بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نامة علامه قزوینی به شیخ فضلالله علي ابوالحسني (مُنذِر) علامه قزوینی که جایگاه رفیعش در ادبیات ایران نهتنها در میان ایرانیان بلکه در میان سایر ایراندوستان و ایرانشناسان هم پرپیدا است، از جمله نوابغ و نخبگانی است که در جریان مشروطیت، به شایستگی و بایستگی دخالت کرد و شاعر ملی ایران لقب گرفت. او خود از مریدان شیخفضلالله نوری(ره) بود و در مکاتباتش با شیخ، خودش را خانهزاد معرفی میکرد. قزوینی از پاریس نامهای طویل برای شیخ فرستاد که مشروحی از مواضع مطبوعات و محافل خارجی در قبال نهضت مشروطه ایران را بازگو میکرد. این نامه که گویا به سفارش شیخفضلالله تتبع و نگارش یافته و قرار بود سلسلهوار تداوم یابد، دارای اهمیت تاریخی است. به قول علامه قزوینی، تا قبل از ماجرای مجلس و مشروطه، هر سه ماه به سه ماه خبری از ایران در جراید اروپا نبود، اما ازآنبهبعد جریدههای اروپایی لحظه به لحظه اوضاع ایران و مجلس نوبنیاد ملی را در صفحات خود منعکس میکردند. البته این مساله نشاندهنده تیزشدن شامه منفعتپرستی دول غربی بود، اما درعینحال حساسشدن فعالیتهای ایرانیان را نیز نشان میداد.
علامه محمد قزوینی، فرزند ملاعبدالوهاب گلیزوری قزوینی (معروف به ملا آقا)، سال ۱۲۹۴٫ ق در تهران به دنیا آمد و تا ۱۳۰۶ .ق که پدرش حیات داشت، مقدمات صرف و نحو عربی را نزد وی آموخت. پس از فوت پدر، سرپرستی وی را شیخ محمدمهدی عبدالرب آبادی مشهور به شمس العلمای قزوینی به عهده گرفت که از ادبای بزرگ عصر و (همچون پدر قزوینی) یکی از چهار نویسندة «نامة دانشوران» بود که در زمان ناصرالدینشاه و زیر نظر وزیر انطباعات او (اعتمادالسلطنه) در چند جلد تدوین گردید. اساتید دیگر علامه در تهران، حضرات آیات عظام: حاج میرزا حسن آشتیانی، حاجشیخ فضلالله نوری، ملامحمد آملی و ادیب پیشاوُری بودند. مرحوم قزوینی فقه و اصول و سایر دانشهای رایج زمانه را نزد ایشان آموخت. قزوینی درسال۱۳۲۲٫ ق به پیشنهاد برادرش احمد عبدالوهابی که از سوی شرکت عمومی مامور لندن شده بود، برای دیدن و مطالعه کتاب، عازم لندن شد و قریب دو سال آنجا ماند. وی سپس در ربیع الثانی ۱۳۲۴ به پیشنهاد ادوارد براون (رئیس امنای اوقاف گیب) به منظور تصحیح و طبع تاریخ جهانگشای جوینی، لندن را به مقصد پاریس ترک گفت و حدود ده سال در آن شهر سکنا گزید. در اواخر ۱۳۳۳٫ق، زمانی که جنگ جهانی دنیا را فراگرفته بود، قزوینی به درخواست حسینقلیخان نواب (سفیر ایران در آلمان) به برلن رفت. او تا پایان جنگ در آنجا ماند و در مبارزه با روس و انگلیس شرکت جست. مرحوم قزوینی سرانجام پس از سیوشش سال اقامت در اروپا، در ۱۳۰۸ .ش به تهران بازگشت و باقی عمر خویش را در وطن سپری کرد. وی در طول مدت اقامت در اروپا و نیز پس از بازگشت به ایران، همواره به کار تصحیح، تعلیق و تالیف کتب اشتغال داشت و متون زیادی را که نُسَخ خطی آن در کتابخانههای اروپا یافت میشدند، با تعلیقات و حواشی سودمند خویش، تصحیح کرد. مرزباننامه سعدالدین وراوینی، چهارمقالة عروضی سمرقندی، تاریخ جهانگشای جوینی، جلد اول لبابالالباب عوفی، مقدمه قدیم شاهنامه فردوسی، المعجم فی معاییر اشعار العجم تالیف شمش قیس رازی، از مشهورترین این متون هستند. وی در روز جمعه ششم خرداد ۱۳۲۸٫ش درگذشت و در کنار شیخ ابوالفتوح رازی واقع در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به خاک سپرده شد.[۱] مقام والای قزوینی، از نگاه اندیشمندان ایرانی و غربی از ویژگیهای بارز قزوینی، تتبع گسترده و دانش ژرف او است. میگویند در کتابخانهاش بیش از چهارهزار جلد کتاب به زبانهای فارسی، عربی، ترکی و فرانسوی یافت میشد.[۲] مینوی این کتابخانه را در ایران آن روزگار «منحصربهفرد» میشمرد و اصرار داشت دولت آنها را خریداری کند و در اختیار محققان بگذارد.[۳] قزوینی به ادبیات عرب، اعم از نظم و نثر، کاملا مسلط بود و در احوال بزرگان، حکما، ادبا و دانشمندان اسلام و مؤلفات ایشان بهراستی دریایی بیکران بود.[۴] دکتر ذبیحالله صفا، وی را یکی از افراد مشهور تاریخ ادبیات ایران میشمارد که منشأ تحول و تنوع در ادبیات گردیده است.[۵] قزوینی، همچنین به زبان فرانسه مسلط بود و به زبانهای انگلیسی و آلمانی نیز آشنایی کافی داشت.[۶] دقت نظر علمی و تحقیقی قزوینی، که گاه به حد وسواس میرسید،[۷] مورد اعجاب دانشوران قرار دارد. تقیزاده آن را برترین امتیاز وی شمرده[۸] و میگفت: «اگر در مطلبی میرزامحمدخان قزوینی تحقیق کند و به جایی نرسد، باید در آن مطلب دیگر تحقیق نکرد و وقت را بیهوده ضایع نساخت!»[۹] ادبا و فرهنگیان معاصر، از او با اوصاف بلندی چون «عالم با عمل، درخت با ثمر… دارای ادب درس و ادب نفس»،[۱۰] «بیمانند زمانه در مردی و مردانگی»،[۱۱] «مرد بسیارخوان و کمنویس»،[۱۲] «محققی دقیق و به کار خود مؤمن»[۱۳] و «دارای روح علمی به حد کمال»[۱۴] یاد کرده و «خدمتگزار درجة یک فرهنگ ایران»،[۱۵] «امام اهل تحقیق»[۱۶] و بالاخره «برخوردار از بخششهای ایزدی و دارای هوش سرشار خداداد و حافظة تند و تیز و پشتکار و فروتنی و بزرگمنشی و وارستگی و آزادگی»[۱۷] شمردهاند. تقیزاده تصریح دارد: «نظیر ایشان در تمام تاریخ دراز ما، با کثرت عظیم عدة اهل علم و فضل بسیار کم و نادر است. فضلای محقق معاصر این مملکت پیرو و شاگرد روحانی و مقلد طریقة او هستند.» [۱۸] «صریحا میتوانم بگویم که آن مرحوم تا آنجا که میدانم تنها کسی بود از ایرانیان که میتوانم او را در محافل علمی مغربزمین، پهلوی علمای محقق بزرگ در فن مخصوص گذاشته و به او افتخار کرد. او ابوریحان و ابنخلدون عصر ما است.»