بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
بازخوانى حقوق خانواده در پرتو سنت نبوى عبداللَّه شفايى مقدمه امروز خانواده يكى از محورىترين نهادهاى اجتماع بشرى است كه تاكنون جانشينى براى آن يافت نشده است. نقش كليدى خانواده در برآوردن نيازهاى عاطفى، فرهنگى، اقتصادى و غير آن، اين نهاد را به عنوان يك نهاد طبيعى بىبديل كه از آغاز خلقت همراه بشر بوده، تبديل نموده است. از سوى ديگر آسيبها و آفتهايى كه موجب سست شدن بنياد خانواده شده، توجه محققان را به مطالعه كاركردها و ابعاد گوناگون اين نهاد جلب نموده است. اگر قرن حاضر را قرن فروپاشى خانواده در غرب بناميم گزافه نگفتهايم، اين سيل بنيان كن به مرزهاى كشورهاى غربى محدود نمانده و از طريق وسايل ارتباطى، مهاجرت و ... كشورهاى اسلامى و جهان سوم را نيز درنورديده است. آمار رو به افزايش طلاق در كشورهاى اسلامى مايه نگرانى بسيارى از متفكران و دينداران گرديده است. تأسفانگيزتر اينكه در فرايند صنعتى شدن كشورهاى جهان سوم و ورود ماشين و صنعت از كشورهاى غربى «جنبشهاى آزادى زنان» از نوع غربى آن هم وارد اين كشورها شده است. ماهيت اين جنبشها با فرهنگ و تمدن اسلامى ناهمگون است، چه در اين ايدهها خدا جايگاهى ندارد. در جامعه و فرهنگى كه خدا حضور نداشته باشد، ايثار و فداكارى و مهر و عاطفه و ساير دستورهاى اخلاقى و دينى بىمعناست. دستورهاى اخلاقى چون گذشت و مهرورزى اساس و بنياد خانواده را تشكيل مىدهد. سست شدن بنياد خانواده نيز دورنماى آينده بشر و ارزشهاى انسانى را تار و مبهم مىسازد. بر اساس اين واقعيت است كه گفتهاند: «سست شدن بنيان خانواده در قرن حاضر تهديدى براى آينده بشريت و ارزشهاى انسانى است.»(1) اين در حالى است كه متفكران مسلمان با تكيه بر تعاليم انسانساز اسلام تنها راه گريز از آثار سوء و خانمانبرانداز فرهنگ غرب را پناه بردن به معنويت و اخلاق مىدانند. آميختن حقوق و اخلاق از امتيازات نظام حقوقى اسلام است كه در بحث حقوق خانواده جا گرفته است. آميختگى فقه خانواده و اخلاق خانواده در اسلام از روى حكمت و تدبير صورت گرفته است. طبيعت خانواده اقتضاى چنين تركيبى را دارد. بلكه مىتوان گفت: نقش اخلاق در خانواده كه كانون مهر، ايثار و گذشت است بيش از حقوق مىباشد.(2) با اين وصف توجه به حقوق خانواده و ارتقاى جايگاه زن در خانواده از موضوعات مهم مورد توجه محققان، حقوقدانان و فقيهان در كشورهاى اسلامى بوده است تا شايد بتوان از اين طريق جلوى سيل مخرب فرهنگ غربى كه موجوديت خانواده را در كشورهاى اسلامى تهديد مىكند، سد نمود. از ميان روشهاى گوناگون انجام اصلاحات در حوزه حقوق خانواده بىشك اصلاح معطوف به كتاب و سنت و به اصطلاح «درون دينى» مطمئنترين و بىنقصترين روشهاى اصلاح است كه ضرورت آن غير قابل انكار مىباشد. اين تحقيق در پى آن است كه حقوق خانواده و تحوّلات آن را مطالعه كند و اين حقيقت را باز نمايد كه اوّلاً: تحول و تطبيق جريانات و نهادهاى اجتماعى با زمان يك ضرورت انكارناپذير است. ثانياً: اين وظيفه انديشوران و محققان مسلمان است كه بهترين و سالمترين نوع اصلاح و تحول را در نهادهاى اجتماعى از جمله نهاد خانواده به كار بندند. به تعبير ديگر در كشاكش ميان سنت و تجدد، ناگزير از اصلاح و ايجاد سازوارى ميان آن دو هستيم. اين اصلاح در سايه سنت نبوى بايد صورت گيرد، چرا كه در سنت نبوى نه تنها اصلاحات تاريخى در حوزه حقوق خانواده و زن انجام شد كه بنيادها و روشهاى صحيح اصلاح نيز نمايانده گرديده است. خانواده از ديدگاه پيغمبر اكرم(ص) وحى و سنت نبوى اساساً جدايىناپذيرند؛ آنچه در كتاب خدا بر پيغمبر نازل شده است با تبليغ در جامعه گسترش مىيابد و هر چه پيغمبر اكرم(ص) براى مردم مىگويد، به حكم «ما ينطق عنالهوى ان هو الا وحى يوحى» مورد تأييد و حمايت خداوند جهانيان است. پس ناگزيريم هر گاه سخن از ديدگاه حضرت محمد(ص) به ميان آيد به قرآن كريم مراجعه كنيم. أ) سفارش به ازدواج در اينكه نكاح نهادى است مورد توصيه و سفارش اسلام هيچ ترديدى وجود ندارد. فقيهان بر استحباب نكاح در اسلام سه دليل اقامه كردهاند: اجماع، كتاب و سنت.(3) بر اساس سنت قطعيه تمام مذاهب اسلامى، ازدواج نهاد مقدسى است كه سيره رسول خدا(ص) بر آن تأكيد بسيار دارد. روايات زيادى از پيامبر در مجامع و منابع روايى شيعه و اهل سنت وارد شده است(4) كه به تعدادى از آنها اشاره مىكنيم. پيامبر(ص) فرمود: «ما بنى فى الاسلام احب الى اللَّه عزّ و جل من التزويج؛(5) هيچ نهادى محبوبتر از ازدواج نزد خداوند بزرگ نيست.» نيز فرمودهاند كه هر كس ازدواج كند نصف دينش را حفظ نموده،(6) ازدواج كنيد كه در روز قيامت به شما مباهات مىكنم(7) و تأهل گزينيد كه روزىرسانتر است.(8)از على(ع) روايت شده است: ازدواج كنيد كه سنت رسول خداست و همو فرمود: هر كس خواهد از سنت من پيروى كند ازدواج كند و فرزند بخواهد.(9) امام صادق(ع) در پاسخ سؤالى كه از رفتار شخصى پرسيده بودند كه عبادت مىكند و غذا و زن و بوى خوش را كنار گذاشته مرقوم فرمود: زن داشتن سنت رسول خدا بود و همواره گوشت و عسل ميل مىفرمود.