آخرالزمان؛ شرايط ظهور باطني ترين بُعد هستي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آخرالزمان؛ شرايط ظهور باطني ترين بُعد هستي - نسخه متنی

اصغر طاهرزاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
آخرالزمان؛ شرايط ظهور باطني‌ترين بُعد هستي
طاهرزاده، اصغر،1330-\
آخرالزمان؛ شرايط ظهور باطني‌ترين بُعد هستي / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1390.
80 ص.
ISBN: [978-964- 2609- 37 -6]
فهرست‌نويسي بر اساس اطلاعات فيپا كتابنامه به صورت زيرنويس.
1- محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم،255ق.
2- آخرالزمان.
3-آخرالزمان--احادیث .
4- آخرالزمان-- جنبه های فرآنی .
1390 3آ2ط/3/222BP- 44/297
كتابخانة ملي ايران-2368216
مقدمه
باسمه تعالي
1- شرايط ظهور حضرت مهدي علیه السلام به‌قدري عجيب و عظيم است که انديشه‌هاي زيادي را جهت درک آن شرايط به خود مشغول مي‌کند تا انسان متوجه شود چگونه با ظهور آن حضرت، ابعاد پنهان و باطني عالم به ظهور مي‌آيد و سنگ و درخت با ياران مهدي علیه السلام سخن مي‌گويند.
2- بيش از آن‌که تصور شود حضرت مهدي علیه السلام از عالم غيب به عالم شهود مي‌آيد بايد به اين نکته توجه شود که عالم شهود نيز آنچنان صعود مي‌کند که مي‌تواند ظرف ظهور ابعاد غيبي حضرت مهدي علیه السلام گردد.
3- رابطه‌ي بين ظهور پيامبر آخرالزمان صلی الله علیه به عنوان حامل آخرين و کامل‌ترين دين و ظهور آخرين ولي خدا به عنوان حامل آخرين اسرار الهي ما را به اين تأمل دعوت مي‌کند که در آخرالزمان باطني‌ترين ابعاد هستي ظهور خواهد کرد.
4- وقتي حضرت سجاد در وصف منتظران حضرت مهدي علیه السلام مي‌فرمايند: «اَلْغيبةُ عِنْدَهُم بِمَنْزِلَةِ الْمُشاهده»1 غيبت نزد آن‌ها همانند مشاهده است، مي‌فهميم زمانه جهت ظهور مهدي علیه السلام بايد آنچنان اوج بگيرد که ديگر عالم ماده حجاب بين انسان‌ها جهت رؤيت عالم غيب نباشد و اين مي‌رساند که ضروري است معارف خاصي به ميان آيد که بتواند انسان‌ها را به حضور عالم غيب سير دهد تا زمينه‌ي ظهور آن حضرت فراهم گردد. اولين قدم، روي‌برگرداندن از تمدني است که تماماً حسّي و حسّي‌زده است.
5- اعتقاد به توحيد و نافذبودن توحيد، اقتضا مي‌کند که متوجه باشيم توحيد الهي همچنان تاريخ را در مي‌نوردد و جلو مي‌آيد و روز به روز بيشتر ظهور مي‌کند تا منجر به توحيدي‌ترين شرايط و حاکميت موحد‌ترين انسان شود و در نتيجه در آخرالزمان انسان‌ها با تجلي کاملي از توحيد الهي روبه‌رو خواهند شد و اين يعني ظهورِ ابعاد باطني عالم هستي و پشت‌کردن به ظلماتي که مانع تجلي چنين توحيدي است.
اين‌ها از نکاتي است که در اين کتاب مورد بحث و بررسي قرار گرفته و فرهنگ انتظار را معني کرده است تا معلوم شود بايد منتظر چه چيزي بود و چگونه خود را براي چنان شرايطي آماده کرد. به اميد آن‌که قدمي به سوي ظهورِ باطني‌ترين بُعد هستي برداشته باشيم.
گروه فرهنگي الميزان
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ
سلام بر تو اي بقية‌الله در زمين خدا!
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ
سلام بر تو، اي ميثاق و پيمان خدا، آن ميثاقي كه خداوند از جان و فطرت بندگان گرفت و آن را محكم نمود.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
سلام بر تو اي وعده‌ي خدايي كه خداوند آن وعده را تضمين كرده!
بهترين نظر، نظري است که بر ذخيره‌ي عالم امكان، واسطه‌ي فيضِ حضرت حق و حامل ولايت تامّه‌ي الهي، بيفتد و بتوان همواره در ذيل سايه‌ي مبارک و حريم درگه آن حضرت به سر بُرد، به گفته‌ي حافظ:
وگر کمين بگشايد غمي ز گوشه‌ي دل*حريم درگه پير مغان پناهت بس
امام ‌صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ لِلْقَائِمِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ»2 براي قائم قبل از آن که قيام کند غيبتي است. زُراره مي‌پرسد: فدايت شوم اگر به آن دوران رسيدم چه کنم؟ حضرت فرمودند: اين دعا را بخوانيد: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَـمْ تُـعَرِّفْني نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِفْ نَبِـَّيك اَللّهُمَّ عَرِّفني رَسوُلَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لمَ تُعَرِّفْني رَسوُلَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَتَكَ، اَللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَک فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَن ديني»3 خدايا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناساني پيامبرت را نخواهم شناخت، خدايا رسول خود را به من بشناسان که اگر او را به من نشناساني حجتت را نخواهم شناخت و اگر حجت خود را به من نشناسانی در دينم گمراه خواهم شد.
در دعاي فوق به خدا عرض مي‌کني اگر خودت را به من نشناساني از آن جايي كه بايد بوي تو را در پيامبرت بيابم، پيامبرت را هم نخواهم شناخت. باز عرضه مي‌داري حجتت را به من بشناسان، چون نور وجود غيبي‌‌ترين مرتبه‌ي عالم وجود يعني مقام حضرت حجت علیه السلام بالاتر از آن است که با عقل و فكر عادي بتوان به آن نزديک شد و از نور آن حضرت بهره‌مند گشت. هر انسانِ بصیری متوجه است که موضوع شناخت حجت الهي بالاتر از آن است كه خودش به تنهايي بتواند آن راه را طي کند، لذا از طريق دعا از خدا مي‌خواهد در ظلمات آخرالزمان نظرش را بر نور وجود حضرت حجت بیندازد و در ذيل سايه‌ي مبارک ايشان به‌سر برد.
لطف خدا در شناخت حجّت الهي
وقتي متوجه شديم حضرت امام زمان علیه السلام در مقامي هستند که دل‌ها براي درک انوار آن حضرت بايد آماده شوند در آن صورت نهايت تلاش را انجام مي‌دهيم تا خدا لطف كند و آن حضرت را به ما بشناساند تا معلوم شود نورِ وجود آن حضرت بسيار بالاتر از آن چيزي است كه خودمان با فكر بتوانيم به آن برسيم. اين موضوع نه‌تنها يک موضوع ضد عقلي نيست بلکه ماوراء آن مفاهيمي است که الفاظ بتوانند آن را توصيف کنند، به همين جهت حضرت صادق علیه السلام توصيه مي‌فرمايند: از خدا بخواهيد تا در راستاي شناساندن خودش و پيامبرش، حجت خود را نيز به شما معرفي کند.
بايد اين آمادگي در ما پيدا شود تا نور حجت الهي بر جان ما تجلي نمايد به طوري که حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «لَا يَكُونُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقَائِمِ بَرِيدٌ يُكَلِّمُهُمُ فَيَسْمَعُونَ وَ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِي مَكَانِه»4 چون قائم ما قيام کند، ميان مردم و او پيکي واسطه نيست، او سخن مي‌گويد و همه مي‌شنوند و او را در همان جايي که هست مي‌بينند. اين روايت نشان مي‌دهد هميشه حضرت در چنين شرايطي هستند که با تجلي وجودِ خود، قلب انسان‌ها را با دستور خدا منور مي‌کنند، بايد انسان‌ها آمادگي لازم را پيدا کنند تا تحت تأثير دستورات نوراني حضرت قرار گيرند.
اگر پيامبر‌ صلی الله علیه قرآني با آن همه عظمت به صورت معجزه نياورده بود ما نمي‌توانستيم ایشان را به عنوان کسي که از طرف خدا مبعوث شده بشناسيم. خداوند چنين لطفي به ما دارد كه علاوه بر شناساندن خود، پيامبرش را نيز به ما بشناساند. اگر خداوند فقط به رسول اكرم صلی الله علیه وَحي مي‌کرد و حضرت مي‌فرمودند: من پيامبر خدا هستم، چگونه ما مطمئن مي‌شديم او پيامبر خدا است؟ صرف اين‌که آن حضرت انسان راستگو و درستکاري بودند براي اثبات نبوتشان کافي نيست. به فرمايش علامه طباطبايي«رحمة‌الله‌عليه» براي اثبات نبوت حتماً معجزه نياز است، حتي اگر عقل هم قانع شود که بايد آن شخص پيامبر باشد كافي نيست مگر اين که معجزه‌اي به ميان آيد تا معلوم شود آن پيامبر چيزي با خود آورده که در حدّ توانايي هيچ بشري نيست. لذا ملاحظه مي‌کنيد قرآن معجزه‌ي عظيمي است. هندسه‌ي کلمات و آهنگ خاص و محتواي عجيب قرآن، همه حکايت از آن دارد که محال است بشريت بتواند چنين کاري را انجام دهد. همچنان كه عصاي موسي علیه السلام به اين معني معجزه است.
همان طور که خداوند كمك مي‌کند تا ما پيامبر را بشناسيم، كمك مي‌نمايد تا حجت و وليِّ ‌او را بشناسيم. زيرا اگر حجت خدا را نشناسيم به کلي از مسير دينداري منحرف مي‌شويم همانگونه که با غفلت از مقام علي علیه السلام در صدر اسلام عده‌اي دچار انحراف شدند. بايد از خود بپرسيد اين چه نگاهي است كه اگر انسان چنين نگاهي به حجت خدا نداشته باشد، نه قرآن به کارش مي‌آيد و نه معرفت خدا و نه معرفت نبيّ؟ با اين‌که معرفت خدا و پيامبر صلی الله علیه ضروري است ولي امام مي‌فرمايند: به خدا بگو اگر حجّتت را به من نشناساني به انحراف مي‌افتم و مقصد اصلي خود را گم مي‌کنم. پس اولاً: بايد نسبت به شناخت اماممان جدّي باشيم. ثانياً: بايد آمادگي داشته باشيم تا لطف بزرگي از طرف خدا به ما برسد و بتوانيم امام زمان‌مان را بشناسيم. اين بزرگ‌ترين لطف خدا است و موجب مي‌شود تا جهت اصلي شخصيت انسان شکل بگيرد و به زندگي و مرگ جاهليت گرفتار نگردد.
وقتي روشن شد شناخت حجت خدا چه برکاتي به همراه دارد، بايد خود را آماده کنيم تا خداوند خودش آن حضرت را به ما بشناساند. يکي از معاني «انتظار» براي فرج، فرجِ شناختن حجت خدا است و تا چنين فرجِ فردي تحقق نيابد، شرايط تحقق فرج عمومي فراهم نمي‌شود. حضرت سجاد علیه السلام مي‌فرمايند: «انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج»5 انتظار فرج از بزرگترين فرج‌ها است. فرصت زيادي نياز است تا مبناي معرفتي اين روايت مورد بحث قرار گيرد ولي آنچه فعلاً مورد نظر است توجه به اين نکته است که نقش انتظارِ فرج چه اندازه است، مي‌فرمايند: بالاترين پيروزي را در نفسِ انتظاري جستجو کن که از خدا مي‌خواهي حجت خود را به تو بشناساند که در نتيجه‌ي چنين شناختي مقام حضرت در عالم و نحوه‌ي «حضور خاصِ» ايشان روشن مي‌شود، چون حضرت علاوه بر «حضور عام»، داراي حضوري خاص هستند که براي منتظرانشان محقق مي‌گردد.
وارد شدن در عالَم انتظار موجب تجلي حضور خاص بر قلب انسان منتظِر مي شود تا حجت خدا را بشناسد و از عالم ماده بالاتر رود. اگر نظر به امام مهدي علیه السلام ‌ را جدّي نگيريم وقتي ظهور عام آن حضرت واقع شود معلوم نيست چيزي به ما برسد، همين‌طور که بعضي‌ها با ظهور آخرين پيامبر چيزي به دست نياوردند زيرا همچون سلمان نبودند که منتظر آمدن حضرت باشند و معني جهان را طوري نفهميدند كه متوجه شوند وجود چنين پيامبري ضروري است.
پس بايد بعد از معرفت به جايگاه حضرت حجت علیه السلام با تمام وجود نظرها را به ظهور او انداخت. اگر كسي نفهمد اين جهان در بلوغ خود به ظهور حجت الهي مي‌رسد معني زندگي در زمين را نفهميده. چنين شخصي نه مي‌تواند منتظر باشد و نه وقتي حضرت ظهور کنند، مي‌تواند با آن حضرت ارتباط برقرار نمايد.
ظهور خاصِ حضرت، نوري است از انوار الهي که به تجلي رحماني بر قلب سالکانِ مقيد به شريعت محمدي صلی الله علیه تابانده مي‌شود. گفت:
هرچه روي دلت مصفاتر*زو تجلي تو را مهياتر
با تجليِ نور خاص حضرت، جان انسان معني جايگاه حضرت در عالم را مي‌چشد و مسلم هرکس از آن نور بهتر چشانيده شد بهتر او را مي‌شناسد و در همين رابطه عرفا فرموده‌اند: «مَنْ لَمْ يذُقْ لَمْ يعْرِف»6 آن‌کس که نچشد نخواهد شناخت. آن‌کس که نور تجلي خاص حضرت را چشيد با تمام اشتياق طالب ظهور عالَم حضرت خواهد بود تا تمام عالم را منور به نور حضرت بنگرد.
شناخت ظهور خاص؛ مقدمه‌ي ظهور عام
اگر انسان از طريق ظهور خاص به امام علیه السلام معرفت پيدا کرد وقتي ظهور عامِ حضرت واقع ‌شود به‌‌خوبي ايشان را مي‌شناسد و از وجود آن حضرت بهره‌مند مي‌شود و حتي چنانچه ظهور عام حضرت در زمان حيات شما واقع نشود تمام نتايج آن ظهور براي شما محقق مي‌شود به طوري که راوي از حضرت صادق علیه السلام مي‌پرسد چه مي‌فرمائيد درباره‌ي کسي که در حال انتظارِ حضرت قائم علیه السلام بميرد؟ حضرت فرمودند: «هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ، ثُمَّ سَكَتَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ هُوَ كَمَنْ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه »7 مقام او مانند مقام کسي است که در خيمه‌ي حضرت قائم باشد، سپس کمي تأمل کرده و فرمودند: مانند کسي است که در کنار رسول خدا صلی الله علیه بوده است.
وقتي توحيدِ خدا را شناختيم و متوجه شديم معني توحيد يعني نفي غير خدا، به‌خوبي متوجه مي‌شويم سير عالم به سوي ظهورِ هر چه بيشترِ توحيد است و لازمه‌ي آن ظهور، حاکميت انسانِ موحدِ كامل است که نه‌تنها در درون نفس خود در مقام توحيد محض مستقر است، از بيرون نيز به حاکميت توحيد مبادرت مي‌ورزد. عمده آن است که متوجه حضور توحيد الهي در عالم باشيم و به نحوه‌هاي متفاوت ظهور آن توحيد نظر کنيم، که گفت:
ديده آن بايد كه باشد شه شناس * تا شناسد شاه را در هر لباس
مسلّم شاهِ هستي يعني خدا در لباس وليّ مطلق، يعني حضرت حجت علیه السلام ، ولايت مطلق خود را به نمايش مي‌گذارد تا توحيد در عالمِ ارض نيز به صورت کامل ظهور کند و زمين به بلوغ خود برسد. محال است كسي خد‌ا‌شناس باشد و منتظر حجت خدا به عنوان موّحد کامل كه حامل اِعمال ولايت مطلق خداوند در آخرالزمان است، نباشد و محال است جايگاه نوري و آسماني امام را بفهمد و وجود مقدس امام علیه السلام را در همه‌ي عالم، انگشت اشاره به حضرت حق نبيند. اين دو يعني توحيد خدا و ظهور توحيد در عالم از يک طرف و پياده‌شدن آن در عالم توسط موحدي کامل از طرف ديگر به هم ربط دارد. آن‌‌کس كه ظهور توحيد حق را مي‌خواهد حتماً به دنبال امام زمان علیه السلام است و آن كه امام را يافت، حتماً منتظر ظهور او در عالم است، چون مي‌داند حق بايد به طور كامل در صحنه‌ي هستي حاكم شود و در نظام سياسي، اقتصادي و اجتماعيِ عالم ظهور نمايد.
تأكيد ما اين است كه ابتدا بايد اعتقادمان نسبت به حضرت مهدي علیه السلام درست باشد تا معني حاکميت احکام الهي در عالم روشن گردد وگرنه همان‌طور که خيلي‌ها در صدر اسلام، وقتي با پيامبر صلی الله علیه روبه‌رو شدند آن حضرت را به عنوان پيامبر خدا پذيرفتند ولي چون عمق توحيدي دين را درک نکردند ندانستند چگونه بايد راه و رسم توحيدي زندگي کردن را ادامه دهند، ما هم وقتي متوجه حضور توحيد در عالم نباشيم چگونه منتظر بمانيم تا حقيقتِ توحيد توسط انساني کامل ظهور کند؟ غفلت از حضور توحيديِ حق موجب مي‌شود تا عملاً نتوانيم منتظر بمانيم تا حقّ در همه‌ي مناسبات بشر حاکم شود. تا انسان به درجه‌اي از شعور توحيديِ ناب نرسد در زمره‌ي منتظران قرار نمي‌گيرد، به همين جهت حضرت سجادu در وصف منتظرانِ امام دوازدهمu مي‌فرمايند: آن‌هايي كه در زمان غيبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اويند، برترين مردم همه‌ي زمان‌هايند، چون خداوند به آن‌ها شعور و فهمي مي‌دهد كه غيبت او نزد آن‌ها همانند مشاهده‌ي اوست و خداوند اين‌ها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسول‌الله صلی الله علیه قرار مي‌دهد، اين‌ها مخلصان حقيقي و شيعيان راستين ما و دعوت گران به سوي دين خدا در نهان و آشكار هستند.8
رسول خدا صلی الله علیه به عليu فرمودند: اي علي! بدان که شگفت‌انگيزترين مردم از جهت ايمان و عظيم‌ترين آن‌ها از روي يقين، مردمي هستند که در آخرالزمان خواهند بود، پيامبر را نديده‌اند و از امام نيز محجوبند، اما به سوادي که بر بياضي نوشته شده ايمان دارند.9 اين‌که چنين انسان‌هايي انتظار فرج را موضوعي مهم و مؤثر و سازنده مي‌دانند به جهت آن شعور توحيدي نابي است که دارند و نه‌تنها متوجه آينده‌اي متعالي براي عالم بلکه متوجه وجود حقيقتي بزرگ در عالم هستند و آن حقيقت بزرگ عبارت از آن است که غيبي‌ترين گوهر در عالم هستي، در آخر‌الزمان ظهور مي‌كند. رسيدن به چنين معرفتي بصيرتي خاص به انسان مي‌بخشد.