[۱۹] نام قزوینی، بهویژه، با «نقد و تصحیح متون، به شیوه جدید» مرادف است. روشی که او «در این راه بنیاد نهاد… بعد از او به مکتبی مبدل شد که رسیدن به حد دقت علمی او، از آرزوهای اهل علم شد. آثار قزوینی در زمینه تحقیقات ادبی، نشانه احاطه او به ادبیات ایران و همچنین اروپا است. شاید بتوان گفت که قزوینی از زمره اولین نویسندگانی است که تلاش کرد با شیوه و اسلوب نقد اروپایی، ملاحظاتی در نقد ادبیات ایران ارائه کند. نیز میتوان ادعا کرد که شیوه و طرز تصحیح متون در دوران معاصر، یکی از تاثیرات مستقیم روش و گفتهها و راهنماییهای اوست.»[۲۰] به گفته ایرج افشار، وی را «باید مؤسس و پایهگذار تحقیقات علمی به شیوه دانشگاهی و اروپایی جدید در ادبیات فارسی دانست. او کسی است که از چند نظر در تحقیقات ایران مؤثر واقع شده است؛ یکی از نظر روش تصحیح متون قدیم و مقابلة آنها و الحاق یادداشتها و تعلیقات. این کاری است که قزوینی در اروپا فراگرفته بود و به صورت ممتاز و درجه اول در کتاب تاریخ جهانگشای… جوینی عمل کرد و بعد که به ایران آمد و کتابهایش به ایران رسید، دیگران بر آن گرده و اساس، کتابهای دیگر را تصحیح و تنقیح کردند.»[۲۱] قزوینی «هنگام بازگشت به ایران، در زمینه علم رجال و شناخت فرق اسلامی، محققی بیمانند شناخته شد. حتی محققان اروپایی امثال لویی ماسینیون، هانری ماسه، کلمان هوارت و ولادیمیر مینورسکی که برای چاپ اول دائرهًْ المعارف اسلام… به خانة او میرفتند، در هر زمینه از جانب او به مأخذ مورد نیاز هدایت میشدند. ازاینجمله فقط ولادیمیر مینورسکی به خلاف رسم معمول غربیها آنچه را به هدایت و ارشاد وی مدیون بود، اعلام و اظهار کرد، دیگران به رسم معمول اروپاییها در این زمینه اقدام مناسبی انجام ندادند».[۲۲] مینورسکی، با اشاره به مراجعه و استفاده علمی «عده زیادی اروپایی و هندی و ترک» از قزوینی، تصریح میکند که خود او صدها نامه و کارت از قزوینی دارد که در آنها مشکلات علمی وی را پاسخ گفته است. [۲۳] دکتر قاسم غنی نیز تاکید میکند که در عمرش «محضری بابرکتتر و مفیدتر و روحانیتر و سادهتر و بیپیرایهتر» از مجلس قزوینی ندیده است.[۲۴] در این نشستها، قزوینی با احاطه و تبحر نادری که داشت، «دقت و موشکافی و استقصا و انصاف و صراحت و عدم اغماض و سختگیری علمی را به پژوهندگان آموخت و با شیوه تحقیق و نقض و ابرامهای شجاعانه و صادقانهاش در مورد آراء خود و دیگران… و عدم تسلیم در برابر وساوس نفسانی و طمطراق و اعتبارات کاذب را نصبالعین ساخت.»[۲۵] علامه قزوینی روز ششم خرداد ۱۳۲۸٫ش درگذشت و در کنار شیخ ابوالفتوح رازی واقع در جوار حضرت عبدالعظیم علیهالسلام به خاک رفت. در مرگش بسیاری از شاعران و دانشوران زمانه (همچون فروزانفر، محمدتقی بهار، لطفعلی صورتگر، محمد فرخ و جلالالدین همایی) سوگنامه سرودند. ملکالشعرای بهار چکامه مشهورش با مطلع «از ملک ادب حکمگذاران همه رفتند» را در همین زمان سرود و شادروان همایی نیز در رثای وی اینچنین خامه بر نامه راند: دریای علوم و گنج آداب کو را نه کرانه بود و نه حد بنیاد بلند کاخ تحقیق از پرتو رای او مشیَّد خود گرچه برفت نام نیکش در لوح جهان بود مخلَّد پیغمبر علم بود و گردید از وی سنن ادب مجدد[۲۶] رابطه قزوینی و شیخفضلالله نوری علامه قزوینی، با حاجشیخفضلالله نوری انس و آشنایی دیرینه داشت. او پرورشیافته شمسالعلمای قزوینی بود که از دوستان صمیمی شیخفضلالله محسوب میشد و با وی در تحصن حضرت عبدالعظیم(ع) ــ در کوران مشروطه اول ــ شرکت داشت. ازدیگرسو، چنانکه خود مینویسد: شخصا نیز «دو سال در خدمت شیخفضلالله تلمذ کرده ــ و چهار سال به دو پسرانش ضیاءالدین و حاجیمیرزاهادی، عربی درس داده» بود. قزوینی تصریح میکند: «من همه آنها را خوب میشناسم، آنها اشخاص خوشقلب و نجیبی بودند.»[۲۷] او همچنین در زندگینامه خودنوشتش (که شانزده سال پس از اعدام شیخ نوشته) فرصت را برای ذکر محامد وی مغتنم شمرده و ــ به قول خود ــ لختی قلم را بر او گریانده است. [۲۸] قزوینی نزد دوستانش نیز از ذکر خیر شیخفضلالله رویگردان نبود. دوست قزوینی، دکتر قاسم غنی، در نامه به عبدالحسین دهقان (بیستوسوم بهمن ۱۳۳۰٫ش) مینویسد: «مرحوم شیخفضلالله نوری از دانشمندترین و بزرگترین علمای شرع بعد از مرحوم حاجمیرزاحسن شیرازی محسوب است. مرحوم قزوینی نزد او فقه درس خوانده بود. از وسعت مشرب و آزادی و آزادمنشی و رندی و صفات بزرگ و همه چیز او حکایتها میکرد که متواتراً از همه شنیدهام… همان حس برتری شیخفضلالله آنها را حسود ساخته بود، او را به کشتن داد. شیخ هم با مناعتی که داشت، نخواست به کسی متوسل شود. محمدعلیشاه با درباریان او، خود را به او میچسباندند و او را از خود میشمردند که به آن وسیله حیثیتی احراز کنند. باری، باید از مرحوم تقوی، حاجمخبرالسلطنه، حاجفاضل خراسانی، آقازادة خراسانی مرحوم، واردین به مشروطه و طبقات مختلف معاصر با او پرسید و حقیقت را بهدست آورد… .» [۲۹] شیخفضلالله و تلاش برای آگاهی به زمان حاجشیخفضلالله از آن دسته عالمانی بود که به عنصر «آگاهی به زمان» اهمیت بسیار میداد. ناظمالاسلام کرمانی از وی نقل میکند که گفته است: «ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دُوَل [سیاست جهانی] را نیز عالم باشد.»