آیات مرتبط با رخدادها (7) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیات مرتبط با رخدادها (7) - نسخه متنی

محمداسماعیل نوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
آيات مرتبط با رخدادها (7)
غزو? بني قريظه
سال پنجم هجرت که «غزوه احزاب» رخ داد،تنها قبيله بني قريظه در مدينه باقي مانده بود که به پيمان خود وفادار بوده، با مسلمانان زندگي مسالمت آميزي داشتند.
محمداسماعيل نوري
ماه ذي القعد? الحرام يادآور رخدادهاي مهم تاريخ صدر اسلام است که در آيات قرآن به برخي از آنها اشاره شده و يکي از آنها «غزوه بني قُريظه» مي باشد که در بيست و سوم اين ماه اتفاق افتاده است. (1) آيه هاي 26 و 27 سوره احزاب، 27 و 28 انفال و 102 توبه با رخداد مذکور ارتباط دارند که در اين مقاله ضمن نقل آيات مذکور، خلاصه اي از آن وقايع نيز مطرح خواهد شد.
معرفي قبيله «بني قُريظه»
در مدينه سه طايفه معروف يهودي بودند: «بني قينقاع»، «بني نضير» و «بني قريظه» که هر سه قبيله با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پيمان بسته بودند با دشمنان اسلام همکاري نکنند، به نفع آنان جاسوسي ننمايند و با مسلمانان هم زيستي مسالمت آميزي داشته باشند؛ ولي قبيله «بني قينقاع» در سال دوم و «بني نضير» در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانه اي پيمان خود را شکستند و به مبارزه و رويارويي با پيامبر صلي الله عليه و آله دست زدند. البته سرانجام مقاومت آنها درهم شکسته و از مدينه بيرون رانده شدند؛ لذا بني قينقاع به «اذرعات» شام رفتند و بني نضير نيز دو گروه شدند: گروهي به «خيبر» و گروهي ديگر به شام رفتند.
بنابراين در سال پنجم هجرت که «غزوه احزاب» رخ داد، تنها قبيله بني قريظه در مدينه باقي مانده بود که به پيمان خود وفادار بوده، با مسلمانان زندگي مسالمت آميزي داشتند. (2)

پيمان شکني بني قريظه
«حُيَيْ بن اَخْطَبْ» که از سران قبيله بني نضير و از محرکان اصلي قريش و گروه هاي ديگر جهت جنگ احزاب بود، براي اينکه بني قريظه را به پيمان شکني و همکاري با لشکر احزاب وادار کند و از داخل مدينه به مسلمانان ضربه بزنند، به قلعه هاي بني قريظه و درِ خانه «کعب بن اسد» رئيس يهود بني قريظه رفت و پس از معرفي خود جريان را گفت؛ اما کعب از پشت در به او گفت: تو مرد شومي هستي و براي وادار کردن ما به پيمان شکني آمده اي! ما با محمد پيمان داريم و جز محبت و وفا از او چيزي نديده ايم؛ ولي ابن اخطب دست بر نداشت و پس از اصرار زياد گفت: اي کعب! مي ترسي لقمه اي از نان تو بخورم که در را باز نمي کني؟ اين حرف احساسات کعب را تحريک کرد و موجب شد در را به رويش باز کند. وقتي ابن اخطب وارد شد، آنقدر از اين در و آن در سخن گفت تا کعب به ترديد افتاد و به بزرگان بني قريظه که در آن محفل حاضر شده بودند رو کرد و گفت: شما چه صلاح مي دانيد؟
آنها گفتند: تو رئيس ما هستي و هر تصميمي بگيري، اطاعت مي کنيم. تنها «زبير بن باطا» که پيرمردي با تجربه و نابينا بود، گفت: من نشانه هاي پيامبر آخرالزمان را در تورات خوانده ام - و پس از بر شمردن برخي از نشانه ها، گفت: - اگر محمد همان پيامبر آخر الزمان باشد، از سپاه فراوان وحشتي ندارد و اگر به قصد کوه هاي محکم نيز برود، بر آنها چيره مي شود. «حيي بن اخطب» حرف او را قطع کرد و گفت: آن پيامبري که تو مي گويي، از بني اسرائيل مي باشد و محمد از فرزندان اسماعيل است و با سحر و جادو مردم را دور خود جمع کرده است.
پيوسته از اين سخنان گفت تا بني قريظه را به پيمان شکني مصمم ساخت و عهدنامه اي را که ميان آنها و پيامبر صلي الله عليه و آله نوشته شده بود گرفت و پاره کرد و آنها را آماده جنگ نمود.

