بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
رفع يک اشتباه يا جعل تاريخي علي ابوالحسني (منذر) چکيده: مصلحت تداوم يا متوقف گرديدن جنگ با روس ها چيزي نبود که براي رجال سياسي و ديني و نظامي ايران عصر عباس ميرزا کاملاً روشن باشد، بلکه هزارگونه رايزني و مصلحت بيني و تامل و تعامل انجام گرديد تا بر شاه و عباس ميرزا و قائم مقام معلوم شد که بايد جنگ با روسيه را تجديد نمايند يا تمام يا حداقل قسمتي از قفقاز را باز پس گيرند.نتيجه اين تصميم در آن زمان نامعلوم بود، اما اکنون که شکست تاسف برانگيز ايران در اين جنگ ها در تاريخ ما ثبت شده است، کساني جاهل يا مغرض ممکن است به جاي تحليل درست دلايل اين شکست، به دنبال حب و بغض هاي شخصي خود باشند و گناه اين شکست را به گردن اين و آن بيندازند؛ مانند آنچه عده اي از مورخان مخالف ديانت و روحانيت درباره مجتهدان بزرگ جهادکننده با روس ها بيان کرده اند.مقاله ذيل کوششي در شفاف سازي اين جنبه از تاريخ جنگ هاي ايران و روس است.
مصلحت تداوم يا متوقف گرديدن جنگ با روسها چيزي نبود که براي رجال سياسي و ديني و نظامي ايران عصر عباسميرزا کاملاً روشن باشد، بلکه هزارگونه رايزني و مصلحتبيني و تأمل و تعامل انجام گرديد تا بر شاه و عباسميرزا و قائممقام معلوم شد که بايد جنگ با روسيه را تجديد نمايند يا تمام يا حداقل قسمتي از قفقاز را باز پس گيرند. نتيج? اين تصميم در آن زمان نامعلوم بود، امّا اکنون که شکست تأسفبرانگيز ايران در اين جنگها در تاريخ ما ثبت شده است، کساني جاهل يا مغرض ممکن است به جاي تحليل درست دلايل اين شکست، به دنبال حب و بغضهاي شخصي خود باشند و گناه اين شکست را به گردن اين و آن بيندازند؛ مانند آنچه عدهاي از مورخان مخالف ديانت و روحانيت دربار? مجتهدان بزرگ جهادکننده با روسها بيان کردهاند. مقال? ذيل کوششي در شفافسازي اين جنبه از تاريخ جنگهاي ايران و روس است.
عباسميرزا از رجال خوشنام و ترقىخواه قاجار محسوب مىشود که کارنام? او ــ در کل ــ از سوز و گداز ملّى و ميهنى، و گرايش به دين و عدالت خالى نيست، و نقل و نقد اقدامات وى در آبادى و عمران آذربايجان، و مقابله با تجاوز روس و عثمانى، دفترى مستقل مىطلبد. او، در بخشى عمده از حيات سياسى خويش، از «کمک و هدايت» دو رجل بزرگ دينى و سياسى وقت، يعني آيتاللَّهالعظمى ميرزا مهدى قاضى طباطبايى (نياى بزرگ علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان) و ميرزا بزرگ فراهانى (پدر قائممقام فراهانى مشهور) برخوردار بود، ولى به نظر مىرسد که مرگ آن دو انسان والا و پخته (که در فاصل? ميان جنگهاى اول و دوم ايران و روس رخ داد) عباسميرزا را از فيض «نظارت و هدايت» آنها در وانفساى جنگ دوم با روسها محروم ساخت و اين امر، در کنار امور ذيل موجبات تضعيف و شکست قواي ايران در برابر دشمن متجاوز را فراهم ساخت: 1ــ تعلّل حکومت مرکزى در ارسال سريع بودجه و مهمّات به جبهه[1] و نيز راحتطلبى فتحعليشاه و بهطور مستمر در جبهه حاضرنشدن وي و بازگشت مکرّرش در زمستانها به تهران (که به دشمنِ تيزچنگ و مترصد، فرصت تجديد قوا و جبران شکست را مىداد)؛[2] 2ــ ناهمگونى افواج سپاه (که از نقاط مختلف کشور آمده و بعضاً فاقد تعليمات و آمادگيهاى لازم براى نبرد بودند)؛[3] 3ــ سستى و فرار عدهاي از سربازان و سرداران قشون در برابر حمل? دشمن؛[4] 4ــ دقت و احتياط کافى بهخرج ندادن در حفظ اسرار نظامى؛[5] 5ــ حسادت و کارشکنى فرزندان شاه[6] و نيز عدهاي از درباريان در کار عباسميرزا؛[7] 6ــ خالى شدن مسند صدارت از شخصيت مستقل و ديندار و دلسوزى چون ميرزا محمدشفيع مازندرانى؛ 7ـ تبعيد شخصيتى چون قائممقام از تبريز به تهران و عزل و مصادر? اموال وى در آستان? آغاز جنگ (سالهاى 1240-1239 ق)؛[8] 8ــ خيانت بعضى از درباريان نظير ابوالحسن ايلچى؛[9] 9ــ خيانت و مکر جمعى از ارامنه؛[10] 10ــ خيانت عدهاي از امرا و فرماندهان جنگ؛[11] 11ــ خباثت و مکر انگليسيها؛ 12ــ فريبکارى و نيرنگ روسها؛ 13ــ خبطها و غفلتهاى مهمّ خود عباسميرزا در خلال نبرد.[12]
رفع يک اشتباه يا جعل تاريخى پس از شکست فاحش ايران و جدايي منطق? قفقاز از خاک کشور، عدهاي اين شکست را به پاى روحانيت مجاهد شيعه نوشتند که بر ضدّ قشون متجاوز، حکم جهاد داده و خود نيز در جبهه حضور يافته بود! به ادعاى اينان، عباسميرزا و قائممقام (که مسئوليت آن جنگ را برعهده داشتند) با تجديد جنگ با روسيه موافق نبودند و صرفاً بر اثر فشار علما و عوام به اين کار تن دادند. بنابراين، علما ضامن هم? صدمات و خساراتى هستند که بر اثر جنگ به کشورمان وارد شد! خانملک ساسانى (به نقل از امثال ميرزا يحيى دولتآبادى) عباسميرزا و قائممقام را مخالف تجديد جنگ با روسها دانسته[13] و نيز همچون محمود محمود[14] و مهدى بامداد[15] با لحنى موهن، علما (و در رأس آنها آيتاللَّه العظمى سيد محمد مجاهد، معروف به «سيد مجاهد») را بهاصطلاح مسبّب اين بدبختى (يعنى آغاز دوبار? جنگهاى ايران و روس) و آلت دست انگليسىها قلمداد کرده،[16] و اين در حالى است که سياست انگليس در مرحل? دوم جنگهاى ايران و روس، بر مخالفت با تجديد جنگ استوار بود و مستر ويلاک، نمايند? بريتانيا در دربار ايران، «مرتباً فتحعلىشاه را تشويق به سازش با روسيه مىکرد». [17] علاوه بر اين، ميرزا ابوالحسنخان ايلچى نيز، که در رأس مخالفان اين جنگ قرار داشت، «حقوقبگير» انگليسىها بود. [18] ادعاى خانملک، مستند به اظهارات ميرزا يحيى دولتآبادى (در کنفرانس قاهره، سال 1350.ق) است که مخالفت وى با احکام اسلام و کينهاش نسبت به روحانيت شيعه (از علامه مجلسى تا آقا نجفى اصفهانى و شيخ فضلاللَّه نورى و شهيد مدرس) بر اهل نظر پوشيده نيست، و نقل و نقد ديدگاههاى فکرى و تاريخى وى فرصتى ديگر مىطلبد. جهانگيرميرزا (فرزند عباسميرزا) نيز همچون دولتآبادى و خانملک ساسانى، عباسميرزا را مخالف تجديد جنگ با روسيه شمرده و مدعى است که وى از روى ناچارى، و بر اثر فشار شاه و علما، به ميدان نبرد مجدد با قشون روس گام گذاشت،[19] اما چون نسبت به شخص قائممقام کينهاى غريب دارد، از مخالفت يا موافقت قائممقام نسبت به تجديد جنگ با روس، سخنى نمىگويد. متقابلاً ابوالقاسم لاچينى (نبيره لاچينخان سردار بزرگ گرجى در زمان عباسميرزا) عباسميرزا را مخالف جنگ با روسها شمرده،[20] ولى چون قائممقام را مخالف نياى بزرگ خويش (لاچينخان) دانسته، وى را موافق تجديد جنگ با روسيه قلمداد کرده و همدست علما و گروهي از رجال سياسى در اجبار عباسميرزا به جنگ شمرده است.[21] متقابلاً چنانکه در بالا ذکر شد، خانملک ساسانى (که به عباسميرزا و قائممقام، علاقهمند بوده و آن دو را در يک صف احساس کرده است) هر دوى آنها را مخالف تجديد جنگ دانسته و با لحنى موهن، علما را بهاصطلاح مسبب اين بدبختى (يعنى آغاز دوبار? جنگ) و آلت دست انگليسيها شمرده است! ظاهراً نسبت موافقت با جنگ ايران و روس به افراد و شخصيتها، پيش و بيش از آنکه جنب? نظريهپردازى تاريخى داشته باشد، محمل نوعى تسويهحساب با آنان قرار گرفته است! به تعبيرى روشنتر، مورخان، هر که را دوست داشتهاند از بهاصطلاح ننگ زمينهسازى براى تجديد جنگ با روسيه (که آن پيامدهاى تلخ را براى ايران در بر داشت) تبرئه کرده و متقابلاً گناه اين امر را بر دوش کسانى افکندهاند که قلباً نسبت به آنها بىاعتقاد يا مخالف بودهاند! ضمناً نسبت مخالفت با جنگ به عباسميرزا يا قائممقام، و شکستن کاسهکوزهها بر سر روحانيت مجاهد شيعه، سابقهاى ديرين و ديرپا در تاريخنگارى کشورمان دارد و اين نظريه با مرگ امثال خانملک ساسانى و معاصران وى (محمود محمود، بامداد و...) نمرده و طي زمان باقى مانده و حتى (نظير شايعات و مشهوراتِ «بىبنيادِِ» تاريخ مشروطه) توسعه و تکثير يافته است. وحيد دستگردى در مقدم? خود بر «ديوان شعر قائممقام»،[22] باقر قائممقامى در کتاب «قائممقام در جهان ادب و سياست»،[23] دکتر سيدعبدالمجيد قائممقام فراهانى در «يادداشتها و خاطرات ميرزا بزرگ قائممقام فراهانى ميرزا موسى (قائممقام