[۳۰] به منظور همین آشنایی با اوضاع زمانه بود که به کسب اخبار سیاسی روز ایران و جهان اهتمام شایانی نشان میداد و (به گفتة مرحوم آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی) «اوراق و نشریاتی که در خارج کشور نشر یافته و ربطی به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم حاجمیرزاعبدالغفارخان نجمالدوله (دانشمند ذوفنون عصر قاجار) ترجمه و تحویل او میگردید.» شیخ، همچنین، برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا درباره ایران، از علامه میرزامحمدخان قزوینی بهره میگرفت که ــ چنانکه گذشت ــ در صدر مشروطه در پاریس به سر میبرد. در این زمینه، نامه بسیار مهمی از قزوینی به شیخ وجود دارد که در آن، ضمن اشاره به توافق روس و انگلیس (قرارداد ۱۹۰۷) و تاکید بر امتیاز خاص روحانیت شیعه بر مقامات کلیسا (در رهبری نهضتهای رهاییبخش)، شرحی زباندار از مصادرة اموال کلیسا در آن ایام توسط دولت فرانسه، و موافقت مردم آن کشور با این امر، به شیخ نوشته و شاید به طور ناخواسته، توجه شیخ را به ماهیت ضددینی فرهنگ و تمدن غرب، جلب کرده است. گفتنی است، شعار اصلی انقلاب کبیر فرانسه چنین بود: نه قانون، نه شاه، نه خدا (Ne Roi, Ne Loi, Ne Dieu). انقلابیون، تحتتاثیر لژهای ماسونی که هدایت انقلاب را در دست داشتند، شعار میدادند: تا وقتی رودههای آخرین فرمانروای مستبد و آخرین کشیش به دار کشیده نشود، مردم به آزادی نخواهند رسید! [۳۱] و جناب قزوینی هنگام نگارش این نامه، نمیدانست که نفوذ رگههای فرهنگ «اومانیستی ــ فراماسونیِ» انقلاب فرانسه در میان جناح تندرو مشروطه، نهایتاً کار را به جایی خواهد رساند که مخاطبِ وی در این نامه (شیخفضلالله)، سرنوشتی به مراتب بدتر و فجیعتر از رئیس اسقفان پاریس خواهد یافت! از نامه قزوینی برمیآید که شیخ، حوادث صدر مشروطه (عملکرد مجلس و اقدامات مربوط به تاسیس بانک ملی) را برای قزوینی نوشته و از وی ترجمه اخبار جراید اروپا درباره ایران را خواستار شده است. قزوینی در نامه، از شیخ بسیار تجلیل کرده و حتی خود را «خانهزاد قدیمی» و «اقل و اضعف دعاگویان وجود مبارک» وی خوانده است. نقد اظهارات و تحلیلهای جراید خارجی نظیر تایمز و… که ترجمة آن در نامة قزوینی آمده، موکول به فرصت دیگری است و طبعا خواننده نکتهسنج متوجه است که اینگونه گزارشها و تحلیلها، «روایت انگلیسی» از ماجرا بوده و به شیوه معمول، از بزرگنماییِ بیشازحد ضعفهای داخلی و پوشاندن توطئههای خارجی، خالی نیست و با مندرجات آنها باید نقادانه برخورد کرد. فیالمثل این سخن آنان که گفتهاند با رویکارآمدن عینالدوله به جای امینالسلطان «هیچ بهبودی از این تغییر وزارت روی کار نیامد»، سخن درستی نیست و حتی با گزارش سفیر وقت انگلیس در ایران (مستر هاردینگ) از کارنامه عینالدوله در نیمة نخست صدارت وی،[۳۲] مغایر است. نامه قزوینی را که ضمنا حاوی نکات سودمند تاریخی است با هم میخوانیم: متن نامة قزوینی به شیخفضلالله[۳۳] «به شرف عرض بندگان حضرت مستطاب عالی میرساند: رقیمة کریمه که به سرافرازی این خانهزاد قدیمی مرقوم شده بود، عز وصول یافت و از اظهار مراحم فوقالعاده[ای] که نسبت به این خانهزاد فرمودید، کمال مباهات و افتخار دست داد: کلاه گوشة دهقان به آفتاب رسید که سایه بر سرش افکند چون تو سلطانی علت عدم جسارت به عرض عرایض این است که اوقات شریف بندگان حضرت مستطاب عالی را اشرف و اجل از این میدانم که ولو به قدر دو دقیقة آن، صرف خواندن لاطایلات این خانهزاد گردد. ولی حال چون اشاره از طرف آن وجود مبارک دام ظلهالعالی است، فرمان لازمالاذعان را فوراً امتثال نموده بعضی مقالات را ترجمه نموده، لفاً انفاد حضور انور نمود. از اینکه مرقوم فرموده بودید که مجلس محترم شورای ملی رو به استحکام و مزید قوت است، فوقالعاده اسباب مسرت کافة دعاگویان و ایرانیان مقیمین پاریس گردید، چراکه این تصدیق از مثل بندگان حضرت مستطاب عالی، در حکم نص قاطع و برهان ساطع است. و همچنین از پیشرفت تشکیل بانک[۳۴] ملی که آراء در باب آن در اینجا مختلف بود، کمال امیدواری به بقای استقلال وطن عزیز و مزید تقویت دین حنیف اسلام گردید. تمام اینها از تفضلات وجودهای محترم حجج اسلامیه طهران متعنا الله بطول بقائهم علیالخصوص بندگان حضرت مستطاب عالی و حضرت مستطاب آقای آقامیرسیدمحمد طباطبائی و حضرت مستطاب آقایآقاسیدعبدالله ادامالله ظلهما میباشد. و این مساله خیلی در اینجا مطرح گفتگو در روزنامهها[۳۵] [کذا] شد که چگونه رؤسای روحانیین اسلام، قائد ملت به اصلاح گشتند و حالآنکه روساء مذهب عیسوی تا آخر نفسی که داشتند، در مقاومت با اصلاحات مقتضیة عصر، مقاومت نمودند، تا کار الان به آنجا کشیده است که حکومت فرانسه در یک ماه قبل، تمام اموال و اراضی و مستغلات و ابنیه و مدارس و صوامع و کنایس و ادیره[۳۶] و غیرها که در تصرف قسیسین و راهبان بود، بتمامها از ایشان گرفت و بعضی از روساء مذهب که قدری مقاومت نمودند، یک فوج ژاندارم فرستاد و ایشان را در روز روشن از خانه بیرون آورده، در درشکه نشانیده و به استاسیون برده و در راه آهن جای داده، از سرحد فرانسه اخراج کردند و تمام مردم توی کوچه به ایشان نگاه میکردند و اصلا از کسی حرکتی در همراهی با ایشان صادر نشد. والعابرون بمنظر و بمسمع لاجازع منهم و لا متوجع از بس دل تمام مردم از ایشان خون بود و حتی هیچ پلیس و سرباز توی کوچهها[۳۷] برای نظم نگذاشته بودند و چون از مردم خاطرجمع بودند که قلوب خاص و عام از ایشان متنفر است و مخصوصاً خیلی اسباب رقت بود وضع رئیس اساقفه[۳۸] پاریس که پیرمردی بود نودساله و موی ابروان و مژگانش مانند پنبه سفید و بر روی چشمانش ریخته و پشتش را روزگار مُقَوَّس[۳۹] کرده و ضعف و نقاهت