ظهور غيبي‌ترين گوهر
يك قاعده‌ي عقلي مي‌گويد: «اَلنَّهاياتُ هِىَ الرُّجوعُ اِلَي الْبِدايات»10 يعني آنچه در انتها در عالمِ خارج ظاهر مي‌شود، برگشتش به آن ابتدائي است که در عالم علمي و غيبي بوده. مثل اين‌که آنچه در انتها به صورت يک صندليِ کامل با آن روبه‌رو مي‌شويد مطابق است با صورت ذهني و علميِ سازنده‌ي آن كه در ابتدا در ذهن خود داشت و بر اساس آن صورت ذهني و علمي، صندلي را طراحي كرد و با تهيه‌ي اجزاء صندلي و اتصال آن اجزاء، صندلي را ساخت. در حين ساختن ممكن است چهار پايه‌اش را ساخته باشد ولي هنوز آن صندلي كه در ذهن و در علم خود داشت به‌وجود نيامده باشد مگر در آخر و نهايت. پس در واقع نهايت هر چيزي برگشت دارد به ابتداي آن چيز، منتها يك طرف آن چيز جنبه‌ي علمي و ذهني و غيبي آن است و يك طرف ديگر آن جنبه‌ي عيني و خارجي آن مي‌باشد.
حال با توجه به اين قاعده يك نبوت در عالم خارج داريم كه شروعش از حضرت آدم علیه السلام است و ختمش به محمد مصطفي صلی الله علیه مي‌باشد، از طرفي چون مقام نبوت حضرت محمد صلی الله علیه نهايتِ نبوت است طبق آن قاعده بايد به نبوتي در عالم غيب ربط داشته باشد که فوق نبوت‌هاي موجود در عالم عين و خارج است تا آنچه در عالم خارج در نهايت موجود شد برگشت کند به آنچه در ابتدا در عالم غيب موجود بود. در همين رابطه رسول خدا صلی الله علیه مي‌فرمايند: «‌كُنتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطّينِ»11 من پيامبر بودم در حالي که آدم هنوز بين آب و گِل بود و به دنيا نيامده بود. حضرت در این روایت به مقام غيبي نبوتِ خود اشاره دارند. زيرا آن مرحله‌ي نبوت ‌كه از نظر غيبي اول است، از نظر عيني آخر خواهد بود. آري! آدم علیه السلام در عالم عين و خارج اولين نبي است ولي اولين نبي در عالم غيب که کامل‌ترين نبوت است، مربوط به حضرت محمد صلی الله علیه مي‌باشد و مسلّم آن نبوت در عالم عين و خارج آخرين خواهد بود.
ولايت؛ باطن نبوت
علماي اسلامي بحثي را مطرح مي‌کنند مبني بر اين‌که «ولايت باطن نبوت است»12 به اين معني که هر پيامبري ابتدا وليّ است و سپس به پيامبري خدا مبعوث مي‌شود، زيرا مقام ولايت، مقام قرب و اتحاد خاص بين عبد با رب است، از طرفي وقتي متوجه باشيد آن پيامبري که در موطن غيبي، اول بود در موطن عالم شهود، آخر است، آن بُعد از اين نبي يعني ولايت که باطن اوست در آخرين مرحله از سيرِ کمالي شريعت ظهور مي‌يابد به اين معني که طبق قاعده‌ي «النّهايات هِي الرُّجوع الي البدايات» وقتي کامل‌ترين جلوه‌هاي اسلام بنا است ظهور کند آنچه در باطن رسول خدا صلی الله علیه بود يعني «ولايت» در آخرين مرحله در عالمِ خارج، ظهور پيدا مي‌کند. و در آن زمان غيبي‌ترين بُعدِ وجودي پيامبر اسلام يعني ولايت، ظهور خارجي مي‌يابد. حتماً اين روايت را شنيده‌ايد كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه دو انگشت‌ مبارک‌شان را پهلوي هم گذاشتند و فرمودند: «يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ إِنِّي إِنَّمَا بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَيْنِ‏»13 اي مردم! بعثت من و قيامت از نظر فاصله مثل فاصله‌ي اين دو انگشت است.
يعني همين‌كه من آمدم آخرالزمان که مقدمه قیامت است، شروع شد. پس آن پيامبري که در عالم غيب ابتدا بود چون ظهور کرد نهايت پيامبري ظهور کرده ديگر پيامبري بعد از او نيست و از اين به بعد، زمان ظهور بُعد غيبيِ آخرين پيامبر است که همان ولايت تامّه است. و لذا آن بُعدي از نبوت که در ساير انبياء به صورت سِرّي بود در مورد آخرين پيامبر صلی الله علیه به صورت آشکارا در جمال علي علیه السلام ظاهر مي‌شود، به طوري که رسول خدا صلی الله علیه در اين رابطه مي‌فرمايند: «لِكُلِّ نَبِيّ صاحِبُ سِرٍّ وَ صاحِبُ سِرّى عَليّ بن أبي طالب»14 براي هر پيامبري صاحب سرّي هست و صاحب سرّ من علي‌بن‌ابي‌طالب مي‌باشد. و نيز از حضرت امير علیه السلام هست که فرمودند: «كُنتُ مَعَ جَميع الأَنبياء سِرّاً وَ مَعَ الخاتم صلی الله علیه جَهراً»15 من با همه‌ي انبياء به صورت باطني و با خاتم پيامبران صلی الله علیه به صورت آشکارا هستم. همچنان که از حضرت ختمى مرتبت صلی الله علیه روايات شده: «بَعَثَ علىٌ مَعَ كُلِّ نَبيّ سِرّاً وَ مَعي جَهراً».16 علي با هر پيامبري به صورت باطني بر انگيخته شد و با من به صورت ظاهر.
آخرالزمان و ظهور باطنِ آخرين نبيّ
زمان بعثت آخرين نبي، با زمان ظهورِ باطن او يعني ولايت، همراه است. اين ولايت در ابتدا داراي وجود غيبي بود و هم‌اکنون ظهور آن شروع شده و هر روز اين باطن، ظاهرتر مي‌شود. همان‌طور كه «نبوت»ِ کسي که در ابتدا به عنوان حقيقت محمدي صلی الله علیه در عالم غيب بود در آخر ظهور کرد و نبوت، به کامل‌ترين شکل ظاهر شد، در مورد ولايت نيز آنچه در ابتداي نبوتِ آخرين پيامبر صلی الله علیه ظاهر شد همچنان ادامه مي‌يابد تا در آخرين مرحله‌ي کمال شريعت محمدي صلی الله علیه در جمال حضرت مهدي علیه السلام به کامل‌ترين شکل ظهور کند و اين است معني ظهور غيبي‌ترين بُعد هستي در آخرالزمان از طريق وجود مقدس امام مهدی علیه السلام .
ملاحظه فرموديد که ظهور ولايت از علي‌بن‌ابيطالب علیه السلام شروع شد و همچنان ادامه می يابد تا ظهور مهدي علیه السلام و اگر رسول خدا صلی الله علیه فرمودند: «عَلِيٌّ نَفْسِي»17 علي جان و نفس من است، آن نفس در عين آن که در باطن رسول خدا صلی الله علیه است، به جلوه‌ي علي علیه السلام ظاهر مي‌شود، همان‌طور که خداوند در معراج با زبان و صوت علي علیه السلام با پيامبر صلی الله علیه سخن گفت. چون نفس هرکس در آن شرايطِ باطني، ظهور مي‌يابد و لذا حضرت حق براي رسول خدا صلی الله علیه با زبان و صوت باطن آن حضرت يعني علي علیه السلام سخن مي‌گويد.
يکي از اصحاب از رسول خدا صلی الله علیه سؤال کرد با چه لغتي پروردگار شما در شب معراج با شما سخن گفت؟ فرمودند: «خاطَبَني بِلُغَةِ علي‌بن ابي‌طالب وَ اَلْهَمَني» با لغت علي به من خطاب کرد و الهام فرمود تا اين‌که من عرض کردم پروردگارا! تو با من سخن مي‌گويي يا علي؟ فرمود: اي احمد من چيزي چون اشياء نيستم و با مردم و اشياء قياس نمي‌شوم. تو را از نور خود خلق کردم و علي را از نور تو و او را بر باطن قلب تو تابانيدم و در قلب تو کسي را دوست‌داشتني‌تر از علي‌بن ابي‌طالب نيافتم پس با زبان او با تو سخن گفتم تا قلب تو را آرامش بخشم.18 همان‌طور که رسول خدا صلی الله علیه در جريان مباهله با مسيحيان نجران آنجايي که خداوند به رسول خدا صلی الله علیه مي‌فرمايد: بگو بياييد فرزندان و زنان و نفس‌هاي خود را بخوانيم و سپس به دروغ گويان لعنت کنيم،19 در ازاء نفس خود، علي علیه السلام را آوردند تا معلوم شود اميرالمؤمنين علیه السلام به جهت مقام ولايت، جان پيامبر يعني باطن نبوت است.
ائمه علیه السلام منتظِر امام مهدي علیه السلام
وقتي روشن شد ولايت به عنوان جنبه‌ي باطني نبوت با علي علیه السلام ظهور يافت و با ظهور حضرت مهدي علیه السلام در نهايتِ خود به کمال مي‌رسد معلوم مي‌گردد چرا امام صادق علیه السلام عاشق امام زمان علیه السلام هستند و مي‌فرمايند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّام حَياتي»20 اگر مهدي را درک کنم تمام عمر در خدمت او قرار مي‌گيرم. امام صادق علیه السلام ، جنبه‌ي نهايي ولايت خود را در امام زمان علیه السلام مي‌ديدند. گريه مي‌كنندكه آيا مي‌شود چشم من به جمال فرزندم مهدي، روشن بشود!21 امام حسين علیه السلام نقل مي‌فرمايند: «مردي نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدي علیه السلام پرسيد. حضرت وقتي صفات او را ذکر کرد با حالتي سرشار از عشق و شيدايي آهي کشيد و از شدت اشتياقي که به ايشان داشت؛ «أوْمَأ بِيدِهِ إلي صَدْرِهِ شوقاً إلي رُؤْيتِهِ» به سينه‌ي خود اشاره فرمود و گفت: وه كه چه مشتاق ديدارش هستم‏».22 اين روايت خبر از آن دارد که ائمه علیه السلام حقيقتي دارند که به عنوان باطنِ نبوت بايد به طور كامل ظهور كند و هنوز زمينه‌ي ظهور كامل آن حقيقت فراهم نشده است و لذا خود ائمه علیه السلام هم منتظر ظهور و مشتاق آن حقيقت باطني هستند كه در امام زمان علیه السلام محقق مي‌شود.
حضرت مهدي علیه السلام طوري حقايق را مي‌نمايانند که هيچ‌چيز در حجاب نمي‌ماند و لذا در روايت داريم حضرت در هيچ امري کوتاه نمي‌آيند. در جواب نامه‌ي اسحاق‌‌بن‌ يعقوب كه توسط محمدبن‌ عثمان‌عَمري به آن حضرت رسيد، نوشتند: «وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ»23 إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي إِلَّا وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِي فِي غَيْبَتِي فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّي لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَأَغْلِقُوا أَبْوَابَ السُّؤَالِ عَمَّا لَا يَعْنِيكُمْ وَ لَا تَتَكَلَّفُوا عَلَى مَا قَدْ كُفِيتُمْ ‏ وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم».24
و اما علت آن‌که غيبت واقع شده بر اساس همان فرمايش پروردگار است که فرمود: «اي مؤمنان! چيزي را نپرسيد که اگر براي شما روشن شود ناراحت مي‌شويد». و حال قضيه از اين قرار است که هيچ يک از پدران من نبودند مگر آن‌که بيعتي از طاغوتِ زمانشان بر گردنشان بود و من در شرايطي خروج مي‌کنم که بيعت هيچ طاغوتي بر عهده‌ام نيست، پس شما با دعايي که جهت فرج مي‌کنيد آن شرايط را فراهم نماييد که فرجِ شما به آن دعاها و آن شرايط است.
ابي‌سعيد عقيصا مي‌گويد: چون حسن‌بن‌علي«عليهماالسلام» با معاويه مصالحه کرد، مردم به نزد او آمدند و برخي از آن‌ها امام را به‌ واسطه‌ي بيعتش مورد سرزنش قرار دادند. پس حضرت فرمودند: «واي بر شما! مي‌دانيد چه کردم؟ به خدا سوگند! اين عمل براي شيعيانم از آن‌چه آفتاب بر آن بتابد و غروب کند بهتر است، آيا نمي‌دانيد من امام مفترض‌الطاعه بر شما هستم و به فرموده رسول خدا صلی الله علیه يکي از دو سروران بهشتم؟ گفتند: آري ... فرمود: «أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ يَقَعُ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِي يُصَلِّي رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ علیه السلام خَلْفَهُ ...» آيا مي‌دانيد که هيچ‌يک از ما ائمه نيست جز آن‌که بيعت طاغوتِ زمانش بر گردن او است مگر قائمي که روح‌الله، ‌عيسي‌بن‌مريم پشت سر او نماز مي‌خواند؟ خداوند ولادت او را مخفي سازد و شخص او نهان شود تا آن‌گاه که خروج کند، پس بيعت احدي بر گردن او نباشد، او نهمين از فرزندان حسين است و فرزند سرورکنيزان. خداوند عمر او را در دوران غيبتش طولاني گرداند...».25 به اين معني است که عرض شد حضرت مهدي علیه السلام طوري حقايق را مي‌نمايانند که هيچ حجابي در مقابل او مانع جلوه‌ي حقيقت نيست، و بر اين اساس تأکيد مي‌کنيم ظهور تامّ ولايت مربوط به آخرين قسمت از باطن نبوت است.
تماميت جبهه‌ي سُعداء و اشقياء
با ظهور آخرين وليّ خدا كه تامّ الولايه است، همه‌ي ابعاد ولايت و همه‌ي ابعاد باطنِ نبوت در جمال پرجلال حضرت مهدي علیه السلام ظاهر مي‌شود و زمانه به انتهاي کمال خود مي‌رسد و از اين جهت آخرالزمان به تمام معني واقع مي‌گردد. چون آخرالزمان يك شروع و يك انتها دارد. شروعش با آخرين پيامبر صلی الله علیه و انتهايش با آخرين وليّ واقع مي‌شود تا همه‌ي آنچه غايب است و امکان ظهور دارد در دنيا ظاهر شود. از آن به بعد دنيا، دنيايي است که جنبه‌ي غيبي آن بر جنبه‌ي مادي آن غلبه دارد و دروازه‌هاي قيامت بر روي بشر گشوده مي‌شود، به همين جهت ظهور حضرت يکي از «اِشْراطُ السّاعة» يعني شرايط تحقق قيامت است و همان‌طور که در قيامت کفار از مؤمنين جدا مي‌شوند و ندا مي‌آيد:
«وَ امْتازُوا الْيَومَ اَيُّهَا الْمُجرِمونَ»26 اي مجرمان از مؤمنان جدا شويد.27
در زمان ظهور حضرت مهدي علیه السلام تا حدّي عالم به صورتي که آيه ترسيم مي‌کند در مي‌آيد و اشقياء به‌طور كلي در يك طرف و اصفياء و سعداء در طرف ديگر و در جبهه‌ي ديگري هستند و امکان ادامه‌ي زندگي منافقانه از بين مي‌رود. امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند: اميرالمؤمنين علیه السلام در جنگ، همه‌ي کساني را که در مقابل‌شان بودند به قتل نمي‌رساندند. راوي از امام مي‌پرسد: نمي‌توانستند؟ مي‌فرمايند: مي‌توانستند.
مي‌گويد پس چرا نمي‌كشتند؟ مي‌فرمايند: چون گنج‌هاي پنهان آشكار نشده بود. يعني در باطن و صُلب اين افرادي كه مقابل امام بودند، آدم‌هاي خوبي بودند که هنوز متولد نشده بودند همچنان که همه‌ي آدم‌هاي شقي هم ظاهر نشده بودند. مي‌فرمايند: فرزندم مهدي است كه نه توبه مي‌پذيرد و نه رَحْم مي‌كند. چون كسي كه در مقام امام زمان علیه السلام است تماماً در كفر به سر مي‌برد و به فرمايش امام صادق علیه السلام همه‌ي گنج‌ها ظاهر شده و سُعداء در يك طرف و اشقياء در طرف ديگر قرار مي‌گيرند.28 حضرت باقر علیه السلام مي‌فرمايند: آن‌که منتظرش هستيد ظاهر نمي‌شود مگر پس از آن‌که از همه مأيوس شويد و آن‌که منتظرش هستيد ظاهر نمي‌شود تا آن‌که شقي در شقاوتش و سعيد در سعادتش تثبيت گردد.
