بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عبدالله علوي كوچك هاي بزرگ از آنها بوي عطر تقوا مي آمد و سخنانشان به دل مي نشست؛ مجالست با آنها روح و جان را دگرگون مي ساخت و به معناي واقعي كلمه «روحاني» بودند. عمده مباحث كتاب اخلاق نوشته محمود اكبري 1، آداب اسلامي است و ساير مجلدها به موضوع اخلاق اسلامي ميپردازد. رعايت اين آداب، وظيفه هر مسلماني است و به طالب علم اختصاص ندارد؛ هرچند ممكن است برخي از آنها كوچك و كم اهميت جلوه كند - و از طرفي قطعا شان مبلغان برتر و بالاتر از اين مسائل است - ولي همين نكات ريز و به ظاهر بي اهميت در حقيقت كوچكهاي بزرگ است و چه بسا رعايت نكردن برخي از آنها آدمي را از حيثيت و اعتبار ساقط كند؛ گذشته از آنكه بسياري از آنها منصوص و توصيه اولياي الهي است. بناي مؤلف محترم بر اين بوده است كه مهمترين آداب لازم براي انسان را كه در اخلاق 2 يعني «مختصر منية المريد» بحث نشده است، در اين كتاب درج كند و بنا نبوده همه آداب و شواهد روايي جمع آوري شود؛ بلكه فهرستي از مهمترين آداب، همراه با نقل پارهاي از نصوص و پرهيز از مباحث دقيق و فني، مد نظر بوده است. روشن است كه مبلغان گرامي ميتوانند با مراجعه به كتابهايي مانند: مكارم الاخلاق، سنن النبي صلي الله عليه و آله، الآداب الدينيه و قسمتهاي مربوط در كتاب بحارالانوار، وسائل الشيعه و محجة البيضاء و... بحثها را كاملتر و غنيتر عرضه كنند. در گذشته هر طلبهاي كه وارد حوزه علميه ميشد - علاوه بر حشر و نشر با اسوههاي عارف و كامل - به او تهذيب اخلاق و آداب اسلامي و اسرار و حكمت عبادات و كتابهايي چون: آداب المتعلمين، منية المريد، جامع السعادات، معراج السعادة، و تذكرة المتقين ميآموختند. بر اين اساس بود كه از آنها بوي عطر تقوا ميآمد و سخنانشان به دل مينشست؛ مجالست با آنها روح و جان را دگرگون ميساخت و به معناي واقعي كلمه «روحاني» بودند. مردم هم آنان را سرباز امام زمان عليه السلام ميدانستند و به آنان عشق ميورزيدند. امروز نيز راه سازندگي جامعه در گرو خودسازي و تادب به آداب اسلامي و تهذيب نفس است. اين نوشته، مجموعهاي است از آداب اسلامي كه در چهار فصل و يك خاتمه تنظيم شده است: 1. مباحث كلي آداب: مثل اهميت ادب؛ معناي ادب؛ فرق خلق و ادب؛ جلوهها و نشانه ها؛ آداب مذهبي و ملي؛ كتاب ادب، اسوه ادب، ادب انبياء عليهم السلام، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام در برابر بيادبان، بركات ادب، راههاي تحصيل ادب، ابعاد ادب و زمينههاي بيادبي. 2. آداب فردي: مثل آداب آراستن؛ خوراك؛ پوشاك؛ راه؛ خواب؛ خروج از منزل؛ حضور در مسجد؛ تلاوت؛ استخاره؛ سفر؛ زيارت؛ دعا؛ ورود به قبرستان و انفاق. 3. آداب اجتماعي: مثل آداب سلام و تحيت؛ برخوردها؛ سخن گفتن؛ شنيدن؛ انتقاد؛ امر به معروف و نهي از منكر؛ تبليغ؛ نامه نگاري؛ دوستي؛ شوخي؛ شادي؛ ورود به مجلس؛ رفتار با بزرگ ترها؛ حقوق والدين؛ ميزبان؛ ميهمان؛ حق الناس؛ همسايه؛ عيادت بيمار. 4. آداب تعلم و دانش پژوهي: مثل آداب تحصيل؛ آفات تحصيل؛ غنيمت شمردن عمر، احترام به علما؛ رعايت شئون؛ آداب مطالعه؛ مباحثه؛ سؤال و جواب؛ مدرسه. خاتمه: رسالة الحقوق امام سجاد عليه السلام. گزيدهاي از فصل اول: معناي ادب ادب يعني رياضتي ستوده و تربيتي مؤثر كه به سبب آن، انسان به فضيلتي آراسته گردد. علامه طباطبايي قدس سره گويد: «ادب، هياتي زيبا و پسنديده است كه طبع و سليقه چنين سزاوار ميداند كه هر عمل مشروعي بر طبق آن هيات واقع شود؛ به عبارت ديگر، ادب عبارت است از ظرافت و زيبايي عمل؛ و عمل وقتي زيباست كه اولا مشروع و ثانيا اختياري باشد. 2 اهميت ادب بي شك آنچه آدمي را گرانقدر ساخته و از رسته جنبندگان به صف آدميان و از آنجا به اوج جهان فرشتگان پرواز ميدهد، آراستگي به آداب و منشهاي شايسته است. ضعف اندوختههاي حوزوي و كاستيهاي علمي يا بيگانگي با برخي دانشها، از عالم دين، ممكن است ناديده گرفته شود؛ ولي كوتاهي در رعايت آداب از وي پسنديده نيست؛ زيرا نخستين ثمرهاي كه از فرد عالم اميد ميرود، ظاهري شايسته و رفتاري مؤدبانه است. اگر آداب پسنديده از همه سزاوار است از طلايه داران علم و تبليغ دين، سزاوارتر است و از آنجا كه روحاني، نشان دين دارد، گفتار و كردارش به نام دين تمام ميشود؛ زيرا مردم، حركات و رفتار و گفتار او را الگوي ديني خود ميدانند. از