بصيرت و انتظار فرج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بصيرت و انتظار فرج - نسخه متنی

اصغر طاهرزاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
بصيرت و انتظار فرج
بصيرت و انتظار فرج / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1390.190 ص.
ISBN: [978-964- 2609-35 -2]
فهرست‌نويسي بر اساس اطلاعات فيپا
كتابنامه به صورت زيرنويس.
1390 6 ب 165ط/4/224BP- 462/297
كتابخانة ملي ايران-2368467
نوبت چاپ: اول-چاپ: پرديس/معنوي
تاريخ انتشار: 1390-ليتوگرافي: شكيبا
قيمت: 2500 تومان-حروف‌چين: گروه فرهنگي الميزان
شمارگان: 3000 نسخه-ويراستار: گروه فرهنگي الميزان
طرح جلد: گروه فرهنگي الميزان-صحافي: دي
كليه حقوق براي گروه الميزان محفوظ است
مراكز پخش:
1- گروه فرهنگي الميزان -تلفن: 7854814- 0311
2- دفتر انتشارات لب‌الميزان-همراه: 09131048582
مقدمه
باسمه تعالي
1ـ انتظار ظهور حاکميت عالي‌ترين شخصيت هستي، نشانه‌ي بلوغ بشريت است. بايد تلاش کرد تا اين انتظار زنده و با طراوت بماند و اين کتاب در صدد تحقق چنين هدفي است، به‌خصوص که ائمه‌ي معصومين علیه السلام تأکيد کرده‌اند «أَ لَيْسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج‏»1آیا انتظار فرج به خودي خود از فرج محسوب نمي‌شود و برکات فرج را به همراه ندارد؟
2ـ نويسنده سعي کرده ذهن‌ها را متوجه اين نکته‌ي مهم کند که لازمه‌ي انتظار حقيقي، معرفتي خاص است و اگر با معرفتي صحيح همراه شود، برکات فوق‌العاده‌اي‌ به همراه دارد و مانع مي‌گردد تا انسان‌ها گرفتار اکنون زدگي شوند و سرنوشت خود را به دوران حاکميت ظلمات آخرالزمان بسپارند.
3ـ ما بيش از آن‌که به آگاهي از «حوادث ظهور» نيازمند باشيم به معرفت نسبت به «قواعد ظهور» محتاجيم تا معلوم شود انتظارِ فرج شرايط تحقق ظهور است. کتاب تلاش کرده در راستاي توجه به «قواعد ظهور» موضوعِ انتظار فرج را بررسي و تحليل نمايد.
4ـ نکته‌ي مهم ديگري که در کتاب به آن پرداخته‌شده، معرفت نسبت به ظلمات آخرالزمان است زيرا نويسنده معتقد است بايد روشن شود چه نوع ظلماتي است که مانع ظهور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی شده و از آن مهم‌تر با چه نوع روح و روحيه‌اي مي‌تون از آن ظلمات عبور کرد، زيرا ممکن است انسان‌ها منتظر چيزي باشند که آن از جنس ظلمات آخرالزمان است و يک نوع رجوع به دجّال حيله‌گر است.
5ـ در کتاب، روشن مي‌شود علت تحقق انقلاب اسلامي،‌ فرهنگ انتظار بود و در زير سايه‌ي آن فرهنگ، ملّت ايران توانست قدمي جهت نزديک‌شدن به هدف نهايي بردارد و سرنوشت تاريخي خود را بهبود بخشد و به همان اندازه از استعداد‌هاي معنويِ عالم بهره‌مند شود. پيروزي انقلاب اسلامي در زمانه‌اي که بسياري پذيرفته ‌بودند دوره‌ي حاکميت دين گذشته‌است، نشان داد عقيده به انتظارِ فرج يک عقيده‌ي واقع بينانه و منطقي است.
6ـ حضور تاريخي در اردوگاه و خيمه‌ي حضرت قائم عجل الله تعالی در اثر انتظارِ حاکميت امام معصوم، از ظريف‌ترين نکاتي است که نويسنده به آن پرداخته‌است و سعي دارد روشن کند به واقع اگر انتظار با معرفتي صحيح انجام گيرد، در همين زمان، جان انسان را به شکوفايي مطلوب مي‌کشاند و از تمام بيست و هفت حرف علمي که در زمان ظهور به صحنه مي‌آيد بهره‌مند مي‌گردد. چون در همين زمان توانسته‌است از خداي ليبرال دموکراسي به خداي مهدي عجل الله تعالی که خداي حضوري و وجودي است، رجوع کند.
7ـ کسي مي‌تواند منتظر حاکميت انسان کامل باشد که متوجه باشد خداوند جهان را رها نکرده تا هرکس با ميل خود بر آن حکومت کند بلکه فرصتي به بشر داده‌ تا در اين فرصت، تلاش شود حضرت ولي الله اعظم عجل الله تعالی امکان حاکميت بر عالم و آدم را پيدا کنند. کافي است زمينه‌هاي فتوح آخرالزماني را بشناسيم تا به خوبي با حجاب‌هاي ظهور درگير شويم و إن‌شاءالله به ظهور تامِّ حاکميت امام نايل گرديم.
8 ـ وقتي روشن شود امام زمان عجل الله تعالی جنبه‌ي متعالي هر انساني است، انتظار معني خاص خود را پيدا مي‌کند و در آن حال، نه تنها انسانِ منتظر هم اکنون قلب خود را متوجه قطب عالم امکان مي‌نمايد و با او زندگي مي‌کند بلکه تلاش مي‌نمايد تا ظهورِ او در عالم و آدم هر چه بيشتر شدت يابد و افق بشريت به‌کلّي دگرگون شود و از توجه به خاک، به انس با افلاک تغيير جهت دهد.
9ـ نويسنده روشن نموده چگونه زندگيِ بدون ولايت الهي و حاکميت اولياي الهي هميشه با يأس و شکاکيت و از خود بيگانگي همراه است و سعي دارد درمان چنين بحران‌هاي روحي را در رجوع به انسان کامل از يک طرف و تلاش براي حاکميت او از طرف ديگر نشان دهد، تا شور و شعفِ خاص که در عارفانِ حماسه‌ساز هست به جامعه برگردد.
10ـ دل‌آگاهي پارسايانه حالتي است که با انتظار حاکميتِ امام معصوم علیه السلام نصيب انسانِ منتظر مي‌شود و نه تنها صحنه‌ي جان انسان از اراده‌هاي شيطاني تطهير مي‌گردد بلکه قلب انسان قابل پذيرش القائات رحماني توسط حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی مي‌شود و اين اساسي‌ترين برکتي است که در انسانِ منتظر به وقوع مي‌پيوندد.
اميد است توانسته‌باشيم با تقديم اين کتاب به انسان‌هايي که عزم عبور از ظلمات آخرالزمان را دارند و در طلب طلوع نور کامل حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی هستند، راهي را نشان دهیم.
گروه فرهنگي الميزان
جلسه‌ي اول، برکات انتظار
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم
سَلَامُ اللَّهِ الْكَامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعَامُّ وَ صَلَوَاتُهُ الدَّائِمَةُ وَ بَرَكَاتُهُ الْقَائِمَةُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ وَ وَلِيِّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بِلَادِهِ وَ خَلِيفَتِهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ سُلَالَةِ النُّبُوَّةِ وَ بَقِيَّةِ الْعِتْرَةِ وَ الصَّفْوَةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ مُظْهِرِ الْإِيمَانِ وَ مُعْلِنِ أَحْكَامِ الْقُرْآنِ مُطَهِّرِ الْأَرْضِ وَ نَاشِرِ الْعَدْلِ فِي الطُّولِ وَ الْعَرْضِ الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمَهْدِيِّ وَ الْإِمَامِ الْمُنْتَظَر1
سلام کامل و جامع و عام خداوند و صلوات دائم و برکات پایدار او بر حجت خدا و ولیّ او در زمین و شهرهایش و خلیفه او بر بندگانش. عصاره نبوت و باقی مانده عترت و خلوص، صاحب زمان و آشکار کننده ایمان و نمایاننده احکام قرآن، پاک گرداننده زمین و گستراننده عدل در همه جا، حجت قائم و امام مورد انتظار.
بحث خود را در رابطه با برکات انتظار با اين روايت شروع مي‌کنم که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم مي‌فرمايند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»2 برترين عبادت، انتظار فرج است. معلوم است كه فرج بايد مسأله بسيار مهمي باشد كه چنين نتايجي برايش هست و حکايت از آن دارد که در حقيقت «انتظار فرج» يك فرهنگ است و نه يک عمل خاص. بر همين اساس بنا داريم بر روي موضوع انتظار تأمّل کنيم تا روشن شود انتظارِ فرج، چه سبك و سياقي دارد كه بالاترين عبادات محسوب مي‌شود.
قلّه‌ي بلوغ جهان
ابتدا بايد روشن شود در «انتظار فرج» به كجا بايد نظر کرد، چون در شرایطی شما منتظر هستيد که چيزي را در افق خود بشناسيد و به آن افق به اميد ظهور آن چيز نظر ‌کنيد. از آن جايي‌كه پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله والسلم خاتم پيامبران هستند با ايشان تاريخِ زمين به قله‌ي انتهاييِ بلوغ خود مي‌رسد و دُور عالَم كه با حضرت آدم‌ علیه السلام شروع شد. با به صحنه‌آمدن آخرين پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم ، بستر ظهور نهايي‌ترين کمالات مي‌گردد، پس بايد ظهور نهايي را بسيار مهم ارزيابي کنيم. آن‌قدر ظهورِ جنبه‌ها‌ي نهايي کمالِ عالم حتمي است که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم از يک طرف مي‌فرمايند: نزديکي من به قيامت در حد نزديکي دو انگشت است.3 و از طرف ديگر مي‌فرمايند: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ وَلَدِيَ الْمَهْدِي‏»4 سوگند به آن‌كه مرا به حق مبعوث كرده اگر نماند از دنيا مگر يك روز، هر آينه آن روز را خداوند آن‌قدر طولاني مي‌کند تا فرزندم مهدى ظهور كند. و تمام آنچه لازم بود با ظهور آخرين دين ظاهر شود پيش مي‌آيد و لذا با ظهور حضرت مهدي‌ عجل الله تعالی همه‌ي حقايقِ غيبي که مي‌توانند ظاهر شوند به صحنه‌ي ظهور مي‌آيند.
نه‌تنها رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم عصاره‌ي همه‌ي پيامبرنند که مهدي عجل الله تعالی نيز باطن شريعت همه‌ي انبياء مي‌باشد. حضرت عيسي علیه السلام مأموريتي دارند غير از آنچه حضرت موسي‌ علیه السلام مأمور آن هستند ولي خاتم‌الرسل‌ صلی الله علیه و آله والسلم در مقام ظهور جامعيت اسماء الهي به صحنه آمدند تا عصاره‌ي کار همه‌ي انبياء علیه السلام را به ميدان بياورند و بر همين اساس خداوند با تمام اسمائش در قرآن ظاهر شده، قرآني که بر قلب پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم نازل شده و با آن متحد گشته است. با توجه به اين‌که اسماء الهي تماماً در آخرين دين ظاهر شده و با توجه به اين که اميرالمؤمنين‌ علیه السلام مي‌فرمايند: «ما مِنْ عِلْمٍ اِلاّ وَ اَنَا اَفْتَحُهُ وَ ما مِنْ سِرٍّ اِلاّ والْقائمُ يَخْتِمُهُ»5 هيچ علمي نيست مگر اين که من آن را گشودم و هيچ سرّي نيست مگر آن که قائم آن را به انتها رساند. پس همه‌ي اسرار دين توسط حضرت قائم عجل الله تعالی ظاهر مي‌شود. دُور اين جهان، با ظهور مقدس امام زمان‌ عجل الله تعالی به انتها و کمال خود مي‌رسد. اين اولين نكته‌اي است كه بحمدالله همه‌ي عزيزان به آن اعتقاد دارند.
زيبايي‌هاي انتظار فرج
زيباترين اعتقاد، اعتقاد به اين نکته‌ي مهم است که بدانيم مقصد و مقصود همه‌ي انبياء و اولياء، ظهور وجود مقدس امام زمان‌ عجل الله تعالی است. در اين رابطه حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَ يُحْسِنَ حَالَ عَامَّةِ الْعِبَادِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَا يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ يُقَامَ حُدُودُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ يَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَيَظْهَرُوهُ حَتَّى لَا يُسْتَخْفَى بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ أَمَا وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ لَا يَمُوتُ مِنْكُمْ مَيِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ كَثِيرٍ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْراً وَ أُحُداً»6
آيا شما دوست نداريد كه حق ظاهر شود و عدالت در شهرها برقرار گردد و حالِ همه‌ي بندگان خدا نيکو شود و كلمه‌ي الهي جمع گردد و ميان دل‌هاى پريشان الفت پديد آيد و خدا در سراسر زمين معصيت نشود و حدود الهى بر خلقش اقامه و حق به صاحبش برگردد تا هيچ حقى از ترس هيچ خلقى زير پرده نماند؟ به خدا اي عمّار! كسى از شما بر اين حالِ انتظاري‌كه داريد نميرد جز آن‌كه در نزد خداى عز وجل از بسياري از حاضرين بدر و احد افضل باشد. ملاحظه کنید انتظار آگاهانه به ظهور مهدي عجل الله تعالی شخصیت معنوی انسان را تا کجا متعالی می کند که از بسیاری از حاضران بدر و احد افضل می شود.
باز حضرت صادق علیه السلام در رابطه با نظر به حضرت مهدي عجل الله تعالی مي‌فرمايند: «لَوْ اَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَيّام حَياتي»7 اگر او را درک کنم همه‌ي عمر در خدمتش خواهم بود. زيبايي انتظار به‌قدري است که امام حسين علیه السلام نقل مي‌فرمايند: مردي نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدي عجل الله تعالی پرسيد. حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام وقتي صفات او را ذکر کردند با حالتي سرشار از عشق و شيدايي «أوْمَأ بِيدِهِ إلي صَدْرِهِ شوقاً إلي رُؤْيتِهِ»8 به سينه‌ي خود اشاره کردند و فرمودند مشتاق ديدار او هستم. آن‌قدر جايگاه حضرت مهدي عجل الله تعالی ارزشمند است که حضرت موسي علیه السلام از خدا تقاضا مي‌کنند: «پروردگارا مرا قائم آل محمد قرار بده و خداوند فرمود: او از نسل احمد است»9 اين‌ها نشان مي‌دهد افق همه‌ي انبياء و اولياء شرايطي است که وجود مقدس امام زمان‌ عجل الله تعالی در آن ظهور مي‌کنند، چون اگر كسي بخواهد با تمام رحمت‌هاي ممكني كه خداوند در صحنه‌ي حيات بشريت ظاهر مي‌كند ملاقات نماید، بايد تقاضاي حضور در زمان حضرت صاحب عجل الله تعالی را داشته باشد و همواره تمنّاي چنين شرايطي در او شعله‌ور بماند و انتظار فرج به معني کامل آن از اين قرار است. زيرا انسانِ منتظر، نظر به قطبي دارد كه تمام اسماء الهي در آن شرايط از باطن به ظاهر مي‌آيد و سرّي‌ترين حقايق عالم آشکار مي‌شود به طوري که در هيچ شرايطي تا آن اندازه زمينه‌ي نمايش حق فراهم نبوده است.10
بايد بر اين نکته تأمل کرد که راز بركاتي كه انتظار فرج در بر دارد در كجاست و چرا اين‌همه بركت در چنين فرهنگي نهفته است؟ اصلي‌ترين حالتِ روحي که در فرهنگ انتظارِ فرج براي جامعه پديد مي‌آيد، فرهنگ گذار از وضع موجود و نظر به وضع مطلوب و زندگي با وضع مطلوب است.
انسان منتظر در فرهنگ انتظاری که شیعه ترسیم کرده، شخصيتي است که نسبت به آن‌چه بر جهان مي گذرد از آن جهت که حجاب حقيقت است، راضي نيست و شرايطي را مي‌شناسد كه محل و مجلاي حقيقت مي‌باشد.
انسان منتظر نظرش به شرايطي است كه در آن شرایط، بسياري از ابعاد سرّي و غيبيِ وجود انسان و عالمِ وجود، ظاهر مي‌شوند و حقايقي در آن شرايط ظهور مي‌کند که در حال حاضر هنوز ظاهر نشده و به همين جهت بسياري از ابعاد حقيقت، تنها و بي‌جواب مانده و ائمه‌ي معصومين علیه السلام با نظر به آن شرايط بر برکات انتظار تأکيد فراواني نموده‌اند و زمان غيبت حجت الهي را شرايط پروراندن روحيه‌ي انتظار به‌حساب آورده بر پايدارماندن بر عهد انتظار از طريق تبعيت از فقها تأکيد دارند، از جمله حضرت امام حسن عسکري علیه السلام مي‌فرمايند: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُم‏»11 و اما هركس از فقيهان كه نفس خود را پاس دارد و دين خود را حفظ كند و به مخالفت با هواهاى نفس خويش برخيزد، و فرمان خداى را اطاعت كند، بر مردم است كه از او تقليد كنند و چنين خصوصياتي را بعضى از فقيهان شيعه دارا هستند و نه همه‌ي آنان‏. از اين طريق دوره‌ي غيبت امام معصوم دوره‌ي آمادگي جهت به ‌ظهورآمدن سرّي‌ترين حقيقت عالم وجود می گردد.12
اولين حجابِ حقيقت
در صدر اسلام افكاري به صحنه آمد كه حقيقت اسلام را که رجوع به انسان معصوم بود به حجاب برد. با رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم چهره‌ي حقيقي اسلام به حاشيه رفت و دیگر در سطح روابط اجتماعي از آن اسلام خبري نبود، اسلامي كه مسلمانان به كمك آن در امور معرفتي و اخلاقي قدم به قدم بالا بيايند و آماده شوند جهت نيل به عالي‌ترين معارف قدسي و فضائل اخلاقي. اين اولين نکته‌اي است که بايد مدّ نظر عزيزان باشد. چنان‌که مقام معظم رهبري«حفظه‌الله»‌ مي‌فرمايند:
«مسئله‌ي غدير، صرفاً يك مسئله‏اى كه ما جمع شيعه به آن اعتقاد داريم و يك عده از مسلمان‏ها هم به آن اعتقاد ندارند، اين نيست. در نگاه تاريخى به اسلام و در تحليل تاريخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدير - يعنى نصب جانشين- يك ضرورتى بود كه اگر آن‏چنان كه تدبير شده بود - تدبير رحمانى و الهى، و تدبير نبوى- عمل مى‏شد، بدون ترديد مسير تاريخ بشر عوض مى ‏شد و امروز ما در جايگاه بسيار جلوترى از تاريخ طولانى بشريت قرار داشتيم».13
آري اسلام نتوانست حقيقت خود را بنماياند. البته اگر جامعه‌ي اسلامي با مديريت ائمه علیه السلام اداره مي شد معنايش اين نبود كه بشر، دوران انتظارى نمی داشت و خود در طول اين دوازده نسل، به نهايت مطلوب خود می رسيد، بلکه بنا به فرمايش مقام معظم رهبري«حفظه‌الله»:
«اگر آن‏طورى كه پيغمبر معين كرده بود، اميرالمؤمنين، بعد امام حسن، بعد امام حسين، بعد ائمه‏ى ديگر، يكى پس از ديگرى مى‏آمدند، باز به گمان بيشتر، بشر نياز به يك دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه‏ى آرمانى را تحقق ببخشد.»14
وقتي اهل‌البيت علیه السلام از مديريت جامعه حذف شدند، اسلامي به صحنه آمد كه نمي‌توانست ابعاد الهي انسان‌ها را قانع‌كند، امويان و عباسيان جهت رفع نقصِ پيش‌آمده از يک طرف كتاب‌هاي زيادي را از يونان ترجمه و وارد جامعه كردند و از طرف ديگر اسرائيليات را براي تفسير دين وارد دين نمودند تا به کمک انديشه‌ي يهودي، قرآن را تفسير كنند. مسلمانان عملاً از اوّلي‌ترين نتايجي که مي‌توانستند از اسلام بگيرند مثل عدالت و آزادي محروم شدند. در حالي‌که بنا به تعبير مقام معظم رهبري«حفظه‌الله»‌
«اگر آن دست به دست شدن امانتِ نبوى و گسترش كمّى و كيفىِ متناسب و درست، انجام مى‏گرفت، امروز بشر اين نيازها را گذرانده بود - نيازهاى فراوان ديگرى ممكن بود براى بشر پيش بيايد كه امروز ما آن نيازها را حتى نمى‏شناسيم- آن نيازها ممكن بود باشد؛ اما ديگر اين‏قدر ابتدايى نبود. امروز ما و جامعه‏ى بشرى، همچنان در دوران نيازهاى ابتدايىِ بشرى قرار داريم. در دنيا گرسنگى هست، تبعيض هست - كم هم نيست؛ بلكه گسترده است، به يك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست - زورگويى هست، ولايت نابحق انسان‏ها بر انسان‏ها هست؛ همان چيزهايى كه چهار هزار سال پيش، دو هزار سال پيش به شكل‏هاى ديگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همين چيزهاست و فقط رنگ‏ها عوض شده است.»15
وقتي نور اهل‌البيت علیه السلام در حجاب رود چيزهايي جايگزين اسلام مي‌شود که حقيقتاً اسلام نيست. و اين اولين حجاب بزرگي بود كه اسلام حقيقي را پوشاند. در حالي که اگر چشم‌ها از غدير برداشته نشده بود، «غدير» شروع آن روندى بود كه مى‏توانست بشر را از اين مرحله خارج كند و به مرحله‏ى ديگرى وارد كند.
«آن‌وقت نيازهاى لطيف‏تر و برتر و خواهش‏ها و عشق‏هاىِ به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكيل مى‏داد... اين پايه‏ها را پيغمبر اسلام بنيان‌گذارى كرد و براى حفاظت از آن، مسأله‏ى وصايت و نيابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمى‏شد، چيز ديگرى پيش مى‏آمد».16
حجاب آخرالزماني
آنچه موجب ‌شده تا عزيزان در موضوع «مهدويت و انتظار» با دقت فراوان بحث را دنبال کنند، پيچيدگي حجابي است که در آخرالزمان به صحنه مي‌آيد، حجابي که به ظاهر نجات‌بخش است ولي در باطن ظلمت است. در همين رابطه فرموده‌اند دجّال بسيار جذّاب به صحنه مي‌آيد نه مثل چنگيزخان مغول، بلکه راه حل‌هايي نشان مي‌دهد و برنامه‌هايي مي ريزد که اکثراً معتقد مي‌شوند آن برنامه‌ها آن‌ها را از مشکلات زندگي‌شان نجات مي‌دهد، به طوري که همه‌ي مجذوبين دجّال مسخ مي‌شوند و از حقيقت انساني خارج مي‌گردند، بدون اين‌كه بفهمند حيوان شده‌اند. اين‌که فرموده‌اند دجّال يك چشم دارد حاکي از يك بُعدي‌بودن شخصيت او است که نمي‌تواند به ساحات قدسي عالم و آدم نظر کند.17 او مجذوبينِ خود را گرفتار ظاهر زندگی مي‌كند، در حدّي که به همان ظاهر قانع مي‌شوند و از فطرت انساني که به ساحاتي ديگر گرايش دارد فاصله مي‌گيرند. با دقت به اين مسائل است که روشن مي‌شود ظلمات آخرالزماني، سياه‌ترين و ظلماني‌ترين حجاب‌ها است.
چون شرايط طوري است که اکثراً متوجه ريشه‌هاي بحران نيستند و به همين جهت فرموده‌اند ياران حضرت مهدي عجل الله تعالی قليل مي‌باشند و اکثر افراد، دجّال‌زده‌اند و نمي‌فهمند که از ارتباط با حقيقت محرومند، از دجّال دفاع مي‌کنند كه چرا مي‌گویيد او حجاب حقيقت‌ است؟ اگر كسي ظلمات آخرالزماني را نشناسد و در زهد و عبادت و مقام اتصال به حق حضور نيابد، رجوع او رجوعِ به دجّال است و يک‌چشم‌داشتن. چنين کسي اصلاً نمي‌فهمد فرهنگ انتظار يعني چه، هر چند به ادعا بگويد منتظر حضرت است.
اولين طليعه‌ي بركت انتظار فرج وقتي شروع مي‌شود كه انسانِ منتظر بتواند بفهمد چه نوع ظلمتي جلو ظهور نوراني امام را گرفته كه موجب شده امام همچنان در غيبت باقي بمانند. انسان ها بايد در گره‌زدن جانِ خود به خدا نقشي فعّال داشته باشند و اين کار با توجه به امامي معصوم که واسطه‌ي بين انسان‌ها و خداوند است انجام مي‌گيرد18 و در اين حالت است که انتظار با تمام شور و حرارت شروع مي‌شود و انسان‌ها از جهان مادي و ماشيني‌شده فاصله مي‌گيرند زيرا «ساکنان جهان ماشيني، با همه چيز مثل ماشين رفتار مي‌کنند، آنان طبيعت را سرد و بي‌عاطفه مي‌يابند و خودشان هم مثل آن مي‌شوند.»19
در اوايل انقلاب اسلامي، نور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی تا اندازه‌اي ظاهر شد و در نتيجه آن ظهور نسبی، شور و شوق آسماني شدن همراه با آرمان‌هاي بلند انساني، اکثر افراد جامعه را فرا گرفت ولي ما دوباره معصيت كار شديم و نور امام در غيبت بیشتر رفت، باز بحمدالله به شعارها و اهداف انقلاب اسلامي روي آورديم به اميد آن‌که شرايط ظهور تامّ حضرت فراهم شود. زيرا مهدي عجل الله تعالی در مقام امامت خود يك حقيقت ‌است و چون اکثر مردم ايران ظلمات حاكميت شاه را فهميدند و به امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» به عنوان نايب امام زمان عجل الله تعالی روي آوردند، نور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی به ميان آمد.
حال اگر مردم به نحوي نظر خود را به انديشه‌اي غير از انديشه‌ي امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» بيندازند نور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی ضعيف مي‌شود، زيرا غيبت و ظهور و فرج و خفاي امام عجل الله تعالی شدت و ضعف برمي‌دارد مگر آن‌که فرج كلي فرا رسد. در همين رابطه حضرت صادق علیه السلامبه زُراره مي‌فرمايند: «اَعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّر»20 امام خود را بشناس كه اگر او را شناختى، زيانى به تو نخواهد رسيد خواه اين كار زود بشود يا دير. اين روايت با طرح موضوع تقدم و تأخرِ فرج، ما را متوجه شدت و ضعف در نور ظهور مي‌کند ولي چون بحث ما فعلاً در مورد اين رواياتي است كه انتظار فرج را بالاترين عبادت مي‌داند و يا مي‌فرمايند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» انتظار فرج به خودي خود فرج است، به موضوع شدت و ضعف فرج نمي‌پردازيم.
اولين بركت انتـظار
هر جا چراغي در ميان است، خبر از تسليم انسان در مقابل حق مي‌دهد و این که او به نفس امّاره پشت كرده است. در این صورت، حتماً حامل آن چراغ بر بام انتظار ايستاده است و جلوه‌اي از زمينه‌ي ظهور فرج كلّي را با خود دارد. زيرا كسي كه در فرهنگ انتظار به‌سر مي‌برد ظلمات زمانه بر او حاكم نمي‌شود و اين اولين بركت از برکات انتظار است. چنين کسي بدون آن‌كه به غاري پناه ببرد، در جامعه به وظيفه‌ي خود مشغول است. ولي در عين حال مواظب است تا گرد و غبارِ ظلماني آخرالزمان بر او ننشيند. زيرا او مي‌داند از يک طرف خداوند چه شرايطي را با حاکمیت امام معصوم، براي بشريت رقم زده است و از طرف ديگر با غيبت امام معصوم علیه السلام چگونه باطل جاي حق را گرفته است. چنين انساني مي‌تواند خودآگاهي و دل‌آگاهي لازم را به مردم زمانه خود بدهد تا بفهمند چگونه گرفتار ظلمات زمانه شده‌اند و راه برون‌رفت چگونه است.
انساني که منور به نور بصيرت شد مي‌داند مشکل اصلي کدام است و چه نوع زندگي را بايد مدّ نظر انسان‌ها قرار داد. در آن صورت است که معلوم مي‌شود اشکال اساسيِ وضع موجود جهان چيست و چرا مشکلاتي مثل بيكاري و مواد مخدّر گريبان بشريت را گرفته و چرا هرچه تلاش مي‌شود هيچ راهي براي برون‌رفت از آن‌ها ظاهر نمي‌شود. اگر عميقاً روشن شد ظلمات آخرالزمان به چه معني است آن افق نوراني شروع به طلوع مي‌کند و انسان وارد فرهنگ انتظار خواهد شد و چنين حالتي يقيناً به ظهور حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی ختم مي‌شود، چون انتظار به معني حقيقي آن پديدار شده است. اگر مشكلات اصلي بشر امروز صِرف بيكاري و فساد جوانان و مواد مخدّر و امثال اينهاست، اين‌ها را هر انسان معمولي هم به عنوان يك مشكل مي‌فهمد و هرکسي مي‌خواهد به نحوي جامعه را از اين نوع مشکلات برهاند و به دنبال جامعه‌اي است که چنين مشکلاتي در آن نباشد ولي آن چيزي كه اولياء الهي مي‌فهمند و منتظر آن هستند چيز ديگري است، بسيار بالاتر از اين‌ نوع مشکلات.
انسان منتظر معني جامعه‌اي را که حضرت باقر علیه السلام ترسيم نمودند مي‌فهمد که در آن گنج‌هاي زمين ظاهر مي‌شود «وَ يُظْهِرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دِيْنهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»21 و خداي تعالي به واسطه‌ي حضرت قائم عجل الله تعالی دين خود را بر همه‌ي اديان پيروز مي‌گرداند، چنین انسانی ظلمات آخرالزمان را مي‌شناسد و مي‌تواند به مردم معرفي کند که جايگاه گرفتاري‌هايشان کجا است و چرا در چنين واديِ هولناكي فرو افتاده‌اند و راه رهايي از ظلمات عصر غيبت را با ورود در فرهنگ انتظار نشانشان خواهد داد. در همين رابطه بايد آن حجابي را كه در صدر اسلام روح اسلام را پوشاند بشناسيم تا به آن نحو که مقام معظم رهبري«حفظه‌الله» ترسيم کردند وارد فرهنگ انتظار شويم و بفهميم چرا ائمه علیه السلام تلاش کردند تا اسلام را «به همان مسيري که پيغمبر پيش‌بيني کرده بودند، برگردانند»22 در اين رابطه مي‌توان گفت: هر كس غم فاطمه‌ سلام الله علیه را شناخت، معني غيبت امام زمان‌ عجل الله تعالی را مي‌فهمد و وارد فرهنگ انتظار مي‌شود و از برکات آن بهره‌مند مي‌گردد. از طريق پيامي که حضرت امام ‌‌خميني«رضوان‌الله‌عليه» در آخرين ماه‌هاي عمر شريفشان دادند معني فرهنگ انتظار را فهميديم که فرمودند:
«اين روشن است كه شكستن فرهنگ شرق و غرب، بى‏شهادت ميسر نيست.»23
و از اين طريق انساني به واقع منتظر است که در انديشه‌ي درهم‌شکستن فرهنگ شرق و غرب باشد و در همين پيام است که مي‌فرمايند:
«مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه‌ي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجّت«ارواحنا فداه» است كه خداوند بر همه‌ي مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»24
امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند؛ «قبل از آن‌كه وليّ‌عصر عجل الله تعالی ظهور كند، «لِيُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ عجل الله تعالی وَ لَوْ سَهْماً»25 بايد هركدام براي خروج قائم با يك تير هم كه شده، آماده باشيد. امام سجاد علیه السلام مي‌فرمايند: «وقتي قائم آل محمد عجل الله تعالی قيام کند خداوند هرگونه نقاهت و بي‌حالي را از شيعيان ما برطرف مي‌کند و دل‌هايشان را همچون قطعات آهن سخت و محکم مي‌گرداند که نيروي هريک از آنان نيروي چهل مرد مي‌باشد و آنان فرمانداران و بزرگان روي زمين‌اند».26 و باز امام باقر علیه السلام مي‌فرمايند: «وقتي که امر ما انجام گيرد و مهدي ما آيد، هريک از شيعيان ما از شير دليرتر و از نيزه چابک‌تر و مؤثرترند و دشمنان ما را به زير دو پاي خود مي‌آورند و پايمال مي‌کنند ...».27
ريانِ بن‌الصلت مي‌گويد: به امام رضا علیه السلام عرض کردم؛ «آيا شما صاحب الأمر هستيد؟» فرمودند: «من صاحب‌الأمر هستم، اما نه آن صاحب‌الأمري که زمين را بعد از پرشدن ظلم از عدل سرشار مي‌سازد، با اين ضعف بدني که در من مي‌بيني چگونه مي‌توانم آن صاحب‌الأمر باشم؟ قائم؛ آن کسي است که وقتي خروج کند، در سن پيران، داراي سيمايي جوان و اندامي قدرتمند است به طوري که اگر دست دراز کند، بزرگ‌ترين درختِ روي زمين را از جا مي‌کَند و اگر در بين کوه‌ها فريادي بکشد، صخره‌هاي کوه‌ها در هم شکسته و از هم مي‌پاشد.»28
از حضرت صادق علیه السلام هست: «فَاِذا قامَ قائِمُنَا سَقَطَتِ التَّقِيه وَ جَرَّدالسَّيف وَ لَمْ يَأخُذْ مِنَ النّاسِ وَ لَم يُعْطِهم اِلاّ بالسَّيْفِ»29 چون قائم ما قيام كند، ديگر تقيه تمام مي‌شود و شمشير را از غلاف بيرون مي‌آورد و حقي را نمي‌ستاند و به صاحب حقي نمي‌رساند مگر با شمشير. از آخرين پيام رسمي امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» در تاريخ 2/1/1368 چنين برداشت مي‌شود كه آن ظلمت نهايي كه در آخرالزمان بايد با آن درگير شد، چهره‌ي خود را در فرهنگ غربِ استکباري نشان داده و همه‌ي ظلماتِ ممکن را به صحنه آورده و اين غير از ظلمي است که محمدعلي‌شاه و يا مظفرالدين‌شاه انجام دادند، نه آن ظلم‌ها، ظلم آخرالزماني بود و نه مقابله با آن‌ها با فرهنگ انتظار و عزم حاکميت حضرت ولي عصر عجل الله تعالی انجام شد. به همين جهت ملاحظه فرموديد با رفع ظلم قاجار، رضاخان و سلسله‌ي پهلوي ظهور کرد و فرهنگ عمومي جامعه در ابتداي امر نتوانست متوجه ظلمات او شود زيرا با فرهنگ انتظار به مقابله با سلسله‌ي قاجار پرداخته نشده بود.
