بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ترديد پرانتزگونه[1] - رنه دکارت سهيل اسدي رنه دکارت مقدمه مترجم: آنچيز که در ادامه از نظرتان ميگذرد به دکارت منسوب است. اولين بار در قرن بيستم دستنوشته هاي پراکنده و آسيب ديده اي از زير راه پله هاي منزلي در محله تاريخي لاتين تباران پاريس پيدا مي شود. پس از بررسي اهل فن آنرا به دستنوشته هاي ابتدايي دکارت منسوب مي دانند که جز اين چند برگ مابقي عملا از بين رفته، مخدوش و پاره پاره مي باشند. آن منزل از 1615 ميلادي به روسپي خانه تبديل مي گردد. يا دکارت پيش از آن، دوران جواني اش را در آن منزل ميگذرانده است و يا به هر تقدير نوشته ها بدانجا راه يافته، بدون توجه متاسفانه به گوشه اي پرتاب شده اند و گذر زمان و کم لطفيها صفحات را ناخوانا کرده است. دردناکتر اينکه احتمال دارد همانند باخ که براي گذران زندگي دستنوشته هاي موسيقي باارزش خود را به کاسبان در عوض اندک غذايي مي فروخته است، دستنوشته هاي دکارت براي امرار معاش روزانه اش به ناحق بدست نااهلان گاهاً بي صفت مي افتاده است. از خط سير تکامل تفکر دکارتي مشهود است که در اين صفحات جرقه افکاري زده شده است که بعدها در "گفتمان در روش" و "تعمقات در فلسفه اول" شفاف و واضح ميگردند و نهايتاً تفکر دکارتي[2] را بر جهان ارايه مي دهند. دکارت جوان در اينجا دودل بنظر مي رسد. قدرت تام اثبات نظرش را ندارد و به بازي فلسفي دست مي زند که تا بدان جا که ما اطلاع داريم در دفترچه اش به نتايج مشخصي نمي رسد. اما همانگونه که اشاره شد اين مجادلات شخصي زمينه ظهور استدلال منطقي را در او بوجود مي آورند و از او ابرفيلسوفي مي سازند که جهان مي شناسد. آندرو بلسي[3] محقق و مدرس کالج کارديف دانشگاه ولز[4] برگردان انگليسي از متن اصلي فرانسوي را بر عهده گرفته است. در برگردان پارسي به اين ترجمه استناد کرده ام. گاهاً براي سهولت متن پارسي ترجمه نياز بر بکار بردن عباراتي ديده ام که براي مخدوش نشدن متن اصلي از آنان در [ ] استفاده کرده ام. اما مابقي علامات استفاده شده در متن و بويژه پرانتزها از دکارت مي باشند. شبي ديرهنگام در اتاقم نشسته بودم، به تفکر در باب موجوديت خويشتن، و هر آنچيز از تفکرات آشفته ام که بر ذهن وارد مي شد به کاغذ مي سپردم. به آرامي مومي را در ميان زانوهايم نرم ميکردم و لابه لاي ورقه ها بر روي ميز تکه نانهاي خشک شده اي پراکنده بودند و در کناري بطري نيمه خالي روينا ماتريس[5]، که از براي احترام به لياقت بالاي توليدکنندگان هلندي در آنجا نهاده بودم. به ميزان برطرف شدن نياز از آن بهره بردم، که نمي بايست به آرامي نوشيده شود، و براي ارضاي هر انساني که از استدلال خردورزي صحيح برخوردار است در جهت تشخيص قواي انديشه هاي شفاف و متمايز به او کمک ميکند، و [از اين رو] موجوديت ذهن خويشتن و خداوند را بر من اثبات کرد، (در آن مسير)، در يک استدلال حلقه وار از موجوديت انديشه هاي شفاف و متمايز خدا در ذهنم به موجوديت حقيقي خداوند رسيدم، و از موجوديت پروردگاري کريم به صحت و صداقت انديشه هاي شفاف و متمايزم راه بردم. پر واضح است که پدر مرسنه[6] باهوش و ديندار و جناب هابز[7] خداناباور و زيرک در برابر اين استدلال مقاومت کنند، اما در ذهن بنده و فهم الاهي ترديدي بدانها راه نمي يابد، پس اعتنايي به آنها نمي کنم. اما آيا بدن من عينيت دارد؟ در ذهنم که پيکره ام موجوديت داشته است، پس گزاره را اينچنين نگاشتم: "پيکره من موجوديت دارد." بدون شک پيکره ام موجوديت دارد. بنابراين فراتر که رفتم چنين يافتم که ذهنم در جهت استدلال صحيح حرکت کرده است که کلام "بدون ترديد" را به گزاره نوشته شده اضافه کنم، بنابراين: "پيکره من بدون ترديد موجوديت دارد." اما آنهنگام ترس سهمگيني بر ذهنم حمله مي برد. آيا کاملاً غير ضروري خويشتن را در مسير انتقادات شديد پدر مرسنه باهوش و ديندار و جناب هابز خداناباور و زيرک قرار دادم؟ بطور حتم اشارات آنان منوط بر همچنان ترديد پذير بودن گزاره اي که بدون ترديد دانسته ام مي باشد. آنگاه راه حلي در ذهنم تجلي يافت. اجازه بدهيد تا که عدم ترديد را پرانتزوار اثبات کنم، با قرار دادن پرانتزها به دور عبارت "بدون ترديد"، بنابراين: "پيکره من (بدون ترديد) موجوديت دارد." آنگاه شک ديگري بر من وارد شد. آيا اطمينان حاصل کرده بودم از پرانتزهايي که متعارض در برابر يکديگر قرار گرفتند؟ اينگونه راه حل ديگري در ذهنم رشد ميکند. پرانتزها را نيز مي توان پرانتزوار ثابت کرد. اينگونه مي شود که، پرانتزها در سري ديگري از پرانتزها قرار گيرند، بنابراين: "(()" و "())". حال گزاره ام اين شده بود: "پيکره من (() بدون ترديد ()) موجوديت دارد." به نظرم که رضايتمندانه آمد، تا اينکه شک ديگري بر ذهنم قالب شد. آيا واقعاً با "("ها و ")"ها بدور "(" و ")" رضايت يافتم؟ اما آنگاه راه حل ديگري در ذهنم تجلي يافت که مرا از گمراهي جزم گرايانه اي آگاه ساخت، [فقط] اگر بنده اجازه داشته باشم از بياني وارونه استفاده کنم. روش پرانتزي تکرار پذير است. بنابراين مي توانم پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بگذارم. حال گزاره ام اين شده بود: "پيکره من (()(()) بدون ترديد (())()) موجوديت دارد." اين رضايت بخش بنظر مي رسيد، و [اما] همچنان ترس داشتم از روحيه مشتاق انتقاد پدر مرسنه باهوش و ديندار و جناب هابز خداناباور و زيرک در امان نباشم. براي در امان ماندن تصورم بر ضروري بودن تکرار تاکيد پرانتزي تاکيد پرانتزي پرانتزها بود، و بنابراين مي بايست پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها قرار دهم. حال گزاره ام اين شده بود: "پيکره من (()(())((())()) بدون ترديد (()(()))(())()) موجوديت دارد." اين رضايت بخش بنظر مي رسيد، و [اما] همچنان احساس ميکردم بر ادعايم استوار نيستم. خواست استدلال صحيح بر تکرار تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي پرانتزها بود، و بنابراين مي بايست پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها قرار دهم. حال گزاره ام اين شده بود: "پيکره من (()(())((())())((()(()))(())()) بدون ترديد (()(())((())()))(()(()))(())()) موجوديت دارد." نياز دارد بگويم که دريافتم تکرار تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي پرانتزها مطلقاً ضروري است، و بنابراين مي بايست پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها قرار دهم. حال گزاره ام اين شده بود: "پيکره من (()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())()) بدون ترديد (()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())()))(()(()))(())()) موجوديت دارد." و همچنان با گزاره ام احساس آرامش خيال نداشتم. بنظر مي آمد که امنيت فکري را، تنها در تکرار تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي و تاکيد پرانتزي پرانتزها بدست آورد، و اينگونه مي بايست پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور ... {مابقي صفحه کاملا مخدوش شده است و قابل دريافت نمي باشد. با بررسي هاي بعمل آمده نظر بر اين است که دکارت همين روش را ادامه ميدهد و احتمال زياد مطلب جديدي بجز تسلسل تصاعدي پرانتزهاي متعارض نمي افزايد.} ... بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها بدور پرانتزها. حال گزاره ام اين شده بود: "پيکره من (()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())()))(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())()))(()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())())(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())()))(()(()))(())()))(()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())()))(()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())()))(()(()))(())()) بدون ترديد (()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())()))(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())()))(()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())())(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())())((()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())()))(()(()))(())()))(()(())((())())((()(()))(())())((()(())((())()))(()(()))(())()))(()(())((())())((()(()))(())()))(()(())((())()))(()(()))(())()) موجوديت دارد." و همچنان احساس آرامش خيال نمي کردم. گيج کردن پدر مرسنه باهوش و ديندار و جناب هابز خداناباور و زيرک! در اين لحظه از تفکراتم اما ذهنم بر چيز چسبناکي آگاه شد که از ساق پاهايم به [آرامي] پايين مي رفت، و دريافتم که موم آب شده بود. با ناخن به بهترين نحوي که مي توانستم، جمعش کردم به روي نان و مصرفش کردم، براي رفع اشتهاي بدني ام که برانگيخته شده بود (توسط ابزاري که همچنان براي ذهنم ناشناس مانده است) توسط اين ممارست استدلال صحيح. با مقدار باقي مانده روينا ماتريس مابقي را خوردم، و زود به خلسه عميقي فرور رفتم. هنگامي که هوشيار شدم دريافتم که تمامي رويا بوده است. واقعاً چنين بوده؟ بله، آن رويا بوده است. بدون ترديد. آن بدون ترديد رويا بوده است. آن (بدون ترديد) رويا بوده است. آن (() بدون ترديد ()) رويا بوده است. آن (()(()) بدون ترديد (())()) رويا بوده است. آن (()(())... {اثري از مابقي در دسترس نمي باشد.}