(10) همچنين فرمود: هر كس دوست دارد كه خدا را پاك و پاكيزه ملاقات كند، بايد زن بگيرد.(11) دو ركعت نماز متأهل برابر با هفتاد ركعت نماز فرد بىهمسر است.(12) ب) فوايد و آثار نكاح امام محمد غزالى، فيض كاشانى و ملااحمد نراقى ضمن اشاره به روايات و سنت رسول خدا(ص) فوايد بسيارى براى نكاح برمىشمارند كه به طور خلاصه به آنها اشاره مىكنيم.(13) 1. پيدايش فرزند و بقاى نسل منظور اصلى از تشريح نكاح است. حضرت محمد(ص) فرمود: به زيادى امتم مباهات مىكنم و دعاى فرزند صالح تبرك دارد و به واسطه كودكى كه بميرد، طلب شفاعت مىشود. 2. محفوظ ماندن از شيطان و دفع طوفان شهوت و چشم پوشيدن از حرام. 3. راحتى نفس و انس آن به همنشينى با همسر و فرزند كه موجب آسودگى خاطر و تقويت آن بر بندگى خداوند است. 4. فراغت دل از امور منزل و خانهدارى. 5. جهاد با نفس و رياضت آن در قيام به حقوق اهل و عيال و صبر بر اخلاق آنها و احتمال اذيت آن و كوشش در اصلاح و ارشاد آنها. آنچه در كلام بزرگان در باره اهداف ازدواج بيان شد، نشانگر آن است كه اسلام براى ازدواج جنبه عبادى قائل شده، طبيعى است كه اهداف معنوى ازدواج بر اهداف مادى آن برترى دارد. جالب اين است كه از ميان اهداف فوق، قرآن كريم ابتدا به آرامش دهندگى ازدواج تصريح مىفرمايد: «هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكُن اليها ...؛(14) اوست كه همه شما را از يك تن بيافريد و از آن يك تن، زنش را نيز بيافريد تا به او آرامش يابد ...» پس از آن مىفرمايد: «فلما تغشيها حملت حملاً خفيفاً فمَرّتْ به فلما اثقلت دعو اللَّه ربهما لئن آتيتنا صالحاً لنكونن من الشاكرين؛ چون با او در آميخت، به بارى سبك بارور شد و مدتى با آن سر كرد و چون بار سنگين گرديد، آن دو، پروردگار خويش را بخواندند كه اگر ما را فرزندى صالح دهى از سپاسگزاران خواهيم بود.» به اين ترتيب مىتوان گفت ازدواج پيوند عاطفى و حقوقى است كه به موجب آن كامجويى جنسى ميان زن و مرد مشروع مىگردد. بنابراين دستيابى به آرامش و آسودگى، اولين فايده و ثمره ازدواج است. چنان كه از روايت منقول از پيامبر فهميده مىشود: «حبّبت الى مِن دنياكم النساء و الطيب و جعلت قرة عينى فى الصلاة؛(15) از دنياى شما نزد من، اينها دوستداشتنى است: بوى خوش و زن، و نور چشمم در نماز است.» ويژگى مشترك اين سه چيز جداى از اثر معنوى، آرامشبخشى آنها است. سخن و سيره رسول معظم(ص) علاوه بر توصيه به تشكيل نهاد خانواده، بر استحكام آن نيز تأكيد دارد. سفارشهاى حضرت بر رعايت نكاتى در باره گزينش همسر و بيان ملاكهاى آن همه حكايت از اين مهم دارد. انتخاب شايسته همسر و از روى حساب، پيش از ازدواج قطعاً از مشكلات و اختلافات خانوادگى پس از ازدواج مىكاهد. ابوحمزه ثمالى از جابر بنعبداللَّه انصارى روايت مىكند: روزى همنشين رسولاللَّه(ص) بوديم. حضرت فرمود: مىخواهيد شما را از بهترين زنان آگاه سازم؟ جمع گفتند: بلى يا رسو?? اللَّه. فرمود: بهترين زنانتان آنى است كه فرزندآورتر و محبوبتر، پوشيدهتر و پاكدامن و عزيز در خانواده، فروتن و عشوهگر براى شوهر و متين در پيش ديگران باشد.(16) همچنين سفارش شده است كه با فرد همشأن خود در دين و ايمان ازدواج نماييد.(17) سيره شخصى حضرت رسول(ص) اين بود كه هر گاه اراده ازدواج با زنى مىنمود، ابتدا كسى را نزد او مىفرستاد تا به او نيك بنگرد و گريبانش را ببويد.(18) حضرت فرمود: «اذا القى اللَّه فى قلب امرئخطبة امرأة فلا بأس ان ينظر اليها؛(19) زمانى كه خداوند خواستگارى از زنى را در دل مردى اندازد، نگاه نمودن به زن براى وى حلال است.» طبيعى است ديدن زنى كه مرد مىخواهد از وى خواستگارى كند و تحقيق از اخلاق و خصوصيات ظاهرى و باطنى وى بر پايدارى نهاد خانواده مؤثر است. ج) سلامت و نشاط خانواده پيامبر بر سلامت روانى و نشاط در خانواده نيز تأكيد كردهاند. اين مهم در نهاد خانواده وقتى تحقق مىيابد كه اوّلاً شخصيت و احترام متقابل ميان زن و مرد در خانواده حفظ گردد. ثانياً: نيازهاى گوناگون هر يك از آن دو در اين نهاد مقدس برآورده شود. در صورت تحقق اين دو، خانواده تبديل به كانون مهرورزى و محل آرامش و سكون زوجين و فرزندان خواهد شد. در غير اين صورت هر يك از زوجين نيازهاى خويش را در خارج از خانه خواهند جست و خانه به محلى براى كشمكش و نزاع ميان آنها تبديل خواهد شد كه سلامت روانى و نشاط هر يك از اعضاى خانواده بخصوص فرزندان به خطر خواهد افتاد. پيامبر(ص) فرمود: «خيركم خيركم لأهله و أنا خيركم لأهلى ما أكرم النساء إلا كريم و ما أهانهن إلا لئيم؛(20) بهترين شما بهترين فرد براى اهل و عيالش است و من بهترين شما براى خانوادهام مىباشم. جز بزرگوار زن را گرامى و جز فرومايه وى را خوار نمىدارد.» اسلام به روابط صميمى ميان زن و شوهر اهميت مىدهد و پاداش اخروى براى وى مقرر مىدارد.(21) و بر دوست داشتن و اظهار آن تأكيد شده است(22) و گفتهاند هر چه بر ايمان بنده افزوده شود، بر محبت او به همسر افزوده مىشود.