تجاوزات بني قريظه به مدينه
شهر مدينه از مردان جنگي خالي و همگان در خارج شهر و در کنار خندق بودند، و فقط زنان، کودکان و معذورين از جنگ در شهر مانده بودند. گاهي چند نفر از طرف پيامبر صلي الله عليه و آله مأمور سرکشي به داخل شهر مي شدند تا وضع داخلي اين افراد را به آن حضرت گزارش دهند.
نقشه بني قريظه اين بود که از اين فرصت استفاده کرده، مدينه را غارت و زنان و کودکان را مرعوب سازند. بدين ترتيب بني قريظه از پشت به مسلمانان خنجر مي زدند و باعث مي شدند که روحيه رزمندگان اسلام تضعيف شده و نگران خانواده هاي خود باشند و نتوانند با آرامش کامل به مأموريت خود در حفاظت از خندق ادامه دهند. چون آنها از عاقبت کار بيم داشتند، از حمله عمومي صرف نظر کرده و منتظر فرصت بودند؛ لذا نقشه خود را به تدريج عملي مي کردند و گاهي برخي از مردان بني قريظه به قصد اذيت و به دست آوردن غنيمت به داخل شهر آمده و مرموزانه تردد مي کردند که حتي يکي از آنها به دست «صفيه» عمه رسول خدا صلي الله عليه و آله کشته شد.
به پيامبر صلي الله عليه و آله خبر رسيد که بني قريظه دو هزار سرباز از قريش و «غطفان» خواسته اند تا از طريق قلعه هاي آنها و با همکاري آنان وارد شهر شده و خانه ها را غارت نمايند. اين خبر هنگامي به حضرت رسيد که مسلمانان مشغول حفاظت از کرانه هاي خندق بودند تا مبادا دشمن از آنها عبور کند.
با اين حال پيامبر صلي الله عليه و آله ناچار شد «زيد بن حارثه» و «مسلم بن اسلم» را با پانصد سرباز مامور کند که براي جلوگيري از تجاوزات بني قريظه به شهر بروند و تکبيرگويان در ميان شهر به گردش بپردازند تا زنان و کودکان با شنيدن صداي تکبير آرام گيرند. (3)
اعزام پانصد نفر از رزمندگان براي حفاظت از مدينه موجب تقليل نفرات لشکر اسلام و خوشحالي و جرأت دشمن شد و در هر صورت خيانت بني قريظه در آن موقعيت حساس (جنگ خندق) ضربه بزرگي بر مسلمانان بود.

پايان غزوه خندق و آغاز غزوه بني قريظه
جنگ خندق در اثر استقامت مسلمانان و امداد هاي غيبي، با پيروزي اسلام و مسلمين پايان يافت، و لشکر کفار، بدون اينکه به هدف خود برسد، با رسوايي تمام شبانه از ميدان جنگ گريخت. همچنان که در آخرين آيه مربوط به جنگ احزاب آمده است: (وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزيزاً)؛ (4) «و خدا کافران را با دلي پر از خشم باز گرداند، بي آنکه نتيجه اي از کار خود گرفته باشند، و مومنان را از جنگ بي نياز ساخت (و پيروزي را نصيبشان کرد) و او قوي و شکست ناپذير است.»
در آن روز تاريخي با روشن شدن هوا، مسلمانان خيمه ها و اثاثيه دشمن را که به منظور سبک بار شدن به جاي گذاشته و شبانه فرار کرده بودند، به عنوان غنيمت جنگي برداشته، پيروزمندانه به شهر برگشتند.
وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله وارد منزل شد، لباس جنگي را درآورد و بدن خود را شستشو داد؛ اما جبرئيل نازل شد و عرض کرد: آيا سلاح جنگي را بر زمين نهاده اي؟ حضرت فرمود: آري، جبرئيل عرضه داشت: اما فرشتگان هنوز اسلحه بر زمين نگذارده و آماده پيکارند و تو نيز از طرف خدا مأمور هستي که به سوي جنگ با بني قريظه حرکت کني.
پيامبر صلي الله عليه و آله نماز ظهر را در مدينه خواند و به بلال دستور داد اعلام کند: «مَنْ کانَ سامِعاً مُطيعاً فَلا يُصَلِّيَنَّ الْعَصْرَ اِلّا بِبَني قُرَيْظَةَ؛ هر کس مطيع و فرمانبردار خدا و رسول اوست، بايد نماز عصر خود را در محله بني قريظه بخواند.» سپس پرچم را به دست حضرت علي عليه السلام داد و او را با گروهي از مسلمانان جلوتر فرستاد و خودش نيز با جمعي به دنبال آنها حرکت کردند. بدين ترتيب لشکر اسلام تا غروب آفتاب خود را به مقصد رسانده و قلعه هاي محکم بني قريظه را به محاصره درآورد.

عکس العمل بني قريظه به محاصره خود از سوي مسلمانان
وقتي يهوديان بني قريظه باخبر شدند، قبل از آنکه پيشروان لشکر اسلام به محله آنان برسد، وارد قلعه هاي خود شده و به استحکام برج و باروي خود پرداختند و چون حضرت علي عليه السلام و همراهانش به پاي قلعه ها رسيدند، يهوديان از بالاي ديوار و روزنه ها شروع به فحش و ناسزا گفتن به آن حضرت و به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله کردند.

در مدينه سه طايفه معروف يهودي بودند: «بني قينقاع»، «بني نضير» و «بني قريظه» که هر سه قبيله با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پيمان بسته بودند با دشمنان اسلام همکاري نکنند، به نفع آنان جاسوسي ننمايند و با مسلمانان هم زيستي مسالمت آميزي داشته باشند.