چهارم)»،[24] ابراهيم فائقى در «آشنايى با قائممقام فرهانى بزرگمرد تاريخ ايران»،[25] سيدبدرالدين يغمايى در مقدمه بر «ديوان اشعار ميرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانى به انضمام مثنوى جلايرنامه»،[26] و پرويز افشارى در «صدراعظمهاى سلسله قاجاريه»،[27] سخنان خانملک را (با ذکر مأخذ يا بىذکر مأخذ) تقليد و تکرار کردهاند. در همين زمينه خانم امينه پاکروان، که عباسميرزا را «شاهزادهاى اصلاحطلب» خوانده، در کتابى با همين عنوان، وي را مخالف جنگ قلمداد کرده[28] و ناصر نجمى نيز در اثر جانبدارانهاى که دربار? عباسميرزا نگاشته فتحعلىشاه را هوادار تجديد جنگ با روسيه و عباسميرزا را شديداً مخالف اين امر شمرده و متقابلاً علما و مجتهدان عراق و ايران را، که حکم جهاد صادر کردند، تحت تأثير «دستهاى مرموز»ى قلمداد کرده است که در دربار تهران بر ضدّ عباسميرزا توطئه مىکردند و عاقبت هم با حرب? تکفير، عباسميرزا را به جنگى وادار نمودند که مايل به آغاز آن نبود![29] مرحوم آيتاللَّه سيد محمد مجاهد، مرجع بزرگ تقليد شيعيان در زمان فتحعلىشاه و پرچمدار جهاد با متجاوزان تزارى، در دور? دوم جنگهاى ايران و روس، به تنهايى نيز (فارغ از مواضع عباسميرزا و ديگران نسبت به تجديد جنگ ايران و روس) با حملات تبليغاتى شديد سکولارها و مخالفان روحانيت روبهرو شد. روزنام? «صوراسرافيل»، که در صدر مشروطيت منتشر مىشد و آرا و مواضع جناح تندرو و سکولار عصر مشروطه را بازتاب مىداد، در دومين شمار? خود (ص 1) با اشاره به آيتاللَّه سيد مجاهد، نوشت: «سيدمحمد مجاهد چندينهزار آدم و نصف يک مملکت را فداى تعصب و بىاطلاعى خود نمود».[30] جناب صوراسرافيل، درواقع، به جاى آنکه مسائلى نظير اهمال حکومت قاجار در ارسالِ به موقعِ قشون و تسليحات به جبه? جنگ با روسها، و چشم و همچشمىِ زيانبار شاهزادههاى قجر با يکديگر (که بهصورت کارشکنى در کار عباسميرزا، فرماند? کلّ قوا، بروز مىيافت)، و سستعنصرى بعضى از امرا و سرداران ايرانى نظير آصفالدوله، داماد شاه، در برابر ارتش تزارى و فرار ذليلانهشان از ميدان (که در منشآت قائممقام منعکس است) و سازش پنهانِ عدهاى ديگر از امرا و سرداران با دشمن متجاوز (که راه سلط? روسها بر نقاط استراتژيک نظير ايروان و... را هموار ساخت) را در تحليل شکست ايران از روسيه بررسى کند، گناه هم? خائنان و اهمالگران آن جنگ را يکجا به گردن مرجع دلسوز و وطنخواهى افکنده است که براى حفظ مرزهاى ايران اسلامى، رنج هجرت به جبهه را برخود هموار ساخت و سرانجام نيز با مشاهد? سستيها و سازشها و دسيسهها (که آن شکست سنگين را بر گُرد? ملّت ايران تحميل نمود) دق کرد![31]
حقيقت، اما، چيز ديگرى است! بهرغم اين ادعاها و اتهامات، اسناد و مدارک معتبر تاريخى مطلبي ديگر را بيان ميکند و نشان مىدهد که حکومت قاجار و در رأس آن، شخص فتحعلىشاه و عباسميرزا بودند که در کوران جنگهاى اول ايران و روس (پس از مأيوس شدن از کمکِ جدّىِ رقباى اروپايى روسيه، يعني فرانسه و انگليس، به ايران، و کمبود شديد نيرو براى ادام? مقاومت در برابر قشون تزارى) به سوى علماى ايران و عراق دست ياري دراز کردند و با اعزام پيکها و دادن گزارشهايى از مظالم فجيع روسها در مناطق مسلماننشين اشغالى، و فزونخواهى تزار نسبت به بخشهاى ديگر ايران اسلامى، مصرّانه از علما خواستند که با صدور حکم جهاد، زمين? بسيج عامّ ملّت را براى پرکردن ميادين جنگ فراهم آورند و ميرزا بزرگ فراهانى (وزير عباسميرزا و قائممقام صدراعظم فتحعلىشاه) در 1223.ق آن احکام را همراه بحثى علمى دربار? جهاد، در چند رسال? بزرگ و کوچک (جهادي? کبير و صغير) گرد آورد و فرزندش ميرزا ابوالقاسم قائممقام نيز مقدمهاى جاندار و کوبنده بر آنها نوشت و عباسميرزا آنها را چاپ و در قرا و قصبات کشور (بهويژه منطق? آذربايجان) منتشر ساخت.[32] دستگاه عباسميرزا، در آستان? آغاز دور? دوم جنگهاى ايران و روس، نيز پيکهايي به حضور علما فرستاد و از آنان استمداد جست.
استمداد عباسميرزا از علما براى تجديد جنگ با روسيه 1ــ لسانالملک سپهر، مورخ رسمى دربار محمدشاه و ناصرالدينشاه قاجار، تصريح کرده است که گزارش جنايات روسها در اراضى اشغالى «به دست بعضى از چاکران... عباسميرزا، که از مصالحه با روسيان نگران بودند، گوشزد» آيتاللَّه سيدمجاهد «گشت و او به کارداران درگاه شاهنشاه ايران نگاشت که اين هنگام، جهاد با جماعت روسيه فرض افتاده» است. شاه گفت که «ما پيوسته به انديش? جهاد شاد بودهايم» و پيرو اين امر، سيد به تهران آمد و مورد استقبال شاه و دولت قرار گرفت. شاه سپس به چمن سلطانيه رفت و اردو زد و سيد مجاهد و ديگر مجتهدان بزرگ از نقاط مختلف ايران در آنجا به شاه پيوستند و بالاتفاق حکم به وجوب نبرد با روسيان دادند «و شاهنشاه... و وليعهد دولت [عباسميرزا] نيز سخن ايشان را استوار» کردند. فقط دو تن از دولتمردان با تجديد جنگ مخالف بودند (معتمدالدوله نشاط و ميرزا ابوالحسنخان ايلچى) که آنها هم با تهديد علما «دم در بستند».[33] بر سياه? مخالفان جنگ، بايد نام منوچهرخان گرجى (معتمدالدوله بعدى) را نيز افزود.[34] 2ــ رضاقلى هدايت، ديگر مورخ رسمى عصر قاجار و سرپرست فرزند محمدشاه، نيز خاطرنشان ساخته است که اخبار جنايات روسها در قفقاز اشغالى در سراسر ايران منتشر شد و «بنياد صبر و سکون» علما را از جاى برکند، و «همانا کارگزاران دربار حضرت وليعهد کامکار که بنا بر بعضى مصالح راضى به مصالحه نبودند نيز در اين باب تقويتى نمودند». شاه با ملاحظ? نفوذ علما در بين مردم، و خطرى که از رهگذر ضديت با نظر آنها متوجه تخت و تاجش مىشد (بهرغم ميل قلبى خويش) با حکم جهاد موافقت کرد و معتمدالدوله نشاط و ابوالحسن ايلچى نيز، که بر رأى علما «انکار داشتند»، بر اثر «پيامهاى تهديدآميز» آنان تسليم شدند.[35] 3ــ ميرزا محمدصادق وقايعنگار مَروزى، منشى دربار فتحعلىشاه و از دوستان و دستياران عباسميرزا بود که شاه و وليعهد وي را به مأموريتهاى مهم سياسى ميگماردند که از آن ميان ميتوان به مأموريت بغداد (در فترت ميان جنگهاى اول و دوم ايران و روس) براى گفتوگو و عقد پيمان با والى عثمانى در آن شهر، و نيز مأموريت رفتن به قفقاز (در آستان? تجديد جنگهاى دوم ايران و روس) از سوى عباسميرزا براى تحديد و تعيين مرزهاى ايران و روس، و پايان دادن به مناقشات جارى اشاره کرد.[36] وقايعنگار را، بهدرستى، «يکى از ياران صميم و نزديک قائممقام» شمردهاند.[37] وى از اصحاب سرّ عباسميرزا و قائممقام محسوب ميشد[38] که در دربار فتحعلىشاه مراقب توطئههاى مخالفان آن دو و حافظ مصالح ايشان بود و ضمن ارسال گزارش امور براى آنها، به ايشان پند و رهنمود مىداد و آنها نيز براى نظريات و تدابير سياسى وى ارجى گران قائل بودند. قائممقام در نامهاي به وى نوشته است: «منّت وافر خداى را که مهامّ اين مملکت، همه بر وفق خواهش شماست و نصايح صادقانه آويز? گوش و هوش ما».[39] نيز درايت و «تدبير دلپذير» او را در «گشادن درهاى بسته و بستن پيمانهاى شکسته» ميان ايران و دول همسايه[40] ستوده و نوشته است: «مسطورات شما کلاً مفرّح روح است و بشارت فُتوح... لاشک اگر بر وفق علم شما در اين مملکت عمل شود، کارها بر حسب مراد خواهد بود».[41] وى در منشآت خود کراراً از وقايعنگار ياد کرده[42] و فضل سرشار، نثر شيوا، فکر بديع، تدبير پخته، ثبات در دوستى، و دليرى و صراحت وى در بيان حقايق را ستوده است.