(23) براى انسان مستحب است كه از اشتباهات همسرش چشمپوشى كند،(24) و هر كس كه بداخلاقى همسرش را تحمل كند به او اجر معنوى عظيمى تعلق مىگيرد.(25) مردى كه زنش را بيازارد پروردگار نه انفاقش را مىپذيرد و نه نماز مستحبى و نه نيكىاش را ...(26) زنى كه شوهر اولش مرده و مجدداً ازدواج كند روز قيامت با خوش اخلاقترين آنها زندگى مىكند.(27) نيز حضرت فرمود: «كفى بالمرأ اثماً ان يضيع من يعول؛(28) بر گناهكارى مرد همان بس كه حقوق اهل و عيالش را ضايع نمايد.» حضرت در آخرين لحظههاى عمر شريفش فرمود: «... اللَّه اللَّه فى النساء فانهن عوان عندكم و فى ايديكم اخذتموهن بعهداللَّه...؛(29) خدا را خدا را! در حق زنانتان (ستم روا نداريد)، آنها همسران شما و در دست شمايند بر اساس پيمان الهى با آنها رفتار كنيد.» غزالى حكايتى از منابع اهل سنت مىآورد كه: ميان حضرت و عايشه اختلافى به وجود آمد. ابوبكر به عنوان داور (حَكَم) و شاهد تعيين گرديد. رسول خدا رو به عايشه نمود و فرمود: سخن مىگويى يا من بگويم؟ عايشه گفت: شما سخن گوييد ولى جز حق نگوييد. ابوبكر ناگهان سيلى به صورت عايشه زد! سپس گفت: اى دشمن (خدا) تو يا رسول اللَّه ناحق مىگويد؟! عايشه به رسول خدا(ص) پناه برد و پشت سر حضرت نشست. پيغمبر به ابوبكر گفت: تو را براى اين كار نخوانديم و اين رفتار را از تو نخواستيم.(30) بهترين مردان امت من آنهايى هستند كه با خانواده با تكبر رفتار نمىكنند و با ترحم و مهربانى سلوك مىكنند و به آنها ظلم نمىنمايند.» همچنين برآوردن نيازهاى مادى و معيشتى خانواده بر دوش مرد گذاشته شده، مرد مسئول رفاه و آسايش خانواده و همسرش است. روايات بسيارى براى بيان اجر و پاداش كسى كه براى رفاه و تأمين خانوادهاش تلاش مىكند وارد شده است.(31) تأمين نيازهاى معيشتى همسر و فرزندان از تكاليف مرد است و وى به خاطر انجام تكليف حق ندارد بر اهل و عيالش منت بگذارد.(32) يكى ديگر از اسباب نشاط آرايش و ايجاد جاذبه در زن و مرد است كه پيامبر به نكات مهمى در اين باب اشاره مىفرمايد: استعمال بوى خوش خضاب كردن (حنا گذاشتن)، مستحب است. امام صادق(ع) فرمود كه پيامبر فرمودهاند: براى زنان بوى خوش مناسب است كه بوى خوش آب و رنگ داشته باشد و رايحهاش پنهان باشد اما بر عكس براى مردان بوى خوش مناسب است كه رايحه داشته باشد و آب و رنگش پنهان.(33) امام باقر(ع) فرمود: رسول خدا حنا مىبست و موى مباركش نزد ما موجود است.(34) همچنين سرمه كشيدن در روايات براى زن و مرد مستحب دانسته شده است.(35) بنابراين استحكام نهاد خانواده و برآوردن نيازهاى عاطفى و معيشتى در اين نهاد از مواردى است كه اسلام بخصوص رسول اكرم(ص) بر آن تأكيد فراوان دارد. حضرت نه تنها مؤمنان را به حسن معاشرت و مهربانى با همسرانشان دعوت مىفرمود كه خود نيز مهربان بود. شهيد مطهرى در اين مورد مىگويد: در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هيچ گونه خشونتى نمىكرد و اين بر خلاف خُلق و خوى مكيان بود. بدزبانى برخى از همسران خويش را تحمل مىكرد تا آنجا كه ديگران از اين همه تحمل رنج مىبردند. او به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد مىكرد و مىگفت: همه مردم داراى خصلتهاى نيك و بد هستند. مرد نبايد تنها جنبههاى ناپسند همسر خويش را در نظر بگيرد و همسر خود را ترك كند. چه هر گاه از يك خصلت او ناراحت شود خصلت ديگرش مايه خشنودى اوست و اين دو را با هم به حساب آورد.(36) از انس نقل شده است كه رسول خدا(ص) مهربانترين مردم نسبت به زنان و كودكان بود.(37) از عايشه همسر رسول خدا نقل شده است كه حضرت رسول خدا هيبت نبوت را بين خود و همسرانش سد و مانع قرار نمىداد، بلكه با انس و ملايمت بسيار رفتار مىكرد. چندان نرمرفتار و گرمخوى بود كه گاهى بعضى از همسرانش به او با درشتى سخن مىگفتند. در كارهاى خانه دستيار زنان بود و خدمت به زن را نوعى صدقه و كار نيك مىدانست.(38) پيامبر اكرم(ص) همچنان كه خود مهربان بود و بر مهربانى مردان مؤمن با زنان تأكيد مىورزيد، همچنان زنان مؤمن را به خوشرفتارى و خوشخويى با همسرانشان فرامى خواندند و زنان را موظف مىساختند كه به خواستههاى مشروع شوهرانشان گردن نهند و بر كمبودها و ندارى آنها صبور باشند.(39) نيز خويشتن را براى شوهرانشان بيارايند و با شوهرانشان حسن سلوك داشته باشند.(40) د) حفاظت از نهاد خانواده همچنان كه پيش از اين گفتيم پيامبر اكرم(ص) هم در ايجاد نهاد نكاح كوشيدهاند و هم در پايدارى و مانايى آن. انحلال نكاح از ديد رسول اكرم(ص) به عنوان مبغوضترين حلال ياد شده، تمام احكام، شرايط و وظايف در نظام خانواده به گونهاى تنظيم شده است كه نظم عادلانهاى بر اين نهاد اجتماعى حاكم گردد. مسئوليت عمده اداره اين نظام ديرپاى انسانى بر عهده مرد نهاده شده، اين مسئوليتها در كتب فقهى و اخلاقى به تفصيل بيان شده است.