بدين ترتيب محاصره بني قريظه آغاز شد و تا حدود بيست و پنج روز طول کشيد که در اين مدت جنگي درنگرفت، جز اينکه گروهي از يهوديان از بالاي ديوار حرفهاي رکيک مي گفتند و به سوي مسلمانان سنگ مي انداختند.

تشکيل شوراي يهوديان درون قلعه
بني قريظه با حضور کعب بن اسد و حُيَي بن اخطب - آتش افروز جنگ احزاب که پس از تفرّق لشکر احزاب، طبق وعده قبلي خود به قلعه بني قريظه رفته بود - جلسه اي تشکيل دادند. در اين جلسه کعب گفت: اي گروه يهود! مي بينيد که ما در چه وضعي گرفتار شده ايم! اکنون من سه پيشنهاد مي کنم، يکي از آنها را بپذيريد:
1. براي شما ثابت شده است که محمد، پيامبر خداست و نشانه هاي او را در کتابهاي خود مي يابيد، پس بياييد همگي به او ايمان بياوريم. در اين صورت مثل مسلمانان ديگر در امن و امان زندگي خواهيم کرد و جان، مال، زن و فرزندان ما نيز محفوظ خواهند بود.
اما آنها گفتند: ما هرگز دست از دين موروثي و آيين پدران خود بر نخواهيم داشت.
2. کعب گفت: کودکان و زنان خود را به قتل برسانيم، سپس به جنگ با مسلمانان برويم تا اگر کشته شديم، از ناحيه اسارت آنان نگران نباشيم و اگر پيروز شديم، دوباره زن و فرزند پيدا مي کنيم.
آنها گفتند: چگونه اين بيچاره ها را با دست خود به قتل برسانيم؟! زندگي پس از اينها براي ما ارزش ندارد.
3. کعب گفت: حال که اين پيشنهادها را نپذيرفتيد، امشب که شب شنبه است و خيال محمد و يارانش از طرف ما آسوده، و آنها گمان مي کنند که امشب حمله اي نخواهيم کرد، بياييد آنها را غافل گير کنيم، شايد پيروز شويم.
آنها گفتند: ما هرگز احترام روز شنبه را ضايع نمي کنيم. کعب با ناراحتي گفت: شما عاقل نيستيد. تا کنون يک نفر از شما از روي عقل و تدبير کار نکرده است. (5)

داستان ابولبابه
در روايات بيان شأن نزول آيه هاي 27 و 28 سوره انفال از امامين صادقين عليهما السلام نقل شده است که: پس از بيست و يک روز محاصره بني قريظه، آنها ناچار شدند همانند صلحي که با برادرانشان از طايفه بني نضير شده بود، پيشنهاد صلح بدهند. بدين ترتيب که از سرزمين مدينه کوچ کرده و به سوي شام بروند. پيامبر صلي الله عليه و آله از پذيرش اين پيشنهاد امتناع کرد و فرمود: بايد حکميت «سعد بن معاذ» را بپذيريد که هر چه او درباره شما حکم کند، به عمل آيد. (6)
آنها از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست کردند تا «ابولبابه بن عبدالمنذر انصاري» را که با آنها سابقه دوستي داشت و زن، فرزند واموالش نزد آنان بود، پيش آنان بفرستد تا در اين باره با او مشورت کنند. رسول خدا صلي الله عليه و آله ابولبابه را نزد آنان فرستاد. آنها گفتند: آيا صلاح است ما حکميت «سعد بن معاذ» را بپذيريم؟ ابولبابه با دست خود به گلوي خويش اشاره کرد؛ يعني اگر بپذيريد، کشته خواهيد شد. همان لحظه جبرئيل آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله را از اين موضوع آگاه کرد و آيه هاي زير نازل شد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ)؛ (7) «اي کساني که ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر خيانت نکنيد و (نيز) در امانتهاي خود خيانت روا مداريد، در حالي که مي دانيد (اين گناه بزرگي است)! و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش اند و (براي کساني که از عهده امتحان برآيند) پاداش عظيمي نزد خداست!»
«علي بن ابراهيم قمي» مي گويد: اين دو آيه در سال پنجم هجرت، در غزوه بني قريظه درباره "ابولبابه بن عبدالمنذر" نازل شده است، در حالي که در قرآن کنار آيات مربوط به جنگ بدر که در سال دوم هجرت اتفاق افتاده، قرار گرفته است. ارتباط اين دو آيه با هم از اين جهت است که ابولبابه به خاطر محبت به اموال و اولاد بود که اقدام به خيانت کرد؛ لذا خداي سبحان پس از آنکه در آيه اول از خيانت به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله نهي کرد، در آيه دوم فتنه و وسيله آزمايش بودن اموال و اولاد را اعلام فرمود. (8)
ابولبابه متوجه اشتباه خود شد و سخت پشيمان و پريشان گشت، به طوري که مستقيم به سوي مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله رفت و خود را با طنابي به يکي از ستونهاي مسجد (همان ستوني که اکنون به ستون توبه معروف شده است) بست و گفت: به خدا سوگند! نه غذا مي خورم و نه آب مي نوشم تا مرگ من فرا رسد، يا اينکه خدا توبه مرا بپذيرد. هفت شبانه روز گذشت، نه غذا خورد و نه آب نوشيد تا اينکه بيهوش بر زمين افتاد. خداوند توبه او را پذيرفت و به پيامبر صلي الله عليه و آله اعلام کرد. اين خبر به وسيله برخي از مؤمنان به اطلاع او رسيد؛ ولي او سوگند ياد کرد که من خود را از ستون باز نمي کنم تا خود پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بندهاي مرا بگشايد.
حضرت تشريف آورده، با دست خود بندهاي او را گشود. ابولبابه عرض کرد: اکنون براي تکميل توبه خود خانه و تمام اموالم را در راه خدا صدقه مي دهم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: کافي است يک سوم از اموالت را در راه خدا صدقه بدهي. (9)