«وَ لَا يَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا هَيْهَاتَ وَ لَا يَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ لَا يَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى تُغَرْبَلُوا وَ لَا يَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِيَاسٍ وَ لَا يَكُونُ الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ حَتَّى يَشْقَى مَنْ شَقِيَ وَ يَسْعَدَ مَنْ سَعِد».29
آنچه گردن‌هاى خود را به سويش مى‏كشيد و منتظر آن هستيد واقع نخواهد شد تا اين‌كه پاكسازى شويد و آنچه گردن‌هاى خويش را به سوى آن مى‏كشيد واقع نمى‏گردد تا اين‌كه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردن‏هاى خود را به سويش مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اين‌كه غربال شويد و آنچه گردن‌هاى خويش را به جانب آن مى‏كشيد واقع نخواهد شد مگر پس از نوميدى و آنچه به جانبش گردن‌هاى خود را مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل شقى است به شقاوت و آن‌كه اهل سعادت است به سعادت رسد.
زمان به انتها مي‌رسد
با توجه به اين‌که ولايت، باطن نبوت است و با ظهور آخرين نبي، آخر الزمان شروع مي‌شود، با ظهور آخرين وليّ و ظهور تامّ ولايت، حجابي مثل «زمان فاني» که مانع ظهور کامل حقايق است از صحنه خارج مي‌شود30 و مخلوقات از آن جهت كه حجاب حق‌اند در ميان نخواهند ماند و جنبه‌ي خلقيِ عالَم به جنبه‌ي ملكوتي عالَم تبديل مي‌شود، چون شرايط ظهورِ باطني‌‌ترين غيب‌ها در ميان است شرايطي که تا تحقق قيامت يک قدم بيشتر فاصله ندارد، قيامتي که قرآن در وصف آن مي‌فرمايد: «وَالْاَمرُ يَومَئذٍ لِلّه»31 در آن روز همه‌چيز در قبضه‌ي خداوند است و حق به‌کلي ظاهر گردد و هر گونه حجابي مرتفع شود. آخرالزمان دروازه‌ي ورود به چنين شرايطي است و به همين جهت به شرايطي که در قيامت واقع مي‌شود بسيار نزديک است. در قيامت زمانِ گذشته و آينده به صورتي که در دنيا هست موجود نيست، آن‌جا «يَوْمَ التَّلاق»32 است و گذشته و آينده در آن جمع مي‌شوند، آخرالزمان هم تا حدّي از چنين شرايطي برخوردار است. هر اندازه زمانه از دنيا و ظلمت آن فاصله بگيرد، زمان رقيق‌تر مي‌شود و گذران که خاصيت زمان است جاي خود را به ثبات و بقاء مي‌دهد، عالَم تا حدّي شبيه قلب عرفا مي‌گردد که فوق گذشته و آينده، در «حال» مستقر است. صورت کامل چنين قلبي؛ قلب نبي اکرم صلی الله علیه است که حضرت در توصيف آن فرمودند: «اَلْاَنَ قِيامَتِي قَائِم»33 هم اکنون قيامت من قائم است.
با ظهور حضرت مهدي علیه السلام آنقدر عالَم شبيه قيامت مي‌شود که حضرت با هر قومي با کتاب خودِ آن قوم صحبت مي‌کند همچنان که قرآن در وصف قيامت مي‌فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»34 قيامت روزى است كه هر گروهى را با امامشان فرا مى‏خوانيم پس هر كس كارنامه‏اش را به يمين او دهند آنان كارنامه خود را مى‏خوانند و به قدر نخك هسته خرمايى به آنها ستم نمى‏شود. تا اين حدّ حق و باطل از هم متمايز مي‌شود.
حالت غيبي آخرالزمان، مقدمه‌ي انتقال به عالَم غيب قيامت
خداوند در وصف امام زمان علیه السلام مطابق لوح حضرت زهرا علیه السلام مي‌فرمايد: «عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ سَيِّدُ أَوْلِيَائِي‏»35 او داراي كمال موسي و درخشش عيسي و صبر ايوب و سرور اولياء من مي‌باشد. ملاحظه مي‌فرمائيد که تمام کمالات معنوي پيامبران خدا در امام مهدي علیه السلام ظاهر مي‌شود. همچنان که خود حضرت چون ظهور کنند مي‌فرمايند:
«يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ وَ شَيْثٍ فَهَا أَنَا ذَا آدَمُ وَ شَيْثٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذَا نُوحٌ وَ سَامٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُوسَى وَ يُوشَعَ فَهَا أَنَا ذَا مُوسَى وَ يُوشَعُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى عِيسَى وَ شَمْعُونَ فَهَا أَنَا ذَا عِيسَى وَ شَمْعُونُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ«صَلَوَاتُ‌اللَّهِ‌عَلَيْهِمَا» فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه وَ أَمِيرُ‌الْمُؤْمِنِينَ».36
ألا اى اهل عالم! هركس مي‌خواهد آدم و شيث را ببيند بداند كه من همان آدم و شيث هستم، هركس مي‌خواهد نوح و پسرش سام را ببيند بداند كه من همان نوح و سام مي‌باشم، هركس مي‌خواهد ابراهيم و اسماعيل را ببيند بداند كه من همان ابراهيم و اسماعيل هستم، هركس مي‌خواهد موسى و يوشع را ببيند بداند كه من همان موسى و يوشع هستم، هركس مي‌خواهد عيسى و شمعون را ببيند بداند كه من همان عيسى و شمعون هستم، هركس مي‌خواهد محمّد صلی الله علیه و اميرالمؤمنين علیه السلام را ببيند بداند كه من همان محمّد و على هستم‏.
با دقت در اين دو روايت متوجه مي‌شويم همه‌ي ابعاد معنوي و غيبيِ عالم که در هر پيامبري به صورت مجزا هست، همه به شکل جامع و يک جا در آخرالزمان در جمال حضرت مهدي علیه السلام ظاهر مي‌شود. حضرت ظرفيت ظهور همه‌ي کمالات را به تنهايي دارند تا زمينه‌ي انتقال دنيا به نشئه‌ي قيامت فراهم شود، نشئه‌اي که به جهت يوم‌الحشربودن، ظرفيت جمعِ همه‌ي کمالات و همه‌ي انسان‌ها را يک جا دارد. لذا نبايد در مورد خصوصيات آخرالزمان از اين موضوع غفلت کرد وگرنه طوري آن را تصور نمي‌کنيم که بتوان روايات مربوط به آخرالزمان را تصديق نمود.
جهان در حال آمادگيِ جدايي حق از باطل
انسان‌ها داراي دو نوع مرگ هستند، يکي مرگ طبيعي و ديگري مرگ غير طبيعي، در مرگ غير طبيعي، بدن طوري ناکارآمد مي‌شود که نفس ناطقه ديگر نمي‌تواند آن را تدبير کند، مثل اين که انسان وقتي تصادف سختي بکند و بدن او متلاشي گردد نفسِ ناطقه‌ي او بدن او را ترک مي‌کند، در اين حالت نفس ناطقه به خودي خود - بدن را مثل مرگ طبيعي ترک نمي‌کند- ولي چون از طريق آن بدن و به صورت تکويني نمي‌تواند به کمال مورد نظرش برسد، بدن را رها مي‌کند. در حالي‌که در مرگ طبيعي، نفس ناطقه استفاده‌ي لازم را از بدن كرده و در نتيجه به‌طور طبيعي آن را رها مي‌كند و به عالم غيب و قيامت منتقل مي‌شود.
در موضوعِ به انتهارسيدن دنيا بايد بدانيم دنيا مثل بدني که تصادف مي‌کند، به انتها نمي‌رسد بلکه شبيه بدني است که روح به طور طبيعي آن را ترک مي‌کند. در مرگ طبيعي نفس ناطقه آرام‌‌آرام آنچه بالقوه دارد را به فعليت در مي‌آورد - چه در جنبه‌ي انساني و چه در جنبه‌ي حيواني- و در نهايت بدن را ترک مي‌کند. بر اين اساس مي‌توان گفت مرگ عبارت است از شرايطي که جنبه‌هاي غيبي انسان بر جنبه‌هاي جسمي و مادي او غلبه مي‌کند و انسان بيشتر جنس غيب و قيامت مي‌شود و پس از آن به عالم قيامت سير مي‌کند. در مورد دنيا و سير آن به سوي قيامت نيز مي‌توان همين شرايط را در نظر گرفت که دنيا با ظهور و غلبه‌ي جنبه‌هاي غيبي، آماده‌ي قيامتي شدن مي‌گردد.
از آن‌جايي که در مرگ طبيعي، يا جنبه‌ي حيوانيت انسان‌ها كامل مي‌شود و يا جنبه‌ي انسانيت آن‌ها. در آخر الزمان نيز «اَسْعَدُ السُّعَداء وَ اَشْقَي الْاَشْقِياء» هر دو ظهور مي‌کنند و رو در روي هم مي‌ايستند و هركدام از افراد با جنبه‌ي به تكامل رسيده‌ي خود، در انسانيت و يا در حيوانيت در صحنه‌اند به طوري که بدترين آدم‌ها، و بهترين آدم‌ها به صحنه مي‌آيند؛ به همين دليل عده‌اي كه در زندگي خود فرصت ظهور شخصيت خود را نداشته‌اند تا چهره‌ي نهايي خود را آشکار کنند و مايلند آن چهره را بنمايانند اجازه‌ي رجعت دارند، عده‌اي مأمور مي‌شوند بر سر قبر مؤمنين بروند و به آن‌ها بگويند: «يَا هَذَا إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صَاحِبُكَ فَإِنْ تَشَأْ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ وَ إِنْ تَشَأْ أَنْ تقم فِي كَرَامَةِ رَبِّكَ فَقُم‏»37 اى فلانى! امام و صاحب تو ظهور كرده اگر مى‏خواهى به او ملحق شوى، ملحق شو و اگر مى‏خواهى نزد کرامتِ پروردگارت اقامت كنى، چنين كن‏.
در روايت داريم که حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «إِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعَامَّةٍ وَ هِيَ خَاصَّةٌ لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضا»38 رجعت عمومى نيست بلكه افراد خاصى به دنيا برمي‌گردند كه يا مؤمن خالص و يا مشرك محض باشند. پس ملاحظه مي‌فرماييد که هم در بين اشقياء و هم در بين سعداء رجعت هست. به اين معني شايد بتوان گفت هم هيتلر برمي‌گردد چون متفقين مانع شدند تا همه‌ي نقشه‌هايش را عملي کند و هم امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» بنيانگذار انقلاب اسلامي برمي‌گردند تا دعاي مردمي که مي‌گفتند «خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگه‌دار» مستجاب شود. امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» در يك جا مي‌فرمايند حيف كه اين انقلاب 14 سال عقب افتاد! از اين جمله معلوم است كه خيلي حرف داشتند و حقايقي بر قلب ايشان متجلي شده بود که امکان ظهور نيافت.
يقينِ مردم آخرالزمان
از آن‌جايي که همه‌ي كمالات معنوي كه در هر پيامبري بنا به شرايط زمان خودش، تا حدي ظهور كرده، در آخرالزمان و در امام مهدي علیه السلام ظهور مي‌كند، پس بايد مردمي در ميدان باشند که ظرفيت فهم و درک و ارتباط با آن کمالات را داشته باشند و خودشان در آن وادي قدم زده باشند. به همين جهت پيامبر صلی الله علیه فرمودند: يا علي! بدان شگفت انگيزترين مردم از نظر ايمان و بلند مرتبه‌ترين آن‌ها در يقين، مردمي هستند كه در آخرالزمان مي‌آيند؛ پيامبر را نديده‌اند و حجّت خدا هم از ديده‌ي ايشان پنهان است اما فقط از طريق نوشته‌هايي كه به دستشان رسيده ايمان آورده‌اند.
حضرت سجاد علیه السلام در وصف منتظران امام دوازدهم علیه السلام مي‌فرمايند:
«إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ علیه السلام انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج‏»39
آن‌‌هايي كه در زمان غيبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اويند، برترين مردم همه‌ي زمان‌هايند، چون خداوند به آن‌ها شعور و فهمي مي‌دهد كه غيبت او نزد آن‌ها همانند مشاهده‌ي اوست و خداوند اين‌ها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسول‌الله صلی الله علیه قرار مي‌دهد، اين‌ها مخلصان حقيقي و شيعيان راستين ما و دعوت‌گران به سوي دين خدا در نهان و آشكار هستند. به اين دليل منتظران حضرت بايد بهترين آدم‌ها باشند چون آخرالزمان شرايطي است که بايد به آن شرايطِ متعالي صعود کرد و به تعبير روايت «الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ»40 غيبت نزد آن‌ها همانند مشاهده است.
همين‌طور که وقتي شما فهميديد اين جهان بدون حضور نبي و ‌نبوت معنا نمي‌دهد و با توجه به يقيني که به وجود پيامبر صلی الله علیه داريد به سيره و سخن او مي‌نگريد و عمل مي‌کنيد و جلو مي‌رويد، به ظهور نهايي حضرت نيز همين‌طور مي‌نگريد و اميدوارانه زندگي مي‌کنيد. به اين جهت حضرت رسول خدا صلی الله علیه مي‌فرمايند: مردم آخرالزمان در بلندترين مرتبه از يقين هستند چون متوجه‌اند حتماً اين جهان به ظهور امام زمان علیه السلام خواهد رسيد، و لذا طول انتظار، مسئله‌ي اميد به ظهور حجت حق را براي آن‌ها منتفي نمي‌كند. در همين رابطه حضرت سجاد علیه السلام در قسمت آخر روايت فرمودند: انتظار فرج از بالاترين فرج‌ها و گشايش‌ها است. چون روح انسان را آنچنان گسترش مي‌دهد که همه‌ي کمالات در او شکوفا مي‌گردد.
رسول خدا صلی الله علیه مي‌فرمايند: «إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهَا بَعْدِي وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً إِنَّ الثَّابِتِينَ عَلَى الْقَوْلِ فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَر»41
على‌بن‌ابى‌طالب امام امت من و جانشين من بر آن‌ها مي‌باشد، قائم منتظَر از فرزندان اوست كه زمين را پس از ظلم و جور از عدل و داد پر خواهد كرد، به خداوندى كه مرا براستى برانگيخت معتقدينِ به امامتِ وى در زمان غيبتش از كبريت احمر گران‏بهاتر هستند. مي‌فرمايد كساني كه در دوره‌ي غيبت حضرت مهدي علیه السلام براعتقاد به او استوار هستند، از كبريت احمر ناياب‌تر و ارزشمندترند. به اين معني که منتظران مهدی علیه السلام بسيار بلندمرتبه هستند ‌چون كساني كه با سنت‌هاي جاري در عالم مرتبط باشند، مي‌فهمند همان طور كه اين جهان بي پيامبر نمي‌شود بي‌امام زمان هم نمي‌شود؛ زيرا ولايت الهي مظهر مي‌طلبد و در نتيجه نظر مي‌کنند و مظهر آن ولايت را مي‌يابند و در اين مسير هر اندازه حجاب‌هاي عقل و قلبِ خود را بهتر کنار بزنند بهتر او را حسّ مي‌کنند و با حقيقت وجود او راحت‌تر اُنس مي‌گيرند.
ابتدا بايد با تمام وجود به اين نکته رسيد که هم اكنون وليّ اللهِ ‌مطلق علیه السلام در مقام خود حاضر است، با عقل مي‌توان متوجه وجود حضرت شد و با آمادگي قلبي مي‌توان از دستگيري‌هاي آن حضرت بهره‌مند گشت و طالب ظهور کامل آن حضرت در همه‌ي عالم شد تا موعودِ موجودِ ما بر کون و مکان ظهور يابند و ديگر موانعي که براي ساير ائمه علیه السلام بود و امکان ظهور کامل حقيقت آن‌ها را نمي‌داد برطرف شود. چون رسول خدا صلی الله علیه از همان ابتدا مي‌دانستند زمانه ظرفيت ظهور حقايق اسلام را ندارد و دوازدهمين امام پس از غيبتِ طولاني ظهور مي‌کند، خبر غيبت طولاني حضرت را دادند.
خطر انكار!
وظيفه‌ي هر انساني است تا تلاش كند مقام امام را بشناسد وگرنه با تصورات غلطي که نسبت به امام پيدا مي‌کند، منكر وجود حضرت مي‌شود. منكران وجود امام تصورشان آن است که لازمه‌ي وجود امام آن است که آن حضرت در جلو آن‌ها باشند و ايشان را ببينند. اين‌ها مقام حضرت را نمي‌شناسند و متوجه نيستند در آخرالزمان علاوه بر بدن، مقام حضرت است که ظهور مي‌كند و عالم ظرفيت ظهور روحانيت امام را مي‌يابد.
بايد به اين شعور رسيد كه جهان يك باطن مباركي دارد که اگر امکان ظهور آن فراهم شود حضرت ظهور مي‌کنند، همين‌طور که تن شما باطني به نام «من» دارد و اگر سالم بود اراده‌هاي شما در تن ظهور مي‌کند. جهان نيز باطني موجود ولي غايب دارد و هرچه به آخرالزمان نزديك ‌شويم زمينه‌ي ظهور آن باطن فراهم‌تر مي‌شود. به همين جهت ملاحظه مي‌کنيد كه آخرالزمان جمع اضداد است و همين شرايط موجب ظهور حضرت مي‌گردد، چون از يک طرف حجاب‌هاي ظلماني همه جا را فرا مي‌گيرد و از طرف ديگر روح‌هايي در ميدان مي‌آيند که آمادگي عبور از آن همه حجاب را در خود پرورانده‌اند و زمينه‌ي اقدام حضرت مهدي علیه السلام را در خود فراهم نموده‌اند و نشان داده‌اند ديگر هيچ دجّالي ياراي فريب آن‌ها و تنهاگذاشتن امام را ندارد.
