بگذاريد همسرتان بر شما نفوذ کند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بگذاريد همسرتان بر شما نفوذ کند - نسخه متنی

جان گاتمن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
بگذاريد همسرتان بر شما نفوذ کند
جان گاتمن
جک دراين فکر بود يک اتومبيل هونداى دست دوم بخرد که رنگش آبى بود .به نظر مى رسيد که اتومبيل خوبى باشد زيرا صاحبش ،فيليپ،تنها يک ماه از آن استفاده کرده بود .اتومبيل را براى فروش عرضه کرده بودند زيرا کار فرماى فيليپ تصميم گرفته بود که او را به لندن منتقل کند. جک از اين اتومبيل و نيروى موتورش خوشش آمده بود .مى خواست اتومبيل را بخرد ،اما به فيليپ گفت که مى خواهد يک مکانيک اتومبيل را معاينه فنى کند.فيليپ گفت :«چرامى خواهى اين کار را بکنى ؟اين اتومبيل تقريباً نو ودست اول است .تنها 300 مايل کار کرده است. مى توانى از ضمانت نامه اتومبيل هم استفاده کنى.»
جک گفت:«بله ،حق با شماست،اما من به زنم قول داده ام هرگز اتومبيل دست دومى نخرم مگر آنکه يک مکانيک آن را معاينه فنى بکند.»
فيليپ نگاه متعجبانه اى به جک انداخت و گفت:«يعنى تو اجازه مى دهى زنت در زمينه اتومبيل هم اظهار نظر کند؟»
«بله،حتماً مگر تو اين کار را نمى کنى؟»
نه،اين کار را نمى کنم و نکرده ام .من از همسرم جدا شده ام.»
جک خنده اى کرد .گفت:«شايد دليلش همين باشد.»
وقتى مکانيک اتومبيل را معاينه کرد،نظر داد که سپرعقب ماشين بايد تعويض شود و در نتيجه آن شد که جک از خريد اتومبيل خود دارى ورزيد.اما از اين مهم تر،او خريدار نگرش فيليپ در قبال زنان نشد.جک زنش را شريک تصميم گيريهاى خود کرده است.او براى زنش احترام قائل است و به نظرات و احساسات او بها مى دهد .او مى داند براى داشتن يک ازدواج خوب بايد زنش را در تصميم گيريها دخالت دهد.
زمانى بود که باورهايى نظير اعتقاد فيليپ رواج فراوان داشت،اما بررسيهاى ما نشان مى دهد که ديگرچنين وضعى وجود ندارد .بررسى ما درباره 130 زوج به تازگى ازدواج کرده نشان مى دهد که حتى در چند ماه نخست ازدواج ،مردانى که اجازه مى دهند زنانشان بر آنها نفوذ داشته باشند،ازدواج شادمان ترى دارند.و در مقايسه با مردانى که در برابر نفوذ زنانشان مقاومت مى کنند،ازدواج پاياترى دارند.آمار نشان مى دهد وقتى مردى حاضر نيست قدرت را با زنش سهيم شود،به احتمال 81 درصد ازدواج او با مشکل روبه رو مى گردد.
البته براى فروپاشى ازدواج به وجود دونفراحتياج است.به همين دليل ما تنها مردان را مسئول و سبب طلاق نمى دانيم .هدف اين مقاله اين نيست که به مردان حمله کند.براى زنها هم مهم است که با شوهرانشان به احترام حرف بزنند .اما بررسيهاى من نشان مى دهد که اکثريت زنها -حتى در ازدواجهاى بى ثبات -اين کار را مى کنند و براى شوهرانشان احترام قائل هستند .اين بدان معنا نيست که آنها عصبانى نمى شوند و يا حتى در مواقعى به شوهرانشان اهانت نمى کنند .به جاى آن،مى توان گفت زنان مى گذارند که شوهرانشان بر آنها نفوذ داشته باشند.آنها به نقطه نظرهاى شوهرانشان احترام مى گذارند .اما در اغلب موارد،مردها متقابلاً اين کار را در حق همسرانشان نمى کنند.
«هرچه تو بگويى ،عزيزم؟»
بسيارى از رسانه ها درباره نقطه نظر من در قبال پذيرفتن نفوذ همسرشان اين سؤال را مطرح کردند .حتى در برنامه هاى تلويزيونى هم اين موضوع مطرح شد.حتى در يکى از جرايد کاريکاتورى به چاپ رسيد که درآن صدام حسين به او مى گويد کيسه زباله را از خانه بيرون ببر.صدام قبول نمى کند.در اين زمان،زن صدام مسلسل را بر مى دارد و به جانب شوهرش نشانه مى رود و مى گويد که کيسه زباله را بيرون ببرد و صدام مى گويد:«هر چه تو بگويى ،عزيزم.»
بررسى ما به اين نتيجه نرسيد که مردان بايد تمام قدرتهاى شخصى خود را زنانشان واگذار کنند و به آنها امکان بدهند که بر زندگى شان حکومت کنند.اما ما به اين نتيجه رسيديم که شادمان ترين و موفق ترين ازدواجها آنهايى هستند که در آن مردان با زنان خود به احترام رفتار مى کنند و با آنها در قدرت تصميم گيريها شريک مى شوند.در ازدواجهاى موفق وقتى اختلاف نظرى بروز مى کرد،مردان براى تحميل نظرات خود اصرار نمى کردند ،بلکه دنبال راه حلهايى مى گشتند که براى طرفين قابل قبول باشد.
براى رسيدن به اين يافته هاى خود به اين توجه کرديم که وقتى اشکالى بروز مى کرد اين تازه ازدواج کرده ها چگونه با هم گفت و گو مى کردند .وقتى نتايج به دست آمده را تحليل کرديم،از تفاوتهاى جنسيتى که در اين مورد وجود داشت شگفت زده شديم.با آنکه زنها در مواردى خشمگين مى شدند و يا در قبال شوهرانشان احساسات منفى نشان مى دادند،به ندرت در مقام آن بر مى آمدند که بر شدت احساسات منفى خود بيفزايند.اغلب آنها سعى مى کردند لحن آرام ترى به خود بگيرند.مثلاً اگر شوهرى مى گفت:«تو به حرفهاى من گوش نمى دهي:،زنش در جواب مى گفت:«ببخشيد ،حالا گوش مى دهم.»(اقدام اصلاحى براى کاستن از تنش.»در مواقعى هم پاسخ زنان اين بود:برايم گوش دادن به حرفهاى تو دشوار است.»که اين ابزار مساوى خشم شوهر بود،اما،از حد خشم شوهر فراتر نمى رفت.