قبول توبه ابولبابه در قرآن
(وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ)؛ (10) «و گروهي ديگر به گناهان خود اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آميختند. اميد مي رود که خداوند توبه آنها را بپذيرد. به يقين خداوند آمرزنده و مهربان است.»
در شأن نزول اين آيه شريفه دو نظريه وجود دارد: يکي اينکه در مورد قبول توبه ابولبابه نازل شده است و ديگر اينکه در مورد قبول توبه برخي از متخلفان در جنگ تبوک نازل گرديده. برخي از مفسران قرآن به هر دو نظريه اشاره کرده اند (11) و برخي فقط نظريه اول را نوشته اند. (12)
البته روشن است که نزول آيه درباره ابولبابه يا متخلفان جنگ تبوک مفهوم وسيع آيه را به اينان اختصاص نمي دهد؛ بلکه تمام افرادي که اعمال نيک و بد را به هم آميختند و از کارهاي بد خويش پشيمانند، را فرا مي گيرد؛ و لذا از بعضي دانشمندان نقل شده است که آيه فوق اميدبخش ترين آيه قرآن است که درهاي اميد به رحمت خدا را به روي گناه کاران گشوده و آنها را به توبه مي کند. (13)

عاقبت کار بني قريظه
بني قريظه که از محاصره به تنگ آمده بودند و حاضر به پذيرفتن اسلام نيز نبودند، چاره اي نداشتند جز اينکه بدون قيد و شرط تسليم شوند و حکميت «سعد بن معاذ» را بي چون و چرا بپذيرند؛ لذا درهاي قلعه باز شد، اميرمؤمنان عليه السلام با گروهي از مسلمانان وارد شده و همه را در منازل «بني نجار» بازداشت کردند تا سرنوشتشان روشن گردد.
چند نفر از قبيله «اوس» که با بني قريظه هم پيمان بودند، از پيامبر صلي الله عليه و آله خواستند همان گونه که در گذشته با وساطت قبيله «خزرج» از کشتن هم پيمانشان (يهود بني قينقاع) صرف نظر کرده و آنان را از مدينه بيرون رانديد، با وساطت ما نيز از کشتن هم پيمانان مان ( بني قريظه) صرف نظر کنيد و تنها آنان را از مدينه برانيد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: حکميت اين موضوع را به عهده بزرگ شما و رئيس قبيله اوس (سعد بن معاذ) واگذار مي کنم.
تمام حضار به اين دستور راضي شدند. سعد که در جنگ خندق مجروح شده بود - و با همان زخم نيز به شهادت رسيد - در آن حال در مدينه و در خيمه «رُفيده جراح» بستري بود. جوانان قبيله اوس رفتند و او را سوار بر مرکب آوردند و بين راه به او توصيه مي کردند که درباره بني قريظه ارفاق نمايد .
وقتي سعد وارد مجلس شد، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: همگي به بزرگ قبيله احترام کنيد! حضار به احترام او برخاسته و احترامات لازم را به عمل آوردند. هنگامي که سعد از بني قريظه مجدداً اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذيرفت، رو به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض کرد: شما هم حکم مرا مي پذيريد؟ حضرت فرمود: آري. گفت: حکم اين است: آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بني قريظه) بايد کشته شوند، زنان و فرزندانشان اسير و اموالشان تقسيم گردد.
برخي از آنان دين اسلام را پذيرفتند و نجات يافتند و نام سه نفر از آنها (اُسَيْد، ثَعْلَبه، فرزندان سَعْيه و اَسَد بن عُبَيد) در تاريخ ذکر شده است که همراه خانواده خود مسلمان شدند و «زبير بن باطا» همان پيرمردي که با نقض پيمان مخالفت کرده بود؛ ولي «حُيي بن اخطب» مانع از نفوذ حرفهاي خير خواهانه او شده بود، با شفاعت مسلماني به نام «ثابت بن قيس» بخشوده شد، زن و فرزندان او از اسارت آزاد و اموالش نيز به خودش داده شد.
به هنگام اجراي حکم، وقتي مي خواستند «حُيي بن اخطب» (14) را بکشند، به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض کرد: «اَما واللهِ ما لُمْتُ في عَداوَتِکَ؛ وَلکِنْ مَنْ يَخْذُلِ اللهَ يُخْذَلْ؛ به خدا سوگند! من از دشمني و کينه توزي با تو پشيمان نيستم؛ ولي هر کس خدا را ياري نکند، خوار مي گردد.»
از ميان زنان «بني قريظه» فقط يک نفر که مسلماني را با پرتاب سنگ دستاس کشته بود، قصاص شد و بقيه اسير شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله خمس غنايم اين جنگ را که به بيت المال تعلق داشت، به زيد داد تا برود از «نجد» اسب، سلاح و ساز و برگ مربوط به جنگ تهيه نمايد و بقيه را نيز ميان لشکر اسلام تقسيم کند. غزوه بني قريظه که از بيست و سوم ذي القعده سال پنجم هجرت شروع شده بود، در نوزدهم ذي الحجه همان سال پايان يافت و اين دسته از دشمنان خطرناک و پيمان شکن اسلام که پيوسته مترصّد بودند تا از هر فرصتي استفاده کرده و ضربه خود را به مسلمانان بزنند، به سزاي خيانت و دشمني خود رسيده و از ميان رفتند. (15)
پس از اين پيروزي دو آيه زير نازل شد و خاطره اين پيروزي را به صورت نعمت و موهبتي الهي بيان فرمود: (وَ أَنْزَلَ الَّذينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصيهِمْ وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَريقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَريقاً وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديراً)؛ (16) «و خداوند گروهي از اهل کتاب (يهود بني قريظه) را که از آنان (مشرکان عرب) حمايت کردند، از قلعه هاي محکم شان پايين کشيد و در دلهاي آنان رعب افکند (و کارشان به جايي رسيد که) گروهي را به قتل مي رسانديد و گروهي را اسير مي کرديد و زمينها، خانه ها و اموال شان را در اختيار شما گذاشت، و (همچنين) زميني را که هرگز در آن گام ننهاده بوديد، و خداوند بر هر چيزي تواناست.»

