روحتان سرما خورده است! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روحتان سرما خورده است! - نسخه متنی

مرضيه معينى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
روحتان سرما خورده است!
مرضيه معينى
افسردگى، بارها و بارها اين واژه را شنيده و شايد به گونه‏اى با آن درگير شده‏ايد. لابد اقدام بعدى‏تان اين بوده كه بدانيد اصلاً اين افسردگى چيست و كيست و از كجا پيدايش شده است. پس شروع به خواندن كلى كتاب و مجله كرده‏ايد ولى مأيوس از شناخت اين جناب تازه‏وارد دست آخر از مطب پزشك و روانشناس سر در آورده‏ايد. شايد هم بى‏خيال نشسته‏ايد تا شايد فرجى حاصل شود و از دست اين مهمان ناخوانده خلاص شويد؛ لابد براى همين است كه الان هم مشغول خواندن اين مطلب هستيد. تازه لابد گوش‏تان هم از شنيدن جملاتى چون، دنيا زيباست و دنيا را با چشم سوم بنگر، پر است. شايد هم خسته شده‏ايد و حوصله گوش دادن به اين مزخرفات را هم نداريد. هر كارى كه از دست‏تان برآمده كرده‏ايد ولى نتيجه‏اى نگرفته‏ايد حالا هم مرتب ورزش مى‏كنيد ولى باز خسته‏ايد سركار مى‏رويد ولى راضى نيستيد. با خودتان غريبه‏ايد، به خودتان استراحت مى‏دهيد ولى سرحال نيستيد، زياد مى‏خنديد، همه را به خنده وامى‏داريد ولى چيزى از درون به شما مى‏گويد كه تا كى مى‏خواهى لبخند بزنى. مرتب گريه مى‏كنيد ولى دل‏تان همچنان لبريز از غم است و خودتان هم دردتان را نمى‏فهميد. شايد هم مى‏خواهيد بگرييد، ولى اشك چشمان‏تان خشك است. مى‏خواهيد فرياد بزنيد، ولى چيزى راه گلوى‏تان را بسته است كه حتى آه هم نمى‏توانيد بكشيد و چشمان‏تان ثابت و دلمرده است، ولى همچنان صبورى مى‏كنيد، دادتان را همه مى‏شنوند ولى فريادتان تمامى ندارد و خودتان مانده‏ايد كه با اين بدخلقى و بى‏حوصلگى كه داريد چه كنيد؟ مى‏دانيد كه كم‏خون و ضعيف نيستيد ولى چرا نيرو نداريد و روى پا نيستيد و گاهى نيز از سر خوشبختى احساس درماندگى و خلأ مى‏كنيد.
متأسفانه آمار افسردگى در بين دختران و زنان جوان كه فرزندان دو تا دوازده ساله دارند بالا است. خانم‏هايى كه اصلاً قبول ندارند كه بيمارند، چه رسد به يكسرى درمان‏هاى سطحى مثل مثبت‏انديشى، توكل كردن، اميدوار بودن و سرگرم شدن به يكسرى فعاليت‏ها و در آخر هم مصرف دارو.
از لحاظ علمى اگر اين حالت‏ها در فرد بيش از حدى باشد كه توان زندگى كردن را از او بگيرد به طورى كه ادامه زندگى برايش معنايى نداشته باشد و نيز نسبت به فعاليت‏هايى كه قبلاً داشته، پشت كرده باشد و به مدت زيادى اين حالت‏ها را داشته باشد، آن وقت اين مشكل، بيمارى است چون از حالت عادى خارج شده است.
ظاهر روح‏تان با يكسرى درمان‏ها بهتر مى‏شود ولى باطن روح‏تان زخم خورده است كه از جهان اطراف‏تان بر روى قلب‏تان مى‏نشيند كه آن را در اعماق وهم در سطحى‏ترين لايه‏هاى بدن‏تان حس مى‏كنيد. محيط و روح‏تان در تقابل با يكديگر است و بر هم اثر مى‏گذارد و هر روز شاهد كنش و واكنش بين موجودات هستيد و هر چقدر اين وضعيت با روح‏تان مخالف باشد ماندنى‏تر است. گاهى آنقدر دل‏تان مى‏گيرد كه مى‏خواهيد روح‏تان پر بكشد حتى براى چند لحظه مثل پرستوى مهاجرى كه در فصلى از سال به سرزمين ديگر مهاجرت مى‏كند، ولى بالاخره او به جاى قبلى خود برمى‏گردد. چون خانه او دل است. روحتان نيز به خاطر زندگى آزرده مى‏شود و به شكل عنصرى ماندگار، در تار و پود بدن‏تان مى‏نشيند به طورى كه يك كودك دو ساله هم اين پرستوى مهاجر را با خود دارد و يا مى‏تواند توسط مادرش آن را به خانه دل خود راه دهد و اگر نتواند با او سازگار شود در آينده مشكلاتى براى خود پديد مى‏آورد. شايد تعجب كنيد اگر بدانيد كه افراد افسرده آدم‏هاى موفقى هستند، مى‏گوييد مگر مى‏شود؟ آنها به خاطر عشق به كارشان يا هدف بزرگى كه دارند موفق‏اند، ولى باز ته وجودشان اين عنصر ماندگار را دارند. ماندگارى مى‏گويد كه در اين وضعيت مى‏مانيد چه بخواهيد و چه نخواهيد. از دست اين پرنده مسافر نمى‏توانيد فرار كنيد، چون او همه جا خواهد بود و در همه جا خودش را نشان مى‏دهد، حتى در بهترين لحظات و آن هم بعد از چند ثانيه خوشنودى مثل نسيمى وجودتان را نوازش مى‏دهد كه چندان هم خوشايند نيست. اين احساس ناخوشايند در لحظه استراحت، در نيايش و در خلوت خود همراه‏تان است.