اما 65 درصد مردان از اين دو روش استفاده نمى کردند .به جاى آن،احساسات منفى بيشتر از زنشان بروز مى دادند.آنها اين کار را به طرز خاصى انجام مى دادند.به عبارت ديگر،يکى از چهار اسب سوار را تقويت مى کردند (انتقاد ،اهانت،حالت تدافعى و کارشکني).اگر زنشان مى گفت :«تو به حرفهاى من گوش نمى دهي»،شوهر يا حرف زنش را ناشنيده مى گرفت(سکوت کردن و سنگ اندازى )يا لحن تدافعى مى گرفت:«چرا گوش مى دهم!»يا انتقاد مى کرد:«براى اين گوش نمى دهم که حرفهايت معنا و مفهومى ندارند.»و يا لحن اهانت آميز مى گرفت:«براى چه وقت خودم را تلف کنم؟».استفاده از يکى از سوارکارها براى تشديد اختلاف و تعارض نشانه آن است که مرد در برابر نفوذ زنش مقاومت مى کند.
اين شوهربه جاى تصديق کردن احساسات زنش،از چهارسوار کار براى سرکوب احساسات و يا بى اعتبار دانستن حرف او استفاده مى کند.اين خلاف پذيرفتن نفوذ زن است .اين طرز برخورد منجر به بى ثباتى ازدواج مى شود.با آنکه شوهر به دفعات زياد از اين روش پيروى نمى کند،با امکان 81 درصد اين ازدواج آسيب مى بيند.
با انکه هميشه مهم است که زن و شوهر به چهار سوار کار اجازه ندهند ازدواجشان را مورد تاخت و تاز قرار بدهد،به خصوص مهم است که مردان وقتى براى تشديد اختلافات زناشويى از آنها استفاده مى کنند متوجه خطراتى که بدين شکل به وجود مى آيد،باشند .به دليلى وقتى زنان از اين سوار کارها استفاده مى کنند،ازدواج بى ثبات تر نمى شود.زنان آن طور که مشخص است به شوهرانشان اجازه مى دهند که در آنها نفوذ کنند که اين يکى از تفاوتهاى جنسيتى است که ما در بررسيهاى خود به آن پى برده ايم.بنابراين با آنکه عاقلانه است که زن و شوهر براى تشديد اختلاف خود تلاش نکنند،اين مشخص است که وقتى مردان اقدام به چنين کارى مى کنند ،بيشتر به ازدواجشان آسيب وارد مى شود.
نشانه هاى مقاومت
دربرنامه هاى مختلف به شوهران خشمگين متعددى برخورد کرده ام و به اين نتيجه رسيده ام که بسيارى از مردان دربرابر سهيم شدن قدرت با زنانشان مقاومت مى کنند .حتى در روزگار ما که از برابرى زن و مرد زياد سخن به ميان مى آيد،به مردانى برمى خوريم که حاضر نيستند به هيچ وجه نظرات زنان خود را لحاظ کنند و به هنگام تصميم گيريها هرگز به نظرات زنان خود بها نمى دهند.
بعضى از مردان مى گويند که باورهاى دينى به آنها اجازه نمى دهد که در کنترل زنان خود قرار گيرند .اما من هرگز به دينى برنخورده ام که بگويد مردان بايد به زنان خود زور بگويند .اما در بررسيهاى خود به زوجهايى برخورده ايم که معتقدند مرد بايد رئيس خانواده باشد.هر چند در بسيارى از ازدواجها مردان و زنان معتقد به حقوق برابر زن و مرد در قبال يکديگر هستند ،اما به اين نتيجه هم رسيده ايم که دراغلب ازدواجهاى موفق شوهران به احترام با زنانشان برخورد مى کنند.در اين ازدواجها به باورهاى معنوى زنان احترام گذاشته مى شود.موضوع پذيرفتن نفوذ هم جز اين نيست .آيا مى خواهيد تصميمى بگيريد که زنتان احساس کند مورد بى احترامى واقع شده است؟آيا اين رفتار مطابق باورهاى دينى است؟فکر نمى کنم که چنين باشد.
در بسيارى از مواقع ،مردانى که به زنان خود اجازه مى دهند صاحب نفوذ باشند،حتى از اين رفتار خود آگاه نيستند .از سوى ديگر،به مردانى بر مى خوريم که معتقد به برابرى زنان و مردان هستند،اما اين را در زندگى زناشويى خود لحاظ نمى کنند.از جمله اين مردان مى توانم به مردى به نام چاد اشاره کنم که متخصص نرم افزار کامپيوتر است .وقتى بحث مى شود،او مى گويد معتقد به برابرى پنجاه به پنجاه ميان مردان و زنان است.او به اتفاق زنش ،مارتا،به خانه جديدى اسباب کشى کردند.پنج شنبه شبى چاد به مارتا اطلاع داد که بايد تا دير وقت در محل کارش باقى بماند.مارتا به او گفت که قرار است مادرش روزجمعه به منزل آنها بيايد و اشاره کرد که براى مرتب کردن اتاق مهمان روى کمک او حساب کرده است.مارتا گفت:«از او ناراحتم .مگر فراموش کردى که فردا مادرم به خانه ما مى آيد؟چرا نوبت کارى ات را با کسى عوض نمى کنى؟»
چاد در جوابش گفت:«چرا فراموش کردى که من روى پروژه مهمى کار مى کنم .من به هيچ وجه نمى توانم برنامه کارى ام را تغيير بدهم،مجبورم کار کنم.ممکن است حتى مجبور شوم دو روز تعطيل آخر هفته را هم کار کنم.»رفتار چاد ازيک سو تدافعى بود.او به جاى اينکه به شکايت مارتا توجه کند،متقابلاً از او شکايت کرد و گفت که چرا او برنامه هايش را فراموش کرده است.وبعد او را تهديد کرد که دو روز تعطيل آخر هفته را هم ممکن است کار کند.
مارتا عصبانى شد.به شوهرش بدو بيراه گفت و از اتاق بيرون رفت .چاد احساس کرد که در حق او ظلم شده است .برخشم او اضافه شد،ضربان قلبش شدت گرفت.او به قدرى غرق دربحران شده بود که راه حلى به نظرش نمى رسيد.تنها خواسته اش اين بود که خودش را از شرنگرش غير منصفانه زنش نجات دهد .او به روشنى در موقعيتى نبود که بتواند به يک مصالحه برسد .از اين رو ،تلويزيون را روشن کرد و جلوى آن نشست .وقتى مارتا دوباره به اتاق آمد تا او با او حرف بزند ،او به مارتا بى اعتنايى کرد.وقتى مارتا شروع به گريستن کرد،چاد از اتاق بيرون رفت و گفت که زودتر از معمول مى خوابد.