نکته هاي اين دو آيه
1. با توجه به اينکه اين دو آيه در ادامه آيات مربوط به جنگ احزاب قرار گرفته است، و در آيه قبل فرموده است: (وَ أَنْزَلَ الَّذينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصيهِمْ) ضمير مفعولي «ظاهَرُوهُمْ» در آيه به همان «اَلّذينَ کَفَرُوا» در آيه قبل که عبارت از کفار لشکر احزاب است، برمي گردد و ضمير فاعلي «ظاهَرُوهُمْ» نيز به کلمه «الّذين» که در همين آيه و قبل از اين کلمه قرار گرفته است، بر مي گردد که «مِن اَهلِ الکِتاب» بيان کننده آن است. اين آيه شريفه وضعيت گروهي از اهل کتاب را که در جنگ احزاب به کفار کمک کردند، بيان مي کند. اين مشخصه و مشخصات ديگري که در اين دو آيه ذکر شده است، تنها با يهود بني قريظه تطبيق مي نمايد.
2. «صياصي» جمع «صيصه» به معناي قلعه هاي محکم مي باشد، سپس به هر وسيله دفاعي نيز اطلاق شده است. از اين تعبير معلوم مي شود که بني قريظه قلعه هاي خود را در کنار مدينه و در نقطه مرتفعي ساخته بودند و برفراز برجها به دفاع از خود مشغول مي شدند و کلمه «اَنْزَلَ»؛ به معناي پايين آورد، در آغاز آيه نيز ناظر به همين معنا مي باشد. (17)
3. اينکه خداوند در مورد کشته شدگان اين جنگ مي فرمايد: «فَريقاً تَقْتُلُونَ»؛ يعني «فريقاً» را که مفعول است، بر فعل «تَقْتُلُونَ» مقدم قرار داده است، در حالي که در مورد اسيران مي فرمايد: «و تَاْسِرُونَ فَريقاً»؛ يعني «فريقا» را که مفعول است، از فعل «تَاْسِرُون» مؤخر داشته، شايد به خاطر آن باشد که در مورد کشته شدگان، تکيه روي اشخاص است؛ چراکه سران و بزرگان آنها در آنجا بودند و کشته شدند؛ ولي اسيران، افراد سرشناسي نبودند که روي آنها تکيه شود و مفعول بر فعل مقدم گردد. به علاوه، اين تقديم و تأخير سبب شده است که «قتل» و «اسر»، (کشتن و اسارت) که دو عامل پيروزي بر دشمنان است، در کنار هم قرار گيرند و تناسب ميان آنها رعايت شود. (18)
1. اين مشخصه که مسلمانان گروهي از دشمن را بکشند و گروهي را اسير نمايند، تنها با جنگ بني قريظه تطبيق دارد؛ زيرا اگرچه در برخي از جنگها مثل بدر، هم کشتند و هم اسير گرفتند؛ ولي آن جنگها با «اهل کتاب» نبود، در حالي که آيه شريفه به اهل کتاب بودن دشمن در اين جنگ تصريح دارد و در جنگ ايي که با اهل کتاب مثل يهود بني نضير و «بني قينقاع واقع شد، آنها را نکشتند و اسير نکرده؛ بلکه از مدينه تبعيد کردند. بنابراين آيه شريفه با هيچ جنگي جز با غزوه بني قريظه تطبيق نمي کند.
2. پس از آنکه مي فرمايد: خدا زمينها، خانه ها و اموال آنها را در اختيار شما گذاشت، در پايان مي فرمايد: (وَ اَرُضاً لَمْ تَطَؤُها)؛ «و زميني را در اختيار شما قرار داد که هرگز در آن گام ننهاده بوديد.» در اينکه منظور از آن، کدام سرزمين است، ميان مفسران اختلاف است؛ ولي ظاهراً اين جمله به باغات و اراضي مخصوصي اشاره کرده است که در اختيار بني قريظه بود و احدي حق ورود به آنها را نداشت؛ چرا که يهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مي کوشيدند؛ ولي همه آنها در اين جنگ در اختيار مسلمانان قرار گرفت. (19)