[43] وقايعنگار مورّخى صريح و حقگوست که (علاوه بر گزارشها و نوشتههاى رسمى) مطالبي نيز در شرح حوادث جنگهاى ايران و روس، در پنهان و براى دل خويش نوشته و براى آيندگان به يادگار نهاده است. ارزش مهم اين يادداشتها، گذشته از «امانت و صداقت» وقايعنگار، حضور وى در متن حوادثى نظير نشست سلطانيه است. گزارش وقايعنگار، قديميترين و معتبرترين گزارشى است که از جنگهاى ايران و روس بهدست ما رسيده است. اين گزارشها علاوه بر شرح جزئيات وقايع (که بعضاً در جاى ديگر نمىتوان سراغ گرفت)، تجزيه و تحليل آنها را نيز دربر دارد. در اين يادداشتها، که اخيراً به همت آقاى امير هوشنگ آذر منتشر شده، آمده است: «هنگام تجمع شاه و عباسميرزا و وزرا و سرداران نظامى و مجتهدان بزرگ (سيدمجاهد و...) در چمن سلطانيه، ناگهان خبر رسيد که روسها شبانه به ايروان حمله کرده و يکى از قراى اطراف آن، مردم را (از زن و مرد و کودک) قتل عام کردهاند. و اين در حالى بود که سفير روسيه، در آن تجمع حاضر بوده و سلسله صلح و آشتى مىجنبانيد. پس از پخش اين خبر در اردو، مجتهدين، جنگ با روسيه را واجب دانستند [و] نايبالسلطنه هم با عقيد? علما موافق بود، ولى معتمدالدوله [نشاط] و حاجى ميرزا ابوالحسنخان وزير امورخارجه با جنگ مخالف بودند. سفير مزبور آنچه کوشش کرد که جدال بين دو دولت صورت نگيرد، به جز انکار و اصرار در جنگ، از عباسميرزا و علما جوابى نشنيد. باز ميرزا ابوالحسنخان و معتمدالدوله در مقابل اصرار عباسميرزا، سخن از وظيفهدارى به ميان آورده و گفت[ند] در اين ايام که دولت جديد در روسيه روى کار آمده، بهتر آن است که اعمال دولت گذشت? روسيه را ــ پس از تعهدات در عهدنامه [گلستان] ــ متذکر شود و آن دولت را از اينکه تعهدى بين دولتين به امضا رسيده و سران روسيه آن را رعايت ننموده[اند و] به چند ولايت تاخت آورده و بدون هيچ مجوز متصرف شدهاند، آگاه نمايد. ضمناً در باب تخلي? آنها با دولت جديد مذاکره شود و چنانچه دولت مزبور موافقت ننمود به جنگ پردازند. بعضى از امنا، اين روش و نظري? معتمدالدوله را مورد پسند قرار دادند، ليکن نايبالسلطنه [عباسميرزا] با اين عقيده موافق نبود[ه] اظهار داشت: دولت روسيه تاکنون به هيچ يک از تعهدات خود وفا ننموده است. مثل اين است که الحال مشاهده مىشود. از طرفى براى تحکيم دوستى به دربار ايران سفير مىفرستند [و] از سوى ديگر مأمورين مرزى خود را به تجاوز وامىدارد. اين دوستى را که دولت روسيه با همسايگان خود پيش گرفته، مىرساند که دولت مزبور، اين طريقه را شعار سياست خود دانسته که با بروز دوستى، مقصود خصمان? خود را اجرا نمايد... . جهت عهدشکنى دولت روسيه، دلايل بيشمار است و نظاير آن به کرات مشاهده شده. دولت مذکور، در ظاهر، خود را پشتيبان گوسفند، ولى در پناه [پنهان] محرّک گرگ است. روى اين اصل، جنگ از ننگ اولىتر [و] مرگ از پالهنگ راحتتر. پس از بيانات وليعهد ــ عباسميرزا ــ علما با عقايد محکم شاهزاده همآواز شده، جنگ را پس از صلح اعلام نمودند. سفير روسيه بعد از چند جلسه ملاقات با مجتهدين، کوشش نمود که به تعهد خود در ردّ [استرداد] ولايات و خروج روسيه از سرحدات، موافقت علما را جلب نمايد، نتيجه نبخشيد [و] بنا به رأى علما، جنگ را بر صلح ترجيح دادند... . پس از رفتن ايلچى روس، بنا به امر نايبالسلطنه، اسماعيلميرزا با 22 هزار سواره و پياده، از افواج استرآبادى و فندرسکى، با تجهيزات حرب از چمن سلطانيه با چند فوج آراسته، به جانب آذربايجان حرکت نمودند.[44] 4ــ در تأييد اظهارات اين سه تن (مبنى بر موافقت عباسميرزا با تجديد جنگ، و مخالفت نشاط و ايلچى با اين امر) مىتوان به سخن گرنت واتسون (عضو مهم سفارت انگليس در زمان ناصرالدينشاه) استناد جست که ضمن اشاره به فتاواى جهاد علما بر ضدّ روسيه نوشته است: «وليعهد، که از تجربههاى گذشته درس عبرتى نياموخته بود، در صدد برآمد باز با فرماندهان روس در ميدان نبرد زورآزمايى کند و به نظر مىرسيد که در سرتاسر قلمرو شاه فقط دو نفر بودند که با اعلىحضرت در احتراز از جنگ موافقت داشتند»: نشاط و ايلچى.[45] 5ــ حامد الگار نيز (با تکيه بر اظهارات کسانى چون دروويل، افسر فرانسوى ارتش ايران در زمان جنگ ايران و روس) عقيده دارد که عباسميرزا با تجديد جنگ ايران و روسيه موافق بود و از قبل براى آن زمينهسازى مىکرد.[46] الگار «محرّک اصلى» در تجديد جنگ با روسيه را «خود عباسميرزا» شمرده و نوشته است: «کوشش کسانى که شرح حال عباسميرزا را نوشتهاند براى اينکه او را از هم? مسئوليتهايى که در آغاز کردن جنگ داشته تبرئه کنند فهميدنى است اما موفقيتآميز نيست»[47] و نيز «هرچند يقيناً فتحعلىشاه اميد داشت که عاقبت به وسايلى بتواند سرزمينهايى را که در نخستين جنگ با روسيه از دست رفته بود باز پس گيرد، ظاهراً هميشه براى از سر گرفتن عمليات جنگى اکراه داشته است. عباسميرزا، که شخصاً تصميم به جنگ داشت، تنها از سلاح فشار روحانيان سود جست تا فتحعلىشاه را ناگزير به موافقت کند. قبلاً ديديم که بهان? کافى براى جهاد وجود داشت و شايد خود اهالى ايالات اشغالى با عتبات مکاتبه مىداشتهاند، لکن ظاهراً احتمال مىرود که عباسميرزا دستکم به هيجان مذهبى دامن مىزده و مىخواسته است آن را عليه بىميلى و به دفعالوقت گذراندن سلطان، به کار گيرد».[48] موافقت عباسميرزا با ازسرگيرى نبرد ايران و روس در اسناد و منابع معتبر تاريخى ديگري نيز تأييد مىگردد: 6ــ ژنرال پرنس اسچر باتوف، محقق روسى، با استناد به اسناد و مدارک وزارتخارج? روس تزارى در فترت ميان جنگهاى دور? اول و دوم ايران و روس، خاطرنشان ساخته است که «عباسميرزا به پشتگرمى قدرت و نفوذى که بر روى پدر خود داشت، در واقع روح و محور قدرت دولت بود و با فرمانروايى مطلق بر آذربايجان، که ثروتمندترين ايالات ايران و در مرز روسيه واقع است، او در نهايت، سعى و تلاش و فعاليت خود را براى يک جنگ تعيينکننده آماده مىساخت».[49] ادعاى اسچر باتوف، مستند به گزارشهاى ژنرال يرمُلوف (فرماند? قشون روسيه در قفقاز اشغالى) است که چندى پس از معاهد? گلستان، به سفارت از سوى تزار به ايران آمد. وى در اين گزارشها، که در 1817.م براى کنت دونسلرود (وزيرخارج? تزار) ارسال نموده، عباسميرزا را شديداً مخالف افتادن قفقاز به دست روسها شمرده و به حکومت تزارى هشدار داده است که وى با تمام توان به سازماندهى نيروهاى نظامى ايران (ايجاد ارتش منظم)، توليد انبوه تسليحات نظامى، تعمير و آمادهسازى دژها و نصب توپخانهها، و تمرکز قواى نظامى در مرزهاى ايران و روس اشتغال دارد و درعينحال با اعزام مأموران اطلاعاتى به قفقاز، هرگونه تحرک نظامى روسها را زير ذرهبين قرار داده است.[50] 7ــ زمانى که جيمس بيلى فريزر، مأمور کارکشت? انگليسى، در اوت 1822.م/ ذىقعده 1237.ق در تبريز به حضور عباسميرزا رسيد، «هنوز آن شهزاد? دلير تمام نيروى ذهنى و جسمانياش وقف رسيدگى به ارتش و جنگهاى ايران و روس بود».[51] 8ــ از نام? عباسميرزا به آصفالدوله در رمضان 1241.ق، يعنى در آستان? تجديد جنگ با روسيه بر مىآيد که نظر فتحعلىشاه در اين زمان موافقت با اقدام به جنگ بوده و عباسميرزا هم «مکرر» همين را «عرض» مىکرده است.[52] در همان سال، قائممقام در نامه به برادرش (ميرزا موسىخان) خاطرنشان ساخت که «شعر و تاريخ تبريز، حرف توپ و سرباز است و آيه و حديثش، جهاد و غزاى قزّاق و صالدات...».[53] 9ــ حاجى ملارضا همدانى (متخلص به کوثر) از فقهاى صاحبدل عصر فتحعلىشاه است که در آستان? آغاز دور? دوم جنگهاى ايران و روس در تبريز اقامت داشت و (همچون ميرزا مهدى قاضى و عبدالرزاق دُنبُلى) نزد عباسميرزا و قائممقام بهغايت مقرّب بود.[54] همدانى در ذىحج? 1238.ق رسالهاى در لزوم جهاد با ارتش تزارى نوشت و در آن، ضمن ترغيب و تشويق مسلمانان به پس گرفتن سرزمينهاى اشغالى از «کَفَره روسيه»، و پرهيز از تکاهل و سستى در اين راه، وظايف و تکاليف شرعى فرماندهان و ردههاى گوناگون کشورى و لشکرى را در امر مملکتدارى و مرزبانى شرح داد.[55] با توجه به روابط مستحکم همدانى با عباسميرزا و قائممقام، به نظر مىرسد اين رساله بدون نظر و خواست وليعهد و دستگاه وى نگاشته نشده است. 10ــ عباسميرزا در 1242.ق، يعنى اوايل جنگهاى دور? دوم ايران و روس، در نامهاي به غالب پاشا (والى ارزنهالروم) نوشته است: «اين اوقات که روسيه از طرف ايروان و قراداغ و طالش، هر سه بناى تجاوز گذاشتند و در عرض چهارده سال ايام مصالحه، چندانکه مدارا و مماشات کرديم روز به روز تجاوز آنها زياد شد و عهدشکنى بيشتر کردند و از خطوط سرحدّيه که در عهدنامه بود تجاوز نمودند. کار به جايى رسيد که عزت اسلام تحمل نکرد و اقدام به تلافى کرديم و مهم به محاربه انجاميد».