راز اميدواري به آينده
امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» به ما نشان دادند آن چهره‌اي كه بايد با تمام وجود با آن مقابله نمائيم و حکومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالی را جايگزين آن نمائيم در فرهنگ غرب ظهور کرده و آن نورِ حقيقي هم كه بايد با اين ظلمت درگير شود در دست شما است.
در همين رابطه مي‌فرمايند:
«انقلاب مردم ايران نقطه‌ي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت‌حجت عجل الله تعالی است».30
انقلاب اسلامي نظر به يك انقلاب جهاني دارد که توسط صاحب الأمر عجل الله تعالی معني اصلي خود را ظاهر مي‌کند و به تعبير حضرت صادق عجل الله تعالی «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»31 چون قائم ما قيام کند زمين به نور پروردگارش روشن شود و تاريکي يکسره از بين مي‌رود. لازمه‌ي اين قيام، انقلابي است که تمام مناسبات فرهنگ استکباري را در هم بريزد. نظام اسلامي در رويارويي با استکبار به افق نور مي‌نگرد و مسالمت آميزانه کوتاه نمي‌آيد حتي اگر در اين جهت‌گيري کشته هم بدهيم به سوي نور کشته شده‌ايم، چون مي‌دانيم در نهايتِ اين مسير، اوليايي که معصوم‌اند بر جهان حاکم مي‌شوند و آن‌ها خلفاي الهي هستند.
اين آينده را هميشه در جلو خود داشته باشيد، آينده‌اي که خداوند جلوي ما گذاشته و براي ادامه‌ي حيات ما حاکميت اولياي معصوم را رقم زده، در مسير نگاه به چنين آينده‌اي، در هر مقطعي قرار بگيريد مثل اين است که با امام زمان عجل الله تعالی زندگي مي‌کنيد. عمده آن است که متوجه شويم خداوند چه آينده‌اي را براي جهان رقم زده که مي‌فرمايد: به وسيله‌ي آخرين وصي رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم زمين را از دشمنانم پاک مي‌گردانم. «وَ لَاُمَکِّنَنَّه مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا» و حتماً او را بر شرق و غربِ زمين تمکّن و سيطره خواهم داد. «وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّيَاحَ» بادها را مسخّر او مي‌کنم «وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ» ابرهاي سختي که به‌راحتي باران نمي‌دهند را فرمان‌بردار او مي‌نمايم. «وَ لَأُرَقِّيَنَّهُ فِي الْأَسْبَابِ» و تمام اسباب‌ و وسايل عالم را برايش نرم و آسان مي‌کنم که بتواند بر آن‌ها سيطره داشته باشد. «وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي» با لشکريان خود ياري‌اش مي‌کنم «لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِي» و به وسيله‌ي ملائکه‌ام به او مدد مي‌رسانم.
«حَتَّى يُعْلِنَ دَعْوَتِي وَ يَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلَى تَوْحِيدِي»؛ تا اين‌که دعوتم به ديانت، بر همه جا غالب شود و خلق بر توحيد و يگانه‌پرستي اجتماع کنند، همه‌ي انسان‌ها متوجه‌ي حضور يگانه‌ي پروردگار شوند و با رجوعِ به حق امور خود را بگذارانند. «ثُمَّ لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ الْأَيَّامَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»32 سپس حاکميت او را با همان حالتِ توحيدي، پايدار کرده و روزگار را تا روز قيامت به دست اولياء خود دست به دست مي‌گردانم. ديگر سلسله‌اي نمي‌آيد تا حاکميت توحيدي امام معصوم را سرنگون کند. و اين است راز اميدواري ما به آينده.
حضور استعدادهاي معنوي عالم
در شرايطي عالم به بلوغ خود مي‌رسد که از يک جهت حقيقت امام معصومي حاکمِ بر امور است که مقام او مقام «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ» است و تمام مخلوقات هستي در قبضه‌ي او است، از جهت ديگر نظام تشريع و امور سياسي، تربيتي و اقتصادي با مديريت او به جلو مي‌رود و در نتيجه نظام تکوين با نظام تشريع متحد مي‌گردد و از اين طريق توانايي‌ها و استعدادهاي عالم به نحو کامل در اختيار بشريت قرار گيرد. معني اين‌که استعدادهاي عالم تکوين در اختيار عالم تشريع و امور اجتماعي، اقتصادي بشر قرار گيرد را با اين مثال تصور کنيد که گفته‌اند يک روز که معده‌ي انسان جهت هضم غذا فعاليت مي‌کند به اندازه‌اي است که همه‌ي آزمايشگاه‌هاي دنيا فعاليت مي‌کنند و يا آن انرژي که قلب به صورت تکويني در يک سال به‌کار مي‌برد به اندازه‌اي است که يک لکوموتيو به دور کره‌ي زمين بگردد.
در نظر بگيريد وقتي نيروهاي تکوينيِ موجود در طبيعت، در مسير رفع حوائج بشر قرار گيرد چگونه وعده‌ي خداوند محقق مي‌شود که مي‌فرمايد: «وَ لَأُرَقِّيَنَّهُ فِي الْأَسْبَابِ» همه‌ي اسباب را رام او نمايم و همه‌چيز را فرمانبردار او مي‌کنم. به همان صورتي که بدن در هماهنگي کامل، فرمانبردار روح انسان است. انسان‌ را ملاحظه کنيد چگونه براساس برنامه‌ي نفسِ ناطقه يا روحش راه مي‌رود و به جهت تدبير نفس، تمام اعضاي بدنش‌ نسبت به هم در هماهنگي کامل مي باشد. اين‌همه نظم به جهت حضور روح است، آن وقت عنايت داشته باشيد حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی از نظر تکوين، روح اين عالم‌اند و تمام اين عالم با تمام مناسباتش بر اساس مديريت تکويني حضرت اداره مي‌شود، حال اگر حضرت مديريت تشريعي عالم را هم به عهده بگيرند، همه چيز در اوج شکوفايي خود قرار مي‌گيرد. با توجه به اين امر است که خداوند مي‌فرمايد: بادها را در اختيار او قرار مي‌دهم و ابرهاي دور دست فرمانبردار او مي‌شوند و لشکريانم و ملائکه‌ام به ياري او مي‌آيند. عمده آن است که بشر زمينه‌ي چنين مديريتي را در خود ايجاد کند.
از جهت صعود معنوي که انسان‌ها تحت تجلي انوار حضرت مهدي عجل الله تعالی قرار مي‌گيرند؛ حضرت باقر علیه السلام مي‌فرمايند: چون قائم ما قيام کند خداوند دست او را بر سر بندگان قرار مي‌دهد و در نتيجه عقل آن‌ها جمع مي‌شود.33 و در آن روايت که فرازهايي از آن عرض شد خداوند مي‌فرمايد: «وَ تَجْمَعَ الْخَلْقُ عَلَى تَوْحِيدِي» و در آن شرايط مردم به گرد توحيد من جمع مي‌شوند و همچون عارفاني بزرگ متوجه حضور همه‌جانبه‌ي حق در عالم مي‌گردند. با تدبّر در اين نکته متوجه مي‌شويم هر چه زمانه به حاکميت امام معصوم علیه السلام نزديک شود استعدادهاي معنويِ عالم بيشتر به کمک بشر مي‌آيد و امور انسان‌ها با سلامت بيشتر طي مي‌شود و اين به شرطي است که حاکمان متدين در صحنه‌ي مديريت جامعه امور مردم را سر و سامان دهند وگرنه با آنچه از منظر علم مدرن تدريس مي‌شود و کارشناسانِ مسائل جامعه از آن اطلاع دارند، نمي‌توان امور جامعه را به سامان رساند، چون محدوده‌ي آگاهي آن‌ها عقل بشري است و نه عقل قدسيِ همه جانبه‌نگر.
تفاوت عقل بشري و مديريت معنوي را در تفاوت حرکات انسان با حرکات رُباط‌ها مي‌توانيد ملاحظه کنيد. براي اين که يک رباط از چند پله بالا برود صدها برنامه و نرم‌افزار پيشرفته بايد محاسبات درازمدت داشته باشند تا چنين برنامه‌اي تنظيم شود. لحظه‌لحظه‌ي حرکت رباط نياز به برنامه‌هاي مفصل دارد، در حالي‌که شما با تدبيري که روح مجردتان دارد به راحتي و خيلي بهتر از رباط، بدن خود را تنظيم مي‌کنيد و با پاهاي خود از پله‌ها بالا مي‌رويد. عقلِ يک کارشناس مثل برنامه‌اي است که به رباط مي‌دهند و با آن عقل مي‌خواهد مناسبات يک جامعه را سر و سامان دهد، هر اندازه هم که جوانب کار را در نظر بگيرد مثل عقل قدسي عمل نمي‌کند، نتيجه‌‌ي کار کارشناسانِ منقطع از عقل قدسي، مي‌شود ورشکستگي بانک‌هاي امريکا که در اوج پيروزي، با شکست خود روبه‌رو شدند.
هميشه اين‌طور بوده، چون بشر به خودي خود وجهي را مي‌بيند و وجوهي را نمي‌بيند و چيزي نمي‌گذرد با آثار منفي وجوه پيش‌بيني نشده روبه‌رو مي‌شود. هميشه وقتي ملاحظه کرديد جريان غير حقي در حال پيش‌روي است و به ظاهر گسترش آن شروع شد بدانيد زمان سقوطش فرا رسيده و منتظر سقوطش باشيد. اين درست برعکس جريان حق است که بايد به مرور بستر تحقق خود را آماده کند و موانع را يکي بعد از ديگري به صورت منطقي و همه‌جانبه پشت سر بگذارد، ولي وقتي شرايط ظهورش فرا رسيد وعده‌ي خداوند تحقق مي‌يابد که فرمود: «لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ» حتماً حاکميت مهدي را دائمي مي‌گردانم. وقتي حق به معني واقعي آن حاکم شد باقي مي‌ماند چون خداوند وعده داد «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»34 عاقبت از آنِ متقين است و امام باقر علیه السلام در اين رابطه فرمودند: «لَيْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ»35 بعد از حاکميت ما حاکميتي نيست. بالاخره وقتي فکر من و شما حق نيست بايد برود و به جاي آن فکر صحيح بيايد، اما فکر صحيح که آمد ديگر مي‌ماند.
از آن‌جايي که انقلاب اسلامي ايران، نقطه‌ي شروع انقلاب حضرت مهدي عجل الله تعالی است بايد با همان روش حضرت بقيّة‌الله عجل الله تعالی با فرهنگ استکباري روبه‌رو شود که عبارت باشد از نفي فرهنگ کفر و نه مدارا با آن. چون بنا به فرمايش حضرت امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» بايد به ايجاد حكومت جهاني اسلام فكر كنيم و اين با مدارا با فرهنگ کفر ممکن نيست.
مي‌فرمايند: «بايد دولت جمهوري اسلامي تمام سعي و توان خود را در اداره‌ي هرچه بهترمردم بنمايد، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند»36.
خيانت عظيم
ما قبل از انقلاب اسلامي مي‌خواستيم منتظر بمانيم تا امام زمان عجل الله تعالی تشريف بياورند و فکر مي‌کرديم حدّ مسلماني همان‌قدر است. امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» آمدند و روشن فرمودند بايد به‌کلي فرهنگ استکباري را نفي کرده و در راستاي چنين تقابلي از شهيدشدن هراسي به خود راه ندهيم تا در اردوگاه حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی قرار بگيريم. وجود مبارک حضرت امام زمان‌ عجل الله تعالی، جهان را تصرف مي‌كنند چون جهان از آن ايشان است و از كسي هم اجازه نمي‌گيرند و امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» به عنوان نايب امام زمان‌ عجل الله تعالی در همان راستا معتقد به ايجاد يك حكومت جهاني هستند و جهت ورود به فرهنگ انتظار راه را نشان دادند زيرا که فرج در پيمودن چنين راهي است، در راستاي درست پيمودن راه مي‌فرمايند: «مسائل اقتصادي و مادي، اگر لحظه‌اي مسئولين را از وظيفه‌اي كه بر عهده دارند، منصرف كند خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد»37.
پس غفلت از مقابله با جهان استكباري اولاً: خطري بزرگ پيش مي‌آورد و جهت روحي و تربيتي جامعه را از حماسي‌بودن به خوشگذراني و رفاه‌طلبي تغيير مي‌دهد. ثانياً: خيانتي عظيم است، چون به هدف اصلي انقلاب اسلامي پشت شده است. توجه داريد که اين حرف‌ها حرف يك جوان احساساتي نيست و به همين جهت بايد حقيقتي پشت اين حرف‌ها باشد.
معلوم است که ملت ايران به عنوان منتظران حضرت مهدي عجل الله تعالی براي طلوع نور بايد كار بزرگي انجام دهند و اگر كوتاه بياييم نه تنها مشكلات همچنان پاي بر جا مي‌ماند بلکه خيانت کرده‌ايم، زيرا با شروع انقلاب اسلامي شرايط جهت نازك‌كردن پرده‌اي كه بين ما و امام زمان‌ عجل الله تعالی قرار دارد به‌خوبي فراهم شده، بايد در نفي ظلماتِ روح استکباري و ايجاد حكومت جهاني اسلام فعاليت‌ها را شروع کرد و اين به معني درگيري نظامي با جهان استکبار نيست، کافي است با روحيه‌ي انتظار، چشم‌ها را به چيزي بالاتر از آنچه غربِ استکباري زندگي ناميد، بدوزيم و از اين راه ظلمات زمانه را نفي نمائيم که اين بزرگ‌ترين قدم و سخت‌ترين آن است و کم هزينه هم نيست.
به خوبي روشن است که هر اندازه به امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» و رهنمودهاي او نزديك شويم، پرده‌ي بين خود و امام عصر عجل الله تعالی را نازك کرده‌ايم و جامعه از پرتو انوار حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی در جاي‌جاي زندگيِ فردي و اجتماعي‌ بهره‌مند مي‌شود و زمينه‌ي ظهور فراهم‌تر مي‌گردد و هر اندازه كه از امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» و راهي که جلوي ما گشودند دور شويم، پرده‌ي بين خود و حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی را غليظ‌تر مي‌كنيم. ملاحظه فرموديد در هشت‌سال دفاع مقدس چگونه نور ظهور حضرت امام زمان‌ عجل الله تعالی به نحوي خاص در صحنه بود ولي همين‌که به اسم سازندگي و اصلاحات به ظلمات فرهنگ غرب نزديک شديم غيبت ايشان شديدتر شد.
چون آن حضرت به عنوان حقيقتي بزرگ داراي غيبت و ظهور تشكيكي هستند و تجليات نوري حضرت نسبت به جامعه و افراد شدت و ضعف برمي‌دارد تا آن وقت که ظهور تامّ حضرت برسد. نور ظهور امام زمان عجل الله تعالی مثل نور خداوند است، خداوند جلوه‌اي مي‌كند، اگر قلب آماده باشد جلوه‌اي ديگر مي‌نمايد، باز اگر قلب آماده‌تر بشود جلوه‌ي بيشتري مي‌كند، تا آن‌جا که إن‌شاءالله قلب انسان با خداي محمد صلی الله علیه و آله والسلم روبه‌رو ‌شود که محل ظهور نهايي انوار خداوند است.
درست است که به اندازه‌اي كه انسان به حقيقت پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم نزديك شود به خداي پيامبر نزديك مي‌شود اما آن نزديكي و قرب يك نهايت دارد كه آن قربِ محمدي‌ صلی الله علیه و آله والسلم به خدا است. ظهور و فرج حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی نيز نهايتي دارد كه وقوعش در آخرالزمان است، اما نوع ارتباط‌ها و شرايط اجتماع، ظهور را شدت و ضعف مي‌بخشد. در همين رابطه عرض شد که از امام باقر علیه السلام داريم: «مَنْ ماتَ وَ هُوَ عارِفٌ بِاِمامِه، لا يَضُرُّهُ تَقَدَّمَ هذَاالْاَمْرُ اَوْ تَأَخَّرَ»38 اگر كسي بميرد و عارف به امامش باشد، پيش افتادن و يا عقب افتادن ظهور به او ضرري نمي‌رساند. طبق اين حديث، ظهور، حالت عقب و جلو رفتن پيدا مي‌كند و ظهور و خفاي حضرت كم و زياد مي‌شود.
برکات رجوع به حضرت مهدي عجل الله تعالی امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» روشن مي‌کنند که براي نازك‌كردن پرده‌ي غيبت بايد جانانه به صحنه آمد چون اولاً: انقلابي به صحنه آمده که سبك و سياقش رجوع به حضرت ولي عصر عجل الله تعالی است. ثانياً: بايد به فكر حكومت جهاني باشيم و در اين راه بدانيم .
«شكستن فرهنگ شرق و غرب، بي‌شهادت ميسّر نيست».
و اين است معني انتظاري که تقدير شيعه را تا اوج کمال رقم مي‌زند. چون روشن مي‌کند اولاً: فرهنگي هست که حجاب نور مهدي عجل الله تعالی شده و بايد با آن مقابله کرد و شاخصه‌ي آن ضد قدسي‌بودن آن است، چه در جلوه‌ي مارکسيسم به سرکردگي شوروي سابق، چه در جلوه‌ي ليبراليسم به سرکردگي آمريکا. عمده شناخت جايگاه تاريخي و معرفتي آن فرهنگ است که در هر چهره‌اي که ظاهر شود نور حقيقت را در حجاب مي‌برد. نمونه‌ي جزئي آن را در بعضي از دولت‌هاي بعد از انقلاب مشاهده نموديد که چگونه با تقويت روحيه‌ي غرب‌زدگي، نور انقلاب اسلامي را که پرتوي از نور مهدي عجل الله تعالی بود در حجاب بردند. همين قاعده را رشد دهيد تا روشن شود چگونه فرهنگ غربي، نور مهدي عجل الله تعالی را در حجاب نگه داشته و ذهن مردم جهان را با انواع برنامه‌هاي شيطاني در کنترل خود قرار داده است تا هرگز به حاکميت امام معصوم فکر نکنند، اگر هم مي‌خواهند معنويت را در زندگي خود وارد کنند بايد حاکميت آمريکا را در دهکده‌ي جهاني بپذيرند، چيزي که نهضت آزادي دنبال مي‌کند و آمريکا سخت از آن‌ها پشتيباني مي‌نماید. رجوع به حضرت مهدي عجل الله تعالی تماماً چنين حجاب‌هايي را پس مي‌زند و تاريخ را در حدّ حاکميت امام معصوم جلو مي‌برد.
بسيار مشکل است آدم متوجه شود روح اين مسلمانِِ نماز خوان، همان روح فرهنگ غربي است و مانع ظهور نور مهدي عجل الله تعالی ، مگر اين که جايگاه حضرت مهدي عجل الله تعالی را درست بشناسيم و خود را در انتظار او نگه‌ داريم و با حاکميت ليبرال دموکراسي غربي همه‌چيز را تمام‌شده ندانيم تا اعلام کند پايان تاريخ همين است که آن‌ها به آن رسيده‌اند. در چنين شرايطي مي‌توان ‌فهميد هركس اسلامي را تبليغ كرد كه سر سازش با غرب دارد نه در فرهنگ انتظار جاي مي‌گيرد و نه نسبتي با انقلاب اسلامي دارد که حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» شاخصه‌ي آن انقلاب را مقابله با فرهنگ غربي تعيين فرمودند، زيرا فرهنگ مُدارا با كفر، به کفر رسميت مي‌بخشد و اين کار يک نوع کنار آمدن با شيطان است چون در اين روش بايد از «حق» صرف نظر کنيم تا مشکل ما با غرب حل شود. آري بايد براي تجلي نور مهدي عجل الله تعالی حجاب‌هاي ظلمات جهان امروز را کنار زد و اين با نفي غرب و نظر به حاکميت حضرت مهدي عجل الله تعالی تحقق مي يابد، آيا معني انتظار جز اين است؟
با تقويت فرهنگ انتظار نه‌تنها انقلاب اسلامی از غرب‌زدگيِ داخلي آزاد مي‌شود بلکه روحيه‌ي عبور از غرب در سراسر جهان طنين مي‌اندازد، به شرطي که راه امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» که همان معني واقعي انتظار است گشوده بماند، در آن صورت است که ملت ما از جنگ نرمي که دشمن ايجاد کرده به‌خوبي مي‌گذرد و دشمن را به صورتي فوق العاده‌ي مأيوس کند. مي‌خواهم عرض کنم اگر مي‌خواهيد دختران و پسران و همسرانتان برايتان بمانند و دشمن، آن‌ها را از شما نگيرد، بايد با رويکردِ عبور از غرب به خط امام«رضوان‌الله‌عليه» و اهداف انقلاب اسلامي نظر نماييد تا شما نيز شامل اين روايت باشيد که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»39 برترين عبادت، انتظار فرج است و بدانيم انتظار فرج در حال حاضر به همان معني است که امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» در تبيين آن فرمودند:
«شكستن فرهنگ شرق و غرب، بي‌شهادت ميسر نيست».
در راستاي ماندن در اردوگاه منتظران و منور شدن به برکت فرج، حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» مي‌فرمايند:
«من بار ديگر از مسئولين بالاي نظام جمهوري اسلامي مي‌خواهم كه از هيچ كس و از هيچ چيز جز خداي بزرگ نترسند و دست از مبارزه عليه فساد و فحشاءِ سرمايه‌داريِ غرب و پوچي و تجاوزِ كمونيزم نكشند، كه ما هنوز در قدم‌هاي اول مبارزه‌ي جهانيِ خود عليه غرب و شرقيم.»40
چقدر در حال حاضر فهم اين نکته آسان شده است كه چگونه مسئولان غرب‌زده از خط امام بيرون بوده‌اند. آن روز امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» فرمودند مسئولان دست از مبارزه با سرمايه‌داري غرب برندارند كه ما در اول مبارزه‌ي جهاني خود عليه غرب و شرق هستيم در حالي که بعضي اين نکته‌ي مهم را رعايت نکردند و نه تنها از انقلاب بيرون افتادند بلکه از فرهنگ انتظار نيز خارج شدند و درون و بيرون خود را گرفتار ظلمات غرب نمودند تا آن‌جا که در جريان فتنه‌ي سال 1388 به انقلاب اسلامي پشت کردند و دشمنان اسلام را به هيجان آوردند.41
خداي مهدي عجل الله تعالی و خداي ليبرال دموکراسي
ممکن است بحث در مورد فرهنگ انتظار ظاهراً يک بحث سياسي، اجتماعي قلمداد شود ولي به جهت ريشه‌ي الهي اش به لطف الهي طوري جلو مي‌رود که با خدايي روبه‌رو مي‌شويد كه در صدر اسلام ظهور کرد و اباذرها و مقدادها را ساخت و إن‌شاءالله خداي مهدي عجل الله تعالی در جان شما به همان شکل ظهور خواهد کرد، با چشم‌دوختن به او ظهورش رخ مي‌نماياند. البته اگر از فرهنگ انتظار در آمديد و وضع موجود جهان را پذيرفتيد آنچه برايتان مي‌ماند خداي ليبرال دموکراسي است، يعني خداي نهضت آزادي، خدايي بدون نور هدايت و ربوبيت. خداي پيغمبران، خدايي است که همه‌ي ابعاد زندگي انسان‌ها را مديريت مي‌کند و کمال انسان را قرب به خداوند مي‌داند ولي خداي ليبرال دموکراسي جهان را خلق کرده و امور را به دست عقلِ خودبنياد بشر داده تا جهان را به روش ليبراليسم مديريت کند و مسلّم چنين خدايي، خداي مهدي عجل الله تعالی نيست. خداي مهدي شور و عشق و نور و حماسه و عدالت است و نه خداي خالق و بس. خداي پيامبران، هادي و رب عالميان است و به انسان درس پاک‌بازي و ايثار مي‌دهد در آن حدّي که مرگ در راه خدا را جهت حاکميت دين به هيچ مي‌گيرد و مي‌گويد:
«مگر بيش از اين است كه ما ظاهراً از جهان‌خواران شكست مي‌خوريم و نابود مي‌شويم؟»42
آري خداي خميني«رضوان‌الله‌عليه» همان خداي مهدي عجل الله تعالی است.
عنايت داشته باشيد اين سخنان را حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌عليه» در روزهاي اول انقلاب نگفتند تا بگوئيم براي تثبيت انقلاب لازم است چنين روحيه‌اي در ميان باشد، اين سخنان را دو ماه قبل از رحلتشان در حالي نوشته‌اند که انقلاب کاملاً تثبيت شده بود، پس معلوم است نظر را به جايگاهي بالاتر از تثبيت انقلاب انداخته‌اند و راه و رسم رسيدن به مقصد نهايي را گوشزد مي‌نمايند و مي‌فرمايد:
«مگر بيش از اين است كه ما را در دنيا به خشونت و تحجّر معرفي مي‌كنند؟»
به جهت غفلت از اين نکته‌ي حماسي بود که مقام معظم رهبري«حفظه‌الله» فرمودند:
«بعضي از مديريت‌ها در بخشي از برهه‌هاي اين سي سال زاويه‌هايي با مباني انقلاب داشتند»43.
انتظاري حماسي
فکر کرديم اگر در مقابل غرب کوتاه بياييم آن‌ها از ادعاهايشان نسبت به انقلاب اسلامي دست برمي‌دارند در حالي که درست آن موقعي که دولت‌مردان مي‌خواستند به بهانه‌ي عدم تشنج با جهان، به غرب روي خوش نشان دهند آن‌ها گفتند ايران محور شرارت است و حضرت امام‌«رضوان‌الله‌عليه» اين مطلب را خوب فهميده بودند که اگر يک قدم از مواضع حقِّ خود کوتاه بياييم آن‌ها چند قدم در مواضع ناحق خود جلو مي‌آيند و به تعبير حضرت ايشان: «تا شما را از هويت اسلامي‌تان - به خيال خودشان- بيرون نبرند، آرام نخواهند نشست».44
مي‌فرمايند: «مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدي‌ صلی الله علیه و آله والسلم در سراسر جهان بر چوبه‌هاي دار مي‌روند؟»
در چنين فضايي است که مي‌توان به غرب پشت کرد و پرده‌هاي ظلماني آن را شکافت تا رابطه‌ي ما با امام زمانمان عجل الله تعالی زلال شود و همراه حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» بگوئيم «بگذار دنياي پست ماديّت با ما چنين كند ولي ما به وظيفه‌ي اسلامي خود عمل مي‌كنيم». حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» به ما پيام مي‌دهند كه امروز خدا ما را مسئول كرده‌است که راه ظهور حضرت را بگشائيم همان‌طور که به عهده‌ي امام زمان عجل الله تعالی گذاشته تا در اولين فرصت که زمينه آماده شد ظهور نمايند. دقيقاً امروز خدا بر ما منت گذاشته و نهضت جهاني‌اش را با امام خميني عزيز«رضوان‌الله‌عليه» شروع كرده تا جهت گيري ما جهت‌گيري منتظران باشد و در اين راستا به تعبير ايشان:
«امروز خداوند ما را مسئول كرده است، نبايد غفلت نمود. امروز با جمود و سكون و سكوت بايد مبارزه كرد و شور و حال و حركت انقلاب را برپا داشت».45
اين است معني انتظار نسبت به انقلاب جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالی زيرا بايد از خود بپرسيم حضرت تشريف مي‌آورند تا انقلاب كنند يا تشريف مي‌آورند كه جاده‌ و پل احداث نمايند تا ما زودتر به خانه‌هامان برسيم و چلومرغ‌مان را بخوريم؟ در راستاي روحيه‌ي انقلابي حضرت مهدي عجل الله تعالی و ياران ايشان، حضرت صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله والسلم بِالسَّيْف‏»؛46 هركس با انتظار ظهور امام زمان عجل الله تعالی بميرد مانند کسي خواهد بود که در خيمه‌ي قائم با او باشد، نه، بلكه مثل كسى است كه در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم شمشير زده باشد. اين‌ها همه نشان مي‌دهد که ظهور امام زمان‌ عجل الله تعالی يعني ظهور انقلابي بزرگ و فرهنگ انتظار نمي‌تواند از آن حالت حماسي جدا باشد و لذا نبايد در حدّ رفاه اجتماعي موضوع را تنزل داد.
در حال حاضر جز راه امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» براي منتظرماندن در اردوگاه منتظران مهدي عجل الله تعالی راهي در ميان نيست. و تا راه امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» درست فهميده نشود و در آن پرورش نيابيم هيچ ورودي در فرهنگ انتظار نداشته‌ايم. راه حضرت امام«رضوان‌الله‌عليه» تنها راهي است که ما را با نتايج فوق‌العاده‌اي روبه‌رو مي‌کند و در نهايت به نتايجي مي‌رسد كه همه‌ي پيغمبرها مي‌خواستند با ظهور حضرت صاحب الأمر‌ عجل الله تعالی بدان دست يابند. آن مقصد نهايي در حدّ محدودي در انقلاب اسلامي ظهور کرد و ملت ايران توانستند به کمک آن، راه صد ساله را يک شبه طي کنند. بر همين اساس است که تأکيد مي‌کنم اگر فرهنگ انتظار را درست بشناسيد و خود را وارد چنين فرهنگي كنيد به‌خوبي احساس مي‌کنيد از همه‌ي جهات تغيير عمده نموده‌ايد، اعم از روحيه‌ي حماسي که در شما پيدا مي‌شود و يا انديشه‌ي عميقي که در معارف اسلامي براي شما گشوده مي‌گردد.
زيرا با فرهنگ انتظار مي‌توان از حجاب ظلماني آخرالزماني عبور کرد و با زندگي ديگري آشنا شد، يعني زندگي در کنار حضرت مهدي عجل الله تعالی و در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم، که روايت آن عرض شد. اگر وارد چنين انتظاري نشويم ظلمات آخرالزماني با ظاهر ديني‌اش ما را مي‌فريبد. چنانچه پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم مي‌فرمايند: «بر امت من زماني پيش مي‌آيد كه از قرآن جز نقش آن، و از اسلام جز نام آن باقي نمي‌ماند، مسلمان ناميده مي‌شوند، در حالي كه بيش از همه‌ي مردمان از آن دورند، مساجدشان آباد است، ولي از هدايت خالي است».47 علت اين که امت پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم به چنين ظلمتي مي‌افتند آن است که به همان زندگي عادي که خارج از حاکميت امام معصوم است راضي‌اند و با روحيه‌ي انتظارِ حماسي زندگي نمي‌کنند بلكه قرآن را براي تأييد وضع موجودشان مي‌خوانند و مساجد‌شان را هماهنگ سليقه‌ي ظلمات آخرالزمان مديريت مي‌کنند.
موانع گذر از ظلمت آخرالزمان
وقتي متوجه شديم گذر از ظلمت آخرالزمان بسيار مشکل است به اهميت فرهنگ انتظار جهت عبور از ظلمات پي مي‌بريم. در فضايي که ظلمات آخرالزمان همه‌ي زواياي زندگي انسان‌ها را فرا گرفته کسي نمي‌داند آن ظلمات چيست و کجاست تا تصميم بگيرد از آن عبور کند، هرچه افراد فکر کنند در ذيل آن ظلمات به فکر ادامه مي‌دهند و به همين جهت نمي‌دانند از چه‌چيز بايد عبور کنند چون تحت تأثير فرهنگ ظلماني آخرالزمان چيزي جز همان نوع فکر و اقتصاد و سياست و تربيت را نمي‌شناسند و وقتي آمريكا کشور ما را جزء ليست شرارت قرار داده حتماً نگران مي‌شوند چون جز ارزش‌هاي وضع موجود ارزش ديگري را نمي‌شناسد.
آري! از چنين ظلماتي نمي‌توان خارج شد مگر آن که عالَم انسان از چنين عالَمي جدا شود و به افقي ديگر چشم بدوزد و اين ممکن نيست مگر آن که وارد فرهنگ انتظار شويم و از افقي ديگر عالم را بنگريم، در آن صورت است که تازه معني ظلماني‌بودن زمانه معلوم مي‌شود و ظلمات را مي‌فهميم و متوجه مي‌شويم چرا امام«رضوان‌الله‌عليه» فرمودند: ردّ يا قبول آمريكا را مي‌خواهيم چه كنيم؟ با پيداشدن چنين نگاهي جامعه‌ وارد جاده‌اي مي‌شود که به پيروزي حق منجر خواهد شد و افراد جامعه از پيروزي بزرگ زمانه محروم نمي‌شوند.