بی اندازه در وی اثر کرده، جمعی از اجله رجال فرانسه به صومعه[ای] که پنجاه سال بود در آنجا منزل داشت، رفته حکم دولت را در باب اخراج او به وی رسانیدند. کشیشان معتبر، پیرمرد نودساله را به زحمت از زمین بلند کرده، دو نفر از عظمای اساقفه زیر بازویش را گرفته و باقی قسیسین و شمامسه[۴۰] اطراف او را نگاهداشته از اطاق بیرون آوردند و قریب پنجهزار نفر از مرد و زن جمع شده بودند. وقتی که دم پلکان رسید، سرِ به زیر افتادهاش را به زحمت بلند کرد و مویهای ابروان را از روی چشم عقب زد و روی به مردم آورده با صدایی بغایت ضعیف، مانند صدای شخص محتضر، گفت: فرزندان من، خداوند برکات خود را بر شما نازل کند. غالب مردها اشک از چشمشان جاری گردید و زنها به آواز بلند گریه میکردند. با همین حال، سر دست، پیرمردِ نحیفِ سقیم را بردند و در توی کالسکه نشانیدند و او را به منزلی که برایش کرایه کرده بودند، بردند و اعوان حکومت فورا صومعه و اموال آن را تصاحب نمودند. سیاسیین اروپا گویا گمان میکردند که علمای اسلام نیز از این سنخاند و لله الحمد و المنه که علما و حجج اسلامیه طهران متعالله المسلمین بطول حیاتهم به عقلاء اروپا ثابت نمودند که لا یستوی الظل و الحرور و لا الظلمات و النور. نور فرقان را با ظلمت صلیب چه نسبت، و ایمان فطری توحید را با کفر مصنوعی تثلیث چه مُقایست[!]. درهرصورت روزنامهها و مخصوصاً جراید انگلیسی اهمیتی بزرگ به این مجلس میدهند و درصورتیکه در سابق سهماهبهسهماه خبری از ایران در روزنامهها دیده نمیشد، حالا همهروزه مرتباً اخبار مجلس در اروپا منتشر میشود و چند تا از روزنامههای معتبر وقایعنگار مخصوص به طهران فرستادهاند و خلاصه اخبار مجلس و گفتگوهای وکلای محترم را فورا تلگراف میکنند، بهطوریکه مطالب مهمه دیروز را امروز صبح همه مستحضر میشوند و گمان میکنم اخبار مجلس در لندن و پاریس زودتر منتشر بشود تا در طهران به واسطة روزنامة (مجلس). و یکی از روزنامههای انگلیسی موسوم به نیویورکهرالد که در پاریس طبع میشود، روزی نیست که یک ستون اخبار تلگرافی مجلس را نداشته باشد و وقایعنگار او در طهران اقلاً روزی پنجاهشصت تومان پول تلگراف میدهد و اسم جناب سعدالدوله غالب روزها در تلگرافات هست و از حس وطندوستی و طرفداری ملت و قوت قلب و پایفشاری او خیلی تمجید میکنند و اسمای حضرات آقای آقامیرسیدمحمد طباطبائی و آقای آقاسیدعبدالله و اسم جناب حاجیحسینآقاامین دارالضرب نیز غالباً برده میشود و روزنامهها همه طرفدار ملت هستند و بر ایشان آفرین میخوانند و بر سرعت حرکت و اتحاد و پشت کار و رسوخ قدم ایشان تحسین میکنند و از وضع رفتار دولت در این سنوات اخیره و وزرای ظالم و حکام جایر آن بد میگویند و تقبیح مینمایند. روزنامة طایمس [تایمز] که معتبرترین و مهمترین جراید لندن است مقاله[ای] در خصوص سلطنت مظفرالدینشاه نوشته بود. فدوی آن را ترجمه کرده، سواد آن در جوف است، به ملاحظة انور خواهد رسید. پریروزها روزنامة موسوم به تریبیون (یعنی محکمة عدالت) از جراید معتبرة لندن نوشته بود: اگر یک موافقتی مابین دولت ما [انگلیس] و روسیه در باب ایران بشود ــ و ما همه کمال میل داریم که بشود ــ باید این موافقت به طریقی باشد که مساعدت کند بر نمو یک ملت مستقل ایرانی و احترام نمایند حس جدیدی را که در ایشان پیدا شده است برای آزادی. و اگر ایران چیز دیگری نباشد جز یک ملت فاسدالاخلاق پسترتبة ظالم، و حال حالیة خود را رها کند، ما در آن صورت نیز اصرار داریم که مقتضای منافع نظامی و تجارتی دولت ما آن است که اراضی آن دستنخورده و ملوک آن وطنی و حکومت آن از مداخلة هر دولت اجنبی محفوظ بماند. روزنامة موسوم به استاندارد (یعنی عَلَم) که آن نیز از روزنامههای مهم لندن است نوشته بود: خواه یک موافقتی مابین ما و روسیه صورت بگیرد یا نگیرد، ما باید با ایران به طوری رفتار کنیم که استقلال و حریت آن را محترم و محفوظ بداریم. ما باید غایهًْالجهدِ مساعیِ خود را به عمل آریم برایآنکه صداقت و اعتمادی که ملت ایران به ما اظهار نمود، به هیچ گونه خطا نرود و حسن ظن ایشان دربارة ما تخلف نکند. برایاینکه نمونه[ای] از طرز اخبار نیویورکهرالد که هر روز اخبار مجلس را منتشر میسازد، به دست بدهم، تلگراف دیروزش را ترجمه میکنم. چند روز بود مینوشت که نزاعی مابین مجلس و دولت روی داده است، درباباینکه مجلس از دولت، مجبوریت حضور وزرا را در مجلس خواسته است و دولت طفره میزند. بالاخره دیروز نوشته بود: از وقایعنگار مخصوص ما طهران پنجشنبه سیویکم ژانویه ــ حکومت تسلیم شد، تمام وزرا به استثنای مسیو نوز امروز در مجلس حاضر شدند. کاغذی که صدراعظم روز سهشنبه گذشته نوشته بود، ثانیا قرائت شد. اعضا گفتند که دولت اصل مطلب ما را که عبارت است از اینکه صدراعظم رسما وزرا را به مجلس معرفی نماید و رسما مسئولیت ایشان را برقرار کند، به عمل نیاورده است. اعضای مجلس تا روز یکشنبه مهلت دادهاند به صدراعظم که تمام مطلب ایشان را برآورد. ایشان میگویند که یک خارجی (یعنی مسیو نوز ظاهرا) نمیتواند شغل وزارت به عهده داشته باشد. وزارت خارجه مسئولیت مطلق را به عهده گرفته، ولی وزارت مالیه ازین فقره مضایقه نموده است. وزیر مالیه یکی از تربیتشدگان آکسفورد (از بلاد انگلستان) میباشد و مردی بسیار فطن و زرنگ است ولی کاری که به دست دارد، سخت و متضمن اشکالات عدیده است. وی در یکی از جلسات سابق در مجلس گفته بود که من فقط دفتردارم و وزارت مالیه حقیقتا هیچ به عهده من نیست. وزیر جنگ که عموی شاه است، اظهار نمود که من کمال میل را دارم