غزوه حنین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزوه حنین - نسخه متنی

محمداسماعیل نوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
محمد اسماعيل نوري
غزوه حنين
اشاره
حوادث متعددي در ماه شوال، رخ داده است که برخي از آنها با آيات قرآن، ارتباط دارند. يکي از آن حوادث، جنگ «حُنَين» است که در روز چهارمِ اين ماه در سال هشتم هجري اتفاق افتاد.1 آيات 25 تا 27 سورة توبه به اين جريان اشاره مي کند.
«حنين» سرزميني در نزديکي شهر «طائف» حدود دوازده فرسخي «مکه» است؛ چون اين غزوه در آنجا واقع شد، به نام «غزوة حنين» معروف شده و در قرآن با عنوان «يوم حنين» از آن ياد شده است.2
نام ديگر اين غزوه «اوطاس» مي‌باشد و آن نام سرزميني در همان حدود است. نام ديگر اين غزوه «هوازن» است که نام يکي از قبايل بزرگي است که در اين جنگ شرکت داشت و فرمانده لشکر هم از آن قبيله بود.3
زمينة بروز غزوة حنين
پس از فتح «مکه» در ماه رمضان سال هشتم هجري،4 دو قبيلة بزرگ «هوازن» و «ثقيف» که به ترتيب در منطقة «حنين» و «طائف» زندگي مي‌کردند، احتمال دادند که پيامبر(صلي الله عليه و آله) به سراغ آنها برود. به همين سبب در آخر ماه «رمضان» يا اوايل ماه «شوال» سال هشتم هجرت بود که بزرگان هر دو طايفه، نزد «مالک بن عوف» جمع شدند و پس از مشورت گفتند: صلاح در اين است که ما پيش‌دستي کنيم، به جنگ مسلمانان برويم و آنها را شکست دهيم؛ چون مسلمانان تاکنون با کساني جنگيده‌اند که فنون جنگ را نمي‌دانستند؛ ولي ما با فنون نبرد آشناييم و آنها را شکست خواهيم داد.
به همين منظور چهار هزار نفر از قبيله «ثقيف» و «بني سعد» آماده شدند و به هوازن پيوستند و گروه‌هايي هم از قبيله هاي «بني نصر»، «بني جُشَم»، «بني غيلان» و اعراب ديگر به آنان پيوستند. حدود سي هزار نفر جمع شدند و فرماندهي «مالک بن عوف» را پذيرفتند. وي جواني مغرور بود و بيش از سي سال نداشت. او دستور داد که لشکريان؛ اموال، زنان و فرزندان خود را نيز همراه ببرند تا از ميدان جنگ فرار نکنند.
آنان بدين ترتيب حرکت کردند تا به سرزمين «اوطاس» رسيدند. وي در آنجا نصيحت پيرمرد باتجربة نابينا، رئيس قبيلة «جُشَم»، به نام «دريد بن صمّه» را نيز در همراه نبردن زن و فرزند نپذيرفت و گفت: «تو پير شده‌اي و عقلت فرتوت شده است.» سپس گفت: «اي گروه هوازن! يا از من اطاعت کنيد يا شکمم را به نوک شمشير مي‌گذارم و فشار مي‌دهم تا از پشتم درآيد!» همه گفتند: «اطاعتت مي‌کنيم.»
سپس به لشکر خود دستور داد: «غلاف شمشيرها را بشکنند (کنايه از اينکه اين شمشير ديگر به غلاف نخواهد رفت تا اينکه دشمن را از پا درآورد) و به سوي «حنين» بروند و در آنجا در شکاف کوه‌ها و درّه‌ها و لابه‌لاي درختان کمين کنند تا وقتي لشکر اسلام به آنجا رسيد، از هر طرف حمله کرده، آنها را غافلگير سازند.»5

حرکت لشکر اسلام به سوي حنين
وقتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از لشکرکشي «هوازن» و قبايل ديگر آگاه شد، «عبدالله اسلمي» را براي کسب اطلاعات فرستاد. او پس از تحقيق و بررسي بازگشت و صحت اخبار جنگ را تأييد کرد.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) مسلمانان را براي جهاد تشويق کرد و وعدة پيروزي داد، «عتّاب بن اسيد» را به عنوان امير مکه و «معاذ بن جبل» را براي تعليم احکام در «مکه» گذاشت و يکصد زره از «صفوان بن اميه» به عنوان عاريه مضمونه گرفت و خودش نيز زره پوشيد و کلاهخود به سر گذاشت؛ پرچم بزرگ را به دست علي(عليه السلام) داد و با دوازده هزار نيرو به سوي حنين حرکت کردند؛ ده هزار نفرِ آنان از «مدينه» براي فتح مکّه آمده بودند و دو هزار نفر از مسلماناني بودند که در فتح مکه، مسلمان شدند.