در روزگاري كه همه‌ي نگاه ها اسير نگاه سطحي فرهنگ مدرنيته است و در چنين نگاهي حقيقت در حجاب است، چرا ما با نظر به مهدي عجل الله تعالی در زمره پيروزمندان عالم وجود نباشيم؟ بايد راه برون‌رفت از اين ظلمات را با نور انتظارِ فرج به صحنه‌ي‌ زندگي‌ها وارد كرد و پيروزي اين دوران را به نام خود رقم زد. در نگاه غربي به عالم، موجودات هر کدام مستقل و پراکنده‌اند، بدون آن‌که مظاهر اسماء الهي باشند و لذا در ارتباط با چنين عالمي يک نوع خستگي روحي به انسان دست مي‌دهد، چون عالَم را نه به عنوان آيات الهي بلکه حجاب حق مي‌بيند و در نتيجه چيزي در عالم نمي‌ماند که شايسته‌ي توجه باشد. در حالي که در نگاه ديني به جهان، جهان پر از معنا و مقصود است و همه‌‌چيز آثار خدايي دارد، «آن‌هايي که جهان را سرد و بي‌عاطفه مي‌يابند خودشان هم مثل آن مي‌شوند»48
ناديده‌گرفتن وابستگي عالم به خدا، تفاوت عمده‌ي فرهنگ مدرنيته با فرهنگ انتظار است و به همين دليل تا به مهدي عجل الله تعالی نظر نشود از فرهنگ غربي آزاد نخواهيم شد، چيزي که در انقلاب اسلامي نسبت به کشور خود تجربه کرديم و معلوم شد بايد حاکميت تغيير کند تا ديدگاه‌ها شروع به تغيير نمايند وگرنه نظام حاکم، نگاه ديني به عالم را نگاهي خرافي و ابتدايي تبليغ مي‌کند و جايي براي حيات دينيِ فعّال در کشور باقي نمي‌گذارد، با اين‌که در نگاه ديني ساحتِ غيبِ جهان بسيار واقعي‌تر از ساحت ظاهري آن است و راه انسان به آن سويي است که «ياد بگيرد چگونه انسان باشد».
وقتي توحيد که اساس همه‌ي پديده‌ها است به معرفتي مرده تبديل شد بشر مجاز خواهد بود هر چيزي را مستقل بداند و ظلمات آخرالزمان امکان ادامه‌يافتن پيدا می ‌کند. پس سلوکي که منجر به حضور در اردوگاه انتظار مي شود نيازمند پرورش عقل و قلب و نفس است تا بفهميم همه‌ي موجودات عالم زنده‌اند، در آن صورت شرايطي پديد مي‌آيد که؛ «‌الحجر و الشّجر يقول: يا مؤمن تحتي كافر اقتله».49 سنگ و درخت مي‌گويند: اي مؤمن! در بطن من كافري هست، او را به قتل برسان! لازمه‌ي رسيدن به چنين شعوري نزديکي به حضرت مهدي عجل الله تعالی است. اين نگاه با نگاهي که همه‌ي عالم را اجسام مرده‌ مي‌داند و به خود اجازه مي‌دهد هرگونه تصرفي در آن بکند، فرق اساسي دارد، آيا مي‌شود متوجه ضعف نگاه فرهنگ غربي نبود و خود را در وادي منتظران قرار داد؟ در نگاه ظلمانيِ آخرالزمان ما متوجه نيستيم که نمي‌توان بدون معرفت به خود و خدا، جهان را مورد مطالعه قرار داد، در حالي‌که همه چيز در بينش توحيدي با تفاوت درجاتي که دارند در وحدت هستند و خداوند همه‌ي اسماء الهي را به آدم آموخت تا انسان‌ها با خدا و مخلوقات احساس يگانگي کنند. ولي فرهنگ غربي از اين موضوع در جهلِ مرکب است و علم به اسماء الهي را با انباشتن اطلاعات سطحي از پديده‌هاي عالم يکي مي‌داند.
وادي نظر به کيفيات عالم
وادي منتظران، وادي نظر به کيفيات عالم است که صورت الهي دارند و نه نظر به کمّيات که راه سلطه بر کثرت‌ها است. نفي مهدي عجل الله تعالی به عنوان انسان کامل چيزي جز تحميق عقل انسان نيست و موجب از هم پاشيدگي رواني روح و دل مي‌شود، زيرا با نفی مهدي عجل الله تعالی گوهر انسانيت نفي شده است. انسان‌ها با نظر به انسان کامل مي‌توانند دلي شايسته پيدا کنند و در اعماق نفس خود با او مرتبط گردند، چنين ارتباطي نه قابل انتقال به ديگري است و نه با خواندن و مطالعه به دست مي آيد، بايد راه انتظار را پيشه کرد آن هم انتظاري که مهدي عجل الله تعالی، منتظَر آن انتظار باشد، اين انتظار با سير در خود و با پرورش قلب، وقتي با به فعليت‌آوردن فضيلت‌ها همراه باشد محقق مي‌شود و عظمت موضوع از آن جهت است که شوقي که با انتظار پديد مي‌آيد هم قلب را پرورش مي‌دهد و هم فضيلت‌ها را به فعليت مي‌رساند.
بسياري از ملل مي‌خواهند از وضع موجودِ عالم بگذرند ولي بايد بدانند اين کار همّتي بلند و سير و سلوکي عظيم مي‌طلبد که به کمک سه عاملِ ايمان به حقايق و سنن جاري در عالم و با شهود الهي و قلب مصفا و از همه مهم‌تر با روحيه‌ي انتظاري که منتظَر آن مهدي عجل الله تعالی باشد، ممکن است وگرنه در عين طلب عبور از ظلمات فرهنگ غربي، همچنان سرگردان مي‌مانند، چون يا نمي‌دانند بايد به‌کلي از ظلمات دوران دل برکنند و يا اگر بخواهند دل برکنند نمي‌دانند تنها با روحيه‌ي انتظار چنين دل‌کندني ممکن است. آن کسي که در ذيل فرهنگ غربي به معنويت رجوع مي‌کند، به نحوي در چنگال سکولاريته گرفتار است و لذا نه زيارت او زيارت است و نه نماز او نماز. چون هنوز راه برون رفت از ظلماتِ مدرنيته را نمي‌شناسد، مي‌داند بايد از چيزي بيرون بيايد، اما نمي‌داند آن چيز همين روح جهان مدرن است که مطلوب بشر قرار گرفته و نور امام زمان عجل الله تعالی را در حجاب برده است. چگونه مي‌شود کسي ارزش‌هاي غربي را به عنوان يك آرمان بپذيرد و باز در وادي انتظار وارد شود؟
انقــلاب در إغمــاء
انقلاب اسلامي در بعضي زمان‌ها از بعضي جهات در اغماء فرو رفت چون گرفتار مذهبي‌هايي شد كه روح مدرنيته را که روح تقابل با مهدي عجل الله تعالی است، نفهميدند. اینان در عين علاقمندي به انقلاب اسلامي، به جهت اصالت‌دادن به نگاه غربي به عالم، انقلاب را در اغماء بردند و از اين قاعده غفلت کردند که «شكستن فرهنگ شرق و غرب بي‌شهادت ميسر نيست».
حضرت امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» با شناخت روح غربي روشن فرمود: روح تشيع، روحي است که هيچ سنخيتي با فرهنگ غرب ندارد و به همين جهت نظرها را به شرايط حاکميت امام معصوم علیه السلام انداخت و خودِ ايشان با ورود به عالم انتظار منور به نوري شدند كه مي‌توانستند به‌خوبي حق را از باطل تميز دهند، در چنين صورتي است که انسان متوجه مي‌شود کدام برنامه، برنامه رجوع به مهدي عجل الله تعالی است و کدام برنامه، برنامه حجابِ ظهور مهدي عجل الله تعالی مي باشد. انسان با معرفت به فرهنگ اهل البيت علیه السلام در عالَم انتظار قرار مي‌گيرد و به کمک آن فرهنگ توجه خود را به افق‌هاي بسيار متعالي مي‌اندازد و دل را مي‌شكافد و فرج را محقق مي‌کند. بشر با روحيه‌ي انتظار، جهانِ موجود را آتش زده و از اصالت خارج مي‌کند، زيرا به مجرد آن‌كه نگاه انسان به جايگاه وجودي و تاريخي حضرت مهدي عجل الله تعالی معطوف شد در مقابل خود متوجه دنيايي مي‌گردد كه با ظهور حضرت محقق مي‌شود و اين است راز اين‌که با روحيه‌ي انتظار جهان موجود آتش مي‌گيرد و حجابِ بين انسان و روز موعود سوزانده مي‌شود. انسان منتظِر دائماً جهتِ جان خود را به سوي امام حاضر و حيّ مي‌اندازد و همواره در ايماني تازه و زنده به‌سر مي‌برد.
ايماني كه با انتظارِ فرج همراه است، هميشه تازه است، همچنان‌که خداي چنين ايماني همواره تازه است و مقامش، مقام «کُلَّ يوْمٍ هُوَ فِي شَأْن»50 مي‌باشد و همواره در ايجاد است و هر لحظه جهاني نو خلق مي‌کند. در ايمان به چنين خدايي انتظارِ ايجاد جهاني جديد که در آن مهدي عجل الله تعالی ظهور مي‌کند بسيار منطقي و دلگرم کننده است. آن‌کس که نتوانسته با امامِ حيّ و حاضر به‌سر برد، ايمانش از حرارت لازم برخوردار نيست تا بدون وقفه او را جلو ببرد، گاهي فيلش هواي هندوستان مي‌كند و چند روزي مسلمان انقلابي مي‌شود ولي دوباره سست مي‌گردد. چنين شخصيتي است که وقتي آمريكا به عراق حمله کرد مي‌گويد: «من مي‌ترسم».
در حالي‌که ايمان به خداي مهدي عجل الله تعالی که هر روز جهاني جديد خلق مي‌کند جاي ترس از آمريکا را باقي نمي‌گذارد. امام زمان‌ عجل الله تعالی با همه‌ي كفر درگير مي‌شوند و لذا اگر کسي مي‌ترسد نبايد وارد چنين اردوگاهي شود و خود را در جاي منتظِران جا بزند. فرهنگ انتظار مخصوص کساني است که مي‌خواهند انسان را از ظلمت آخرالزمان به سوي نور حقيقي سير دهند و اين سير بي‌شهادت ميسر نيست و در همين رابطه حضرت رضا علیه السلام مي‌فرمايند: «لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَا علیه السلام لَمْ يَكُنْ إِلَّا الْعَلَقُ وَ الْعَرَقُ وَ النَّوْمُ عَلَى السُّرُوج‏»51 چون قائم ما قيام کند، جز خون و عرق و خفتن بر روي زين اسب‌ها، چيز ديگري نيست.
وقتي روشن شد سير از ظلمت آخرالزمان به سوي نورِ حقيقي فقط با فرهنگ انتظار محقق مي‌شود، متوجه مي‌شويم پس بايد به خدايي رجوع کرد که بر پيامبران تجلّي کرده، خدايي که تمام وجود مؤمنان را به شور و حرارت و انقلاب مي‌كشاند. خداي فرهنگ انتظار يعني خداي انقلابِ بر ضد ظلم و با رجوعِ به مهدي عجل الله تعالی چنين خدايي بر قلب‌ها تجلي مي‌کند و تنها چنين خدايي است که انسان‌ها را از پوچي‌هاي زمانه مي‌رهاند و به حضور حق مي‌برد و يك تنه به مقابله با همه‌ي كفر مي‌کشاند، همان‌طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم يك بار نگفتند كه من تنهايم و مي‌ترسم. در زمان غيبتِ امام مهدي‌ عجل الله تعالی خداي مهدي عجل الله تعالی نيز از زندگي‌ها غايب است مگر براي منتظران حضرت که به آن خدا چشم دوخته‌اند، آن خدا همان خداي خميني«رضوان‌الله‌عليه» است که فرمود:
«انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه‌ي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت-ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه‌ي مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
برکات خداي مهدي عجل الله تعالی
آن‌گاه که فرزندانتان مي‌پرسند به چه دليل خدا و قيامت و نبوت و امام هست؟ بايد متوجه ظلماتي بشويد که اين‌ حقايق نوراني و بدیهی را به حجاب برده و شور روحانيِ انسان منتظِر را با غفلت از فرهنگ انتظار، از فرزندانتان گرفته و خانه‌ي شما را محل تفريح و رفاه غافلانه کرده است. در فضايي که نور امام زمان‌ عجل الله تعالی و شور انقلابي آن در حاشيه باشد براي فرزندانمان صدها سؤال اعتقادي پيش مي‌آيد چون خداي حي و حاضر غايب است، خدايي كه با حضرت مهدي‌ عجل الله تعالی و با انتظار، ظهور مي‌كند.
اعتقاد و نظر به خداي مهدي، بزرگراه ارتباط با فيض اقدس است و اكنون آن راه بسته شده و با رجوع به امام آن نور آخرالزماني در مقابل ظلمات زمانه طلوع مي‌کند و همه‌ي حجاب‌ها را مي‌شکافد و شرايطي ناگفتني بين انسان و خدا برقرار مي‌کند و اين اصل و اساس تشيع است که با حبّ اهل البيت علیه السلام همراه است و در نمونه‌هايي مثل اويس قرني جلوه کرد، اويسي كه هرگز پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم را نديد ولي با نور محبت حضرت و نظر به مقام نوري آن حضرت زندگي مي‌کرد. رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله والسلم به ظاهر از منظر اُويس غايب بودند ولي اويس به‌خوبي با نور رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم و خداي محمد صلی الله علیه و آله والسلم زندگي مي‌کرد، مسيري که انسانِ منتظر مهدي عجل الله تعالی مي‌تواند طي کند و در غياب مهدي عجل الله تعالی با نور مهدي عجل الله تعالی و خداي او زندگي نمايد.
نهضت امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» با همه‌ي خصوصيات روحاني و انقلابي‌اش، آغاز راه انكشاف نور حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی است اين راه با ظهور حضرت افتتاح مي‌شود و گشايشي تامّ و تمام پيدا مي‌کند به شرطي که با روحيه‌ي انتظار، تسليم ظلمات آخرالزمان نشويم و با شناخت آثار مخرب آن ظلمات با تمام وجود عزم عبور از آن را داشته باشيم. امام«رضوان‌الله‌عليه» به ما آموختند با به‌صحنه‌آمدن قلب‌هاي ايماني و روحيه‌ي انقلابي، همه‌ي عالمِ کفر عقب خواهد نشست و چنين ديني منجر به انقلابي عميق در جان‌ها خواهد شد. انقلابي که ذات اصلي آن رجوع به باطن و نظر به حقيقت غيبي عالم دارد و نظر به حضرت مهدي عجل الله تعالی آسان‌ترين و شدني‌ترين شکل رجوع به حقيقت است. هنوز آن‌طور که شايسته است برکات انتظار تبيين نشده است اميد است در جلسه‌ي آينده با ادامه‌ي بحث و جواب سؤال‌هايي که فرموده‌ايد بتوانيم نتايج ورود به فرهنگ انتظار را خدمت دوستان عرض کنيم. إن‌شاءالله
خدايــا! به حقيقت اسم ظاهر و اسم باطن‌ات، حضرت مهدي عجل الله تعالی را به ملتي باز گردان که طالب اُنس با اسم ظاهر و اسم باطن تو هستند.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
جلسه‌ي دوم، برکات انتظار
بسم الله الرحمن الرحيم
اَلسَّلامُ عَلَي مُحْيِي الْمُؤمِنينَ وَ مُبيرِ الْكافِرينَ اَلسَّلامُ عَلَي مَهْدِي الْاُمَم..اَلسَّلامُ عَلَي‌الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَالْعَدْلِ‌الْمُشْتَهَر اَلسَّلامُ عَلَي بَقِيَّةِ اللهِ في بِلادِهِ 1
سلام بر آن امامي كه موجب احياء مؤمنين و نابودي و بي‌ثمري كافران خواهد شد. سلام بر مهدي امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر... سلام بر بقية‌الله در هرجايي كه آن‌جا شهر خدا خواهد بود.
انتظار، با توجه شدید به جايگاه حضرت مهدي عجل الله تعالی در نظام عالم و به آينده‌ي تاريخ، شروع مي‌شود، اميدواريم بتوانيم با توجه به اين دو امر ما نيز در زمره‌ي منتظران قرار گيريم.
در روايات شيعه به جايگاه حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی و حضور تاريخي ايشان اشاره‌هاي خوبي شده است به طوري که با توجه به اين دو موضوع، عقل و قلب متوجه انسان کامل مي‌گردد و وارد فرهنگ انتظار مي‌شود. حقايق، بالاتر و نوراني‌تر از آن هستند كه همه‌ي ابعاد خود را در نگاهِ استدلالي صِرف بنمايانند، مثل توجه به خدا در محدوده‌ي استدلال که شروع خوبي است و انسان را در ابتداي راه قرار مي‌دهد. بسيارند كساني كه وجود حق را قبول دارند ولي بهره‌ي لازم را از خدا نمي‌برند چون او را نمي‌شناسند و از اسماء و صفات و نحوه‌ي حضور او در عالم بي‌خبرند. در رابطه با وجود مقدس حضرت مهدي عجل الله تعالی به عنوان مقام واسطه‌ي فيضِ الهي موضوع از همين قرار است، زيرا مقام حضرت يک حقيقت آسماني است که بايد با ارتباط نوري با آن حضرت - چه در زمان غيبت و چه در زمان ظهور- قلب را از انوار حضرت برخوردار نمود.
آري اولين مطلبي كه بايد براي هر انساني حل بشود، داشتن برهان عقلي به وجود حضرت است تا عقل در اعتقاد به وجود حضرت انکار پيشه نكند. عقل بايد به راحتي به اين نكته برسد كه حقيقت انسانيت كه جلواتش در انسان‌هاي وارسته نمايان است، همه و همه مربوط به «عين‌الانسان» است كه دلايل مربوط به آن در بحث «نحوه‌ي حضور حضرت حجّت عجل الله تعالی در هستي» مطرح شد2 ولي نبايد به اين اندازه قانع باشيم زيرا حقيقت انسانِ كامل نور است، بايد با جنبه‌ي نوري حضرت مرتبط شد و اين نياز به مقدماتِ سلوكي دارد تا انسان بتواند به اين‌ عقيده‌ برسد كه هم‌اکنون حقيقت انسانيت در افق هستي به صورت حيّ و حاضر موجود است.
هر پيامبري كه در زندگي بشر، حاضر شد به نحوي بركات حضرت حق را به جامعه رساند تا نوبت به حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله والسلم رسيد که در نهايت منجر به ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالی خواهد شد. وقتي متوجه وجود مقدس حضرت حجّت‌ عجل الله تعالی در عالم شديم، بايد طوري نگاهمان به آن حقيقت معطوف شود كه بتوانيم با نظر به آن حضرت با همه‌ي بركات هستي به صورتي جامع، ارتباط برقرار كنيم و اين با ورود به روحيه‌ي انتظار محقق مي شود که در آن روحيه‌ي انسان‌ها متوجه حقايق آسماني خواهند بود و قلب را به آن طرف سوق مي‌دهند و آماده‌ مي‌شوند تا از نور حقايق بهره‌مند گردند.
محمدبن‌فضيل از حضرت رضا علیه السلام نقل مي‌كند كه از حضرت پرسيدم فرج ما كى فرا مي‌رسد؟ فَقَالَ: «أَ لَيْسَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج‏»3 فرمود: آيا انتظارِ فرج؛ فرج نيست؟ اين سخن حکايت از آن دارد که انتظار فرج اگر در فرهنگ مخصوص به خودش عمل شود موجب ورود به همه‌ي رحمت‌هاي الهي می گردد و همان شوري را پديد مي‌آورد که با ظهور حضرت پيدا مي‌شود و پرده‌ي غيب از جلو چشم منتظِر فرج مرتفع شده و جامعه آماده‌ي پذيرش انوار امام معصوم علیه السلام مي‌گردد. حضرت رضا علیه السلام در اين روايت مي‌فرمايند: شما مي‌توانيد قبل از تحقق فرج از طريق انتظار فرجِ حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی به آن‌چه بايد برسيد، برسيد. اين همان برکاتي است که انتظار فرج به دنبال دارد و اگر درست وارد آن شويم با هيچ چيزِ ديگر قابل مقايسه نيست.
همان‌طور كه متفكران دنيا مثل افلاطون حيران بودند كه چگونه مي‌توان با حقايق عالم ارتباط برقرار كرد و پيامبران آمدند و راه ارتباط را به بشر نماياندند، انتظار فرج از جنس کار پيامبران است. ارتباط با حقايق عالَم يعني «مُثُل» آرزوي افلاطون بود.4 افلاطون متوجه بود حقايقي متعالي، فوق عالم ماده موجود است و بايد با آن حقايق ارتباط پيدا كرد ولي در دستگاه فلسفي خود هيچ راهي براي رسيدن به آن‌ها نداشت. به همين جهت «توماس‌آكوئيناس» مي‌گويد: آنچه آرزوي فيلسوفان بود پيامبران راه عملي‌شدن و برآوردن آن آرزوها را فراهم كردند. ما براي ارتباط با حقيقتِ انسان يعني انسان کامل، نيازمند به دين هستيم. با فكر مي‌توان متوجه شد همان‌طور که عينِ «تري» داريم و همه‌ي «ترها و رطوبت‌ها» از آن ريشه مي‌گيرند، و همان‌طور كه «عين علم» داريم كه همه‌ي علم‌ها از آن ريشه مي‌گيرنــد، يك «عين‌الانسان» هم داريم كه انسانيتِ همه‌ي انسان‌هاي وارسته از اوست. زيرا «انسانيت» يك حقيقت است و نه يك مفهوم اعتباري. از طرف ديگر انسانيت نه مَلَك‌بودن است و نه حيوانيت، حقيقتي است كه در هر انساني تا حدي براساس ظرفيتي که دارد، تجلي مي‌کند، و چون آن حقيقت شدت و ضعف برمي‌دارد از مقوله‌ي وجود است و نه از مقوله‌ي ماهيت و به عنوان يک حقيقت وجودي در عالم، وجود دارد، آري با فکر مي‌توان تا اين‌جاها آمد.
وقتي نحوه‌ي وجودي انسان کامل از طريق عقلي و استدلالي حل شد، تازه اول كار است و موضوع بعدي آن است که چگونه مي‌توان با وجود مقدس حضرت بقية‌الله‌ عجل الله تعالی ارتباط برقرار کرد؟ ائمه علیه السلام اين راه را به ما نشان داده‌اند و فرمودند: «اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اْلَفَرَجِ» يعني نظر به آن فرج نهايي، به خودي خود فرج خواهد بود و ما را در فضايي قرار مي‌دهد که از برکات فرج بهره‌مند مي‌شويم. اگر بتوان وارد فرهنگ انتظار فرج شد، آن وقت آن گشايش‌هايي كه منتظرش هستيم محقق مي‌شود، مي‌دانيم از كدام راه بايد برويم و چگونه زندگي‌مان را بر اساس آن انتظار تنظيم كنيم.
فرهنــگ انتظــار
طبق روايتي که عرض شد اولاً: در متن مکتب تشيع انتظار فرجي خاص مطرح است و امامان شيعه بر آن تأکيد دارند. ثانياً: به قدري آن انتظار مهم است كه از نوع خودِ فرج است و بايد با روش‌ و سلوك و فرهنگ خاصي بدان دست يافت. در آن حالت است که در زمان غيبت ولي‌عصر عجل الله تعالی به بهترين اعمال دست يافته‌ايم، اعمالي که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم در وصف آن فرموده‌اند: «اَفْضَلُ الْاَعْمالِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»5 بهترين اعمال انتظار فرج است. حضرت رضا علیه السلام با توجه به اين امر مي‌فرمايند: حالا كه بهترين اعمال، انتظار فرج است، پس تلاش کن فرهنگ انتظارِ فرج را پيدا کني. خداوند مي‌فرمايد: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْري»6 نماز را به پاي دار براي ياد من. از آن طرف در حديث قدسي مي‌فرمايد: «اَنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَني»7 من همنشين كسي هستم كه به ياد من باشد.
نتيجه مي‌گيريم با اقامه‌ي نماز شرايطی ‌که خداوند همنشين انسان باشد فراهم مي‌شود ولي در عمل براي آن‌که نماز ما نمازي شود که ياد خدا در آن واقع شود از نظر اخلاقي و عقيدتي مقدمات فراواني نياز داريم و ما بايد وارد فرهنگ خاصي شويم تا نمازمان عامل ياد خدا شود. انتظار فرج هم به همين صورت است که نياز به برنامه‌ريزي و فرهنگ خاصي دارد و در آن صورت است که انتظار فرج يک نحوه فرج در زندگي فردي- اجتماعي ما پديد مي‌آورد آن‌هم مثل نتيجه‌اي كه با ظهور مقدس امام زمان‌ عجل الله تعالی به ميان مي‌آيد. آري هيچ وقت نتيجه‌هاي بزرگ با كارهاي سطحي به دست نمي‌آيد. هر چند اگر فرهنگ انتظار در زندگي‌ها وارد شد نتايج آن نسبت به مقدماتش غير قابل مقايسه است.
در راستاي «فرهنگ انتظار» و فرجِ همراه آن، توجه به نحوه‌ي پيروزي انقلاب اسلامي نمونه‌ي خوبي است، چون تحقق انقلاب اسلامي نشان داد مي‌توان در بستر انتظار فرج، فرهنگ اسلامي را به ميدان آورد آن‌هم در شرايطي كه اکثر باورها پذيرفته بودند دوره‌ي حاکميت دين گذشته است. درست در چنين شرايطي فرهنگ انتظار کاري کرد که ذهن‌ها و قلب‌ها به حاکميت دين رجوع کنند و اين نشان مي‌دهد دين توسط خداوند و در بستر فرهنگ انتظار همواره حفظ مي‌شود و حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» هم که جهت اين امر به ميدان آمدند با نظر به حاکميت حضرت مهدي عجل الله تعالی به ميدان آمدند و فرمودند:
«انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه‌ي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه‌ي مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»8
توجه به پيروزي انقلاب اسلامي در چنين زماني موجب مي‌شود که هيچ استبعادي جهت تحقق انقلاب جهاني حضرت مهدي‌ عجل الله تعالی نماند. آنهايي كه قبل از انقلاب با پوست و گوشت خود كفر زمان شاه را چشيده بودند و همواره منتظر بودند که مردم ايران به نحوي از حاکميت شاهنشاهي آزاد شوند، نمي‌دانستند چگونه آن مشکل حل مي‌شود، ولي يك چيز اميدشان را زنده نگهداشته بود و همين امر نجات‌شان داد و آن عبارت بود از اميدواري به رحمت و وعده‌ي خدا و همين اميدواري بود كه آن‌ها را چند قدم جلو آورد به همين جهت آنهايي كه جايگاه معنوي انقلاب اسلامي را مي‌شناسند و مي‌دانند چه نعمت بزرگي است هرگز از آن دست بر نمي‌دارند هرچند به نعمتي بزرگ‌تر چشم دوخته‌اند.
پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد عقيده به انتظارِ فرج يک عقيده‌ي واقع‌بينانه و منطقي است. توجه حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» به عنوان بنيانگذار انقلاب اسلامي، به حضرت مهدي عجل الله تعالی تا حدّي بود که وقتي نام حضرت را مي‌بردند عرضه مي‌داشتند: «رُوحي لِتُرابِ مَقدَمهِ الْفِدَاء» جانم فداي خاک پايش باد و با چنين توجه و عقيده‌اي به ميدان آمدند و پيروز شدند. ايشان در پرتور انتظار فرج، معتقد بودند مأموريتي دارند که بايد زير نظر حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی آن مأموريت را به انجام برسانند و در راستاي فرهنگ انتظار انقلاب اسلامي را به حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی تقديم كنند. وقتي انقلاب اسلامي با اين هويت، در فرهنگ انتظار ظهور مي‌کند، عملاً وجود و بقاي آن انگشت اشاره‌اي است به فرج نهايي و اگر در بستر انقلاب اسلامي بر روي موضوع انتظار و برکات آن تأمل بيشتر شود فرج کلي خيلي سريع‌تر محقق مي‌گردد.
خدا جهان را رها نكرده
مردم با پيروزي انقلاب اسلامي و به صحنه آمدن انديشه‌ي ديني متوجه شدند خدا حافظ دين است و اوليائي را در جهان پروريده تا از آن طريق مردم را از سقوط در ظلمات آخرالزمان محفوظ دارند و نگذارند تاريكي کفر و نوميدي بر جهان غلبه كند. همان خدايي که انسان‌هايي مثل حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» را پروراند بيش از همه حافظ صاحب الأمر عجل الله تعالی است تا جهان را از ظلمات و نوميدي نجات دهد و امثال امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» خبر مي‌دهند که هرچه دارند از پرتو وجود آن حضرت است. حضرت صادق علیه السلام فرمودند در زمان غيبت مهدي عجل الله تعالی از خدا بخواهيد معرفت لازم را نسبت به امام زمانتان به شما بدهد و دعا کنيد.
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي‏»9 خدايا حجت خود را به من بشناسان که اگر او را نشناسم در دين خود گمراه مي‌شوم. با چنين تقاضايي مي‌توان توقع فرج داشت و متوجه بود در صورت نبود فرج، مغلوب ظلمات آخرالزمان خواهيم شد. طبق فرمايش حضرت صادق علیه السلام به صراحت مي‌توان گفت كه اگر كسي نتوانست مسأله‌ي معرفت به امام زمانش را درست براي خود حل كند تا نگاهش به وجود مقدس حضرت معطوف شود، بايد بگويد: «ظَلَلْتُ عَنْ ديني» از دين خود منحرف شدم. در حالي که هر اندازه نظر به حضرت و معرفت به او عميق‌تر باشد حجاب‌ها رقيق‌تر مي‌شود و برعکس، هر اندازه نسبت به آن حقيقت بزرگ كم توجه شويم حجاب‌ها غليظ‌تر مي‌گرد و فرج به تأخير مي‌افتد. علمِ به وجود حضرت يک حرف است، معرفت صحيح به چگونگي وجود حضرت و راه ارتباط با آن حقيقت براي جامعه و افراد، حرف ديگري است.
افلاطون با توجه به مباني عقلاني‌اش متوجه وجود حقيقت انسان بود ولي توجه ديني به موضوع نداشت، او تلاش کرد بگويد خبري در عالَم مُثُل هست و انسان‌ها بايد نور لازم را از آن جايگاه بگيرند و حكيمان بايد با مُثُل ارتباط برقرار كنند. اما چطور؟ از طرفي معتقد بود تا كسي با عالَم مُثُل ارتباط برقرار نكند حكيم نمي‌شود و از طرف ديگر در مكتب فلسفي خود راهي براي چنين ارتباطي ندارد چون تنها به روش ديني و سلوک الهي مي‌توان به حجت الهي معرفت پيدا کرد و منور به نور حجت الهي شد، همين‌طور که اگر شما صد دليل بر وجود خدا داشته باشيد باز دل‌تان متذكر خدا نيست مگر با توجه قلبي.
اگر کسي بخواهد روحش را در راستاي قرب الهي تربيت كند اولاً: بايد به مظهري متعالي معرفت داشته باشد. ثانياً: با توجهِ دائميِ قلبي به آن حقيقت متعالي با خدا مرتبط باشد وگرنه با تفکر صِرف نسبت به خدا، نمي‌تواند با خدا مأنوس شد. تفكرِ انتزاعي براي ارتباط با خدا كافي نيست، اُنس با خدا راه و رسم خاصي نياز دارد که دين خدا و پيامبرانِ او در اختيار بشر مي‌گذارند10 و از آنجايي که اسلام، يك دين است - نه يك مكتب فلسفي- راه ارتباط با آسمانِ معنويت را براي مؤمنين مي‌گشايد و خبر مي‌دهد «إِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ»؛11 كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبّر ورزيدند، هرگز درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى‏شود. پس اگر کسي به آيات الهي ايمان بياورد و بندگي خدا پيشه کند به همان اندازه راه ارتباط با آسمانِ معنويت برايش گشوده مي‌شود.
انديشه‌ي فلسفي تا حدّي مي‌تواند بفهمد حقايقي در عالم هست، ولي روش ارتباط با آن حقايق را دين هموار مي‌کند، پيغمبران واقعي‌ترين شكل زندگي را - که نظر به باطن اين عالم دارد- به انسان‌ها نشان مي‌دهند. آن‌ها بشر را راهنمايي مي‌کنند که بايد مظاهر مقدس موجود در عالم غيب را بشناسد و از همه مهم‌تر متوجه انسان کامل به عنوان واسطه‌ي فيض خدا در عالم باشد وگرنه در عين انجام عبادات ديني به مرگ جاهليت مي‌ميرد.12 چون ابتدا بايد بتوان با مظهر قدسي عالم که افق متعالي انسان است و حيّ و حاضر در عالم غيب موجود است، مرتبط شد. همين‌طور که اگر در مورد خدا فقط فكر كنيد، هيچ وقت دلتان خدايي نيست، در رابطه با معرفت با امام زمان عجل الله تعالی نيز بايد معرفت حضوري و قلبي داشت.
افلاطون متوجه است در مورد ارتباط با مُثُل بايد به دنبال راهي باشد كه بتوان با مُثُل ارتباط قلبي داشت، غافل از اين که در اين راه بايد ايمان در ميان باشد و اين كار انبياء است و نه فيلسوفان که عرض شد آكوئيناس در اين رابطه مي‌گويد آن چه آرزوي فيلسوفان بود را پيامبران محقق كردند. و در اين رابطه بايد متوجه بود روش ديني روش بسيار ارزش‌مندي است و بسياري از موانع به‌راحتي با حضور دين در زندگي رفع مي‌شود در صورتي که متوجه باشيم شناخت امام زمان عجل الله تعالی و انتظارِ حضور او در مناسبات فردي و اجتماعي از اصول اساسي دينداري است.