اينرو در آداب و رفتار او دقيق ميشوند و همان طور كه گاه برخوردي شايسته و رفتاري آميخته با ادب، از دهها پند و سخن مؤثرتر خواهد بود، گاهي يك بيادبي و مسامحه كاري در معاشرت با مردم، سبب از بين رفتن اعتماد و كمرنگ شدن اعتقادات ديني مردم خواهد شد. درست است كه برخي از آداب، بظاهر ساده و جزئي به نظر ميرسد اما هميشه نمونههاي ساده و جزئي بيانگر حالات دروني و نشانگر شخصيت انساني است؛ زيرا روحيات و خلقيات در لابلاي اعمال و رفتار انسان جلوه ميكند؛ لذا بايد بسيار مواظب رفتار و كردار خود بود؛ مبادا با حركتي نسنجيده آسيبي به عقايد مردم وارد شود. پيش ارباب خرد، مايه ايمان ادب است // لاجرم پيشه مردان سخندان ادب است بيادب را به سماوات بقا منزل نيست // در سماوات بقا منزل مردان ادب است دامن عقل و ادب گير كه در راه يقين // بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است آدميزاده اگر بيادب است آدم نيست // فرق در جنس بني آدم و حيوان ادب است عاقبت هر چه كند خواجه پشيمان گردد // آنكه از وي نشود هيچ پشيمان ادب است كردم از عقل سؤالي كه بگو ايمان چيست؟ // عقل در گوش دلم گفت كه ايمان ادب است چشم بگشا و ببين جمله «كلام الله» ر // آيه، آيه همگي معني قرآن ادب است 3 امام صادق عليه السلام ميفرمايد: «ان اجلت في عمرك يومين فاجعل احد هما لادبك لتستعين به علي يوم موتك؛ 4 اگر از زندگاني ات دو روز مهلت داده شوي يكي را براي ادب [و پرورش] خويش قرار ده تا با آن براي روز مردنت كمك بگيري.» و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «ان هذا العلم والادب ثمن نفسك فاجتهد في تعلمها، فما يزيد من علمك وادبك يزيد في ثمنك وقدرك؛ فان بالعلم تهتدي الي ربك وبالادب تحسن خدمة ربك؛ براستي كه ارزش جان تو به همين علم و ادب است، بنابراين كوشش كن تا به خودت بياموزي؛ زيرا هرچه علم و ادبت زياد شود قدر و قيمت تو افزايش مييابد؛ زيرا با علم به سوي پروردگارت هدايت ميشوي وبا ادب، به پروردگارت خوب خدمت ميكني.» از خدا جوييم توفيق ادب // بيادب محروم گشت از لطف رب بيادب تنها نه خود را داشت // بد بلكه آتش در همه آفاق زد 5 دين سراپا سوختن اندر طلب // انتهايش عشق و آغازش ادب آبروي گل، ز رنگ و بوي اوست // بيادب، بيرنگ و بو، بيآبروست ادب از همگان نيكو است و از طلبه نيكوتر؛ زيرا زير لواي سربازي حضرت مهدي عليه السلام است. حضرت صادق عليه السلام به يكي از يارانش ميفرمايد: «يا شقراني، ان الحسن من كل احد حسن، وانه منك احسن؛ لمكانك منا. وان القبيح من كل احد قبيح وانه منك اقبح؛ 6 اي شقراني! نيكويي از هركه صادر شود نيكو است ولي از تو بهتر است به دليل [انتساب] جايگاهت نسبت به ما و جدا زشتي از هر كس زشت و قبيح است ولي همان قبيح اگر از تو سر زند زش تتر است.» اسوه ادب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اسوه همه آداب، احوال و افعال است و هر فردي به اندازه پيروياش از آن حضرت، از خرمن ادب بهره ميبرد. كمال ادب مشروط به پيروي كامل از آن بزرگوار است؛ زيرا تربيت كننده وي خداست؛ امام صادق عليه السلام فرمود: «ان الله تعالي ادب نبيه فاحسن تاديبه؛ 7 خداي متعال پيامبرش را تربيت كرد [و پرورش داد] و بسيار نيكو تربيتش كرد.» اميرالمؤمنين عليه السلام نيز فرمود: «ان رسول الله صلي الله عليه و آله ادبه الله عزوجل وهو ادبني وانا اؤدب المؤمنين؛ 8 خداي عزيز و جليل رسول الله را تربيت كرد و او مرا تربيت كرد و من به تربيت مؤمنان ميپردازم.» ادب انبيا با خداوند در اينجا دو نمونه از ادب انبيا با خداوند متعال را بيان ميكنيم: الف) حضرت ايوب عليه السلام در مقام دعا و درخواست حاجت عرض ميكند: «اني مسني الضر وانت ارحم الراحمين» ؛ 9 « [پروردگارا!] ، دچار گرفتاري شدهام و تو مهربانترين رحم كنندگاني.» او نگفت: خدايا مرا گرفتار كردي يا به مشكلات انداختي. ديگر آنكه درخواست رحم از خداوند را به صورتي مؤدبانه بيان ميكرد: «تو ارحم الراحميني» و نگفت: به من رحم كن. و از به كار بردن لفظ امر - هرچند در مقام استدعا - خودداري كرد. ب) حضرت ابراهيم عليه السلام در مقام معرفي و ستايش پروردگار ميگويد: «والذي هو يطعمني ويسقين واذا مرضت فهو يشفين...» ؛ 10 « [پروردگار جهانيان، خدايي است كه..] . و كسي است كه او سير و سيرابم ميسازد و هنگامي كه بيمار شوم پس او شفايم ميدهد.» در اينجا دو تعبير مطرح است: خوبيها و نعمتها را با صيغه غايب به پروردگار نسبت ميدهد و بيماري را با صيغه متكلم به خود نسبت ميدهد. مريدان و اهل لغزش ماجراي برخورد غلط اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله با يك عرب بياباني براي شيوه مردمداري مؤثر است: «... و روزي اعرابياي بيامد و از او چيزي درخواست، او را بداد؛ پس گفت: در حق تو احسان كردم؟ اعرابي گفت: نه احسان كردي و نه اجمال، مسلمانان از اين سخن در خشم شدند و قصد وي كردند، پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: دست باز داريد، پس برخاست و در خانه رفت و اعرابي را بخواند و در عطاي خود مزيد فرمود: پس گفت: نيكو كردم؟ گفت: آري. خداي (عزوجل) تو و اهل و عشيره تو به خير كناد. پيغامبر گفت: «انك قلت ما قلت، وفي نفس اصحابي شي ء من ذلك فان احببت فقل بين ايديهم ما قلت بين يدي حتي يذهب من صدورهم ما فيها عليك. 11 » گفت: چنين كنم و چون روز ديگر بود، يا شبانگاه آن روز، بيامد. پيغامبر صلي الله عليه و آله گفت: همچنين است كه ميگويي، خداي (عزوجل) تو را و اهل و عشيره تو را به خير كناد. پيغامبر صلي الله عليه و آله گفت: داستان من و داستان اين اعرابي چون داستان مردي است كه ناقهاي داشت و از او برميد و مردمان از پس وي برفتند و از ايشان جز رميدن ناقه زيادت نشد. پس صاحب ناقه گفت كه مرا با ناقه من بگذاريد كه من بر او رفيق ترم و به حال او داناترم. پس قدري از گياه زمين براي او به دست گرفت و او را بازگردانيد و «هوي هوي» ميگفت: تا بيامد، پس بگرفت و بخوابانيدش و پالان بر پشت وي نهاد و برنشست و من اگر به شما بگذاشتمي آن ساعت كه او گفت آنچه گفت، شما او را بكشتيدي و او در آتش رفتي.» 12 با بيادبان تحمل بيادبي و تندخويي و درشتي ديگران يكي از نشانههاي بزرگواري انسان است. قرآن كريم يكي از ويژگيهاي «عبادالرحمن» را همين نكته ميداند: «واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ «وقتي جاهلان آنان را مخاطب قرار ميدهند [و سخنان جاهلانه گويند] سلام ميگويند.» امامان معصوم كه مظهر بزرگواري و ادب بودند، همواره در برخورد با جاهلان به گونهاي رفتار ميكردند كه جاهلان منقلب ميشدند و تحولي در عمق جانشان ايجاد ميشد. «در ايامي كه حضرت علي عليه السلام زمامدار كشور اسلامي بود گاه و بيگاه به بازار ميرفت و به مردم و كاسبان تذكراتي ميداد و متخلفان را با شلاق تهديد ميكرد. روزي هنگام عبور از بازار خرمافروشان، كنيزي را گريان ديد و علتش را پرسيد. جواب داد: من خدمتكار خانهاي هستم. از اين مغازه خرما خريدم و به منزل بردم؛ ولي آنها نپسنديدند؛ آوردهام كه پس بدهم، فروشنده قبول نميكند. حضرت به مرد كاسب فرمود: اين خدمتكار است، از خود اختياري ندارد. شما خرما را بگير و پولش رابرگردان. مرد از حضرت درخواست كرد كه در كار او دخالت نكند. به او گفتند: چه ميكني، اين اميرالمؤمنين است. مرد خود را باخت و رنگش پريد؛ فورا خرما راگرفت و پولش را پس داد. سپس خاضعانه به امام عرض كرد: يا علي دوست دارم از من راضي شويد. حضرت فرمود: «ما ارضاني عنك اذا وفيتهم حقوقهم؛ رضايت من وقتي است كه حق و حقوق مردم را به طور كامل بپردازي.» 13 «وذي سفه يواجهني بجهل واكره ان اكون له مجيبا يزيد سفاهة وازيد حلما كعود زاد في الاحراق طيبا» 14 «بسا نابخرد كه با من زبان به ناداني گشايد و من گفتن پاسخ را خوش نميدارم. وي ناداني فزايد و من حلم؛ همچون عود كه به سوختن خوشبوتر شود.» ابن اثير گويد: «امام موسي بن جعفر عليه السلام، به آن جهت كاظم [فرو برنده غضب] نام گرفت كه همواره به كساني كه به او بدي ميكردند نيكي مينمود.» 15 «ليس الجمال باثواب تزيننا ان الجمال جمال العلم والادب» 16 «زيبايي به جامهاي نيست كه خود بدان آراييم. زيبايي، زيبايي دانش و ادب است.» راههاي تحصيل ادب الف) توجه به زشتي برخي كارها: به حضرت عيسي عليه السلام گفتند: «چه كسي تو را باادب، بار آورد؟» فرمود: «ما ادبني احد، رايت قبح الجهل فجانبته؛ 17 كسي مرا ادب نياموخت، زشتي جهل را ديدم، از اينرو از آن دوري كردم.» نيز اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد: «كفاك مؤدبا لنفسك تجنب ماكرهته من غيرك؛ 18 براي تربيت خودت همين بس كه از هرچه از ديگران نميپسندي، دوري كني.» «لقمان را گفتند: ادب از كه آموختي؟ گفت: از بيادبان، هرچه از ايشان در نظرم ناپسند آمدي از فعل آن پرهيز كردمي.» 