لشکر اسلام، شب را بيرون از سرزمين حنين استراحت کردند و پس از اداي نماز صبح به امامت پيامبر(صلي الله عليه و آله) به حرکت خود ادامه دادند. هنوز هوا تاريک بود که وارد درّة حنين شدند. در اين هنگام بود که ناگهان، لشکر «هوازن» از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاي خود قرار دادند، گروهي که در مقدمه لشکر قرار داشتند و در ميان آنها تازه مسلمانانِ مکه بودند، فرار کردند و به دنبال آنها بقية لشکر نيز گريختند؛ ولي امام علي(عليه السلام) که پرچمدار لشکر بود با عدة کمي در برابر دشمن ايستادند و به پيکار ادامه دادند.
منافقان لشکر اسلام از اين پيش آمد ناگوار، خوشحال شدند. ابوسفيان گفت: مسلمانان تا لب دريا خواهند دويد. ديگري گفت: سحر، باطل شد. سومي تصميم گرفت کار اسلام را يکسره کند و پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) را در آن گيرودار بکشد و چراغ توحيد و مشعل فروزان رسالت را خاموش سازد؛ ولي نتوانست.6
در آيه زير، به مطالب مذکور اشاره شده است:
«لَقَدْ نَصَرَکمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ کثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکمْ کثْرَتُکمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْکمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ»؛7 «خداوند شما را در ميدانهاي زيادي ياري کرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز ياري کرد)؛ در آن هنگام که فزوني جمعيتتان، شما را مغرور ساخت؛ ولي (اين فزوني جمعيت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با تمام وسعتش بر شما تنگ شد، سپس پشت (به دشمن) کرده، گريختيد.»
تعداد جنگهاي پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)
در ابتداي آية فوق مي‌فرمايد: «خداوند شما را در ميدانهاي بسياري ياري کرد.» اين بخش از آيه، تعداد جنگهاي زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به طور صريح بيان نمي‌کند و معلوم نيست که منظور از «کثير» چه تعدادي است؟
در ميان مورخان نيز دربارة تعداد جنگهاي زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) اقوال مختلفي وجود دارد؛ ولي بر اساس رواياتي که از اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده است استفاده مي‌شود که تعداد آنها به هشتاد جنگ مي‌رسد. همچنان که مرحوم «طبرسي» در تفسير اين آيه مي‌نويسد:
«وَرَدَ عَنِ الصَّادِقِين(عليهم السلام) انَِّهُم قَالوُا: كَانَتِ الْمَوَاطِنُ ثَمَانِينَ مَوْطِناً؛8 از امامان راستين(عليهم السلام) به ما رسيده است که فرموده‌اند: موارد ياري خدا به مسلمانان (که در اين آيه آمده) هشتاد مورد بوده است.»
نقل کرده‌اند: متوکل عباسي مسموم شده بود، نذر کرد اگر از مسموميت نجات يابد، مال کثيري به فقرا دهد. هنگامي که بهبودي يافت، مقدار مال کثير را از فقهايي که اطراف او بودند پرسيد، هر کدام نظري دادند و هيچ کدام مدرکي براي حرف خود نداشتند، سرانجام از امام دهم، علي بن محمد الهادي(عليه السلام) سؤال کرد، فرمود: «الْكَثِيرَ ثَمَانُون؛9 کثير، هشتاد است.»
وقتي از دليل آن پرسيدند، حضرت به آية فوق اشاره کرد و فرمود: «فَعَدَدْنَا تِلْكَ الْمَوَاطِنَ فَكَانَتْ ثَمَانِين؛10 ما تعداد ميدانهاي نبردِ اسلام و کفر را برشمرديم، عدد آن هشتاد بود.»