اين است راز ظهور مهدي علیه السلام كه از طرفي آدم‌ها آن چنان محجوب مي‌شوند كه به تمام كفر گرفتار مي‌گردند و از طرف ديگر در دل اين كفر روح‌هايي ظهور مي‌کند که توان عبور از همه‌ي چهره‌هاي کفر را در خود پرورانده اند و براي عبورِ هرچه بيشتر از ظلمات کفر خود را نيازمند امامي مي‌دانند که رهبري اين حرکت بزرگ جهاني را به عهده گيرد و با چنين انتظاري از ظلمات زمانه فاصله مي‌گيرند و به نور نزديک مي‌شوند. در رابطه با چنين روحيه و آمادگي است که حضرت باقر علیه السلام مي‌فرمايند: «مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتظِراً لِاَمْرِنَا اِلاَّ يَمُوتَ فِي وَسَطِ فُسْطاطِ الْمهدي و عَسْكَرِهِ»42 ضرر نكرده كسي كه در حال انتظارِ امر ما رحلت كرده، از اين‌كه ميان خيمه‌ي مهدي و لشكر او نمرده است. چون در طول زندگي، افق خود را در شرايط ظهور آن حضرت قرار داده است. همين که ملاحظه مي‌کنيد عده‌اي مي‌فهمند امام زمان يعني چه، زمينه ظهورِ هر روز، بيشتر از روز پيش فراهم مي‌شود.
هرچه كفر و حجاب ظلماني بيشتر مي‌شود ضرورت وجود امام زمان علیه السلام جهت رفع آن بيشتر معلوم مي‌گردد و اين‌که جهت رفع اين ظلمات بايد با جدّيت کامل نظرها را به حضرت انداخت تا وقتي امام مي‌آيند بتوان معني راهنمايي‌هايشان را فهميد و جايگاه آن‌هايي را که روبه‌روي ظهور عميق‌‌ترين حقايق عالم مي‌ايستند درست تشخيص داد. كسي كه آمادگي ارتباط با غيب را ندارد و گرفتار كثرات زمانه شده، با ظهور حضرت به قدري احساس بيگانگي مي‌کند که ناخودآگاه به دعوت دشمنان حضرت لبيک مي‌گويد که نمونه‌ي آن را با ظهور حاکميت فقيه ملاحظه کرديد.
ما در زمانه‌ي خود متوجه شديم در عين آن‌که بعضي‌ها به‌كلي نمي‌توانند بفهمند ولايت فقيه يعني چه، برعکس، عده‌اي به‌خوبي جايگاه ولايت فقيه را در اين دوران ‌فهميدند. شايد صد سال پيش بسياري از مردمِ عادي ضرورت ظهور ولايت فقيه را نمي‌فهميدند، چون ظلمات فرهنگ غربي به عنوان ظلمات آخرالزمان، چهره‌ي خود را نمايان نکرده بود ولي هرچه زمان گذشت زمينه‌ي رشد استعداد فهم ضرورت ولايت فقيه بيشتر پيدا شد و مردم متوجه شدند در اين شرايط فقط دين مي‌تواند نجات‌دهنده باشد و مردم را در مسير تعالي فطري جلو ببرد. شرايط طوري شده که از يک طرف فرزانگان به‌خوبي ولايت فقيه را مي‌پذيرند و از طرف ديگر عده‌اي با تمام وجود به مقابله با آن برخاسته‌اند تا زندگي حيواني خود را ادامه دهند و اين نشانه‌ي آن است كه زمانه محل ظهور جمع اضداد شده و بستري فراهم گشته که در آينده جبهه‌هاي حق و باطل هر روز بهتر از قبل از یکديگر جدا گردند.
راز ادامه‌ي غيبت
با توجه به رويکرد هر چه مادي‌تر شدن جهانِ موجود، كسي كه منتظر تجلي کامل انوار غيب است حتماً به وضع موجود «نه» مي‌گويد. انسانِ منتظر آنقدر بصيرت دارد که تكنيك و نظم و بهداشتِ فرهنگ غربي حجاب او نگردد و متوجه است رويکرد فرهنگ غربي به حجاب‌بردن عالم غيب است و نتيجه‌ي چنين فرهنگي آن است که باطني‌ترين حقيقتِ غيبي يعني حضرت صاحب الأمر علیه السلام در غيبت مي‌ماند، چون قداست‌ها از معني فرو افتاده و اين ظلماني‌ترين حادثه‌ي تاريخ است که با شناخت آن، اولين قدمِ رجوع به امامت واقع خواهد شد. ولي اگر در عين رعايت آداب ديني نتوانيم به فرهنگ غربي «نه» بگوييم هرگز امکان رجوع به امامي که مقام او غيبي‌ترين مقام‌ها است، برايمان پيش نمي‌آيد تا آن‌جا که ممکن است در اردوگاهي قرار بگيريم که آن اردوگاه مقابل حضرت صاحب الامر علیه السلام است، همچنان که بعضي از مقدس مآب‌ها با حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» به مقابله ايستادند و اصالت را به فرهنگ غربي دادند.43
انسان منتظر از يک طرف بايد معني ظهور حضرت بقية الله علیه السلام در آخر الزمان را بشناسد و بفهمد در آن شرايط چه چيزي ظهور مي‌کند و چگونه زمانه امکان ارتباط با باطني‌ترين بُعد هستي را پيدا مي‌نمايد و از طرف ديگر بفهمد ظلمات آخرالزمان چگونه و با چه هويتي مي‌تواند انسان را از ارتباط با آن حقيقتِ غيبي محروم و به خود مشغول کند. به عبارت ديگر انسان منتظر بايد وضع موجود و وضع مطلوب را عميقاً بشناسد تا بتواند درست عمل کند و دنياي مدرن را با نگاه عبرت بنگرد و نه با نگاه حسرت. بايد روشن شود چون ما از حضور در محضر حقايق غيبي چشم برداشتيم مظهر عميق‌ترين ابعاد غيبي، غيبت خود را ادامه مي‌دهد و تا چشم‌ها و نگاه‌ها و قلب‌ها خود را در محضر عالم غيب نبرد حضرت صاحب الامر علیه السلام به ظهور نمي‌آيند. بسيار ضرورت دارد تا حضرت با آن شخصيت قدسي در عالَم ظهور کنند و لذا بايد عالَم خود را به مرتبه‌اي سير دهيم که امکان ظهور آن حقيقت غيبي فراهم شود، زيرا بنا نيست با ظهور آن حضرت دوباره همان شرايطي تکرار شود که پدران او با آن روبه‌رو بودند.
دنيايي که غيب را نمي‌شناسد هرگز جايگاه قداست‌ها را نخواهد شناخت تا روبه سوي آن عالم کند و شخصيت علمي حضرت امام ‌خميني«رضوان‌الله‌عليه» را زمينه‌ساز ظهور ولايت حضرت صاحب الزمان علیه السلام بيابد، آن‌قدر گرفتار حجاب ظلمات دوران و غلبه‌ي آن بر امور مي‌باشد که منتظر است حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» به موزه‌ي تاريخ سپرده شود. اين‌ها گرفتار روح شيطانيِ دجّالي هستند كه با يك چشم همه‌چيز را مي‌بيند، همان‌طور که دجّال يك چشم دارد و بدون توجه به ابعاد غيبي عالم، يك بُعد از ابعاد عالم را مي‌نگرد.44 مسلّم كسي كه کاستي‌ها و نقص‌هاي دجّال را نشناسد گرفتار او مي‌شود و از شرايط ظهور غيب چيزي درک نمي کند و در اين زمان، اصالت را به فرهنگ غرب مي‌دهد، غافل از اين‌که نور غيبيِ ولايتِ تامّه در حال ظهور است تا همه‌ي غرب را به موزه بسپارد. اين است تفاوت اساسي انسان منتظر با انساني که از فرهنگ انتظار بيرون است و هرگز به انتظاري که به خودي خود فرج است دست نمي‌يابد.
چگونگي رهايي از دجّال
«نه»گفتن به وضع موجود، وقتي ممكن است كه اولاً: جايگاه تاريخي وضع موجود را نسبت به ظهور باطني‌ترين بُعد هستي بشناسيم. ثانياً: نسبت به جايگاه تاريخي وضع مطلوب، خود آگاهي كامل داشته باشيم و تحقق آن را با تمام وجود حس كنيم تا آن حدّ که به تعبير امام صادق علیه السلام : «كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِه»45 مانند کسي باشيم که در جبهه‌ي حضرت قائم علیه السلام با آن حضرت به‌سر مي‌برد. در اين صورت است که گرفتار فريب‌هاي دوران نخواهيد شد.
مگر جز اين است كه دجّال غيب را پنهان مي‌كند و ما را به ظواهر عالمِ محسوس مشغول مي‌نمايد؟ پس اگر کسي با حقايق غيبي آشنا باشد چگونه فريب پيشنهادهاي يک بُعدي او را مي‌خورد؟ و معني شناخت امام زمان علیه السلام نه‌تنها به معني توجه به حقايق غيبي بلکه به معني شناخت باطني‌ترين ابعاد غيب مي‌باشد و تنها از اين طريق مي‌توان از تردستي‌هاي دجّال رها شد و متوجه گشت دنياي موجود با همه‌ي جذابيت‌هايش به اندازه‌ي ‌تريِ عطسه‌ي بزي ارزش نخواهد داشت و اين شروع مبارکي است که با شناخت وضع موجود و حجابي که نسبت به غيب پديد آورده کليد مي‌خورد و تعجب مي‌کنيم چگونه بعضي‌ها ولايت کفر را به رسميت مي‌شناسند و از نظام وِلايي که ولايت الهي را محقق مي‌کند گريزانند. نظام ولايي، نظامي است كه در آن نقش غيبِ عالم در همه‌ي روابط و ارزش‌ها غلبه دارد و همه‌ي نظرها به غيب است، ابزارهاي دنيا در حدي ارزش دارند كه حجاب عالم غيب نشوند و محبوب غايبِ ما را در غيب نگه ندارند.
با توجه به جنبه‌ي ظلماني جهان امروز وظيفه‌ي ما است که تلاش کنيم ذات فرهنگِ به اصطلاح مدرن شناخته شود زيرا آن فرهنگ حجاب ظهور حضرت صاحب الامر علیه السلام است. اين به آن معني نيست که از فردا به ابزارهاي دنياي مدرن پشت كنيم، اصلاً اين کار در حال حاضر شدني نيست، عمده آن است که متوجه باشيم فرهنگي که در باطنِ تكنيك غربي نهفته است فرهنگ انقطاع از عالم قدس و معنويت است و غيب عالم را در حجاب مي‌برد و بشر را از حضور در عالم غيب محروم مي‌کند. اگر از اين نکته غافل شويم به جاي استفاده از تکنولوژي غربي، مسحور تكنيك مي‌شويم و نظرهايمان از وضع مطلوب برداشته مي‌شود. اين يك قاعده است كه اگر انسان كفر را که حجاب حقيقت است نبيند، كفر او را اشغال مي‌كند و اين است معني شناخت انحراف‌هاي وضع موجود.
طلوع بصيرت
نور قرآن به جدّ ما را متوجه حجاب‌هاي دنياي مدرن مي‌كند، قرآن آمده است كه به ما نشان بدهد كفر، حجاب حق و حقيقت است. مگر مي‌شود كفر را نشناسيد و به ايمان رجوع کنيد؟ وقتي كفر شناخته شد و معلوم شد چگونه حجابِ حقيقت مي‌شود و وقتي وضع مطلوب را درست تصور کرديم بصيرت واقعي طلوع مي‌کند.
امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند: هرچه اين امر، يعني زمان غيبت، نزديك‌تر شود، تقيّه شديد‌تر مي‌گردد. زيرا آن چنان حق در حجاب مي‌رود كه شما نمي‌‌توانيد آن را اظهار کنيد. تقيّه فقط اين نيست كه براي حفظ جان خود و دیگران عقايد خود را اظهار نکنيد بلکه اگر ملاحظه کرديد جامعه حرفِ حق شما را نمي‌فهمد، بايد از اظهار آن خودداري نمائيد. حضرت در آن روايت مي‌فرمايند هرچه به زمانِ غيبت نزديك‌تر مي‌شويم آن چنان غفلت از غيب برعالم حاكم مي‌شود و کثرات همه‌ي توجه‌ها را به خود جلب مي‌کند كه مؤمنين چاره‌اي جز تقيّه ندارند. در اين صورت بيشتر بايد منتظر فرجي بود که به کمک آن چشم دل انسان‌ها گشوده مي‌شود و در همين رابطه حضرت صاحب الامر علیه السلام به محمد بن عثمان توصيه مي‌فرمايند: «وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏»46 براي تعجيل فرج، بسيار دعا كنيد كه فرجِ شما در آن است. با توجه به اين امر بايد دعا کرد مردم متوجه عالَمي شوند که آن عالَم فقط با ظهور حضرت صاحب الامر علیه السلام محقق مي‌شود.47
بايد مردم توان فهم جايگاه امام را داشته باشند و بدانند مطلوب آن‌ها چيزي است که بدون حاکميت امام معصوم محقق نمي‌شود. اين که فرمودند: فرج شما در اين است که جهت تعجيل فرج، دعا کنيد براي اين است كه در فرج الهي شعوري پيدا مي‌شود که مردم مي‌توانند امام را درک کنند و چون هم اکنون امام، حيّ و حاضرند بايد بتوانيم از نور ولايت آن حضرت در دوره‌ي غيبت‌شان در امر تعجيل فرج استفاده كنيم. چون حضرت هم‌اکنون هستند و آماده‌اند به زندگي‌ها روشني ببخشند تا شايستگي حضور در محضر امام براي جامعه حاصل شود و حضرت ظهور کنند و مردم بتوانند با باطني‌ترين بُعد هستي مرتبط شوند.
شرايط اُنس با عالَم غيب
در راستاي فهم مقام امام مي‌توان به آينده اميدوار بود و شرايط طوري شده که اگر يک طرف ظلمات محض است، طرف دیگر خبر از طلوع نور مي‌دهد. در حال حاضر زمانه تا حدّي زمينه‌ي فهم ولايت فقيه را پيدا کرده به طوري که منكرين ولايت فقيه هم مي‌فهمند ولايت فقيه يعني چه و مجبور شده‌اند در مورد آن فکر کنند چون موضوعي است که انديشه‌ي انديشمندان را مخاطب خود قرار داده و نه سياستمداران را.
در مورد موضوع مهدويت و ظهور امام زمان علیه السلام نيز موضوع از همين قرار است که انديشه‌ها را مخاطب خود قرار داده و بحث ظهورِ باطني‌ترين بُعد هستي جهت مديريت جهان در ميان است تا همه‌ي ابعاد بشر به سوي کمال خود هدايت شوند. از تئوريسين‌هاي تمدن جديد بپرسيد كدام بُعد از ابعاد بشر را شما در اين تمدن جواب مي‌دهيد؟ آيا اين‌ها جز به ارضای اميال نفس اماره مثل شهوت و شكم و غضب پرداخته‌اند؟ وقتي يک مکتب انديشه‌ي انسان‌ها را مورد خطاب قرار داد، آن مکتب صاحب آينده است. ديگر نبايد گفت تعداد ما شيعيان كم است. اين حرف، حرفِ منتظران امام زمان علیه السلام نيست. بايد ملاحظه شود آيا سخن رقيب شما منطقي است يا نه؟ اگر 313 نفر انسان پيدا بشوند كه به واقع منطق‌شان را بتوانند با امام معصوم تطبيق بدهند و امام را بفهمند، امام ظهور مي‌کند.
اگر روحِ زمانه، توان فهم جايگاه حضرت وليّ‌الله را داشته باشد و بتواند نظر به ابعاد غيبي عالم بکند، حضرت ظهور مي‌‌كنند. ظهور امام مشروط به فهم و درك مقام امام است که در موطن غيب مستقر مي‌باشد. وقتي انديشه‌ها طوري رشد کرد که آن حقيقتِ غيبي زمينه‌ي ظهور پيدا کرد همه‌ي عالم تسليم اراده‌ي او هستند، همان‌طور که دست من تسليم اراده‌ي نفس ناطقه‌ي من مي‌باشد. در اين شرايط كم و زيادبودن افراد ملاك نيست، عمده چنين ظهوري است که همه‌ي تاريخ منتظر آن بوده و در زمان پيامبر خدا صلی الله علیه و ائمه‌ علیه السلام نيز محقق نشد. آن شرايط، عالي‌ترين شرايط براي زمين و زندگي زميني است. ديگر اين سؤالات که چند سال حضرت بعد از ظهور زنده‌اند؟ سؤالي نيست که انديشه را بپروراند.
مهم اين است كه بفهميم از طريق امام زمان علیه السلام عالم غيب ظهورِ خاصي در اين جهان پيدا مي‌کند که منجر به بلوغ همه چيز مي‌شود. فهم چنين شرايطي همين حالا هم ما را در زمره‌ي حاضران در اردوگاه حضرت قرار مي‌دهد. بعضي از سؤال‌ها، سؤال‌هاي كسي است كه مي‌خواهد با قضيه ساده برخورد كند.
حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام مي‌فرمايند: «لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ لَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ ذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ وَ اصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ وَ الْبَهَائِمُ حَتَّى تَمْشِيَ الْمَرْأَةُ بَيْنَ الْعِرَاقِ وَ الشَّامِ لَا تَضَعُ قَدَمَيْهَا إِلَّا عَلَى نَبَاتٍ وَ عَلَى رَأْسِهَا زَنْبِيلُهَا لَا يُهَيِّجُهَا سَبُعٌ وَ لَا تَخَافُه‏»48
اگر قائم ظهور كند آسمان بارانش را بباراند و زمين گياهش را بروياند و كينه و دشمنى از دل بندگان برود و گرگ و ميش با هم آشتى كنند تا آنجا كه زنى از عراق به شام رود و جز بر روى گياه گام ننهد و سبدش بر سرش باشد و درنده به او آزار نرساند و از آن نترسد.
اين روايت شريف خبر از آن مي‌دهد که مقام عالم، مقام صلح مي‌شود. اما فرهنگ انتظار به مسئله‌اي بالاتر اشاره دارد که عبارت از شرايط تجلي حقايق غيب در پرتو وجود مقدس حضرت صاحب الامر علیه السلام است. مهم توجه و ارتباط با چنين شرايطي است، همين‌طور که اگر شما خدا را به واقع شناختيد ديگر به مطلوب خود رسيده‌ايد و معني نمي‌دهد بگوئيد چند سال بايد خدا را بشناسم. وقتي به آن شناخت دست يافتيد به مطلوب خود رسيده‌ايد- چه امروز بميريد، چه صد سال ديگر- در هر حال حق را در منظر خود داريد و حضرت حق همواره براي جان شما ظهور دارد. وقتي در پرتو نور امام معصوم علیه السلام جهان به بلوغ خود رسيد بشريت به مطلوب خود خواهد رسيد.