در اين صحنه،مسلماً اشکالات فراوانى را شاهد بوديم .رفتار آغازين و خشمگينانه مارتا،چاد را در شرايطى قرار نداد که يک راه حل پيدا کند و به مصالحه برسند.اما واکنش مارتا از تاريخچه و سابقه اى برخوردار است.مادرش در کانادا زندگى مى کرد و او به ندرت مادرش را مى ديد.مارتا از يک ماه قبل آمدن مادرش را برنامه ريزى کرده بود و بارها در اين خصوص با چاد حرف زده بود.به او گفته بود که خيلى دلش مى خواهد خانه جديدشان را به مادرش نشان بدهد.مى خواست مادرش فرصتى پيدا کند که با دو نوه اش وقتى صرف کند.
وقتى چاد به او گفت که تا ديروقت کار خواهد کرد و به اين توجه نداشت که
روى آمدن مادر زنش چه تأثيرى مى گذارد،مارتا فهميد که اصولاً چاد فراموش کرده بود مادرش به منزل آنها مى آيد و يا حتى اگر اين را هم مى دانست،موضوع به قدرى از اولويت کم براى او برخوردار بود که به اين توجه نکرد کارکردنش مى تواند بحرانى توليد کند.چاد بدون اينکه با مارتا مشورت کند اين تصميم را گرفته بود.
وقتى زن و شوهرى به اين شکل با هم بحث مى کنند،يکديگر را متهم مى سازند و کار به حدى بالا مى گيرد که اغلب نمى توان به علت اصلى بروز بحران فکر کرد.در مورد چاد و مارتا مى توان به اين نتيجه رسيد که چاد خواهان نفود مارتا نبود.وقتى مارتا احساسات منفى خود را بروز داد و به شکايت گفت از تو ناراحتم،چاد بر دامنه تشنج افزود.او رفتار تدافعى اتخاذ کرد.مارتا عصبانى شد و چاد مستغرق گرديد و در نتيجه سکوت و بى اعتنايى کرد.ازدواج اين دو در حال حاضر شرايط خوبى ندارد و در مسير طلاق حرکت مى کند.
حالا فکرش را بکنيد اگر چاد به جاى اينکه رفتار تدافعى بگيرد از مارتا عذرخواهى مى کرد و مى گفت که کارش به قدرى زياد است که آمدن مادر او را فراموش کرده،چه تفاوتى در اين برخورد ايجاد مى شد.چاد مى توانست اقدامى اصلاحى بکند.ممکن بود باز هم مارتا ناراحت باقى بماند،اما احساس نمى کرد که چاد به او بى توجهى کرده است.
پذيرفتن نفوذ هرگز بدين معنا نيست که کسى نبايد احساسات منفى خود را در قبال همسرش نشان دهد.ازدواج مى تواند بروز خشمهاى متعددى را تحمل کند.مى تواند شکايتها و حتى انتقادات مختلف را پشت سر بگذارد.تلاش براى سرکوب کردن احساسات منفى در حضور همسر نه به ازدواج شما کمک مى کند،و نه به فشار خونتان.
زنانى که شوهرانشان نفوذ آنها را مى پذيرند،با شوهرانشان برخوردهاى خشمگينانه کمترى مى کنند .و اين به شکوفايى ازدواج مى افزايد.
آنچه شوهران مى توانند از همسران خود بياموزند
شايد از همه مهم تر ،وقتى شوهرى نفوذ زنش را قبول مى کند،رابطه زناشويى خود را مستحکم تر مى سازد.اين گونه او به مراتب راحت تر مى تواند سه اصل اوليه-بهبود بخشيدن نقشه هاى مهر و محبت خود ،افزايش محبتها و تحسينها و توجه کردن به همسر-را رعايت نمايد.
اين اتفاق نه از آن جهت مى افتد که نبود جنگ قدرت ادامه دار ازدواج را لذت بخش تر مى کند،بلکه به اين دليل است که شوهر آمادگى آن را پيدا مى کند که از زنش چيزى بياموزد .و ترديدى در اين نيست که زنان آموختنيهاى فراوانى درباره روابط زناشويى دارند.ديو بارى در کتابى با عنوان کتاب کامل مردان به فاصله بسيار عظيمى اشاره مى کند که در اين خصوص ميان مردان و زنان وجود دارد.او به اين نکته اشاره مى کند که همه ساله او و همسرش به اتفاق دوستان قديمى دور هم گرد مى آيند .زنان بلافاصله درباره احساسات درونى خود حرف مى زنند.او وشوهر ديگر به تماشاى مسابقات حذفى بسکتبال از تلويزيون مى نشينند.مردها گاهى اوقات و مثلاً وقتى مى خواهند سفارش پيتزا بدهند،احساساتى مى شوند.بعداً وقتى زن و شوهر تنها مى شوند،زن بارى مثلاً مى گويد :«به راستى حيرت انگيز است که چگونه جورج خودش را باقطع پا وفق داده است.»و بارى وانمود مى کند که البته متوجه شده جورج يک پاى خود را از دست داده است.بارى مبالغه مى کند،اما اين حکايت از آن جهت جالب توجه است که حقيقتى رادر پى دارد:زنها بيش از مردان به بحث کردن و درک احساسات يکديگر توجه دارند.
البته من نمى گويم که لزوماً همه زنان مهارتهاى مردمى بيشترى از مردان دارند .بسيارى از زنها هستند که در اين زمينه کاملاً بى احساس هستند،اما روى هم رفته زنان در مقايسه با مردان در زمينه هوش عاطفى قوى تر هستند .اگر به بازى بچه ها در کودکستان در زمين بازى نگاه کنيم،اين موضوع به خوبى مشهود است.
حتى وقتى پسر و دخترى با اسباب بازى واحدى بازى مى کنند،تفاوتهاى جنسيتى در آنها بارز است.نائومى و اريک با عروسک نائومى بازى مى کنند.نائومى حرفى ندارد که عروسکش را با دوستش سهيم شود.آنها تظاهر به اين مى کنند که عروسک بچه آنهاست .بعد عروسک بيمار مى شود.نائومى مى گويد بايد بچه را به بيمارستان برسانند.آنها بلافاصله سوار يک آمبولانس خيالى مى شوند و به بيمارستان مى روند.در حال رسيدن به بيمارستان ،اريک که پشت فرمان آمبولانس نشسته با سرعت زياد حرکت مى کند و نائومى به او متذکر مى شود که با احتياط بيشترى رانندگى کند.بعد از آن،ناگهان هر دو به اين نتيجه مى رسند که بايد کودکشان را جراحى کنند.اريک و نائومى هر دو جراح مى شوند،البته در شروع اريک اصرار مى کند که نائومى پرستار شود،اما نائومى مى گويد که زنان هم مى توانند جراح شوند .وقتى عمل جراحى با موفقيت انجام مى شود و حال کودک خوب مى شود،آن دو به بازى خود به طرزى که نائومى مى خواهد ادامه مى دهند.
طرز بازى نائومى و اريک بسيار جالب است، اما واقعيت اين است که بازيهاى به طرز دخترانه به اين دليل که آنها بيشتر به روابط بها مى دهند،آنها را براى زندگيهاى زناشويى آماده تر مى سازد.