بنابراين، تعداد جنگهاي زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله) هشتاد جنگ بوده که در بيست و هفت مورد از آنها خود پيامبر(صلي الله عليه و آله) حضور داشتند که «غزوه» ناميده مي‌شود و در پنجاه و سه نبرد نيز حضرت حضور نداشتند و کسي را به فرماندهي لشکر تعيين مي‌کردند که اين نوع جنگها را «سريّه» مي نامند.11
علت ذکر مستقل حنين در آيه
در ادامة آية فوق مي‌فرمايد: «يومَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکمْ کثْرَتُکمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکمْ شَيْئاً»؛12 «در روز حنين نيز شما را ياري کرد، آن روزي که فزوني جمعيتتان ماية عجب و غرور شما بود؛ ولي اين فزونيِ جمعيت، هيچ مشکلي را براي شما حل نکرد.»
جنگ حنين نيز يکي از آن هشتاد جنگ است؛ ولي به دليل وقوع يک حادثة عبرت‌انگيز در آن، قرآن کريم مستقلاً از آن ياد کرده است و آن حادثة عبرت‌انگيز، شکست ابتدايي و فرار مسلمانان بود که به دليل وجود افراد ناخالص و مغرور شدن آنان به زيادي جمعيت، گرفتار آن شدند.13
نقل کرده‌اند تعداد لشکر اسلام در اين جنگ، دوازده هزار نفر بود که اين عده در هيچ يک از جنگهاي اسلام تا آن روز، سابقه نداشت. اکثر مسلمانها با مشاهدة اين جمعيتِ زياد و وجود سلاحهاي جنگي گمان کردند که پيروزي‌شان حتمي است؛ حتي «ابوبکر» گفت: «لَن نُعلَبَ اليَوم؛14 امروز هرگز شکست نخواهيم خورد.» ولي همين عُجب و غرور باعث شد که خداي حکيم، آنها را به حال خود واگذارد و موقتاً از حمايت آنها دست بردارد و گوشمالي‌شان دهد.
فرار از جنگ
در آية شريفه، پس از اشاره به مغرور شدن مسلمانان به زيادي جمعيت و بي‌فايده بودن آن، با لحن ملامت‌آميزي مي‌فرمايد: «وَضَاقَتْ عَلَيْکمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ»؛ «چنان ترسيديد و شکست خورديد که زمين با آن همه وسعتش بر شما تنگ شد، سپس به دشمن، پشت کرديد و گريختيد.»
آري، اکثر مسلمانان فرار کردند، در حالي که اکثر آنان مي‌دانستند فرار از جنگ، حرام، و قرآن فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ کفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ، وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَي فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»؛15 «اي کساني که ايمان آورده‌ايد! هنگامي که با کافران در ميدان نبرد روبه‌رو شويد، به آنها پشت نکنيد (و فرار نکنيد) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند ـ مگر آنکه هدفش کناره‌گيري از ميدان براي حملة مجدّد يا به قصد پيوستن به گروهي (از مجاهدان) بوده باشد ـ (چنين کسي) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم بوده و چه بد جايگاهي است!»
با وجود نهي قرآن از فرار و تهديد فرارکنندگان به عذاب دوزخ، متأسفانه مسلمانان فرار کردند و جز چند نفر باقي نماندند.
ثابت قدمان در جنگ حنين
در اين ميدان، اکثريت فرار کردند و باقي‌مانده را چهار، ده، دوازده، هشتاد و يا حداکثر صد يا سيصد نفر نقل کرده‌اند.16 از ميان اين اقوال، قول دوم (ثابت ماندنِ ده نفر) را بيشتر محققان، تأييد، و اسامي آنان را به ترتيب زير نقل کرده‌اند:
1. علي بن ابي طالب(عليه السلام) (وي در مقابل پيامبر(صلي الله عليه و آله) شمشير مي‌زد و به تنهايي چهل نفر از دشمن را به قتل رساند)؛
2. عباس بن عبدالمطلب (عموي پيامبر که در طرف راست حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) بود)؛
3. فضل بن عباس (در طرف چپ پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود)؛
4. ابوسفيان بن حارث؛
5. نوفل بن حارث؛
6. ربيعة بن حارث؛
7. عبدالله بن زبير بن عبدالمطلب؛
8 و 9. عُتبه و مُعَتِّب پسران ابولهب.