ديگر نبايد نگران باشد كه چند سال در آن شرايط با امام زندگي مي‌كند؛ چون با ظهور ولايت تامّه، عالم از نظر وجودي، غرق نعمت مي‌شود و منتظران وارد چنين عالَمي مي‌گردند. همان‌طور که با بعثت پيامبر صلی الله علیه آن‌هايي که به دنبال دين بودند نجات پيدا كردند در حالي‌که بقيه يا با دينِ تحريف‌شده یهودیت و مسیحیت زندگي مي‌کردند و يا گرفتار ظلمات بي‌دينيِ جاهلیت بودند. اسلام كه آمد همه چيز براي آن‌هايي که به دنبال دين بودند روشن شد، ديگر فرق نمي‌کرد يك ماه مسلمان باشند و بميرند يا يک قرن. حضرت صاحب الامر علیه السلام که ظهور کنند باطني‌ترين حقيقت غيبي هستي ظهور کرده و بشريت به همه چيز رسيده، در آن حالت بَعد و بَعد مطرح نيست تا سؤال شود پايان آن ماجرا چه موقعي است.
هر كه او ماهي نباشد، جويد او پايان آب * هر كه او ماهي بود كي فكرت پايان كند
همه در عالَم اُنس با آن نور قرار مي‌گيرند، زمانِ دنيايي و زمان فنا به آخر مي‌رسد و زمان ديگري که زمان بقاء است و بَعد و بَعد در آن مطرح نيست شروع مي‌شود. آن کس که اين را بفهمد و منتظر چنين شرايطي باشد عملاً دل خود را به آن عالَم برده و در آن شرايط زندگي مي‌کند و اگر با چنين عالَمي بميرد همانند کسي است که با حضرت صاحب الامر علیه السلام زندگي کرده است. عمده مطلب معرفتِ حضوري به آن شرايطي است که حضرت ظهور مي‌کنند و باطني‌ترين بُعد هستي به صحنه مي‌آيد. حال از خود بپرسيد آيا امام نازل مي‌شوند در حدّ مردم، يا مردم صعود مي‌کنند در حدّي که منور به تجلي نور امام مي‌گردند؟ براي جواب به اين سؤال خوب است بحثي که گذشت را با دقت بيشتري بازخواني کنيم تا بتوانيم موضوع را ادامه دهيم.
شرح فرازهايي از مبحث قبل
1- روشن شد «ولايت» باطن نبوت است و از آن جهت که حضرت علي علیه السلام مظهر ولايت است با همه‌ي پيامبران بوده است، همان طور كه پيامبر اسلام صلی الله علیه فرمودند: «عَلِيُّ نَفْسي»49 علي نفس و جان من است ، و در جريان مباهله هم كه خداوند به پيامبر صلی الله علیه دستور دادند: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبنائَنا وَ اَبْنائَكُم وَ نِسائَناوَ نِسائَكُم وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكم...» بگو: ما فرزندان خود را مي‌آوريم و شما هم فرزندان خود را بياوريد و ما زنان خود را مي‌آوريم و شما هم زنان خود را بياوريد، ما نَفْس‌ها و جان‌هاي خود را مي‌آوريم و شما هم جان هاي خود را بياوريد». پيامبر صلی الله علیه به جاي «اَنْفُس» يعني جان خود، اميرالمؤمنين علیه السلام ‌ را آورند. خودِ اميرالمؤمنين‌ علیه السلام نیز مي‌فرمايند: «كُنْتُ وَلِياً‌ وَ آدَمُ بَيْنَ الماءِ وَ الطّين»50 من وليّ بودم و آدم بين آب و گل بود.
يا اين‌كه حضرت رسول‌خدا صلی الله علیه مي‌فرمايند: «خَلَقَ اللهُ روحيِ وَ روحَ عَلِيّ بن ابيطالب قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَ الْخَلقَ بِاَلْفِي عامٍ»‌51 خداوند روح من و روح علي را دو هزار سال قبل از خلقت خلق، آفرید. يعني آن ذوات مقدس قبل از ظهور عالم در باطن عالم موجود بودند، منتها يكي به عنوان نبيّ و ديگري به عنوان وليّ. يا اين‌كه پيامبر صلی الله علیه مي‌فرمايند: «بُعِثَ عَلِيٌّ مَعَ كُلّ نَبِيٍّ سِرّاً وَ مَعِيَ جَهْراً »52 علي با هر پيامبري به صورت سرّي بود امّا با من به حالت آشکارا برانگيخته شد. چون با ظهور آخرين پيامبر صلی الله علیه كه ظهور سرّ و باطن همه‌ي انبياء است، زمينه‌ي ظهورِ سرّ بقيه‌ي انبياء نيز فراهم مي‌شود تا آن باطن از طريق ظهور حضرت مهدي علیه السلام به ظهور تامّ خود به صحنه آيد و اول به آخر سير کند و همان‌طور که اميرالمؤمنين علیه السلام ‌ مي‌فرمايند: «أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ»53 من اول و آخر و باطن و ظاهر هستم و به هر چيز آگاه هستم.
اين مطلب در قاعده‌ي فلسفيِ «اَلنَّهايات هِي الرّجوعُ اِلَي البدايات»‌ مطرح شد به طوري که آنچه در آخر در عالمِ عين ظاهر مي شود، برگشت به حقيقت غيبيِ خودش دارد كه در ابتدا بوده و نيز روشن شد غيبي‌ترين حقايق عالم، مقام ولايت تامّه است كه در آخرالزمان اين حقيقتِ غيبي تحت عنوان دوران مهدي‌ علیه السلام و به نور آن حضرت ظاهر مي‌شود و حضرت حامل آن حقيقت‌اند و ولايت الهي را در تمام ابعادش ظاهر و حاكم مي‌كنند.
از آن‌جايي که اين موضوع يک موضوع عقلي و معرفتي است، انديشمندان دنيا زمينه دارند كه به آن توجه کنند به خصوص به آن زيبايي كه در شيعه مطرح است و براي آن مصداق تعيين کرده است، به طوري كه پروفسور كربن استاد دين‌شناسي دانشگاه سوربن مي‌گويد: به عقيده‌ي من تشيع تنها مذهبي است كه رابطه‌ي هدايت الهي را ميان خدا و خلق براي هميشه نگه داشته است و به استمرار ولايت اعتقاد دارد ... تنها مذهب تشيع است كه مي‌گويد: نبوت، با رحلت حضرت محمد صلی الله علیه ختم شد، اما ولايت كه همان رابطه‌ي هدايت و تكميل است، پس از رحلت آن حضرت هم‌چنان باقي است. مهدي، حقيقتي زنده است كه هرگز نظريه‌هاي علمي نمي‌توانند او را از خرافات بشمارند و او را از فهرستِ حقايق حذف كنند.54
شيعه با بحث امام زمان علیه السلام و موضوع مهدويت، حقانيت خود را به جهان ثابت مي‌كند. بشر از خود خواهد پرسيد مگر مي‌شود جهان در نهايت به ظهوري کامل از حقيقت دست نيابد و مگر مي‌شود آن حقيقت هم اكنون بالفعل موجود نباشد تا موجب جذب عالم به سوي آن انتهاي معنوي گردد؟55
2- نكته‌ي ديگري كه بايد از مباحث گذشته روشن شده باشد فعّال بودن عقيده‌اي است که متوجه ظهور حضرت مهدي علیه السلام است. انسانِ معتقد به ظهور مهدي علیه السلام به فردايي مي‌انديشد كه امروزش سخت به آن مربوط است و در نتيجه همين امروز در فرج است و ماوراء سايه‌ي سياه زمانه زندگي مي‌کند و زندگي خود را بزرگ‌تر از محدوده‌ي امروز تعيين کرده و با عقيده‌اي بزرگ به زندگي ادامه مي‌دهد. توجه به اين‌كه در متن هستي، چنين حقيقتي هم اکنون موجود است و در حال ظهور مي‌باشد انسان را به سوي ابعاد غيبي عالم سوق مي‌دهد و گستردگي زندگي معني پيدا مي‌کند.
3- روشن شد در آخرالزمان جبهه‌هاي حق و باطل به صورتي پررنگ‌تر از گذشته ظاهر مي‌شوند، جبهه‌اي كه يك طرف آن توحيد خالص است با حضور همه‌ي موحدان تاريخ، حتي آن‌هايي که رحلت کرده‌اند رجعت مي‌كنند به طوري که هيچ نفاقي نمي‌تواند خود را در آن جبهه جاي دهد؛ و جبهه‌اي در مقابل آن جبهه که كفر محض است، و هيچ نوري از توحيد در آن نيست، و در چنين شرايطي همه‌ي ابعاد الهي و غير الهي عالم ظهور مي‌کند در حالي که حاکميت با حق خواهد بود و روح‌هاي شيطاني امکان حيله‌گري را از دست مي‌دهند و به اين معني حضرت باقر علیه السلام فرمودند: «وَ يُهْلِكُ عَلَى يَدِهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ»56 هر شيطان سرکشي به دست حضرت قائم علیه السلام هلاک مي‌شود.
4- در مورد تحليل و تصور درست از ظهور حضرت مهدي علیه السلام بايد دانست اگر روح زمانه به درك معارف بلند نرسيده باشد نمي‌توان آن معارف را در مجامع عمومي طرح كرد، چون جاي خود را در بين افكار عمومي باز نمي‌کند تا انديشه‌ها بتوانند موافقت يا مخالفت كنند. در چنين موقعيت‌هايي بايد زمينه‌هاي فرهنگي را رشد داد تا آرام‌آرام آن معارف جاي خود را باز کنند و به صورت کاربردي در زندگي مردم وارد شوند. در نظر بگيريد اگر کسي در زمان ناصرالدين شاه که تصور عمومي آن بود که حاكميت فقط بايد مربوط به شاه باشد، مطرح مي‌کرد که در مسائل سياسي و نظامي و اقتصادي بايد دين حاكم باشد، سريعاً از اين جمله چنين برداشت مي‌کردند که شما معتقديد روحانيون بايد شاه بشوند، چون تصوري تحت عنوان اين که امکان دارد قوانين در جامعه حكومت كنند و مسئولان كشور هم كارگزار و مجري قوانين باشند، معني نداشت ولي آرام‌آرام زمانه توانست تصور حاكميت قانون را به جاي حاکميت شخص شاه بفهمد. در اين حالت است كه مي‌توان مطرح کرد: «حالا كه بايد قانون حكومت كند، بهترين قانون، قانون خداست» و طرح ولايت فقيه در شرايط جديد انديشه‌ها را به خود واداشت.
غيبت حضرت صاحب‌الأمر علیه السلام ‌واقع شد تا تصور صحيح و معني درستي از ظهور ولايت تامّه‌ي حق در همه‌ي ابعاد زندگي بشر به‌وجود آيد و معني چنين ولايتي براي انديشه‌ها روشن گردد.57 همان‌طور كه امروز معني ولايت فقيه براي موافق و مخالف روشن است و مخالفان هم مي‌توانند معني درست آن را تصور كنند. طرح ولايت فقيه در مسير تاريخِ معاصر آرام‌آرام جاي خود را باز كرد، به طوري که امروزه مي‌توان به عنوان يک گفتمان با افراد صحبت كرد و آن را در مجامع علمي طرح نمود که چگونه مي‌شود حكم خدا در نظام اقتصادي، سياسي، تربيتي يک جامعه جاري باشد و روشن کرد تفاوت آن با حاکميت انديشه‌ي بشر بر امور سياسي، اقتصادي، تربيتي در چيست، از نظر تاريخي تا اين‌جاها جلو آمده‌ايم و در حال حاضر مشکل تاريخي ما در چگونگي اجراي حكم خداست نه در پذيرش حكم خدا. در حال حاضر افکار عمومي نمي‌گويند: مگر روحانيون هم مي‌شود شاه شوند؟ چون مي‌فهمند معني حاكميت حكم خدا توسط فقيه به معني حاکميت سُنن معنوي عالم است در قالب تشريع الهي. در نظر بگيريد اگر همين روند فكري- فرهنگي ادامه پيدا كند، حاكميت حكم خدا توسط امام معصوم چه اندازه معني خود را مي‌يابد و عموم مردم آماده‌ي نظر به باطني‌ترين بُعد هستي مي‌گردند. اين است كه گفته مي‌شود در دل فهم ولايت فقيه، شوق انتظارِ ظهور حضرت مهدي علیه السلام پايه‌ريزي مي‌شود.
معني آماده‌شدن زمانه از نکات بسيار ظريف و عميقي است که تحت عنوان «انتظار فرج» بايد مورد توجه قرار گيرد و از شخص منتظر، انسان حکيمي مي‌سازد که بداند در چه زماني بايد چه اقدامي انجام دهد تا منجر به حضور افراد جامعه در محضر غيبي‌ترين بُعد هستي گردد.58
موضوع سيرِ جدايي جبهه‌ي حق از جبهه‌ي باطل در مسير تاريخ از نکته‌های قابل توجهي است، به طوري که مقابله با رژيم ناصرالدين شاه با اين‌كه شاهِ يك كشور شيعه بود، با مقابله با نظام اسلامي كه وليّ فقيه بر رأس آن است يك شكل نيست و به يک اندازه مقابله‌ي حق با باطل به حساب نمي‌آيد. اين است معني پررنگ‌ترشدن تقابل جبهه‌ي حق و جبهه‌ي باطل که حضرت صادق علیه السلام در موردش مي‌فرمايند: «فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ لِيُصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ‏»59 غيبت قائم علیه السلام طولاني خواهد شد تا حقِ محض عيان و آشکار گردد و با ارتداد شيعياني که داراي سرشت پليد هستند، ايمان از آلودگي پاک گردد.
شاه عباس بر سر فقها تا آسمان منت مي‌گذاشت تا به شهرها نامه بنويسد که حكم شيخ بهايي و محقق کرکي به عنوان شيخ الاسلام نافذ باشد، ولي سير تاريخي در حال حاضر به جايي رسيده است که وليّ فقيه حكم رئيس جمهور را تنفيذ و قابل اثر مي‌كند و اين همان معني جهت گيري عالَم است به سوي غلبه‌ي همه جانبه‌ي ولايت حق و ظهور ولايت تامّه‌ي الهي از طريق امام مهدي علیه السلام ‌ به طوري که اگر مانعي در اين مسير پيش بيايد چون آن مانع بي‌ريشه است محكوم به فنا مي‌باشد و هرگز امکان ندارد جهت‌گيري عالَم به سوي ولايت کامل الهي تغيير کند. زيرا تحقق ظهور ولايت تامّه‌ي الهي جزء لاينفك عالم هستي است و رسول الله‌ صلی الله علیه بر همين مبنا مي‌فرمايند: «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ فِيهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِي‏»60 اگر يك روز از عمر دنيا باقي باشد آن روز آن‌قدر طولاني مي‌شود تا مردي از فرزندان من برانگيخته شود.
معني پر رنگ‌شدن جبهه‌ي حق و باطل هم‌اکنون ظاهر شده و باطل بسيار جذاب گشته و تنها از طريق حقِّ محض و آن هم در نهايتِ پررنگي يعني خلوص همه‌جانبه، قابل دفع است و منتظران واقعي کساني‌اند که در امر نزديکي به حق، نهايت تلاش را در عقيده و عمل داشته باشند. اگر در يك دين‌داري ضعيف و نيم‌بند هستيد معلوم نيست در اين شرايط که باطل اين‌چنين پُررنگ و جذاب است، سر به سلامت ببريد. بايد به صورتي عميق حساب خود را از باطلِ زمانه جدا كنيد و اگر به كفر زمانه با آن‌همه ظاهر تكنيكي‌اش، «نه» گفته نشود در زير سايه‌ي ولايت امام زمان‌ علیه السلام قرار نخواهيم گرفت، همچنان‌كه انجمن حجتيه‌اي‌ها قرار نگرفتند، چون در عين پذيرش همه‌ي تجملات دنياي مدرن مي‌خواستند طالب ولايت امام زمان علیه السلام باشند و نتيجه آن شد که روبه‌روي انقلاب اسلامي ايستادند.61
5- ابراهيم کَرخي از حضرت امام صادق علیه السلام پرسيد:
أَلَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ علیه السلام قَوِيّاً فِي دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ: بَلَى. قَالَ فَكَيْفَ ظَهَرَ عَلَيْهِ الْقَوْمُ وَ كَيْفَ لَمْ يَدْفَعْهُمْ وَ مَا يَمْنَعُهُ مِنْ ذَلِكَ؟ قَالَ آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنَعَتْهُ قَالَ قُلْتُ وَ أَيَّةُ آيَةٍ هِيَ قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً»62 إِنَّهُ كَانَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَدَائِعُ مُؤْمِنُونَ فِي أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِينَ وَ مُنَافِقِينَ فَلَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ علیه السلام لِيَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّى يَخْرُجَ الْوَدَائِعُ فَلَمَّا خَرَجَتِ الْوَدَائِعُ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ فَقَاتَلَهُ وَ كَذَلِكَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَنْ يَظْهَرَ أَبَداً حَتَّى تَظْهَرَ وَدَائِعُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا ظَهَرَتْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ يَظْهَرُ فَقَتَلَه‏»63
آيا حضرت على علیه السلام در دين خدا نيرومند و جدى نبود؟ حضرت فرمودند: آري. عرض کرد پس چرا آن مردم بر او غلبه كردند و چرا از اصحاب خود دفاع نكرد و چه مانعى در مقابل خود داشت؟ فرمود آيه‏اى در كتاب خداى عز و جل او را مانع شد. گويد عرض كردم آن كدام آيه است؟ فرمود گفته خداى عز و جل که مي‌فرمايد: «اگر مؤمنان و کفار از هم جدا مي‌شدند، آن كسانى كه كافرند را عذابي دردناك مي‌کرديم» به درستى‌كه براى خداى عز و جل مؤمنانى باشند كه در اصلاب مردم كافر و منافق امانت هستند، على علیه السلام پدران را نمي‌كشت به انتظار اين‌كه امانت‌ها بيرون آيند و چون امانت‌ها بيرون آمدند غلبه خواهد شد بر كسانى كه بايد با آن‌ها جنگيد و بر اين اساس قائم ما اهل بيت هرگز ظهور نكند تا امانت‌هاى خداى عز و جل از پشت كفار ظاهر گردد و چون ظاهر گردند غلبه کند بر آن‌هايي که بايد بر آن‌ها غلبه کند و پيروز گردد، پس آن‌ها را به قتل برساند.