اما تفاوتهاى بازى دختران و پسران از کجا نشئت مى گيرد؟نظر به اينکه اين تفاوتها در اغلب فرهنگها ديده مى شوند،به نظرم مى رسد که بايد بيشتر تحت تأثير بيولوژى و نه تحت تأثير اجتماعى شدن بروز کنند.اما بدون توجه به اينکه طبيعت يا تربيت کدام يک دراين ميان نقش دارند،تفاوت ميان دختران و پسران در اين خصوص غيرقابل انکار است.دخترها در کودکى رفتارهاى اجتماعى خاص خود را فرا مى گيرند.پسرها از همان دوران کودکى برآنند که به حل مسئله بپردازند .ممکن است بعداً در حيطه هاى شغلى اين روش و آمادگى به مردها کمک کند،اما در روابط زناشويى کمکى به بهبود زندگى زوجها نمى کند.
اين تفاوت در آموزش سبب مى شود که پسرها وقتى بزرگ تر مى شوند،با دختر بازى نمى کنند.و در نتيجه فرصت آموختن از آنها را از دست مى دهند .با آنکه در سالهاى پيش دبستانى 35 درصد دوستيها ميان دختران و پسران است،در سن 7 سالگى اين درصد به صفر مى رسد.دکتر الينور مک کوبى در دانشگاه استانفورد مى گويد حتى پسرهاى 18 ماهه حاضر نيستند تحت نفوذ دختران همسال خود قرار بگيرند.اما نفوذ پسرهاى همسال خود را مى پذيرند .و اين درحالى است که دختران کمسال به يک اندازه از دخترها و پسرها نفوذ مى پذيرند.
شوهرانى که از هوش عاطفى بهره دارند
نتايج بررسيهاى من روى زوجهاى تازه ازدواج کرده نشان مى دهد که شوهران بيشترى دراين زمينه متحول شده اند.حدود 35 درصد مردانى که درباره شان مطالعه کرده ايم ، دراين گروه قرار مى گيرند . و اين در حالى است که بررسيهاى مشابهى که قبلاً در اين خصوص صورت گرفته ،اين شمار را بسيار کمتر مى داند.از آنجايى که اين گونه شوهران به زنان خود احترام بيشترى مى گذارند ،آمادگى بيشترى دارند که در زمينه عواطف و احساسات از آنها مطالبى بياموزند.
معتقدم شوهران باهوش عاطفى زياد،قدم بعدى را در تکامل اجتماعى بر مى دارند.اين بدان معنا نيست که مردانى با اين ويژگى به لحاظ شخصيتى يا تربيتى بالاتر ازساير مردان هستند.اما مى توان گفت مردانى با اين خصوصيت در ازدواجهاى خود موفق تر ظاهر مى شوند.
مرد جديد ممکن است به کار و حرفه اش بهاى کمترى بدهد و تأکيد و اولويت را به خانواده اش بدهد.او برخلاف شوهران قبل از خود از سه اصلى که درباره اش اشاره کرديم بيشتر در زندگى زناشويى خود استفاده مى کند.
اين امر نه تنها به ازدواج آنها سود مى رساند،بلکه فرزندان خانواده هم از آن
منتفع مى شوند.بررسيها نشان مى دهند شوهرانى که پذيراى نفوذ زنانشان مى شوند ،پدرهاى بهترى هستند.آنها از دنياى فرزندان خود آگاهند و درباره دوستان و هراسهاى آنها اطلاعات دست اول دارند .مردى با اين ويژگى از آن جهت که از احساسات بيمى ندارد به فرزندان خود مى آموزد که به احساسات خود احترام بيشترى بگذارند.
اين نوع شوهر و پدرجديد زندگى بامعنا و سرشارى دارد.او به اين سبب که خانواده شادى دارد بهتر مى تواند در کارش موفق گردد.زن اين مرد هم به اين دليل که احساس پيوند بيشتر با شوهرش دارد،نه تنها در مواقع ناخوشى و بروز مشکلات ،بلکه وقتى خوشحال است و مسئله اى ندارد،به شوهرش مراجعه مى کند.
اما نوع ديگرشوهر و پدر ماجرايى غم انگيز دارد.او به طرزى حق به جانب احساس مى کند که حق او را مى خورند تا از او يک قربانى بسازند.در نتيجه ممکن است مرد رفتار اقتدارطلبانه در پيش بگيرد و يا در لاک خود فرو برود تا از آنچه باقى مانده است حراست کند.او به ديگران احترام چندانى نمى گذارد ،به اين دليل که دنبال احترامى است که فکر مى کند ديگران به او مديون هستند.او نفوذ زنش را نمى پذيرد زيرا احساس مى کند که با اين کار از قدرت و نيروى خود کاسته است .از سوى ديگر،به اين علت که نفوذ زنش را نمى پذيرد،نفوذ خودش کاستى مى گيرد.
تغييرى به وجود آمده است
با آنکه سنتاً به مردانى برمى خوريم که نفوذ زنانشان را مى پذيرند،واقعيت در اين است که سهيم شدن قدرت مفهومى به نسبت جديد است و به چند دهه گذشته مربوط مى شود.زمانه تغييرکرده است و در روزگار ما ديگر مردها نيستند که حرف آخر را مى زنند.
در حالى که زنان پرشمارى امروزه شاغل هستند،مردها ديگر تنها نان آور خانواده نيستند .زنان با کارکردن نه تنها کسب در آمد مى کنند،بلکه بر ميزان عزت نفس خود مى افزايند.بخش قابل ملاحظه اى از مباحث و مناقشات ميان مردان و زنان در روزگار مانشئت گرفته از اين تحول است.بسيارى از زنان امروز مى گويند مردها به اندازه اى که انصاف حکم مى کند در خانه کار نمى کنند و در نگهدارى و مراقبت از فرزندان به اندازه کافى مشارکت ندارند .اين موضوعى صرفاً درباره زوجهاى جوان نيست.در ميان زوجهاى چهل و شصت ساله هم اين را مشاهده کرده ايم.مردانى که حاضرند نفوذ زنانشان را بپذيرند،زندگى زناشويى موفق دارند .اما مردانى که اين را قبول نمى کنند ،ازدواجشان بى ثبات مى شود.
کاملاً قابل درک است که بعضى از مردان با تغيير يافتن نقشهاى شوهران مسئله دارند.قرنها مردها مسئول خانواده بوده اند .اين احساس مسئوليت و محق بودن طى نسلهاى مختلف از پدران و پسرانشان به ارث رسيده است و به همين دليل است که تجديد نظر در نقش شوهران براى بسيارى از مردان يک چالش است.
بعضى از مردها از آن جهت در برابر زنانشان مقاومت دارند که فکر مى کنند باورهاى جديداً شکل گرفته حالت گذرايى دارند و ديرى نمى گذرد که شرايط به شکل سابق خود باز مى گردد.اما واقعيت اين است که ما با يک تحول فرهنگى روبه رو هستيم .دکتر پگى سندي،که يک انسان شناس است،در اين خصوص روى فرهنگهاى مختلف مطالعه کرده و به اين نتيجه رسيده جوامعى که مردان در آن مسلط اند از ويژگيهاى زير برخوردارند:
1.غذا کمياب است و زندگى روزانه به دشوارى مى گذرد .خطر در اطراف و اکناف کمين کرده است.
2.گوشت شکار ايفاگر نقش مهمى است و به ساير غذاها ترجيح داده مى شود.شکار وظيفه اصلى مردان است.
3.مردان در کار مراقبت از فرزندان کمسال مشارکت نمى کنند.ممکن است از فرزندان بزرگ تر خود مراقبت کنند،اما از اطفال خود مراقبت نمى کنند.
4.در نمادهاى مقدس فرهنگى ،و به خصوص در اسطوره ها،زنان جايگاهى ندارند.
خانم سندى به اين نتيجه رسيده جوامعى که در آن اين عوامل به شدت مشاهده مى شوند،مردها از قدرت و سلطه جويى بيشترى برخوردارند.در هر فرهنگى که اين عوامل جابه جا مى شوند،برابرى ميان زن و مردان بيشتر مى شود.در اغلب جوامع امروز با شرايط زير روبه رو هستيم:
1.غذا به حد وفور يافت مى شود،شرايط محيطى هم زياد بد نيست.قوانين موجود از مردم حمايت مى کند و ايمنى و امنيت بيشتر شده است.
2.مردها ديگر تنها نان آور خانواده نيستند.
3.بسيارى از مردان روزگار ما مايلند که در بزرگ کردن و مراقبت از اطفالشان ايفاى نقش کنند.امروزه ،بسيارى از مردان در کنار زنان خود در کلاسهاى آموزشى بچه دارى شرکت مى کنند.
4.در نمادهاى مقدس فرهنگى زنان حضور مشهود دارند.
البته واقعيتى است که برابرى زن و مرد در همه ازدواجها مشاهده نمى شود.بسيارى از مردان هنوز در زندگى خانوادگى مشارکت فعال ندارند،اما بسيارى از مردان تحت تأثير تغييرات در ايفاى نقش خود تجديد نظر مى کنند.
ياد گرفتن تسليم شدن
شايد تفاوت اصولى ميان اين دو نوع شوهر دراين است که شوهر جديد به
اين نتيجه رسيده که اگرخواهان پيروزى است،بايد تسليم شود و کنار بيايد .وقتى در شهرهاى مدرن رانندگى مى کنيد،اغلب با راه بندانهاى ناراحت کننده و غير منتظره روبه رو مى شويد.در برخورد با اين معضل ،مى توانيد به يکى از دو روش زيررفتار کنيد.راه اول اينکه بايستيد و بخواهيد کسى که راه بندان ايجاد کرده صحنه را ترک کند.راه دوم اينکه راه بندان را دور بزنيد .روش اول برايتان حمله قلبى به همراه مى آورد،اما روش دوم،که من اسم آن را تسليم شدن و تن دادن گذشته ام،شما را به مقصد مى رساند.
قبول نفوذ يک نگرش است،اما در ضمن مهارتى است که مى توانيد ازآن استفاده کيند.وقتى تعارضى بروز مى کند،بايد بخواهيد که تن به مصالحه بدهيد .براى مثال ،چاد و مارتا که با مشکل تا دير وقت کار کردن چاد در شرايطى که مادر مارتا قرار بود که به خانه آنها بيايد روبه رو بودند،مى توانند به شکلى به سازش برسند.مثلاً چاد مى تواند بپذيرد که به جاى تا ديروقت کار کردن در روز پنج شنبه ،روز جمعه اين کاررا بکند.اما پنج شنبه زودتر به خانه بيايد تا اتاق مهمان را براى آمدن مادرمارتا آماده کند.
اگر به رغم همه تلاشهاى مرد،او نتوانست مسئله پيش آمده را از ميان بر دارد،به عنوان مثال،به نمونه زن و شوهرى به نامهاى تيم و کارا اشاره کرده ايم که با مشکلى روبه رو هستند.موضوع از اين قرار است که تيم دوستى به نام بادى دارد که کارا او را مناسب دوستى نمى داند.دوست تيم که بى کار است،اغلب به خانه آنها مى آيد و روى کاناپه لم مى دهد.کارا از اين مى ترسد که چاد تحت تأثير اين دوست قرار بگيرد.اما هر گاه کارا اين موضوع را با چاد در ميان مى گذارد،او جواب مى دهد که اينجا خانه اوست و مى تواند هر کسى را که مى خواهد ،به آنجا بياورد.وقتى کارا اعتراضى مى کند،تيم به عنوان سنگ اندازى سکوت مى کند و اين سبب مى شود که فرياد کارا بلند شود.در اين زمان،تيم به او مى گويد اين بادى نيست که مسئله دارد،بلکه اوست که مشکل دارد.کارا از اين وضع ناراحت بود و مى گفت که خانه مال او هم هست و بايد به هنگام دعوت از مهمان از او هم نظر خواهى کند.
در بيش از 80 درصد مواقع،زن است که مشکلاتى را مطرح مى کند،اما شوهر مى خواهد از بحث کردن درباره آن خود دارى ورزد.اين نشانه بيمار بودن زندگى زناشويى نيست.اين مطلبى است که در اغلب ازدواجهاى موفق هم به آن برمى خوريم.
وقتى با تيم و کارا ملاقات کردم و با آنها حرف زدم،به نظر مى رسيد که اکراه تيم در پذيرفتن نفوذ کارا،علت اصلى مشکل ميان آنها باشد.به خصوص اينکه تيم معتقد بود در اين زمينه مجالى براى مصالحه و سازش هم وجود ندارد.از تيم پرسيدن که رابطه با بادى براى او چه معنا و مفهومى دارد.معلوم شد که موضوع از سابقه اى برخوردار است.تيم توضيح داد که از دوران کودکى با بادى دوست بوده است.در دوران دبيرستان که پدر و مادر تيم در جريان يک طلاق دشوار از هم جدا شدند و زندگى خانوادگى او به هم ريخت،تيم شبهاى متعددى را روى کاناپه منزل بادى به صبح آورد.حالا تيم احساس وظيفه مى کرد که نوبت اوست به دوستش کمک کند.تيم معتقد نبود که بادى روى او تأثير بدى برجاى مى گذارد.او خود را مرد محکم و متأهلى مى ديد و به اين افتخار مى کرد که به دوستش کمک کند.
هر چه تيم بيشتر درباره بادى صحبت مى کرد،مشخص تر شد که او و کارا با يک مسئله ادامه دار در زندگى زناشويى خود روبه رو هستند.وقتى به اين موضوع توجه کردند و روى آن دقيق شدند،موضوع متحول گرديد.تيم از اين موضوع که فکر مى کرد اين خانه اوست و مى تواند هر کارى را که مى خواهد در آن بکند،دست کشيد.کارا هم اذعان کرد رفتار تيم بوده که براى او ناراحتى ايجاد کرده و نه آمدن بادى به خانه آنها.کارا به تيم گفت که احساس وفادارى و دوستى او را تحسين مى کند،اما نگرانى اش از اين است که بادى از او سوءاستفاده کند.
تيم نظر کارا را پذيرفت که ممکن است بادى از اين موقعيت سوء استفاده کند.
آن گاه اين زن و شوهر بر آن شدند تا در اين زمينه با هم صحبت کنند و به نتايجى برسند.
پرسشنامه قبول نفوذ
هر يک از عبارات زير را بخوانيد و درست يا غلط را علامت بزنيد.
1.من به نقطه نظرهاى همسرم به واقع علاقه مند هستم.درست /غلط
2.حتى وقتى با همسرم اختلاف نظر داشته باشم،از او مطالب فراوانى مى آموزم.درست /غلط
3.دلم مى خواهد همسرم احساس کند حرفى که مى زند برايم مهم است.درست /غلط
4.دوست دارم همسرم احساس کند که در ازدواج ما صاحب نفوذ است.درست /غلط
5.مى توانم به همسرم گوش بدهم،اما تا حدى .درست /غلط
6.همسرم از عقل سليم برخوردار است.درست /غلط
7.حتى وقتى با هم توافق نداريم،به او احترام مى گذارم.درست /غلط
8.اگر مرتب سعى کنم که همسرم را متقاعد کنم،سرانجام برنده مى شوم.
درست /غلط
9.من با نظرات همسرم مخالفت نمى کنم.درست /غلط
10.همسرم به اندازه کافى منطقى نيست که بتوانيم با هم بحث کنيم.درست /غلط
11.معتقد به بده بستان فراوان در محبتهاى ميان خود هستم.درست /غلط
12.مى توانم هميشه همسرم را متقاعد کنم.درست /غلط
13.وقتى مى خواهيم تصميم بگيريم ،گفتنيهاى فراوان دارم.درست /غلط
14.شريک زندگى من معمولاً ايده آل هاى جالب دارد.درست /غلط
15.همسرم در حل مسائل به من کمک فراوان مى کند.درست /غلط
16.حتى اگر با نظر همسرم مخالف باشم،با او به احترام حرف مى زنم.درست /غلط
17.راه حلهاى من هميشه از راه حلهاى همسرم بهتر است.درست /غلط
18.هميشه مى توانم در صحبتهاى همسرم نکته جالبى پيدا کنم.درست /غلط
19.شريک زندگى من بسيار عاطفى است.درست /غلط
20.من بايد تصميمات مهم در ازدواج را بگيرم.درست /غلط
محاسبه امتيازات:1.به استثناى پرسشهاى شماره 19،17،12،10،8،5و20،به هر جواب درست يک امتياز بدهيد.
2.در ازاى هر جواب درست به سؤالات 19،17،12،10،8،5و20،يک امتياز از خود کم کنيد.
امتياز 6 وبيشتر:اين نشانه قدرت در ازدواج شماست .شما با کمال ميل به همسرتان امتياز مى دهيد و اين نشان مى دهد که ازدواج شما به لحاظ احساسى و عاطفى از بهره هوشى برخوردار است.
امتياز کمتراز 6:مى توانيد شرايط ازدواجتان را بهتر کنيد .شما در پذيرفتن نفوذ از همسرتان با دشوارى روبه رو هستيد .اين مى تواند ازدواج شما را به شکل خطرناکى بى ثبات کند.اولين کارى که براى بهبود شرايط خود مى توانيد بکنيد اين است که معناى نفوذ را درک کنيد.اگر هنوز موضوع قبول نفوذ همسر را به خوبى درک نکرده ايد ،اين مقاله را يک بار ديگر بخوانيد.تمرينات زير به شما کمک مى کند تا به اين مهم جامه عمل بپوشانيد.
تمرين شماره(1):نخواهيد که برنده شويد
در ادامه مطلب به موقعيتهايى اشاره کرده ايم که زوجهاى تحت بررسى ما باآن روبه رو شده اند .سعى کنيد اين صحنه ها را مجسم کنيد .انگار که شما و همسرتان داراى اين تعارضها هستيد .هرچه با روشنى بيشترى خود را در اين شرايط قرار دهيد،اثربخشى تمرين بيشتر مى شود .در پايان اين تمرين ،به برخى از موارد جواب داده ايم که مى توانيد از آنها استفاده نماييد.
مثال:وقتى خسته از کار به خانه مى آييد،دوست داريد شام بخوريد و بعد تلويزيون تماشا کنيد.اما زنتان که تمام مدت روز در خانه کار مى کند ،دلش مى خواهد از خانه بيرون برود.يکى از شبها عصبانى مى شود و شما را متهم مى کند که به ميل او براى بيرون رفتن از خانه بى توجهيد .شما مى گوييد خسته تر از آنيد که شب بخواهيد جايى برويد .او فرياد مى کشد:«پس من چي؟اگر نتوانم ازخانه بيرون بروم و با کسانى حرف بزنم ،ديوانه مى شوم!»
در خواست منطقى زن:از خانه بيرون رفتن.
شما مى گوييد :«خيلى متأسفم که تا اين حد ناراحتى .اگر موافقى ،کمى در خانه بمانيم و شام بخوريم بعد براى صرف دسر مى توانيم به بيرون برويم.»
1.اخيراًشما و همسرتان با مشکلاتى روبه رو شده ايد و با هم به توافق نمى رسيد .يکى از مشکلات اين است فکر مى کنيد که او پول بيش از اندازه خرج مى کند.حالا همسرتان اصرار دارد به مشاور در امور زناشويى مراجعه کنيد که هزينه زيادى توليد مى کند.شما خاطر نشان مى کنيد که اگر از هزينه هاى ديگرى نکاهيد،نمى توانيد به مشاور مراجعه کنيد.زنتان مى گويد:«نمى توانيم به مشاور مراجعه نکنيم .مراجعه به مشاور هم شبيه آن است که براى رفتن به يک تعطيلات ضرورى و مورد نياز پول قرض کنيم.اين کارى است که حتماً بايد انجام بدهيم.»
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
2.از آنجايى که زنتان کار نمى کند ،از او خواسته ايد که آشپزخانه را نظافت کند و تا وقتى شما به خانه مى آييد شام را تدارک ببيند.امشب وقتى به خانه مى آييد،مى بينيد که لباسهاى شسته تا نشده اند،از غذا هم خبرى نيست.از اين رو،شکايت مى کنيد و در مقام اعتراض حرف مى زنيد و او مى گويد :«تو هيچ وقت متوجه نمى شوى که من چقدر در روز کار مى کنم.متوجه نيستى که خانه چقدر کار دارد.»