19 ب) بالابردن علم و آگاهي: ادب از فهم سرشار و ادراك حقايق نشات ميگيرد و بيادبي از جهل و ناداني. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «اذا زاد علم الرجل زاد ادبه؛ 20 هنگامي كه آگاهي انسان بالا رود، ادبش رو به فزوني مينهد.» ج) همنشيني با عالمان و خوبان: حضرت علي عليه السلام ميفرمايد: «جالس الحلماء تزدد حلما؛ 21 با بردباران مجالست كن تا حلمت زياد شود.» حضرت سجاد عليه السلام ميفرمايد: «مجالس الصالحين داعية الي الصلاح؛ 22 جلسههاي صالحان [در جان انسان] كشش و انگيزه صلاح ايجاد ميكند.» اصحاب حضرت عيسي عليه السلام از او پرسيدند: «اي روح الله، با چه كسي همنشين شويم؟ فرمود: «من يذكركم الله رؤيته ويزيد في علمكم منطقه ويرغبكم في الآخرة عمله؛ 23 كسي كه ديدن او شما را به ياد خدا اندازد و گفتار او به علم شما بيافزايد و كردار او شما را در كار آخرت راغب گرداند.» ادب در برابر بزرگان امام كاظم عليه السلام ميفرمايد: «عظم العالم لعلمه ودع منازعته؛ 24 عالم را براي علمش تعظيم و نزاع با او را رها كن.» «از عالم جليل القدر وحيد بهبهاني پرسيدند: چگونه به اين مقام رسيده اي؟ فرمود: اگر به جايي رسيدهام، مرهون احترامي است كه براي علماي اسلام قائل بودهام.» 25 جلوههاي احترام 1. ترك تكذيب: گفته يك عالم را اگر تنها با عقيده شما هماهنگ نيست، تكذيب نكنيد زيرا حضرت امير عليه السلام ميفرمايد: «در برابر عالم زياد نگوييد: قال فلان وقال فلان خلافا لقوله» 26 2. خدمت: حضرت امير عليه السلام: «اذا رايت عالما فكن له خادما؛ 27 هرگاه عالمي ديدي كمر به خدمت او ببند!» 3. ديدار و زيارت: حضرت امام باقر عليه السلام به ما ميآموزد: «اذا جلست الي عالم فكن علي ان تسمع احرص منك علي ان تقول، وتعلم حسن الاستماع كما تتعلم حسن القول ولا تقطع علي احد حديثه؛ هنگامي كه در محضر عالمي نشستي، بر شنيدن و فراگرفتن حريصتر باش تا سخن گفتن، و خوب گوش دادن را بياموز؛ همان گونه كه خوش گفتاري را ميآموزي و سخن هيچ كس را قطع مكن.» ادب با خانواده سعادت انسانها وابسته به ادب در محيط خانواده، يعني احترام به پدر و مادر و همسر و فرزند است، خانوادههايي كه بر طبق اصول و ضوابط انساني با هم معاشرت ندارند و به يكديگر احترام نميكنند، از احساس لذت و صفاي زندگي محرومند و زندگي آنان يك زندگي حيواني است. براي ايجاد صفا و صميميت، لازم است سخن گفتن با پدر، مادر، برادر و خواهر مؤدبانه و همراه با حفظ شخصيت يكديگر باشد. پوشش و لباس، جلف و زننده نباشد؛ از زحمتها و تلاشهاي همديگر قدرداني شود و حرمت و حريم يكديگر پاس داشته شود. علامه طباطبايي رحمه الله به احترام عيال و اولاد خود از جا بلند ميشد. همسر علامه ميگويد: «بين من و ايشان تعارفات مرسوم وجود دارد. ايشان هرگز با تعبيري سبك نام مرا نبرده و مرا به اسم تنها صدا نزده است.» فصل دوم فصل دوم اين كتاب در آداب فردي است كه يكي دو عنوان را مرور ميكنيم. اهتمام به شان مسجد: مسجد، جايگاه عبادت و از تقدسي ويژه برخوردار است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «من مشي الي مسجد من مساجد الله فله بكل خطوة خطاها حتي يرجع الي منزله عشر حسنات ومحي عنه عشر سيئات ورفع له عشر درجات...؛ 28 هر كه به سوي يكي از مسجدهاي خدا به راه افتد تا به منزل بازگردد در برابر هر گامي كه برمي دارد ده حسنه دارد و ده گناهش از بين ميرود و ده درجه، بر مقامش افزوده ميشود.» پيامبر صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «المؤمن في المسجد كالسمك في الماء؛ 29 مؤمن در مسجد بسان ماهي در آب است.» و نيز ميفرمايد: «من كان القرآن حديثه والمسجد بيته بني الله له بيتا في الجنة؛ 30 هر كه گفتارش قرآن و خانهاش مسجد باشد، خدا برايش در بهشت خانهاي بنا كند.» برخي از آداب حضور در مسجد 1. بايد آراسته و با زينت ظاهري و معنوي وارد مسجد شد: «يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد...» 31 2. كساني كه ناپاكند و مانع شرعي دارند به مسجد نروند و نبايد در آن توقف كنند. 3. اگر مسجد نجس شد بايد به سرعت تطهير و پاكيزه شود. 4. خوابيدن در مسجد مكروه است. 5. انسان هنگام ورود مستحب است باپاي راست و با وضو وارد شود. تميز و نظيف و خوشبو باشد؛ از مسجدها به عنوان راه ميان بر استفاده نكند و پيش از ورود، خود را معطر كند. 6. همسايگان مسجد، نمازشان را در مسجد بخوانند. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «لاصلاة لجار المسجد الا في المسجد؛ 32 نماز همسايه مسجد، نماز نيست جز در مسجد.» 7. پرهيز از بوي بد پا، جوراب، بدن، دهان و.... علي عليه السلام ميفرمايد: «من اكل شيئا من المؤذيات ريحها فلا يقربن المسجد؛ 33 هر كه چيزي را كه بويش آزار دهنده است خورده باشد، به مسجد نرود.» و پيامبر صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «تعاهدوا نعالكم عند ابواب مساجدكم؛ 34 دم در مسجدهايتان كفشهاي خود را وارسي كنيد.» 8. امام صادق عليه السلام فرمود: «جنبوا مساجدكم الشراء والبيع والمجانين... والضالة والاحكام والحدود ورفع الصوت؛ 35 خريد و فروش و حضور ديوانه... و جاي پيداكردن گمشدهها و اجراي احكام و حدود و فرياد و آواز را از ساحت مسجدهايتان دور كنيد.» و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «در آخرالزمان گروهي پيدا ميشوند كه به مساجد ميآيند؛ ذكرشان، گفتگو و محبت دنياست؛ با اين گروه همدم مشويد؛ زيرا خدا نيازي به چنين مردمي ندارد.» 36 9. رو به قبله: علي عليه السلام ميفرمايد: «من السنة اذا جلست في المسجد ان تستقبل القبلة؛ 37 جزو سنت [اسلامي است كه وقتي در مسجد نشستي رو به قبله بنشيني.» 10. انتظار نماز: پيامبر صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «الجلوس في المسجد لانتظار الصلاة عبادة مالم يحدث. قيل: يا رسول الله وما الحدث؟ قال: الاغتياب؛ 38 در مسجد نشستن به انتظار رسيدن وقت نماز، عبادت است؛ مادامي كه حدثي سر نزند. پرسيدند: حدث چيست؟ فرمود: غيبت كردن.» 11. مسجد پرثمر: حضرت رسول صلي الله عليه و آله به ابوذر فرمودند: «يا اباذر كل جلوس في المسجد لغو الا ثلاثة. قراءة مصل او ذاكر الله تعالي او سائل عن علم؛ 39 اي اباذر، هر نشستي در مسجد بيهوده و لغو است؛ جز نشستن سه كس: قرائت نمازگزار يا يادكننده خداي متعال يا پرسشگر از علم.» 12. نماز تحيت هنگام ورود به مسجد: مرحوم آيت الله گلپايگاني هرگاه براي تدريس وارد مسجد اعظم ميشد با اينكه شاگردان، منتظر او بودند؛ اول نماز ميخواند. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «ان للمسجد تحية؛ قلت: وما تحيته؟ قال: ركعتان تركعهما؛ 40 [اي ابوذر] براستي كه مسجد، تحيت دارد. پرسيدم، تحيت و احترام مسجد به چيست؟ فرمودند: دو ركعت نماز است كه بخواني.» 13. نظافت: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «من كنس المسجد يوم الخميس وليلة الجمعة فاخرج منه التراب ما يذر في العين غفرالله له؛ 41 هر كه روز پنج شنبه و شب جمعه مسجد را بروبد و از آن به اندازه توطياي چشمي خاكروبه بيرون برد خدا او را بيامرزد.» 14. استغفار: به روايت ابن شهر آشوب: هر گاه امام مجتبي عليه السلام به در مسجد ميرسيد سرش را بلند مينمود و عرض ميكرد: «الهي ضيفك ببابك، يا محسن قد اتاك المسي ء فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندك يا كريم؛ 42 پروردگارا، ميهمانت به آستانه ات رسيده است.اي احسان كننده، اسائه كننده، نزدت آمده است. پساي كريم و بزرگوار به زيبايي ات، از زشتيام در گذر.» فصل سوم: آداب اجتماعي سومين فصل، در آداب اجتماعي است؛ نظير: آداب معاشرتها، سخن گفتن، شنيدن، انتقاد، امر به معروف، تبليغ، نامه، دوستي، شوخي، شادي، ورود به مجلس، رفتار با بزرگ ترها، حقوق والدين، آداب ميزبان و ميهمان، حق الناس، همسايه، بيمار. اكنون گزيدهاي از دو موضوع را نقل ميكنيم: آداب سخن شخصيت آدمي در آينه كلمات، لغات و نوع واژههايي كه در سخن به كار ميبرد پديدار ميشود. از اينرو انسانهاي بزرگ - حتي در بدترين شرايط روحي - به هيچ وجه حاضر نيستند زبان خود را با كلامي كه در خور شان آنها نيست بيالايند. آدمي مخفي است در زير زبان // اين زبان پرده، به درگاه دهان چون كه بادي پرده را در هم كشيد // سر صحن خانه شد بر ما پديد بايد عادت و كوشش كنيم تا در سخنراني و گفتگو، هم كلمات و الفاظ مؤدبانه باشد و هم نحوه بيان. همچنين وضع صورت و كيفيت آهنگ و حركتهاي سر و دست و چشم نيز بر وفق ادب باشد. برخي از آداب سخن 1. بايد كوتاه، جامع و خالي از زوايد و حاشيه روي باشد تا سبب نفرت نگردد. امير المؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «طوبي لمن انفق الفضل من ماله وامسك الفضل من كلامه؛ 43 