(41) خداوند بزرگ نيز جهت حفظ حقوق زن در خانواده مىفرمايد: «و عاشروهنّ بالمعروف»(42) و به خاطر عظيم داشتن حق آنها مىفرمايد: «و اخذن منكم ميثاقاً غليظاً»(43) چنانچه ملاحظه مىشود خداوند در قرآن كريم از نهاد ازدواج به «ميثاق غليظ» (پيمان استوار) تعبير مىكند. طبيعى است چنين پيمانى نبايد به آسانى بگسلد. حُسن خُلقى كه در اسلام بر آن تأكيد شده است، نقش اساسى در تحمل ناملايمات زندگى و در نتيجه پايدارى و استحكام خانواده دارد. حضرت فرمود: «مَن صبر على سوء خُلق امرأته اعطاه اللَّه مِن الْأجر مثل ما أعطى ايّوب على بلائه و مَن صبرتْ على سوء خلق زوجها أعطاها اللَّه مثل ثواب آسية امرأة فرعون؛ هر مردى كه بر بداخلاقى همسرش صبر كند، خداوند پاداشى برابر با اجر حضرت ايوب بر بلايش به او مىدهد و هر زنى كه بر بداخلاقى همسرش بردبارى پيشه كند خداوند ثوابى همانند اجر آسيه همسر فرعون به او مىدهد.» همچنين پيامبر اكرم(ص) فرمود: جبرئيل آن قدر در باره زن به من سفارش نمود كه گمان بردم طلاق دادن او جز در موردى كه كار بسيار بدى از او سر زند جايز نيست.(44) و نيز حضرت در مورد طلاق فرمود: «أبغض الحلال الى اللَّه الطلاق؛(45) مبغوضترين حلالها نزد خداوند طلاق است.» و فرمود: زن بگيريد و طلاق مدهيد زيرا خداوند مردانى را كه مكرر زن گيرند (و طلاق دهند) و زنانى را كه مكرر شوهر كنند (و طلاق بگيرند) دوست ندارد.(46) ازدواج كنيد. طلاق ندهيد كه عرش خدا با طلاق به لرزه مىافتد.(47) ابتكارات دين مبين اسلام براى پايدارى خانواده و نجات اين نهاد مقدس از فروپاشى، جالب و منحصر به فرد است. امروز در جوامع مختلف، طلاق و فروپاشى خانواده به يكى از معضلات اجتماعى تبديل شده است. قانونگذاران، حقوقدانان، روانشناسان، جامعهشناسان و ... هر كدام با روش خود سعى مىكنند بنيان ازدواجها را استوارتر و پايدارتر و خللناپذيرتر سازند. اما آمارها نشان مىدهد كه سال به سال آمار طلاق رشد فزايندهاى را نشان مىدهد. اسلام نه تنها با طلاق و جدايى زن و شوهر مبارزه كرده است و آن را مبغوض خداوند مىداند بلكه با علتهاى طلاق و آنچه كه زمينه پيدايش آن مىباشد، مبارزه نموده است. هر چند از سوى ديگر طلاق را تجويز نموده و آن را راهى براى نجات زن يا مرد از ازدواجهاى ناموفق قرار داده است. اگر به هر دليلى ازدواج ميان زن و مرد ناموفق بود و كانون گرم خانواده به سردى گراييد، اسلام خانه را براى زن و مرد زندان ابد قرار نداده، بلكه اگر با همه سفارش و توصيه براى شكيبايى و تحمل زندگى، براى زن و مرد زير يك سقف زندگى كردن تلخ شد اسلام راه گريز و چارهاى براى اين مشكل مقرر كرده است. شهيد مطهرى با اشاره به اينكه از نظر طبيعى انجام طلاق تابع قانون خاصى است كه طبيعت به وجود آورده است تصريح مىكند: «وقتى طبيعت پايه ازدواج را بر محبت و وحدت و همدلى قرار داده نه بر همكارى و رفاقت ... پيمانى كه اساسش محبت و يگانگى است نه بر همكارى و رفاقت قابل اجبار و الزام نيست. با زور و اجبار قانونى مىتوان دو نفر را ملزم ساخت كه با يكديگر همكارى كنند و پيمان همكارى خود را بر اساس عدالت محترم بشمارند و ساليان دراز به همكارى خود ادامه دهند اما ممكن نيست با زور و اجبار قانونى دو نفر را وادار كرد كه يكديگر را دوست داشته باشند؛ نسبت به هم صميميت داشته باشند؛ براى يكديگر فداكارى كنند، هر كدام از آنها سعادت ديگرى را سعادت خود بداند.»(48) اسلام به رغم به رسميت شناختن طلاق در مواقع ضرورى، موانع و تشريفاتى در اجراى طلاق در نظر گرفته است كه براى كاهش طلاق و احيا و استحكام نهاد خانواده مؤثرتر است. در عمل چه بسا شرايط و مقررات موجب انصراف از طلاق مىشود. شرايط و تشريفات را در محل خود بررسى مىكنيم. آخر اين بحث را به روايتى در باره سيره پيامبر عظيمالشأن كه در فروع كافى آمده است، خاتمه مىدهيم: رسول خدا به مردى رسيد و از او پرسيد: با زنت چه كردى؟ گفت: طلاق دادم. فرمود: آيا كار بدى از او ديدى؟ گفت: نه، از او كار بدى نديدم. مدتى گذشت و آن مرد بار ديگر ازدواج نمود. پيامبر(ص) از او پرسيد: زن ديگر گرفتى؟ گفت: بلى. پس از مدتى باز از او پرسيد: با اين زن چه كردى؟ گفت: طلاق دادم. فرمود كار بدى از او ديدى؟ گفت: نه كار بدى نديدم. اين قضيه گذشت و آن مرد بار سوم ازدواج كرد. پيغمبر اكرم از او پرسيد: باز زن گرفتى؟ گفت: بلى يا رسول اللَّه. مدتى گذشت و پيغمبر باز از او پرسيد: با اين زن چه كردى؟ گفت: او را هم طلاق دادم. فرمود: بدى از او ديدى؟ گفت: نه. رسول اكرم فرمود: خداوند دشمن مىدارد و لعنت مىكند مردى را كه دلش مىخواهد مرتب زن عوض كند و زنى را كه دلش مىخواهد مرتب شوهر عوض كند.