمع مهاجران الي الله قرار گرفت، به همين خاطر او را «بشر حافي » يعني «بشر پابرهنه » ناميدند و به اين نام شهرت يافت. (11)
سفر آن نيست كه از مصر به بغداد روي از سر نفس گذشتن سفر مردان است
3- مرحوم «حاج رسول دادخواه تبريزي » يكي از مهاجران حقيقي بود كه با توبه، از عالم حيواني و نفساني خود مهاجرت كرد و سرانجام در جمع مهاجران الي الله قرار گرفت.
وي مردي قوي هيكل و مشهور به فسق بود كه از ارتكاب گناهان صغيره و كبيره ابايي نداشت. او را به عنوان «رسول ترك » مي شناختند. يك سال در ماه محرم الحرام كه هيئت آذربايجاني هاي مقيم تهران مراسم عزاداري برپا كرده بودند، او نيز مانند ديگر شركت كنندگان سر از پا نمي شناخت و براي عرض ادب به مقام شامخ سالار شهيدان درآن مجلس شركت مي نمود.
گروهي از محترمان هيئت كه «رسول ترك » را خوب مي شناختند، از حضور فعال و همكاريش در كارهاي هيئت ناراحت شده، جواني را به عنوان قاصد به سوي او روانه كردند تا به او بگويد ديگر به هيئت نيامده و در مجلس شركت نكند.
«رسول ترك » به شدت ناراحت مي شود و هيئت را ترك مي كند.
يكي از مسؤولان هيئت، شبي در عالم رؤيا خوابي مي بيند و پس از بيدار شدن از خواب، سراسيمه به طرف منزل رسول ترك حركت مي كند. وقتي با رسول ترك روبرو مي شود و او را به هيئت دعوت مي كند; رسول مي گويد: شما مرا بيرون كرديد، حالا دعوت مي كنيد؟ بايد بگوييد چه اتفاقي افتاده است.
وي ماجراي خواب خود را اين گونه بيان مي كند:
شب در عالم خواب ديدم در صحراي كربلا هستم و خيمه هاي امام عليه السلام برافراشته است. جلو راه ورودي به خيمه ها سگي هار و درنده ايستاده بود و به هر دشمني كه قصد حمله به خيمه ها را داشت حمله مي كرد و مانع ورود دشمنان به محوطه خيام مي شد. بدن آن حيوان بدن سگي بود; اما سر و صورتش، سر وصورت تو بود.
رسول ترك با شنيدن اين ماجرا مي گويد: راست مي گويي؟ يعني من سگ در خيمه هاي حسين عليه السلام بودم؟
هنگامي كه پاسخ مثبت مي شنود، از خود بي خود مي شود و توبه مي كند و در جمع محبان حقيقي و مهاجران الي الله قرار مي گيرد (12).
كار رسول ترك به جايي رسيد كه در آخرين لحظات عمر چشمانش را باز كرد و صدا زد: آقام گلدي، آقام گلدي (آقايم آمده، آقايم آمده.)
اين غلام آزاد شده امام حسين عليه السلام سرانجام در سال 1339 هجري شمسي مطابق با شب 15 رجب سال 1380 هجري قمري جان به جان آفرين تسليم كرد و در قبرستان «نو » واقع در قم روبروي حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام مدفون گرديد. مرقد اين عاشق دلباخته واقع در ضلع غربي قبرستان در كنار مرقد مرحوم كربلايي كاظم مي باشد (13).
تا دلم در حرم قرب تو يابد راهي آتشي زن به وجودم كه برآيد آهي
سفر از خويش نكردم كه رهم دور افتاد ورنه تا كعبه وصل تو نباشد راهي
تو به يك كاه دو صد كوه گنه مي بخشي من بيچاره چه سازم كه ندارم كاهي
به جز از تو كه كشي ناز گنه كاران را نشنيدم كه كشد ناز گدا را شاهي (14)
1) مزمل/ 10.
2) وي همان «محمد بن كعب بن سليم بن اسد، ابو حمزه قرظي » است كه از افراد برجسته مدينه بود و مدتي در كوفه اقامت داشت. وي در سال 40 به دنيا آمد و در سال 120 در مدينه درگذشت. به نقل از پاورقي بحارالانوار، ج 19، ص 38.
3) يس/ 9.
4) بحارالانوار، ج 19، ص 38، ح 6، به نقل از ميزان الحكمه، ج 13، ص 6598.
5) خطبه امام سجاد عليه السلام.
6) كافي، ج 8، ص 148، ح 126.
7) كنز العمال، ص 46262. به نقل از ميزان الحكمة، ج 13، ص 6602.
8) ميزان الحكمة، ج 13، ص 6602، ح 21063.
9) حديد/ 16.
10) اقتباس از گفتارهاي معنوي، شهيد مطهري، ص 261.
11) مجالس المؤمنين، قاضي نورالله شوشتري، ج 1; گفتارهاي معنوي، شهيد مطهري، ص 261.
12) اقتباس از كتاب «رسول ترك » آزاد شده امام حسين عليه السلام، محمد حسين سيف اللهي.
13) همان. براي اطلاع بيشتر از زندگاني، كرامات و فضايل اخلاقي ايشان به كتاب «رسول ترك » مراجعه كنيد.
14) شعر از غلامرضا سازگار.
منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره29
/ 1