خوشا به حال كسي كه مال اضافياش را در كف انفاق رها كند و عنان سخنان افزونش را محكم به دست گيرد.» 2. بجا و بموقع حرف زدن: گفته اند: دو سال طول ميكشد تا بچه حرف زدن را بياموزد ولي سي سال طول ميكشد تا بداند كجا بايد حرف بزند. 3. فرياد نزدن: حضرت لقمان به فرزندش ميآموزد: واغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير؛ 44 «و صدايت را آهسته ساز كه بدترين آوازها بانگ خران است.» 4. حسن گفتار: قرآن كريم ميفرمايد: «وقولوا للناس حسنا» 45 ؛ «و با مردم به زبان خوش سخن بگوييد.» ؛ «وقل لعبادي يقولوا التي هي احسن» 46 ؛ «و به بندگانم بگو: آنچه را كه بهتر است بگويند» امير المؤمنين عليه السلام ميفرمايند: «عود لسانك لين الكلام وبذل السلام يكثر محبوك ويقل مبغضوك؛ 47 زبانت را به كلام نرم و سلام گرم عادت بده كه دوستانت زياد و دشمنانت كم ميشوند.» ؛ «عود لسانك حسن الكلام تامن الملام؛ 48 زبانت را به كلام نيكو گفتن عادت ده كه از ملامت و سرزنش در امان خواهي ماند.» امام حسن عسكري عليه السلام چنين ميفرمايد: «قولوا للناس كلهم حسنا مؤمنهم ومخالفهم. اما المؤمنون فيبسط لهم وجهه وبشره، واما المخالفون فيكلمهم بالمداراة لاجتذابهم. فان يياس من ذلك يكف شرورهم عن نفسه واخوانه المؤمنين؛ 49 در مقام گفتگو با همه مردم - چه مؤمنان [و شيعيان] و چه مخالفان [شيعه] - به زبان خوش سخن بگوييد. با شيعيان، با چهره باز و خندان و با مخالفان با مدارات و نرم زباني تا [به تشيع رو آورند و] جذب شوند. اگر [گوينده] از اين نتيجه هم مايوس شود - دست كم با اين رفتار - شر آنان را از سر خود و برادران مؤمنش باز خواهد داشت.» 5. هنگام سخن گفتن به فكر شنونده نيز باشيد: بسا شنونده، حوصله شنيدن سخنان شما را نداشته باشد. 6. ملايمت و نرمش در گفتار: خداوند به حضرت موسي و هارون عليهما السلام در هنگام اعزام آنان به سوي فرعون ميفرمايد: «وقولا له قولا لينا...» ؛ 50 «اما به نرمي با او سخن بگوييد... .» 7. نحوه بيان: سخن گفتن - بويژه با جنس مخالف - نبايد تحريك آميز و شائبه آفرين باشد. 8. سنجيده گويي: اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «لسان العاقل وراء قلبه وقلب الاحمق وراء لسانه؛ 51 عاقل نخست فكر ميكند بعد حرف ميزند و نادان اول حرف ميزند، بعد فكر ميكند.» سعدي گويد: «خردمندان گفته اند: هر كه سخن نسنجد، از جواب سخن برنجد.» 52 معروف است كه هارون در خواب ديد تمام دندانهايش ريخته است. معبري، خوابش را چنين تعبير كرد: «ريختن تمام دندانها اشاره است به مردن تمام خويشاوندان خليفه، پيش از او. هارون برآشفت و حكم قتل او را صادر كرد. معبر ديگري را خواستند. او در تعبير همان خواب گفت: عمر خليفه از همه بستگان و خويشاوندانش طولانيتر خواهد شد. هارون، از اين بيان خيلي خشنود شد و به او خلعت داد!» بديهي است هر دو تعبير به يك معنا است؛ ولي هارون از يك بيان آن چنان ناراحت ميشود كه حكم اعدام صادر ميكند و از ديگر بيان به قدري خوشوقت ميگردد كه جايزه ميدهد.! منظوطي، نويسنده مصري ميگويد: «ابوعيينه، نابينا شد. وي نزد قاضي احمد بن داوود رفت و آمد ميكرد و سالها اين رفت و آمد ادامه داشت. او گفت: در اين سالها همواره احمد به هنگام خروج ابوعيينه به غلام خود ميگفت:اي غلام در خدمت ابوعيينه باش و همراه او بيرون برو. در اين مدت طولاني حتي يك بار هم نگفت:اي غلام دست او را بگير. چون تعبير دست او را بگير، حاكي از ترحم و حالت رنج آور نابينايي بود.» تا نيك نداني كه سخن عين صواب است // بايد كه به گفتن دهن از هم نگشايي گر راست سخن گويي و در بند بماني // به زان كه دروغت دهد از بند رهايي 53 9. سخن مفيد باشد: حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «خير القول ما نفع؛ بهترين گفتار آن است كه سودي دهد.» 10. تكيه كلامهاي زايد را بايد با تمرين حذف كرد. 11. در بين سخن ديگران نبايد حرف زد: سعدي گويد: «هر كه در پيش سخن ديگران افتد تا مايه فضلش بدانند، پايه جهلش بشناسند!» ندهد مرد هوشمند جواب // مگر آنگه كز او سؤال كنند گر چه بر حق بود فراخ سخن // حمل دعويش بر محال كنند 54 12. در چندجا سخن گفتن مكروه است: تشييع جنازه، نزد مصيبت زده، قبرستان، نزد بيمار - جز در موردي كه خودش مشتاق باشد -، مجلس علم، هنگام اجابت مزاج و در سرويس بهداشتي. آداب شوخي گر چه مزاح و شوخي در جاي خود