مشكلاتي كه ما داريم به سبب صد سال تفکري است که فرهنگ مدرنيته در زندگي ما وارد کرد و فکر کرديم با فرهنگ غربي مي‌توانيم بر مشکلات زندگي فائق آييم و همين امر موجب ایجاد حجاب بين ما و درك حضوري امام زمان عجل الله تعالی شد. بايد از خود بپرسيم اين ظلمات از كجا پيدا شد که به جاي نظر افراد جامعه به حقيقت قدسي امام زمان عجل الله تعالی طوري شده‌ايم که بايد وجود حضرت را براي جوانانمان ثابت کنيم. معلوم است وقتي كه نور نرسد، مي‌گوييم نور كو؟ طوري عمل مي‌كنيم كه نور امام عجل الله تعالی به جامعه نمي‌رسد، بعد گفته مي‌شود به چه دليل امام هست، همين‌طور که بعضي جوانان در اصل نبوت و معاد گرفتار شك شده‌اند. علت اين مشکل اين نيست که ادله‌ي کافي در اثبات اين موضوعات نداريم علت اصلي آن است که در زندگي خود نظر به جاهايي انداختيم که حجاب بين ما و حقايق قدسي شده.
رقيق‌شدن پرده‌ي غيب
با توجه قلبي به امام عجل الله تعالی از آن جهت كه مقصد و مقصود جنبه‌ي روحاني وجود خودمان است، مي‌توانيم رابطه‌ي خود را با عالم غيب رقيق کنيم همين‌طور که عدم توجه به امام و نشناختن مقام حضرت موجب مي‌شود تا حجاب‌هاي بين ما و عالم غيب غليظ و شديد ‌شود. زيرا همان‌طور که مي‌دانيد مقام امام زمان‌ عجل الله تعالی يك حقيقت متعالي است كه در جمال منوّر يك شخص ظاهر شده شخصي که در مقام نوري خود واسطه‌ي فيضِ بين ما و خداوند است و به اين معني از جبرائيل و عزرائيل نيز بالاتر مي‌باشد و بايد با همان ديد که به ملائکه‌ي مقرب مي‌نگريم به حضرت نظر نماييم و فراموش نکنيم که حقايق در مقام ظهورِ خود مانند نور، شدت و ضعف دارند و در همين رابطه فرج حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی شديد و ضعيف مي‌شود. در زمان دفاع مقدس، ظهور نور امام زمان عجل الله تعالی از دوران سازندگي شديدتر بود، البته هر حقيقتي از جهتي تشكيك بردار و داراي شدت و ضعف است و از جهت ديگر داراي يک مقام مطلق مي‌باشد، مثل «وجود» که در عين شدت و ضعف‌داشتن در مراتب، داراي مقام «مطلق» است و در مقام مطلق منشأ همه‌ي وجودات مي‌باشد. فرج امام زمان‌ عجل الله تعالی هم در عين شدت و ضعف در ظهور داراي يک فرج مطلق است و آن وقتي است كه مي‌گوييم دور عالم، از دور ظلماني به دور نوراني تبديل مي‌شود و تمام مناسبات عالم معکوس مي‌گردد.
ابتدا بايد اين نکته روشن شود كه هر چه به حقيقت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی يعني به مقام واسطه‌ي فيض‌بودن حضرت بيشتر توجه شود فرج با شدت بيشتري تجلي مي‌کند و در اين راستا مي‌توان برکات انتظار را مورد بحث قرار داد.
بر اساس تجربه‌هايي كه در طول تاريخ داشته‌ايم مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه هر چه از فرهنگ انتظار فاصله بگيريم از رحمت واسعه‌ي الهي که از طريق واسطه‌ي فيض خداوند به ما مي‌رسد فاصله گرفته‌ايم و عملاً راه‌هاي فرج الهي را بر روي خود بسته‌ايم و در نتيجه با امثال بني‌اميه و رضاخان روبه‌رو شده‌ايم زيرا فرج فقط براي اين نيست كه امام زمان‌ عجل الله تعالی بيايند بلکه موجب مي‌شود تا نظرها متوجه امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» و امثال ايشان شود، به عبارت ديگر عاملي است تا دريچه‌ي لطف خدا بر بندگانش گشوده گردد، همچنان‌که غفلت از انتظارِ فرج عامل بستن راه‌هايي است که فرج الهي در آن‌ها است. کافي است در تاريخ بررسي کنيم که چرا ملت‌ها در مرحله‌اي از تاريخ خود گرفتار حاكماني چون رضاخان و يا بني‌اميه شده‌اند.
وقتي ما تصور کرديم با امثال رضاخان درهاي اروپايي‌شدن به سوي ملت گشوده مي‌شود و ملت ايران مثل اروپا پيشرفت مي‌کند، درهاي فرج را به سوي خود بستيم. با اين که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم از روز اول به ما فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»13 بالاترين عبادت انتظار فرج است. رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم از طريق شريعت الهي مسلمانان را در مسيري قرار دادند که همواره برکات الهي به آن‌ها مي رسيد، بايد با پايداري بر شريعت الهي منتظر فرج هاي گوناگون مي‌شدند و نه‌تنها روحيه‌ي انتظار فرج الهي را در خود حفظ مي‌کردند بلکه به فرج نهايي که با ظهور مهدي امت عجل الله تعالی محقق مي‌شود، نظر مي‌دوختند ولي فرج خود را در معاويه و بني‌اميه دنبال کردند در نتيجه گرفتار يزيد شدند و فجايعي بر سر آن‌ها آمد که لشکريان يزيد در مدينه به بار آوردند و تجاوز به ناموس مردم مدينه را بر خود مباح دانستند.
آغات غفلت از انتظار فرج
با توجه به مطالبي که عرض شد مي‌توان گفت: هر اندازه که مسلمانان در مسير شريعت محمدي صلی الله علیه و آله والسلم به حق بنگرند و منتظر فرج باشند به همان اندازه زمينه‌ي ظهور و فرج نهايي را فراهم كرده و در اين مسير به نحوه‌اي از فرج - هرچند ضعيف- دست مي‌يابند و هر اندازه حجابِ حاکميت‌هاي غير الهي را عقب بزنند، ظهور نهايي امام عجل الله تعالی را براي خود راحت‌تر ساخته‌اند. بايد فرج و نجات را فقط در ظهور امام زمان عجل الله تعالی جستجو كرد و خود را منتظر چنين ظهوري نمود تا در هر حال مسير سعادت خود را مسدود نکرده باشيم. به تعبير بسيار مهم حضرت صادق علیه السلام در زمان غيبت «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ كانَ كَمَنْ كانَ مَعَ الْقائمِ في فُسْطاطِهِ لابَلْ كانَ كَالضّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رسولِ‌اللهِ بِالسَّيْفِ»14 هرکس بميرد در حالي‌که منتظر ظهور حضرت صاحب‌الأمر باشد، مثل کسي است که در خيمه‌ي آن حضرت با قائم به‌سر برد، بلکه مثل کسي است که در کنار رسول‌خدا صلی الله علیه و آله والسلم با دشمنان آن حضرت مبارزه کند.
اميد به فرج به آن معني که حضرت صادق صلی الله علیه و آله والسلم از آن خبر دادند در زير سايه‌ي ظهور انتظار امام زمان‌ عجل الله تعالی، فرجي خواهد شد تا مؤمنين در ظلمات آخرالزماني فرو نروند و به امثال رضاخان اميد نبندند. وقتي توجه به فرج زير سايه ظهور امام زمان عجل الله تعالی نباشد، بشر گرفتار اميدهاي پوچ و در نتيجه نااميدي‌هاي جانكاه مي‌گردد زيرا جايگاه اميدواريِ حقيقي خود را گم كرده است، به وام گرفتن از بانك جهاني اميدوار مي‌شود و با به نتيجه نرسيدن برنامه‌هايِ بانك جهاني مأيوس مي‌گردد. مشكل روشنفكران ما آن است که به چيزهايي غير از فرجي که بايد از طرف خدا باشد دل بسته‌اند و همين موجب مي‌شود فريب فريبکاران بزرگ را تشخيص ندهند و عموماً در دام آن‌ها قرار ‌گيرند و در نتيجه يك جامعه و يك نسل از دست برود. انتظار فرج موجب مي‌شود تا انسان‌ها وعده‌هاي فرهنگ غربي را فريب بزرگ ببينند.
عالماني كه بر مشرب پيامبر و ائمه‌ي معصومين‌ علیه السلام در فرهنگ انتظار به‌سر مي‌برند، اگر يك چشم بر زمين دارند، با چشم ديگر به آسمان و فرج الهي نظر مي‌دوزند و به نور وَحي الهي، هر چيزي كه در زمين، بوي خدا نمي‌دهد را نفي مي‌كنند و با آن نوع فرهنگ در زمين تأثير مي‌گذارند و حجاب‌هاي فريب را مي‌شکافند. امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» با روح انتظار فرج در عالمِ جديد تصرف كرد، بي‌آن‌كه مرعوب فرهنگ غربي شود و فرهنگ مدرنيته بتواند در او تصرف كند و نظر او را از شرايطي که با ظهور امام عصر عجل الله تعالی پديد مي‌آيد به خود جلب کند، برعکسِ بعضي از مذهبي‌‌هاي غرب‌زده كه ظلمات آخرالزماني را ناديده مي‌گيرند و پاسداران ظلماتي هستند که منجر به ادامه‌ي غيبت امام زمان عجل الله تعالی است.
روحيه‌ي مهدوي و تصرف در ناسوت
امام زمان‌ عجل الله تعالی حامل حقيقي‌ترين حقايق عالم معنا هستند و بر آن اساس در زمين تصرف مي‌کنند و منشأ تحولي فوق العاده مي‌گردند، چيزي که تا اندازه‌اي در حرکات حضرت امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» مشاهده کرديد که چگونه بنياد حركت خود در جهان را بر مبناي حقايق عالم ملکوت تنظيم کردند. اگر نمي‌توانيم تصور درستي از مبناي حرکت امام زمان عجل الله تعالی داشته باشيم لااقل چگونگي تصرف امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» در جهان را درست بنگريم تا با مبناي حرکت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی آشنا شويم، زيرا همان طور که ملاحظه کرديد حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» فرمودند:
«انقلاب ما شروع انقلاب جهاني حضرت است و ما از اصول خودمان كه مقابله با مستكبران جهان و دفاع از مستضعفان است، يك لحظه‌ فرو نمي‌نشينيم».
اين كلمات عزم تصرف در عالم را به‌خوبي نشان مي‌دهد و بر اين اساس مي‌گوييم تصرّف در عالم ناسوت از يک طرف و ارتباط با عالم ملكوت از طرف ديگر، روحيه‌ي مهدوي است که در آن نه ارتباط با عالم ملكوت ترك مي‌شود و نه ارتباط با عالَم ناسوت. از اين طريق با تجلي روحيه‌ي مهدوي زمينه‌ي ظهور نور كلي مهدي عجل الله تعالی فراهم مي‌شود، نوري كه به کمک آن سراسر عالم به نور پيامبر‌ صلی الله علیه و آله والسلم، تسخير مي‌شود و معني فرهنگ انتظار جز اين نيست.
اگر لحظه‌اي از جنگ با جهان كفر غافل شديم، تمام بركات انتظار از زندگي ما بيرون مي‌رود و اگر برکات ارتباط با نور حضرت مهدي عجل الله تعالی از جامعه‌ي شيعه بيرون رفت ديگر دستمان براي ادامه‌ي حيات خاليِ خالي خواهد شد و لا محاله به دنياي استکبار پناهنده مي‌شويم، چيزي که در اعمال و رفتار بسياري از سياسيون ملاحظه کرديد که ابتدا ارتباط خود با عالم ملكوت را به جهت غفلت از انتظار فرج ترك كردند و سپس قبله‌ي خود را «لوس‌آنجلس» قرار دادند.
منتظر واقعي به كمك نور مهدي‌ عجل الله تعالی و بدون ترك ملكوت، به تصرف در عالم ناسوت مي‌پردازد و به هدم كليِ فرهنگ ظلمانيِ آخرالزمان مي‌انديشد همان چيزي که حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» در توصيه‌ي خود متذکر شدند که:
«بايد يك لحظه از ايجاد حكومت جهاني اسلام منصرف نشويم».
اين پيشنهاد، كمك مي‌كند تا در فرهنگ انتظار بمانيم و رشد کنيم و بفهميم باقي‌ماندن بر عهد امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» با فاصله‌گرفتن از ظلمت آخرالزمان ممکن است و رسيدن به معرفت به مقام امام، باقي‌ماندن بر عهدي است كه به بركات نهايي زندگي با امام زمان‌ عجل الله تعالی مي‌انجامد. 15
براي درک آثار دوري از عهد امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» به آنهايي نظر کنيد كه از آن عهد سرباز زدند و تحت عنوان اين‌كه حرف‌هاي حضرت امام مربوط به سال 1360 بود و حالا تحت عنوان تنش‌زدايي بايد به جهان كفر لبخند بزنيم، به ملت پشت کردند و با عمل خود دشمنان اسلام را هيجان‌زده کردند، ملاحظه کنيد چگونه همه‌چيزشان را از دست داده‌اند، حتي خانواده و فرزندانشان هرکدام در يکي از کشورهاي دنيای غرب پرسه مي‌زنند.
راه فتوح آخرالزمـان
کسي‌كه با ظلمات آخرالزمان سرِ جنگ ندارد، هرگز زمينه‌اي براي فتوح آخرالزمان فراهم نمي‌کند . او عملاً همراه دشمن به جنگ اسلام و مسلمين آمده و اين آن خطري است كه بعضي انديشمندان ديني ممکن است به آن دامن بزنند و با فرو نشاندن روح ستيز با ظلمت آخرالزماني از دين غير سياسي سخن بگويند و عامل دوري از فرج حضرت حجّت‌ عجل الله تعالی گردند. آنچه موجب شروع ظهور فرج مي‌گردد تعهد عملي در اثبات ديانت است و تعهد عملي بدون تعهد سياسي بروز پيدا نمي‌كند. چون بايد بتوانيم حقانيت دين اسلام را اثبات كنيم و اثبات حق حتماً با نفي باطل همراه است.
روشنفکران سياسي‌ با طرح «پلوراليسم ديني» خواستند چنين القاء کنند که همه‌ي اديانِ موجود حق‌اند، تا جايي براي فرهنگ انتظار - که در صدد عبور از فرهنگ مدرنيته است- باقي نماند. اگر از آن‌هايي كه پلوراليسم ديني را مطرح مي‌کنند بپرسيد شما به كدام‌يک از اديانِ موجود معتقديد در حالي‌که هيچ‌کدام از اديان، دينِ غير خود را حق نمي‌دانند، جوابي براي گفتن ندارند مگر اين که بگويند ما براي اديان تکليف تعيين مي کنيم و نه اديان براي ما. اين‌ها عملاً در تلاش‌اند تا خودشان جاي خدا و پيغمبر بنشينند و به مردم القاء کنند به چيزي بالاتر از ليبرال دموکراسيِ موجود دل نبنديد. پس در پشت تئوري پلوراليسمِ ديني جريان مقابله با فرهنگ انتظار و نفي روحيه‌ي انقلابي نهفته است و تن‌دادن به وضع موجود جهان. اين در حالي است که اگر انسان‌ها نگران حضور ظلمات موجود در جهان نباشند، نه‌تنها فرجي نصيب‌شان نمي‌شود، بلكه ظلمات موجود همه‌ي زندگي را از آن‌ها مي‌ربايد.
حجاب ظهور
اين نکته را تجربه كرده‌ايد که وقتي انسان‌ها عقيده‌ي صحيح خود را از دست مي‌دهند چگونه زندگي‌شان سياه مي‌شود. بعضي‌ها باورشان نمي‌آمد كه چگونه عقيده‌ي صحيح، آن‌ها را در عرصه هاي مختلفِ زندگي نجات مي‌داد و با از دست‌دادن آن عقيده با نحوه‌اي از زندگي روبه‌رو شدند كه حالا مي‌فهمند عقيده‌ي صحيح چه اندازه کنترل‌کننده و نجات‌بخش بود.
از جمله عقايد نجات‌بخش عقيده‌ي بزرگ انتظار است که به خودي خود براي انسان فرج است و موجب حفظ او مي‌شود تا آن حدّي که مانع مي‌گردد شيطان زندگي‌ را در دست بگيرد. شيطان در راستاي عدوّ مبين بودنش بيکار نمي‌نشيند تا انسان در زير سايه‌ي اعتقادي صحيح راحت جلو برود، شروع مي‌کند به شبهه‌کردن. اگر نتوانيم از شبهات بگذريم و عملاً عقيده‌ي انتظار را از دست بدهيم يک‌مرتبه همه‌ي عالم برايمان تيره و تار مي‌شود و اميد و اميدواري از زندگي‌مان رخت بر مي‌بندد. ولي اگر توانستيم با روحيه‌ي انقلابي به شبهاتش جواب دهيم با قدم‌هاي بلند‌تري آينده‌ي معنوي خود را طي مي‌کنيم. همين‌طور که در مورد اعتقاد به معاد موضوع همين‌گونه است که با جوابگويي به شبهات مربوطه متوجه واقعيت بزرگي به نام ابديت مي‌شويم.
در مورد اعتقاد به وجود حضرت مهدي عجل الله تعالی و ظهور آن حضرت و چگونگي تحقق فرهنگ مهدويت بايد بتوانيد به شبهات مربوطه جواب دهيد تا افق تاريخ برايتان روشن و اميدوار کننده باشد و نه تنها حجاب ظهور مرتفع گردد بلکه هم‌اکنون زندگي‌ها همراه با فرج باشد و سايه‌ي سياه ظلمات آخرالزمان بر ذهن و روان ما نيفتد. به اين اميد سؤالات عزيزان را جواب مي دهيم که با قدم‌هاي بلندتري به سوي فرج حرکت کنيم.
هزينه‌ي رفع حجاب ظهور
سؤال: چه كنيم كه عصر فرج را نزديك نماييم و حجاب‌هاي بين جامعه و حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی را بر طرف کنيم؟
جواب: ابتدا بايد حجاب‌هايي را كه مانع رسيدن فرج است بشناسيم. حجاب‌ها وَهمياتي هستند که حقيقت ندارند ولي مانع مي‌شوند تا قلب‌ها به سوي نور معنويات توجه کنند. مثل اين که اگر من نسبت به شما حسادت بورزم، حجابي بين من و شما ايجاد مي‌شود، حال اگر بخواهم حجاب حسادت را از بين ببرم کافي است متوجه شوم خداوند «رحمةٌ لِلْعالَمين» است، همان طور که توانسته است امكاناتي به شما بدهد اگر مصلحت من بود به من هم مي‌داد. يك‌مرتبه احساس مي‌کنم آن حسادت در منظر من از بين رفت و متوجه دروغين‌‌بودن آن حجاب مي‌شوم، اين نمونه است تا روشن شود حجاب‌هايي که مانع تجلي نور حقيقت است واقعي نيستند و ريشه در وَهميات ما دارند ولي نورهاي معنوي حقيقي‌‌اند و ريشه در واقعيت دارند. در مورد رفع حجابِ ظهور امام زمان عجل الله تعالی هم بايد حجاب‌ها را پيدا كرد. اگر به لطف الهي برسيم به اين كه حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی به عنوان انسان کامل، يک حقيقت وجودي در مقام واسطه‌ي فيض‌اند، به اين فکر فرو مي‌رويم که بايد حجاب‌هايي در بين ما و آن حقيقت باشد که مانع ظهور نور آن حقيقت بر افراد و جامعه مي‌شوند و ابتدا بايد آن حجاب‌ها شناخته شوند تا در رفع آن‌ها موفق شويم.
در مثال فوق ملاحظه فرموديد چگونه توجه به «رحمةٌ لِلْعالَمين»بودنِ خداوند، حجاب‌ حسد را فرو ريخت، در مورد حجاب‌هاي بين جامعه‌ي مسلمين و ظهور حضرت نيز بايد وَهمياتي که فرهنگ مدرنيته ايجاد کرده، درست شناخته شود و به دروغ بودن آن‌ها پي ببريم و حقيقت را در جاي ديگري دنبال نمائيم. از سخنان حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» به خوبي برمي‌آيد كه حجاب اصلي عدم ظهور را بايد در ظلمات فرهنگ غرب جستجو کرد. متأسفانه بعضي از افرادي كه در كنار امام‌«رضوان‌الله‌عليه» وارد صحنه‌ي انقلاب اسلامي شدند پيام اصلي امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» را نگرفتند و نتوانستند از غرب بگذرند و عملاً خودشان حجاب حقيقت انقلاب اسلامي شدند و هنوز هم مانع آن مي‌شوند تا انقلاب اسلامي مسير خود را درست طي كند. در حالي که انقلاب اسلامي با داشتن دو شاخصه‌ي مهم، عامل فرو ريختن حجاب ظهور است، يکي اين‌که مي‌فرماينـد:
«شكستن فرهنگ شرق و غرب بي‌شهادت نيست»
و از اين طريق فرهنگ شرق و غرب را حجاب ظهور حقيقت مي‌دانند که بايد فرو ريزد، ديگر اين که مي‌فرمايند:
«مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه‌ي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است كه خداوند بر همه‌ي مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
و از اين طريق جهت‌گيري ما را در راستاي عبور از غرب به سوی حاکمیت حضرت مهدي عجل الله تعالی متذکر مي‌شوند. آن‌هايي که فكر مي‌كنند انقلاب اسلامي آمده است تا زندگيِ به شکل غربي را به ملت ايران برگرداند عملاً حجاب ظهورِ نور آن حضرت را غليظ‌تر مي‌کنند. حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» آنقدر موضوعِ عبور از ظلمات غرب را مهم مي‌دانند که مي‌فرمايند:
«مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب‌ محمدي‌ صلی الله علیه و آله والسلم در سراسر جهان به چوبه‌هاي دار مي‌روند، مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب‌الله به اسارت گرفته مي‌شوند؟ بگذار دنياي پست ماديت با ما چنين كند ولي ما به وظيفه‌ي اسلامي خود عمل كنيم».
ملاحظه مي‌كنيد كه تا کجا براي اين که يك ملت را به فرج برسانند حاضرند هزينه‌ بپردازند، آيا برکتي بالاتر از اين هست که يک ملت مي‌تواند براي ظهور حقيقت تا اين حدّ پاک‌بازي کند؟ عده‌اي ساده‌انديش آنقدر با غرب كنار مي‌آيند كه حاضرند در مقابلش به سجده بيفتند به اميد آن‌که با رجوع به غرب مشكلاتشان حل شود و عده‌اي هم حاضرند سر خود را به چوبه‌ي دار بسپارند ولي در مقابل ظلمات دوران کوتاه نيايند. در کدام تجربه‌ي تاريخي به ياد داريد که مشكلات مردم با رجوع به غرب حل شده باشد؟ امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» چون غرب را خوب مي‌شناختند و هزينه‌‌هاي مقابله با آن را پذيرفته بودند و به نور الهي، تمام اميد خود را از آن فرهنگ بريدند، خداوند راه تحقق انقلاب اسلامي را بر قلبشان متجلي کرد و فرج ملت را نماياند تا عصر فرج نزديك شود.
سؤال: زمينه‌ي ظهور تامّ را چگونه فراهم كنيم؟
جواب: اولاً: بايد تلاش کنيم در ظلمات آخرالزمان ارتباط‌مان با عالم ملكوت‌ قطع نشود و اين در حال حاضربا پايداري بر خط امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» محقق مي‌شود. ثانياً: هرگز تقابل با فرهنگي که حجابِ نور ظهور است فراموش نگردد و همواره به فکر تصرف جهان توسط حضرت مهدي عجل الله تعالی باشيم زيرا صاحب اين جهان حضرت ولي‌الله عجل الله تعالی مي‌باشند، هيچ‌كسِ ديگر صاحب جهان نيست در نتيجه بايد روشن شود چرا بايد جهان را به نفع دين تصرف كرد و نه به نفع شخص يا گروه خاص. تمرکز بر روي اين دو موضوع موجب مي‌شود ظهور حضرت عجل الله تعالی و حاکميت ايشان را امري منطقي و بلکه ضروري بدانيم.
سؤال: چگونه نياز به ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالی را تا مغز استخوان‌ جامعه بكشانيم در حالي‌که احساس مي‌شود اکثراً نمي‌دانند چقدر به وجود مبارك حضرت نياز دارند؟
جواب: همين‌طور که مي‌فرمائيد واقعاً آن‌طور که شايسته است روشن نشده که خداوند براي اداره‌ي جهان انسان‌هاي معصومي را پرورانده تا همه‌ي استعدادهاي عالم و آدم در اوج شکوفائي خود قرار گيرند و لذا نه مي‌دانند از چه شرايطي محروم‌اند و نه مي‌دانند به چه ظلماتي گرفتار مي‌باشند. اين هم از آفات ظلمات آخرالزمان است که مردم در عين گرفتاري در انواع مصيبت‌ها، نمي‌دانند بايد به کجا نظر بيندازند تا تلاش‌هاي آن‌ها در مسير اصلاح امور باشد. آن‌كه مي‌فهمد عدم حضور امام زمان عجل الله تعالی در عالَم چه ضايعه‌ي بزرگي است، در دعاي ندبه ناله سر مي‌دهــد كـه: «فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَ اِيّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النّادبون، وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ الدُّمُوع، وَلْيَصْرُخِ الصّارِخُون، وَ يَضِجَّ الضّاجُّون، وَ يَعِجُّ الْعاجُّون» در نداشتن ظهور امام در حاكميت جامعه، جا دارد كه گريه‌كنندگان به جدّ اشك بريزند و ناله كنندگان بنالند و ضجّه بزنند. و آن‌كه مي‌فهمد وجود مقدس حضرت چه بركاتي دارد، ناله سر مي‌دهد: «اَيْنَ بابُ اللهِ الَّذي مِنْهُ يُؤْتي، اَيْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذي اِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْاَوْلِياء» كجاست آن دريچه‌ي الهي كه از طريق آن مي‌توان به خدا رسيد، كجاست آن جمال و وجهِ الهي كه اولياء خدا به سوي او نظر دارند.
سؤال: چگونه بعد از چشيدن نياز ظهور حضرت زمينه‌ي فرهنگي ظهور را فراهم كنيم؟
چه حجاب‌هايي بايد زدوده شود است؟
جواب: بزرگ‌ترين حجاب، حجاب مفاهيم و اعتباريات و مشهورات است که اين‌ها به جاي «وجود» و «حقيقت» مي‌نشينند و طوري به بشر القاء مي‌شود که گمان مي‌کند حقيقتي در عالم نيست و رجوع به وجود را نمي‌فهمد و گرفتار نوميناليسم مي‌شود و به باطن اسامي نظر ندارد. تا رجوع به «وجود» و حیات حضوري شروع نشود هنوز غلبه با ظلمات آخرالزمان است و مدارس ما براي دجّال سرباز تربيت مي‌کنند و نسبت به حقيقت انقلاب اسلامي بيگانه‌اند به طوري‌که بايد در داخل کشور اسلامي با انرژي زياد از اسلام و انقلاب محافظت کنيم، ولي اگر ساحت علم حضوري بر ساحت علم حصولي غلبه يافت چشم‌ها به قلبي دوخته مي‌شود که با قرآن متحد است و عملاً انسان‌ها امام خود را پيدا کرده‌اند و شوق اُنس با او همه را بي‌قرار مي‌کند و به‌خوبي مي‌فهمند فرهنگ غرب حجاب حقيقت است.
نمونه‌ي اصالت‌دادن به فرهنگ غربي را در بين مذهبي‌ها در بنيان‌گذاران و طرفداران انجمن حجّتيه و يا نهضت آزادي مي‌توانيد ملاحظه نماييد و ديديد که بر خلاف ادعاهايشان، فرج را در هر چه بيشتر غربي‌شدن جستجو مي‌کنند و نه برگشتِ به «حق» که همان وجود مطلق است. راستي چرا پيروان نهضت آزادي اين‌قدر كه به فرهنگ آمريكائي متمايلند يك هزارمش هم به فرهنگي که امام خميني«رضوان‌الله‌عليه» و انقلاب اسلامي متذکر آن است تمايل ندارند؟ راز آن را در نوع رجوعي که آن‌ها به عالم دارند و اصالت‌دادن به علم حصولي بدون توجه به ساحت حضور- که اين عين غرب‌زدگي است- بايد جستجو کرد.
مذهب از طريق اين آقايان طوري مطرح مي‌شود كه مؤيّد فرهنگ غرب خواهد بود و اگر امام زمان‌ عجل الله تعالی هم تشريف بياورند بايد همين برنامه‌ها را اجرا كنند كه آمريكا طلايه‌دار آن است و گرنه به حضرت حجت‌ عجل الله تعالی اَنگ تروريسم‌بودن خواهند زد، چون فرهنگ موجود جهان را قبول ندارند. اين است حجاب اصلي ظهور که بايد زدوده شود و وقتي اين حجاب شناخته شد فرج حقيقي شروع مي‌شود و تفاوت جوهري انقلاب اسلامي که با روح حضرت خميني«رضوان‌الله‌عليه» زنده است با فرهنگ غربي و مذهبي‌هايي مثل نهضت آزادي در رجوع و عدم رجوع آن‌ها به «وجود» است. چيزي که در فرهنگ غربي در حجاب رفته و رخ نمي‌نماياند و فقط با رفع حجابِ غربي و ظهور «وجود» است که نور بقيةالله عجل الله تعالی طلوع مي‌کند.16
اتحاد وَلايـت با وِلايـت
آنچه ما به دنبال آن هستيم اتحاد و يگانگي بين وِِلايت و وَلايت است و اين ممکن نيست مگر با حاکميت امام معصوم. زيرا اولاً: بهترين شرايط براي زندگي صحيح و همراه با معنويت در صورتي محقق مي‌شود که حكم خدا در تمام مناسبات جامعه حاكم باشد. ثانياً: كسي بر جامعه حاكم باشد كه تجلي تامّ و تمام نور الهي است. حكومت مطلوب با اين دو خصوصيت، شرايط مناسب را براي زندگي و شکوفايي به‌وجود مي‌آورد. «وَلايت» و محبوبيت انسانِ معصوم موجب مي‌شود تا دل‌ها مجذوب او باشند و انسان‌ها مشتاق رعايت دستور او گردند و به اين معني همه‌ي انسان‌ها «وِلايت» و سرپرستي او را بپذيرند، به‌شدت مايلند او فرمان دهد و آن‌ها عمل کنند زيرا وجود مقدس امام نماياننده‌ي جمال حق است و دل‌ها با باطن خود طالب يگانگي با او مي‌باشند و از آن جهت که حرف حق را مي‌زند همه با جان و دل سخن او را پذيرا مي‌باشند.
خداوند با طرح غدير نشان داد چنين نظامي را جهت اداره‌ي جامعه براي بشريت برنامه‌ريزي کرده و فرهنگي مي‌تواند بشر را نجات بدهد كه در آن فرهنگ، وِلايت و وَلايت متحد باشد. در زمان غيبت هم براساس همان فرهنگ، وِلايت حق توسط فقيهي اِعمال مي‌شود که دارای سجایای اخلاقی خاص باشد. به تعبير امام عسکري علیه السلام «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُم‏»؛17 هركس از فقيهان كه نَفْس خود را پاس دارد و دين خود را حفظ كند و به مخالفت با هواهاى خويش برخيزد و فرمان خداى را اطاعت كند، بر عموم مردم است كه از او تقليد كنند. و البته بعضى از فقيهان شيعه چنين خصوصياتي دارند و نه همه‌ي آنان‏. يعني در عين اين‌كه فقيهي که بايد امور مسلمين را در دست گيرد معصوم نيست ولي طوري است که مي‌توان به او دل بست و فرهنگ آخرالزماني كه مي‌تواند حجاب ظلماني آخرالزماني را از بين ببرد، يعني ولايت فقيه، از اين سنخ است.
اگر فرهنگ اتحاد وِلايت و وَلايت که با تحقق ولايت فقيه طلوع کرده با تمام وجود محافظت نشود ظلمات آخرالزمان با تمام غلظت حاکم خواهد شد و ديگر فرق نمي‌کند ظاهر اسلامي در ميان باشد يا نباشد زيرا در زمان غيبت نيز بايد رجوعِ به حق سراسر مناسبات بشر را پر کند تا شرايط حاضر مرحله‌‌گذاري باشد براي حاکميت امام معصوم و اتحاد تشريع با تکوين.
ستيز با دجّال آخرالزمان
ستيز با دجّالِ آخرالزمان در صورتي ممکن است که بفهميم دجّال چگونه شخصيتي است، آيا يک نوع بي‌فکري در عين قيافه‌ي علم و انديشه‌داشتن نيست؟ اگر ظاهرش هم حکايت از کودني‌اش بکند که نمي‌تواند فريب‌کاري کند؟ دجّال با توجه به شرايطي که ما داريم هرگز نمي‌آيد با اسلام و ولايت فقيه به طور مستقيم مقابله کند بلکه با طرح حاکميت دو گانه و جدايي «وَلايت» از «وِلايت»، ولايت را به مسئولان اجرايي مي‌سپارد و سعي مي‌کند جامعه را از طريق نهادهايي اداره کند که بالأخره در دل فرهنگ غربي روئيده‌اند و وليّ فقيه را هم به امور تشريفاتي مي‌گمارد، به اين بهانه که وليّ فقيه نبايد در امور اجرايي دخالت کند و عملاً طرحي براي کشور ايران مي‌ريزد که از کشور ژاپن الگوگيري شده که يک پادشاه دارد با مسئوليت‌هاي تشريفاتي و آمريکا هر طور خواست بر دولت‌مردان آن کشور إعمال نفوذ مي‌کند. در حالي‌که فرهنگ انتظار درست برعکس آن را طلب مي‌کند و درصدد است با اتحاد وِلايت و وَلايت براي فقيه و عبور از فرهنگ غربي، حجاب ظهور حاکميت امام معصوم را بشکافد و تاريخ جديدي را شروع کند نه اين‌که ايران به اسم انقلاب اسلامي در ذيل فرهنگ غربي قرار گيرد.