اينها همه در اطراف پيامبر(صلي الله عليه و آله) بودند، نُه نفر از بني هاشم بودند و دهمين نفر از غير بني هاشم بود که عبارت است از «اَيمن بن عبيد» فرزند «اُمّ اَيمن» که در اين جنگ شهيد شد.
عباس (عموي پيامبر) در اين باره گفته است:
نَصَرنا رَسُولَ اللهِ في الحَربِ تِسعَةٌ
وَ قَد فَرَّ مَن قَد فَرَّ عَنهُ فَاَقشَعُوا

وَ عاشِرُنا لاقَي الحمامَ بِنَفسَهَ
لِما مَسَّهُ في اللهِ لا يَتَوَجَّعُ

«ما نُه نفر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را در جنگ ياري کرديم؛ در حالي که گريختند آنهايي که از نزد او گريخته و پراکنده شدند. دهمين ما (ايمن بن امّ ايمن) مرگ را ملاقات کرد و از آنچه در راه خدا به او رسيده بود، اظهار درد نمي‌کرد.»17
از زنان نيز دو تن، يکي به نام «اُمّ عمراه» (نسيبه) دختر «کعب» و ديگري به نام «اُمّ سُليم» دختر «مِلحان» ميان ثابت قدمان بودند، مي‌جنگيدند و فراريان را ملامت مي‌کردند.18
عکس‌العمل پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از فرار لشکر
رسول اسلام(صلي الله عليه و آله) در اين لحظاتِ حساس، متوجه شد که زحمات بيست و يک ساله‌اش در راه تبليغ اسلام و پيروزيهاي بزرگي که در اين راه نصيبش شده است، همگي به مخاطره افتاده، پس اقداماتي انجام داد که از جملة آنها موارد ذيل است:
1. دست به دعا برداشت و عرضه داشت: «اللَّهُمَّ إِلَيْكَ الْحَمْدُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ؛ خدايا! تو را سپاس، و شکوة حال خود را به درگاه تو مي‌آورم و تويي تکيه‌گاه.» جبرئيل نازل شد و عرض کرد: همان دعايي را کردي که حضرت موسي(عليه السلام) براي شکافتن دريا و نجات از فرعون کرد.
2. وقتي بر استر، سوار بود، از «ابوسفيان بن حارث» يک مشت خاک گرفت و به طرف مشرکان پاشيد و فرمود: «شاهت الوجوه؛ زشت باد اين صورتها!» سپس سر به آسمان بلند کرد و گفت: «اللهم اِن تُهلَک هذِهِ العِصابَةُ لاتُعبَد، و اِن شِئتَ اَن لَاتعبد، لَا تُعبَد؛ خدايا! اگر اين جماعت نابود شود، کسي تو را پرستش نخواهد کرد، و اگر بخواهي که کسي تو را پرستش نکند، مورد پرستش قرار نخواهي گرفت.»
3. به عموي خود «عباس» - که صداي رسا و بلندي داشت - فرمود: بالاي بلندي برو و فراريان را اين گونه صدا بزن: «يا اصحابَ سورة البقرة و يا اصحاب بيعة الشجرة، الي اين تفرّون؟ اذکروا العهد الّذي عاهدتم عليه رسول الله؛ اي اصحاب سورة بقره19 و اي اصحاب بيعت شجره،20 به کجا مي‌گريزيد؟ پيماني را که با رسول خدا بسته‌ايد، به ياد آريد!»
4. شمشير کشيد و به دشمن حمله کرد و فرمود: «اَلآن حَمِيَ الوَطِيسَ؛ هم اکنون تنور جنگ داغ شد» و اين گونه رجز خواند:
أنَا النَّبِيُّ لا کَذِبُ
اَنَا ابنُ عَبدِالمُطَّلِبِ
«من پيامبري هستم که دروغ در من نيست. من فرزند عبدالمطلبم.»21
پيکار اميرمؤمنان(عليه السلام)
اميرمؤمنان(عليه السلام) که شجاعانه مي‌جنگيد و مشرکان را به هلاکت مي‌رساند، متوجه شد مردي بي‌باک و متهوّر از قبيله «هوازن» به نام «ابو جَروَل» سوار بر شتر، پرچم سياهي را بر سر نيزه زده، بي‌محابا پيشاپيش دشمن مي‌آيد و اين رجز را مي‌خواند:
اَنَا اَبو جَروَل لا بَراحَ حَتّي نُبِيحَ اليَومَ اَو نُباحَ
«من ابوجرولم، ميدان جنگ را رها نخواهد کرد تا آنکه امروز اينان را نابود کنم و يا خودم نابود شوم.»