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
3.به اتفاق تنى چند از دوستانتان به رستوران مى رويد تا قهوه بنوشيد.زنتان اغلب با شما بحث مى کند که زياد به رستوران مى رويد .امشب در حالى که در رستوران هستيد به شما زنگ مى زند و مى گويد اگر بلافاصله برنگرديد ،او به رستوران مى آيد و شما را با خود مى برد.وقتى بالاخره به خانه مى آييد،زنتان فرياد مى کشد:«به جاى اينکه به رستوران بروى ،چرا مرا به سينما نمى برى؟»
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
4.شنبه بعد ازظهر است،زنتان که به کار نظافت خانه مشغول است به شما مى گويد که خانه به تعميراتى احتياج دارد.شما احساس مى کنيد که او نمى خواهد از بخشى از هزينه هاى خانه بزند تا اقدام به تعميرات بکنيد .او مى گويد :«تو فکر نمى کنى که نظر من مهم است.اگربخواهى ،مى تونى پولش را پيدا کنى.»
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
5.وقتى از سر کار به منزل مى آييد،اولين کارى که دوست داريد بکنيد اين است که کمى استراحت کنيد.قهوه اى بنوشيد ،کمى روزنامه بخوانيد و بعد کفش و جورابتان را از پا درآوريد .گاه اتاق نشيمن را به هم مى ريزيد ،اما معمولاً بعد از صرف شام که انرژى تان را به دست مى آوريد .گاه اتاق نشيمن را به هم مى ريزيد ،اما معمولاً بعد از صرف شام که انرژى تان را به دست مى آوريد دوباره اتاق را مرتب مى کنيد.يکى از شبها که اتاق را مرتب نکرده ايد ،زنتان مى گويد :«از اينکه مى بينم اتاق را به هم مى ريزى و آن را مرتب نمى کني،عصبانى مى شوم.من هم خسته ام و نمى توانم ريخت و پاشهاى تو راجمع و جور بکنم.چرا قبل از شام اتاق را مرتب نمى کنى؟»
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
6.اخيراً کم پول بوده ايد بنابراين به اين نتيجه رسيده ايد که قبل از هرخريد با زنتان بحث کنيد و درباره خريد به توافق برسيد .امشب شما به خانه مى آييد.زنتان به شما مى گويد براى تغيير نور داخل حياط حبابهاى جديدى خريده است .او مى گويد بدون مشورت با شما اين کار را کرده است زيرا فکر مى کند خريد اين حبابها کاملاً ضرورى بوده است.او اضافه مى کند بدون اين چراغها احساس امنيت نمى کند.شما به او مى گوييد ممکن است اين خريد ضرورى بوده باشد ،اما شما توان پرداخت آن را نداريد.او مى گويد :«ما به آنها نياز داريم چه تو پولش را داشته باشى،چه نداشته باشى.»
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
7.شما تصميم مى گيريد زنتان را با خريد يک اتومبيل جديد شگفت زده کنيد.اما او به محض اينکه اتومبيل را مى بيند،ناراحت مى شود و مى گويد:«واقعاً که بد است .حاضر نيستم سوار آن بشوم .بهتر است آن را پس بدهى.»
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
8.دقايقى است به خانه آمده ايد و خسته هستيد .با اين حال ،مجبوريد براى خريد از خانه بيرون برويد.زن شما که براى مراقبت از فرزندانتان در خانه مى ماند به شما مى گويد که روز بسيار بدى را با بچه ها پشت سر گذاشته است.زنتان به شما مى گويد بچه ها را هم به خريد ببريد تا او فرصتى براى استراحت پيدا کند.
بخش منطقى درخواست زن:
شما مى گوييد:
نمونه جوابها
1.بخش منطقى درخواست زن:ازدواج شما به راستى به کمک احتياج دارد.شما مى گوييد :«مى دانم که بهبود شرايط ازدواجمان بسيار مهم است.شايد مراجعه به مشاور اقدام درستى باشد.ببينم چگونه مى توانيم از بعضى از هزينه هايمان بکاهيم تا پول مراجعه به مشاور در امور زناشويى را تأمين کنيم.»
2.بخش منطقى درخواست زن:مى خواهد قدر کار او را در منزل بدانيد.
شما مى گوييد :متأسفم ،حق با توست ومتوجه نشده ام .مى توانيم از نو شروع کنيم.به من کمک کن تا قدر کارهاى تو را بدانم.»
3.بخش منطقى درخواست زن:اينکه شما وقت آزادتان را بيشتر صرف او بکنيد.
شما مى گوييد:«ايده بسيار خوبى است.مى توانيم به سينما برويم و فيلمى تماشا کنيم.»
4.بخش منطقى در خواست زن:خانه شما به تعميراتى احتياج دارد.
شما مى گوييد :«بسيارخوب،شايد حق با تو باشد.فکر مى کنى چه تعميرى بايد انجام دهيم؟»
5.بخش منطقى درخواست زن:قبل از صرف شام اتاق را مرتب کنيد.
شما مى گوييد :«متأسفم،اين کار را مى کنم.»و بعد اين کار را بکنيد.
6.بخش منطقى درخواست زن:خريد حباب روشنايى براى حياط لازم است.
شما مى گوييد :«کاملاً حق با توست که به اين حبابها احتياج داريم .کار خوبى کردى که آنها را خريدى .از زحمتى که کشيدى ،متشکرم .اما دفعه بعد که خواستى چيزى بخرى ،قبلاً با من مشورت کن.»
7.بخش منطقى درخواست زن:او را با اتومبيل جديد شگفت زده نکنيد.
شما مى گوييد :«لازم است درباره اين اتومبيل صحبت کنيم.به من بگو چراناراحتي.»
8.بخش منطقى درخواست زن:زن رهايى موقتى از مسئوليت مراقبت از فرزندان.
شما مى گوييد:«بسيارخوب،بچه ها،برويم کمى ماشين سوارى کنيم.براى همه تان بستنى مى خرم.»
تمرين شماره (2):بازى بقا در جزيره گاتمن
تصور کنيد درحالى که با کشتى به يک سفر تفريحى رفته ايد ،در اثر حادثه اي کشتى تان غرق مى شود.صبح از خواب بيدار مى شويد و مى بينيد که در يک جزيره هستيد.اثرى از کشتى نيست.تنها شما و همسرتان بازماندگان آن کشتى هستيد.يکى از شما هم آسيب ديده است.ابداً اطلاع نداريد که کجا هستيد .اميدواريد ديگران از مشکلى که براى کشتى شما بروز کرد آگاه شوند و براى نجات شما اقدام کنند.به نظر مى رسد که طوفانى نزديک باشد.به اين نتيجه مى رسيد که براى حفظ جانتان بايد کارى بکنيد تا تيم نجات به دادتان برسد.از کشتى اشيايى در جزيره بر جاى مانده که مى تواند به شما کمک کند،اما شما بيش از ده قلم شى ء را نمى توانيد با خود برداريد.