(49) بررسى حقوق خانواده در عصر پيغمبر اسلام چون جهانبينى و ايدئولوژى نوى به بشر ارائه نمود، تمام نهادهاى موجود از جمله نهاد خانواده را معطوف به تعاليم و ارزشهاى متعالى خود قرار داد. عدالت اجتماعى، ارج نهادن به حقوق ذاتى بشر، احترام به كرامت انسانى زن، حمايت از نظم و نظام پايدار اجتماعى، حمايت از نهاد خانواده ... در يك كلمه هدايت انسان به سوى زندگى سالم و حيات طيبه از ارزشهاى متعالى اسلام بود. حضرت محمد(ص) با تمام توان كوشيد ارزشهاى والاى اسلام را در لايههاى مختلف ارائه دهد و اهداف كلى و نظام مطلوب را به صورت برنامههاى جزئى و كاربردى به جامعه عرضه نمايد: أ) آزادى زن در انتخاب همسر آزادى زن در انتخاب شريك زندگى (كه در حقوق و فقه از آن به قصد و رضاى زن در عقد تعبير مىشود) از مهمترين اصلاحات صورت گرفته در زمينه حقوق و هويت زنان است كه اسلام بر آن تأكيد فراوان دارد؛ زيرا دين براى زن شايستگى كامل قايل است كه به موجب آن مىتواند طرف عقد قرار گيرد. قصد و رضا (كه از آن به اراده طرفين تعبير مىشود) از اركان هر عقد از جمله نكاح است. در زمان جاهليت و در بعضى جوامع سنتى رضايت و قصد زنان براى بستن پيمان ازدواج لحاظ نمىشود. پدر و برادر و ساير افراد در مورد ازدواج زنان تصميم مىگرفتند و به خواست و اراده زنان هيچ توجه نمىشد. شهيد مطهرى حديثى از حضرت محمد(ص) را در ضمن گفتگو آوردهاند كه نقل مىكنيم: «دخترك نگران و هراسان آمد نزد رسول اكرم: - يا رسول اللَّه، از دست اين پدر ... - ... مگر پدرت با تو چه كرده است؟ - برادرزادهاى دارد و بدون آنكه قبلاً نظر مرا بخواهد مرا به عقد او در آورده است. - حالا كه او كرده است، تو هم مخالفت نكن، صحه بگذار و زن پسر عمويت باش! - يا رسول اللَّه، من پسر عمويم را دوست ندارم. چگونه زن كسى بشوم كه دوستش ندارم؟ - اگر او را دوست ندارى، هيچ. اختيار با خودت، برو هر كس را كه خودت دوست دارى به شوهرى انتخاب كن! - اتفاقاً او را خيلى دوست دارم و جز او كس ديگرى را دوست ندارم و زن كسى غير از او نخواهم شد. اما چون پدرم بدون آنكه نظر مرا بخواهد اين كار را كرده است، عمداً آمدم با شما سؤال و جواب كنم تا از شما اين جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام كنم از اين پس پدران حق ندارند سر خود هر تصميمى كه مىخواهند بگيرند و دختران را به هر كس كه دل خودشان مىخواهد شوهر دهند.»(50) روايت فوق كه از ابنعباس نقل شده و در منابع اهل سنت وارد شده،(51) مورد توجه و استناد فقيهان شيعه نيز قرار گرفته است.(52) وقتى خنساء دختر خذام ابنخالد انصارى پيش پيغمبر مىآيد و از اينكه پدرش در امر ازدواج وى با او مشورت نكرده و وى را به عقد كسى كه او را دوست ندارد در آورده است، حضرت فرمود: «أمركِ بيدك؛ اختيارت با خودت هست.»(53) نظير اين روايت در منابع حديثى مكرر آمده است. حضرت محمد(ص) به صورت مطلق فرمود: «لا تنكحوا النساء حتى تستأمروهنّ فإذا سكتن فهو اذنهن؛(54) زنان را پيش از اينكه با خودشان رايزنى كنيد شوهر ندهيد. هر گاه از آنان در مورد خواستگارانشان نظر خواستيد و سكوت كردند، سكوت علامت رضايت است.» سيره عملى پيامبر بر اين استوار بود كه رضايت دختر شرط صحت عقد است. در تاريخ بر اين نكته تصريح شده است كه قبل از حضرت على(ع) چند تن از بزرگان صحابه به خواستگارى حضرت فاطمه(س) رفتند ولى هر بار كه پيامبر نظر حضرت زهرا را جويا شد، وى نپذيرفت. اما وقتى حضرت على به خواستگارى آمد حضرت محمد فرمود: على، پيش از تو كسانى به خواستگارى او آمده بودند اما دخترم نپذيرفت. بگذار ببينم وى چه مىگويد. سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: على تو را از من خواستگارى كرده است. تو پيوند او را با ما و پيشينه او را در اسلام مىدانى و از فضيلت او آگاهى. زهرا(س) بىآنكه چهره خود را برگرداند خاموش ماند. پيغمبر چون آثار خشنودى را ديد گفت: اللَّه اكبر، خاموشى او علامت رضاست.(55) به اين ترتيب رضايت زن براى ازدواج و ابراز آن از مسلّمات سيره نبوى است. هر چند اظهار و اعلام رضايت با سكوت نيز پذيرفته است. لحاظ رضايت زن هم براى اعراب جاهلى (كه زنان را به ارث مىبردند و گاهى نيز مىربودند)، كار سادهاى نبود، همچنان كه اكنون در برخى جوامع اسلامى (كه اسير سنتهاى قبيلهاى هستند) به رضايت دختر چندان اهميت نمىدهند. متأسفانه برخى افراد ناآگاه و مغرض اين رسوم غلط مسلمانان را به اسلام و پيغمبر روشنانديش منتسب مىنمايند! ب) داشتن حق مالكيت زن از ديد اسلام داراى استقلال مالى است. در صورتى كه پيش از قرن بيستم در حقوق اروپا زن در برابر شوهر استقلال مالى نداشت. مهر و نفقه از آثار نكاح است و اساساً عقد نكاح يك عقد معوّض نيست تا مبادله و معاوضهاى در كار باشد. به اين معنا كه اسلام در تنظيم روابط زن و شوهر در نهاد خانواده در برابر تكاليفى كه بر عهده زن نهاد حقوقى نيز براى وى قايل شد. به اين معنا كه بار اقتصادى خانواده و تأمين هزينههاى خانواده را بر عهده شوهر گذاشت. پديده هايى پيرامون پيوند زناشويى 1- مهر كلمه مهر در قرآن كريم نيامده، اما كلماتى نظير «صداق»(56)، «نحله»(57)، «فريضه»(58) و «اجر»(59) استعمال شده است. مهر از نظر كمى و زيادى محدوديتى ندارد هر چند مستحب است كه مقدار آن از «مهر السنة» - مهرى كه پيامبر كابين زنان خود قرار داد و پانصد درهم (پنجاه دينار) - افزون نباشد.