کشته شدن مردان بني قريظه
از آنجا که دشمنان اسلام از هر وسيله اي براي مخدوش جلوه دادن چهره دين مقدس اسلام بهره گيري کرده اند، در اينجا نيز به کشتار جمعي از مردان بني قريظه ايراد گرفته و آن را نوعي اِعمال خشونت جلوه داده اند. از اينرو، برخي از تاريخ نويسان مسلمان (مثل مرحوم دکتر شهيدي در کتاب تاريخ تحليلي اسلام) تحت تأثير اين تبليغات مسموم و مغرضانه قرار گرفته و در صحت روايت مربوط به اين قضيه خدشه کرده اند؛ ولي بايد گفت: اصل اين قضيه قابل خدشه نمي باشد؛ زيرا علاوه بر روايات و سخنان مورخان متعدد، آيه قرآن نيز آن را تأييد کرده و با صراحت مي گويد: (فَريقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأسِرُونَ فَريقاً)؛ (20) «گروهي را به قتل مي رسانديد و گروهي را اسير مي کرديد.»
همان طور که در نکته اول و چهارم از نکات مربوط به آيه مذکور بيان شد، مضمون آيه با هيچ جنگي جز غزوه بني قريظه تطبيق نمي کند، پس اصل قضيه کشتار گروهي از بني قريظه ثابت و مسلم است، حال بايد ديد که آيا اين کشتار قابل قبول است يا نه؟ و آيا قضاوت «سعد بن معاذ» عادلانه بود يا نه؟
در پاسخ بايد گفت: اگر کسي عملکرد بني قريظه را با دقت بررسي نمايد، خواهد گفت که مناسب ترين و عادلانه ترين حکم درباره آنها همان است که «سعد بن معاذ» کرد و اگر حکمي خفيف تر از آن مي کرد، به اسلام و مسلمين خيانت کرده بود؛ زيرا در اين صورت، اين قاضي مورد قبول طرفين در قضاوت خود مصالح يک اقليت (بني قريظه) را بر مصالح اکثريت (عموم مسلمانان) ترجيح مي داده، که به هيچ وجه صحيح نبود.