بدون ظهور حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی بشر قادر نخواهد بود که نه در ظاهر و نه در باطن و نه در اول و نه در آخرِ عالَم تصرف كند، تنها در انتظار چنين شرايطي است كه در زمان غيبت نيز مي‌توان عملي انجام داد و ولايت فقيه را مقدمه براي تحقق آن آرمان به حساب آورد. رهايي بشر از دست خود با ظهور حضرت و با طلب و تمناي همگاني نسبت به آن ظهور به انجام مي‌رسد در آن صورت است که همه‌چيز به اصل خود برمي‌گردد، اين طور نيست که تصور شود بدون حضور حضرت مي‌توان به نتايج اصلي رسيد، با توجه به اين امر بايد آرزوي همه‌ي انسان‌ها‌ ظهور وجود مقدس حضرت باشد، چيزي که در حضرت روح الله«رضوان‌الله‌عليه» ملاحظه کرديد. حضرت امام خميني‌«رضوان‌الله‌عليه» با آن‌همه همّت و اراده زمينه را آماده كردند تا کسي ظهور کند كه صاحب هستي است و مي‌تواند در هستي تصرف بكند.
تا وقتي پرده‌ي ظهور غليظ است ما به ساحت حضور که زمينه‌ي ظهور حجت خدا وارد نمي‌شويم. فرج با رجوع به حقيقت شروع مي‌شود و اين با درگيرشدن با حجاب ظهور وارد مرحله‌ي‌ اصلي خود مي‌گردد و با فرهنگ‌سازي و رجوع به فرهنگ حضوري و «وجودي» اهل البيت علیه السلام طلوع مي‌کند.
تا چنين فكري مطرح است كه در كنار جهانِ كفر امكان زندگي ديني هست، حجاب‌ها غليظ و غليظ‌تر مي‌شوند و سرگشتگي‌ها فراوان‌تر مي‌گردد. به اميد آن‌كه راه ارتباط با ملكوت عالم هرچه بيشتر گشوده شود تا انتظار معني خود را بيش از پيش پيدا کند.18 در آخر، استغاثه‌ي حضرت صادق علیه السلام را در طلب رؤيت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی خدمت عزيزان عرضه مي‌کنم تا معلوم شود آن کسي که معني ظهور حضرت را مي‌فهمد چه اندازه مشتاق ظهور خواهد بود.
امام‌صادق علیه السلام عرضه‌ مي‌دارند: «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ ابْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي سَيِّدِي غَيْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِي بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ يُفْنِي الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَيْنِي وَ أَنِينٍ يَفْتُرُ مِنْ صَدْرِي عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَايَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَايَا إِلَّا مُثِّلَ بِعَيْنِي عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِي أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِك‏»19
اى آقاى من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و راحتي را بر من تنگ ساخته و آسايش قلبم را از من سلب نموده است. اى آقاى من! غيبت تو اندوه مرا به سختي‌هاي پايدار پيوند داد و فقدان يك سختى بعد از سختي ديگر شمارش آن‌ها را ناممکن کرده، من ديگر اشكى را كه از ديدگانم بر گريبانم روان است و ناله‏اى را كه از مصائب و بلاياى گذشته از سينه‏ام سر مى‏كشد احساس نمى‏كنم، جز آنچه را كه در برابر ديدگانم مجسّم است و از همه‌ي گرفتاري‌ها بزرگ‌تر و جانگدازتر و سخت‏تر و ناآشناتر است، ناملايماتى كه با غضب تو در آميخته و مصائبى كه با خشم تو عجين شده است.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
جلسه‌ي سوم، بصيرت و انتظار فرج
بسم الله الرحمن الرحيم
السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ
السَّلاَمُ عَلَى مُعِزِّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلِّ الْأَعْدَاءِ
السَّلاَمُ عَلَى وَارِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتِمِ الْأَوْصِيَاءِ
السَّلاَمُ عَلَى الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ
السَّلاَمُ عَلَى السَّيْفِ الشَّاهِرِ وَ الْقَمَرِ الزَّاهِرِ وَ النُّورِ الْبَاهِرِ
السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ
السَّلاَمُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام1
سلام ما بر زنده كننده‌ي اهل ايمان و هلاك كننده‌ي كافران. سلام بر مهدى امت‌ها و جامع تمام كلمات وحىِ الهى. سلام بر عزّت‌بخش دوستان خدا و ذليل‌كننده‌ي دشمنان خدا. سلام بر وارث انبياء الهى و بر خاتم اوصياء پيغمبران. سلام بر قائم منتظَرِ خلق و عدل مشهور. سلام بر شمشير كشيده و بر ماه تابان و نور درخشان. سلام بر آفتاب شام ظلمانى و ماه تمام. سلام بر بهار روزگاران و شادى بخش ايام.
همه مي‌دانيم امام زمان عجل الله تعالی حجت خداوند در عالم‌اند تا انسان‌ها انسانى را از جنس خود که نمونه‌ي کاملِ صعود انساني است ببينند و از قرب الهي باز نمانند و وسعت خود را بشناسند که چگونه مي‌شود انسان در درياى بيكران لطف الهي تا اوج مقام قربِ ولايت صعود کند و خاتم ولايت گردد، ‌هم‌چنان‌كه پيامبر خدا صلی الله علیه و آله والسلم خاتم نبوت شدند.
اين مسئله را نبايد ساده گرفت كه چگونه يک انسان- نه يك مَلك- تکويناً در مقام ختم ولايت قرار مي‌گيرد و چگونه او به عنوان حجت الهي نماياننده‌ي مسير انسان‌ها مي‌شود. امام نشانه‌ي کامل دين‌داري است‌ كه خداوند به عنوان حجّت به ما نشان مى‏دهد تا هرکس اميدوار باشد مي‌تواند از دريافت شعور خدادادى و علم‌ لدنّي بهره‌مند گردد. امام کمک مي‌کنند تا ساير انسان‌ها بدانند اين راه بسته نيست، بايد قلب را طالب اين نحوه از علوم نمود و جهت جان را براى طلب اين نوع شعور به‌طرف حقّ انداخت و در ذيل نور امام به ‌مقصد رسيد.
امام زمان عجل الله تعالی حجّت خداست تا ساير انسان‌ها ملاحظه کنند چگونه يك انسان ظرفيت آن ‌را دارد که با خدا آن‌چنان ارتباطى داشته باشد كه نه تنها خودش خلوت‌نشين اُنس با خدا باشد، بلكه بقيّه را نيز با نظر مباركش، در آن اُنس و خلوت‌‌ِ متعالى وارد نمايد.
نشاط حقيقي هرکس به اُنس با خدا است و استراحت حقيقى روح در چنين اُنسي نهفته است و حجت خدا راهي است تا انسان بداند براى اُنس با خدا تا كجا وسعت دارد و چگونه مي‌توان با تأسي‌ به راه و رسم امام به آن اُنس رسيد. زيرا امام در مقام عبوديت محض و اُنس محض قرار دارند و صورت فعليتِ کامل بندگي خدا مي‌باشند و به‌همين جهت مي‌فهميم تأسي به راه و رسم امام راه ورود به آن‌چنان اُنسى است که امام صاحب اصلي آن است. درس و بحث و کتاب مى‏تواند مُعِدّ باشد ولى راه اصلي جهت اُنس با خدا تأسي به راه و رسم امام است. خلوص و صفا و عبوديّت، قلب را براى حاکميت فرمان خدا آماده مي‌کند ولي نمونه‌ي خلوص ورزيدن و بندگي‌کردن را حجّت خدا نمايان مي‌کند و به‌همين جهت خداوند به رسول خود در سفر معراجي حجت‌هاي خود را معرّفي مي‌کند و مي‌فرمايد: «يَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِيَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَصْفِيَائِي وَ حُجَجِي بَعْدَكَ عَلَى بَرِيَّتِي‏»2 اي محمّد اين دوازده نور، اولياء و اوصياء و اصفياء و حجّت من بعد از تو بر خلقم هستند.
امام زمان عجل الله تعالی جنبه‌ي متعالي هر انسان
جان ولىُّ اللّه‌الأعظم عجل الله تعالی همانند آتش گل‌انداخته، ‏سراسر وجودشان را از نور حقّ گرم کرده و لذا اگر ذغال سردِ وجود ما به آن وجود مقدس نزديك شود، از انساني سرد و تاريك، انسانى گرم و اميدوار پديد مي‌آورند.
تمام ابعاد وجودي امام نماياننده و مُظهِر حقّ است و به‌همين جهت در زيارت آل‌ياسين عرضه مي‌داريد: «السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ‏. السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُد» سلام ما بر تو هنگامي كه مي‌ايستي و مي‌نشيني، سلام ما بر تو هنگامي که به‌نماز و قنوت مي‌پردازى. سلام ما بر تو هنگامى كه ركوع و سجود به‌جاى مي‌آورى. شما حتّي به نشستن امام سلام مى‏دهيد زيرا نشستن حضرت هم عين بندگي است. با توجّه به اين‌که هدف از خلقت ما بندگي خدا است‌ پس مقصد اعلاى ما آن چيزى است كه امام در شخصيت خود به نمايش آورده‌اند. تمام نااميدى‌ها و احساس بي‌معنا بودن‌هايي‌كه در ما هست به‌جهت نزديکي به نقص هايي است که در امامِ ما نيست ولي در ما هست. وقتي معلوم شد مقصد جان انسان، امام است، معلوم مي‌شود گرماى وجود انسان و اميد او وقتى رخ مي‌نماياند و طلوع مي‌کند كه به امام نزديك شود وگرنه سرد و مأيوس خواهد ماند.
بايد به‌خوبي روشن شود براي نجات از سردي و يأس، يك‌راه بيشتر نيست و آن نزديك‌شدن به امام است، تا همه‌ي خلأهايي كه نسبت به بندگي خدا داريم و ريشه‌ي يأس و ظلمات ما هستند، آرام‏آرام مرتفع شوند و ما از ناخودِ خود به خودِ اصيل خود برگرديم و ديگر خودمان براى خودمان مسئله نباشيم. چقدر نزديکي به خودِ اصيل که با بندگي خدا حاصل مي‌شود گرم و با طراوات است و چقدر امام در اين رابطه براى جان ما حقيقى و آشناست، او غايتِ رغبت ما است، او همان خودِ پُر رونقِ به ثمر رسيده‌ي جان ما است، اصلاً او خودِ خود ماست. مگر نه اين‌‌که حقيقت ما بندگي خدا است، و مگر نه اين‌که امام انساني است که در مقامِ عين بندگي است؟ پس او همه‌ي حقيقت ما است، حال بگو مگر مى‏شود كسى با خودش يعني با امامش غريبه باشد، و امام زمانش را نشناسد، مگر ما سنگ هستيم، مگر ما يخ سرد مي‌باشيم، مگر ما دل نداريم كه به دلدار خود كه اصلِ رونق‌گرفته‌ي خود ما است، نظر نداشته باشيم؟
وجود مبارک ولىُّ‌اللّه‌الأعظم عجل الله تعالی در عالم به‌عنوان خاتم ولايت، پيامى است تا بشر بداند با عالم غيب چگونه بايد مأنوس باشد و چگونه در آن آرامشِ پايدارِ ارتباط با خدا مي‌توان در نشاط بندگي به‌سر برد و در غربت زمين سرگردان نماند.
همه‌ي ‌آن‌چه براي غلبه‌ي جنبه‌ي الهي بر جنبه‌ي‌ زميني نياز هست در مقام امام و راه و رسم او هست و ما بايد با نزديكى به او بفهميم چگونه در غيب و با غيب مى‏توان زندگى كرد تا در سردى و غربت زمين، سياه و افسرده نشويم. حيات و يگانگي شخصيت و با خود بودن، همه و همه مقام غيبِ وجود انسان است و امام صورت فعليت‌يافته‌ي چنين احوالاتى است و لذا با نزديکي به امام در آرامشِ پايدارِ ارتباط با خدا، خود را مى‏يابى، و در ذيل نور امامي که در چنين حالي مستقر است احساس مي‌کني تنها و غريبه نيستي، با امامي هستي که روح پيشرو توست، همان تويىِ توست كه جلو رفته. به‌همين جهت کافي است ما بتوانيم نظرها را از الگوهاي دروغين برگردانيم و با معرفت به مقام امام به او نظر کنيم، همين‌كه واقعاً به او نظر كنيد او در نظر شما حاضر است. حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به رميله فرمودند: «يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَه‏»34 اي رميله! هيچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و ما با اوييم‏.
خاتم ولايت
خاتم ولايت همه‌ي آن‌چه را كه بشر براى ولي‌الله‌شدن نياز دارد در وجود خود متجلّى ساخته و همه‌ي ابعاد باطنى انسان را از بيگانگى به يگانگى مي‌کشاند.
همان‌طور كه نتيجه‌ي کارِ تمام انبياء به‌صورت کامل در مقام خاتم نبوّت جلوه كرده‏ و همه‌ي آن‌چه بشر در رابطه با نبوّت نياز دارد در خاتم نبوّت موجود است، تمام آن‌چه انسان براى ولىُّ‌اللّه شدن نياز دارد در وجود مبارك خاتم ولايت متجلّى است. اگر انسان با حقيقتِ خود ارتباط نداشته باشد با جنبه‌هايي مرتبط مي‌شود که با او بيگانه‌اند و لذا خوشى‏هايش خوشى‌هايي است که دشمن او محسوب مي‌شوند. انسانى كه به ولىُّ‌اللّه نزديك نشده و با نظر به آن حضرت راه نظر به حقيقتِ جان خود را هموار نکرده ناخودآگاه در بيگانگى با خود به‌سر مى‏برد و از اصلِ اصيلِ خود دور مي‌افتد، چون اصالت‏هاى هر انسانى در وجود مبارك امام زمان عجل الله تعالی مجتمع شده، همان چيزهايى كه انسان‌ها با آن‌ چيزها انسان‌اند و بدون ‌آن‌ها انسان نيستند.
به تعبير اميرالمؤمنين علیه السلام شبيه مردان هستند ولي مردانگي در شخصيتشان نيست. هرچه مى‏خواهند باشند، انسانيت در آن‌ها گمشده و در نتيجه از خود گمشده‌اند، زيرا نفهميدند گمشده‌ي هر انسانى حجت الهي است و نظر به امام، به‌معني پيداكردن خود است. کربلا نشان داد وقتي زندگي مردم از درک حقيقت امام جدا شد هيچ‌يک از گرايش‌هاي آن‌ها حتي نماز خواندن و قرآن خواندن آن‌ها فايده‌اي براي آن‌ها به‌بار نمي‌آورد تا آن‌جا که امکان ارتکاب بدترين جنايات براي آن‌ها سهل مي‌شود، يا بايد بگوييم اسلاميت آن‌ها چنين اقتضايي را داشت که مسلمانان با امام خود آن كار را انجام دادند و يا بايد بپذيريم اسلامِ منهاي امام، هيچ نتيجه‌اي ندارد و بدون ولايت امام معصوم انسان به هر باطلي تن مي‌دهد.
خداوند طوري دنيا را ساخت تا مسلمانان در چشمه‌ي ولايتِ ائمه‌ي هدي علیه السلام به مقام ولىّ‏الهى برسند و از اوليا‌ءالله شوند، ولي آن‌طور که شايسته بود به امامان نظر نکردند و اهدافى كه خداوند براى مسلمانان در نظر گرفته بود براى آن‌ها بي‌وَجه شد. انسانِ بي امام به ‌چيز ديگري دل مي‌بندد که نياز اصلي او نيست و نمي‌فهمد آن‌چه نزد ائمه علیه السلام است همه‌ي آن چيزي است که نياز دارد. راستى وقتى بشريّت از ائمه‌ي خدا علیه السلام روى گرداند جز اين مي‌‏ماند كه بايد مدتى در کوره‌ي تاريخ، عذابِ دورى از ولايت اولياء معصوم را تجربه كند؟ به تعبير مقام معظم رهبري«حفظه‌الله»:
«همين محدوديت‏هايى كه امروز به شكل پنهان اراده‏ى انسان‏ها را به زنجير مى‏كشند، اين‌ها يك‌روز به‌صورت آشكار بوده است. اين تور احاطه‏كننده‏ى بر اراده، حركت و حيات انسان، امروز ريزتر بافته شده، از خيوط و نخ‏هاى باريك‌ترى استفاده شده و با مهارت بيشترى به آب انداخته مى‏شود. آن روز اين مهارت‏ها نبود؛ اما آشكارتر و قلدرمآبانه‏تر بود. پس نيازهاى بشر تفاوتى نكرده است.»
اگر آن دست به دست شدن امانت نبوى و گسترش كمّى و كيفى متناسب و درست، انجام مى‏گرفت، امروز بشر اين نيازها را گذرانده بود (نيازهاى فراوان ديگرى ممكن بود براى بشر پيش بيايد كه امروز ما آن نيازها را حتىّ نمى‏شناسيم) آن نيازها ممكن بود باشد؛ امّا ديگر اين‏قدر ابتدايى نبود. امروز ما و جامعه‏ى بشرى، هم‌چنان در دوران نيازهاى ابتدايى بشرى قرار داريم. در دنيا گرسنگى هست، تبعيض هست - كم هم نيست؛ بلكه گسترده است، به يك‌ جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه‌جا هست- زورگويى هست، ولايت نابحق انسان‏ها بر انسان‏ها هست؛ همان چيزهايى كه چهار هزار سال پيش، دو هزار سال پيش به شكل‏هاى ديگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همين چيزهاست و فقط رنگ‏ها عوض شده است. «غدير» شروع آن روندى بود كه مى‏توانست بشر را از اين مرحله خارج كند و به يك مرحله‏ى ديگرى وارد كند. آن وقت نيازهاى لطيف‏تر و برترى، و خواهش‏ها و عشق‏هاى به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكيل مى‏داد.»5
انسان خلق شده است تا به مقام قرب الهي برسد و ولىّ‏اللّه شود. تا در ابديت خود مسير «اِلَيهِ ‌راجِعُون» را به‌راحتي طي کند. در قرآن به انسان خطاب شده «اَلا اِنَّ اَوْلِياءَاللَّهِ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ»6 بدانيد اولياء الهي را نه خوفِ از آينده تهديد مي‌کند و نه غمِ براي گذشته. به اين معني که اگر شما از اولياء الهي بشويد خوف و حزني به‌سوى شما نمي‌آيد. سپس مي‌فرمايد: کساني به اين مقام مي‌رسند که «آمنوا و کانوا يتَّقُون» ايمان بياورند و اهل تقوي بوده باشند که مصداق کامل تقوي امامان معصوم‌اند. پس راه ولىّ‏اللّه شدنِ انسان ائمه‌ي معصومين علیه السلام هستند اما وقتى بشريّت مقام امامان را به‌عنوان مسير اُنس با خدا نشناخت و عملاً آن‌ها را از متن زندگي خود به حاشيه راند و به غيبت فرستاد، دوران غيبت شروع شد. چقدر سخت است كه امامِ انسان غايب باشد، و راه ولىّ‏اللّه‌شدن در حجاب رود. از وقتي که راه متصّل‌شدنِ انسان‌ها به آسمان در غيبت فرو رفت سرگرداني بشر شروع شد و با انواع محروميت‌ها روبه‌روگشت، بدون آن‌که منشأ آن‌ها را بشناسد.
در زمان غيبت اگر بشر بفهمد چه چيزي‌ را بايد بخواهد و با پشت كردن به اولياء الهى چه چيزي‌ را از دست مى‏دهد، به مقام انتظار و آمادگى خواهد رسيد. در مقام انتظار است كه نه از آن‌چه بايد بيابد چشم برمى‏دارد، و نه به آن‌چه هست و حاصل دورى از مقام ولايت است دل‌خوش مى‏كند.
مقام انتظار مقامى است كه انسان مى‏فهمد بدون ولايتِ اولياء چه اندازه از حقيقت دور است و چگونه از مسير اُنسِ با عالم غيب بيرون است و با ظهور ولايت حضرت بقية ‌الله عجل الله تعالی به چه درجاتي مى‏رسد، و اين حداقل تجربه‏اى است كه بشر بايد در دوره‌ي غيبت كسب كرده باشد تا برايش روشن شود به‌واقع جانِ جانش در پرده‌ي غيبت است و از اين تنگنا به تنگ آمده و آه و فريادش از اين غيبت به آسمان بلند است.
روحِ منتظر
با توجّه به امر فوق است که عرض مي‌کنم، روح منتظر روح بزرگى است با خصوصيّات خاصي که انسان منتظِر را در «افضل عبادات» وارد کرده. روح منتظر، روح انسان بصيرى است که از همه‌ي جهات به زمانه آگاه است، نه فريب زرق و برق وضع موجود را مي‏خورد و نه از مقصد اصلي‌اش غافل است، خوب مى‏فهمد كه ريشه‌ي انحراف‌ها کجا است و راه درمان آن چيست.
كسى كه معني ولايت انسان معصوم علیه السلام را مى‏شناسد در فهم و تحليل مشکلات داراي تحليلى قدسى است و به زوايايى از عالم آگاهي دارد که بقيه‌ي انسان‌ها به آن زوایا آگاهي ندارند و در نتيجه‌ي آن آگاهی از نقطه‏هاى ساكت و سطور نانوشته‌ي عالم خبر مى‏دهد. نه تنها خلأِ عدم حضور امام را به‌خوبي احساس مي‌کند و در آتش فراق مى‏سوزد بلکه به‌خوبي متوجّه است که ريشه‌ي مشكلات به‌جهت غيبت امام است و مواظب است علّت‌هاي فرعي توجّه به علّت اصلي را در حجاب نبرد.
روح انسانِ منتظر در عين آن‌که در آتش فراق مي‌سوزد، از آن جهت كه با ولىّ‏اللّه مطلق، دل‌دادگى‌ها دارد و خودِ گم گشته‌ي خود را در او مى‏يابد و در خلوت اُنس با اوست، داراي نشاط و اميد خاصّي است.
درست است روح انسانِ منتظر از طولاني‌شدن غيبت ناآرام است و هيچ‌چيز نمى‏تواند او را به‌ خود جذب كند، امّا به‌جهت شناخت و آشنايي با عالم بقية‌اللّهي در حياتي سراسر پرمعنا و همراه با شور و اميد به‌سر مي‌برد.7 اين‌ها همه نصيب كسى مى‏شود كه به واقع منتظراست، با همان بصيرت‏هايى كه شخصِ منتظر بايد داشته باشد. وقتى انسان جايگاه امام را در هستي شناخت دل‌دادگى‌اش شروع مى‏شود و عالَم انتظار، در او طلوع مي‌کند. در آن‌عالم فقط كافى است انسان به امام نظر بيندازد، به خوبی از نور خورشيدِ وجود او که در پشت ابر غيبت پنهان است نور بگيرد.
كسي‌كه معنى زندگى حقيقي را در حيات زمينى مى‏شناسد نمى‏تواند منتظر امام عصر عجل الله تعالی نباشد. آن‌كه منتظر نيست به سياهىِ روزگار راضى است و زندگى را گم خواهد کرد زيرا زندگى در پهنه‌ي زمين، در اُنسِ با حقّ به‌سربردن است و تحت ولايت حقّ آسودن و اين بدون حاكميت ولىّ‏اللّه‏الأعظم عجل الله تعالی ممكن نيست.
كسي‌كه معنى و جايگاه حيات دنيايى را نمي‌داند هر نوع زندگى كه به او پيشنهاد شود مى‏پذيرد. امّا كسي‌كه مي‌داند مقصود اصلي او در حيات زمينى چيست هر چيزى نمى‏تواند او را فريب دهد. انسانى كه مي‌داند زندگي زميني براي اثبات بندگى است به‌خوبي متوجّه است اثبات بندگى با ظهور تامّ بندگى يعنى حاکميت ولىّ‏الله امكان‌پذير است. چنين انسانى تلاش مى‏كند تا در صحنه‌ى ولايت امام معصوم وارد شود و اگر آن ولايت موجود نبود منتظر مي‌ماند، در غير اين صورت اثبات بندگى نكرده و معنى زندگىِ روى زمين را گم خواهد کرد.
وعده‏گاه اولياء
وعده‌گاه مؤمنينِ صاحب بصيرت، در سير باطني و جهان درون، قلب امام زمان عجل الله تعالی مي‌باشد و در جهان بيرون و سير آفاقي، نظردوختن به ظهور مبارك آن حضرت. مؤمنينِ صاحب بصيرت فقط به اين دو وعده دل‌خوشند و به اين دو وعده نظر دارند. تا از يک طرف در باطن خود بتوانند با جانِ جان عالم مأنوس باشند و از طرف ديگر اميدوارند تا هر لحظه در آفاقِ عالم، خورشيد وجود او طلوع نمايد و سراسر عالم الهي شود. آن زماني‌که امام زمان عجل الله تعالی در عالم ظهور‌کنند همه‌ي آرزوهاي متعالي بشر به فعليت مي‌رسد و لذا همه‌ي دل‌هاي آگاه به‌ حقيقت به آن زمان نظر دوخته‌اند.
در روايت از حضرت صادق علیه السلام داريم:
«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا يَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِيَ فِيهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه‏»
چون قائم قيام کند هيچ زميني نمي‌ماند مگر آن‌که صداي شهادت به يگانگي خدا و رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم از آن بلند است.8
مؤمنينِ با بصيرت نه‌تنها وعده‌گاه خود را در قلب امام قرار داده‌اند بلکه همواره خود را در قلب امام ارزيابى مى‏كنند و به اندازه‏اى كه هر کس در قلب امام ارزش دارد ارزشمند و قابل آن است که با او يگانه شود.
امام زمان عجل الله تعالی واقعي‏ترين مخلوق
اگر همه‌ي اصالت‏ها در مقام مبارك امام مستقر است پس وعده‌ي هرکس اگر در آن‌جا نباشد در هر جاى ديگرى باشد در جاي خود نيست. محل اصلى حضور ما در بيرون نیز آن زمانى است كه امام ظهور كنند.
در كنار حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی است كه در روز فتح و فرج، آسمانِ غيب گشوده مى‏شود، در آن‌حال انسان در ساحت غيبىِ خود بيشتر زندگى مى‏كند تا در ساحتِ جسمانى‌اش.
تا وقتي حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالی در زندگي‌ها ظاهر نشده‌اند عموماً انسان‌ها گرفتار جسمانيّت خود هستند و دغدغه‌ي آن‌ها امور ظاهري و ابتدايي است و گرفتار ولايت غاصبانه انسان‌ها بر انسان‌ها هستند. با ظهور حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالی غلبه با ساحات غيبى است و انسان‌ها بيشتر در غيبِ خود به‌سر مى‏برند، همان طور كه ائمه علیه السلام در امور فرديِ خود اين‌گونه بودند و آن قدرى كه با آسمان مرتبط بودند با زمين ارتباط نداشتند.9 بايد در انتظارِ آن وعده‌ي بزرگ به‌سر برد تا فرا رسد و حتماً فرا مى‏رسد.
اگر قلبتان اعتماد به تحقّق وعده‌ي بزرگ خداوند ندارد، قلب معکوسي است، بايد تغيير كند. قلبى كه وعده‌ي بزرگ الهى را در افق عالم، حىّ و حاضر نمى‏بيند قلب كميّت‌زده‌اي است که در حجاب غرب‌زدگي فرو رفته و تصور كرده است كه دورى و نزديكىِ وعده‌ي خدا را بايد با زمان فاني اندازه‌گيري کرد، در حالي‌که غايات بشر واقعى‏تر از آن‌اند که در زنجيره‌ي زمان محدود باشند. همين‌طور که وقتي متوجّه شديم غايت هر انساني امام اوست ديگر دوري و نزديکي امام را در غفلت خود از امام مي‌يابيم و نه در دوري و نزديکي زمان ظهور امام، زيرا او واقعى‏تر و اصيل‏تر از آن است که در انتهاي زمان به دنبالش بگرديم. وقتي امام زمان، امام همه‌ي زمان‌هاست، غايت عالم كه وقت ظهور حضرت است، امامِ همه‌ي زمان‌ها‌ خواهد بود و لذا واقعى‏تر و اصيل‏تر از همه‌ي زمان‌ها مي‌باشد و اگر از جهتي غايب است از جهات ديگر حاضر است.
در آن‌حال است که قلب شما قلب حقيقي است و مثل قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم ظهور را در افق عالم مي‌نگرد و مي‌گويد: «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ فِيهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»10 اگر از دنيا يک روز بيشتر نمانده باشد، خداوند آن‌قدر آن روز را طولاني مي‌کند تا مردي از فرزندان مرا برانگيزد كه هم‌نام من است، و زمين را پر از عدل و داد كند چنان‌چه پر از ظلم و ستم شده باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم چگونه مي‌نگرند که ظهور مهدي عجل الله تعالی را از ضروريات عالَم وجود مي‌دانند؟
انتظارِ آن وعده‌ي بزرگ طوري بايد باشد که بتواند امروزمان را از تسليم به سياهى و پوسيدگىِ دوران، آزاد كند وگرنه انتظارمان انتظار حقيقي نيست.
مگر مى‏توان متوجّه‌ي آن غايت اصيل بود و با تمام وجود چشم بر آن ندوخت؟ اين به‌ معني آن است که انسان به‌ اصيل‌ترين هدف نينديشد وگرفتار بي‌هويتي و بحران هويت شود. چنين انساني نمي‌داند چه باشد و چه نباشد، خيلي راحت اسبابِ دست اميال خود و ديگران مي‌شود، حتي خدمت و خيانت را تشخيص نمي‌دهد. به همين جهت انتظارِ حقيقي، اصيل‌ترين شخصيت را به انسان مي‌بخشد به‌طوري‌که اگر دنيا برگردد او بر نمي‌گردد.
حضرت سجاد علیه السلام در وصف منتظران امام دوازدهم عجل الله تعالی مي‌فرمايند: «تَمْتَدُّ الْغَيْبَةُ بِوَلِيِّ اللَّهِ الثَّانِي عَشَرَ مِنْ أَوْصِيَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله والسلم وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله والسلم بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ صلی الله علیه و آله والسلم انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج‏»11 آن غيبت به‌وسيله‌ي دوازدهمين از جانشينان رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم و امامان بعد از او ممتد مى‏شود.‌
آن‌هايي‌كه در زمان غيبت او قائل به امامت او و منتظر ظهور اويند، برترينِ مردم همه‌ي زمان‌هايند، چون خداوند به آن‌ها شعور و فهمي مي‌دهد كه غيبت او نزد آن‌ها همانند مشاهده‌ي اوست و خداوند اين‌ها را در آن زمان همانند مجاهدان در كنار رسول‌الله صلی الله علیه و آله والسلم قرار مي‌دهد، اين‌ها مخلصان حقيقي و شيعيان راستين ما و دعوت‌گران به‌سوي دين خدا در نهان و آشكار هستند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم به علي علیه السلام فرمودند: اي علي! بدان که شگفت‌انگيزترين مردم از جهت ايمان و عظيم‌ترين آن‌ها از روي يقين، مردمي هستند که در آخرالزّمان خواهند بود، پيامبر را نديده‌اند و از امام نيز محجوبند، اما به سياهي که بر سفيدي نوشته شده ايمان دارند.12
سقوط آخرالزّمانى
اوّلين شرطِ دل‌سپردن به امام، خودآگاهى از بي‌هويتي و سقوطى است كه در ظلمات آخرالزّمان براى انسان‌ها واقع مي‌شود. سقوط در باورهاى پوچ و باطل و سقوط در اعمالي سراسر فاسد و جهنّمى. وقتى انسان با آسمانِ معنويت قطع رابطه كرد و از نظر به ‌واسطه‌ي فيضِ بين زمين و آسمان محروم گشت به دوره‏اى كه به خودىِ خود دوره‌ي اعتقادات سياه و گرفتارى انسان به عقل معاش است وارد مي‌شود، در حالي‌که پارسايان در زمان غيبتِ امام به دوره‏اى ديگر مى‏انديشند و منوّر به نورِ روحيه‌ي انتظار هستند.
از خود بايد پرسيد که در دوره‌ي غيبتِ امام زمان عجل الله تعالی پارسايانِ واقعى به چه‌چيز مى‏انديشند که در افضل اعمال به‌سر مي‌برند؟ چه رازي در گوهر انتظار نهفته است که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم مي‌فرمايند: «افْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَج‏»13 بهترين عبادت‌ها انتظار فرج است.‏ با اين وصف كساني‌ كه در عالَمِ انتظار نيستند در كدام سياه‌چال فرو رفته‏اند؟ بايد متوجه بود عقيده‌ي انتظار به وعده‌ي بزرگ الهي، عقيده‌ي حقّى است مبتني بر حکمت الهي. کسي كه زمان خود را نمى‏شناسد نمى‏تواند به آخرالزّمان و ظهور وعده‌ي الهي فكر كند و عملاً خود را در جهنّم زمين رها مي‌کند و در فضايي دل‌سردکننده و يأس‌آور جان خود را به مرگ سياه تسليم مي‌نمايد. چون ماوراء مرگي سياه چيزي را نمى‏شناسد. اين است که گفته مي‌شود اوّلين شرط دل سپردن به امام، خودآگاهى از سقوطى است كه انسان‌ها در شرايط بي‌امامي در آن فرو مي‌روند.