[56] ورود عباسميرزا به دور? دوم جنگ با روسيه (به گفت? خودش) حرکتى کاملاً آگاهانه و مبتنى بر محاسب? قدرت (عظيم) دشمن بود. وي در نامه به فرزندش، محمدميرزا، مورّخ محرّم يا صفر 1242.ق (که به قلم قائممقام، و در کوران جنگ دوم نوشته شده) چنين گفته است: «ما که متصدى اين حرب شديم، روسيه را پنجهزار و دههزار نگفتيم، پنجاههزار و صدهزار دانستيم. طرف دعوى، يرمُلوف [فرماند? کل قشون روسيه در قفقاز] را نمىدانيم؛ امپراتور را مىدانيم و تکيه به فضل خدا کردهايم و فتح و ظفر را از او مىخواهيم و در همين سال، مُلک اسلام را به حول و قوّ? خدا از لوث وجود آنها پاک مىکنيم».[57] نيز در ربيعالثانى يا رمضان همان سال، در نامه به معتمدالدوله نشاط (وزيرخارج? فتحعلىشاه) خاطرنشان ساخته است: «واللَّه! باللَّه! روس اين قدر قاهر و قوى نيست که مردم شهرت مىدهند. به خدا، اگر کار به قاعده و رويّه شود و اسباب کار به وقت برسد، چار? آنها به فضلاللَّه صعوبت ندارد. پارسال کم مانده بود تفليس را خالى کنند، از باکو و قبّه در روند. قضاى آسمانى بود سردار قشون پيش جنگ که اميرخان [سردار] بود به شهادت رسيد، قشون برگشت، آنها چيره شدند و شايسته نمىدانم بگويم که بعد از آن چه شد که اين طور شد»؟![58] اظهارات دروويل و لاچين خان، دو تن از سرداران مشهور سپاه عباسميرزا، نيز از استعداد بالاى ارتش ايران در جنگ سرنوشت با روسيه حکايت ميکند. گاسپار دروويل، از جمله افسران فرانسوى بود که زير نظر عباسميرزا، به ارتش ايران تعليمات نظامى مىداد. وى کشور ايران را داراى استعداد بالاى نظامى شمرده است و به نظر او اين کشور توان آماده ساختن دويست هزار بلکه بيشتر سرباز مسلح و کارآزموده را براى جنگ با دشمن داشت.[59] عباسميرزا به قرارداد تحميلى صلح گلستان راضى نبود و فقط با فشار شاه و صدراعظم وى، به مماشات با اين قرارداد تن داد،[60] ازاينرو مىکوشيد که اولاً از قطعى شدن صلح دائم بين دو کشور جلوگيرى کند[61] و ثانياً با بالا بردن توان نظامى ايران، سرزمينهاى اشغالى را، در جنگى ديگر، از روسها پس گيرد.[62] عباسميرزا از اشغال خاک ايران توسط همساي? طماع و زورگوى شمالى، سخت ناراحت بود و از فزونخواهى آيند? وى در نگراني به سر ميبرد و بهويژه چون قسمتي از قلمرو حکومت وى اشغال شده بود، از پدر و برادران خويش (که بعضاً بر سر جانشينى پدر، با وي به سختي رقابت ميکردند) شرم داشت و ازهمينرو به نوشت? اسچر باتوف، محقق روسى، موضوع براى او «جنب? حيثيتى» يافته بود و براى اعاد? شرف ملّى و سياسى خويش در برابر رقيبان و حسودان، بايد به هرگونه بود مناطق اشغالى را پس مىگرفت. خود عباسميرزا نزد ژوبر، فرستاد? مخصوص ناپلئون، تأسف شديد خويش را از سلط? بيگانه بر نقاط شمالى رود ارس بيان کرده است.[63] سرّ اختلاف و درگيرى عباسميرزا (و وزير وى، ميرزا بزرگ فراهانى) با فرستادگان روسيه (در فترت ميان جنگهاى اول و دوم ايران و روس) نظير ژنرال يرمُلوف و گريبايدوف (منشى وقت سفارت روسيه)[64] همين امر بود. آنان، علاوه بر تکبر و تبخترشان که رفتار معمول روسها، بهويژه در آن روزگاران بود، از نارضايتى عباسميرزا و کوششهاى سياسى ــ نظامى وى براى پس گرفتن قفقاز اشغالى آگاه بودند و همين امر بر خشم و تحکّمشان مىافزود.
خاندان قائممقام، پيشتاز در امر جهاد با روس تزارى خاندان قائممقام (ميرزا بزرگ و ميرزا ابوالقاسم)، بر خلاف آنچه امثال دولتآبادى و خانملک گفتهاند، براي دفع تجاوز روسيه و آزادسازى مناطق اشغالى، در بين رجال سياسي آن روزگار، بيشترين کوشش را کردهاند. اقدام ميرزا بزرگ به گرفتن فتواى جهاد از علماى بزرگ عراق (کاشفالغطاء و صاحب رياض) و ايران در سال 1224.ق و چاپ و انتشار اين فتواها در کشور، در تاريخ ثبت شده است. ميرزا محمدصادق وقايعنگار، که خود ناظر حوادث بوده، نوشته است: پس از مأيوس شدن دولت ايران از کمک و حمايت فرانسه (ناپلئون) در بحبوح? جنگهاى اول ايران و روس، سر و کل? سفير انگليس (سر فورد جونز) در افق سياست ايران پيدا شد. وي گفت: «دولت وى حاضر است در باب پيشامد مخاصم? ايران و روس، کمک مالى و تجهيزات جنگى بنمايد، مشروط بر اينکه دولت ايران با دولتهاى اروپا ــ بهخصوص فرانسه ــ قطع رابطه نمايد. بااينکه وزير امورخارج? وقت با اين پيشنهاد موافق بود، اغلب امناى مملکت با اين نظريه مخالف بودند و فتحعلىشاه را به اين نکته متوجه ساختند که دولت انگليس هم عاقبت ــ به مصلحت مملکتدارى ــ از تعهد خود شانه خالى خواهد نمود و روي? فرانسه را پيش خواهد گرفت. بنابراين لازم و واجب است که تجاوزات روسيه را در محال گرجستان و تفليس به علماى اسلام اعلام دارند که آنان به موجب تشويق، اهالى اسلامى را بر عليه تجاوز روسيه بشورانند و امر جهاد صادر نمايند». وقايع نگار سپس افزوده است: «پس از موافقت، اين امر به ميرزا بزرگ فراهانى، که يکى از وطنپرستان به شمار مىرفت، واگذار گرديد. مشارٌاليه براى انجام منظور، حاج ملاباقر سلماسى و صدرالدين تبريزى را ملاقات [و] آنان را به سوى عتبات گسيل داشت [تا] پيشامد لشکرکشى روسيه را در حدود شمال ايران به گرجستان و داغستان و ساير نقاط شمال به عرض شيخ محمدجعفر نجفى [کاشفالغطاء] و آسيد على اصفهانى [صاحب رياض] برسانند. فرستادگان دستور را اجرا، و علما را از آن پيشامد آگاه کردند. علما نيز به هريک از پيشوايانى که طرف تقليد عامّه بودند شرحى [در] امر جهاد از طرف شاه صادر نموده، به قم و کاشان [و] يزد [و] اصفهان [و] شيراز [و] ساير بلاد ارسال داشتند. منجمله از علماى محلى ملااحمد نراقى، ميرمحمدحسين سلطانالعلما امام جمع? اصفهان، ملاعلىاکبر اصفهانى، که اعظم علما محسوب بودند، بدين دستور احکامى صادر [نمودند] که علماى اسلامى جهاد با روسيه را ــ نسبت به تجاوز در خاک ايران ــ جهاد بىاکراه دانسته و مجادل? بيگناه مىدانند. رعا[يا]ى اسلامى هرقدر که مىتوانند براى مخارج جنگ به دولت کمک برسانند، حلال و بىشبهه مىباشد، به شرط اينکه مباشرين امور جنگ، مردمى وطندوست [و] درستکار و به ديانت معروف بوده باشند. بهعلاوه، سررشتهداران نظام هم به سوابق نادرستى [و] سازش با دشمن، يا خدعه و تزوير اقدامى نکرده باشند. در اين صورت بر تمام ساکنين ايران ــ صغير و کبير، وضيع و شريف ــ واجب است براى تقويت دين و استقلال کليه حدود مملکت به جهاد بپردازند و دشمن را از خان? حقّ? خود، که مِلک طلق آنهاست و از نياکان به ارث برداشتهاند، از دست يغماگران تجاوزپيش? روسيه برهانند و خون خود را در راه بهدست آوردن اين منظور دريغ ندارند. مباشر اين امر، يعنى ميرزا بزرگ، عبارت بيانات مجتهدين را به طرز رساله در آورده، در تمام شهرهاى مملکت به وسيل? حکام منتشر ساخت. در اندک وقت، کلي? ايران ــ بهخصوص آذربايجان ــ به شورش پرداخته، با وسايل لازم مهياى جهاد عمومى با روسيه شدند».[65] به نوشت? قائممقام در منشآت، ميرزا بزرگ مصلحت ايران را در «معارضهبهمثل» با روس مىديد.[66] تفسير اين سخن را بايد از رسال? «شکوائيه» قائممقام جست که نوشته است: «نظر والد سعيدم آن بود که با تلاش بسيار دژها و قلعههايى در نقاط مرزى آذربايجان احداث کرده و سپاهى فراهم آورد که با دشمن به معارضهبهمثل برخيزند... تا آنکه اساس نظام جديد در ارتش ايران را پىريخت و آنان با قشون روس به نبرد برخاستند».[67] نيز به تصريح وي، زمانى، حتى ميرزا بزرگ (به علت اهتمام شديد به نبرد شرافتمندانه با روسي? متجاوز، و درگيرى با يرمُلوف، سفير متکبر و آتشافروز روسيه) نزد فتحعلىشاه به «جنگ جويى» متهم، و براى مدتى از کار برکنار گرديد.[68] ميرزا حتى انديش? ايجاد ناوگان جنگى در درياى مازندران را در سر مىپرورانيد و دراينباره با سِر گور اوزلى (سفير انگليس در ايران) نيز گفتوگو کرد، ولى تحميل عهدنام? گلستان بر ايران، که سلط? روسيه را بر آن دريا محقق مىکرد، امکان اجراى اين نقشه را منتفى ساخت.[69] گريبايدوف، سفير مشهور روسيه (که پس از قرارداد ترکمنچاى در تهران به قتل رسيد)، زمانى که اولين بار در مقام منشى نمايندگى روسيه در ايران (1818 ــ 1819.