دلايل عدالت حکم سعد بن معاذ
محقق معاصر، آيت الله جعفر سبحاني تحت عنوان «بررسي مدارک سعد بن معاذ» پس از ذکر مقدمه اي در حريت و استقلال قاضي و تسليم عواطف و احساسات نشدن او، چهار دليل براي حکم سعد بيان کرده است که خلاصه آن چنين است:
1. يهوديان بني قريظه با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پيمان بسته بودند که اگر ضد اسلام و مسلمانان قيام کنند، دشمنان اسلام را ياري نمايند و فتنه و آشوبي برپا کنند، مسلمانان در کشتن آنها آزاد باشند؛ لذا سعد مي دانست که اگر آنها را طبق اين پيمان مؤاخذه کند، بر خلاف عدالت نخواهد بود.
2. بني قريظه پس از شکستن پيمان، به هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلمانان در کنار خندق در حال مبارزه با لشکر احزاب بودند، در سايه سرنيزه هاي کفار، شهر مدينه را دچار ناامني کرده و براي ارعاب زن و فرزندان مسلمانان به خانه هاي آنها حمله مي کردند، که اگر تدبير پيامبر صلي الله عليه و آله نبود و گروهي را براي امنيت شهر از ميدان جنگ به داخل شهر اعزام نمي فرمود، چه بسا نقشه هاي بني قريظه عملي مي شد و در آن صورت مردان مسلمان را اعدام، اموال آنها را ضبط و زنان و فرزندان شان را اسير مي کردند؛ لذا چنين قضاوتي از طرف سعد در حق آنان بر خلاف حق و عدالت نمي باشد.
3. شايد سعد - رئيس قبيله اوس که با بني قريظه هم پيمان و دوست بودند - از قوانين يهود که در تورات (سفر تثنيه، فصل20) آمده، اطلاع داشته است که مي گويد: «هنگامي که به قصد نبرد آهنگ شهري نمودي، نخست آنها را به صلح دعوت نما و اگر آنها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن و همين که بر شهر مسلط گشتي، مردان را از دم تيغ بگذران؛ ولي زنها، کودکان و حيوانات و هر چه در شهر موجود است را براي خود به عنوان غنيمت بردار.»؛ لذا سعد که قاضي انتخابي طرفين بود، متجاوزان را طبق قانون مذهب خودشان مجازات نمود.
4. شايد بزرگ ترين علت صدور اين حکم اين باشد که سعد با چشمان خود مشاهده کرده بود که رسول خدا صلي الله عليه و آله بنا به درخواست قبيله خزرج از کشتن يهود بني قينقاع پيمان شکن صرف نظر کرد و آنها را از مدينه بيرون راند. اين گروه هنوز خاک اسلام را درست تخليه نکرده بودند که رئيس آنها (کعب بن اشرف) راه مکه را در پيش گرفت و بر کشتگان بدر اشک تمساح ريخت و از پاي ننشست تا کفار قريش را به جنگ احد مصمم ساخت که در نتيجه آن هفتاد تن از فرزندان و بهترين ياران اسلام همچون حمزه سيدالشهدا در آن جنگ به شهادت رسيدند.
همچنين وقتي بني نضير مورد عفو قرار گرفتند و از مدينه تبعيد شدند نيز کفار را وادار کردند جنگ احزاب را به وجود آورند که اگر کارداني پيامبر صلي الله عليه و آله و نقشه کندن خندق نبود، هزاران نفر کشته مي شدند و نامي از اسلام باقي نمي ماند؛ لذا سعد اين مراتب را از نظر خود مي گذراند و اين تجربه هاي تلخ گذشته اجازه نمي داد که او تسليم عواطف گردد و مصالح هزاران مسلمان را فداي دوستي و مصالح يک اقليت (بني قريظه) نمايد؛ چراکه مسلماً اگر اين دو گروه پيمان شکن آزاد مي شدند، با تشکيل اتحاديه اي نظامي وسيع تر از لشکر احزاب، نيرو هاي کفار را عليه اسلام مي شوراندند و هسته مرکزي اسلام را به خطر مي افکندند. از اين رو سعد آزادي اين قبيله را صد در صد به ضرر اسلام و مسلمانان تشخيص مي داد و يقين داشت که اگر اين گروه پيمان شکن از تير رس مسلمانان بيرون روند، لحظه اي آرام نخواهند گرفت و مسلمانان را با خطرات بزرگي روبه رو خواهند ساخت (و اين با اعتراف حيي بن اخطب، رييس بني قريظه به هنگام اعدام بيشتر نمايان مي گردد.) (21)

اجابت دعاي سعد بن معاذ
سعد يکي از شهداي جنگ خندق بود؛ ولي خدا به او چند روزي مهلت داده بود که قضاوت عادلانه اي در حق بني قريظه انجام دهد و ذلت و خواري آن گروه خيانت کار را مشاهده کند و سپس به فيض بزرگ شهادت نايل آيد.


طبق نقل مورخين: سعد در جنگ خندق به وسيله ي مردي از قريش به نام «حِبّانِ بن قَيس بن عَرِقَه» تير خورد و تير به رگ «اکحل» (22) او اصابت کرد و خون به شدت فوران نمود. وقتي سعد اين حالت را ديد، سر به سوي آسمان بلند کرد و گفت: «خدايا! اگر هنوز جنگ با قريش پايان نيافته و باز هم قرار است مسلمانان به جنگ قريش بروند، مرا زنده بدار تا در آن جنگها نيز شرکت جويم... و اگر جنگ با قريش پايان يافته، اين زخم را وسيله شهادت من قرار بده؛ ولي مرا زنده بدار تا سرنوشت يهود بني قريظه و سزاي خيانت بزرگي را که به مسلمانان کرده اند، ببينم و ديدگانم از اين بابت روشن شود، آنگاه جانم را بگير!»
دعاي او به اجابت رسيد و خون ايستاد، تا روزي که به حکم او مردان بني قريظه کشته و زنان و کودکان شان اسير گشتند و چون غائله پايان يافت و مسلمانان به خانه هاي خود بازگشتند، ناگهان همان زخم باز شد و آنقدر خونريزي کرد که به شهادتش منجر گرديد.
شهادت سعد مسلمانان را بسيار متأثر کرد و همگان حتي خود پيامبر صلي الله عليه و آله نيز مي گريستند. حضرت در مراسم تشييع و دفن او شرکت کرده، فرمود: «عرش خداي رحمان در مرگ سعد لرزيد و فرشتگان يکديگر را به صعود روح سعد به آسمان بشارت دادند.» (23)