که در جلسات مخصوص حضور به هم رسانم. قراین احوال دلالت میکند که دولت تمام خواهشهای مجلس را برآورد. اعضای مجلس با یک میل مفرط و حرص شدیدی برای اصلاحات مشغول کاراند. پریشب شاه با سعدالدوله یک ملاقات محرمانه[ای] داشتند و شاه جهد کرد که سعدالدوله را راضی کند که به واسطة نفوذی که در مجلس دارد مساله مجبوریتِ حضور وزرا را حذف کنند، ولی دِپوتة [معاون، جانشین] درست کار در کمال استحکام از قبول خواهش شاه سرباز زد. دیشب مابین شاه و صدراعظم و وزیر جنگ مجلسی بغایت محرمانه بود و چهار ساعت طول کشید. لایحههای مخصوص طبع شده و در میان مردم تقسیم شده است و در آن تهدید نمودهاند هر کس را که با مجلس ادنی مقاومتی کند، به قتل [میرسانند]. هیجانی عظیم در مردم نمودار است. اگر ملاحظه بفرمایید که قیمت تلگراف از طهران به اینجا هر کلمه[ای] چهارهزار و دهشاهی است و این تلگراف فقط مال یک روز نیویورکهرالد است، اهمیتی را که به مجلس میدهند تصور خواهید فرمود. اینک ترجمة مقالة روزنامة طایمس، اعظم و اجل و اهم جرایدِ انگلستان، در ذیل به عرض مبارک میرسد: ترجمه از جریدة طایمس هفتگی (مورخة جمعه یازدهم ژانویه ۱۹۰۷، مطابق بیستوششم ذیالقعده ۱۳۲۴) شاه ایران در شب چهارشنبه هشتم ژانویه در طهران وفات کرد. تمام سلطنت مظفرالدینشاه را میتوان به دو کلمه بیان نمود: مظفرالدینشاه در وقت جلوس به تخت سلطنت ایران را در تنزلی بس محسوس یافت و تخت سلطنت را واگذاشت در حالتی که مملکت از حیث مالیه بیاندازه خراب و از حیث پلتیک تهدید شده است به تقسیم. مظفرالدینشاه در ماه مارس ۱۸۵۳ متولد شده و در سنة ۱۸۵۸ ولیعهد گردید و به عادت معهوده سلسله قاجار در تبریز مقیم بود. وقتی که ناصرالدینشاه در سنة ۱۸۹۶ کشته شد، او در تبریز بود. گرچه بلافاصله به عجله به طرف طهران حرکت کرد، ولی هنوز ترس برادرانش ظلالسلطان، حاکم اصفهان و نائبالسلطنه وزیر جنگ از دلش بیرون نرفته، روس و انگلیس او را در این موقع از هرگونه وقایع حادثه و اغتشاشات مطمئن کردند. جلادت و رشادت ژنرال کاساگوسکی، صاحب منصب باقدر و امتیاز روسی که رئیس فوج قزاق ایرانی بود و این فقط فوجی است که در ایران بالنسبه میشود گفت منظم است او را بکلی آسودهخاطر نمود. ژنرال کاساگوسکی با شمشیر برهنه در هنگام جلوس رسمی وی حاضر شد. [مظفرالدینشاه] در حمایت این حرکت دلیرانه کاساگوسکی، در روز هشتم ژوئن بر تخت سلطنت ایران نشست. یکی از اولین اعلانات او آن بود که ازاینبهبعد هیچیک از مناصب عامه و تشریفات و القاب و نشانهای کشوری و لشکری به غیر لیاقت عطا نخواهد شد و به واسطة رشوه تحصیل مرتبه[ای] نتوان کرد و خودم هیچ قسم هدیة مالی قبول نخواهم کرد. با وجود این، یکی از ظاهرترین آثار سلطنت او تشکیل یک قرض عمومی سنگینی بود که تقریبا بتمامه خرج هوی و هوس و فسق و فجور درباریان او گردید. در اواخر سال ۱۸۹۶ امینالسلطان که در اواخر سنوات سلطنت ناصرالدینشاه صدراعظم بود، مغضوب گردید و مظفرالدینشاه اعلان کرد که ازاینبهبعد خود من صدراعظم خواهم بود. امینالدوله که یک نوکر ملایم او بود، منصب وزیراعظمی را که قدری کمهیاهوتر است، دریافت نمود. در مدت کوتاه وزارت او یک نقشه معقولانه[ای] از اصلاحات فقط در روی کاغذ نوشته شد و همانطور روی کاغذ باقی ماند. دربار فریادها برای پول کرد، پول پیدا نمیشد. بههمینجهت در بهار سال ۱۸۹۸ امینالدوله معزول و رقیبش از مَنفا[۴۱]ی خود یعنی قم (که به واسطة مساعدت وزیرمختار انگلیس، سِر مُر تیم دورَند، از خوف تلف نفس بعد از معزولی به آنجا فرار کرده بود) احضار گردید. امینالسلطان دوباره به استقلال رسید و به بزرگترین القاب ایران که اتابک اعظم است، ملقب شد و ازآنبهبعد بخوبی فهمید که به چه وسیله (و فقط به همان وسیله) میتوان خود را طرف توجه و عنایات ملوکانه ساخت، از هر ممری که باشد به قرض یا فرض باید خزانه را پرساخت. در قدم اول از انگلیس استعانت خواست، رهن و وثیقه[ای] که دولت ایران تهیه میکرد که در مقابل بدهد، بهیچوجه بیاعتبار نبود و نظر به منافع انگلیس بیاندازه باقدر و قیمت بود و آن عبارت است از گمرکات جنوبی ایران. مبلغ قرض که عبارت باشد از یکملیونودویستهزار لیره، حاضر شده و در کار نوشتن اسناد و معاهدات بودند. ولی لرد سالیزبوری تردید میکرد و در کار اهمال و تأنی مینمود و پیشازآنکه اطراف مطلب را فکر نماید و امضای خود را بدهد، امینالسلطان حوصلهاش تنگ شد و روی خود را به طرف سنپطرزبورغ نمود. در سنپطرزبورغ به قدر دقیقه[ای] تردید نکرده بدونلحظه[ای] تاخیر احتیاجات ضروریة شاه را رفع نمودند. ازآنوقتبهبعد نفوذ روس در تحت دو قدرت پول و شمشیر، سالبهسال در طهران زیاد شد. یک بانک روسی در تحت اداره وزیر مالیه روس در طهران تاسیس گردید، گمرکات ایران به صاحبمنصبان بلژیکی که در تحت حمایت روس هستند، تفویض شد و عایدات گمرک هم در تحت ریاست ایشان درآمد و تعرفه گمرکات تبدیل شد به تعرفه دیگر که مطابق دلخواه تجارت روس است. دولت ایران متعهد گردید که تا مدت چندین سال خود راهآهن نسازد و به کسی دیگر نیز اجازه ساختن راهآهن ندهد مگر به رضایت روسیه. قونسولخانهها و تجارتخانهها[۴۲]ی روسی مانند مور و ملخ در هر طرف مملکت ایران رویید. امتیازات ساختن راههای شمالی ایران به کمپانیهای روسی داده شد و کشتیهای جنگی و تجارتی روس بیرق دولت روس را در خلیجفارس اول دفعه بود که نشان دادند. در ابتدای سال ۱۹۰۰ نتیجه اجمالی قرارداد بین روسیه و ایران را رسما آشکار کردند. به واسطه اعلانی که به مقتضای آن بانک روسی در طهران مجاز شده است