م)، به اين کشور آمد، در نام? فوريه 1820.م به يکى از دوستانش نوشت: عباس ميرزا «که ما فعلاً افتخار حضور او را داريم، و در پرانتز بايد بگويم دشمن من است، از لندن اسلحسازى و چرمسازى و کارهاى ديگر استخدام کرده و مىخواهد دانشگاه تأسيس کند، وزيرى دارد ميرزا بزرگ قائممقام، که دشمن روسيه است و بههيچوجه حاضر نيست با نزديکى ايران و روسيه موافقت کند».[70] سرگور اوزلى (سفير انگليس در ايران و واسط? صلح در هنگام عقد قرارداد گلستان) نيز در گزارش محرمانه به وزيرخارج? لندن، ميرزا بزرگ را «سدى در راه تحقق صلح ميان روسيه و ايران» شمرده است که «با انگليسيها» نيز «هيچ ميانهاى ندارد».[71] بيراه نيست که بر سنگ قبر ميرزا بزرگ نوشتند: «جهدها در کار جهاد مشرکين و حفظ ثغور مسلمين کرد و ابتدائاًً خود مؤسس نظام جديد در مُلک اسلام گرديد و در مسئل? جهاد... از روى علم و اخلاص، رسالات واضحه الدلالات نگاشت».[72] ميرزا ابوالقاسمخان قائممقام فرزند و دستپرورد? مستقيم چنين شخصيتى بود. او بر هر دو رسال? جهادي? پدر خويش (جهاديه اکبر و اصغر)، مقدم? مفصلى نوشته که در منشآتش آمده و از جاىجاى آن، شور ملّى و غيرت اسلامى وى در دفع تجاوز روسيان پيداست. قائممقام، همچنين، در اشعارش، جابهجا تلاش بىوقف? مخدومش، عباسميرزا (در فترت ميان دور? اول و دوم جنگهاى ايران و روس) را براي تقويت بني? نظامى ايران به منظور ستيز با «روس منحوس» ستوده است.[73] دعاى وى در حق وليعهد، درخواست قدرت براى وى به منظور درهمشکستن صولت روس بوده[74] و دربار? وي نوشته است: «حضرت وليعهد تا حال دنبال آکندن مال نرفتهاند و اين کار بسيار سهل گرفتهاند، حتى به خاصه وجود مبارک منتهاى قناعت از مأکول و ملبوس کنند و هرچه باشد صرف مدافع? روس و محافظت ملک محروس سازند. امصار و قلاع را بر انبار متاع مقدّم دانند و هيچ گنج زر و دُرج گوهر را با يک جعبه آلات حرب و يک کيسه باروط و سُرب برابر ندانند. اين ملک مختصر را، که از سه طرف بحر و با روم و روس مجاور است و جميع اوضاعش با ساير ممالک مغاير، مالکالملکى چنين بايد رزمخواه نه بزمخواه؛ نامجو نه کامجو».[75] نيز مىگفت: با اشغال بخشى از کشورمان به دست روسها، ما عيد نداريم و بايد بر ضد آنها به قيام و جهاد دست بزنيم و آن کس که به نماز تظاهر ميکند، ولى از جهاد تغافل مىورزد دين ندارد.[76] با مرگ الکساندر پاوليچ (تزار روس) در ربيعالاول 1241، بر سر جانشينى او ميان بستگانش نزاعى درگرفت و آن نزاع مدتى روسيه را در آشوب و اغتشاش فروبرد. قائممقام در شعرى که در آن ايام حساس سروده، ضمن اشاره به رويدادهاى فوق، به وليعهد ايران هشدار داده است که با مرگ تزار، ايران را از خطر تجاوز روسيه ايمن نداند، چه دشمن سلطهجو، صلح را فرصتى براى تجهيز قوا و تجديد حمله مىشمارد.[77] نيز در دوران جنگهاى دوم ايران و روس بود که قائممقام طىّ چکامهاى بلند، سستى و گريز جمعى از سربازان و سرکردگان سپاه ايران در جنگ با روسها (در «هَشتدَرَکِ» آباران)[78] را شديداً تقبيح کرد و متقابلاً دلاورى و پايدارى لشکر تبريز، ارومى و ايروان را در پهن? آن نبرد که سبب شد ايران بر دشمن پيروز شود، سترد.[79]
کارگزاران عباسميرزا، مشوّق علما براى تجديد جنگ لسانالملک سپهر، چنانکه ذکر شد، نوشت: گزارش جنايات روسها در اراضى اشغالى «به دست بعضى از چاکران... عباسميرزا، که از مصالحه با روسيان نگران بودند گوشزد» آيتاللَّه سيدمجاهد گرديد و زمين? صدور حکم جهاد و آمدن علما به جبه? جنگ با روسيه را فراهم آورد. اين چاکران و کارگزاران وليعهد چه کسانى بودند؟ بىگمان يکى از آنها ميرزا محمدصادق وقايعنگار، دوست صميمى و محرم راز قائممقام بود. همانطور که گفته شد، عباسميرزا وقايعنگار را، اندکى پيش از آغاز دور? دوم جنگهاى ايران و روس، براى تحديد و تعيين نقاط مرزى به قفقاز فرستاد. وي تا تفليس هم رفت، ولى با سرسنگينى و بىمحلّى زننده و آشکار روسها روبهرو شد و دست خالى برگشت و از همان تفليس، اين چکام? دردآلود و شورانگيز را براى عباسميرزا فرستاد: به تفليسم فلک آورده دردا فغان زين ظلم و آوخ زين تعدّا مرا زآن پاکتربتها که پاکان چو جان در تن، در آن دارند خوش جا سپهر آورده است و کرده است انيس روسى و مأنوس ترسا مگر تيغ وليعهد عدو سوز مگر تدبير پير شاه برنا[80] خلاصى بخشدم زين شوم مسکن رهايى بدهدم زين زشت سکنا جهان داور خداوندا يکى ره ز تيغ آبرنگ برقآسا ز راه دين غبار کفر بنشان ز روى شرع، رنگ شرک بزدا هوط در مرز ايران کرده دشمن به جوش آورده در سر ديگ سودا فروبنشان به آب تيغ، جوشش که دانند اين هوس خام است و بيجا[81] شخصيت ديگرى که در دستگاه عباسميرزا حضور داشت و مجدّانه در خط جهاد با قشون متجاوز تزارى گام برداشت، ابوالقاسم قائممقام فراهانى بود که به تأسى از پدرش (ميرزا بزرگ)، به دفاع جدّى و شرافتمندانه از استقلال و تماميّت ارضى ايران اسلامى اعتقاد و اصرار داشت، و اسناد و مدارک معتبر تاريخى، نظير نامهها و اشعارى که از قائممقام باقى مانده دليل محکمي بر اين موضوع است. پس از پايان يافتن جنگهاى دور? دوم ايران و روس، فتحعلىشاه، در نامهاى (به قلم قائممقام که آن هنگام در تهران اقامت داشت) به عباسميرزا، به وى توصيه کرد که از اين پس با دولتهاى همسايه (روس و عثمانى) «حُسن سلوک» داشته باشد و سياست گذشته را که «بر خلاف دستورالعمل اولياى» تهران «به حرف هر بيمايه، بناى برهمزنى با هر همسايه» را مىگذاشت و از رأى زيردستان خويش «خواه قائممقام باشد و خواه ميرزا محمدعلى[82] و ميرزا تقى[83] يا ديگران» تبعيت مىکرد کنار بگذارد و «به زودى مصالحه» با روسها را بگذراند.[84] مىبينيم که شاه (به کناي? ابلغ از تصريح) قائممقام را يکي از زيردستان وليعهد دانسته که وى را به برهم زدن روابط با همسايگان تحريک کرده است. از نام? خود عباسميرزا در سفر خراسان به فرزندش (محمدميرزا) نيز، که در آن از کارشکنى قائممقام و آصفالدوله با سردار وفادار خويش «لاچينخان» انتقاد کرده است، مىتوان دريافت که اصرار بر جنگ با روسيه، کار اللهيارخان آصفالدوله و قائممقام بوده است. عباسميرزا در اين نامه نوشته است: «نوشتجات تبريز تفصيلات داشت، حضوراً مىگويم. وقتى اين حرفها در ميان مىآيد بىاختيار نفرين به اللهيارخان مىکنم و به قائممقام که... ندانسته حرکاتى کردند که ضررها زدند به جهت غرض و خودخواهى... . ضررها و زحمات و بردن اين همه مملکت به جاى خود، حالا هم دست برنمىدارند. اسم هم به دوستى است، اينها دوستى را صرف? خود مىدانند».[85] در نشست مهمّ سلطانيه (ذىقعده 1241.ق) که در آستان? تجديد جنگهاى ايران و روس برگزار شد، قائممقام در جرگ? هواداران جنگ با روسيه قرار داشت. واتسون، عضو سفارت انگليس در زمان ناصرالدينشاه، نوشته است: «هيئت شوراى سلطنت (در امر جنگ با روسيه) دو دسته بودند: عدهاى طالب تعقيب جنگ، و دست? ديگر طرفدار دادن مزايا و استقرار صلح بودند. آصفالدوله (داماد شاه) با دست? اول بود... [و] در اين سياستش قائممقام، که وزير بسيار شايستهاى بود، با او همرأى بود».[86] قائممقام در سال 1239.ق براي گفتوگو با شاه دربار? مسائل مرزى ايران و روس[87] و تعيين تکليف دولت ايران در اين زمينه، از سوى عباسميرزا به تهران اعزام شد. خود وى در نامه به ميرزا موسىخان، برادرش، نوشته است: «شاه من و معتمد[88] را خواست و [دربار? امور مرزى و سياست خارجى ايران] مشورت به ميان آورد و من صلاح در اين ديدم که شاه را تکليف به [آمدن به] اوجان کنم [چمن اوجان، در نزديکى تبريز واقع شده و تقريباً حکم ستاد ارتش را داشت] و امرِ سرحدِّ [ايران و روس] را کلّى [مهم] به قلم دهم و معتمد، شاه را ميل به خراسان مىداد و مىگفت با روس، مماشات صلاح است. يک دو مجلس مدّعى او شدم و آخرالامر بناى [رفتن شاه به مرزهاى] خراسان شد و هر قدر خواستند از من تصديق بشنوند تا حال نکردهام و مصلحت را در اين سياق ديدم».