اين روايت به خوبي نشان مي‌دهد در زمان ظهور حضرت مهدي علیه السلام شرايط طوري شکل مي‌گيرد که مرزهاي حق و باطل به‌خوبي از هم جدا است و امام مهدي علیه السلام محذوريت اميرالمؤمنين علیه السلام ‌ را ندارند تا ملاحظه كنند كسي كه به جنگ حضرت آمده مثلاً نسل دهمش مؤمن است و لذا بايد كشته نشود، چون اولاً: در آخرالزمان تمام كفر در مقابل حضرت است. ثانياً: همه‌ي امانت‌ها از پشت پدرانشان خارج شده است. معلوم است که چنين جبهه‌اي شكوفايي خاصي در نماياندن حق دارد و حتماً بايد ظهور كند تا «حق» در همه‌ي جلوه‌هايش ظهور كرده باشد.
6- ظلمات آخرالزمان آن چنان غليظ است كه هرگونه غيبي را انكار مي‌كند، در چنين شرايطي هركس نظر به باطني‌ترين بُعد هستي يعني امام زمان علیه السلام نداشته باشد يك نحوه نسبت و سنخيتي با ظلمات آخرالزمان پيدا خواهد کرد و به همان اندازه از حضرت مهدي علیه السلام که حقيقت خالص است فاصله دارد، حتي كسي كه امام زمان علیه السلام را قبول دارد ولي نه از آن جهت که حضرت در حال حاضر موجود باشند بلكه موعودي است که بعداً مي‌آيد، و از اين طريق از ارتباط حضوري با آن حقيقت غيبي خود را محروم مي‌کند، به وَهميات حاصل از ظلمات آخرالزمان گرفتار خواهد شد. بايد از او پرسيد چگونه امامي كه مقصد عالم است هم اکنون در افق عالم غيب موجود نيست، در حالي‌که تمام عالم به او متصل است و از پرتو انوار وجود او بهره مي‌گيرند؟ مگر مي‌شود خودِ امام منفعل عالم باشند و وجود او منوط به زمين و زمانِ خاص گردد؟ اين فكر نشانه‌ي گرفتاري در ظلمات آخرالزمان است که هرگونه غيبي را انکار مي‌کند و در واقع يك نوع انكار ولايت حق در عالم است.
7- به اندازه‌ي آماده‌شدن جامعه براي ظهور امام زمان‌ علیه السلام ، جامعه خود را به غيب و قيامت نزديك مي‌كند و بستر تحقق هرچه زودترِ آن غيبِ نهايي فراهم مي‌گردد زيرا نفسِ پايداري در انتظار، موجب صعود جامعه به سوي غيب خواهد شد و مدت غيبتِ آن حضرت را كوتاه مي‌كند و عالم غيب را به ظهور تبديل مي‌نمايد. يهوديان در مورد انتظار از حضرت عيسي علیه السلام گرفتار ارتجاع سياه شدند، همان چيزي که بعداً مسيحيان بدان گرفتار شدند و چون هيچ‌کدام منتظر انوار غيبي نبودند، نور حضرت محمد صلی الله علیه را نديدند. در اسلام هم اکثر مسلمانان روحيه‌ي انتظار از حضرت مهدي علیه السلام را در خود شعله‌ور نگه نداشتند تا بتوانند ماوراء وضع موجود، به افقي برتر نظر کنند، همان‌طور که بعضي شيعيان وارد اردوگاه منتظران نشدند و نتوانستند نور انقلاب اسلامي را که شروع طلوع ظهور است، بنگرند.
8- در رابطه با اين‌که با ظهور حضرت مهدي علیه السلام همه‌ي کمالاتي که امکان ظهور در دنيا را دارد، محقق مي‌شود و انبياء گذشته هرکدام تلاش مي‌کردند بعضي از آن‌ها را ظاهر کنند، حضرت امام حسين علیه السلام مي‌فرمايند: «فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ64 وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللَّهُ تَعَالَى أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَة»65 در نهمين فرزند من سنّتى از يوسف و سنّتى از موسى بن عمران است، او قائم ما اهل البيت است و خداى تعالى امر او را در يك شب اصلاح فرمايد و در همين رابطه از امام صادق علیه السلام ‌ نقل است كه فرمودند: «إِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُهَا» «قائم ما غيبتي دارد كه طولاني مي‌شود».
سُدير مي‌پرسد: يابن رسول الله: علت آن چيست؟ مي‌فرمايند خداوند نمي‌خواهد اين امر انجام شود مگر اين‌كه سنت‌هايي كه پيامبران در غيبت‌شان داشته‌اند، در اين غيبت نيز انجام گيرد. پس اي سُدَيْر بايد تمام مجموع غيبت‌هاي پيامبران، در آخرين غيبت وجود داشته باشد و سنت‌هاي گذشتگان در مورد شما جاري شود.»66
وقتي بنا است آن سنتي که در غيبت ساير انبياء واقع شده جمعاً در غيبت حضرت مهدي علیه السلام جاري شود پس بايد زمان ظهور امام زمان‌ علیه السلام نيز شرايطي فراهم گردد که امکان ظهور تمام حقايقي كه پيامبران مي‌خواستند واقع شود به ميان آيد و از اين لحاظ امام زمان‌ علیه السلام عصاره‌ي ظهور حقايق همه‌ي انبياء است و به تعبير اميرالمؤمنين علیه السلام : «وَ يحْيي مَيتَ الکِتابِ وَ السُّنَّةِ»67 يعني؛ مهدي علیه السلام کتاب و سنت را که مرده است، زنده مي‌کند. در عصر مهدوي، جهان با احياي اسلامي جديد و نوسازيِ ديني مواجه خواهد شد. امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «يَهْدِمُ مَا قَبْلَهُ كَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وَ يَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِيدا».68 همانند رسول خد صلی الله علیه آنچه قبل از اوست همه را منهدم مي‌کند و اسلام جديدي به ميان مي‌آورد. و نيز حضرت مي‌فرمايند: «إِنَّ دَوْلَتَنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَمْ يَبْقَ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلَكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا مَلَكْنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين‏».69
همانا دولت ما پايان دولت‌ها است و هيچ خاندانى كه بخواهند بدولت و سلطنت رسند بجاى نمانند جز اينكه پيش از ما به سلطنت رسند، تا اينكه چون راه و روش ما را ببينند نگويند: چون ما به سلطنت رسيم مانند اينان رفتار كنيم و همين است معناى گفتار خداى تعالى: «و پايان كارها از آن پرهيزكاران است»70 و نيز مي‌فرمايند: «... و در ميان خلائق به طريق داوود و محمد صلی الله علیه حكم مي‌كند، در اين وقت زمين خزينه‌هاي خود را ظاهر و بركات خويش را آشكار مي‌گرداند...»71 و نيز مي‌فرمايند: «هنگامي كه قائم ما قيام كند، زميني باقي نمي‌ماند مگر آن‌كه ندا در آن سر داده مي‌شود كه «اشهد ان لا اله الاّ الله و اَنَّ محمّد رسول الله»72 مي‌فرمايند: «و يذهبُ الزِّني و شربُ الخمرِ و يذهبِ الرِّبا و يُقْبَلُ النّاسُ عَلي العباداتِ وَ تُؤَدّي الامانات»73 روابط نامشروع و مشروبات الكلي و رباخواري از بين مي‌رود و مردم به عبادات و اطاعت روي مي‌آورند و امانت‌ها را به خوبي رعايت مي‌كنند. امام باقر علیه السلام مي‌فرمايند: «إِذْ قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ يَأْتِي الرَّجُلُ إِلَى كِيسِ أَخِيهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَا يَمْنَعُه‏»74 هنگامي كه قائم علیه السلام قيام كند، رفاقت و دوستي خالصانه رايج مي‌گردد و اگر مردي دست در جيب برادرش فرو برد و به اندازه‌ي نيازش بردارد، برادرش او را منع نمي‌كند.
علي علیه السلام مي‌فرمايند: «لَوْ قَدْ قامَ قائمنا...لَذَهبَتِ السَّحناءُ مِن قلوبِ العباد»75 چون قائم ما قيام كند، كينه‌ها از دل‌ها بيرون رود. اين خبرها حکايت از همان موضوعي دارد که با ظهور حضرت علیه السلام همه‌ي کمالاتي که زمين امکان بروز آن را دارد به وقوع مي‌پيوندد.
9- يعقوب‌ابن‌منقوش مي‌گويد: خدمت امام عسکري علیه السلام رسيدم، عرض كردم جانشين شما چه كسي است؟ حضرت در جواب من پرده‌اي را که جلو اطاق بود عقب زدند، «فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْيَضُ الْوَجْه‏»76 يك جوان بسيار نوراني که در ظاهر حدود هشت، ده ساله بود از پشت پرده ظاهر شد - حضرت پنج سال بيشتر نداشتند ولي رشدشان بيشتر از معمول بوده- آن جوان آمد امام فرمودند: اين امام شماست و پس از صحبت‌هايي به دستور امام عسکري‌ علیه السلام به آن اطاق برگشت. راوي مي‌گويد: پس از اين حضرت عسکري روي خود را به طرف من کردند و فرمودند: در اطاق چيزي مي‌بيني؟ من داخل شدم و کسي را در آنجا نديدم.77 آنچه از امثال اين اخبار استفاده مي‌شود غلبه‌ي جنبه‌ي غيبي امام بر جنبه‌ي جسماني آن حضرت است. آن هم در زماني كه هنوز نه غيبت صغراي امام شروع شده و نه غيبت كبراي آن حضرت، با اين‌همه غلبه‌ي غيبِ حضرت بر ظهورشان بيشتر است.
در نمونه‌ي ديگر در تاريخ داريم؛ حكيمه دختر امام جواد‌ علیه السلام كه عمه‌ي امام عسکري علیه السلام ‌ هستند، مي‌گويد: در خانه‌ي امام عسکري علیه السلام ‌ بودم عصر روز چهاردهم شعبان سال 255 خواستم به منزل خود بروم، حضرت فرمودند عمه نرويد امشب بمانيد، امشب نرگس خاتون مي‌خواهد فرزند به دنيا بياورد. مي‌گويد: «فَقُلْتُ لَهُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَر»78 گفتم خداوند مرا فداي تو کند در او اثري از حمل نيست. فرمودند مطلب همين است که گفتم. آن شب را در آن‌جا ماندم و در تمام طول شب منتظر شدم ولي خبري نشد، در ذهن خودم داشتم ترديد مي‌كردم كه يك وقت امام عسکري علیه السلام از داخل اطاق، با صداي بلند فرمودند: عمه‌جان شك نكن، ولادت نزديك است و در طلوع فجر تولد واقع شد.79
ظرايفي در تولد حضرت هست كه مورد بحث ما نيست. آنچه ملاحظه مي‌كنيد غلبه‌ي جنبه‌ي غيبي حضرت نسبت به جنبه‌ي جسماني حضرت است حتي موقعي كه در شكم مادرشان هستند از نظر ظاهر معلوم نیست. در همين راستا در روايت داريم حضرت عيسي علیه السلام ‌ در آخرالزمان با ظهور امام مهدي‌ علیه السلام از آسمان نزول مي‌كنند و به امام مهدي علیه السلام اقتدا مي‌نمايند. با توجه به اين‌که اولاً: جنبه‌ي غيبي‌ حضرت عيسي علیه السلام ‌ در آن حدّ است كه از طريق جبرائيل به عنوان يك ملكِ مقرب، مادرشان حامله شده است.
ثانياً: به آسمان غيب صعود كردند و نمرده‌اند، اين نشان مي‌دهد مقام اصليِ غلبه‌ي جنبه‌ي غيبي بر جنبه‌ي جسماني مربوط به حضرت مهدي علیه السلام است چون اقتداي انسان‌هاي معصوم به همديگر مثل قراردادهاي اعتباري ما نيست بلکه ريشه در حقيقت آن‌ها دارد. و اقتداي حضرت عيسي علیه السلام بر حضرت مهدي علیه السلام حکايت از ظهور حقيقت تکويني خاص حضرت مهدي علیه السلام دارد و اين‌که حضرت مأمورند باطني‌ترين بعد هستي را بر عالم جسم حاکم کنند.
در يك كلام: در آخرالزمان به نور حضرت مهدي علیه السلام آنچه در حال حاضر در دنيا غيب است، تا آنجا كه ممكن است به ظهور مي‌آيد و ‌موانع ظهورِ غيب و ظهور حق برطرف مي‌شود. خداوند به ما كمك كند آمادگي پذيرش نورِ پاك غيبي را در خود و در جامعه ايجاد كنيم و از اين طريق نظر جامعه به وجود مقدس امام زمان‌ علیه السلام را فراهم نمائيم زيرا حضرت، صاحب اصلي مقام غلبه‌ي غيب بر عالم جسم‌اند.
رجعت؛ شرايط تکميل انسان‌ها
سؤال: با توجه به اين‌که فرموديد در زمان ظهور حضرت مهدي علیه السلام شرايط رجعت فراهم مي‌شود اين سؤال پيش مي‌آيد که رجعت در چه زماني و براي چه كساني صورت مي‌گيرد؟
جواب: ظاهراً در متن ظهور حضرت، رجعت به عنوان شرايط تکميل انسان‌ها شروع مي‌شود در همين رابطه در روايت داريم كه وقتي ظهور واقع مي‌شود، اهل قبر به يکديگر مژده مي‌دهند که ظهور واقع شده. حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «هنگاهي که حضرت قائم علیه السلام قيام کنند، بر سر قبر مؤمن مي‌آيند، پس به او گفته‌ مي‌شود: فلاني؛ امام‌ات ظهور کرده. «فَاِنْ تَشَاءَ اَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ ...» اگر مي‌خواهي به او ملحق شوي به او ملحق شو و اگر مي‌خواهي همين‌جا در ذيل کرامت پروردگارت بماني چنين کن»80 خبر ظهور حضرت را به اهل برزخ مي‌دهند تا آن‌هايي که اجازه دارند به دنيا برگردند اگر خواستند برگردند. البته معلوم است كساني از آن ظهور خوشحال و جهت رجعت به دنيا آزادند که در زندگي دنيايي منتظر ظهور امام زمان علیه السلام بوده‌اند، مثل اين‌که يك كتاب ارزشمند را يك روزه به کسي قرض دهند و او در آن یک روز نكاتي از آن را نخوانده است‌، حال اگر بعد از مدتي به او بگويند يك روزِ ديگر فرصت دارد آن كتاب را مطالعه کند اگر احساس کند حق مطلب را ادا نكرده است و هنوز روحيه‌ي مطالعه‌ي كتاب برايش هست از آن فرصت استقبال مي‌کند، ولي كسي كه بيش از آن نمي‌توانسته از آن کتاب استفاده كند از فرصت پيش آمده استقبال نمي‌کند.
«رجعت» يك فرصت است براي آن‌ مؤمنيني كه هنوز جاي تعالي دارند. در همين رابطه حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: هفت نفر از اصحاب کهف و يوشع‌بن‌نون و سلمان فارسي و ابودجاجه‌ي انصاري و مقداد و مالک اشتر با حضرت قائم هستند.81 اشقيائي هم که طالب شقاوت بيشتر بودند رجعت مي‌کنند تا خود را در شقاوت به فعليت كامل برسانند.82 رجعت بايد در دنيا محقق بشود تا زمينه براي تمام كساني كه به فعليت كامل نرسيده‌اند و نياز به فرصت دارند، فراهم شود. به همين جهت معني ندارد افراد متوسط رجعت كنند، چون آن‌ها در جبهه‌هاي شقاوتِ كامل و يا سعادت كامل جايي ندارند.
کامل‌ترين شرايط
سؤال: در عصر ظهور كه حق و باطل هر دو پر رنگ مي‌شود آيا با ظهورِ حق، ارزش ايمان ‌آوردن، بيشتر مي‌شود يا كم‌تر؟
جواب: ارزش ايمان‌آوردن، بيشتر مي‌شود چون انسان‌ها بايد در آن شرايط به عالي‌ترين انتخاب‌ها دست بزنند و اساساً آن‌هايي که در جبهه‌ي حق قرار مي‌گيرند حتماً اراده‌‌اي قوي داشته‌اند که توانسته‌اند از ظلمات آخرالزمان با آن‌همه جذابيت فاصله بگيرند و به مقابله برخيزند. بايد همّت بالائي داشته باشند که آمده‌اند افق عاليه‌ي ظهور حضرت را درك كنند. در روايت داريم كه سوره‌ي «قل هوالله احد» و شش آيه‌ي اول سوره‌ي حديد را خداوند براي آخرالزمان نازل كرد.83 چون اين آيات داراي عمق توحيدي فوق العاده‌اي است و نشان مي‌دهد در آخرالزمان فهم و درک بالايي در مؤمنين هست که آيات مذکور براي آن‌ها نازل شده. در آن شرايط کسي نمي‌تواند مؤمن متوسط و ساده‌اي باشد، چون جبهه‌ي ساده‌اي نيست که او در آن قرار گيرد، دو جبهه‌ي پر رنگِ حق و باطل در صحنه است و معني ندارد که کسي در عين داشتن عقيده‌ا‌ي باطل صورت ايمان به خود بگيرد.