مأموريت شما
اقدام شماره 1:هر کدام از شما با توجه به برنامه اى که براى بقاى خود در نظر مى گيريد،روى يک برگه کاغذ جداگانه بنويسيد که 10 قلم شيئى را که بر مى داريد،چيست.به مهم ترين شيئى که بر مى داريد امتياز 1،و به دومين مهم ترين شى ء امتياز 2 بدهيد .هر 10 مورد شيء را اين گونه امتياز بندى مى کنيد.جواب درست يا غلطى در اين مورد وجود ندارد.
اقلامى که ازکشتى برجاى مانده است
1.دو دست لباس
2.يک گيرنده راديويى با موجهاى اى ام-اف ام و کوتاه
3. 10 گالن آب
4.ظرف و ظروف
5.کبريت
6.بيل
7.کوله پشتى
8.کاغذ توالت
9.دو چادر
10.دو کيسه خواب
11.چاقو
12.يک قايق کوچک
13.کرم ضد آفتاب سوختگى
14.چراغ خوراکپزى
15.طناب بلند
16.دو دستگاه گيرنده -فرستنده واکى تاکى (بى سيم)
17.غذاهاى منجمد شده براى هفت روز
18.ملافه
19.يک بطرى نوشابه
20.چراغ دستى
21.قطب نما
22.نقشه هاى منطقه
23.يک سلاح با شش گلوله
24.جعبه کمکهاى اوليه با پنسيلين
25.کپسول اکسيژن
اقدام شماره 2:فهرست تهيه شده رابا همسرتان در ميان بگذاريد .با هم مشورت کنيد و درباره 10 قلم شيئى که لازم داريد به توافق برسيد.لازم است که هر دو بحث درباره مسئله و گرفتن تصميم نهايى نفوذ پذير باشيد.
وقتى کارتان را تمام کرديد،به تجربه و تحليل اين بازى بنشينيد .بايد به سؤالات زير جواب بدهيد:
1.فکر مى کنيد در کار نفوذ کردن بر همسرتان تا چه اندازه مؤثر عمل کرده ايد؟
الف)ابداً مؤثر نبوده ام.
ب)نه مؤثر،و نه غير مؤثر.
ج)تا حدى مؤثر.
د)کاملاً مؤثر.
2.همسرتان در تأثير گذارى بر شما چقدر مؤثر بوده است؟
الف)ابداً مؤثر نبوده ام.
ب)نه مؤثر،و نه غير مؤثر.
ج)تا حدى مؤثر.
د)کاملاً مؤثر.
3.آيا کسى از شما سعى کرد بر ديگرى مسلط شود،يا به عبارت ديگر آيا با هم رقابت مى کرديد؟
الف)زياد
ب)تا حدى
ج)کمي
د)ابداً
4.آيا اخم کرديد و در خود فرو رفتيد؟
الف)زياد
ب)تا حدى
ج)کمي
د)ابداً
5.آيا همسرتان اخم کرد؟
الف)زياد
ب)تا حدى
ج)کمى
د)ابداً
6.آيا تفريح کرديد؟
الف)ابداً
ب)کمى
ج)تا حدى
د)زياد
7.آيا همکارى خوبى داشتيد؟
الف)ابداً
ب)کمى
ج)تا حدى
د)خيلى زياد
8.تا چه اندازه خشم را احساس کرديد؟
الف)زياد
ب)تا حدى
ج)کمى
د)ابداً
9.همسرتان تا چه اندازه خشمگين شد؟
الف)زياد
ب)تا حدى
ج)کمى
د)ابداً
10.آيا هر دو احساس کرديد که مطرح هستيد و به حساب آمده ايد؟
الف)ابداً
ب)کمى
ج)تا حدى
د)خيلى زياد
محاسبه امتيازات:براى هر حرف(الف)که علامت زده ايد امتياز 1،براى هر حرف (ب)امتياز 2،براى هر حرف(ج)که علامت زده ايد امتياز 3،براى هر حرف(د)که علامت زده ايد امتياز 4 را در نظر بگيريد.امتيازات به دست آمده را جمع کنيد.
اگر جمع امتيازات بيش از 24 بود،در شرايط خوبى به سر مى بريد .شما نفوذ يکديگر را مى پذيريد و به عنوان يک تيم با هم همکارى مناسب داريد.اگر امتياز شما 24 و يا کمتر از آن بود ،بايد روى ازدواجتان در اين زمينه بيشتر کار کنيد.
اگر در قبول نفوذ با دشوارى روبه رو هستيد،يکى از بهترين کارهايى که مى توانيد بکنيد اين است که مسئله موجود را تأييد کنيد و با همسرتان در اين خصوص حرف بزنيد.هيچ کس نمى تواند يک شبه عادتهاى قديم را فراموش کند.اما اگر بتوانيد مسئوليتى در قبال مشکلات زناشويى خود که ناشى از مشکل شما با سهيم شدن در قدرت است عهده دار شويد ،قدم مهمى در راه موفقيت زندگى زناشويى خود برمى داريد .احتمالاً همسرتان به بهبود روابط زناشويى خود و آينده آن خوش بين است.در اقدام بعدى بايد کارى کنيد که همسرتان شريک و متحد شما در برخورد با اين مسئله باشد.از او نظرخواهى کنيد وبپرسيد در چه زمينه هايى فکر مى کند که شما رفتار سلطه جويانه،تدافعى يا بى حرمتى داشته ايد.
از آنجايى که همه اصول هفت گانه با هم در ارتباط هستند،هر چه روى ساير موارد بيشتر کار کنيد ،در سهيم شدن قدرت توانمند تر مى شويد .و البته هر چه در پذيرفتن نفوذ مهارت بيشترى به دست آوريد،راحت تر مى توانيد ساير اصول را رعايت کنيد.تمايل به سهيم شدن در قدرت و احترام گذاشتن به نقطه نظرهاى ديگران پيش شرط رسيدن به مصالحه و توافق است.بنابراين اگر نفوذ همسرتان را بپذيريد،بهتر مى توانيد با مشکلات زندگى برخورد کنيد-موضوع مطرح شده در فصل 5و6.همان طور که ملاحظه خواهيد کرد،دوگونه اختلاف عمده را اغلب زوجها تجربه مى کنند.به هنگام برخورد با هر يک از اين دو شکل قبول نفوذ سنگ زير بناى موفقيت خواهد بود.
منبع:هفت اصل اخلاقى براى موفقيت درازدواج
/ 1