[89] قائممقام، حتى يک سال پيش از آغاز دور? دوم جنگهاى ايران و روس، به علت حرفى که به شاه زده و گفت? وى (با پيرايههايى اضافه) به گوش عباسميرزا رسيده بود، نزد وليعهد به «جنگافروزى» با روس متهم شد. در توضيح اين موضوع بايد گفت که در ذىقعده 1240.ق (يک سال پيش از نشست شاه و علما در سلطانيه و آغاز دور? دوم جنگهاى ايران و روس) قائممقام نزد شاه بهسر مىبرد و درواقع کارگزار وليعهد در پايتخت بود. از نام? قائممقام به برادرش ميرزا موسىخان (مورخ 2 ذىقعد? 1240.ق)[90] بر مىآيد که او در گفتوگو با شاه، ضمن طرح اين نکته که فزونخواهى و تجاوز به خاک ايران، سياستِ خود تزار است، نه اقدام خودسران? بعضي از سفراى وى، نظير يرمُلوف، گفته است: «يا درست بايد ايستاد جنگ کرد و مطالب? ولايات مغصوبه را نمود و همّت پادشاهانه گماشت و از اينکه جانها بر سر اين کار رود و پولها خرج اين مهم شود باک نداشت»، يا بايد سفيرى را در پايتخت تزار و نيز کنسولى را در تفليس نشاند که در صورت لزوم، مستقيماً با شخص تزار و وزيرخارج? وى تماس گيرد و مشکلات بين دو کشور را (به دور از سوسهدوانى و خرابکارى پيرامونيان تندرو و جنگطلب تزار) حلوفصل کند. ازآنجاکه شاه در آن زمان به جنگ ميلى نداشت، عباسميرزا در اين موضوع تقيّه مىکرد و از افشاى مکنون ضمير خود مبنى بر تجديد جنگ با روسيه خوددارى مىورزيد. براي همين بود که حرفهاى قائممقام (خاصّه با شاخ و برگى که بدان داده بودند) خودسرانه و بر خلاف سياست عباسميرزا قلمداد شد و اعتراض وى را در پي داشت (البته چندى بعد، نظر شاه نيز برگشت و متقاعد شد که مجدداً با روسها بجنگد).[91] از ديدگاه عباسميرزا و قائممقام، آمدن سيدمجاهد در ذىقعده 1241.ق به ايران (همزمان با آمدن ايلچى روس به دربار فتحعلىشاه)، رويدادى مبارک و به نوشت? قائم مقام، «از نتايج اقبال بىزوال» شاه بود؛ زيرا حضور سيد و علماى همفکر وى در تهران و سلطانيه، قدرت چانهزنى شاه و دولت ايران را در گفتوگو با سفير روسيه بالا مىبرد. آنگاه چنانچه آن سفير به خواست ايران (مبنى بر استرداد تمام يا بخش مهمّي از سرزمينهاى اشغالى) تن مىداد، غائله بدون هيچ مشکلى حل ميشد و اگر هم سفير از قبول درخواست ايران امتناع ميورزيد و آتش جنگ برافروخته مىشد، باز حضور علما و حکم جهادشان با روسيه، سبب بسيج مردم در جبههها ميگرديد و با آن مىشد کار جنگ را با قوّت و قدرت بيشترى پيش برد. عباسميرزا در نامه به برادرزن و همفکرش (آصفالدوله) مورخ رمضان 1241.ق (که به قلم قائممقام است) با اشاره به اغتشاش فزايند? روسيه در آن ايام (به علت مرگ تزار) نوشته است: «در باب جناب مجتهد الزمانى [سيدمجاهد] که [کاغذى به ما] نوشته بود کاغذ او را ديديم. آمدن او هم در اين وقت که ايلچى [روسيه به دربار شاه] مىآيد يکى از نتايج اقبال بىزوال است؛ چرا که اگرچه، آنچه حالا منظور همايون مىباشد و ما هم مکرر عرض کردهايم اقدام به کار بشود، وجود او يکى از اسباب کليه و اظهار و اصرار او و علماى اسلام در کار جهاد و غزا در نظر روسيه و هم? دولتها عذر کلى است و الا که ايلچى که مىآيد سخن تازه داشته باشد که مصلحت پذيرفتن آن بهتر از مصلحتى باشد که حالا ديدهاند، باز اصرار او و ائمه و علماى اسلام را اسباب منّت کلى روسيه مىتوانند کرد».[92] از نام? فوق بر مىآيد که شاه نيز (بهرغم بىميلى پيشين به تجديد جنگ) در نيم? دوم سال 1241.ق، به اين نظر رسيده بود که مصلحت کشور در تجديد جنگ با روسيه نهفته است. مگر آنکه ايلچى روس، حکم استرداد کل (يا بخش عمد?) قفقاز به ايران را در جيب داشته باشد. عباسميرزا در نام? ديگر (که باز هم به قلم قائممقام و خطاب به آصفالدوله نگارش يافته) مورخ رمضان تا اواسط شوال 1241.ق، با اشاره به نام? سيد مجاهد به خويش نوشته است: «آمدن جناب معزّىاليه در اين وقت، مفيد فايد? کلّيه است؛ چراکه اگر صلح را مضبوط کنند منّتها بر سر روسيه مىتوان گذاشت که با آمدن او و شورش کلّ اسلام، باز مصالحه را بر هم نزديم و اگر جنگ را شروع نماييد، حرف او اثر کلى خواهد کرد و وجود او سبب شوق و شور مردم خواهد بود. چنانکه مىبينيم مردم تا شنيدهاند او به دربار همايون مىآيد شورى عظيم در دلهاى مردم افتاده سهل است که ميرزا آمبورگر [کنسول روسيه در تبريز] بسيار ترسيده بود که او را به زبانهاى ديگر آرام و سکون داديم». حتى به دربار ايران پيشنهاد کرده است: «چون اين خاصيتها از آمدن معزّىاليه مىباشد صلاح اين است که... دولت، او را عُظم بسيار بدهند و... قدغن شود که در راهها به هر شهر مىرسد ملاّها با چاووش و عَلَم استقبال کنند و همچنين از دارالخلافه ملاها به اين وضع و شاهزادهها به طريق خودشان استقبال نمايند که اگر اين عُظم را براى مصلحتِ کار به او ندهند، نه در صورت صلح، از نشنيدن حرف او منّتى به روسيه مىتوان [گذاشت]، نه در صورت جنگ، حرف او براى مردم خودمان مايه[اى] و آمدنش براى روسيه باعث حرف خواهد بود... بارى، تفنگ خوبى پر شده، اگر خوب خالى بشود...».[93]
نتيجه: باتوجه به دلايل متعدد و متقن فوق، ترديد نبايد کرد که عباسميرزا و قائممقام در لزوم پيکار با روسي? متجاوز و پس گرفتن سرزمينهاي اشغالي، گفته و نوشته شود، به اصطلاح از قماش «مناسباتاً ذکروها بعدالوقوع»! بوده و تحريف آشکار تاريخ است. معمولاً در زمان پيروزي و فتح، همه ميکوشند آن را به پاي خود و گروهشان بنويسند و به عکس وقتي شکست و افتزاحي روي ميدهد، همه فرياد «کي بود، کي بود؟ من نبودم!» برميآورند و تقصير را به گردن ديگران ميافکنند تا از طعن معاصران و لعن آيندگان در امان بمانند! غافل از اينکه، ماه هميشه پشت ابر نميماند و بالاخره روزي زمستان خواهد رفت و روسياهي به ذغال خواهد ماند.
پينوشتها
[1]ــ دراينباره براى نمونه رک: درد دلها و مويههاى جانسوز عباسميرزا در نام? وى ــ به قلم قائممقام ــ خطاب به آصفالدوله در اواخر رمضان 1242.ق (مندرج در: نامههاى پراکنده قائممقام، بخش يکم، صص 91 ــ 89) و نيز نام? قائممقام به منوچهرخان ايچآقاسىباشى (مندرج در: منشآت قائممقام، چاپ عباسى، صص 133 ــ 132). [2]ــ براى نتايج سوء اين امر رک: تاريخ جنگهاى ايران و روس، يادداشتهاى... وقايعنگار...، صص 265 ــ 264 [3]ــ رک: نام? عباسميرزا (به قلم قائممقام) پس از قتل گريبايدوف به ميرزا موسىخان فراهانى (برادر قائممقام)، مندرج در: خانملک ساساني، سياستگران دوره قاجار، ج 2، ص 31؛ نامههاى پراکنده قائممقام، به کوشش جهانگير قائممقامى، بخش دوم، ص 65 [4]ــ در اين زمينه رک: قصيده شيواى قائممقام، با مطلع: «آه از اين قوم بىحميّت و بيدين»! مندرج: در منشآت قائممقام، همان، (بخش اشعار، صص 112-108). [5]ــ رک: گاسپار دروويل، سفر در ايران، ترجم? منوچهر اعتماد مقدم، تهران: شباويز، 1365، صص 256 ــ 253 [6]ــ مک دونالد، سفير انگليس در دربار فتحعلىشاه در 22 فوريه 1825 به دولت هند بريتانيا نوشت: «محبت برادرانهاى بين شاهزادگان وجود ندارد. مبهم بودن آتي? وراثت سلطنت چارهاى جز تلاش براى رسيدن به تاج و تخت باقى نمىگذارد؛ زيرا در غير اين صورت ممکن است جان خود را از دست بدهند. شاه نيز با تحريک رقابت آنان سعى مىکند موازنهاى ميان پسرانش ايجاد کند» (انفصال هرات، ص 60). [7]ــ قائممقام در مثنوى «جلايرنامه» انواع کارشکنيها در کار رساندن نيرو به قواى عباسميرزا را تشريح کرده است. رک: قائممقام در جهان ادب و سياست، صص 82 ــ 80 [8]ــ قائممقام، خود در «رسال? شکوائيه» (منشآت، قائم مقام، همان، صص 349 ــ 332) شرح جانسوزى از وضعيت خويش در آن ايام را به دست داده است. [9]ــ براى نمونهاى از خيانتهاى او در جنگهاى ايران و روس رک: تاريخ جنگهاى ايران و روس، يادداشتهاى... وقايع نگار...، صص 139 ــ 134 [10]ــ ميرزا محمدصادق وقايعنگار، موارد مختلفى اين خيانتها (از جمله در زمان ورود قشون روسيه به تبريز و اشغال اين شهر به دست آنها) را در کتاب تاريخ جنگهاى ايران و روس نشان داده است. رک: ص 269 و صفحات قبل از آن. [11]ــ نظير خيانت نظرعلىخان و برادرش شيخعلى کنگرلو و نيز احسانخان کنگرلو، که به اشغال گنجه و نظاره و قلعه مستحکم و استراتژيک عباسآباد توسط روسها انجاميد (رک: جهانگيرميرزا، تاريخ نو، تهران: علم، 1384، صص 72 و 79 ــ 78 و 82 ــ 81؛ تاريخ جنگهاى ايران و روس، يادداشتهاى... وقايعنگار...