از جانب دولت امپراطوری روس که یک قرض ایرانی را که عبارت از بیستودوملیونونیم منات است، به عهده گیرد. چند ماه بعد از آن، مظفرالدینشاه سفری به اروپا نمود و در سنپطرزبورغ به درجة کامل که درخور سلاطین عظیمالشأن است، پذیرفته شد. در هنگام اقامتش در پاریس یک سوءقصدی که وحشتش از خطرش بیشتر بود، به واسطة یک آنارشیست دیوانه[ای] دربارة حیات او به عمل آمد. اعلیحضرت شاه با منتهای طمأنینه و آرامی و لیاقت، خود را نشان داد و با وجود این حادثه نامطبوع چنان لذایذ زندگی اروپا را چشید که بعدازآن هرگز از ذائقه شاهانهاش محو نشد و همیشه میلی شدید داشت که این تجربة پرخرج خود را اگر حال مالیة خزانه به او اجازه میداد، تجدید کند. در اواخر سال ۱۹۰۱ خزانة شاه دوباره خالی شد. یکی از شرایط قرض روس در سال ۱۹۰۰ تأدیه بقیه قرض بانک شاهنشاهی ایران بود که سابق نموده بودند و بقیه قرض روس (بعد از ادای قرض بانک شاهنشاهی) تاراج شد، بدوناینکه یک دینارش بههیچوجهمنالوجوه صرف منافع ملت ایران شود. یکی از اسرار نفوذ روس در طهران این بود که رجال دانشمند روس هیچوقت اوقات شاه را تلخ نکردند دربارة هیچ اصلاحات در ادارات وسیعة او. روسیه یک مرتبه دیگر نیز قبول کرد که صندوق اعلیحضرت را پر نماید و مظفرالدینشاه بعدازآنکه به واسطه یک قرض جدید بالغ به دهملیون منات قویحال شد، یک مرتبه دیگر در تابستان سال ۱۹۰۲ به اروپا سفر نمود و در اینموقع یک دیدنیِ رسمانه[ای] به انگلستان نمود و در مراجعت، امپراطور روس او را نگاهداشت و در یک ضیافت ملوکانه جامهای سلامتی با سخنان معنیدار مبادله شد. باوجود اینها، هم شاه و هم صدراعظم وقتی که میهمان پادشاه ادوارد بودند، بیاندازه اظهار دوستی و مودت به دولت انگلیس مینمودند و در بهار سال ۱۹۰۳ یک هیئت ماموریت مخصوصی از این مملکت به طهران فرستاده شد برایاینکه نجیبترین نشان انگلیس یعنی زانوبند را به اعلیحضرت شاه تقدیم نمایند. به واسطة یک تصادف غریبی که خیلی مستبعد است حمل بر اتفاق شود، یک عهدنامة تجارتی مابین ایران و روس که بینهایت مضر به حال منافع انگلیس بود، در حین همان روزی که تشریفات رسمی پوشانیدن زانوبند به شاه در طهران به عمل آمد، در سنپطرزبورغ اعلان شد. ولی در نفسالامر مخابرات بین دولتین ایران و روس درباب این عهدنامه بر طبق منافع روس مدتی طویل قبل از سفر مظفرالدینشاه به لندن به یک ختامی رسیده بود. اگر این مطلب آن وقت معلوم شده بود، نهایت استبعاد را داشت که هیئت مامورین زانوبند به طهران فرستاده شود. دولت انگلیس در باب اوضاع ایران تدابیری معقولانه نمود و در ماه مه سال ۱۹۰۳ لرد لنسدون، وزیر امورخارجه، اعلان مهمی نمود در باب نظم امور در خلیجفارس و برای تتمیم این امر در اواخر همان سال لرد کِرزِن که در آن وقت فرمانفرمای هندوستان بود، با یک دسته کشتی جنگی باشکوهی به آبهای آن ناحیه مسافرتی نمود و کرنل [کذا] ماکماهون با یک کمیسیونی به سیستان فرستاده شد برای تصفیة بعضی اختلافات که مابین دولت ایران و افغانستان درباب رود هیرمند روی داده بود. درایناثنا، به واسطة هوی و هوس و بیسررشتگی و بیعزمی حکومت شاه و به واسطه اطاعت فوقالعاده او از دولت روس عدم رضایت و شکوه مردم بتدریج در اطراف مملکت منتشر شد و شورشهای جدی در تابستان سال ۱۹۰۳ در شیراز و اصفهان و شهرهای دیگر حادث شد. در بعضی امکنه شورشیان بر مستخدمین بلژیکی گمرک حملهور شدند. در بعضی مواضع دیگر اتباع مذهب بابی را کشتار نمودند. اتابک اعظم که عمده مسئولیت راهنماییهای شاه به طرف این بینظمیها به گردن او بود، در قلوب عامه اهالی طرف نفرت گردید و در ماه سپتامبر ۱۹۰۳ وحشتی که در دربار افتاد، به واسطه مرگ بسیار غریب سری یکی از رقبای خیلی جدی او حکیمالملک بالاخره عزل او را تعجیل داد. عینالدوله که یکی از اقوام شاه بود، به جای او برقرار شد، ولی هیچ بهبودی از این تغییر وزارت روی کار نیامد. اعلان جنگ مابین روس و ژاپن تا یک اندازه فشار روس را در طهران سبک کرد ولی در همان وقت رشتة تمول روس به واسطة بیطاقتی و عدم استطاعت نزدیک شد که پاره شود، لهذا بینظمی ادارات با فقر و بیپولی دست به دست یکدیگر داده ضعف در تمام دوایر دولتی ایران در اطراف مملکت نمودار شد. علماء روحانیین که در ایران یک طبقه بسیار مطاع بانفوذی میباشند، بتدریج بنای بدگویی از وضع حکومت مظفرالدینشاه [را] علنا گذاردند و تقریبا با یک لهجة تهدیدآمیزی مطالبات ملت را در باب اصلاح جداً خواستار شدند. با وجود این مظفرالدینشاه اعتنایی به رأی عامه ننموده در تابستان سال ۱۹۰۵ مسافرت ثالثی به اروپا نمود. گرچه با همان تشریفات ملوکانه معهوده در سنپطرزبورغ پذیرفته شد ولی وضع روسیه آن وقت طوری نبود که به اعلیحضرت شاه به هیچ گونه کمک مادی و مساعدت مالی بتواند نماید. هیجان عامه منتهی شد در تابستان گذشته به یک رشته از شورشها در تحت ریاست علماء عظام. وقتی که علما دیدند که هیچ یک از مطالب ایشان از طرف شاه به قبول نمیپیوندد، به طرف کربلا مهاجرت نمودند. بازارها بسته شد و هزارها از تجار محترم و سایر نمایندگان ملت در سفارت انگلیس متحصن گردیدند. تمام اهل طهران بالاجماع دست از کار کشیدند و مظفرالدینشاه بالاخره مجبور شد که به این هیجان ملی با این شکل غریب تسلیم شود. عینالدوله معزول شد. وزارت جدیدی تشکیل یافت و یک قانون اساسی بسیار مهمی در باب اصلاحات انتشار داده شد. در تحت قانون اساسی جدید، انتخابات وکلا برای مجلس شورای ملی در سپتامبر گذشته به عمل آمد و اولین پارلمنت ایرانی در دوازدهم اکتوبر به توسط