بشر هرچه بيشتر متوجّه‌ي بى‏حاصلىِ ادعاى مدعيّان دروغينِ اصلاح زندگي زميني باشد، بهتر به روحيّه‌ي انتظار مشرَّف مى‏شود. عمده‌ي کار ما توجّه کامل است به اين‌همه بى‏حاصلىِ زندگي زميني هنگامي که از ولايت انسان کامل منقطع است. وقتي اين بى‏حاصلى شناخته شد و اميدها از سرابِ موجود بريده گشت توجّه به نقش حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی طلوع مي‌کند و جامعه وارد فرهنگ انتظار مي‌گردد.
زندگيِ صحيح در زمان غيبت از وقتي شروع مي‌شود که انسان‌ها از همه‌ي زوايا به اين مسئله رسيده باشند كه مکتب‌ها و انديشه‌هاي بريده از آسمان هيچ اصلاحى براى بشر انجام نداده‏اند و ظلمات دوران غيبت را غليظ‌تر کرده‌اند. توجّه به ناتواني بشرِ خودبنياد، شروع بسيار مبارکي است، در چنين شرايطي است که بانک بلندِ بشر بر سر مدعيان دروغينِ اصلاح امور، طلسم زمانه را مي‌شکند و برکات الهي سرازير مي‌شود. به تعبير مولوي:
در زمان بشکست ز آوازش طلسم* زَر همي ريزيد هر سو قِسْم قِسْم
بل زر مضربِ ضرب ايزدي* کو نگردد کاسد، آمد سرمدي
آن زري که دل از او گردد غني* غالب آيد بر قمر در روشني
زيرا بشر به زندگيِ همراه با حقيقت مطلق وارد شده است، آن نوع زندگي که در عمق قلب کشف مي‌شود و جهانِ بيرون نيز متذکّر و هماهنگ با آن خواهد بود. غفلت از ناتواني بشرِ خودبنياد جهت امور زندگي زميني، نافرماني از تعاليم الهي است، در حالي‌که هرگز زمين بي‌حجّت نيست، آن هم حجّت‌هاي الهي که هدف‌شان بازگرداندن زندگي زميني به پيشگاه خداوند است.
اين‌که بعضي گمان مي‌کنند اسلام مي‌تواند امورشان را اصلاح کند و در عين حال نظر به ظهور حجت خدا ندارند نشان دهنده‌ي آن است که از تاريخ غافل‌اند. از خود نمي‌پرسند در کدام برهه از تاريخ بوده که انسان‌هاي غير معصوم با انديشه‌ي بشري حکومت کردند و آب خوش از گلوي بشر پايين رفت؟ تا همگي متفق نشويم که تئوري‌هاي دکارت و روسو و مارکس و فرويد براي زندگي بشر هيچ کارآيي ندارند، طلسم نمي‌شکند و عقل‌ها پرورش نمي‌يابد و قلب‌ها صيقل نمي‌خورند تا در عالم انتظار وارد شوند و بفهمند با ظهور مهدي عجل الله تعالی است که عقل‌ها بالفعل مي‌شوند و نسيم هماهنگي انسان با خدا و جهان وزيدن آغاز مي‌کند.
ظهور خودآگاهى انتقادى به فرهنگ دنياي مدرن، زمزمه‌ي عبور از وضع موجود و نظر به وضع مطلوب را آغاز مي‌کند.
کليد سنّتِ انتظار، چشم بازکردن به ظلمات آخرالزّمان است. كسي‌كه چشم خود را به اين ظلمات بسته است با شيفتگىِ تمام به آن نظر مى‏كند و از سرمايه‌هاي تعالي‌بخش محروم مي‌شود.
مگر شرايطي كه مردم از امام خود بريده‏اند و به سياهى روزگار و حاكميّتِ غير امام در جهان بى‏نور، دل بسته‏اند، چيزى است بدون ‏انتقاد؟ شيعه‌ي بي‌انتقاد به وضع موجود شيعه نيست و به‌جهت محروميت از روح تشيع است که انسان‌ها شيفته‌ي تجدّد مي‌گردند و از افق‌هاى متعالى که با ظهور امام پيش مي‌آيد غافل مي‌شوند. لازمه‌ي شيعه‌بودن به‌سر بردن در تب و تاب وضع مطلوب است و نه شيفته شدن به تجدّد. در همين راستا حضرت امام‌خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» به يکي از شاگردان‌شان در رابطه با تجدّد توصيه مي‌کنند: «اَيهَا الأخ الروحاني وَالصِّديق ‌العَقْلاني وَ هذه‌ الأشباح ‌المکنوسه المَدعون لِلمتمدن وَالتجدّد و هم الحمر المستنفرة وَالشّياطين في صورة الانسان ‌السباع المفترسة و هم اضل من‌الحيوان و ارذل من ‌الشيطان و بينهم و لعمر الحقيقة و التمدن بون بعيد ان استشرقوا استغرب ‌التمدن و ان استغربوا استشرق»14 اي دوست عقلانيِ من و اي برادر روحاني، اين شخصيت‌هاي واژگون که ادعاي تمدّن و تجدّد مي‌کنند مثل الاغ‌هايي هستند پراکنده به اين‌طرف و آن‌طرف و مثل شياطيني به شکل انسان و حيوانات درّنده‌اند که از حيوان گمراه‌ترند و از شيطان پست‌ترند. بين حقيقت و غرب‌زدگان فاصله‌ي بسياري است. اگر اين‌ها جلوه کنند تمدن واقعي غروب مي‌کند و اگر اين‌ها غروب کنند تمدن واقعي جلوه مي‌کند.
نتايج روح غيب‌انديش
زندگىِ بدون ولايت الهى و بى‏توجّه به حاکميت اولياء خدا، هميشه با يأس و شکاکيت و از خودبيگانگى همراه خواهد بود، زيرا جايي براي انسان نمي‌ماند که با اعتمادِ کامل به ‌آن جایگاه تکيه کند و اين است که گفته مي‌شود روى آوردن به معنويّت و غيب‌انديشى در زير سايه‌ي ولايت انسانِ كامل تنها راه به شور آمدن انسانى است كه در هبوط زمين گرفتار است. اميدوارى به وعده‌ي بزرگ الهى در راستاي حاکميت ولي‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی، مانع مي‌شود تا چشمه‌ي معنويّت در انسان بخشکد و گرفتار روزمرّگي‌ها شود.
راز اين‌كه در شيعه روح غيب‌انديشى همواره با طراوت مانده، گوهر انتظار است. انتظاري که موجب مي‌شود تا انسان جهت قلب خود را از زمين به‌سوي آسمانِ معنويت بيندازد، آن‌هم نه معنويتي نازل شده بلكه توجّه به قلّه‌ي معنويت كه مقام ولايت مطلقه‌ي حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی است.
اين نکته به‌خوبي تجربه شده که اگر انسان در كثراتِ تو درتوىِ زمين گرفتار شد زندگى‏اش كلاف سردرگمي مى‏شود که هيچ راهي براي بيرون رفتن ندارد:
نى صفا مى‏ماندش نى لطف و فَرّ* نى به سوى آسمان راه سفر
چون راهِ رجوع به حضرت احدي را گم مي‌کند و در نتيجه خود را و گرايش فطري خود را گم خواهد کرد و از طريق سيره و سنّتِ انساني که نمايش کامل انسانيت است متذکّر خدا نمي‌شود چون با امام خود احساس يگانگي نمي‌کند تا منتظر او باشد، به‌ شدت از کيستي خود به‌دور مي‌افتد.
هر اندازه که انسان به ولايت ولىّ‏الله‌الأعظم عجل الله تعالی چشم بدوزد بهتر مي‌تواند با حقيقت عالم آشنا شود و از پهنه‌ي تنگِ عالم كثرات به صحنه‌ي بى‏نهايت عالم معنا سفر کند و به‌معني وحدت دست يابد. مقام حضورِ حقايق غيبى به‌صورت وحدت، واقعيتي است عجيب.
انساني که با گوهر وحداني انسانيت يعني انسان کامل آشنا شد همه‌ي عالم را در ارتباط و اتحاد با واسطه‌ي فيضِ هستي مي‌يابد، در آن‌صورت نه‌‌تنها خيره‌ي پديدارها و ظواهر نمي‌ماند بلکه همه‌ي عالم را تجليات اسماء الهي مي‌بيند و انسان کامل را مقام جامعيت آن اسماء مي‌شناسد.
وقتي پذيرفتيم اگر اشياء را در متن الوهيت نشناسيم آن‌ها را نشناخته‌ايم مي‌پذيريم اگر کسي امام خود را که مقام جامعيت اسماء الهي است، نشناسد هيچ‌چيز را نخواهد شناخت. ما هماني هستيم که مي‌دانيم و اگر کسي از امام زمانِ خود -که مقام جامعيت اسماء الهی است- چيزي نداند، در وهميات به‌سر مي‌برد و نه در واقعيات.
فرهنگ مهدويت و انتظار، به انديشه و انديشيدني ظريفي ربط دارد و اگر آن فرهنگ با تلاش مسلمانان احياء نشود تفکّر اصيل اسلامي از ميان مي‌رود. درست همان‌طورکه «توحيد» اصل نخست تفکّر صحيح است، انديشيدن به انسان کامل اصل اساسي تفکّر توحيدي است و ما نابودي تفکّر را در مدرنيته تجربه کرده‌ايم زيرا پدران آن تفکّر، انديشه‌ي توحيدي را ناديده انگاشتند و ريشه‌ي انسانيت را خشکاندند تا انسان‌ها به انسان کامل فکر نکنند.
اگر شيعيان در حكومت سياه بنى‏اميّه در طراوت زندگى معنوى باقي ماندند، چون چشم از حضرت على علیه السلام برنداشتند. و اگر امروز نيز شيعه بخواهد در حكومت سياه فرهنگ مدرنيته و تجدّد نابود نشود، بايد چشم از امام خود يعني حضرت مهدى عجل الله تعالی برندارد، وگرنه دشنه قتاله تجدّد، قلب او را از سينه به‌در مي‌آورد و ديگر او احساسي نسبت به معنويت ندارد و از اردوگاه منتظران مهدي عجل الله تعالی بيرون مي‌افتد.
هر ملّتى كه نتواند انسان کامل را که حي و حاضر در عالم موجود است، مدّنظر داشته باشد، نتوانسته به جنبه‌ي فعليّت خود و جامعه بنگرد و در نتيجه از حركت باز مى‏ايستد و گرفتار روزمرّگي در وضع موجود مي‌شود و در سياه‌چال بالقوّه‌ي خود خاموش مى‏گردد، بدون جذبه‏اى به‌سوي انسانِ فعليّت يافته.
آيا نبايد راز بي‌ثمري ملّت‌ها را در اين موضوع جستجو کرد که با غفلت از انسانِ بالفعل معني سلامت در انديشه و عمل را از دست داده‌اند؟ مصداق اين بيماري در هميشه‌ي تاريخ، يک چيز بوده و آن اصالت‌دادن به اميال انساني که از عالم قدس و معنا منقطع است و اين يعني باور به اين‌که بدون نظر به انساني که متّصل به عالم قدس و معنا است مي‌توان زندگي کرد. ضرورت ارتباط با انسان کاملي که حي و حاضر است بايد در جان هر‌کس کشف گردد تا گوهر انتظار طلوع کند و از اين طريق سنّت اسلامي به‌معني واقعي آن احياء ‌شود و آن‌چه پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم مورد غفلت قرار گرفت با نظر به مهدي عجل الله تعالی بازخواني گردد، در آن‌صورت کسي اراده نمي‌کند تجدّد را جايگزين اسلام کند.
انتظار و خودآگاهى
انسان های خودآگاهى كه در پرتو فرهنگ انتظار، از مدرنيسم و تجدّد روي برگردانده اند خوب مي‌فهمند با استيلاي فرهنگ مدرنيته چه چيزي را از دست داده اند و چگونه طوفانِ انسان براندازِ آن فرهنگ، خانه‌ي ايمان آن ها را از جا كنده و ويران كرده و در نتيجه روز به روز به عظمت وعده‌ي بزرگ خداوند بيشتر پي مي‌برند و با انتظار به تحقق آن وعده، تنهايى خود را حيات مى‏بخشند.
اگر ما فشارِ از خودبيگانگي و پوچ‌انگاريِ جهان امروز را بر پشت خود حس مى‏كرديم مي‌فهميديم چگونه فرهنگ مدرنيته خانه‌ي ايمان ما را ويران كرده و خلوت‌مان با خدا را از ما ربوده است. در آن‌صورت با تمام وجود متوجه ‌ضرورت ظهور حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی مي‌شديم و همه‌ي زندگي را جهت تحقّق آن وعده‌ي بزرگِ خداوند به‌کار مي‌گرفتيم.
تفکّر راستين يعني ديدن همه‌ي عالم در ارتباط با انسان کامل و اين دقيقاً معناي توحيد است. اگر انسان‌ها همه‌ي حرکات و افکار خود را تحت سايه‌ي انسان کامل معني نکنند در همه‌ي کارها به پوچي گرفتار مي‌شوند. کليد رجوع به توحيد، رجوع به انساني است که نمايش بالفعل توحيد خداوند است وگرنه با توحيد نارسائي روبه‌رو خواهيم بود که بدون داشتن اُسوه‌ي عملي، در حدّ تئوريِ ذهني متوقف است. براي آن‌که بفهميم عدم رجوع به انسان کامل چقدر انسان را بي‌معني مي‌کند و از توحيد واقعي باز مي‌دارد کافي است به‌معني زندگي در جهان‌شناسي مدرن توجه کنيم و اين‌که در آن جهان‌شناسي فعّاليت‌هاي بشر با چه انگيزه‌اي تعريف مي‌شود. بدبيني، اضطراب، شکاکيت و نااميدي و انبوهي از آثار هنريِ بي‌محتوا، بيانگر اين حقيقت است که ديگر هيچ چيزِ بزرگي در زندگي بشر مدرن وجود ندارد که شايسته‌ي توجّه‌کردن باشد، چون به رازآلودترين مخلوق يعني انسان کامل نظر نمي‌کند تا انسانيت را سراسر معنا و خداگونگي ببيند و نه حيواني مؤدب.
ما در مدرنيسم به‌جاي بقاءِ با حقّ، به تزلزلِ با زمين گرفتار آمديم و در نتيجه حكم عالم ماده که در ذات خود عين حركت است، بر جان ما سرايت كرد. جهت جان‌ را از خدايي‌كه عين بقاء و قرار است تغيير داديم و براى تسلّط بر زمينِ متزلزل، ابزارهايي مهيب ساختيم و همه‌ي زندگىِ ما ساختن ابزارهايى شد كه خود عين بى‏قرارى است و اين اوج سرگرداني است که فعلاً تقدير ما شده است.
انسان‌ها با گره زدنِ خود به‌ خدا مي‌توانند نقشي فعّال داشته باشند و اين‌کار با توجّه و محبت به انسان کامل انجام مي‌شود که آثار خدايي‌شدن انسان را به او مي‌نماياند. کساني‌که در جهاني زندگي مي‌کنند که حاکم آن انسان کامل است حتماً تعامل آن‌ها با جهان، انساني خواهد بود، در حالي‌که ساکنان جهان ماشيني با همه چيز مثل ماشين رفتار مي‌کنند و در نتيجه جهان را سرد و بي‌عاطفه مي‌يابند و خودشان هم مثل آن مي‌شوند. مگر ممکن است «وجود» در مرتبه‌اي از مراتبش از حيات و شعور بي‌بهره باشد؟ مگر ممکن است عالمِ وجود در مرتبه‌اي از مراتبش از مقام اوّلين مخلوق و کامل‌ترين وجود منقطع باشد و باز بتواند به حيات خود ادامه دهد؟
دوره‌ي تحقّق نفس مطمئنّه، كه عالَمِ توجّه مقرّبان به ساحت قدس است، دوره‌ي فعليّت‌يافتن وجوه قدسى آدمى و دوره‌ي ظهور ولايت حقّ و دوره‌ي كمال نهايى و به صحنه آمدن عشق و صلح و شيفتگى به‌ حقيقت است. چنين آرماني چيزى نيست كه بتوان از آن دست شست و به آن نظر نکرد و در انتظار آن نماند، بيرون از چنين تاريخي، به انتظار مرگِ خود هر روز در روزي سياه‌تر از روز قبل دست و پا مي‌زنيم.
آري، مگر مى‏شود انسان از وجه قدسى خود كه در مقام ظهور ولىّ‏اللّه‏ الاعظم به صحنه مى‏آيد، دل بكَند؟ اگر از آن وجه دل بكند پس به چه وجهي از خود دل ببندد؟ مگر ناخود را خود پنداشتن آرامش‌بخش است و انسان مي‌تواند در آن‌حال به خودش معترض نباشد و برخود عصيان نكند؟ اگر انسان متوجّه مقام ولي‌الله‌الأعظم بشود به اصيل‌ترين وجه خود نظر انداخته، هرچند آن حضرت را در افق‏هاى دوردست بنگرد، در حالي‌که او نه غير قابل دسترس است و نه بيگانه از جان‌ها. آن‌کس که جز از بي‌اهميت‌ترين معاني از همه‌ي معاني جهان، یعنی از امام عصر عجل الله تعالی چشم پوشيده بداند از اصيل‌ترين وجه خود که صورت بالفعل انسان است غافل شده، چنين کسي هرگز متوجّه‌ي اهميت حيات و رحمت الهي در ذرِّه ذرّه‌ي جهان نخواهد شد زيرا از کيفي‌ترين حقيقت عالم چشم برداشته است.
ما وقتي کيفيات عالم را مي‌شناسيم که متوجّه‌ي کيفي‌ترين حقيقت يعني حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی باشيم که او روح جهان است. هر نگاهي که ابعاد متعالي عالم را ناديده گرفت و عالم را از کيفيت‌ها جدا کرد بايد ريشه‌ي چنين نگاهي را در غفلت از فرهنگ مهدويت بداند. بدون شناخت انسان کامل کسي نمي‌تواند به شناخت حقيقيِ هيچ چيز دست يابد، چون از شناخت خود محروم شده است. آري به آساني مي‌توان دريافت که با عدم توجّه به حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی از توجّه‌ صحيح به خود محروم مي‌شويم و اين شکاف بزرگي بين انسان و خدا است و ما نام آن را ظلمات آخرالزّمان مي‌گذاريم.15
تكرار بهشت
فعليّت‌يافتنِ ولايت باطنى امام بر قلب ها و ايجاد زمينه‌ي قرب با عالم قدس و به‌ظهور آمدن وجدان دينى، موجب غلبه‌ي ساحت ملكوتىِ وجود آدمى بر ساحت جسمانى او در ظلمات آخرالزّمان مي‌شود و اين همان برگشت به عالمِ قبل از هبوط است، منتها در عالَم قبل از هبوط، شيطان بود كه ما را از عالم قدس بيرون كرد و در اين حال امام عصر عجل الله تعالی است كه ما را به ساحت قدس برمى‏گرداند، در اين‌حال بشر در عالمِ قربِ با حقّ، در بقاى اتصال با او به همه‌ي مقاصد متعالي خود مي‌رسد و اين است معني «عالم بقية‌الله» که با انتظار، ظهور مي‌کند و با ظهور حضرت همه‌جايي مي‌گردد.
چنان‌چه ولايت باطنى امام بر قلب انسان ظهور کند با توجّه به وجود سراسر قدسي امام، زمينه‌ي قربِ هر انسانى با عالم قدس فراهم مي‌شود و انسان در عالمي وارد خواهد شد شبيه عالمي که از آن هبوط کرد و لذا مي‌توان گفت: در پايان زمين و در دوران بلوغ آن دوباره قصّه‌ي ورود آدم‌ها به بهشتي که از آن هبوط کرده‌اند تكرار مى‏گردد. آري، ما در بهشت بوديم و به‌جهت نزديکي به شجره‌ي کثرات، هبوط كرديم و در پايان و با تجلّي نور حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی که رجوع به ‌حقيقت وحداني عالم است، دوباره به بهشت برمى‏گرديم، در آن بهشت، اين شيطان بود كه با دعوت‌کردنِ ما به شجره باعث رانده‌شدن ما از بهشت شد و در اين‌ مقام اين امام است كه با دعوت ما به توحيد ما را وارد مقام قدسى عالم قرب مى‏كند.
اى ساکنان زمين! امروز ما در هبوط خود گرفتار زمين هستيم، اگر به امام فكر نكنيم در اين هبوط خواهيم ماند و تنها کساني که در وادي فرهنگ انتظار وارد شدند وقتى امام ظهور كردند مى‏فهمند راز هبوط بر زمين، رجوع به امام بود تا با نور او به بهشت برگردند و جاودانه بمانند.
ما در بهشت، جهت جان خود را از خدا به «شجره» انداختيم، با اين‌که در عالم قدس حكم خدا در قلب ما چنين به‌ صدا درآمده بود كه «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»16 به اين درخت که پر از شاخه‌ها‌ي پراكنده‌ و سراپا كثرت است نزديك نشويد، وگرنه از خدا كه سراپا وحدت و يكپارچگى و بقاء است باز مي‌مانيد. ولى ما توجّه‏مان به خدا كم شد و توجّه‏مان به شجره، يعنى مرتبه‌ي كثرت عالم، معطوف گشت و ناگاه خود را سراسر نقص و عيب ديديم که قرآن در وصف آن مي‌فرمايد: «فَبَدَتْ لَهُمْا سَوْاتُهُما وَ طَفِقا يَخْصفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»17 در نتيجه زشتي‌هاى آن‌ها براي‌شان ظاهر شد و شروع به جمع‏آورى برگهاى جنّت كردند جهت پوشاندن آن زشتي‌ها. در آن عالم قدس و در آن شيدايي با حقّ ابتدا چيز ديگري مدّ نظر ما نبود که به آن بنگريم ولي وقتي نظرمان به عالم کثرت افتاد و گرفتار انواع نقص‌ها شديم حالا بايد به برگ جمع كردن مشغول شويم و آن گرفتاري فرصتى براى اُنسِ با حقّ براي‌مان باقى نگذاشت. عالم بقاء و اتصال رفت و گرفتارى در ابزارهاي دنيا جاى آن نشست و با رجوع به انواع تكنولوژى‌ها هبوط عميق‌تر گشت و تنها با رجوع به حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی است که مي‌توان باز به بقاء و اتصال برگشت نمود.
چقدر وجود امام عصر عجل الله تعالی در اين عصر ضرورى است تا ما از هبوط در انواع ابزارها به عالم اُنسِ با حقّ و بقاي خود برگرديم و در خانه‌ي اُنسِ امام با خدا جان خود را آباد كنيم و به اين‌همه تغيير در زمين افتخار ننماييم و نسبت به پيامدهاي زيست‌محيطي آن‌ کر و کور باشيم و نتوانيم فراتر از افق‌هاي مادي، آينده‌ي عالم و آدم را بنگريم.
هبوط از آن‌جا آغاز شد که چيزها جداي از نظر به‌حقّ ديده شدند و رفتار ما با آن‌ها رفتاري خنثي گشت، بدون توجّه به کيفيتي که در ذات آن‌ها واقع است. از وقتي‌که تصور کرديم آب همان «H2o» است ديگر نتوانستيم به کيفيتي که در سلسله‌ي وجود دارد بنگريم، کيفيتي که مادربزرگ‌مان به‌خوبي در پديده‌ها مي‌ديد و فرهنگ مدرنيته نمي‌بيند، تصور کرديم نگاه مادربزرگ خرافي و ابتدايي است و تا آن‌جا جلو رفتيم که گويا اعتقادات مادربزرگ نيز خرافي و ابتدايي است و انتظار به حاکميت خدا توسط حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی نيز. آري و اين بود قصه‌ي شروع هبوط ما بر زمين در حالي‌که همان‌طور که ساحت غيبِ ما بسيار گسترده‌تر از ساحت جسم ما است، ساحت غيب عالم بسيار گسترده‌تر از ساحت قابل تجربه است و نظر به امام غايب، نظر به ساحت غيب عالم است و کيفيت اصلي عالم از آن‌جا ريشه مي‌گيرد.
مديحه‌سرايىِ تجدّد
در دوره‌ي تجدّد نسبت ما با عالم، نسبتي خودخواهانه و متكبّرانه بود و در اين امر به شيطان اقتدا مى‏كرديم که ما را به شجره‌ي ممنوعه نزديک کرد و از عبوديت بازمان داشت. با نزديکي به شجره به‌خود حقّ داديم هرطور که خواستيم اشياء را تعريف کنيم و در آن‌ها تصرّف نمائيم. در فرهنگ انتظار و با نظر به‌ظهور ولايتِ امام عصر عجل الله تعالی اين نسبت به‌کلّي تغيير مي‌کند. در عالم بقية‌الله عجل الله تعالی بر مبناي تحقّقِ نفس مطمئنّه و با نظر به مخلوقيّت و عبوديت خود زندگى مى‏كنيم نه بر مبناي نفس امّاره و حاكميّت شيطان، به همين جهت در عالم بقية‌اللّهي، علم معناى ديگري به‌خود خواهد گرفت و با نظر به جنبه‌هاي کيفي عالم، بيش از آن‌كه به زمين بچسبيم به آسمان متّصل خواهيم شد، و بيش از آن‌كه ماهيات حجاب حقّ شوند، «وجود» آينه‌ي حق‌نما خواهد شد. آن‌كس كه معني بقية‌الله را بشناسد مى‏فهمد فرهنگ تكنولوژىِ غربي به مثابه‌ي شجره‌ي ممنوعه، چه جايگاهي دارد، در آن‌صورت مديحه‌سراى تجدّد نخواهد شد.
ما به هراندازه كه به بى‏ثمرى زندگي آگاه شده باشيم، مى‏توانيم به افق متعالىِ «وجود» که با نور بقية‌الله عجل الله تعالی رخ مي‌نماياند، نظر کنيم. ما بايد متوجّه باشيم در ظلمات آخرالزّمان نسبت‏هايى كه با خود و با طبيعت داريم خودمدارانه است و نه خدامدارانه. همه چيز به خودمان ختم مى‏شود و خودمان در خودمان متوقفيم. يعنى در دنياى جديد انتهاى كارها بر هوس‌ها و نيستى‌ها تكيّه دارد و نه بر حقّ و هستى. ما دقيقاً به همان اندازه که معناي انسانيت را در کيفياتي چون عشق و مهر و حکمت و عفو و عدالت - که در دنياي کثرات يافت نمي‌شوند و مخصوص خدا و انسان‌اند- درست دريابيم وارد انتظار شده‌ايم و به همان اندازه برتري بُعد غيبي عالم و آدم را بهتر مي‌پذيريم. عشق و عدالت و گذشت، کيفياتي هستند که با غلبه‌ي جنبه‌ي غيبيِ عالم بر جنبه‌ي مادي آن ظهور مي‌کند و براي رسيدن به چنین روحیاتی بايد نظرها به غيب عالم بیفتد و اين يعني انتظار حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی که انتظارِ واقعي‌ترين واقعيات عالم است. در حالی که آن‌چه علم مدرن «واقعيت عيني» مي‌خواند همچون ابر، بي‌دوام و ناپايدار و پوچ است، بايد به بقية‌الله عجل الله تعالی نظر دوخت.
علم تجربىِ امروز با ساختار روحِ بشری پايه‏ريزى شده که از آسمان معنویت و بندگي خدا بريده است و به‌همين‌ جهت بيشتر استيلاجو و تكنيكى است و تصويرى اعتبارى از طبيعت به آدمى ارائه مى‏دهد تا بشر بر مبناى نگاه كمّىِ رياضى در طبيعت تصرّف كند. دانايي به اين علم نه به مراتب وجودِ آدمى مى‏افزايد و نه معرفت باطنى او را افزايش مى‏دهد، بيشتر ابزارى نيرومند براى عينيّت بخشيدن به سيطره‌جويى بشر مدرن است. در حالي‌که علمِ عالَمِ ولايت حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی علم هدايت است و بيش از آن‌كه حصولى و بيگانه از جان آدمى باشد از مقوله‌ي حضور و شهود است و با قرب و كمال آدمى همراه خواهد بود، بدون آن‌که ماهيّت تكنيكى داشته باشد. علمى است براى تجافى از دار غرور و إنابه به دار خُلود، علمى است در قلمرو حقيقتِ ديانت براي اتصال معنوى انسان به ساحت قدس. در ساحت علمِ حضرت ولي‌ّعصر عجل الله تعالی، آدمى حقيقت متعالى خود را باز مى‏يابد و با كائنات و با خود، هم‌سخن و هم‌دل مى‏گردد.
در فضايي که مدرنيسم براي بشر ساخته انسان هر چيزى را براى خودِ طبيعي خود مى‏خواهد بدون آن‌که بداند خود را براى چه مى‏خواهد. وقتي هرکس خود را براي خودِ زميني اش بخواهد ماهيّت علم، تكنيكى مى‏شود و در آن صورت بشر فقط مي‌تواند ابزار بسازد تا خود را در زمين مقيم سازد و راحت‏تر به اين اقامت ادامه دهد. در اين فضا ديگر خودِ طبيعى بنا نيست فداى ساحتي برتر از خود شود. يعنى بنا نيست مقصد و مآل انسان، خداى انسان باشد، بلكه مقصد و مآل او، خود اوست، علم تکنيکي براى راحتيِ همين خود است، اين غير از آن شرايطي است كه بشر به کمک علم، نظر به ساحات متعالي عالم داشته باشد و با آن عوالم متحد گردد. «علم» در عالَمى كه انسان به ساحاتي بالاتر از ساحت طبيعىِ‏ انسان مى‏نگرد، علمى انكشافى است و موجب رفع حجاب است تا انسان‌ها بيگانه از عالم غيب نمانند و به بيكرانه‌ي عالم وجود - و نه موجود- نظر كنند و با آن به‌سر برند.
اين همان علمِ جدايى و تجافى از عالَم غرور و فريب، و ورود و بقاء در عالم خلود و شهود است که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم در وصف آن به ابن مسعود فرمودند: «يَا ابْنَ مَسْعُودٍ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَإِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِي الْقَلْبِ انْشَرَحَ وَ انْفَسَحَ. فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لِذَلِكَ مِنْ عَلَامَةٍ؟ فَقَالَ: نَعَمْ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ»18 اي ابن مسعود: هركه را خداوند براى پذيرش اسلام شرح صدر دهد او بر نورى الهى باشد، كه چون آن نور در دل افتد پيوسته گسترش و وسعت گيرد. گفتند: يا رسول‌الله! اين نور علامتى دارد؟ فرمودند: آرى! پشت‏‌كردن به‌دنياى فريبنده و روآوردن به جهان ابدى و پاينده، و آمادگى براى مرگ قبل از رسيدن آن.
وقتي فهميديم جهانِ واقعي تنها در غيب عالم است و انسان با قلب خود مي‌تواند با آن عالم مرتبط باشد، نه تنها چگونگی تجافي و فاصله‌گرفتن از دنيا و دار فريب معلوم مي‌گردد بلکه معني غيبتِ حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی نيز روشن مي‌شود. زیرا بيش از آن‌که حضرت از غيب به ظهور آيند بايد مردم از دار غرور به عالم واقعي سير کنند و در انتظار خود فعّال باشند تا ياد بگيرند چگونه با غيبي‌ترين و اصيل‌ترين حقيقت عالم مرتبط گردند.
همدلى با طبيعت
دل بشر هرچه سياه‏تر شد و در هبوطِ بيشتري فرو رفت، علم او بيشتر علم سلطه و غلبه و استيلا بر ديگران شد و به علم ابزار و تكنيك تغيير ماهيت داد. و نه تنها مانع فهم درست ما از طبيعت شد بلکه مانع از آن گشت تا انسان‌ها با طبيعت به عنوان آيت الهى همدلى و ارتباط داشته باشند و همدلى انسان‌ها با يكديگر و با خداى خودشان، مورد غفلت قرار گرفت. اين روحيه کجا و روحيه‌اي که با ولايت امام‏ عصر عجل الله تعالی ظهور مي‌کند کجا؟ احوالاتي که انسان در سايه‌ي وجود مقدس حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی منوّر به علم حضوري و شهودي و شيفتگى و شيدايى مي‌گردد. بصيرت اولياء الهى در آن زمان به گونه‏اى است كه صحنه‌ي عالم و همه‌جاى جهان مثل كف دست‌شان است.
بنا به فرمايش امام صادق علیه السلام: «و اذا قامَ القائم بَعَثَ في اقاليم الارض، في کلّي اقاليم رجلاً، ثم يقولُ لَهُ، عهدُکَ في کفّک، فأذا وَرَدَ عليکَ ما لاتفهمه و لاتعرفُ الْقضاء فيه، فانظر الي کفّک و اعمل بما فيها»19 وقتي قائم قيام کند به هر ناحيه از نواحي زمين کسي را مي‌فرستد و مي‌گويد تعهّد و پيمانت - دستورالعمل تو - در کف دست تو است، چون امر مهمّي به تو روي آورد که تو آن را نداني و در انجام آن سرگردان شوي به کف دستت بنگر و تصميم خود را بگير و عمل کن. و نيز مي فرمايند: مؤمن در عصر قائم در حالي‌كه در مشرق قرار گرفته، برادر خويش را كه در مغرب است مي‌بيند و همان‌گونه كه در مغرب قرار دارد، برادر مؤمن خويش را در مشرق مي‌بيند.20 هنگامي كه قائم ما قيام كند، خداوند در دستگاه شنوايي و بينايي شيعيان ما، گستردگي و كشش ويژه‌اي مي‌بخشد تا ميان آنان و مهديِ ما واسطه و نامه‌رسان فاصله‌ نباشد.21
ذهنى كه هنوز گرفتار ابزارهاست علم امام و يارانش را ابزارى نگاه مي‌كند و تصوّر مى‏كند اين‌كه در روايت فرموده: ياران امام از اين‌طرف دنيا آن‌طرف دنيا را مى‏بينند، از طريق اينترنت اين‌کار را مي‌کنند در حالي‌که اين نوع ديدن با ابزارهاى مادي به ياران امام اختصاص ندارد، هر كافرى هم اين چنين توانايى‌هايي دارد، آن رؤيت و بصيرت اساساً در مقام ديگرى است.