، صص 260 ــ 256). [12]ــ ميرزا محمدصادق وقايعنگار، منشى فتحعلىشاه و دوست عباسميرزا، مواردى از غفلتها و خبطهاى عباسميرزا را در طي جنگهاى ايران و روس (دور? اول و دوم) نشان داده است. رک: جنگهاى ايران و روس؛ يادداشتهاى... وقايعنگار...، صص 94 ــ 91 و 103 و 250 ــ 245. دربار? علل شکست ايران از روسيه در دور? دوم جنگها رک: همان، صص 302 ــ 300 [13]ــ خانملک ساساني، همان، ج2، صص 19 ــ 18 [14]ــ تاريخ روابط سياسى ايران و انگليس...، ج 1، صص 268 ــ 267 [15]ــ مهدي بامداد، شرححال رجال ايران، در قرن 12 و 13 و 14، تهران: فردوس، 1384، ج2، صص 320 ــ 318 [16]ــ خانملک ساساني، همان، صص 19 ــ 18 [17]ــ ابوالقاسم طاهري، تاريخ روابط بازرگانى و سياسى ايران و انگليس، تهران: سلسله انتشارات انجمن آثار ملي، ج 2، ص 29، و نيز: حامد الگار، نقش روحانيت پيشرو...، ترجم? ابوالقاسم سرّى، ص 123 [18]ــ منصوره اتحاديه، انفصال هرات، (مجموعه مقاله: گوشههايي از روابط خارجي ايران، تهران: کتاب سيامک، 1380، ص 56، و نيز رک: بحث مفصل اسماعيل رائين در کتاب حقوقبگيران انگليس در ايران دربار? ابوالحسن ايلچى. [19]ــ رک: جهانگيرميرزا، همان، صص 8 ــ 7 و 15 ــ14. ظلالسلطان، فرزند ناصرالدينشاه، نيز عباسميرزا را بىاعتقاد به تجديد جنگ با روسيه قلمداد کرده است. رک: ظلالسلطان، خاطرات ظلالسلطان، ج 1 (سرگذشت مسعودى)، به اهتمام و تصحيح حسين خديو جم، تهران: اساطير، 1368، ص 20 [20]ــ ابوالقاسم لاچيني، احوالات و دستخطهاي عباسميرزا نايبالسلطنه، تهران: بنگاه مطبوعاتي افشار، چ 2، صص 15ــ10 [21]ــ همان، ص 14 [22]ــ ابوالقاسم بن عيسي قائم مقام، ديوان شعر قائممقام، تهران: بيجا، صص 38 ــ 37 [23]ــ باقر قائممقامي، قائممقام در جهان ادب و سياست، صص 24 ــ 22 [24]ــ يادداشتها و خاطرات ميرزابزرگ قائممقام فراهاني ميرزاموسي (قائممقام چهارم)، صص 43 ــ 42 [25]ــ ابراهيم فائقي، آشنايي با قائممقام فراهاني بزرگمرد تاريخ ايران، صص 45 ــ 44 [26]ــ ديوان اشعار ميرزا ابوالقاسم قائممقام فراهاني به انضمام مثنوي جلايرنامه، به تصحيح بدرالدين يغمائي، تهران: شرق، 1366، صص شش ــ هفت. [27]ــ پرويز افشار، صدراعظمهاي سلسله قاجاريه، تهران: وزارت امور خارجه، 1376، صص 96 ــ 94 [28]ــ عباسميرزا شاهزاده اصلاح طلب، تهران، 1958، صص 2 و 4 [29]ــ ناصر نجمي، ايران در ميان طوفان يا شرح زندگاني عباسميرزا نايبالسلطنه و جنگهاي ايران و روس، تهران، صص 212ــ 209 [30]ــ روزنام? صوراسرافيل، ش 2، ص 1 [31]ــ سيد مجاهد، درضمن، نياى بزرگ سيدمحمد طباطبايى (پيشواى مشروطه) بوده، و داورىِ توهينآميز صوراسرافيل دربار? سيدمجاهد، گذشته از تبليغ بر ضدّ مرجعيت شيعه، خالى از تعريض به شخص طباطبايى (که با افراطگرىها و آشوبآفرينىهاى جناح تندرو و سکولار مشروطه شامل صوراسرافيل و يارانش، موافقت نداشت) نبود. [32]ــ عبدالرزاق بيک دنبلي، مآثر السلطانيه: تاريخ جنگهاي ايران و روس، تهران، ص 145؛ صنيعالدوله، منتظم ناصرى، ج 3، 1493؛ تاريخ جنگهاى ايران و روس (يادداشتهاى ميرزامحمدصادق وقايعنگار «هما» مروزى...)، تصحيح اميرهوشنگ آذر، صص 173 ــ 172؛ حاج ميرزا حسن حسيني فسايي، فارسنامه ناصرى، تهران: سنائي، 1314.ق، ج 1، صص 699 ــ 698؛ ناصر نجمى، همان، صص 147 ــ 146 [33]ــ محمدتقي لسانالملک سپهر، ناسخ التواريخ قاجاريه، تهران: اساطير، 1377، بخش وقايع 1241.ق [34]ــ به گزارش مک دونالد، سفير انگليس در ايران، در نامه به کميته سرى، مورخ 28 اکتبر 1826: گروه صلحطلب در دربار ايران، از ميرزا عبدالوهاب معتمدالدوله و ميرزا ابوالحسنخان و منوچهرخان [گرجى] و سفير انگليس تشکيل مىشد و گروه مايل به جنگ اللَّهيارخان آصف الدوله و روحانيان و نظاميان بودند (منصوره اتحاديه، انفصال هرات، همان، ص 60). منوچهرخان رئيس خواجههاى دربار فتحعلىشاه بود و بعدها در زمان محمدشاه قاجار، در مقام حاکم اصفهان، مرموزانه از ميرزاعلىمحمد باب (پيشواى بابيان) حمايت کرد که در تواريخ آمده است. مک دونالد در 28 اکتبر 1826 به کميت? سرّى خبر داد: «اين شخص گرجى، که باهوش و لايق است و به شاه نزديک است، مىتواند به پيشبرد مقصود ما کمک کند» (همان، ص 54). [35]ــ رک: روضه الصفاى ناصرى، بخش وقايع سال 1241، ج 9، صص 647 ــ 645 [36]ــ رک: تاريخ جنگهاى ايران و روس؛ يادداشتهاى ميرزا محمدصادق وقايع نگار...، همان، صص 90، 185 ــ 184 و 229 [37]ــ همان، ص 37 [38]ــ قائممقام به وى نوشته است: «حضرت مخدوم مهرپرور بنده، اى تو به هر کار يار و ياور بنده» (منشآت قائممقام، همان، ص 93). نيز: «مخدوم من، اى آن که مرا در همه عالم، مانند تو يک يار وفادار نباشد». (همان، ص 99). همچنين براى نام? رمزى قائممقام به او رک: همان، ص 85 [39]ــ منشآت، قائممقام، همان، ص 98 [40]ــ همان، صص 2 ــ 1 [41]ــ همان، ص 84 [42]ــ منشآت قائممقام (که توسط فرهادميرزا گردآورى شده) اساساً با نامه به ميرزا صادق وقايعنگار آغاز مىشود. براى نامههاى قائممقام به وى رک: منشآت قائممقام، همان، صص 4ــ1 و 15ــ10 و 86ــ82 و 105ــ93 و 212ــ207 [43]ــ رک: همان، صص 210 و 207 و 85 و 13 و 11 و 3 ــ 1 [44]ــ جنگهاى ايران و روس؛ يادداشتهاى... وقايع نگار، همان، صص 237ــ235 ممکن است گفته شود: چرا با وجود اصرار سفير روس به صلح با ايران، عباسميرزا و همفکران وى از اين امر استقبال نکردند و کشور را درگير آن جنگ خانمانسوز نمودند؟! بايد توجه کرد: سفير انگليس (سر گور اوزلى) هنگام تشويق حکومت ايران به عقد قرارداد گلستان با روسيه، قول داده بود که وى و همکارانش در دولت بريتانيا، در گفتوگوهاى خويش با اولياى دولت روس، آنان را به استرداد سرزمينهاى اشغالشده متقاعد خواهند ساخت. سفير انگليس ــ آنگونهکه بعدها کاملاً روشن شد ــ دو هدف را از پايان دادن به جنگ و دشمنى ايران با روسيه تعقيب مىکرد: 1ــ لندن در آن زمان، متحد روسها در برابر ناپلئون شمرده مىشد و همکارى با دشمن روسيه (بخوانيد: ايران) براى وى مقدور نبود. با ايجاد صلح ميان ايران و روس، لندن از محضور همکارى با دشمن تزار رهايى مىيافت و کار سرنگونى ناپلئون با فراغت و قوّت بيشترى پيش مىرفت؛ 2ــ انگليس طبق قرارداد 1814 خود با ايران متعهد شده بود که در صورت وقوع جنگ ميان ايران و کشور ثالث، سالانه مبلغ دويستهزار تومان به ايران بپردازد، و پايان يافتن جنگ ايران و روس، به لندن امکان مىداد که از زير بار اين تعهد شانه خالى کند. دولت ايران، روى وعدههاى (پوچ و فريبنده) سفير انگليس به قرارداد گلستان تن داد و طي چهارده سال فترت ميان جنگهاى اول و دوم ايران و روس، به گونههاى مختلف (و از آن جمله: اعزام سفير به دربار تزار، و نيز پيغامهاى مکرر به اولياي امور لندن) کوشيد زمين? استرداد قفقاز اشغالى به ميهن اسلامى را فراهم آورد، ولى در اين راه، با بىاعتنايى آشکار روسها به سفير ايران (امتناع تزار از ملاقات با سفير ايران در پترزبورگ به مدت دو سال، و بعد هم او را دست خالى به ايران بازگرداندن) و دفعالوقت انگليسيها روبهرو گرديد و نهايتاً معلوم شد که وعد? انگليسيها و چراغ سبز روسها، از سر فريب و نيرنگ بوده و فلسفهاى جز خام کردن ايرانيان و ايجاد صلح بين ايران و روس براى حل مشکل ناپلئون نداشته است (رک: طاهري، تاريخ روابط بازرگانى و سياسى ايران و انگليس، ج 2، فصل اول: درخت تلخ سرشت). عباسميرزا، حتى پس از قرارداد ترکمنچاى، کوشيد شخصاً به روسيه رود و در ديدار با تزار مسائل را حل کند، که فرماند? قشون روسيه در قفقاز، ژنرال پاسکيوسچ، به عذر اينکه اکنون تزار در مسافرت است مانع اين کار شد. سخنان عباسميرزا در چمن سلطانيه دربار? تزوير و عهدشکنى روسها، ناظر به اين تجارب تلخ سياسى بود. [45]ــ تاريخ ايران دوره قاجاريه، ترجمه ع. وحيد مازندرانى، صص 200 ــ 199 [46]ــ نقش روحانيت پيشرو...