شخص شاه افتتاح گردید، در وسط فریادها و اظهارات شادی و شعف عامة مردم که دیر زمانی بود چنین روزی را منتظر بودند و به چنین نعمتی معتاد نبودند. در اثناء اینکه مظفرالدینشاه خود را مجبور یافت که تسلیم شود به این قوای ملی جدید، یک تغییر خیلی بعیدالوقوعی در اوضاع بینالمللی به عمل آمد. وقایع روزگار بالاخره منجر به این شد که مخاصمات مابین بریطانیای کبیر و روسیه که شاه خیال میکرد که ایشان همیشه بر ضد یکدیگر مناقضت خواهند نمود و روزبهروز بدتر خواهد شد، روی به کمی و تخفیف گذارد. احتیاجات مالی شاه بهقدری شدید بود که هرگز آن طور نبود و وقتی که او یک مرتبه دیگر اعانت خواست، یافت که ایام ناموافقتی بین دولتین بکلی گذشته است. روابط دوستانه مابین دو حکومت بریطانیای کبیر و روسیه به قسمی پیش رفته بود که دولتین توانستند بالاشتراک یک قدم کوچکی به طرف حکومت ایران بردارند و احتیاجات ضروریه او را تهیه نمایند. ازطرفدیگر مجلس شورای ملی که بلاشک تحریک شده است، به واسطه احساسات شدیده عامه ملت بر ضد اغتشاشات روابط مالیة ایران نسبت به روس شروع کرد به اعتراض سخت نمودن بر ضد هر قرض جدیدی که از خارجه گرفته شود. گرچه وقتی که مجلس تشکیل یک بانک ملی را برای کمک مالی به دولت به مردم تکلیف کرد، در مقابلِ ندای وطنپرستی خود گوشهای کر و جیبهای خالی یافت. هرچند خیلی کارها باقی است که کرده شود قبلازآنکه مجلس شورای ملی ایران بتواند حقیقتاً کارهای مفید برای مملکت بنماید، ولی پرواضح است برای هرکس که اندک نظری ولو سطحی در اوضاع این مملکت داشته باشد که وقایع اخیره این چند ماه گذشته یک حرکت ملی و نهضهًْ وطنی را که خیلی جدی و باریشه است، در ایران فتحالباب نموده و تمام علامات مخصوصه[ای] که برای هر حرکت ملی میباشد، در این حرکت ملت ایرانیه بهطوروضوح نمودار است. عناصر مذهبی در کمال قوت در پیش افتاده و مشغول کارند. مجتهدان عمده، یعنی کشیشان بزرگ، اهمیتی عظیم به مجلس شورای ملی میدهند، گرچه خود بالفعل از اعضای مجلس نیستند ولی ایشان در مجلس حاضر میشوند و به مباحثات گوش میدهند. ایشان چنین میگویند که پیغمبر محمدبنعبدالله (صلیالله علیه و آله و سلم) دستورالعمل داده است وجوب مشورت و کنگاج[۴۳] را برای مردها در کارهای خودشان برایاینکه آن کار به بهترین وجوه انجام گیرد و در حقیقت هم بسیاری از آیات قرآن صریحاً در این باب حکم مینماید. و باید به خاطر آورد که در روزهای اول تشکیل مجلس ملی، اعضای آن فقط وکلای طهران بودند و فقط دو وکیل از سایر ولایات در نیمه اول دسامبر به طهران رسیدند و به واسطه صعوبت وسایل مسافرت در ایران شاید بسیاری از ایشان تا کنون نیز به طهران نرسیده باشند. انتهی [پایان ترجمه علامه قزوینی از مقاله روزنامه تایمز]. خدمت حضرت مستطاب شریعتمدار عمدهًْ العلماء العظام و زبدهًْ الفقهاء الکرام آقای حاجیعلیاکبر مجتهد بروجردی ادام الله افاضات وجوده الشریف به عرض چاکری و بندگی مصدع میباشم. خدمت حضرت مستطاب شریعتمدار عمدهًْ العلماء المحققین و زبدهًْ الفقهاء المدققین ولیالنعمی ابوی مقامی آقای حاجیشمسالعلماء ادامالله ظله العالی به عرض عبودیت مصدع هستم. خدمت جناب مستطاب شریعتمدار عمدهًْالعلماء الاعلام نتیجهًْ الفقهاءالکرام آقای حاجیمیرزاهادی ادامالله ظله العالی عرض چاکری و اخلاص و فدویت حقیقی قدیمی میرسانم.[۴۴] انشاءالله همه هفته اخبارات مندرجه در روزنامهجات اینجا را به مطالعه انور خواهد رسانید تا از وضعی که فرنگیها درباره مجلس خیال میکنند خاطر شریف مسبوق باشد. اقلو اضعفدعاگویان وجود مبارک حضرت حجهًْالاسلام، محمد قزوینی.» پینوشتها [۱]ــ بیست مقاله قزوینی، به اهتمام عباس اقبال آشتیانی و پورداود، ج ۱، ص۱۳ به بعد؛ یادداشتهای دکتر قاسم غنی، به کوشش حسین نمینی، ص۱۹۳ــ۱۶۳ و ۲۰۵ــ۲۰۲ و ۲۴۰ــ۲۳۶؛ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج ۳، ص۲۳۷ و ج ۲، ص۳۱۷ [۲]ــ یادنامه علامه محمد قزوینی، به کوشش علی دهباشی، ص۱۰۱ [۳]ــ همان، ص۱۹۷ [۴]ــ سعید نفیسی، مردی که از دست رفت، مندرج در: جهان نو، س ۴، ش ۴، صص۹۲ــ۹۱ [۵]ــ ذبیحالله صفا، علامه قزوینی، مندرج در: آموزش و پرورش، س ۲۳، ش ۳، ۱۳۲۸، ص۱۰ [۶]ــ مقالات تقیزاده، زیرنظر ایرج افشار، ج۲، تهران، انتشارات جیبی، ۱۳۵۷ــ۱۳۴۹، ص۱۲۵ [۷]ــ از قزوینی نقل میکنند که گفته است: «اگر بخواهم بسم الله الرحمن الرحیم را بنویسم، باید قرآن را باز کنم و از روی آن به نقل بپردازم، چراکه آدمی فراموشکار و خطاکار است»! (مقاله ایرج افشار، در: یادنامه علامه محمد قزوینی، ص۲۵۴). مقاله قزوینی درباره سفر شیخفضلالله نوری به حج نیز ــ که ایرج افشار در یغما آورده ــ به قول افشار، نمودی از «وسواس تحقیقیِ» قزوینی است. [۸]ــ خطابه تقیزاده در مجلس یادبود قزوینی، مندرج در یادنامه علامه قزوینی. [۹]ــ مشاهیر رجال، به کوشش باقر عاقلی، ص۳۳۹؛ به گفته تقیزاده: «شاید در هیچ چیزی و هیچ مقوله و هیچ فضیلتی، مزیت علامه قزوینی به پایه سلیقه تدقیق و اعتدال و تقید وی به درستی اظهارات خود، و احتراز از مبالغه و مسامحه و اطمینان کامل بلکه قطعی از صحت دقیق مطلب و روش انتقادی او نمیرسد.» رک: خطابه تقیزاده در مجلس یادبود قزوینی، مندرج در یادنامه علامه محمد قزوینی. [۱۰]ــ تعبیر دکتر قاسم غنی (یادنامه علامه محمد قزوینی، مقاله غنی). [۱۱]ــ تعبیر سعید نفیسی (مردی که از دست رفت، مندرج در: جهان نو، س ۴، ش ۴، ص۹۳). نفیسی از او با عنوان مردی به تمام معنی وارسته، و در کارهای دانش بسیار حقیقتجو و منصف و روشنبین، درستگفتار