هدف اصلي علم نه دست‌کاري جهان که فهم جهان و فهم خودمان است تا بتوانيم با کمال انسانيتِ خود هماهنگ شويم و اين با حقيقت توحيد توسط انساني که قلبش ظرف مشيت الهي است ممکن است.
وقتي در نگاه مدرنيسم توحيد به معرفتي مرده تبديل شد هيچ علمي براي بشر برجاي نمي‌ماند و نام عقلانيتِ ابزاري را علم مي‌گذارند و فکر مي‌کنند آن دو درجه‌ علمي که از 27 درجه‌ي آن در زمان حضرت ظهور مي‌کند، همين علوم ابزاري است.
امام‌ محمد باقر علیه السلام مي‌فرمايند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»22 چون قائم ما قيام كند، خداوند دست او را بر سر بندگان قرار مي‌دهد، پس در اثر آن، عقل‌هاي آن‌ها جمع مي‌شود و رؤياهاي آن‌ها كامل مي‌گردد. حضرت صادق علیه السلام نقل فرمودند :«الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفا»23
علم بيست و هفت حرف است. آن‌چه پيغمبران آورده‏اند دو حرف است و مردم هم تا كنون بيش از آن دو حرف ندانسته‏اند، پس موقعى كه قائم ما قيام مي‌كند، بيست و پنج حرفِ ديگر را بيرون مى‏آورد و آن‌را در ميان مردم منتشر مي‌سازد و آن دو حرف را هم به‌آنها ضميمه نموده تا آن‌كه بيست و هفت حرف خواهد شد. آيا آن دو حرف از علمي که قبل از مهدي عجل الله تعالی در بين بشر موجود است از جنس علم انبياء است و يا علم ابزاري؟
شما مي‌دانيد جامعه موقعي جامعه‌ي واقعي و آرماني است كه تمام مراتب و ساحات علم وارد فرهنگ و معرفت بشري بشود وگرنه جهل و باطل جامعه را مي‌گيرد. در شرايط جديد نتايج علم تجربي با تعبيرها و تفسيرهاي مادّي و الحادي تمام افق روحي بشر را اشغال كرده و لذا است كه انديشمندان معتقدند اگر بخواهيم بشر را از دست منظري كه Science يا علم تجربي براي بشر آورده آزاد كنيم، يك انقلاب زيربنايي بايد در ساحت‌هاي معرفت بشري ايجاد شود تا بشر از اين قفس آهنين رها شود و به علومي دست يابد که موجب سلوک قلبي او گردد.
غيب‌زدايى و ظلمات آخرالزّمان
در دوران‌هاي سياه تاريخ همواره حاکمان در صدد حذف ولايت امامان معصوم علیه السلام بوده‌اند و هستند - چه در زمان بنى‏اميّه و بني عباس و چه در دوره‌ي استيلاي فرهنگ مدرنيته- هميشه يك نحوه غيب‌زدايى حاكم بوده و هست. برعکسِ آن دوران‌‌ها، دوران حاكميّت حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی است که توجّه اصلى به عالم غيب و معنويّت مي‌باشد و در نتيجه شرايط همبستگىِ فطرى آدميان و هم‌زبانى انسان‌ها با ساحات معنوي يکديگر، ظهور مي‌کند و يگانگى گوهر هستىِ انسان‌ها و هم‌دلى واقعى به صحنه مي‌آيد. انسانى به ميان مى‏آيد كه با هدايتِ وحيانى با باطن عالم و آدم در گفتگو است و با فعليت يافتن فطرت، در قربِ با ‌حقّ خانه مي‌کند. به‌طوري که عالم براي بشر مجلاي انوار الهي مي‌گردد.
در پرتو ولايت مطلقه‌ي امام، قلب مردان خدا در اتّحاد و يگانگى با همديگر قرار مى‏گيرد. ما امروز نمى‏دانيم كه چقدر از مقام اتّحادِ قلب‏ها دور هستيم، همچنان‌که نمي‌دانيم يگانگى و نزديكىِ قلب‏ها چقدر نجات دهنده است، به‌همين جهت تمام توجّه خود را به‌ مقام ظهور ولايت مطلقه متمركز نمي‌کنيم.
در فرهنگي که مُد در آن مطرح است تا انسان‌ها بر همديگر فخر کنند، انسان‌ها ناخودآگاه نسبت به هم كينه‌ورزي دارند زيرا ريشه‌ي پديده‌ي مُد استعلا و دشمنى و كينه بر ديگران است در داشتن آن‌چه يکي دارد و ديگران ندارند. وقتى مقام ولايت مطلقه‌ي انسانِ کامل را نشناسيم به چيزهايى دل‌خوش خواهيم شد که دل‌خوشي حقيقى نيست، رفاه واقعي و دل‌خوشي حقيقي با به‌سر بردن با خدا در خانه‌ي ايمان حاصل مي‌شود و با درک چنين موضوعي معنى آمدن امام را درك خواهيم کرد.
وقتي روشن شد اصل وجود و مبناى اصيل هر انسانى، گرايش‏هاى فطرى او است و نه گرايش‌هاي غريزي، نظر به گرايش‌هاي فطري در انسان ظهور مي‌کند، همان گرايشى كه هر انساني با امام خود دارد، در آن‌حال هركس خود را در آينه‌ي وجود ديگرى مى‏بيند و به خود مى‏آيد. همان‌طور که وقتي موجود زنده را مي‌شناسيم که خود زنده باشيم. وقتي گرايش به امام خواهيم داشت که با فطرت خود زندگي کنيم و نه با غرايز، و تنها در آن حالت مي‌توان به امام که تعيّن فطرت است عشق بورزيم و مسير عشقِ به‌ خدا را درست طي کنيم و همه‌ي امکانات انسان‌شدن را فراهم آوريم.
در حالي‌كه پارسايان واقعى قلباً و عقلاً در فرهنگ معنوي انتظار به‌سر مى‏برند، بسياري از مردم در شيفتگى به فرهنگ تجدد گرفتارند و آن را انتهاي راه مي‌دانند. راستي وقتي با بن‌بست روبه‌رو شدند چه کسي را ملامت مي‌کنند؟ آيا جز اين است که راه انتظار به ساحتي معنوي، که زمين را به آسمان معنويت متّصل مي‌کند، تنها راه رشد و نجات است و مانع مي‌شود تا افق نگاه انسان به اهداف خيالي و وَهمي مشغول شود؟ در فرهنگ انتظارِ عالم بقية‌الله نگاه‏ها به‌سوى آزادگى و عدالت و قرب دوخته شده و در نتيجه حجاب‏هايى را که ريشه در نفس امّاره دارد، به رسميت نمي‌شناسد.
اين مطلب مهمّى است كه «انتظار» علاوه بر این که یک واقع‌بينى اساسی است تنها مسیری است که به ثمردهى منتهی می شود. انسانِ منتظر چشم از سايه‌ي زندگى به اصل زندگى دوخته است و در ازاء آن انتظار همين امروز زندگى خود را به‌ ثمر مى‏رساند و از بى‏ثمرى نجات مى‏دهد. اين است معنى فرهنگ معنوي انتظار كه پارسايان در زمان غيبت با آن زندگی مى‏كنند و خود را و ساير انسان‌ها را از خطر سقوط در مى‏يابند. انسانِ منتظر به استعدادهاي اين عالم پي برده است و متوجّه است اين استعدادها با حاکميت امامي معصوم ظهور مي‌کند. انسان منتظر مي‌داند که وظيفه‌ي انتظار را بايد در خود زنده نگه ‌دارد تا با ظهور امام معصوم از آن‌چه بايد به‌دست آورد بيگانه نباشد. «انتظار» يک امر کيفي است براي جستجوي توانايي‌هاي عالم و آدم که تماماً مي‌توانند مجلاي ظهور هرچه بيشترِ اسماء الهي باشند.
انتظارِ ظهور، عامل ظهور
دل‌بستن به زندگى امروزين بين‏المللى، هم زندگي را آشفته مى‏كند و هم دورى از حقّ و غفلت از خود را عميق‌تر مي‌گرداند. در حالى‌كه حضور در فرهنگ انتظار در چنين شرايطي شديداً نجات‌بخش است، چه رسد به پايان انتظار و ظهور منتظَر. انتظار در عين تحقّقِ معنويّت، بر نشاط دين‌داري انسان مى‏افزايد و او را به مقصد حقيقي‌اش نزديك مى‏كند. به اميد اين‌که هر لحظه آن وعده‌ي بزرگ الهى واقع شود.
كسى‌كه به استعدادهاي متعالي عالم پي برده نمى‏تواند نظام بين‏المللى جهان امروز را بپذيرد و شيفته‌ي آن شود، شيفتگي به دنيايي که براساس فرهنگ مدرنيته ساخته شده، همه‌ي جنبه‌هاي متعالي انسان را به ‌حجاب مي‌برد و مانع ظهور نوري مي‌شود که در افق تاريخ طلوع خواهد کرد، زيرا وقتى آن وعده‌ي بزرگ محقّق مى‏شود كه ما منتظر باشيم و به‌همين معني مي‌گوييم: «انتظار» ما را به مقصد نزديك و فاصله را كم مى‏كند. پس اگر ملّتى منتظر ظهور شد ظهور امام حتماً محقّق مى‏شود.
فرهنگ مدرنيته با ايجاد جهاني قابل فهم به ‌خام‌ترين ساده‌سازي دست زد و به فهم ابعاد متعالي انسان و حقايق عالم بي‌توجّه شد و در نتيجه در معني‌بخشيدن به انسان فاحش‌ترين تحريف را انجام داد، انساني سطحي‌شده با نفسي فقير و بي‌محتوا که به ‌هيچ مرتبه‌اي از مراتب متعالي در عالم هستي نظر ندارد. آيا چنين انساني را با انساني که منتظر حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی است مي‌توان مقايسه کرد؟
فراموش نكنيم كه زندگى امروزين جهان با ايجاد انواع شيفتگي‌هاي وَهمي، روح انتظار را با همه‌ي ثمرات و واقع‏نگرى‏هايي که دارد در انسان خاموش مى‏كند و هيچ کمالي را براى انسان باقى نمى‏گذارد که به آن نظر کند و طالب آن باشد در حالي‌که ملاحظه فرموديد «انتظار» فاصله‌ها را با آن واقعيّت بزرگ كم مى‏كند. به ما آموخته‌اند ظهور امام‏عصر عجل الله تعالی در نظام اجتماعى بشريّت، به انتظار حقيقى و واقعى ما از او بستگى دارد و نحوه‌ي ظهور حضرت نسبت به نوع نگاه ما به‌ظهور حضرت بى‏تفاوت نيست، حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی در راستاي زنده نگه‌داشتن روحيه‌ي انتظار و تقاضاي فرج از خدا، به محمد بن عثمان الْعَمري مي‌فرمايند: «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏»24 زياد دعا كنيد براى تعجيل فرج، زيرا دعا كردن در تعجيل فرج، خودْ فرج است! اين توصيه حاکي از آن است که عامل ظهور فرج، زنده‌ نگه‌داشتن روحيه‌ي انتظار است.
بايد انسان‌ها چشم‌ها را از افق‏هاى ناسوتى و مادّىِ دنياى امروزى بردارند تا بتوانند به آرمان‌هاى معنوى خيره شوند و به پرورش معنوى خود بينديشند و بزرگ‌ترين موفّقيّت را قرب به‌خدا بدانند و در راستاي هر‌چه بيشترِ قرب الهي روحيه‌ي قدسىِ توكّل و پارسايى و تقوا را تقويت نمايند و جزء منتظران باشند و به حكومت موعود دل‌سپارند و شيفته‌ي دروغ‏هاى فرهنگ تجدّد نشوند.
وقتي ما ستايش‌گر تكنيك‌هاي غربي شديم آن چيزهايي كه به‌واقع بايد براي ما مقدّس باشند و ستايش‌گر آن‌ها باشيم به حاشيه مي‌روند در حالي‌که اگر در جان خود به پرورش امور معنوى بپردازيم و «تكنولوژى را از دريچه‌ي بينش توحيدى» بنگريم شور حياتِ معنوى شعله‌ور خواهد شد و إن‏شاءالله بصيرت تشخيص حقّ از باطل و كذب از صدق آشكار مى‏شود، چنانچه حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی در رابطه با نسبت رشد پارسايي و ظهور، براي شيخ مفيد مي‌نويسند: «وَ لَوْ اَنَّ اَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلي اِجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائِنا وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلي حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ، وَ لا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، وَاللهُ الْمُسْتَعان»25 اگرشيعيان ما که خداوند به طاعت خودش موفّق‌شان کند، قلب‌هاي‌شان در وفاي بر توجّه به ما و توجّه به عهد با ما هم‌دل بود، برکتِ همراه با ملاقات ما از آن‌ها به تأخير نمي‌افتاد و سعادت ديدارِ همراه با حقّ معرفت و صحيح‌‌بودن آن به‌سوي آن‌ها مي‌شتافت، پس ما را از آن‌ها پوشيده نمي‌دارد مگر همان چيزهايي كه از آن‌ها به ما مي‌رسد كه ما آن كارها را دوست نداريم و چنين اعمالي را از شيعيان‌مان نمي‌پسنديم كه خدا مددكننده است.
ملاحظه ‌کنيد چگونه امام عجل الله تعالی منتظِر آمادگي ما هستند، منتظر اين‌كه دل‌هاي ما با رعايت شريعت الهي از پرده‌ي حجاب درآيد و متوجه حقايق غيبي عالم شود تا زمينه‌ي تجلي غايب منتظَر فراهم گردد. امام صادق علیه السلام در همين رابطه مي‌فرمايند: «مَنْ سُرَّ اَنْ يكون مِنْ اصحابِ الْقائِمِ فَلْيَنْتَظِر وَلْيَعمل بِالْوَرَع وَ مَحاسِنِ الاخلاق وَ هُوَ مُنْتَظر»26 هركس دوست دارد كه از اصحاب قائم باشد، بايد منتظر باشد و ورع پيشه سازد و براساس اخلاق نيكو عمل كند، در حالي‌كه منتظر است. و نيز مي‌فرمايند: بي‌شك؛ حكومت آل‌محمّد علیه السلام تأسيس خواهد شد، پس هركس علاقه‌مند است، از اصحاب قائم ما باشد، بايد كاملاً از خود مراقبت كند و تقوا پيشه نمايد، خودش را به اخلاق نيك مزين نموده و سپس انتظار فرج قائم آل محمّد را بكشد. هركس براي ظهور قائم ما چنين آمادگي و انتظاري داشت، ولي توفيق نصيبش نگشت و پيش از ظهور آن حضرت، اجلش فرا رسيد، به ثواب ياران آن جناب مي‌رسد.27 زيرا حجابِ بين او و حقايق غيبيِ عالم برطرف شده است.
هدف انسانِ منتظِر اين‌ است که مقام حضرت بقيةالله‌الأعظم عجل الله تعالی را بشناسد و بشناساند تا معلوم شود او حقيقتي فراشخصي است و از کلّ وجود، آگاهي کامل دارد و در عمق وجود انسان منزل گزيده و آدميان تنها با ارتباط با او مي‌توانند بصيرت لازم را بيابند و جامعه‌ي خود را خدايي کنند. غايت چنين انتظاري همان حکمتي است که در شخصيت انبياء و اولياء علیه السلام نمايان بود.
با عبور از ايدئولوژى‏هاى مدرن و با واردشدن در دنياى ذكر و اُنس با حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی و با قناعت و سادگى و پارسايي مي‌توان در عين زندگي در دهکده‌ي سياه جهانى، خود را براى وقوع وعده‌ي بزرگ الهي آماده نگه داشت. آن آمادگى که به‌خودي‌خود عبادت است و زندگى زمينى را معنا مي‌بخشد.
اي صاحب‌الأمرِ ما! تو شاهدى که اگر همه چيزِ انسان‌بودن در کنار شما نبود و اگر همه چيز انسان نگاه از دريچه‌ي قلب مبارک شما به جهان نمي‌بود و اگر همه چيزِ انسان، بودن در ميان انسان‌ها ولى در اتّصال با شما نبود، ما اين‌همه تأكيد نداشتيم كه انسان‌ها به شما برگردند، اى غايت آمال همه‌ي انسان‌ها. تأکيد ما بر اين‌كه انسان‌ها بايد به‌دنبال ذكرِ امام و اُنس با او باشند، تأکيد براي واردشدن در عالَمي است كه همه چيزِ انسان همان عالَم است. وارد شدن بر آن عالَم با تقليد و با ايستادن بر شانه‌هاي ديگران به‌دست نمي‌آيد. نوري است که بايد در اعماق جان هر‌کس طلوع کند و به‌معني واقعي کلمه قلبي و شهودي است. چنين عالمي نه قابل انتقال به ديگران است و نه با خواندن و مطالعه به‌دست مي‌آيد، حالتي است که با سيري طولاني و تطهير باطن در درون انسان‌هاي منتظر محقّق مي‌شود.
دل‌آگاهىِ پارسايانه
آن‌كس كه به غير حكومت خدا -که از طريق حاکميت امام معصوم محقّق مي‌شود- راضى است، حتماً از دل‌آگاهىِ پارسايانه محروم مي‌شود و به القائات نفس امّاره‌ي خود گرفتار مي‌گردد و هرگز به قرب الهي نایل نمي‌شود. چنين انساني افق‌هاى حكومت معنوى و فرزانگى و آزادگى را نمى‏شناسد تا فضاى سينه‌ي خود را آماده‌ي ظهور آن موعود بزرگ کند. چنين انساني با محروميت بزرگي دست به‌گريبان است.
در حال انتظارِ امام معصوم به‌سر بردن به اين معني است که انسان صحنه‌ي جان خود را از حجاب هر اراده و ميلى تطهير کند، و آن را در محضر القاي حكم امام معصوم قرار دهد تا آن حضرت فرمان براند، زيرا در همه‌ي زمان‌ها - چه در غيبت و چه در ظهور- تنها او شايسته‌ي فرمان راندن است، در چنين باوري است که حيات انسان در زمان غيبتِ مولايش از بهره‌هاي لازم محروم نمي‌گردد و در زندگىِ حقيقي به‌سر مي‌برد، زيرا كوچه به كوچه و شهر به شهر در آينده‌ي تاريخ منتظر حكم حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی مي‌باشد.
گفت: من‌آن‌گه خودکسي باشم که در ميدان حکم او
يکي از ثمرات معرفت به مقام حضرت صاحب‌‌الأمر عجل الله تعالی اين است که بفهميم رجوع به‌ خدا و منتظر حضرت‌بودن يکي است و جداپنداشتن اين دو چيزي جز تحريف معناي رجوع به‌ خدا نيست و به غفلت از ربوبيت خداوند در تاريخ مي‌انجامد.
انتظارِ آگاهانه، هم زندگى امروزين را معنويت مى‏بخشد و هم فاصله‌ي ما تا ظهور را كم مى‏كند و امکان رسيدنِ جامعه را به عالَمى كه پر از نسيم ملكوتى و استغناى معنوى است فراهم مى‏سازد و آن‌چه در نظام اَحسن الهي شدنى است قوّت و قدرت مى‏دهد.
انتظارِ آگاهانه، يعنى عزمي محکم كه آرزوهاى بزرگ انسانى را قربانى هوس‏هاى ضعيف ناپايدار نمى‏كند. وسعت نگاه انسانِ منتظر به وسعت به ‌ظهورآمدن تمام ثمره‏هاى عالم است تا درخت تنومند حيات زمينى به ميوه بنشيند، به‌همين جهت چنين انساني به هر نوع بودنى راضى نيست و تماماً به ثمره‌هاي اصلي زندگى مى‏انديشد و به زندگى بى‏ثمر تن نمى‏دهد، مى‏داند لازمه‌ي انتظارِ آگاهانه چيست و هرگز از طول انتظار خسته نمى‏شود. زيرا ظهور امام نه‌تنها مشروط به رسيدن به معرفت درست است بلکه منوط به فعليت ‌بخشيدن به منش سالم اخلاقي و پرورش فضيلت مي‌باشد. هدف از طلب ظهور امام، جداشدن از خودخواهي‌ها و خودبيني‌ها و هدايت شدن به مسيري است که منجر به ظهور عالي‌ترين سجاياي اخلاقي مي‌شود و اين است راز اين‌که انسان منتظر از انتظار ِآگاهانه خسته نمي‌شود و ‌نشاط او کاسته نمي‌گردد.
ممکن است انسان از اين‌كه انتظار فرج چگونه در شخصيت انسان منتظر تحوّلي اساسي ايجاد مي‌کند و مس وجود او را به طلا تبديل مي‌نمايد، غافل باشد، در حالي‌که بقيّه‌ي انتظارها اين‌چنين نيست، انتظار آگاهانه مثل انتظار براي تحقّق روز بعد نيست. شما چه مؤمن باشيد و چه كافر، فردا و پس فردا واقع مى‏شود و فاصله‌ي زمانىِ امروز تا فردا و پس فردا براي مؤمن و کافر ثابت است. ولى انتظارِ ظهورِ حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی اين‌گونه نيست، در آن انتظار انسان متوجّه است چيزى بالاتر از آن‌چه در زمانه جاري است مي‌تواند در ميان باشد و آن فقط با انتظار و با ظهور ولايت مطلقه‌ي امام معصوم محقّق مى‏شود، اين انتظار فاصله‌ي تا ظهور را پر مى‏كند و ظهور را نزديک مي‌نمايد در حالي‌که انتظار شما براي تحقّق فردا و پس فردا با تفاوت شخصيت شما کم و زياد نمي‌گردد. سرعت ظهور حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی وابسته به شناخت صحيح نظام اَحسن الهي و تعالي روحاني منتظران است.
عالم بى‌اُنسى
در مقام انتظار بايد به هر دو وجهِ اين مقام توجّه داشت و روى آن تأمّل و تدبّر کرد. يكى ايمان به ولايت الهي از طريق امام عصر عجل الله تعالی و آثار آن ايمان و ديگری شناخت ظلمات آخرالزّمان يعني شناخت ريشه‌ي اصلي انحرافی که منجر به عدم حاکميت امام معصوم شده است. همين امروز اگر كسى در مقام اُنس با امام زمانش نباشد در بى‏اُنسى با حقايق نوراني به‌سر مى‏برد، چون در حال حاضر و در شرايط هبوط هيچ چيزِ ديگري براي انسان ارزشِ مأنوس‌‌شدن با خود را ندارد. اُنس با انسانِ کامل به‌کلّي انسان را از کوته‌بيني آزاد مي‌کند و با ديگر اُنس‏ها قابل مقايسه نيست، به‌خصوص که اُنس با امام - که قلب عالم هستي است- اُنسي شهودى و حضورى است، اُنسى است كه تمام وجود انسان را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد. امام خودشان در شور تامِّ بندگى‏اند و انسان‌ها را به شور و شيدايى با خدا مى‏كشانند. زيرا ما همه در ذات خود بنده‌ي خداييم و فقط شور بندگى براي ما شور حقيقى خواهد بود. وقتي فهميديم امام بنده‌ي محض خداوند ‌است مي‌فهميم شور امام شور محض بندگى است و هر‌کس به اندازه‏اى كه از امام، يعنى از عين بندگى فاصله دارد، به همان اندازه از خودِ حقيقىِ‏ خود فاصله دارد و به همان اندازه ناخود است و اُنس با چنين خودي، اُنس با بيگانه ی به ظاهر آشناست و هرگز شورآفرين و راضي‌کننده نيست.
رسيدن به شور بندگى و اُنس شهودى و حضورى با امام يك ‌راه دارد، فقط كافى است بتوانيم به امام نظر كنيم تا آماده‌ي تجلّيات نوري حضرت شويم. اميد و اطمينان و يقين به اين‌كه اگر ما ارادتمندانه به امام نظر كنيم امام به ما نظر مي‌کنند، چاره‌ي کار است.
حضرت صادق علیه السلام در رابطه با برکات يقين مي‌فرمايند:
«الْيَقِينُ يُوصِلُ الْعَبْدَ إِلَى كُلِّ حَالٍ سَنِيٍّ وَ مَقَامٍ عَجِيبٍ كَذَلِكَ أَخْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله والسلم عَنْ عِظَمِ شَأْنِ الْيَقِينِ حِينَ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ فَقَالَ لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى فِي الْهَوَاءِ يَدُلُّ بِهَذَا أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعَ جَلَالَةِ مَحَلِّهِمْ مِنَ اللَّهِ كَانَتْ تَتَفَاضَلُ عَلَى حَقِيقَةِ الْيَقِينِ لَا غَيْرُ وَ لَا نِهَايَةَ بِزِيَادَةِ الْيَقِينِ عَلَى الْأَبَدِ وَ الْمُؤْمِنُونَ أَيْضاً مُتَفَاوِتُونَ فِي قُوَّةِ الْيَقِينِ وَ ضَعْفِهِ فَمَنْ قَوِيَ مِنْهُمْ يَقِينُهُ فَعَلَامَتُهُ التَّبَرِّي مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ إِلَّا بِاللَّهِ وَ الِاسْتِقَامَةُ عَلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ عِبَادَتُهُ ظَاهِراً وَ بَاطِناً قَدِ اسْتَوَتْ عِنْدَهُ حَالَةُ الْعَدَمِ وَ الْوُجُودِ وَ الزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ وَ الْمَدْحِ وَ الذَّمِّ وَ الْعِزِّ وَ الذُّلِّ لِأَنَّهُ يَرَى كُلَّهَا مِنْ عَيْنٍ وَاحِدَةٍ وَ مَنْ ضَعُفَ يَقِينُهُ تَعَلَّقَ بِالْأَسْبَابِ وَ رَخَّصَ لِنَفْسِهِ بِذَلِكَ وَ اتَّبَعَ الْعَادَاتِ وَ أَقَاوِيلَ النَّاسِ بِغَيْرِ حَقِيقَةٍ وَ سَعَى فِي أُمُورِ الدُّنْيَا وَ جَمْعِهَا وَ إِمْسَاكِهَا»28‏
يقين گوهر گران‌بهائى است كه انسان را به‌ مراتب بلند و مقامات رفيع و شگفت‌آور مي‌رساند و اين گفتار رسول‌خدا صلی الله علیه و آله والسلم است كه از عظمت و ارزش يقين خبر داد هنگامى كه نام عيسى‌بن‌مريم علیه السلام برده شد و گفته شد كه آن حضرت بر روى آب راه مي رفت.
فرمودند: اگر يقين عيسى‌بن‌مريم بيشتر بود مي‌توانست در هوا حركت كند. از اين بيانِ رسول‌خدا علیه السلام استفاده مى‏شود كه ملاك و ميزان برترى انبياء بر يكديگر تفاوت مراتب و درجات يقين آن‌ها است و مراتب ازدياد يقين حد و نهايتى ندارد و مراتب مؤمنان هم با ضعف و شدّت يقين متفاوتند و علامت و نشانه‌ي قوّت يقين در مؤمن اين است كه از هر قدرت و نيروئى به‌جز قدرت خدا منقطع باشد و در اجراء امر و فرمان خدا محكم و استوار بوده و در همه‌حال در نهان و آشكار در درون و برون متوجّه‌ي خدا و عبادت او باشد و حالات گوناگون، بود و نبود، زيادى و كمى ثروت، مدح و نكوهش، عزت و ذلت در نظرش يكسان باشد. چون مؤمن تمام اين‌ها را با يك چشم مي‌بيند. ولى آن‌كس كه يقين او ضعيف باشد دلش متوجّه‌ي اسباب و عوامل ظاهرى است و خود را در برابر آن‌ها كوچك مي‌كند و دنبال عادت‌ها و مقيّد به آن‌ها است و تحت تأثير مدح و ثنا و نكوهش بى‏پايه و اساس مردم قرار مي‌گيرد و جديّت و كوشش خود را در كارهاى دنيا و به‌دست آوردن و اندوختن آن صرف مي‌كند.
پس فقط و فقط اگر با تمام اطمينانِ يقيني به امام نظر کنيم از تجليات نوري حضرت بهره‌مند مي‌شويم و اين شروع انتظار است. درست است که زحمت و خون‌دل خوردن دارد ولى راه روشن است و رسيدن ممكن. برسيم به‌جايى كه با اطمينانِ تمام و با معرفت روشن و با انگيزه‏اى صحيح به آن مقام مقدّس نظر کنيم و ديگر هيچ، و يافتنِ همه‌چيز.
روايات ائمه علیه السلام به ما کمک مي‌کنند که بفهميم جهت جان خود را به‌کدام سو بيندازيم ولي براي واردشدن به عالم انتظار بايد هر‌کس خودش همّت کند. ابتدا بايد فهميد مقام واسطه‌ي فيض، يک حقيقت محض و يک شعور بي‌کرانه‌اي است که داراي تجليات نوري است و برخي به ‌آن نزديک و برخي از آن دورند. معيار قرب به انوار آن حضرت شرکت در انتظار آگاهانه است نسبت به حاکميت امام معصوم در عالم و اين‌که در اين انتظار بايد جان خود را بدون هيچ ابزار و واسطه‌اي به‌ميان آورد و با نوري مرتبط شد که تعريف‌پذير نيست ولي پديدآورنده‌ي هر شور و شعورِ صحيحي است که انسان بدان نياز دارد.
شور بندگى
شور و شعف بندگى بهترين شور و شعفي است که انسان به‌دنبال آن است و مرکز اصلي آن شعف، قلب مبارک حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی مي‌باشد و به‌همين جهت رسيدن به آن شور فقط با اتصال به قلب آن حضرت امكان پذير است. اگر امام به کسي نظر کنند او را در شور بندگي وارد مى‏نمايند. راه ورود به اين شور بسته نيست و نبايد مأيوس بود که براي ساير انسان‌ها چنين حالي ممکن نيست، چون امام‏زمان عجل الله تعالی از جنس ملائكه نيستند، انسانى‌اند كه ولىّ‌اللّه شده‌اند و ساير انسان‌ها را نيز به چنين احوالاتي دعوت مي‌کنند. كافى است ما ذغالِ وجود خود را با همّت و نظر، در كنار آتش افروخته‌ي وجود امام عجل الله تعالی قرار دهيم تا به واسطه‌ي نور مبارك آن حضرت افروخته شود.
به گفته‌ي حكماء ممكن نيست حركت متوجّه‌ي امر معدوم باشد، در نتيجه حركتِ بالقوّه‌ي هر انسانى به سوى انساني است که در انسانیت بالفعل شده است و در عالمي متعالي موجود مي‌باشد. به‌همين جهت حرکت انسان به‌سوي تعالي، حركتى است منطقى و جهت‏دار و پرفايده و جداشدن از سيرِ به‌سوي انسان کامل برابر است با بي‌راهه رفتن و گم‌شدن از مسير انساني و بر اين اساس در دعاي خود اظهار مي‌داريد: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى» خدايا: منظر و توجّه مرا متوجّه حجّت خودت بگردان تا به‌ مقام او معرفت پيدا کنم که اگر او را نشناسم در دين و روش خود گمراه خواهم شد.
معنى ولايت فقيه
عرض شد در مقام انتظار دو وجه بايد مدّنظر باشد يکي ايمان به ولايت الهي از طريق امام عصر عجل الله تعالی و بهره‌مندشدن از برکات نظر مبارک آن حضرت بر فرد و جامعه، و ديگر شناخت ظلمات آخرالزّمان و شناخت ريشه‌ي اصلي ناکامي‌هايي که در اثر عدم حاکميت امام معصوم در هر جامعه‌اي ظهور مي‌کند. اگر جامعه‌اي گرفتار انواع انحراف‌ها و شهوت‌پرستى‌ها و مُدپرستى‌ها شد، اگر تبليغات و حيله‌هاي معاويه مؤثر افتاد، اگر اسير تبليغات فرهنگ مدرنيته شديم، همه به‌جهت آن بود كه معنى حاکميت امام معصوم را نفهميديم، بشر نفهميد بايد چشمش به‌كجا باشد و عملاً چشمش را به ‌هر انديشه‌ي آلوده انداخت و با چشم آلوده نتوانست متوجّه‌ي نوري شود که خداوند براي او گذارده بود. اين يک حقيقت است که:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است* بر رخ او نظر از آينه‌ي پاك انداز
يعنى نظرت را از حاكميّت‏هاى ناپاك برگردان تا بتوانى به آن آينه‌ي پاك نظر بيندازى و آنچه واقعاً خواستنى است را بخواهى. پس بايد آن‌چه خواستنى نيست نخواهي.
ديده آن باشد كه باشد شَه‌شناس* تا شناسد شاه را در هر لباس
اگر كسى معناى حاکميت امام زمان عجل الله تعالی را فهميد، جايگاه حكومت دينى را - به‌عنوان شرايط ‌گذار از فرهنگ مدرنيته به حاکميت حضرت بقية‌الله‌الأعظم عجل الله تعالی - مى‏فهمد و براى لحظه‌لحظه‏‌ي حكومت اسلامى جان خواهد داد و براى حفظ حاكميّت ولايت فقيه سر مى‏دهد. كسي‌كه معنى حكومت امام معصوم را فهميد متوجّه مى‏شود جايگاه تاريخي ولىّ‏فقيه کجاست و چرا ولي فقيه با تمام وجود پرچم تبعيت از امام‌زمان عجل الله تعالی را به‌دوش مي‌کشد و سعي مي‌کند نظام اسلامي را از حاکميت حکم خدا توسط انسان غير‌معصوم فراتر ببرد، زيرا جهان امکان بهره‌مندشدن از حاکميت امام معصوم را در ذات خود دارد.29 تا زماني‌که انسان‌ها متوجّه‌ي شرايطي نگردند که داراي امکاناتي نامتناهي براي کمال انسان است معني فرهنگ مهدويت را نفهميده‌اند و از متعلَّق طلب خود در فرهنگ انتظار آگاهي کاملي پيدا نکرده‌اند تا معناي حقيقي و نهايي بلوغ جهان را دريابند. شرايطي که بايد يا در فرهنگ انتظار نظرت به ‌آن باشد و يا در آن قرار داشته باشي وگرنه در بيرون تاريخ به‌سر مي‌بري.