(60) مهر فقط جنبه مادى ندارد بلكه جنبه اخلاقى و معنوى نيز دارد. قرآن كريم از آن به «صداق» كه نشانه صداقت مرد مىباشد و «نحله» كه به معناى تحفه و هديهاى است از جانب مرد به زن، ياد كرده است. از تعبيرات قرآن كريم فهميده مىشود مهر جهت تعظيم و تكريم زن قرار داده شده است. اگر زن از حقش مىتواند بگذرد، بدان معنا نيست مهر بهايى است كه مرد در مقابل انتفاعى كه از زن مىبرد، مىپردازد. اين تصور غلط را برخى فمينيستها كردهاند. آنان مهريه را بقاياى عصر تيولدارى و بردهدارى مىدانند كه به زن به ديده كالا نگريستهاند. غربگرايانى كه برداشت مادى از پديدههاى اجتماعى، اساس و جوهر انديشه و نوانديشىشان است ميان «مهريه» با «كالا بودن زن» كه اسلام با آن مخالف است، آميختهاند. اسلام مهريه را در نظام معنوى خويش جنبه اخلاقى داده است. تأكيد بر جنبه معنوى مهر در اسلام و بخصوص در سنت نبوى فراوان است. حضرت محمد(ص) فرمود: «خير الصداق أيسرُه؛(61) بهترين مهرها آنست كه سبكتر باشد.» نيز فرمودهاند: «از خوشيمنى زن آن است كه خواستگارىاش بىتكلف و مهرش كمتر باشد.» در زمان حضرت و به توصيه وى برخى اصحاب، آموزش سورهاى از قرآن را توسط شوهر كابين زن قرار دادهاند.(62) نكته مهمى شهيد مطهرى در باب مهر گفتهاند: مهر زنان در زمان ما با مهر در زمان پيغمبر، جداى از كم و زيادىاش تفاوت عمدهاى پيدا كرده است. در زمان ما مهريهاى كه در عقد نكاح قرار مىگيرد به صورت دين بر ذمه شوهر مىماند. زن معمولاً آن را مطالبه نمىكند مگر مشاجره و اختلافى پيش آيد. به تعبير ايشان مهر در اين فرض جنبه وثيقه به خود مىگيرد: در صدر اسلام معمول بود كه مرد هر چه به عنوان مهر متعهد مىشد، نقد مىپرداخت. علىهذا به هيچ وجه نمىتوان گفت كه نظر اسلام از مهر اين بوده كه وثيقهاى در اختيار زن قرار دهد. بنابراين مهر نه بهاى زن است و نه وثيقه. مهر هديه و پيشكشى است از سوى مرد كه خريدار محبت و عشق زن است و اين دقيقاً مطابق با خصوصيات روحى و روانى زن و مرد و خلقت آنهاست. 2- نفقه يكى از آثار مالى عقد نكاح قرار گرفتن نفقه بر عهده زوج است. منشأ اين حكم آيات و روايات است.(63) نفقه عبارت از مسكن، لباس، غذا و لوازم منزل است كه با توجه به عرف محل زندگى و وضع همسر تعيين مىگردد و بايد به اندازهاى باشد كه احتياج زن مرتفع گردد. نفقه زوجه بر نفقه ساير افراد واجب النفقه مثل پدر و مادر و اولاد مقدّم است.(64) روايات وارده از نبى اكرم(ص) تأكيد بسيارى بر اداى اين حق دارد و از پرداخت نكردن نفقه به بزرگترين گناهان در نظر خداوند تعبير فرموده.(65) و گفتهاند: نخستين چيزى كه در ترازوى بنده مىگذارند خرجى است كه براى كسان خود كرده است.(66) در روايت ديگر دينارى را كه خرج اهل و عيال مىشود، بالاتر از دينارى مىداند كه در راه خدا و آزادى بنده و دادن به مسكين خرج مىگردد.(67) پيامبر فرمود: هر كس خدا بدو گشايش دهد و باز بر عيال خود سخت گيرد از ما نيست.(68) خرجى كه مرد براى كسان خود كند صدقه است.(69) چنانچه ملاحظه مىشود حضرت رسول اكرم(ص) نفقه را كه مسئله حقوقى و از آثار نكاح است، به چه زيبايى با اخلاق مىآميزد و يك قاعده خشك حقوقى را چگونه لطيف مىفرمايد. همچنان كه در مقدمه اين مقاله اشاره كرديم اين شيوه از خصوصيات و ابتكارات نظام حقوقى اسلام است كه قواعد و احكام آن صرفاً جنبه حقوقى ندارند بلكه با اخلاق و معنويت آميختهاند. بسيارى از حقوقدانان اين خصوصيت را از امتيازات و مزيتهاى نظام حقوقى اسلام دانستهاند،(70) چه اينكه قواعد اخلاقى داراى ضمانت اجراى درونى است بر عكس قواعد حقوقى كه با الزام بيرونى تضمين مىگردد. فشارى كه در قواعد حقوقى، شخص احساس مىكند و همواره به گريز از آن مىانديشد، در قواعد اخلاقى چنين فشارى شخص بر خود احساس نمىكند بلكه با جان و دل آن را مىپذيرد. در فلسفه تشريح نفقه بحثهاى بسيار صورت گرفته است كه نياز به تكرار نيست.(71) نفقه نه تنها از منزلت زن نكاهيده، بلكه منزلت و حقوق زن را بيشتر تأمين و تضمين نموده است. با توجه به اينكه جوهره آموزههاى اسلام را عدالت اجتماعى تشكيل مىدهد سعادت جامعه و خانواده در گرو اجراى عدالت است و عدالت اين است: زنى كه نه ماه حمل را تحمل مىكند و مدت طولانى از فرزند خود پرستارى و نگهدارى مىكند بايد مسئوليتى در قبال مخارج خود و فرزندش نداشته باشد و مرد بايد مخارج زندگى خانوادهاش را تأمين كند. بر اساس سنت نبوى اين وظيفه نه تنها يك قاعده حقوقى است و در صورت خوددارى شوهر، زن مىتواند به حاكم مراجعه و الزام او را بخواهد بلكه قاعده دينى و اخلاقى است كه اگر مرد از دادن نفقه سر باز زند گرفتارى وجدان و عذاب اخروى را به جان خريده است. د) طلاق طلاق يا رها شدن از الزامات نكاح از مباحث مهم حقوق خانواده است. در طلاق چون مسئله انحلال نكاح و به پيروى آن حقوق طرفين و كودكان مطرح مىگردد بسيار مورد عنايت شريعت و فقه اسلامى قرار گرفته است. در متون دينى و روايى بر پرهيز از طلاق و ادامه زندگى بسيار تأكيد شده و از آن به عنوان مبغوضترين حلال ياد شده ولى در نهايت به عنوان آخرين راه حل پايان يافتن اختلاف ميان زوجين پذيرفته شده است. اسلام كوشش كرده است طلاق در فضاى غير احساسى و دور از هيجان صورت گيرد، تا مشخص شود كه واقعاً تفاهم در زندگى مشترك وجود ندارد. اسلام براى طلاق يك نهاد خانوادگى داورى را تأسيس كرده است كه در صورت اختلاف و تصميم بر جدايى، هر يك از زن و شوهر، از كسان خيرخواه خود، فردى را تعيين نمايند تا به مشكل رسيدگى نمايند.