، ص 120 [47]ــ همان، ص 123 [48]ــ همان، صص 126-125 [49]ــ بررسيهاى تاريخى، سال 9، ش 2 (خرداد ــ تير 1353)، ص 55 [50]ــ همان، صص 64 ــ 65 و 67؛ دربار? اقدامات عمرانى و نظامى عباسميرزا در آذربايجان همچنين رک: جهانگيرميرزا، همان، صص 10 ــ 9 و 191ــ 187؛ گاسپار دروويل، سفر در ايران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، صص 34 ــ 33، 251 ــ 249 و 268 [51]ــ تاريخ بازرگانى و سياسى ايران و انگليس...، ج 2، ص 75 [52]ــ نامههاى پراکنده قائممقام، بخش يکم، ص 48 [53]ــ خان ملک ساسانى، همان، ج 2، ص 9 [54]ــ عباسميرزا در نامهاى (به قلم قائممقام) خطاب به ميرزا بزرگ نوشته است: «اگر صحبت ارباب کمال را طالب باشيد مثل جناب حاجى [ملارضا همدانى] و حاجى عبدالرزاق بيک [دنبلى] اديب کاملى در آتن شهر است» (منشآت قائممقام، چاپ محمد عباسى، ص 136). همدانى، همچنين، رسالهاى موسوم به «مفتاح النبوه» در ردّ کتاب هنرى مارتين (کشيش انگليسى مأمور اخلال در عقايد مسلمانان از سوى کمپانى هند شرقى بريتانيا) دارد که ميرزا ابوالقاسم قائممقام بر آن ديباچهاى نگاشته و در آن، حاجى ملارضا همدانى را با القابى چون «حکيم عهد و وحيد عصر و داناى جهان و...» ستوده و از توجه خاص وليعهد به وى ياد کرده است (همان، صص290 ــ 281). [55]ــ براى متن اين رساله رک: ابوالفضل حافظيان، رساله جهاديه حاج ملارضا همدانى، مندرج در: حکومت اسلامى، سال 2، ش 1 (بهار 1376)، صص 217 ــ 209 [56]ــ اسناد و مکاتبات تاريخى ايران قاجاريه، ج 2 (از 1239 تا 1263 ه.ق)، به اهتمام محمدرضا نصيرى، ص 79 [57]ــ نامههاى پراکنده قائممقام، به کوشش جهانگير قائممقامى، بخش يکم، ص 65 [58]ــ همان، ص 80؛ نيز همو در نامه به آقامحمدحسن (مورخ رمضان 1244)، با اشاره به شکست دولت عثمانى از روسيه (که بلافاصله پس از تحميل قرارداد ترکمنچاى بر ايران بود) با دريغ و افسوس خاطرنشان ساخته است: «بر عالم معلوم است که هرگاه اين دو دولت به اين وضع از هم سوا نمىشدند پشت به پشت يکديگر مىدادند نه آخسقه و قارص و بايزيد [مناطق عثمانى] بر باد مىرفت، نه ايروان و نخجوان و طالش به دست روس مىافتاد» (اسناد و مکاتبات تاريخى ايران قاجاريه، ج 2 (از 1239 تا 1263 ه.ق)، همان، ص 113). براى تأييد شکستناپذير بودن روسها از زبان کارشناسان انگليسى آن روزگار (سر جان مک نيل و سر هنرى رالينسون) رک: ابوالقاسم طاهري، تاريخ بازرگانى و سياسى ايران و انگليس، ج 2، ص38، چنانکه گرنت واتسون، عضو مهمّ سفارت انگليس در اوايل سلطنت ناصرالدينشاه، نيز تصريح کرده است: «فتوحات فرماندهان روس بيشتر ناشى از سستى شاه و نارضامندى اتباعش بود نه از برکت فنون جنگى و يا هنرنمايى يا از جهت فعاليت فوقالعاد? آنها» (تاريخ ايران دوره قاجاريه، ترجمه ع. وحيد مازندرانى، همان، ص 221). [59]ــ گاسپار دروويل، همان، صص 257 ــ 256؛ لاچينخان، سردار شجاع و کارآمد گرجى، کسى است که به اعتراف مکرر عباسميرزا، با دلاورى و فداکارى شگرف خويش، و قربانى دادن فرزند برومندش، قشون ايران به رهبرى عباسميرزا در جنگ با چوپان اوغلى پاشاى عثمانى را از شکست قطعى رهانيد. به نوشت? عباسميرزا در نامه به فرزندش محمدميرزا (محمدشاه بعدى)، لاچينخان پس از خروج از گرجستان و پيوستن به فتحعلىشاه، پيشنهادهايى داد و متعهد شد که در صورت اجراي آنها، پيروزى ايران و شکست روسيه را تضمين مىکند، ولى اولياى دولت ايران «همه را عذر آوردند (و) افسوس... وقتى دانستند (که) فايده نداشت» (ابوالقاسم لاچيني، عباسميرزا نايبالسلطنه، ص 66). [60]ــ اعتمادالسلطنه، صدرالتواريخ، به کوشش محمد مشيرى، صص 63 ــ 62؛ گاسپار دروويل (افسر فرانسوى تحت امر عباسميرزا و صاحب سرّ وى در جنگهاى دور? اول ايران و روس) نيز پذيرش صلح گلستان توسط فتحعلىشاه را «برخلاف ميل و تصميم آشکار وليعهد» دانسته (گاسپار دروويل، همان، صص 31 و 166). وي نوشته است: «عباسميرزا تا آنجا که قدرت داشت با عقد پيمان اخير صلح با روسيه [قرارداد گلستان] مخالفت مىورزيد» (همان، ص 179). [61]ــ گزارش هنرى ويلاک (سفير انگليس در دربار فتحعلىشاه) به لندن (مورخ مارس 1826) حاکى است که عباسميرزا، شاه را از پذيرش سازش موقتى که توسط فتحعلىخان بيگلربيگى تبريز در فوريه 1825.م در تفليس بين ايران و روسيه حاصل شده بود منصرف کرد (رک: اسناد وزارت خارجه انگليس، 27/60 ، گزارش ويلاک، 31 مارس 1826 و نيز: منصوره اتحاديه، همان، ص 45، نامه ويلاک به کانينگ (وزيرخارج? انگليس)، سپتامبر 1825) [62]ــ دروويل، «نقشه نبرد... بسيار عاقلانه» وليعهد براى بازپسگيرى قفقاز اشغالى را تشريح کرده است (گاسپار دروويل، همان، ص 179). [63]ــ محمدابراهيم باستانى پاريزى، حماسه کوير، ص 669 [64]ــ رک: منشآت قائممقام، همان، ص 5 و نيز: نامههاى الکساندر گريبايدوف دربار? ايران مربوط به سلطنت فتحعلىشاه قاجار، ترجم? رضا فرزانه، صص 42 ــ 35 [65]ــ تاريخ جنگهاى ايران و روس، يادداشتهاى... وقايع نگار...، همان، صص 173 ــ 172 [66]ــ منشآت قائممقام، همان، ص 83 [67]ــ همان، صص 360 ــ 359 [68]ــ همان، ص 5؛ عبدالرزاق بيگ دنبلى در مآثر سلطانيه (صص 325 ــ 324) نوشته است: يرمُلوف در 1232 به ايران آمد و «از قائممقام صدر دولت» يعنى ميرزا بزرگ «به سبب بعضى مکالمات که ايلچى را صرفه نبود دلگران» شد. نيز رک: سعيد نفيسي، تاريخ سياسى و اجتماعى ايران در دوره معاصر، ج 2، صص 85 ــ 84 و 93 ــ 92 [69]ــ فريدون آدميت، اميرکبير و ايران، ج 2، صص 302 [70]ــ نامههاى الکساندر گريبايدوف دربار? ايران مربوط به سلطنت فتحعلىشاه قاجار، همان، صص 50 ــ 49 [71]ــ ابوالقاسم طاهرى، همان، ج1، ص 470 به نقل از: اسناد محرمانه وزارتخارج? انگليس مورخ سال 1812 موجود در در بايگانى اسناد ملّى انگليس زير شماره 60/7-1812 .F.O، پرونده 7، نام? اوزلى به لرد کاسل رى، 30 دسامبر 1812 [72]ــ حسين نخجوانى، مواد التواريخ، ص 313 [73]ــ رک: منشآت قائممقام، همان، بخش اشعار، صص 49 ــ 46 [74]ــ همان، ص 292: قدر اللَّه نقض الروس به نفذ سهامه... [75]ــ همان، صص 76-75 [76]ــ همان، ص 21 [77]ــ همان، بخش اشعار، صص 34-33 و صفحات قبل و بعد. [78]ــ اين جنگ، که روسها در آن، با دادن هزار کشته شکست فاحش خوردند، به اسم آباران معروف است. براى گزارشى از اين نبرد رک: تاريخ جنگهاى ايران و روس، يادداشتهاى... وقايع نگار...، همان، صص 239 ــ 238 [79]ــ منشآت، قائممقام، همان، بخش اشعار، صص 112-108 [80]ــ مقصود، عباسميرزا نايب السلطنه است. [81]ــ تاريخ جنگهاى ايران و روس، يادداشتهاى... وقايع نگار...، همان، مقدمه مصحح، ص 35 [82]ــ ميرزا محمدعلى ظاهراً مقصود ميرزا محمدعلى آشتيانى مستوفى دستگاه وليعهد است که از سوى وى در سال 1238 براى عقد صلح با عثمانى روانه ارزنهالروم گرديد. رک: منشآت قائممقام، همان، نامه عباسميرزا (به قلم قائممقام) خطاب به محمدعلى آشتيانى، صص 10 ــ 4 [83]ــ ظاهراً مقصود ميرزا تقىآقا علىآبادى است که از ادبا و منشيان آن زمان، و از دوستان قائممقام بود. براى شعر او در مدح قائممقام رک: ديوان شعر قائم مقام، گردآورى وحيد دستگردى، ص 65 [84]ــ منشآت قائممقام، همان، صص 49 ــ 48 [85]ــ ابوالقاسم لاچينى، همان، ص 67 [86]ــ تاريخ ايران دوره قاجاريه، ترجمه وحيد مازندرانى، همان، ص 212 [87]ــ رساله شکوائيه، قائممقام، مندرج در: منشآت قائممقام، چاپ عباسى، ص 362: حتى امرت من حضره ولايه العهد الى سدّه خلافه العصر لاعرض نبذاً من مصالح الثغر و اصلح بعضاً من مفاسد الامر... [88]ــ معتمدالدوله نشاط، از متصديان امورخارجه در زمان فتحعلىشاه. [89]ــ منشآت قائممقام، چاپ عباسى، ص 75 [90]ــ نامههاى پراکنده قائممقام، همان، بخش يکم، صص 46 ــ 44 [91]ــ هنرى ويلاک (سفير انگليس در دربار فتحعلىشاه) نوشته است: شاه را ديده بودند که به تلخى «در هنگام صحبت از بدبختىهاى مسلمانان در زير يوغ حکومت روسيه» مىگريد (حامد الگار، همان، ص 149). [92]ــ نامههاى پراکنده قائممقام، همان، بخش يکم، صص 49 ــ 48 [93]ــ همان، صص 51 ــ 50 منابع: زمانه 1387 شماره 72