بسي پسنديده است؛ اما اگر با شرايط و آدابش توام نباشد، پيامدهاي نامطلوبي در پي خواهد داشت. گوشهاي از اين آداب را باز خواني ميكنيم: 1. منطقي و بحق باشد: شوخي به معناي بيادبي، حرفهاي لغو و بيهوده، سخن بيجا و نيش دار نيست. آن خوشمزگي كه باعث آبرو ريزي افراد يا فاش شدن اسرار ديگران شود گناه است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «اني لامزح ولا اقول الا حقا؛ 55 براستي من مزاح ميكنم، ولي جز حق بر زبان نميآورم.» «گروهي در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بودند. مردي از اصحاب برخاست تا بيرون رود، ولي فراموش كرد كفشهاي خود را بردارد، يكي از اصحاب كفشهاي او را مخفي كرد. مرد بازگشت و گفت: كفشهاي من كجاست؟ گفتند: ما كفشهاي تو را نديديم. حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مؤمني را ميترسانيد؟ عرض كردند: شوخي ميكنيم. حضرت دو يا سه بار سخن خود را تكرار فرمود: فكيف بروعة المؤمن؛ زجر دادن مؤمن چه زشت است؟» 56 يكي از ياران اميرالمؤمنين علي عليه السلام از ايشان پرسيد: شخصي با گروهي نشسته است. بين آنان سخناني گفته ميشود و آنان با هم مزاح و شوخي ميكنند و ميخندند آيا اشكالي دارد؟ حضرت فرمود: «لاباس مالم يكن، فظننت انه عني الفحش، ثم قال: ان رسول الله صلي الله عليه و آله كان ياتيه الاعرابي فيهدي اليه الهدية، ثم يقول مكانه: اعطنا ثمن هديتنا، فيضحك رسول الله صلي الله عليه و آله وكان اذا اغتم يقول: ما فعل الاعرابي ليته اتانا؛ 57 باكي نيست تا آنجا كه نباشد - و گمانم كه مقصودش فحش بود - [يعني در صورتي كه به فحش و هرزه گويي نكشد و فحش در آن نباشد] . سپس فرمود: شيوه رسول خدا صلي الله عليه و آله اين گونه بود كه عرب بياباني نزدش ميآمد و هديهاي برايش ميآورد و همانجا ميگفت: بهاي هديه ما را بده، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله ميخنديد و هر زمان كه اندوهگين ميشد ميفرمود: آن عرب بياباني چه شد؟ كاش نزد ما ميآمد.» بنابراين، بسياري از شوخيهاي رايج كه با توهين و تمسخر فردي همراه است و يا شوخيهايي به نام قوم و مردم يك شهر همچون عرب، ترك، فارس و... نارواست. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «ان الرجل ليتكلم بالكلمة في المجلس، ليضحكهم بها، فيهوي في جهنم ما بين السماء والارض؛ ويل للذي يحدث فيكذب ليضحك القوم، ويل له، ويل له، ويل له؛ 58 كسي در جلسهاي كلمهاي ميگويد تا اهل مجلس را بخنداند، در نتيجه به اندازه فاصله آسمان تا زمين در قعر جهنم سقوط ميكند. واي بر كسي كه هنگام سخن، دروغ ميبافد تا مردم را بخنداند!! واي بر او! واي بر او! واي بر او!» 2. شرايط زمان و مكان و روحيات شخصي: بايد شرايط روحي، سني و موقعيت زماني طرف گفتگو رعايت شود. گاهي شخص مقابل، از نظر روحي آمادگي شوخي ندارد؛ مانند شوخي با شخص بيمار يا در حال خواب و مطالعه. در اين موارد نبايد با او شوخي كرد. اگر اين نكته رعايت نشود، شوخي نقش صحيح خود را از دست خواهد داد و به جاي نشاط، جنگ و نزاع ايجاد خواهد شد. بسياري از كينهها و برخوردها ابتدا از يك شوخي بي جا سرچشمه گرفته و به تدريج به نقطه خطرناكي رسيده است. 3. رعايت اعتدال: اندازه شوخي را بايد رعايت كرد. همچون نمك غذا كه اگر زياد باشد، از شوري نميتوان آن طعام را خورد و اگر كم باشد غذا بي مزه ميشود و تنها در صورتي كه نمك آن اندازه باشد غذايي مطبوع و خوشمزه ميشود. اندازه نگهدار كه اندازه نكوست // هم لايق دشمن است و هم لايق دوست اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «الكامل من غلب جده هزله؛ 59 انسان كامل، كسي است كه جديهايش بر شوخيهايش غالب باشد.» 4. تناسب سني، جنسي و رعايت جهات شرعي: مثلا بانامحرم نبايد شوخي كرد. ابوبصير ميگويد: «در كوفه به يكي از بانوان، درس قرآن ميآموختم. روزي با او شوخي كردم. پس از آن خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم، آن حضرت فرمود: اين چه سخني بود كه به آن زن گفتي؟ من از شدت شرم صورتم را با دستم پوشاندم. امام عليه السلام فرمود: لاتعودن اليها؛ 60 مبادا هرگز نزد آن زن برگردي!» گوشهاي از زيانهاي شوخي زياد: 1. از بين رفتن حرمت، شخصيت و اعتبار انسان: انسان در جامعه، نيازمند شان و اعتبار اجتماعي است. شوخي زياد اين اعتبار و ارزش را از بين ميبرد. حضرت امير عليه السلام فرمودند: «كثرة المزاح تذهب بماء الوجه و كثرة الضحك تمحو الايمان؛ 61 كثرت مزاح آبرو را ميريزد و خنده زياد، ايمان را نابود ميسازد.» نيز فرمودند: «من كثر مزاحه استحمق؛ 62 هر كه مزاحش زياد باشد نادان و احمق به شمار ميرود.» در عصر امام سجاد عليه السلام مرد ياوه گويي بود كه مردم رابا حركات خنده آور خود ميخنداند و مردم او را «دلقك» ميخواندند. روزي از كنار امام عليه السلام رد شد و گفت: «اين مرد، مرا خسته كرده است. هر كاري ميكنم نميخندد.» و براي اينكه بتواند امام عليه السلام را بخنداند، عباي آن حضرت را از دوشش برداشت و فرار كرد. حضرت به او اعتنايي نكرد. ديگران او را دنبال كردند و عبا را از او گرفتند و به حضور امام عليه السلام آوردند. امام عليه السلام فرمود: «او چه كسي بود؟» گفتند: «مردي دلقك و ياوه سراست كه مردم مدينه را با كارهاي خود ميخنداند.» فرمود: «به او بگوييد: ان لله يوما يخسر فيه المبطلون؛ 63 قطعا خداوند متعال روزي دارد كه در آن روز - قيامت - [ياوه سرايان و] بيهوده گرايان زيان ميبينند.» 2. جرات مردم بر جسارت به انسان: يكي ديگر از آثار زشت مزاح زياد كه نتيجه امر قبلي است عبارت است از جري شدن مردم بر انسان. از اينرو حضرت صادق عليه السلام فرمودند: «لاتمازح فيجترا عليك؛ 64 مزاح مكن كه بر تو جرات پيدا ميكنند.» 3. عداوت و دشمني: شوخي زياد و بي مورد موجب كينه و دشمني ميشود. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «المزاح يورث الضغائن 65 ؛ مزاح، كينهها را در پي دارد.» نيز فرمود: «دع المزاح، فانه لقاح الضغينة 66 ؛ مزاح را رها كن كه بذر كينه است.» نيز فرمودند: «لكل شي ء بذر و بذر العدواة المزاح؛ 67 هر چيزي بذري دارد و بذر دشمني مزاح است.» پي نوشت: 1) اين كتاب به پيشنهاد مركز متون نوشته شده و توسط آن مركز بازنگاري و ويرايش شده است. 2) الميزان، ج 6، ص 255 (تفسير آيه 120 سوره مائده) . 3) سنن النبي، ص 7، مقدمه. 4) كافي، ج 8، ص 150، ح 132. 5) مثنوي، دفتر اول، بيت 79 - 80. 6) بحارالانوار، ج 47، ص 349 - 350. 7) همان، ج 17، ص 8. 8) همان، ج 77، ص 267. 9) انبياء/83. 10) شعراء/79 - 80. 11) يعني: تو قبلا سخني گفتي و اثر سوء آن در دل يارانم ماند، اگر ميخواهي همين تعبيري كه نزد من گفتي، در حضور آنان بگو تا كدورتي كه از توبه دل دارند از بين برود. 12) ترجمه احياء علوم الدين، ج 2، ص 770 - 792. 13) بحارالانوار، ج 43، ص 350. 14) ديوان منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام، ص 82، بند 37. 15) منتهي الآمال، ج 1، ص 345. 16) ديوان منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام، ص 76، بند32. 17) بحار، ج 14، ص 326. 18) شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 49. 19) گلستان سعدي، باب 2، در اخلاق درويشان. 20) شرح غررالحكم، ج 4، ص 585. 21) همان، ص 373. 22) بحارالانوار، ج 78، ص 141. 23) اصول كافي، ج 1، ص 39. 24) بحارالانوار، ج 75، ص 309. 25) وحيد بهبهاني، ص 136 26) مستدرك الوسائل، ج 17، ص 200. 27) شرح غررالحكم، ج 3، ص 13. 28) وسائل الشيعه، ص 386. 29) همان، ص 198. 30) همان. 31) اعراف/31. 32) بحارالانوار، ج 83، ص 379، باب 30، ح 47. 33) وسائل الشيعه، ج 5، ص 227. 34) همان، ج 5، ص 229. 35) همان، ص 233. 36) بحارالانوار، ج 83، ص 368 - 369. 37) همان. 38) همان، ص 384. 39) همان، ج 83، ص 370. 40) وسائل الشيعه، ج 5، ص 248. 41) همان، ص 238. 42) مستدرك الوسائل، ج 3، ص 437. 43) بحارالانوار، ج 71، ص 283. 44) لقمان/19. 45) بقره/83. 46) اسراء/53. 47) شرح غررالحكم، ج 4، ص 329. 48) همان. 49) بحارالانوار، ج 71، ص 309. 50) طه/44. 51) نهج البلاغه، حكمت 40. 52) گلستان، باب 8، در آداب صحبت. 53) گلستان، باب 8، در آداب صحبت. 54) همان، باب 8. 55) بحارالانوار، ج 16، ص 298. 56) الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 484. 57) اصول كافي، ج 2، ص 663. 58) امالي، شيخ طوسي، ص 536 - 537. 59) شرح غرر الحكم، ج 2، ص 162. 60) بحارالانوار، ج 46، ص 258. 61) بحارالانوار، ج 72، ص 259. 62) شرح غررالحكم، ج 5، ص 195. 63) بحارالانوار، ج 46، ص 68. 64) وسائل الشيعه، ج 12، ص 118. 65) تحف العقول، ص 86. 66) شرح غررالحكم، ج 4، ص 18. 67) همان، ج 5، ص 24. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره47