بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مسائل زن و خانواده در محضر آيت الله اميني ميزگردومصاحبه شونده:اميني، ابراهيم ـ با سپاسگزاري از فرصت مجددي كه به ما داديد. سلسله سؤالاتي را پيرامون مسايل زن و خانواده در محضر حضرتعالي مطرح ميكرديم كه ششمين قسمت آن در شماره 66 مجله پيام زن منتشر شد. ما و ساير علاقهمنداني كه اين گفتگو را دنبال كردهاند مشتاقيم كه از ادامه اين مباحث استفاده كنيم. خصوصا اينكه چند سؤال از موضوع حقوق طبيعي باقي مانده است كه در گفتگوي گذشته، فرصت طرح آنها پيش نيامد. ـ من به خاطر فاصلهاي كه در اين گفتگو به دليل كسالت و مسافرت و ديگر گرفتاريها پيش آمد از خوانندگان محترم و مسؤولين مجله پيام زن عذرخواهي ميكنم. همان طور كه اشاره كرديد بحث ما در آنجا ناقص ماند كه با توجه به وعدهاي كه داديم الآن ميتوانيم آن را تكميل كنيم. ـ در باره حقوق زن، به اينجا رسيديم كه انسان، چه زن و چه مرد، به خودي خود داراي حقوقي است. ـ بله، چهارده عنوان را مطرح كرديم و گفتيم زن و مرد لااقل در اين حقوق با هم برابرند و آنها عبارت بود از: حق حيات و زندگي، حق آزادي، حق استفاده از منابع طبيعي، حق بهداشت و درمان، حق اشتغال و كار، حق تملك و تصرّف در اموال خود، حق امنيت، حق جعل قانون و در سايه قانون زيستن، حق دخالت و مشاركت در حكومت، حق اختيار همسر، حق داشتن و تربيت فرزند، حق انديشيدن و عقيده داشتن، حق تحصيل علم و دانش، حق تكامل روحي و معنوي. اينها حقوقي بود كه اجمالاً به آنها اشاره كردم. ـ بازميگرديم به همان سؤالي كه پاسخش ناتمام ماند و آن اينكه آيا اين حقوق، طبيعي است يا قراردادي و اعتباري؟ ـ ما دو نوع حقوق ميتوانيم براي انسان در نظر بگيريم. يكي از آنها حقوق طبيعي است و ديگري حقوق اكتسابي. حقوق طبيعي، حقوقي است كه منشاء و سند آن، آفرينش ويژه انسان است. چنين قوانيني نياز به جعل و قرارداد ندارد. هر «استعداد طبيعي» مبناي يك «حق طبيعي» است و علت اينكه اين گونه حقوق براي همه انسانها وضع مساوي و مشابهي دارد، اين است كه افراد انسان هيچ كدام طبيعتا فوق ديگري و مسلط بر ديگري و يا فرمانبردار و مطيع ديگري به دنيا نيامدهاند و تشكيلات زندگي انسانها طبيعي و قهري نيست. كارها و پستها و وظيفهها به دست طبيعت تقسيم نشده است. بنابراين، اين حقوق براي همه است و افراد بشر بر اساس طبيعت خود، همه از آن برخوردارند و همان طور كه احتياج به جعل ندارد كسي هم نميتواند آنها را بيدليل از كسي سلب كند. در اين حقوق، رنگ و نژاد و زن بودن و مرد بودن و ساير تفاوتها و امتيازها بيتأثير است و در اين قسمت هيچ كس با ديگري تفاوتي ندارد. مثلاً حق تحصيل يا حق ازدواج چيزي است كه سندش در خود طبيعت و آفرينش انسانها است و كسي كه بخواهد اين حق را براي افراد اثبات كند در واقع حرف تازهاي نزده، بلكه يك امر محرز قطعي را تقرير كرده است و كسي هم كه بخواهد اين حق را منكر شود برخلاف قاعده و مخالف طبيعت و آفرينش انسان عمل كرده است. ـ رابطه اين حقوق با حقوق اساسي و حقوق مدني و قوانيني كه در اين موارد وضع ميشود چيست؟ ـ نكته اساسي در اينجا اين است كه مراعات حقوق طبيعي افراد و احترام آن كاملاً ضروري است. لذا، قوانين اساسي و قوانين مدني بايد مبتني بر حقوق طبيعي و فطري جعل شوند و در هيچ مورد نبايد با آن منافات داشته باشند يا آن را نقض نمايند. ـ از يك سو، حقوق طبيعي براي همه افراد بشر يكسان است و از سوي ديگر، قوانين اساسي و قوانين مدني و ساير مقررات نيز بر اين پايه وضع ميشوند يا بايد وضع شوند. با توجه به اين دو محور، تفاوتهاي موجود ميان قوانين گوناگون و يا تحول آنها در طول زمان را چگونه ميتوان توجيه كرد؟ ـ اگر قوانين با مباني و قواعد زيربنايي ـ كه بخشي از آنها را ما شمرديم ـ منافات نداشته باشند، تفاوت آنها در موقعيتهاي مختلف يا تحول آنها در طي زمان را بايد به اعتبار تفاوت شرايط زمان و مكان و تغيير موقعيتها دانست. مثلاً ممكن است در جامعهاي براي حسن جريان امور و براي اينكه بهرهمندي همه افراد از حقوق طبيعيشان به طور يكسان ميسر شود لازم باشد كه محدوديتها و مقرراتي وضع شود. مانند ممنوعيت ازدواج فاميلي يا كنترل مواليد يا مقررات مربوط به شرايط عقد و كيفيت ثبت آن، قوانين كار، مالكيت و ... اينها ممكن است در كشوري طوري باشد و در يك كشور ديگر طوري ديگر. اگر چه همه انسانهايي كه در شرايط مساوي مشمول اين قوانين ميشوند به طور مساوي حق دارند كه از آن برخوردار شوند و استثناهايش را هم باز خود قانون معين ميكند. حقوق طبيعي، حقوقي است كه منشاء و سند آن، آفرينش ويژه انسان است. چنين قوانيني نياز به جعل و قرارداد ندارد. هر «استعداد طبيعي» مبناي يك «حق طبيعي» است. جنبه ديگري كه معمولاً در جعل قوانين مدنظر ميباشد، اين است كه بايد تكليف تزاحم حقوق را هم روشن كند. مثلاً، فرض بفرماييد اگر كسي داراي يك بيماري خاص مسري باشد، قانون او را مادامي كه معالجه نشده است از ازدواج منع ميكند. اين محروميت از يك حق طبيعي، به خاطر اين است كه برخورداري او از اين حق مساوي است با خطر محروم شدن جمع كثيري از برخي از حقوق خود. فلذا، اينجا ترجيح با اين است كه براي حفظ حقوق مشروع اكثريت و جلوگيري از زيان آنان، حقوق و آزاديهاي يك فرد محدود شود. تعيين اين محدوديتها بر عهده قانون است كه در عين احترام به حقوق و آزاديهاي فردي و تأمين هر چه بيشتر آنها، حق جامعه را هم محفوظ نگه دارد. ـ به تعبير ديگر، ميتوانيم بگوييم كه قوانين جزئي و دست دوم، ضريب واقعيتهاي عيني را هم در خودش دارد و در واقع صيانت و تأمين حقوق طبيعي همه شهروندان را با لحاظ شرايط خاص زمان و مكان مدنظر دارد. حال سؤال اينجا است كه جداي از ويژگيهاي طبيعي و نيازهاي انسان از يك طرف و اقتضائاتي كه زندگي اجتماعي از سوي ديگر ايجاد ميكند، آيا عامل ديگري هم در جعل قوانين تأثير دارد يا نه؟ ـ خداوند حكيم و متعال انسان را هدفدار آفريده است و بخشي از مقدماتي را كه لازمه اين امر است به صورت غريزي در نهاد و سرشت انسان قرار داده است. مثلاً به هدف حق تحصيل يا حق ازدواج چيزي است كه سندش در خود طبيعت و آفرينش انسانها است و كسي كه بخواهد اين حق را براي افراد اثبات كند در واقع حرف تازهاي نزده، بلكه يك امر محرز قطعي را تقرير كرده است. بقاي نسل، احساس نياز به ازدواج و همچنين علاقه به فرزند در وجود افراد هست و ما هم در مقام قانونگذاري مجاز نيستيم كه با اين آرمان و هدف مخالفت كنيم، به طوري كه بقاي نسل بشر با مخاطره روبهرو شود. كاري مثل قانوني كردن تشكيل خانواده توسط دو همجنس از اين قبيل است. برخي هدفها را هم خود انسان بر اساس ارزشها و اصول بايد انتخاب كند و به دنبال آنها باشد، كه رشد و سعادت فرد و جامعه در گروي اينها است. قانون بايد به