(72) قبل از آنكه مسئله به محكمه قضايى بكشد و اسرار خانوادگى فاش شود، هيئت خانوادگى مىكوشد سازش و آشتى را به خانواده بازگرداند. گذشته از آن حضور دو شاهد عادل در طلاق شرط دانسته شده است.(73) فلسفه تشريح اين قانون، حمايت از نهاد خانواده و جلوگيرى از فروپاشى آن است، چه اين شرط اوّلاً از طلاقهاى احساساتى و هيجانى جلوگيرى مىكند، ثانياً با حضور و اطلاع دو مرد عادل و خيرخواه، پيامدهاى منفى در جلسه طلاق بار ديگر بررسى و به طرفين گوشزد مىگردد. به اين وسيله ممكن است طرفين دست از اختلاف بكشند و به صفا و صميميت بازگردند و از طلاق پشيمان گردند. اينكه امروز معمول شده است كه حضور دو شاهد عادل و اجراى طلاق به صورت تشريفاتى در آمده، چه بسا شاهدان و مجرى طلاق اصلاً زن و شوهر را نشناسند، خلاف حكمت تشريع حضور دو شاهد است.(74) طلاق در روزهاى عادت ماهيانه زن واقع نمىگردد، همچنين طلاق در طهر مواقعه واقع نمىگردد و سه طلاق در يك مجلس، يك طلاق به حساب مىآيد. دقت رسول گرامى(ص) بر رعايت مسائل طلاق به حدى بود كه طلاق عبداللَّه بنعمر را به اين دليل كه زنش را در عادت ماهيانه طلاق داده بود باطل اعلام فرمود و به او دستور داد كه دوباره با همسرش ارتباط برقرار كند.(75) ه) ارث در عرب جاهلى، نسب از اسباب ارث بود و تنها كسانى ارث مىبردند كه مىتوانستند اسبسوارى كنند و شمشير و اسلحه حمل نمايند. به اين ترتيب زنان و كودكان از ارث محروم بودند و زن متوفا نيز از تركه به حساب مىآمد!(76) اقرباى مرد متوفا كه به آنها «عصبه» مىگفتند بر اساس درجه قرابتشان از متوفا ارث مىبردند. در شأن نزول آيه ارث آمده است:(77) مردى از انصار مُرد و چهار دختر و زنش از او بر جاى ماند. پسرعمويش تمام اموالش را تصاحب نمود. زن متوفا نزد پيامبر آمد و از تنگدستى و رفتار پسر عموى شوهرش شكوه نمود، وحى نازل شد كه: «براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشتهاند سهمى است و براى زنان [نيز] از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشتهاند سهمى خواهد بود. خواه آن كم باشد يا زياد، نصيب هر كس مفروض شده است.»(78) به دنبال اين آيه، آيه ميراث نازل شد: «خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مىكند: سهم پسر چون سهم دو دختر است ...»(79) وقتى آيه فرايض نازل شد كه به زن ارث دهيد و كودك همانند بزرگسالان ارث مىبرد، اعراب برآشفتند و گفتند: اين سخن را بازگو نكنيد! شايد رسول خدا(ص) را فراموشى عارض شده و اگر چنين مطلبى صحيح باشد به او مىگوييم آن را تغيير دهد. برخى از ايشان آمدند و به پيامبر اعتراض نمودند كه: آيا ما، به كنيزكى، نصف ارث پدرش را بدهيم در حالى كه نمىتواند بر مركب نشيند و با دشمن بجنگد!؟ آيا به كودك ميراث دهيم كه هيچ كارى از وى برنمىآيد؟!(80) پس مقرر نمودن ارث براى زنان از ابتكارات اسلام است كه دگرگونى بزرگى در حقوق زن و خانواده به وجود آورد و استقلال اقتصادى زن در خانواده را بنيان نهاد. اين حكم شريعت (كه با وحى الهى تشريح شد) با پايمردى و زحمتهاى طاقتفرساى حضرت محمد(ص) اجرا و نهادينه شد. 1) شوك آينده، الوين تافلر، 139 به نقل فاطمه فكور، كتاب نقد، ش12، پاييز1378، ص40. 2) حقوق مدنى خانواده، ناصر كاتوزيان، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ سوم، 1371، ج1، صفحه ب. 3) اجماع مستند به كتاب و سنت است و اصطلاحاً اجماع مدركى است و بسيارى از فقيهان اعتبار آن را وابسته به اعتبار مدرك آن دانستهاند. برخى فقيهان آن را به عنوان دليل مستقل ذكر نمودهاند. نيز آيات صريحى از قرآن كريم مؤمنان را به نكاح تشويق مىكند (سوره نور، آيه 32، سوره نساء، آيه 3). براى تفصيل مطلب، ر. ك: كتاب النكاح، شبيرى زنجانى، مؤسسه پژوهشى رأىپرداز، 1378- 1377، (تقريرات درس خارج فقه)؛ العروة الوثقى، سيدمحمد كاظمطباطبايى يزدى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ص 622. 4) وسايل الشيعه، 14/3؛ من لايحضره الفقيه، محمد بنعلى بابويه قمى، دارصعب، بيروت 1401/ 1981، 3/17، سنن، محمد بنيزيد القزوينى ابنماجه، دار احياء التراث العربى، 1395/1975، 1/592. 5) وسايل الشيعه، 14/3. 6) همان، 5. 7) همان، 3. 8) همان. 9) همان. 10) همان، 4. 11) همان، 6. 12) من لايحضره الفقيه، 3/242. 13) احياء علومالدين، محمد الغزالى، دارالمعرفة، بيروت، 1402/1982، 2/24 -31؛ المحجة البيضاء، مولىمحسن الكاشانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 3/51؛ معراج السعادة، ملااحمد نراقى، سازمان و انتشارات جاويدان، 225. 