امروز اکثر مردم نمي‌دانند دشمن‌شان چه اندازه خطرناک و منحرف است، اين امر با ظهور حضرت معلوم مي‌شود. مگر زيبايي جهان به اين نيست كه دروغ و نفاق معلوم شود؟ در حال حاضر گاهي انسان‌ها متوجه نيستند چه چيزي را انتخاب مي‌كنند وگرنه به انتخاب آن دست نمي‌زدند و اگر شرايط شفاف شود حق را انتخاب خواهند کرد. زيباترين شرايط براي جهان، شرايطي است كه حق و باطل روشن باشد و خداوند با ارسال رسولان و آوردن شريعت و پروراندن انسان‌هاي معصوم خواسته است چنين جهاني به بشريت هديه کند ولي انسان‌ها آن‌طور که بايد و شايد از آنچه خداوند برايشان فراهم کرد استفاده نکردند.
آخرالزمان؛ عالَمي گسترده‌تر
سؤال: در آخرالزمان که عالم و آدم به رشد نهايي خود مي‌رسند رابطه‌ي ظاهر عالَم با باطن آن چگونه است؟
جواب: ظاهر و باطن عالَم به هم نزديك مي‌شوند. نشئه‌ي اصلي که در آن نشئه آنچه باطن است ظاهر مي‌شود نشئه‌ي قيامت است به طوري که ظاهر و باطن در آن نشئه يکي مي‌گردد و باطن، همان ظاهر خواهد بود. برعکسِ دنيا که حقايق باطني محجوب هستند و صورت‌هاي دنيايي حجاب عالم غيب و معنويت‌اند ولي هرچه به قيامت نزديک‌تر شويم زمينه‌ي ظهور عالم غيب فراهم‌تر مي‌شود. در آن زماني که حضرت آدم علیه السلام ظهور کرد به همان اندازه عالم غيب امکان ظهور داشت که حضرت آدم علیه السلام آن را مي‌نماياندند ولي هر چقدر جلو مي‌آييد امکان ظهورِ باطن، بيشتر مي‌شود تا به حضرت محمد مصطفي‌ صلی الله علیه مي‌رسد که اوج نمايش سرّي‌ترين ابعاد عالم غيب است. به اين معني باطن، ظاهر مي‌شود و ظاهر و باطن به يکديگر نزديک مي‌گردند تا زمان ظهور حضرت مهدي علیه السلام که باطني‌ترين بُعد هستي ظاهر مي‌شود و دنيا از حالت دنيايي‌اش - که به حجاب بردن حقايق معنوي بود- به حالت قيامتي نزديک مي‌شود، تا آن‌جا که حتي ساکنان عالم قبر و برزخ امکان حضور در دنيا را پيدا مي‌کنند و شمه‌اي از قيامت - که در آن مردگان از قبرها بيرون مي‌آيند- نمايان مي‌گردد. اصل ظهور باطن مربوط به قيامت است و قرآن در وصف آن مي‌فرمايد: «تَطَّلِعُ عَلَي الْاَفْئِدَة»84 افئده جمع فؤاد به معني قلب و جنبه‌ي باطني انسان است. مي‌فرمايد آنچه در قلب‌ها است طلوع مي‌کند و ظاهر مي‌شود و عملاً جنبه‌هاي غيبي انسان‌ها، ظهور مي‌يابد.
از ابتداي خلقت همين طور سنتِ ظهور باطن ادامه دارد تا در آخرالزمان و با ظهور حضرت صاحب الامر علیه السلام به اوج خود مي‌رسد. به طوري که در اوج خفا، اوج ظهور محقق مي‌شود. آخرالزمان چنين شرايطي است که اگر از جهت ظلمات، در جبهه‌ي اشقياء هرگونه معنويتي مورد انکار قرار مي‌گيرد و فرماندهي آن جبهه با دجّالي است که يک چشم دارد و فقط محسوسات را مي‌نگرد، در جبهه‌ي سُعداء نیز فرماندهي با کسي است که حقيقت او در باطني‌ترين بُعد هستي جاي دارد و از آن جايگاه ظهور کرده است. در چنين شرايطي که باطن‌ها آشکار مي‌شود منافق نمي‌تواند به نفاق خود ادامه دهد و باطنش آشکار مي‌شود. به‌ طور کلي شرايط طوري خواهد‌شد که جنبه‌هايي از مخلوقات که عالم غيب و باطن را به حجاب مي‌برند ضعيف و جنبه‌هاي ظهور بواطنِ غيبي شديد مي‌گردد و بر اين اساس آخرالزمان را مرز بين دنيا و قيامت مي‌دانند. اكثر مردم دنيا اگر بفهمند در آخرالزمان چه اتفاقاتي واقع مي‌شود طالب آن هستند، مگر کافران. انسان‌هاي مؤمن به حقايق معنوي آرزو مي‌کنند كه آخرالزمان هر چه زودتر واقع شود تا در عالمي گسترده‌تر از عالمي که فعلاً در آن هستند زندگي کنند و جلوات حاکميت حق در امور فردي و اجتماعي را درک نمايند.
راز سرعت بخشيدن به ظهور
سؤال: آيا مي‌توان گفت ظهور حضرت مهدي‌ علیه السلام ، به جهت اعمال و عقايد شيعيان عقب و جلو مي‌افتد، اگر اين‌طور است چگونه ما مي‌توانيم در نزديک شدن ظهور آن حضرت اقدام کنيم؟
جواب: بله؛ حضرت صاحب الامر علیه السلام براي شيخ مفيد مي‌نويسند:
«وَ لَوْ اَنَّ اَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلي اِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائِنا وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلي حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ، وَ لا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، وَاللهُ الْمُسْتَعان»85
اگرشيعيان ما، که خداوند به طاعت خودش، موفقشان کند، قلب‌هايشان در وفاي بر توجّه به ما و توجّه به عهد با ما همدل بود، برکتِ همراه با ملاقات ما، از آن‌ها به تأخير نمي‌افتاد و سعادت ديدار همراه با حقِّ معرفت و صحيح‌‌بودن آن به سوي آن‌ها مي‌شتافت، پس ما را از آن‌ها پوشيده نمي‌دارد مگر همان چيزهايي كه از آن‌ها به ما مي‌رسد كه ما آن كارها را دوست نداريم و چنين اعمالي را از شيعيانمان نمي‌پسنديم، و خدا مدد كننده است.
حضرت مهدي علیه السلام منتظر آمادگي ما مي‌باشند، منتظر اين‌كه دل‌هاي ما از پرده‌ي غيب در آيد. اين نكته‌ي بسيار مهمي است که در عين حتمي بودن ظهور، زمان ظهور بستگي به شخصيت افراد جامعه‌ي اسلامي دارد. همين‌طور که در عين حتمي‌بودن اجل مُسمّي، امکان تقدم و تأخر آن به اعمال ما بستگي دارد، هر اندازه انسان‌ها به ورع نزديک شوند و نظرها به آن امام معصوم معطوف گردد، امکان تسريع در ظهور بيشتر مي‌شود. اگر سطح فرهنگ انتظار را پائين بياوريم و انتظارِ خود را از باطني‌ترين بُعد هستي به چراغاني و شربت و شيريني تقليل دهيم، ظهور حضرت را عقب مي‌اندازيم. با سطحي‌ شدن انتظار عملاً از حضرت مي‌خواهيم تشريف بياورند و همين كارهايي را که ما مي‌کنيم بپذيرند و اين موجب مي‌شود جلوي ظهور گرفته شود. حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: قائم در ميان کم‌تر از «فئه» خروج نخواهد کرد و فئه ده هزار کمتر نيست.86
از آن طرف داريم كه ياران حضرت، سيصد و سيزده نفرند. به اين معني است که آن ده هزار نفر صاحب بيرق نيستند ولي سيصد و سيزده نفر صاحب بيرق و از تئوريسين‌هاي آن مكتب مي‌باشند که حرف حضرت صاحب الامر علیه السلام را مي‌فهمند و تا زمينه‌ي پرورش و نفوذ چنين افرادي فراهم نشود چگونه حضرت مي‌توانند در عالم مديريت کنند؟ اگر ما نتوانيم زمانه را آماده كنيم كه عده‌اي از مردم زبان امام و زبان آن سيصد و سيزده نفر را بفهمند، امام باز منتظر مي‌مانند. البته بحمدالله احساس مي‌شود آن انديشه‌هاي نوراني در حال شکل‌گيري است.
بايد تلاش کرد از عمق فرهنگ انتظار کاسته نشود تا زبان امام علیه السلام بسته نگردد. سعي کنيم در کنار ارادت صادقانه و عواطف پاک، تفقّهِ در دين نيز به ميان آيد. زمانه‌اي را كه امام مي‌طلبند تشريح کنيم، همان‌طور که اگر روح اُموي و عباسي براي مردم به خوبي روشن مي‌شد، حاکميت امامان معصوم خيلي زودتر برپا مي‌گشت به طوري که حضرت صادق علیه السلام در این رابطه مي‌فرمايند:
«كَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِيَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ يَفْعَلُ بَعْدُ فِي ذُرِّيَّتِي مَا يَشَاء»87
اين امر يعني ظهور دولت آل محمد را خداوند در من قرار داده بود، ولى آن را به تأخير انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، در باره‌ي ذريه‏ام عملى مي‌سازد.
يا حضرت امام باقر علیه السلام مي‌فرمايند:
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ وَ كَشَفْتُمْ قِنَاعَ السِّتْرِ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قُلْتُ ذَلِكَ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام فَقَالَ قَدْ كَانَ ذَاك‏»88
خداوند مدت ناراحتى را تا هفتاد سال قرار داده بود ولى چون امام حسين علیه السلام كشته شد، غضب الهى بر مردم روى زمين شدت يافت وآن مدت را تا سال صد و چهل به تأخير انداخت. ما اين مطلب را بشما گفتيم و شما اين راز را آشكار نموديد، خداوند هم آن مدت را يعني صد و چهل سال را هم به تأخير انداخت. و ديگر وقتى براى آن تعيين نكرد. «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» خداوند آنچه را بخواهد از ميان مي‌برد و آنچه را بخواهد باقى مي‌گذارد و اُمّ كتاب در نزد اوست.
انقلاب اسلامي كمك زيادي كرد تا جهت‌گيري‌ها به سوي ظهور حضرت مهدي علیه السلام اصلاح شود و بر همين اساس حضرت امام‌خميني«رضوان‌الله‌عليه»‌ فرمودند: «من اميدوارم كه اين كشور با همين قدرت كه تا اين‌جا آمده است و با همين تعهد و با همين بيدارى، كه از اول قيام كرده است و تا اين‌جا رسانده است، باقى باشد اين نهضت و اين انقلاب و قيام، تا صاحب اصلى ان شاء اللَّه، بيايد. و ما و شما و ملت ما امانت را به او تسليم كند»89 اين جمله را دست كم نگيريد. هيچ وقت آرزوي حكيمان الهي، آرزوي لغوي كه بي‌مصداق باشد نيست، آرزوي معني‌دار است.
بايد روي اين موضوعات فكر كنيم كه اولاً: بهترين چيز و بهترين هديه‌ي خدا ظهور امام زمان علیه السلام است. ثانياً: سرعت ظهور حضرت به همّت ما بستگي دارد و اين‌که سعي کنيم جهت زندگي خود را در جهت ظهور حضرت تنظيم کنيم، در آن صورت اگر قبل از ظهور هم بميريم به مقصد خود خواهيم رسيد، اصل اين است كه اين ارتباط برقرار شود.
برکات نگاه درست به مهدويت
سؤال: در راستاي توجه به فرهنگ انتظار و عمق بخشيدن به آن، همّت خود را بيشتر در ايجاد آمادگي جامعه صرف کنيم يا در اصلاح امور فردي تلاش نماييم؟
جواب: عنايت داشته باشيد که انتظار فرج يک فرهنگ است، آن هم فرهنگي كه تحت عنوان فرهنگ اهل‌البيت علیه السلام مطرح است، بايد ابتدا معني فرهنگ اهل‌البيت علیه السلام براي تک تک افراد جامعه تبيين شود تا معلوم گردد رجوع به حضرت صاحب الامر علیه السلام رجوع به چه فرهنگي است. در اين مسير بيش از آن که بخواهيد عده‌ي زيادي را متوجه آن فرهنگ بنمائيد، بايد سعي شود عمق آن فرهنگ درست روشن شود تا خودش جايگاه تاريخي خود را بيابد. بالأخره جايگاه تاريخي فرهنگ مهدويت مشخص است. هر وقت آن فرهنگ درست مطرح شد به خودي خود جاي خود را در تاريخِ مخصوص به خود باز مي‌کند.
اگر فرهنگ اهل البيت علیه السلام به همان عمقي که هست تئوريزه شود، به خودي خود جاي آن در عالم پيدا مي‌شود و ظهور محقق مي‌گردد. تلاش بفرمائيد براي مردم روشن شود خداوند خانواده‌اي را با اراده‌اي خاص به عنوان خلفاء خود در زمين قرار داده و آن‌ها را با علمِ موهبتي و لدُنّي پرورانده تا زمين بدون حجت نماند و راه و رسم درست زندگي‌کردن گم نشود. بشريت بايد اين خانواده را بشناسد و جايگاه آن‌ها را در هستي بفهمد تا بتواند خود را به آن‌ها بسپارد و در زندگي زميني به ثمر برسد.90 همين‌طور که ملاحظه کرديد چگونه فرهنگ ولايت فقيه - که طلوع همان فرهنگ مهدويت است- جايگاه تاريخي خود را پيدا کرد و با آن‌همه فتنه که جهت حذف آن مي‌شود به حرکت تاريخي خود ادامه مي‌دهد. علت موفقيت‌هاي پي در پي ولايت فقيه در تبيين درست آن توسط انسان بزرگي چون امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» بود.
آيا فرهنگ مهدويت کمتر از فرهنگ ولايت فقيه است که مي‌خواهيم سرسري از آن بگذريم؟ همين که تصور درستي از ولايت فقيه در بين اذهان پديد آمد همه‌ي ذهن‌ها به سوي آن روي آورد، چون در ابتدا تبليغ کرده بودند ولايت فقيه، ولايت آخوندها است، وقتي معلوم شد اساساً آن ولايت، ولايت شخص نيست، ولايت فقه است و حاکميت حكم خدا به روش امامان معصوم علیه السلام ، دل‌ها و زبا‌ن‌ها يک‌پارچه به سوي آن روي آوردند و دشمنان با آن‌همه تهمت نتوانستند آن را از تاريخ بيرون کنند بلکه برعکس، زمينه‌ي بي‌تاريخي و گسسته شدن از تاريخ را براي خود فراهم نمودند. براي رجوع به فرهنگ مهدويت ابن‌عباس‌شدن کافي نيست او چون جايگاه امام معصوم را نمي‌دانست وقتي حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام معاويه را عزل كردند گفت: علي اشتباه كرد! ، بايد مالك اشتر شد كه جايگاه امام را مي‌فهمد و امروزه بحمدالله اگر ابن عباس‌هايي وجود دارند، مالک اشترهاي فراواني نيز در حال پروريدن مي‌باشند به طوري که جوانان ما ديگر از حرف‌هاي سطحي جهت تبيين دين خسته شده‌اند و به انديشه‌اي نظر دارند که عقل و دل را يک جا قانع کند و نمونه‌ي عالي چنين فرهنگي در آثار حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» به خوبي پايه‌ريزي شده است.
مردم به خوبي آماده‌اند كه بفهمند جايگاه واسطه‌ي فيض در هستي چگونه است، از ما نه‌تنها دليل مي‌خواهند بلکه امكان اتصال به آن مقام را جستجو مي‌کنند. آمادگي به اين معني است که امروزه جوانان ما فهميده‌اند حرف‌هاي فرهنگ مدرنيته حجاب حقيقت است و بايد از آن به سوي فرهنگ مهدويت عبور کرد و به تمدن اسلامي نظر نمود. آن جوان‌هايي که نسبت به دين بي‌تفاوت شده‌اند به جهت اين است كه تصور مي‌کنند آنچه در دين مطرح است انديشه‌هاي بزرگ و عميق را مخاطب قرار نداده. آيا احساس نكرده‌ايد كه بعضي از اين جوانان و حتي آن‌هايي که لاابالي‌گري پيشه کرده‌اند آمادگي يك نحوه عارف‌شدن را در خود دارند؟ فكر مي‌كنيد اکثر اين‌ها اگر حق را به همان صورتِ همه‌جانبه که حضرت امام«رضوان‌الله‌عليه» مطرح کردند، بیابند نمي‌پذيرند؟ تمام اين مشکلات با مطرح‌کردنِ صحيح مهدويت رفع مي‌شود و در ذيل طرح درست چنين انديشه‌اي تاريخ به‌کلي ورق مي‌خورد.
سؤال: کدام‌يک از ابعاد انساني است که بايد بيشتر رشد کند تا تاريخ مهدي علیه السلام شروع شود؟
جواب: دو چيز است که هميشه تاريخ‌ساز بوده يکي به صحنه آوردن «دل» و ديگري ايجاد روحيه‌ي انقلابي. همين‌طور که مسلمانان صدر اسلام با اين دو شاخصه تاريخ‌ اسلام را پايه‌ريزي کردند. عقل چيز خوبي است ولي کافي نيست، عقل کمک مي‌کند که راه از چاه تشخيص داده شود ولي دل است که بايد حرکت کند. از طرفي اگر روح انقلاب در ما رشد نکند دل را در مسير شکستن حجاب‌هاي ظلماني به کار نمي‌گيريم. امروزه در جوانان ما «دل» در صحنه است و به همين جهت به دنبال شور و شعف هستند و با شعار «مهدي جان، مهدي جان»‌ مي‌خواهند نياز به شور و شعف خود را ارضاء كنند كه البته اگر جهت‌گيري معرفتيِ عميقي پيدا كنند منجر به روحيه‌اي عارفانه خواهد شد.