امام علي(عليه السلام) به سويش رفت و او را با ضربتي به دو نيم کرد و چنين رجز خواند:
قَد عَلِمَ القَومُ لَدَي الصَّباحِ اَنّي فيِ الهَيجاءِ ذِو نِصاحِ
«به يقين اين گروه در صبحگاهان مي‌دانند که من در ميدان جنگ، خيرخواه هستم.»
با کشته شدن «ابوجرول» سپاه دشمن رو به هزيمت نهاد و مسلمانانِ فراري به تدريج بازگشتند. در اين جنگ، اميرمؤمنان(عليه السلام) به تنهايي چهل نفر از قهرمانان دشمن را کشت؛ پس عباس گفت: «عمو و دايي‌اش فدايش باد!»22
نزول آرامش بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و مؤمنان
در آن حالتِ بحرانِ جنگ «حنين» که تعداد کثيري از مسلمانان به علتِ ضعف ايمان، فرار کردند، خداي مهربان از جانب خودش «سکينه» و آرامش را بر دل پيامبر(صلي الله عليه و آله) و مؤمنان حقيقي و ثابت قدم نازل کرد؛ همچنان که در آيه شريفه مي‌فرمايد:
«ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَکينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ»؛23 «سپس خداوند (سکينه) و آرامش خود را بر پيامبر و مؤمنان نازل کرد.»
«سکينه» از مادة «سکون»، عبارت است از نوعي حالت آرامش و اطمينان که هرگونه شک، دو دلي، ترس و وحشت را از انسان دور مي‌سازد و او را در برابر حوادثِ سخت و پيچيده، ثابت قدم مي‌کند. اين حالت فوق العادة رواني، موهبتي الهي و آسماني است که با ايمان، رابطة نزديکي دارد؛ يعني زاييدة ايمان است؛ هنگامي که افرادِ با ايمان، به ياد قدرت بي‌پايان خدا مي‌افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مي‌آورند، موجي از اميد در دلشان پيدا مي‌شود و يک دنيا آرامش و ثبات قدم در درون خود احساس مي‌کنند.24
نزول لشکرهاي نامرئي
در اين جنگ، خداي حکيم، علاوه بر فرستادن سکينه و آرامش، گروه‌هايي از فرشتگان را نيز براي تقويت نيروي مؤمنان فرستاد؛ همچنان که در ادامة آية کريمه مي‌فرمايد:
«وَأَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا»؛ «و لشکرهايي فرستاد که شما نمي‌ديديد.»
در اينکه آيا فرشتگاني که در اين جنگ و جنگ «بدر» نازل شدند، جنگ هم کردند يا تنها براي دلگرمي و تقويت روحية مؤمنان نازل شدند، ميان مفسران، بسيار گفتگو شده است. در «تفسير نمونه» به سه دليل اثبات شده است که فرشتگان، جنگ نکرده‌اند.25
پيروزي لشکر اسلام
در نتيج? صلابت و استواري رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، رشادت حضرت علي(عليه السلام)، پايداري مؤمنانِ ثابت قدم، بازگشت برخي فراريان و رسيدن امدادهاي غيبي، لشکر اسلام پيروز شد. مشرکان؛ زنان، فرزندان و اموال خود را در ميدان جنگ رها کردند و گريختند؛ که در پايانِ آيهمي‌فرمايد:
«وَعذَّبَ الَّذِينَ کفَرُواْ وَذَلِک جَزَاء الْکافِرِينَ»؛26 «و کافران را (خدا) مجازات کرد، و اين است جزاي کافران!»
مجازات خدا بر کفّار به دست مؤمنان، چنين بود که گروهي کشته و گروهي اسير شدند و جمعي گريختند و اموالشان به دست مسلمانان، غنيمت گرفته شد؛ ولي با اين حال خداوند، درهاي توبه و بازگشت را به روي اسيران و فرارکنندگان از کفّار و فراريان مسلمان از ميدان جنگ باز گذارد که اگر مايل باشند، به سوي خدا بازگردند و آيين حق را بپذيرند؛ از اين رو در آخرين آية مربوط به غزوة «حنين» مي‌فرمايد:
«ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِک عَلَي مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»؛27 «سپس خداوند بعد از آن (قضية جنگ حنين) توبة هر کس را بخواهد (و شايسته بداند) مي‌پذيرد، و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
جملة «يتوب الله» با فعل مضارع ذکر شده و بر استمرار دلالت دارد و مفهومش اين است که درهاي توبه، هميشه باز است. همچنين قبولي توبه از طرف خدا شامل حال کفّاري مي شود که از کفر و شرک توبه کنند؛ همان گونه که شامل حال مسلمانانِ فراري نيز مي شود تا از گناه غرور به کثرتِ جمعيت، اعتماد به غير خدا و فرار از ميدان جنگ، توبه کنند.28
مقايسه جنگ بدر و حنين
ميان جنگ بدر و جنگ حنين شباهتهايي وجود دارد که به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:
1. در هر دو جنگ، خدا فرشتگان را براي تقويت روحية مؤمنان نازل فرمود.
2. در هر دو جنگ به اذن خدا گروه اندک بر گروه زياد پيروز شد (در آغاز تعداد نفرات لشکر اسلام زياد بودند؛ ولي فرار کردند و گروه اندکي باقي ماندند).
3. در هر دو جنگ، تعداد کشته شدگان دشمن، حدود هفتاد نفر و شهداي لشکر اسلام، چهار يا پنج نفر بوده است.
4. در هر دو، حدود چهل نفر از دشمن، به دست حضرت علي(عليه السلام) به قتل رسيدند.
5. در هر دو ميدان، امام علي(عليه السلام) سرکوبگرِ اصليِ دشمن بود؛ از اين رو، غالباً اين دو جنگ را در کنار هم مي آورند و آن حضرت را قهرمان هر دو جنگ معرفي مي‌کنند. در تاريخ اسلام و فرهنگ ادبيات اسلام و مسلمانان، لقب «قهرمان بدر و حنين» به اميرمؤمنان (عليه السلام) اختصاص دارد.
6. در هر دو، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مشتي از خاک به صورت مشرکان پاشيد که به چشم آنان رفت.
7. جنگ بدر، اولين جنگ اسلام و کفر بود و جنگ حنين، آخرين غزوه‌اي بود که در آن، درگيري و زد و خورد رخ داد،29 و با اين دو جنگ، شوکت مشرکان عرب، شکسته شد.
8. هر دو جنگ، براي هر دو طرف، سرنوشت‌ساز و حساس بوده است، و اين حساسيت از دعاي پيامبر (اِن تُهلَک هذِهِ العِصابَةُ لاتُعبَد) به خوبي استفاده مي‌شود.30
رخدادهاي پس از جنگ
پس از پيروزي لشکر اسلام در جنگ حنين، جريانهايي واقع شده است؛ از قبيل: تعقيب دشمن و محاصره «قلعة طائف»، برخورد کريمانة پيامبر(صلي الله عليه و آله) با اسيران به خصوص با خويشاوندان «حليمة سعديه»، مادر رضاعي پيامبر(صلي الله عليه و آله)، مسلمان شدن «مالک بن عوف» و افراد ديگر، کيفيت تقسيم غنايم، برگشت حضرت به مکه و انجام مناسک عمرة مفرده، بازگشت به مدينه در اواخر ماه ذي قعده و... که تمام اينها آموزنده و عبرت‌انگيز است؛ ولي ما براي اختصار، از توضيح اين موارد خودداري کرده، تنها به نقل مضمونِ يک روايت از امام صادق(عليه السلام) اکتفا مي‌کنيم.
علامه مجلسي(رحمه الله) به نقل از «امالي» شيخ طوسي، از امام صادق(عليه السلام) روايت کرده است: پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از پيروزي در حنين به حرکتِ خود ادامه داد تا به «طائف» رسيد و اهل آن را (که در قلعة محکم، جمع شده بود) محاصره کرد، پس از چند روز، آنها از پيامبر(صلي الله عليه و آله) خواستند که محاصره را بشکند تا اينکه نمايندگان آنان بيايند و با حضرت، مذاکره کنند. حضرت، محاصره را شکست و به مکه برگشت و منتظر ماند تا نمايندگان «طائف» آمدند و گفتند: تمام قوم ما مسلمان مي‌شوند و همه احکام اسلام را قبول دارند، جز نماز و زکات را که اقوام ما زير بار آن نمي روند!
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در پاسخ آنها فرمود: «اِنَّهُ لاخَيرَفيِ دِينٍ لارُکُوعَ فِيهِ وَ لا سُجُود؛ ديني که در آن رکوع و سجود نباشد، خيري ندارد.»
و فرمود: سوگند به خدايي که جانم در دست قدرت اوست، يا بايد قوم شما نماز را اقامه کنند و زکات دهند يا اينکه مردي را که مثل نفس من است به سوي آنان مي‌فرستم که گردن رزمندگانتان را مي زند و زنان و فرزندانتان را اسير مي‌کند. در اينجا دست علي(عليه السلام) را گرفت، بلند کرد و فرمود: او، همين مرد است.
نمايندگان به «طائف» برگشتند و هر چه از پيامبر(صلي الله عليه و آله) شنيده بودند، به اقوام خود رساندند. آنان هم نماز و تمام شرايط پيامبر(صلي الله عليه و آله) را قبول کردند.
سپس پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: اهل هيچ مملکتي و هيچ قومي از من نافرماني نکردند؛ مگر اينکه تير خدا را به سوي آنان انداخته‌ام. گفتند: منظورتان از تير خدا چيست؟ فرمود: منظورم علي بن ابي طالب(عليه السلام) است که او را به هيچ سريّه‌اي نفرستادم؛ مگر اينکه ديدم جبرئيل از طرف راست و ميکائيل از طرف چپ و يک فرشته ديگر از پيش رو، وي را همراهي مي‌کردند و ابري بر بالاي سرش سايه مي‌افکند تا اينکه خداوند، پيروزي را به حبيب من (علي(عليه السلام)) عطا فرمود.31
نتيجه‌گيري
از بررسي مجموع قضاياي غزوة حنين به دست مي‌آيد که عامل مهم شکست مسلمانان در آغاز کار، چند نکته بود:
1. مغرور شدن آنان به کثرت جمعيت‌؛
2. وجود گروهي از منافقان بين لشکر اسلام.
با توجه به اين مطالب، نتيجه مي‌گيريم که انسان در هر کاري که به خود يا به ديگري اعتماد داشته باشد، موفق نخواهد شد و به عکس، در هر کاري که با اخلاصِ کامل، توجه و اعتماد و توکل به خدا و امدادهاي غيبي او داشته باشند (در صورت مصلحت بودن آن کار) موفق خواهد بود.
فهرست منابع
رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني حضرت محمد، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ هجدهم، 1384ش.
سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، نشر مشعر، تهران، چاپ بيست و دوم، 1387ش.
شيخ بهايي، توضيح المقاصد، ضمن مجموعه نفيسه، مکتبه بصيرتي، قم، 1396ق.
شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت، قم، چاپ اول، 1409ق.
شيخ مفيد، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، کنگرة شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413ق.
. ضياء آبادي، سيد محمد، کلام النور نور الکلام سلسله مباحث تفسيري تفسير سوره توبه، بنياد خيريه الزهرا، تهران، چاپ اول، 1390ش.
طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران، چاپ سوم، 1420ق.
علامه طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين قم، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
علامه مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بيروت، 1404ق.
قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، دارالکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، دارالکتب الاسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1365ش.
مرتضي عاملي، سيد جعفر، صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، با تلخيص علي رفيعي قوچاني، مؤسسه فرهنگي مشعر، تهران، چاپ دوم، 1389ش.
مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، تهران، چاپ سي و يکم، 1386ش.
ميرشريفي، سيد علي، درسنامه آشنايي با تاريخ اسلام، مؤسسه فرهنگي مشعر، چاپ اول، 1389ش.
ِ نيشابوري، عبدالحسين، تقويم شيعه، انتشارات دليل ما، قم، چاپ نهم، 1388ش.
پي نوشت:
1) توضيح المقاصد، شيخ بهايي، ص26 (رحمه الله)538)؛ تقويم شيعه، نيشابوري، ص305؛ البته در تعيين روز وقوع جنگ حنين اختلاف جزئي وجود دارد و روز 3، 5، 10، 11 و 15 شوال نيز نقل شده است. (رحمه الله)ر.ک: تقويم شيعه، ص305).
2) توبه / 25.
3) تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، ج7، ص403؛ درسنامه آشنايي با تاريخ اسلام، سيد علي ميرشريفي، ج2، ص168.
4) جريان فتح مکه، در مقاله‌اي با همين قلم، در مجله مبلّغان، شماره 144 چاپ شده است.
5) مجمع البيان، طبرسي، ج5، ص28 و 29؛ تفسير قمي، ج1، ص285 و 286؛ تفسير سوره توبه، ضياء آبادي، ج1، ص95؛ صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص329؛ درسنامه آشنايي با تاريخ اسلام، سيد علي ميرشريفي، ج2، ص168 ـ 170؛ زندگاني حضرت محمد(رحمه الله)صلي الله عليه و آله)، رسولي محلاتي، ص565 ـ 567.
6) تفسير قمي، ج1، ص287؛ مجمع البيان، طبرسي، ج5، ص29؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج9، ص230 و 231؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني، ص456 ـ 458؛ زندگاني حضرت محمد(رحمه الله)صلي الله عليه و آله)، رسولي محلاتي، ص567 و 568.
7) توبه / 25.
8) مجمع البيان، طبرسي، ج5، ص27.
9) من لايحضره الفقيه، ج3، ص367.
10) کافي، کليني، ج7، ص463 و 464؛ وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج23، ص298 و 299.
11) تفسير سوره توبه، سيد محمد ضياء آبادي، ج8، ص93؛ صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص191.
12) توبه/25.
13) بحارالانوار، علامه مجلسي، ج21، ص146.
14) همان، ص155؛ ارشاد، شيخ مفيد، ج1، ص140.
15) انفال / 15 و 16.
16) صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص337.
17) همان، ص338؛ مجمع البيان، طبرسي، ج5، ص29؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج9، ص231؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج1، ص140 ـ 142؛ درسنامه آشنايي با تاريخ اسلام، سيد علي ميرشريفي، ج2، ص172.
18) ر.ک: زندگاني حضرت محمد(رحمه الله)صلي الله عليه و آله)، رسولي محلاتي، ص572.
19) شايد وجه تسميه ياران پيامبر(رحمه الله)صلي الله عليه و آله) به «اصحاب سوره بقره» اين باشد که سوره بقره، اولين سوره اي است که در مدينه نازل شده و اين ندا يادآور بعضي از آيات آن است؛ مثل آيه 40 }وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِکمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ{ و آيه 249 }کم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ{ و... صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص333.
20) اشاره به همان بيعتي است که در «حديبيه» در زير درختي انجام شده و در سوره فتح، آيه 18 به آن اشاره شده است.
21) ر.ک: تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج1، ص187؛ مجمع البيان، طبرسي، ج5، ص30؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج9، ص234؛ صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص232 و 233؛ زندگاني حضرت محمد(رحمه الله)صلي الله عليه و آله)، رسولي محلاتي، ص569 و 570.
22) الارشاد، شيخ مفيد، ج1، ص143 و 144؛ درسنامه آشنايي با تاريخ اسلام، سيد علي ميرشريفي، ج2، ص173 و 174.
23) توبه / 26.
24) ر.ک: تفسير نمونه، آيت الله ناصر مکارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، ج7، ص408 و 409.
25) ر.ک: همان، ص136 و 137.
26) توبه/26.
27) توبه / 27.
28) ر.ک: الميزان، علامه طباطبايي، ج9، ص226 ـ 228.
29) اگر چه غزوه «تبوک» بعد از «حنين» واقع شده است؛ ولي در آن زد و خوردي مانند حنين اتفاق نيفتاده است. بنابراين مي‌توان جنگ حنين را آخرين جنگ همراه با درگيري به حساب آورد.
30) صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، سيد جعفر مرتضي عاملي، ص338 و 339.
31) بحارالانوار، علامه مجلسي، ج21، ص153.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره156.
/ 1