14) سوره اعراف(7)، آيه 189. 15) نهجالفصاحه، ترجمه و گردآورنده: ابوالقاسم پاينده، سازمان انتشارات جاويدان، 1361، ص283، ش1343. 16) من لايحضره الفقيه، 3/246. 17) همان، ص248. 18) همان، ص245. 19) كنزالعمال، علاءالدين على المتقى الهندى، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1399/1979، 16/290. 20) ص371. 21) عوالى اللئالى، محمد بنعلى الاحسائى (ابنابىجمهور)، مطبعة سيدالشهدا، 1404/1984، 3/292. 22) وسائل الشيعه، 14/9. 23) بحارالانوار 100/228. 24) وسائل الشيعه، 14/121. 25) المحجة البيضاء، 3/71. 26) بحارالانوار، 73/334. 27) همان، 8/119. 28) المحجة البيضاء، 3/73، در المستدرك حاكم نيشابورى به جاى «من يعول» «من يقوت» آمده است. ر.ك: المستدرك على الصحيحين، حاكم النيشابورى، دارالفكر، بيروت، 1398/1978، 1/415. 29) احياء علوم الدين، 2/43. 30) المحجة البيضاء، 3/97. 31) الفروع من الكافى، محمد بنيعقوب الكلينى رازى، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1401، 5/65. 32) كنزالعمال، 15/834. 33) وسايل الشيعه، 2/147. 34) همان، ص83. 35) البته فرهنگ هر زمان و مكانى را بايد در نظر داشت. 36) مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران 1381، ج2، ص254. 37) صحيح مسلم، ج7، ص76. 38) راه محمد، عباسمحمود العقاد، ترجمه اسداللَّه مبشرى، انتشارات اميركبير، تهران، 1358، 124. 39) وسائلالشيعه، ج14، ص125؛ الفروع منالكافى، ج5، ص507. 40) وسائل الشيعه، ج14، ص113؛ الفروع من الكافى، ج5، ص514. 41) احياء علومالدين، ج2، ص42. 42) سوره نساء(4)، آيه19. 43) المحجةالبيضاء، ج3، ص97. در كتاب مكارمالاخلاق «آسيه بنتمزاحم» آمده است. رضىالدين ابىنصرالحسن الطبرسى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1392 / 1972، ص214. 44) مكارمالاخلاق، ص216. 45) نهج الفصاحه، ص3، ش16. 46) همان، ص229، ش1146. 47) همان، ص230، ش1147. 48) نظام حقوق زن در اسلام، ص313/ 314. 49) الفروع من الكافى، ج6، ص54. 50) نظام حقوق زن در اسلام، ص87 و 88. 51) سنن ابنماجه، 1 / 603، ش1875. 52) جواهرالكلام، محمدحسن نجفى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1981، 29 / 177. 53) الاصابه فى تمييز الصحابه، احمد بنعلى بنحجر بنالعسقلانى، دار الكتب العلميه، بيروت، 1415 / 1995، 108. 54) المستدرك، 2 / 167. 55) زندگانى فاطمه زهرا(س)، سيدجعفر شهيدى، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1362، 56؛ بحارالانوار، 43 / 93. 56) سوره نساء (4)، آيه 4. 57) همان. 58) سوره بقره (2)، آيه 237. 59) سوره نساء، آيه 24. 60) روضة البهيه، زينالدين العاملى (شهيد ثانى)، 5 / 344. 61) نهج الفصاحه، ش1489، ص313. 62) - روايت در منابع شيعه و سنى آمده است: زنى خدمت پيغمبر اكرم آمد و در حضور جمع گفت: يا رسول اللَّه، مرا به همسرى خود بپذير. رسول اكرم در مقابل تقاضاى زن سكوت كرد و چيزى نگفت. زن سر جايش نشست. مردى از اصحاب برخاست و گفت: يا رسول اللَّه، اگر شما مايل نيستيد من حاضرم. پيغمبر اكرم پرسيد: مهر چى مىدهى؟ مرد گفت: هيچ در بساط ندارم. فرمود: اين طور نمىشود. برو خانهات و چيزى پيدا كن و مهر زن قرار ده! مرد به خانهاش رفت و برگشت و گفت: چيزى پيدا نكردم. پيغمبر فرمود: برگرد و بگرد يك انگشتر آهنى هم بياورى كافى است! دوباره برگشت و اظهار كرد: انگشتر هم نيافتم. اما حاضرم همين جامهاى را كه بر تن دارم، نصف آن را مهر زن قرار دهم. يكى از اصحاب اظهارات وى را تأييد كرد. پيغمبر فرمود: اين طور نمىشود. جامه را هر يك بپوشد ديگرى برهنه مىماند ... بعد او را صدا زد فرمود: قرآن بلدى، گفت: آرى يا رسول اللَّه، فلان سوره و ... فرمود: مىتوانى از حفظ قرائت كنى. گفت: بلى مىتوانم. فرمود: بسيار خوب. پس اين زن را به عقد تو در آوردم و مهر او اين باشد كه تو به او قرآن تعليم بدهى. ر.ك: وسايل الشيعه، محمد بنالحسن الحر العاملى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 15 / 3 و 4. 63) سوره بقره (2)، آيه 232؛ سوره طلاق (65)، آيه 7؛ وسايل الشيعه، 15 / 223. 64) الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه، 5 / 470. 65) نهج الفصاحه، ش604، ص121. 66) همان، ش983، ص197. 67) همان، ش1580، ص330. 68) همان، ش2417، ص510. 69) همان، ش3137، ص633. 70) تاريخ حقوق ايران، محمدجعفر جعفرى لنگرودى، ش342 و ص246. 71) نظام حقوق زن در اسلام، ص252 - 274؛ حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد، ص243 - 246. 72) سوره نساء، آيه 35. 73) سوره طلاق، آيه 2. 74) نظام حقوق زن در اسلام، ص330. 75) وسايل الشيعه، ج15، ص276. 76) المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، 5 / 563. 77) المحبّر، 324. 78) سوره نساء، آيه 7. 79) همان، آيه 11. 80) جامع البيان فى تفسير القرآن، محمد بنجرير الطبرى، دار المعرفه، بيروت، 1403 / 1983، 4 / 185. منبع: ماهنامه پيام زن