اين که عده‌اي از جوانان ما مي‌خواهند با موسيقي به شور و وَجْد بيايند چون مي‌خواهند با دل خود زندگي کنند. روح زمانه، روحِ به صحنه آوردن «دل» است. اگر دل درست به صحنه آمد گمشده‌اش كه «سلطان دل‌ها» است، يعني امام زمان علیه السلام را پيدا مي‌كند و فرهنگ اهل البيت علیه السلام چنين ظرفيتي را دارد که دل‌ها را به صورتي صحيح تغذيه کند. همان مطلبي كه پروفسور كُربن مي‌گويد كه « آنچه غزالي در آخر عمر به آن رسيد- كه با قلبش بايد زندگي ديني را ادامه دهد- امامان شيعه از اول روي آن تأكيد مي‌كردند» با توجه به اين امر آيت‌الله‌ جوادي«حفظه‌الله‌تعالي» مي‌فرمايند: «هرچه حرف حسابي غزالي دارد مربوط به آخر عمرش است كه شيعه شده است».
به هر حال امروز فرهنگ شيعه که رجوع به اهل البيت علیه السلام است و به‌صحنه‌آمدن دلِ ايماني، نياز زمانه است و باز تأکيد مي‌کنم نمونه‌ي عيني آن حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» مي‌باشد. حضرت امام ابتدا دل خود را با نور اسلام و حُب اهل البيت علیه السلام زنده كردند و از همان طريق با خطاب قراردادن دل مردم، با مردم حرف مي‌زدند. شايد اين جمله‌ي شهيد آويني«‌رحمة‌الله‌عليه» كه مي‌گويد: «مردم بيش از آن‌كه با عقلشان زندگي كنند، با دل‌شان زندگي مي‌كنند» حرف امروز تاريخ ما است و به واقع بايد روح زمانه را شناخت و آن را هدايت كرد، يعني شور و وَجْدِ موجود را با تغذيه‌ي دل از طريق فرهنگ معصوم جواب داد، چون اساساً فرهنگ معصوم، فرهنگ قلب است، آن‌ها قلب مطهّر خود را در معرض حق قرار دادند و خداوند هم «‌دل» آن‌ها را نوراني كرد، پس دل بايد در صحنه باشد ولي اين دل بايد از آلودگي پاك گردد تا به وَجْد و شعف حقيقي دست بيايد و اين يعني رجوع به فرهنگ ائمه‌ي معصومين‌ علیه السلام كه سراسر داراي دل مطهر هستند و با چنين دلي بايد شور انقلابي خود را تا آخر محفوظ نگه داشت و در ايجاد تاريخ مهدي علیه السلام سر از پا نشناخت.
پس بايد جرأت كنيم به كل جهانِ موجود «نه» بگوييم و زمانه را جهت ظهور باطني‌ترين بُعد هستي آماده نماييم. ان شاء الله.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج‌البلاغه
بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، چاپ مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان
مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي
فصوص‌الحکم، محي‌الدين‌بن‌عربي
الکافي، ابي جعفر محمدبن‌يعقوب کليني، چاپ دار الكتب الاسلاميه
شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابي‌الحديد
امالي، شيخ صدوق
تفسير عياشي، محمدبن‌مسعود عياشي، چاپخانه علميه تهران
شرح مقدمة قيصري، سيد جلال‌الدين آشتياني
ارشاد، محمدبن‌محمدبن‌النعمان، چاپ كنگرة شيخ مفيد
کمال‌الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق،‌ چاپ دارالكتب الاسلاميه
تحف العقول، حسن‌بن‌شعبه حراني، چاپ انتشارات جامعه مدرسين
المعجم‌الموضوعي لاحاديث لامام مهدي علیه السلام ،‌ الکوراني
ظهور نور،‌ علي سعادت‌پرور
نجم الثاقب، ميرزا حسين نوري
سيماي حضرت مهدي علیه السلام در قرآن، هاشم بحراني
استراتژي انتظار، اسماعيل شفيعي سروستاني
امام مهدي علیه السلام ، سيد محمد صدر
منتخب‌الاثر، لطف‌الله صافي گلپايگاني
مجله انتظار
منتهي‌الآمال، شيخ عباس قمي
مجلة موعود
ينابيع المودة، قندوزي
اثبات الهداة
غيبت نعماني، محمد ابن ابراهيم نعماني
شرح بر زادالمسافر،سيد جلال‌الدين آشتياني
مشارق‌الدراري، سعيدالدين سعيد فرغاني
الخرائج و الجرائح، قطب راوندى
كشف الغمة في معرفة الأئمة
جامع الاسرار،سيد حيدر آملي
الأربعون حديثا،شهيد اول‏
تشيع و انتظار، محمدتقي‌خلجي
تاريخ ما بعدالظهور، محمد صدر
إعلام الورى بأعلام الهدى، شيخ طبرسى
صحيفه‌ي امام خميني«رضوان‌الله‌عليه»
الرّياض النضره، محبّ طبري
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
آشتي با خدا ازطريق ‌آشتي‌ باخود راستين‌
جوان و انتخاب بزرگ
ده نكته از معرفت النفس
فلسفه حضور تاريخي حضرت حجت علیه السلام
مباني معرفتي مهدويت
مقام ليلة‌القدري فاطمه علیه السلام
زيارت آل يس، نظر به مقصد جان هر انسان
دعاي ندبه، زندگي در فردايي نوراني
بصيرت فاطمه‌زهرا علیه السلام
جايگاه و معني واسطه فيض
امام خميني و خودآگاهي تاريخي
انقلاب اسلامي، باز گشت به عهد قدسي
جايگاه اشراقي انقلاب اسلامي در فضاي مدرنيسم
مباني نظري و عملي حب اهل بيت علیه السلام
آنگاه که فعاليت‌هاي فرهنگي پوچ مي‌شود
راز شادي امام حسين علیه السلام در قتلگاه
تمدن زایی شیعه
حقیقت نوری اهل البیت
امام و امامت در تکوین و تشریع
امام و مقام تعلیم به ملائکه



1 - بحارالأنوار، ج 52، ص 123.
2 - إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 431.
3 - غيبت نعماني، ص 166.
4 - الكافي، ج ‏8 ، ص 241.
5 - كمال الدين و تمام النعمة، ج ‏1، ص 320.
6 - شرح فصوص خوارزمي، ج 2، ص 653 (فَصّ حکمةٍ قَدَريه في کلمة عُزيريه)
7 - بحارالأنوار، ج‏52 ، ص 125.
8 - بحارالأنوار، ج 52، ص122.
9 - کمال‌الدين، ج 1، ص 538، باب 25، ح 8 .
10 - شرح بر زادالمسافر، سيد جلال‌الدين آشتياني، ص 63.
11 - بحار الأنوار، ج ‏65، ص 27.
12 - به تقريرات فلسفه‌ از امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» ج 2، ص 247 مراجعه شود. مرحوم استاد سيد جلال الدين آشتياني در شرح دعاي سحر از حضرت امام مي‌نويسد: امام خمينى«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» از شيخ عارف كامل خود مرحوم حاج شيخ محمد على شاه‏آبادى نقل مى‏كند كه او گفته است: «ان السالك بقدم المعرفة اذا تمّ سفره الثالث يرى بهويته الجمعية في جميع مراتب الموجودات و يرى بعين البصيرة جميع مصالح العباد من امور المبدأ و المعاد و ما يقرّبهم إليه و يبعّدهم عنه و الطرق إلى اللّه، و له التشريع في هذا المقام، و كان هذا المقام حاصلا لمولانا قطب الموحدين أمير المؤمنين و الائمة المعصومين من بعده، و لكن رسول اللّه صلی الله علیه لمّا تقدم عليهم زمانا و كان صاحب المقام أظهر الشريعة، فلم يبق مجال التشريع لأحد لتمامية شريعته فلابُدّ للأولياء الذين من بعده من متابعته. و لو فرضنا تقدم أمير المؤمنين علیه السلام لكان له أن يظهر أمر الرسالة و لرسول اللّه تبعيته اذا جاء بعده، و لكن الحجة البالغة اقتضت بأن يكون صاحب الشريعة رسول اللّه صلی الله علیه »
هنگامى كه سالك إلى اللّه در سير خود با قدم معرفت، سفر سوم را به پايان رساند با هويت جمعى خود كه در همه‌ي مراتب موجود است همه‌ي امور بندگان را از مبدأ و معاد و آنچه باعث تقرب آنان به خداست و دورى آنان از اوست و همه‌ي راه‌هاى خدايى را مشاهده مى‏كند، و در اين مقام است كه از براى او حقِّ تشريع هست. و اين مقام از براى قطب الموحدين مولا امير المؤمنين و ائمه‌ي معصومين علیه السلام حاصل بود ولى چون رسول خدا صلی الله علیه را حصول اين مقام از نظر زمانى پيشتر بود اين حق به آن حضرت اختصاص يافت و اظهار تشريع كرد و ديگر مجالى از براى اولياء خدا كه بعد از او بودند براى تشريع باقى نماند، بلكه وظيفه‌ي آنان تبعيت از تشريع آن حضرت بود، و اگر فرضا چنين اتفاق مى‏افتاد كه امير المؤمنين علیه السلام تقدم زمانى بر حضرت رسول صلی الله علیه داشت و يا هر يك از ائمه‌ي دين را بر آن حضرت تقدم زمانى بود اين حقِّ تشريع متعلق به متقدم بود و متأخر مى‏بايست از او تبعيت نمايد، ولى حجت بالغه‌ي الهى چنين اقتضا كرد كه رسول اللّه صلی الله علیه صاحب شريعت باشد.
13 - أمالي المفيد، ص 188.
14 - ينابيع‌المودة، ص 235 ، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج‏4، ص 226.
15 - ينابيع‌المودة، ص 235- امام خميني«رضوان‌الله‌عليه»، تقريرات فلسفه، ج‏2، ص 247.
16 - كلمات مكنونه، ص 186 و جامع الأسرار، ص 382 و 401.
17 - الاربعون حديثنا، شهيد اول، ص 73.
18 - بحارالأنوار، ج 18، ص 386، نقل از مناقب خوارزمي.
19 - سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي 61.
20 - بحار الانوار، ج51، ص 148- غيبت نعماني، ص 245، ح 23.
21 - حضرت صادق علیه السلام در نيايش با حضرت مهدي علیه السلام چنين اظهار مي‌دارند: «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ ابْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي سَيِّدِي غَيْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِي بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ يُفْنِي الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَيْنِي وَ أَنِينٍ يَفْتُرُ مِنْ صَدْرِي عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَايَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَايَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَيْنِي عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِي أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِك‏»(کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 353 )
اى آقاى من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسايش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غيبت تو اندوه مرا به فجايع ابدى پيوند داده، و فقدان يكى پس از ديگرى، جمع و شمار را نابود كرده است، من ديگر احساس نمى‏كنم اشكى را كه از ديدگانم بر گريبانم روان است و ناله‏اى را كه از مصائب و بلاياى گذشته از سينه‏ام سر مى‏كشد، جز آنچه را كه در برابر ديدگانم مجسّم است و از همه‌ي گرفتاري‌ها بزرگ‌تر و جانگدازتر و سخت‏تر و ناآشناتر است، ناملايماتى كه با غضب تو در آميخته و مصائبى كه با خشم تو عجين شده است.
22 - غيبت نعماني، ص 212، ح 1.
23 - سوره‌ي مائده،آيه‌ي 110.
24 - بحارالانوار، ج52، ص 92.
25 - کمال‌الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج 1، باب 29، ص 316، ح 2.
26 - سوره‌ي يس، آيه‌ي 59.
27 - حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام تحقق ده چيز را قبل از قيامت برمي‌شمارند که يکي از آن‌ها «خروج القائم» است.(بحارالأنوار، ج 52، ص 209)
28 - کمال‌الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج 2، ص 642.
29 - الغيبة للنعماني، ص 209.
30 - زمان فاني، همان شرايطي است که انسان را گرفتار گذشته و آينده مي‌کند و او را از حضور در «حال» خارج مي‌کند و در همين رابطه است که امکان ظهور چهره‌ي کاملي از حقايق در زمان فاني ممکن نيست و همواره وجهي از آن‌ها نمايان است و بقيه‌ي وجوه آن‌ها با گذشت زمان از صحنه بيرون رفته و يا با احاله به آينده هنوز بروز ننموده است.
31 - سوره‌ي انفطار، آيه‌ي 19.
32 - سوره‌ي غافر، آيه‌ي 15.
33 - سعيدالدين سعيد فرغاني، مشارق‌الدراري، مقدمه‌ي سيدجلال‌الدين آشتياني، ص 40.
34 - سوره‌ي إسراء، آيه‌ي 71.
35 - الكافي، ج‏1، ص 528.
36 - بحار الأنوار، ج‏53، ص 9.
37 - الخرائج و الجرائح، قطب راوندى‏، ج‏3، ص 1166.
38 - بحار الأنوار، ج‏53، ص 39.
39 - بحارالأنوار، ج 52، ص122.
40 - بحارالأنوار،ج ‏52، ص 122.
41 - إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 424.
42 - الكافي، ج‏1، ص 372.
43 - سخن امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» اين است که: «خطر تحجرگرايان و مقدس‌نمايانِ احمق در حوزه‌هاي علميه کم نيست». (صحيفه‌ي امام، ج 21، ص 278)
44 - رسول خدا صلی الله علیه در رابطه با دجّال مي‌فرمايند: «أَنَّهُ خَارِجٌ فِيكُمُ الْأَعْوَرُ الدَّجَّالُ وَ أَنَّ مَعَهُ جِبِالًا مِنْ خُبْز تسير مَعَهُ الي غير ذلِکَ» بيرون خواهد آمد در ميان شما دجّالِ يک‌چشم و کوهي از غذا در همه‌جا با وي است.(كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏2، ص 491 )
45 - بحار الأنوار، ج ‏52، ص 131.
46 - بحار الأنوار، ج‏52، ص 92.
47 - در دعاي شريف ندبه از يک طرف متوجه حقيقت بزرگي مي‌شويم که غايب است و زمانه هنوز امکان درک آن مقام را ندارد، از طرف ديگر سخت مشتاق حضور آن حضرت هستيم. در چنين شرايطي به دعا برمي‌خيزيم تا به مدد الهي دل‌ها آماده‌ي توجه به نور حضرت شوند و فرج نهايي محقق گردد. روشي که در دعاي ندبه به ما آموزش داده‌اند عالي‌ترين روش عمليِ تحقق ظهور حضرت صاحب‌الأمر علیه السلام است.
48 - تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه ، ص 115.
49 - الأربعون حديثا، شهيد اول‏، ص 73.
50 - جامع الاسرار، سيد حيدر آملي، ص 382.
51 - همان
52 - همان
53 - بحارالأنوار، ج 39 ، ص 347.
54 - تشيع و انتظار، محمدتقي‌خلجي، ص120 ، چاپ پنجم، نشر پيام اسلام، قم 1381.
55 - اين نکته تحت عنوان «غايتِ مفقود، محال است» در فلسفه مورد بحث قرار مي‌گيرد و در کتاب «مباني معرفتي مهدويت» بحث شده است. 56 - بحار الأنوار، ج ‏51، ص 150.
57 - مقام معظم رهبري«حفظه‌الله» معتقدند اگر پيام غدير در جامعه‌ي اسلامي پذيرفته مي‌شد و همچنان ائمه بر جهان اسلام حاکم مي‌شدند «باز به گمان بيشتر بشر نياز به يک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه‌ي آرماني را تحقق ببخشد. (غدير سال 1384)
58 - در مورد چگونگی اقدامي مناسب روح زمانه به نوشتار «اهل‌البيت علیه السلام و زمان‌شناسي» در کتاب« امام و امامت در تکوین وتشریع» از همين مؤلف رجوع فرماييد.
59 - كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 356.
60 - الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 340.
61 - مقام معظم رهبري«حفظه‌الله» مي‌فرمايند: اگر قدرت در اجتماعات انساني دست شيطان‌صفتان باشد دنيا به همان راهي مي‌رود که شما امروز مظاهر آن را در دنياي مدرن مشاهده مي‌کنيد. هرچه دنيا مدرن‌تر بشود خطرِآن‌گونه حکومت‌ها بيشتر مي‌شود. (4/9/1389)
62 - سوره‌ي فتح، آيه‌ي 25.
63 - شيخ صدوق‏، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 642.
64 - سنت يوسف علیه السلام ‌ عبارت است از «ستر» که خداوند بين او و خلق حجابي قرار داد که مردم او را مي‌ديدند ولي نمي‌شناختند. و سنت موسي‌بن‌عمران علیه السلام ‌ تولد پنهاني حضرت و غيبت او از قومش بود.
65 - شيخ طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ص 427. كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص 317.
66 - كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص 480.
67 - نهج‌البلاغه، خطبه‌ي 138.
68 - بحار ج52 ص352- نعماني، الغيبة باب 13، ص231.
69 - تاريخ ما بعدالظهور، محمد صدر، ص282.
70 - سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 128.
71 - مهدي موعود، ج2، ص224.
72 - بحارالانوار، ج 52، ص 340.
73 - منتخب الاثر، ص474.
74 - بحارالانوار، ج52، ص33.
75 - بحارالانوار، ج52 ، ص316. خصال، ج2 ، ص254، ح1051.
76 - إعلام الورى بأعلام الهدى، شيخ طبرسى‏، ص 441.
77 - همان.
78 - همان، ص 418.
79 - همان.
80 - بحارالانوار، ج 53، ص 91.
81 - بحارالانوار، ج 83 ، ص 91.
82 - حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «إِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعَامَّةٍ وَ هِيَ خَاصَّةٌ لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضا» رجعت عمومى نيست بلكه افراد خاصى به دنيا برمي‌گردند كه يا مؤمن خالص و يا مشرك محض باشند. (بحارالأنوار، ج 53، ص 39)
83 - کافي، ج 1، ص 91.
84 - سوره‌ي همزه، آيه‌ي 7.
85 - بحارالأنوار، ج 53 ، ص 177.
86 - اثبات الهداة، ج 3، ص 548.
87 - بحارالانوار، ج‏52، ص 106.
88 - بحارالانوار، ج‏52، ص 105.
89 - صحيفه‌ي امام خميني«رضوان‌الله‌عليه»، ج‏15، ص 385.
90 - در رابطه با جايگاه قدسي اهل البيت علیه السلام به کتاب‌هاي «حقيقت نوري اهل البيت علیه السلام » از همين مؤلف رجوع شود.
/ 1