زمانى كه نوزاد از مادرش جدا مى‏شود تا موقع برگشتن او احساس تنهايى و ترس مى‏كند، چون به او وابسته و نيازمند است و در غياب مادر، پرنده جاى او را مى‏گيرد و تا زمان برگشتنش مادر در لانه‏اش مى‏ماند. كودكان به خاطر عدم دريافت پاداش به موقع و تكرار تنبيه و تحسين نابجا از سوى والدين‏شان كه نتيجه‏اى جز اضطراب ندارد، بودن اين پرنده را در خانه دل خود حس مى‏كنند. بين الگوى وابستگى افراطى و دور شدن از منبع توجه كه در بين كودكان سه تا شش ساله در نوسان است. و يا گم‏گشتگى هويت فردى و اجتماعى نوجوانان از جمله لانه كردن اين پرنده در دل آنهاست كه متأسفانه كودكان و نوجوانان از بودن با اين پرنده احساس خوبى ندارند و براى دور شدن از اين احساس دست به رفتارهاى ناروا مى‏زنند. بچه‏هايى كه در نيل به موفقيت، به علت شكست مرتب سرخورده مى‏شوند، چاره‏اى جز همراهى با اين پرنده را ندارند. از همه مهم‏تر آرزوى استقلالى كه بچه‏هاى نه تا دوازده سال خواهان آنند، چيزى كه پرستوى خوش اقبال دارد، هر كجا كه بخواهد مى‏رود و هر كجا كه بخواهد سفر مى‏كند و به همه جا سرك مى‏كشد و متأسفانه اين بچه‏ها آن را ندارند. از جمله موارد استقلال‏شان كنجكاوى، توانايى تصميم‏گيرى در مورد علاقه‏ها، انگيزه‏ها و سرنوشت خودشان ??ست. آرزويى كه براى آنها يك نياز و هدف است ولى مرتب والدين آنها در مقابل آرزوى‏شان مى‏ايستند و توانايى مستقل شدن را از آنها مى‏گيرند، كه در نهايت بعضى از آنها با گوش دادن و راضى نگه‏داشتن والدين اين نياز را در حد يك آرزوى قلبى در دل خود نگه مى‏دارند و پا روى خواسته خود مى‏گذارند و بودن پرنده را تجربه مى‏كنند. باور كنيد كه بچه‏هاى كوچك هم اين پرنده مهاجر را در درون خود حس مى‏كنند هر چند كه نمى‏توانند مثل افراد بزرگسال بر زبان بياورند.
روح آزرده از تنگناها، كشمكش‏ها، كنترل شدن‏ها، تنگ‏نظرى‏ها، غم‏ها، بى‏توجهى‏ها، هرروز ضربه مى‏خورد. بايد روح آزرده‏تان كمى صيقل داده شود و زيبايى‏ها، دوستى‏ها براى اندك زمانى به او تزريق شود. او چيزى نيست كه براى هميشه نباشد، بودن پرنده واقعيتى است كه هر روز به سراغ‏تان مى‏آيد و شايد موهبتى است كه معناى لحظات خوش را دريابيد. او به خودش حق مى‏دهد كه به آشيانه‏اش برگردد چون ماندگار است و چون روح آزرده را نمى‏توان از صحنه روزگار پاك كرد، او جزئى از وجودتان است. حتى پس از مردن نفس هم باقى خواهد ماند. با او نفس مى‏كشيد، با او زندگى مى‏كنيد و به او مى‏گوييد كه هستيد.
و حال مشكل اين جاست كه با روح افسرده چه بايد كرد؟ بهتر آن است كه با بقا و ماندگارى اين پرستوى مهاجر سازگار و دمخور باشيد. آن هم نه با عذاب كشيدن و تحمل كردن آن، بلكه با بدرقه كردنش وقتى كه مى‏خواهد از خانه دل‏تان برود آن موقع روال زندگى‏تان را در پيش مى‏گيريد و در هنگام بازگشتش به او اجازه دهيد كه هرگونه حالتى را داشته باشد به او گله نكنيد، بلكه به او فرصت استراحت دهيد و ناراحتى خود را با انجام كارهاى تكرارى مثل حساس شدن به نظافت و پاكى و يا شك كردن در كارهاى عبادى و يا چك كردن جزئيات و يا گرفتن تصميم لحظه‏اى، كم نكنيد. بهترين كار شايد اين باشد كه به اين مسافر اندكى استراحت بدهيد. چون مى‏دانيد كه او باز مجددا از لانه دل‏تان مهاجرت خواهد كرد و دوباره سرخوشى و لذت و محبت را تجربه خواهيد كرد.
منبع :پيام زن ، مهر 1387، شماره 199
/ 1