پيامد هاي غزوه بني قريظه
پيروزي بر اين گروه ستمگر و لجوج براي مسلمانان نتايج پرباري داشت، از جمله:
1. پاک شدن جبهه داخلي مدينه و آسوده شدن خاطر مسلمانان از جاسوسان يهود.
2. فرو ريختن پايگاه مشرکان عرب در مدينه و قطع اميد آنان از شورش دروني.
3. تقويت بنيه مالي مسلمانان به وسيله غنايم اين جنگ.
4. هموار شدن راه پيروزيهاي آينده، مخصوصاً فتح خيبر.
5. تثبيت موقعيت حکومت اسلامي در نظر دوست و دشمن و در داخل و خارج مدينه. (24)
در پايان عرضه مي داريم: خدايا! امروزه جنايات رژيم غاصب اسرائيل شبيه جنايات بني قريظه است، آنان را به سرنوست ذلت بار بني قريظه گرفتار فرما و ملت مسلمان فلسطين، لبنان، مصر و کشور هاي ديگر را به پيروزي کامل برسان!
1) تقويم شيعه، عبدالحسين نيشابوري، انتشارات دليل ما، قم، چاپ نهم، 1388ش، ص331.
2) تفسير نمونه، مکارم و همکاران، دارالکتب الاسلاميه، تهران، چاپ بيست و سوم، 1384ش، ج 17، ص 287.
3) ر.ک: زندگاني حضرت محمد خاتم النبيّين، سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ هجدهم، 1384 ش، صص 427 – 433؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم، ‌جعفر سبحاني، نشر مشعر، تهران، چاپ بيست و دوم، 1387ش، صص 330 - 333.
4) احزاب/ 25.
5) تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج17، صص292 - 293؛ زندگاني حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم، محلاتي، صص 455 – 458.
6) شايد علت عدم پذيرش پيشنهادشان به اين جهت بود که صداقتشان مشکوک بود و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نمي‌خواست آنان نيز مانند يهوديان بني‌نضير و بني‌قينقاع به محض رهايي، با تحريک اعراب، توطئه جديدي بر ضد اسلام آغاز کنند، همان‌گونه که به تحريک بني‌قينقاع جنگ احد و به تحريک بني‌نضير جنگ خندق برپا شد.
7) انفال/ 27 و 28.
8) تفسير البيان في الموافقه بين الحديث و القرآن، علامه طباطبايي، با تحقيق اصغر ارادتي، دفتر تنظيم و نشر آثار علامه طباطبايي، قم، چاپ اول، 1425ق، ج 5، ص 56.
9) مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش، ج 4، صص 823 و 824؛ و نور الثقلين، عبد علي بن جمعه حويزي، با تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ چهارم، 1415ق، ج 2، صص 143 - 144؛ و البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، بنياد بعثت، تهران، جاپ اول، 1416ق، ج 2، ص 668؛ و تفسير الصافي، ملا محسن فيض کاشاني، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق، ج2، ص291؛ و تفسير البيان في الموافقة بين الحديث و القرآن، علامه طباطبايي، ج 5، صص 54 - 55؛ و تفسير نمونه، ج7، ص 170 - 171.
10) توبه/ 102.
11) مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 100 و 101؛ تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج 8، صص150 - 151؛ و بحار الانوار، علامه مجلسي، ‌ج 21، صص 201 - 202.
12) تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج1، صص303 - 304؛ و نور الثقلين، ابن جمعه حويزي، ج2، ص258 و 259؛ تفسير البيان في الموافقه بين الحديث و القرآن، علامه طباطبايي، ج 5، ص 169؛ بحار الانوار، علامه مجلسي، ج22، ص 67 و 93 - 94.
13) تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج 8، ص152.
14) حُيَي بن اخطب هنگام وادار کردن بني قريظه بر نقض پيمان به آنها قول داده بود که تا پابان کار با آنها باشد و در سرنوشت آنها شريک گردد؛ لذا پس از فرار لشکر احزاب، بني‌قريظه او را طبق تعهد خودش نگه‌ داشتند تا اينکه همراه آنان به قتل رسيد.
15) ر.ک: فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم، جعفر سبحاني، صص 247-256؛ زندگاني حضرت محمد خاتم النبيين صلي الله عليه وآله وسلم، رسولي محلاتي، صص 455-461؛ تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج 17، صص 292-294.
16) احزاب/ 26 و 27.
17) تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج17، ص289.
18) همان، ص295.
19) همان، صص290 - 291.
20) احزاب/26.
21) فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني، صص 353 - 356، با تغييراتي مختصر.
22) اَکْحَل: رگ حياتي و خون رسان انسان است که در هر عضوي شاخه‌اي به نام مخصوص دارد: در دست به نام «عِرق»، در ران به نام «عِرق النساء» و در پشت به نام «ابهر» خوانده مي‌شود. (صفوة الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ص 246.)
23) زندگاني حضرت محمد، خاتم النبيين صلي الله عليه وآله، رسولي محلاتي، همان، صص 454 - 455 و صص 461 - 462.
24) تفسير نمونه، ج17، ص 294 و 295.
منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره145
/ 1