گونهاي باشد كه نه تنها كندكننده و سد راه پيشرفت و فلاح آدمي نباشد بلكه اين راه را هم وارتر، آسانتر و روشنتر كند. البته ميزان دانش بشر و تفاوتهايي كه در ديدگاهها وجود دارد قوانيني را كه به دست انسانها وضع ميشود با هم متفاوت و گاهي متعارض ميكند. ـ به نظر ميرسد كه اين بحث ارتباط تنگاتنگي با بحث «رابطه جهانبيني و ايدئولوژي» و به تعبير ديگر، «رابطه هستها و بايدها» دارد. يعني بايدها و مقرراتي كه انشاء ميشود آيا كاملاً برآمده از واقعيات و مبتني بر آنها است؟ ـ اين يك بحث مبنايي است كه مرحوم علامه طباطبايي(ره) و مرحوم شهيد مطهري(ره) و برخي ديگر نيز در اين زمينه بحثهايي دارند، و متقابلاً بعضي از صاحبنظران هم اين ابتناء را قبول ندارند. به نظر من بايدها مبتني بر هستها است. مثلاً انسان داراي استعداد يا نيازي هست كه در پي آن بايد آن را بارو يا برآورده سازد. ما هم در اينجا گفتيم كه حقوق و مسايل تشريعي، پاسخي است به آن نيازها و شرايط تكويني انسان كه نميشود با آنها مخالفت كرد. اما توجه به يك مسأله لازم است و آن اينكه ما هر «بايد»ي را نميتوانيم از هر «هست» نتيجه بگيريم. مثلاً، اگر فرضا علم به اين نتيجه برسد كه فلان نژاد از جهت برخي شرايط و تواناييها نسبت به نژاد ديگر برتري دارد، از اينجا ميشود نتيجه گرفت كه هر كدام بايد در زمينه استعدادهاي خودشان رشد پيدا كنند و حقوق اكتسابي آنها نيز بر اساس ميزان توفيق و كارآيي هر يك بايد تنظيم شود. اما از اين تفاوت نميشود تبعيض نژادي را نتيجه گرفت. چرا؟ براي اينكه تبعيض نژادي دستورالعملي است كه بر مبناي تمايز ذاتي نژادها استوار ميشود. اگر ما نژادهاي مختلف را در جوهر انسانيت با هم متمايز بدانيم آن گاه بايد حقوق و امتيازات طبيعي آنها را هم با يكديگر متفاوت بدانيم؛ ولي وقتي همه از نظر انسانيت با هم يكسانند حقوق طبيعي آنها هم كاملاً با يكديگر برابر است. همه از حق آزادي، انتخاب، تحصيل، مشاركت سياسي، بهداشت و... برخوردارند و از امكانات و حقوقي كه حق هر انساني است بايد كاملاً بهرهمند شوند. آنگاه اگر پس از اين بهرهمندي مساوي، نتايج متفاوتي به دست آوردند هر كسي در جايگاه شايسته خود بايد قرار بگيرد و به تناسب تواناييهايش در جامعه ايفاي نقش كند. هيچ حقي نبايد با موازين عدل ناسازگار باشد. استفاده از هر حقي اگر به هر دليل مستلزم ظلمي شود، موجب ناحق شدن و در نهايت موجب سقوط آن حق ميشود. و هر مرد يا زني كه بخواهد تحت عنوان استفاده از حقوق خودش به ديگري تعدّي كند اين كار مجاز و مشروع نيست و تحت عنوان سوء استفاده از حق، ممنوع ميباشد. ـ همان طور كه فرموديد از منظر حقوق طبيعي بين همه انسانها تساوي برقرار است و تفاوتهاي فردي يا نژادي و امثال آن هيچ گونه تأثيري در اين زمينه ندارد، اما حقوق اكتسابي، از آنجا كه وابسته به استعدادها، تلاشها و شرايط افراد است طبعا مساوي و مشابه نخواهد بود. حال كه در اين مورد رابطه تساوي برقرار نيست آيا ميزان و قاعده خاصي وجود دارد كه آن را بتوان به عنوان مبنا و معيار حقوق اكتسابي تلقي كرد؟ ـ يك معيار همان فعليت يافتن استعدادها است. فرضا، اگر كسي در زمينه علم و دانش يا از نظر قدرت مديريت و رهبري و يا از نظر توان جسمي به شايستگيهاي خوبي دست پيدا اگر قوانين با مباني و قواعد زيربنايي منافات نداشته باشند، تفاوت آنها در موقعيتهاي مختلف يا تحول آنها در طي زمان را بايد به اعتبار تفاوت شرايط زمان و مكان و تغيير موقعيتها دانست. كرده و يا اهل كار و تلاش بسيار است، اين فرد بايد در جايگاه مناسب با خودش قرار بگيرد تا حتيالامكان تواناييهاي افراد، ضايع و معطّل نماند. معيار ديگر، اين است كه بهرهگيري از حقوق فردي، نبايد موجب اضرار به ديگران و پايمال شدن حق آنها شود. حتي نبايد موجب اضرار به خود شخص شود. و نيز نبايد باعث ايجاد اختلال و آسيب در نظام اجتماعي شود و يا با ساير اصول و موازين انساني در تضاد و تزاحم قرار بگيرد. جامع اين معيارها را ميتوان در اصل عدالت خلاصه كرد. يعني هيچ حقي نبايد با موازين عدل ناسازگار باشد. استفاده از هر حقي اگر به هر دليل مستلزم ظلمي شود، موجب ناحق شدن و در نهايت موجب سقوط آن حق ميشود. و هر مرد يا زني كه بخواهد تحت عنوان استفاده از حقوق خودش به ديگري تعدّي كند اين كار مجاز و مشروع نيست و تحت عنوان سوء استفاده از حق، ممنوع ميباشد. پيام زن: از عنايت حضرتعالي و فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد، سپاسگزاريم. با توجه به اينكه سؤالات بعدي وارد موضوع ديگري ميشود مناسبتر اين است كه براي پرهيز از ناقص ماندن، آنها را به گفتگوي ديگري موكول كنيم. اميدواريم كه اين توفيق را داشته باشيم كه در فرصتهاي ديگر، ساير پرسشهاي خود را در زمينههاي گوناگون مربوط به زن و خانواده در محضر گرامي حضرتعالي مطرح و پاسخهاي شما را به خوانندگان عزيز تقديم نماييم.ان شاءاللّه. حماسه خون به نام حسين(ع) و به نام شهيد آنان كه در سياهي دهر، سپيدي و بلنداي عروج را عاشقانه پسنديدند و رفتند تا منتهاي درك انسان از تمام خوبيهاي موجود. و به نام حسين، كه در مردابِ ظلم، چونان نيلوفري كبود، عاشقانه سر بر آورد و رفت. و چه رفتني؛ كه مدتهاست، قلم، پيشاني به خاك سپيد كاغذ ساييده كه قرنهاست، ديده، باريده كه زمانهاست، دل، تپيده در ژرفاي مظلوميت و نهايت پيروزمندي او. آن مرد، كه بر ميكند، ظلم را از زمين در نهايت تنهايي، منتهاي ظفرمندي تاريخ را داشته است. او كه رهروان طريقش هنوز بر صحراي به خون تپيدهاش به طفل گلو بريدهاش به دستان از دنيا گسسته سقايش سوگند ياد ميكنند. و سوختهدلان بيبال و پر در عزايش، حاجتها ميگيرند و از ميان خاشاك، خوشهها ميچينند. و هنوز هم، معجزهها در عاشورايش حس ميكنند. و مسلمان، تنها نيست، هرگز. كه با ياد و نام حماسه خونين حسين(ع) هماره بر سرير انديشههاي جاويدان جاي دارد كه من، چنين رهبري دارم كه «مردن به ز زندگي با ذلّت» كه، خون بر شمشير پيروز است. كه عفاف و متانت در ميان خاندانش فرهنگي ديرين است. كه بهشت، جايگاه ابدي انسانهاي سرسپرده به دين است. و حسين(ع)، راهرو و راهبر، سلاله پاك نبياكرم(ص)، فرزند حوريه شكسته پهلوي مدينه فرزند جوانمردِ بيمثال، عليّ اعلي است كه پردههاي نفاق را ميدرد، كه با خون پاك و مقدس خود و يارانش، صحرا را درمينوردد و ميپندارم از آن پس بود كه غروب هميشه رنگ سرخ را بر خود برگزيد و شب جامه سياه از تن به در نكرد و ابر با بغض گريست و فلك خميد. حسين(ع)، حديث حجاب و مبارزه زنانِ كاروانت، باشد كه ارمغان انديشه زنانمان باشد. مبارزهات، سرلوحه ايستادگي و مقاومت رزمندگان ميهن باشد خونت، تا قيام قيامت، خانه كفر را بتاراند و اعتقادت، پاكي و صداقت و نجابت و مظلوميتت، شفيع روز معادمان باشد. آمين يا رب العالمين. «بتول جعفري»