و درستکردار، و دارای احاطهای شگرف و باورنکردنی به زبان و ادبیات تازی یاد میکند. (همان، ص۹۱) [۱۲]ــ تعبیر پورداود (یادنامه علامه محمد قزوینی، ص۱۵۸) [۱۳]ــ تعبیر دکتر ناتل خانلری (مجله سخن، دوره چهارم، ش۱، ص۶۹) [۱۴]ــ تعبیر علیاکبر سیاسی (یادی از… فاضل تونی، در: مجله دانشکده ادبیات، س۹، ش۳، ص۶) [۱۵]ــ تعبیر مهدی بامداد (شرح حال رجال ایران، ۳/۲۳۷) [۱۶]ــ تعبیر مجتبی مینوی از قزوینی (نقد حال، چاپ سوم، ص۴۵۵). وی همچنین مینویسد: «هر ملت و مملکتی دارای بنیانها است و در زندگانی هر قومی اتفاق میافتد که یک شخص یا چند شخص در عصری از اعصار، جزء بنیانهای آن قوم میشوند؛ در این عصر از برای ما ایرانیان، دو نفر را میتوان از جمله بنیانهای ملت محسوب داشت، یکی مرحوم قزوینی بود.» (همان، ص۴۷) [۱۷]ــ سخن پورداود در پیشگفتار بر: یادداشتهای قزوینی، به کوشش ایرج افشار، ۱۳۵۴ــ۱۳۳۲، ج۳، ص سیوسه [۱۸]ــ مقالات تقیزاده، زیر نظر ایرج افشار، ج ۲، ص ۱۲۶ [۱۹]ــ همان، ص۱۲۴ [۲۰]ــ آینه پژوهش، سال ۱۰، شماره ۶، بهمن ــ اسفند ۷۸، ص۱۰۸ [۲۱]ــ ایرج افشار، رک: ده چهره، ده نگاه…، سیدجلال میرقیامی میرحسینی، مشهد، انتشارات خانه آبی، ۱۳۷۷، ص۳۷؛ درباره قزوینی و تصحیح متون رک: یادگار، سال ۵، ش۱۰، صص۵۵ــ۴۴؛ یغما، سال ۴، ص۳۴ و سال ۶، ص۱۸ و سال ۷، ص۲۰؛ کتاب ماه، ادبیات و فلسفه، ش۲۲ [۲۲]ــ یادنامه علامه محمد قزوینی، اظهارات دکتر زرینکوب، ص۱۰ [۲۳]ــ برای اظهارات مینورسکی درباره قزوینی رک: ولادیمیر مینورسکی، به یاد قزوینی، مندرج در: یغما، س۷، ش۱، ۱۳۳۳، صص۲۲ــ۲۰ [۲۴]ــ یادنامه … قزوینی، ص۱۱۲؛ نیز رک: سخن پورداود، که با تصریح به وامداری خود به قزوینی، مینویسد: قزوینی «به کلیه مصاحبین خود روح تحقیق و تدقیق دمیدند، مانند چراغ درخشان و کانون برافروخته به همه کسانی که نزدیک بودند، روشنایی و گرمی بخشیدند. بسا از دوستان ما مدیون صحبت عالمانه و تشویق ایشان هستند.» (پوراندختنامه یا دیوان پورداود، بمبئی، انجمن زرتشتیان ایرانی، ۱۳۰۷، صص۱۵ــ۱۴) [۲۵]ــ نامواره دکتر محمود افشار، اظهارات دکتر منوچهر مرتضوی، ج ۵، ص۲۹۶۱ [۲۶]ــ در سال ۱۳۷۸ آقای دهباشی کتابی با عنوان «یادنامه علامه محمد قزوینی» به چاپ رساندند که زندگینامه خودنوشت قزوینی را همراه با نمونهای از مقالات و مکتوبات تحقیقی او و نیز کتابشناسی کامل آثار وی در بر دارد. امتیاز دیگر این یادنامه، درج مقالاتی از دانشوران ایرانی و خارجی همچون احمد مهدوی دامغانی، زرینکوب، عباس اقبال، تقیزاده، مجتبی مینوی، محیط طباطبایی، محمد معین و پروفسور مینورسکی است که هریک از زاویهای خاص به بررسی ابعاد شخصیت علمی و ادبی و اخلاقی، و خدمات و آثار علمی وی پرداختهاند. برای شرححال قزوینی و اظهارات دانشمندان درباره او همچنین رک: پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۸، ج ۱، صص۵۳ــ۵۲ [۲۷]ــ ادوارد براون، انقلاب ایران، ترجمه: احمد پژوه، ص۴۴۳ [۲۸]ــ بیست مقاله قزوینی، ۱/۱۳ــ۱۲٫ مینویسد: «دیگر از اعاظم علما که لطف مخصوصی درباره این ضعیف داشتند مرحوم حاجی شیخفضلالله نوری بود که وظیفه تدریس نحو را برای دو پسر خودشان، یکی آقای آقاضیاءالدین و دیگری آقای حاجیمیرزا هادی، به عهده من محول نمودند… در دوره اقامت اولی من در پاریس، احیانا مکاتیب آن مرحوم به خط خودشان برای من میرسید که برای یادگار آنها را نگاه داشتهام… .» [۲۹]ــ نامههای دکتر قاسم غنی، به کوشش سیروس غنی و دکتر سیدحسن امین، تهران، وحید، ۱۳۶۸، صص۲۷ــ۲۶ [۳۰]ــ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، ج۱، ص۳۲۱ [۳۱]ــ احمد بنیاحمد، دموکراسی و مردم، ص۹۰ [۳۲]ــ هاردینگ در گزارش به لندن، مورخ ۳۱ ژانویه ۱۹۰۵/۲۵ ذیقعده ۱۳۲۲، پیرامون عملکرد عینالدوله در نیمه نخست صدارت وی، ضمن اشاره به مبارزه عینالدوله با «بیبندوباری و ولخرجیهایِِ» صدراعظم پیشین، امینالسلطان، و مقاومتش در برابر مطامع روسها، چنین مینویسد: «روابط عینالدوله با ما هرگز صمیمی و یکجهت نبوده است.» فریدون آدمیت، با نقل این گزارش، مینویسد: «به روزگار ناتوانی حکومت که سیاست روس و انگلیس، قدرت فائقه داشت، کردار این وزیر اعظم در استقامت در برابر نفوذ خارجی و بیاعتنایی به عنصر فرنگی، فی نفسه قابل توجه است. از نخستین کارهایش این بود که دستگاه بریگاد قزاق روسی را که به صورت تشکیلات مستقلی درآمده بود ــ «تحت اداره مستقیمِ» وزارت جنگ قرار داد. وزیرمختار روس که مخالف چنین تصمیمی بود به مشیرالدوله [= وزیرخارجه وقت] معترضانه گفته بود: «به پطرزبورگ اطلاع خواهد داد» (نامه هاردینگ، به لنسداون در ۸ اکتبر ۱۹۰۳/ ۲۱ رجب ۱۳۲۱). رک: فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطه ایران، ج۱، صص۱۲۷ــ۱۲۶ [۳۳]ــ از جناب فضلالله نورالدین کیا، نوادة شیخ شهید، که این سند مهم را در اختیار ما نهادند، تشکر میکنیم. [۳۴]ــ همهجا در اصل: بانگ. [۳۵]ــ همهجا در اصل: روزنامها. [۳۶]ــ صومعهها و کنیسهها و دیرها: معابد مسیحیان و یهودیان و مراکز راهبان. [۳۷]ــ در اصل: کوچهها. [۳۸]ــ اسقفها. [۳۹]ــ قوسدار و منحنی. [۴۰]ــ قسیس به معنی کشیش، و شمامسه نیز جمع شماس، به معنی خادم کلیسا است. [۴۱]ــ تبعیدگاه: جایی که به آنجا نفیِ بلد میشوند. [۴۲]ــ در اصل: قونسولخانها و تجارتخانها. [۴۳]ــ کنکاش: مشورت و رایزنی. [۴۴]ــ حاجیآقا علیاکبر بروجردی، از علما و مدرسان بزرگ تهران در صدر مشروطه، و حاجی میرزاهادی نوری فرزند شیخفضلالله و داماد حاجیآقا علیاکبر بود. منبع: زمانه 1385 شماره 47