کساني با ملاك‌هاي حقيقى و صحيح فکر مي‌کنند كه معنى انسان را در نظام هستي بفهمند، اين‌ها حتماً در زمانِ غيبتِ حضرت به‌عالم بقية‌الله و حاکميت حضرت نظر مي‌دوزند تا ظلمات دوران غيبت بر آن‌ها بي‌اثر باشد. سياه‏بختىِ انسان‌هاي شيفته‌ي تجدّدزدگي را مى‏بينند و منفعل تبليغات فرهنگى آن‌ها نمى‏شوند. چون حقّ را مى‏شناسند و حكومت حقّ را مى‏فهمند، هم‌چنان‌که مي‌فهمند انسان تا کجا بايد صعود کند، معني حكومتى كه انسان را به ‌مقصد نهايى‏اش مى‏رساند دريافته‌اند. اين انسان در هر حال - چه در غيبت و چه در ظهور- زير سايه‌ي ولايت امام معصوم زندگى مى‏كند و هم‌اکنون در شيدايىِ آن حاکميت به‌سر مى‏برد و به كمتر از آن قانع نمى‏شود. بنابراين هر جستجو و طلبي که مانع شود تا جويندگان، راهي به ژرفاي عالم بقيةالله بگشايند، عامل بي‌ثمري انسان‌ها است.
جستجوهايي که مقصد نهايي آن نظر به‌عالم بقيةالله نيست عامل نقصان روح آدمي است و تلاش‌هاي انساني را به‌نوعي سرگرداني تبديل مي‌کند. اين‌عالم بقية‌الله است که بايد در را بگشايد و افق را روشن نمايد. چيزي‌که حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» متوجّه شد و در نتيجه با اقدام او افق تاريخ گشوده گشت. هر نگاهي که به افق نوراني تاريخ معطوف نباشد يک افسانه و وَهم بزرگ است و نه يک تمدن بزرگ، و در کنار خود وَهم‌هاي کوچک‌تري را مي‌سازد. نظر به عالم بقية‌الله دقيقاً ابعاد ژرف روح انسان را به شکوفايي دعوت مي‌کند و به ما کمک مي‌کند تا حقّ را آن‌طور که در عالم جريان دارد مشاهده و ادراک کنيم و از جلوات نور پروردگار از پنجره‌ي وجود مبارک حضرت ولي‌ّعصر عجل الله تعالی تغذيه نماييم. آيا چنين انتظاري بصيرت نيست؟
ما به دو چيز نياز داريم، يكى شيدايى در دين‌دارى كه فقط از طريق اُنس و ارتباط با حضرت ولي‌ّعصر عجل الله تعالی حاصل مي‌شود و ديگر زندگى در کنار هم‌ديگر که فقط از طريق حاکميت امام معصوم و اجراي حکم الهي توسط آن حضرت محقّق مي‌شود. بايد فهميد حاکميت امام معصوم چه چيزهايي را به بشريت بر‌مي‌گرداند و ما را در كدام خانه سکني مي‌دهد و اين همان بصيرتي است که با انتظار فرج حاصل مي‌شود.
بيش از اين گر شرح گويم زِ ابلهي است* زِآن‌که فهم آن وراي آگهي است
لاجرم کوتاه کردم من زبان* گر تو خواهي از درون خود بخوان
خداوندا! ما را از بركات انتظار و بصيرت‌هاي مربوطه محروم مگردان.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
جلسه‌ي چهارم، فرهنگ انتظار؛ حضور در تاريخ توحيدي
بسم الله الرحمن الرحيم
اَلسَّلامُ عَلَي مُحْيِي الْمُؤمِنينَ وَ مُبيرِ الْكافِرينَ
اَلسَّلامُ عَلَي الْمَهْدِيِّ الْاُمَم اَلسَّلامُ عَلَي الْقائِمِ الْمُنْتَظَر وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر
اَلسَّلامُ عَلَي بقيت اللهِ في بِلادِهِ1
سلام بر آن امامي كه موجب احياء مؤمنين و نابودي كافران خواهد شد.
سلام بر مهدي امّت، سلام بر قائم منتظَر و عدل مورد نظر...
سلام بر بقية‌الله در هرجايي، كه آن‌جا شهر خدا خواهد بود.
عامل توقف در تغيير سرنوشت
عنوان بحث؛ «فرهنگ انتظار و حضور در تاريخ توحيدي» است. پس از سلام و صلوات بر حضرت بقيةالله عجل الله تعالی، بحث بنده شامل دو مقدمه و پنج موضوع و يک نتيجه است که اميدوارم از اين طريق بتوانم عرض خود را خدمت عزيزان ارائه دهم و در انتها توانسته باشم تفاوت «بي‌تاريخي» و «تاريخ‌داشتن» يک ملت را تبيين نمايم تا روشن شود چگونه انديشه‌ي انتظار، انسان را از بي‌تاريخي نجات مي‌دهد و موجب گستردگي وجود او و نشاط و اميدي مي‌شود که گويا انسان با همه‌ي اولياء و انبياء همتاريخ شده است.
وقتي متوجه باشيم از نظر تاريخي در شرايطي قرار داريم که فرهنگ مدرنيته با حاکميت فرهنگ خاص خود و نفي گذشته‌ي ملت‌ها، «اکنون» و «آينده»ي ملت‌ها را از آن‌ها مي‌گيرد و در آن حال افراد نمي‌توانند به آينده‌ي خود فکر کنند. و وقتي متوجه باشيم در جامعه‌ي تحت تأثير فرهنگ مدرنيته «زمانِ پيوسته»‌ي ملت‌ها به «زمان گسسته» و قطعاتي جدا از هم تبديل مي‌شود و در زمانِ گسسته، هيچ تصميمي براي تغيير سرنوشت نمي‌توان گرفت. آري وقتي به دو نکته‌ي فوق توجه کنيم؛ متوجه مي‌شويم جايگاه فرهنگ مهدويت و انتظار در کجاي زندگي ما قرار دارد و چگونه از آن طريق روح جامعه‌ي منتظر به وسعت تاريخِ همه‌ي انبياء و اولياء علیه السلاموسعت مي‌يابد، واميد رهايي از چنگال فرهنگ مدرنيته ممکن مي‌شود.
اميدوارم عزيزان با توجه به نکته‌ي فوق عنايت کرده باشند که تاريخِ هر قوم با آينده‌اي که در نظر دارد تعيين مي‌شود و براي آينده‌داشتن، تذکر نسبت به گذشته لازم است و تا ما نفهميم نشاط ملت‌ها بايد حتماً نشاط تاريخي باشد، نمي‌توانيم زندگي خود را معني کنيم، چون در حيات گسترده‌ي تاريخي است که يک ملت مي‌تواند همزبان شود. يکي از مشکلات بزرگي که امروزه به سراغ ما آمده همان است که گفت:
من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر* من ناتوان ز گفتن و خلق از شنيدنش
علت تنهايي و ناهمزباني خود را بايد در گسستگي تاريخي جستجو کرد. ما در شرايطي هستيم که نمي‌دانيم «تاريخِ پيوسته» يعني چه، تا نسبت به آن حساس شويم و گسستگي تاريخي امروزمان را درست ریشه یابی کنيم. در گسستگي تاريخي، انسان ديگر نمي‌داند چه بوده است تا بفهمد حالا چه بايد باشد. يک نويسنده کانادايي کتاب کوچکي تحت عنوان «خرسي که مي‌خواست آدم شود» نوشته بود، او در اين کتاب مي‌خواست حرف بزرگ زمانه را بزند. خرس به گذشته‌ي خود که گذشته‌ي خرس‌بودنش بود، پشت کرده و آمده بود تا مثل آدم‌ها زندگي کند. او مثل آدم‌ها بايد ريش‌هايش را مي‌تراشيد و کروات يا پاپيوني مي‌زد و با کيف و لباس و کفش و ... به اداره مي‌رفت، از اين نوع زندگي خيلي در زحمت بود مي‌خواست روي صندلي بنشيند، دمش مزاحم بود، از آن طرف خرسي که بخواهد ريش خود را بتراشد بسيار ماجرا دارد. بالاخره متوجه شد که براي خرس‌، مشکل است که چيزي غير خودش باشد، پس از مدتي تصميم گرفت به زندگي خرسي خود برگردد، حالا يادش رفته بود که زندگي قبلي‌اش چگونه بوده است - از گذشته‌ي خود گسسته بود- زمستان شد، نزديک غار آمد، اما نمي‌داند چه کار کند - خرس‌ها زمستان‌خوابي دارند- همان‌جا زير برف‌ها ماند و مرد.
چيزي‌که بنده در صددِ بيان آن هستم برکات حضور در «زمانِ پيوسته» است، و اين‌که رمز و راز نجات ملت‌ها در شرايط جديد حضور در زمان پيوسته‌ي خودشان مي‌باشد. اين همان چيزي است که خرس با اين‌که از زندگي مدرن دل‌زده شد، ولي نتوانست آن را بيابد. مدرنيته تاريخ همه‌ي اقوام را با تاريخ غربي مي‌سنجد و همه‌ي ملت‌ها را از گردونه‌ي تاريخِ خودشان بيرون مي‌کند و آن‌ها را گرفتار زمانِ گسسته مي‌نمايد و در نتيجه ملت‌ها راهي جز ادامه‌ي زندگي مدرن نمي‌شناسند و اشکال اساسي وقتي به‌وجود مي‌آيد که طراحي تاريخ را به عهده‌ي غرب بگذاريم تا ما را از تاريخ خودمان بيرون بيندازد.
توجه به آفتِ گسسته‌شدن از زمانِ گذشته حرف جديدي نيست. دانشمندان بزرگ آن را متذکر شده‌اند. «اُمّ سِزِر»2 از شاعران و قهرمانان مبارزه با استعمار در آفريقا، در اشعارش مي‌گفت: «اي مردم آفريقا! گذشته و آينده‌ي ما را مدرنيته از ما گرفته و در نتيجه ما هيچ تصميمي نمي‌توانيم بگيريم». چون به واقع تا ملّتي جايگاه تاريخي خود را نشناسد نمي‌داند کيست و چه بايد بکند. وقتي حضرت اباعبدالله علیه السلام در مقابل يزيد مي‌فرمايند من مي‌خواهم جامعه را به سيره‌ي پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم برگشت دهم، از اين طريق عملاً راهِ نجات را نشان مي‌دهند، آن‌هم در مقابل فرهنگ معاويه‌اي که با استقرار در شام سعي دارد فرهنگ رُمي را جايگزين فرهنگ اسلامي کند و ملت اسلام را از ريشه‌ي تاريخي خود جدا نمايد.3
موضوعِ انتقاد به غرب يک بحث است و راه برون‌رفت از آن بحث ديگر. در خودِ غرب بهترين و دقيق‌ترين انتقادها نسبت به فرهنگ مدرنيته شده است و بسياري از آن مطالب براي ساير ملت‌ها نيز قابل استفاده است. ولي آن‌چيزي که هر ملّتي بايد از درون خود بيابد، راهِ برون‌رفت از غرب‌زدگي و بي‌تاريخي است. آن عاملي که نمي‌گذارد يک ملّت تصميمي مطابق روح خود بگيرد جداشدن از حيات تاريخي‌اش مي‌باشد.
بسياري از نخبگانِ جهان اسلام همان طور که حضرت اباعبدالله علیه السلام از حاکميت يزيد ناراضي بودند، ناراضي بودند اما راهي براي برون‌رفت پيشنهاد نمي‌کردند - آن‌گونه نارضايتي‌ها ضرري براي حاکميت يزيد نداشت- حضرت اباعبدالله علیه السلام نگاه‌ها را به سيره‌ي رسول‌خدا صلی الله علیه و آله والسلم و حضرت علي علیه السلام انداختند و راه برون‌رفت را در ادامه‌ي گذشته‌ي توحيدي مردم نشان دادند، حضرت به‌خوبي مي‌دانستند در اين روش چه برکاتي نهفته است. ايشان وقتي مي‌خواستند از مکه به طرف کربلا بروند، همه به حضرت نصيحت مي‌کردند که آقا! حرف شما در نفي حاکميت يزيد حق است، اما شما در اين راه شهيد مي‌شويد. آن‌ها درست مي‌گفتند و امام حسين علیه السلام هم در فهم اين نکته عقب‌تر از ابن‌عباس و عبدالله‌بن‌جعفر و فَرَزْدَق و امثال آن‌ها نبودند ولي آن‌ها چيزي را نمي‌فهميدند که حضرت اباعبدالله علیه السلام مي‌فهميدند و آن عبارت بود از نشان‌دادن راه‌ ِ برون‌رفت از ظلمات معاويه.
به قول شهيد مطهري«رحمة‌الله‌عليه» آن‌ها مي‌خواستند امام را نگه دارند ولي امام مي‌خواست اسلام را نگه دارد و جهان اسلام را از خطر اضمحلال نجات دهد. حضرت اباعبد الله علیه السلام نشان دادند آينده سالم در گرو اتصال به تاريخ توحيدي گذشته است. حضرت در بدو حرکت از مدينه در وصيت خود به محمد حنفيه مي‌فرمايند: «إنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي صلی الله علیه و آله والسلم أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏»4 من براى سركشى و عداوت و فسادكردن و ظلم‌نمودن از مدينه خارج نشدم بلكه نهضت من براي اصلاح امت جدّم مي‌باشد، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمايم، من مي‌خواهم مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب«عليهماالسّلام» رفتار نمايم‏.
تأکيد بنده اين است که حضرت سيد الشهداء علیه السلام راه برون‌رفت از ظلمات دوران را در دو چيز مي‌دانستند؛ يکي در اتصال به گذشته‌ي تاريخي امت اسلام، و ديگري در توجه به آرمان بلندي که سير تاريخِ توحيدي به آن‌سو نظر دارد.
نقش عقل در فهم مقام امام عجل الله تعالی
در مورد آرمان بلندي که سير تاريخِ توحيدي به آن نظر دارد بايد گفت:
«وقتي متوجه باشيم غفلت از معرفت صحيح نسبت به حجت خدا عجل الله تعالی موجبِ در پرده‌ماندن آن حضرت و عامل ادامه‌ي سرگرداني بشر است، بايد راه نجات را در رويکرد صحيح نسبت به معرفت به مقام آن حضرت، و انتظار آن حضرت جستجو کرد.»
همان طور که در مورد خداشناسي، وقتي آلوده به خرافات مي‌شويم که معرفت صحيحي نسبت به خدا نداشته باشيم و در آن صورت است که اين فکر پيدا مي‌شود که اي کاش خدا اين‌جا بود تا موهايش را شانه مي‌کردم ويا اُلاغش مي‌آمد اين علف‌ها را مي‌خورد. در باره‌ي ساير معارف الهي هم وقتي گرفتار آسيب مي‌شويم که بدون معرفتي صحيح آن‌ها را پذيرفته باشيم. البته استدلال عقلي موجب جدايي باورهاي خرافي از باورهاي حقيقي مي‌شود. استدلال؛ به خودي خود ما را به مقصد نمي‌رساند، قلب بايد در صحنه باشد تا زمينه‌ي ارتباط انسان با حقايق متعالي فراهم شود. استدلال باعث مي‌شود که ما موضوع را درست ببينيم تا پس از آن بتوانيم با روش‌هايي که شرع مقدس در مقابل ما قرار مي‌دهد با حقايق مرتبط شويم. بر همين اساس در مورد وجود مقدس حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالی؛ هم بايد عقلاً و از طريق استدلال مسئله را بشناسيم.
وقتي از شما بپرسند به چه دليل انسانِ کامل يعني امام زمان عجل الله تعالی در گستره‌ي تمام هستي حاضر است؟ بايد بتوانيد روشن کنيد که «انسانيت» يک حقيقت مقول به تشکيک است، يعني شدت و ضعف برمي‌دارد، مثل نور يا وجود است. ملائکه موجودند، زمين هم موجود است، خدا هم وجود دارد، همه‌شان وجود دارند امّا تفاوتشان از نظر وجودي در شدت و ضعف آن‌هاست. زمين موجود است با درجه نازله، ملائکه موجودند با درجه بالاتر ولي خدا عين وجود است. عين وجود يعني خودش وجود است و همه‌ي وجودها هم از اوست. در مورد انسانيت هم موضوع از همين قرار است که مقول به تشکيک است و وجودش در آدم‌هاي مختلف شدت و ضعف دارد. حضرت امام‌خميني«رحمة‌الله‌عليه» نسبت به دشمنان اسلام انسان‌ترند و انسانيت در ايشان با شدت بيشتري موجود بود.
از طرفي هرچيزي که داراي شدت و ضعف است از يک طرف داراي مرتبه‌ها و از طرف ديگر داراي نهايتي است که اصل و علت همه‌ي مرتبه‌هاي مادون مي‌باشد. مثل وجود که مرتبه‌ي نهايي آن عين وجود و وجود مطلق است و همه‌ي وجودات به آن ختم مي‌شود، انسانيت هم شدت و ضعف دارد، پس حتماً به يک «عين الانسان» ختم مي‌شود. همان‌طور که وقتي شما در مورد «حيات» صحبت مي‌کنيد مي‌گوييد؛ انسان حيات دارد، ملائکه هم حيات دارند، گياهان هم حيات دارند، ولي حياتِ همه به عين حيات که حضرت رب العالمين است ختم مي‌شود. همين‌که حيات من و شما در صحنه هست خبر از وجود عين‌الحيات مي‌دهد. در مورد انسان هم موضوع از همين قرار است و همين‌که انسانيت در صحنه است خبر از وجود «عين الانسان» مي‌دهد. البته لازم است اين موضوع را به نحو کامل در کتاب «مباني معرفتي مهدويت» پيگيري بفرماييد. خواستم عنايت داشته باشيد که چگونه بايد در رابطه با وجود مقدس انسان کامل استدلال کرد.
وقتي روشن شد «عين الانسان» در عالم هست، هر اندازه بخواهيد انسان باشيد بايد با عين الانسان مرتبط شويد، همان‌طور که وقتي‌ «عين تري» داشته باشيد، هرقدر تري بخواهيد بايد از عين تري بگيريد. هرکس ارتباطش را با عين‌الانسان قطع کند عملاً از مسير انسانيت خارج شده. در همين رابطه رسول‌خدا صلی الله علیه و آله والسلم مي‌فرمايند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»5 هرکس بميرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. پس بدون ارتباط با امام که همان عين‌الانسان است ممکن نيست کسي وارد مسير کمال شود - که باز تأکيد مي‌کنيم اين بحث به طور مفصل در کتاب «مباني معرفتي مهدويت» مطرح شده است- نکته‌ي مهم آن است که بدانيم انسانيت‌ انسان‌ها را «عين‌الانسان» تغذيه مي‌کند.
با اين فرض که بهترين راه نجات از آسيب‌هاي انديشه‌ي انتظار، درست‌مطرح‌کردنِ مباني معرفتي مهدويت و انتظار است. وجود دلايلي عقلي در اعتقاد به مهدويت موجب مي‌شود تا خرافات نتوانند جاي خود را در عقايد عاليه باز کنند. ابتدا بايد عقل متوجه شود عين‌الانسان به عنوان واسطه فيضِ بين خدا و عالم هستي در صحنه است. چون انسانيت يک حقيقت تشکيکي و داراي شدت و ضعف است و هر حقيقت تشکيکي يک وجه کامل و تمام دارد که مراتب پايين‌ترِ آن، همه جلوه‌ي آن هستند و همين که انسانيت با شدت و ضعف در همه انسان‌ها موجود است، دليل است بر آن‌که حقيقت انسانيت داراي جنبه‌ي تامّ و تمامي است که همان انسان کامل است، و به عنوان کامل‌ترين مخلوق واسطه بين خداوند و ساير مخلوقات است.
دليلي ديگر بر وجود انسان کامل
از آن‌جايي‌که خداوند کمال مطلق و جامع جميع کمالات است، اولين مخلوق او، مخلوقي است که در عين مخلوقيت، جامع همه‌ي کمالات و اسماء الهي مي‌باشد و لذا اولين صادره از خداوند نمي‌شود ملائکه باشند، چون هرکدام از آن‌ها مظهر اسمي از اسماء الهي‌اند.6 پس اولين صادره از خداوند بايد انساني کامل باشد که همه‌ي کمالات الهي را به نحو جامع داشته باشد و معني واسطه‌ي فيض‌بودن ذات مقدس امام عصر عجل الله تعالی به همين معني است و در راستاي همين قاعده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم فرمودند: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نوري»7 اولين چيزي که خداوند خلق کرد، نور من بود.
خدا عين کمال است يعني عين حيّ و قيّوم و سميع و بصير و ... است. از عين کمال هرگز نمي‌شود موجودي صادر بشود که پرتو همه‌ي کمالات او نباشد، همان‌طور که از نور بي‌رنگ، نور بي‌رنگ صادر مي‌شود. فرق نور بي‌رنگِ پايين با آن نور بي‌رنگ بالا در شدت و ضعف است. نمي‌شود از نور بي‌رنگ بالايي، نور سبز يا زرد صادر شود، همان نور بي‌رنگ صادر مي‌شود منتها در شدت کم‌تر. از خدا که عين کمال است نمي‌شود مستقيماً ملک صادر شود، چون هر کدام از ملائکه داراي يک مقام‌ از مقامات الهي هستند. يکي ملکِ «مُحيي» است و يکي ملکِ «مُميت» است و ديگري ملکِ «رزق». وقتي متوجه شديم از خدايي که جامع کمالات است محال است مستقيماً ملائکه صادر شوند پس حتماً اولين مخلوقِ او جامع کمالات است، ولي مخلوق است. تنها موجودي که ظرفيت جامعيت کمالات را دارد انسان است و به عبارت ديگر همان مخلوقِ جامع به صورت انسان خلق شده است، لذا قرآن فرمود: «وَ عَلَّمَ ادَمَ الأسماءَ کُلَّها...»8 و خداوند همه‌ي اسماء را به آدم آموخت پس حتماً اولين مخلوق انسان است.
فرمايش پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم که فرمودند: «اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُوري»9 اولين چيزي که خداوند خلق کرد، نور من بود، نظر به حقايقي دارد که انسان با برهان و انديشه مي‌تواند متوجه حقانيت آن‌ها شود. در رابطه با اولين مخلوق‌بودنِ انسان کامل رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم فرمودند: «کُنْتُ نَبِياً وَ آدَمُ بَينَ الْماءِ وَالطّين»10 من نبي بودم و آدم هنوز به دنيا نيامده بود و بين آب و گِل بود. اين همان نور محمدي صلی الله علیه و آله والسلم است که مقدم بر جسم حضرت خلق شده است. آري آن حقيقت؛
در نبي آمد بيان راه کرد* در ولي از سرّ حق آگاه کرد
يک حقيقت است که در مظاهر متفاوت ظاهر مي‌شود و در همين رابطه اميرالمؤمنين علیه السلام مي‌فرمايند: «کُنْتُ اَنَا وَ مُحمدٌ نوراً واحداً مِنْ نورالله»11 من و محمّد نور واحدي بوديم از نور خدا. يا به تعبير مولوي:
گاه پوشد کسوت ليلي، گهي مجنون شود* گاه معشوق و گهي عاشق نمايد خويش را
جلوات آن حقيقت نوري يک روز حضرت صادق علیه السلام و يک روز حضرت کاظم علیه السلام است.آن مقام، حقيقتي است که شعور ما بايد متوجه آن شود و به اين معني به ما گفته‌اند بايد به آن مقام به عنوان عين‌الانسان که مقامش مقام جامعيت اسماء الهي است، ايمان داشته باشيد و او را اولين مخلوق و واسطه‌ي فيض نسبت به ساير مخلوقات بدانيد.
چگونگي عبور از ظلمات آخرالزمان
بعد از مقدمه‌ي فوق بايد عرض کنم؛ در راستاي طرحِ صحيح انديشه‌ي مهدويت، جهت عبور از ظلمات دوران آخرالزمان، بايد يک «لا» و يک «إلاّ» در دستور کار قرار گيرد.
براي تحقق زمينه‌ي «لا» توجه به چند نکته ضرورت دارد:
الف؛ نفي حاکميت طاغوت که حاکميت آن موجب سرکوبي استعدادهاي اصيل بشريت مي‌شود، استعدادهايي که بايد شکوفا گردند تا انسان‌ها احساس به‌ثمررسيدن بکنند. جهت تفصيل اين موضوع به بحث «عصاره‌اي از فرهنگ مهدويت در ابعاد گوناگون» از کتاب «جايگاه و معني واسطه فيض» رجوع فرماييد. آنچنان با حضور انسان کامل استعدادها شکوفا مي‌شود که در اين رابطه همان طور که در جلسه گذشته عرض شد امام‌ محمد باقر علیه السلام مي‌فرمايند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُؤُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»12 چون قائم ما قيام كند، خداوند دست او را بر سر بندگان قرار مي‌دهد، پس در اثر آن، عقل‌هاي آن‌ها جمع مي‌شود و رؤياهاي آن‌ها كامل مي‌گردد.
و نيز از حضرت صادق علیه السلام هست که «الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفا»13 علم بيست و هفت حرف است. آنچه پيغمبران آورده‏اند دو حرف است و مردم هم تا كنون بيش از آن دو حرف ندانسته‏اند، پس موقعى كه قائم ما قيام مي‌كند، بيست و پنج حرف ديگر را بيرون مى‏آورد و آن‌ها را در ميان مردم منتشر مي‌سازد و آن دو حرف را هم به آن‌ها ضميمه نموده تا آن‌كه بيست و هفت حرف خواهد شد.
ملاحظه مي‌فرماييد كه ثمرات وجودي حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالی آن‌گاه كه ظهور كنند گسترده‌تر از عدل اقتصادي است، با ظهور آن حضرت تحول عظيمي در عرصة علم و فرهنگ به‌وجود مي‌آيد و معنيِ عدالت‌گستري آن حضرت از اين زاويه بيشتر مدّ نظر است تا عدالت اقتصادي.
ب؛ در راستاي نفي حاکميت طاغوت براي کامل‌شدن زمينه‌ي «لا»، باید نفي فرهنگ مدرنيته که همان ظلمات آخرالزمان است، در دستور کار قرار گيرد، تا بتوان از آن فرهنگ با همه‌ي ابعادِ تودرتوي آن، عبور کرد و به سوي تمدن اسلامي جهت‌گيري نمود. در رابطه با اين امر به کتاب «فرهنگ مدرنيته و توهّم» و کتاب «تمدن‌زايي شيعه» رجوع فرماييد.
براي تحقق زمينه‌ي «إلاّ» نيز چند نکته بايد مدّ نظر قرار گيرد:
الف؛ اعتقاد به حاکميت خدا از طريق امام معصوم در همه‌ي مناسبات عالَم و آدم. بحث «انتظارِ فرج و آثار آن» در کتاب «جايگاه و معني واسطه‌ي فيض» به اين موضوع پرداخته است تا روشن شود براي دوران عبور از ظلمات بايد نظرها به چيزي ماوراء اهدافي باشد که فرهنگ‌هاي ظلماني مدّ نظر انسان‌ها قرار مي‌دهند و نيز روشن شود خداوند براي بشريت سرنوشتي ماوراء آنچه امروز گرفتار آن است براي او مقدّر فرموده است. خداوند کساني را براي حاکميت پرورانده که حامل همه‌ي اسماء الهي مي‌باشند و در نتيجه با تمام عالَمِ وجود- که هرکدام مظهر اسمي از اسماء الهي‌اند- مرتبط و مأنوس‌اند.14
ب؛ براي ايجاد زمينه‌ي ظهور، اعتقاد به حاکميت خدا در زمان غيبت از طريق حاکميت کارشناس کشف حکم خدا در قرآن و روايات، تحت عنوان «ولايت فقيه» ضروري است. تا روشن شود براي دوران عبور از ظلمات بايد نظرها به اهدافي ماوراء آن چيزي باشد که فرهنگ ظلماني مدّ نظر انسان‌ها قرار داده است. در اين رابطه به بحث «نظام أحسن و آخرالزمان» از کتاب «جايگاه و معني واسطه فيض» رجوع فرماييد. در آن‌جا روشن مي‌شود انقلاب اسلامي با شاخصه‌هاي مخصوص به خود، طلوع اميدبخشي جهت تحقق ظهور نهايي حق و راه عبور از ظلمات آخرالزمان است و غفلت از جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي، موجب محروميت از برکات انتظار واقعي است.
ج؛ نظرکردن به تمدن اسلامي که با تحقق انقلاب اسلامي شروع شد، و با ايجاد «دولت اسلامي» و سپس «کشور اسلامي»، زمينه براي پديدآمدن تمدن اسلامي فراهم مي‌شود. در اين رابطه به کتاب «تمدن‌زايي شيعه» و کتاب «دعاي ندبه؛ زندگي در فردايي نوراني» رجوع شود.
مشخص است که براي سير به سوي آرمان‌هاي بلندِ الهي بايد چيزهايي را که حجاب راه‌اند نفي و چيزهايي را که مقدمه‌ي رسيدن به مقصداند ايجاد نماييم و متوجه باشيم آنچه خداوند براي ما پسنديده بسيار عالي‌تر از شرايطي است که امروز بشر در آن به‌سر مي‌برد.
اگر فرمودند با ظهورِ انسانِ کامل در صحنه‌ي زندگي بشر از بيست و هفت حرفِ علم، بيست و پنج حرف آن در آن شرايط وارد زندگي بشر مي‌شود، لازم است که توجه داشتيم اولاً: اين علم به معني انکشاف حقايق است و نه توانايي‌هاي فني.توانايي‌هاي فني امروز، به معناي کشف حقيقت نيست. البته خوب است که انسان فکر کند و فنوني را براي راحت‌تر زندگي‌کردن به دست بياورد و بر آن اساس وسايلي هم بسازد، ولي اين امور را علم نمي‌گويند. ثانياً: اگر انسان کامل در تمام مناسبات بشري امکان تصرف داشته باشد، تمام استعدادهاي انسان به ثمر مي‌رسد، چون او حامل اسم اعظم است، يعني تمام کمالات معنوي را به نحو اکمل و اعظم دارد، هرچيزي در اين عالم هست، جلوه‌ي اسمي از اسماء الهي است و وجود مقدس حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالی همان اسم را به نحو اعظم و اکمل دارا است و لذا همه‌چيز را به سوي جنبه‌ي عاليه‌ي آن سوق مي‌دهد.15
اگر معني اين‌ موضوع که اسم اعظم نزد حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی است، کمي روشن بشود و مشخص گردد جايگاه امام عجل الله تعالی در کجاي هستي است، مي‌فهميم خداوند چه نوع زندگي را براي ما مقرر فرموده است و با ظهور حضرت چگونه تکوين و تشريع به صورتي کامل هماهنگ مي‌شوند. اين‌جاست که حضرت صادق و حضرت سيدالشهداء«عليهماالسلام» مي‌فرمايند: «لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أيامَ حَياتي»16 اگر فرزندم مهدي را درک کنم تمام عمر در خدمت او قرار مي‌گيرم. با ظهور حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالی مناسبات عالم و آدم آنچنان تغيير مي‌کند که حضرت سيدالشهداء و حضرت صادق«عليهماالسلام» مي‌خواهند خود را فداي آن شرايط کنند.
ابتدا بايد روشن شود ما در کجاي تاريخ خود هستيم؟ و آيا به سوي هدف آرماني خود در حرکتيم يا عقب‌گرد مي‌کنيم؟ بعضي‌ها به اسم طرفداري به آرمان مهدويت، ظلمات ضد مهدويت را تقويت مي‌کنند و نمي‌دانند در راستاي ظهور حضرت چه چيزي مي‌خواهند و چه‌چيزي محقق مي‌شود.
در بحث «انتظار فرج و آثار آن» از کتاب «جايگاه و معني واسطه‌ي فيض» مطرح شد که ما يک عالَم صغير داريم به نام همين عالَمي که من و شما مي‌شناسيم و يک عالَم کبير داريم به نام مقام حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی و جهان در حالت توحيدي خود مفتخر مي‌شود تا روح عالم کبير بر عالم صغير مديريت کند. وقتي امام معصوم حاکم شود تازه ما مي‌فهميم که اشک‌هاي حضرت زهرا سلام الله علیه چه معنايي داشته و چگونه حضرت متوجه برکات حاکميت امام معصوم بودند ولي مردمِ هم‌عصر صديقه‌ي طاهره سلام الله علیه فاجعه‌ي از دست‌رفتن آن برکات را نمي‌شناختند. نمي‌فهميدند با حذف امام معصوم علیه السلام چه چيزي را از دست مي‌دهند و چگونه افق آينده‌ي بشر تاريک مي‌گردد. حاکميت امام معصوم علیه السلام غير از اين است که يک آدم خوبي حاکم باشد، آن‌هايي که متوجه موضوع نيستند امروزه مي‌گويند به جاي آن‌که در کشور، اسلام حاکم باشد، انسان مُسْلِم حاکم باشد. شايد شما هم در ابتداي امر تصور کنيد فرقي نمي‌کند، در حالي‌که وقتي بحث حاکميت اسلام است، اين اسلام است که مناسبات جامعه را تعيين مي‌کند ولي با حاکميت شخص مُسْلم ضرورتاً لازم نيست که اسلام حاکم باشد.
ولايت فقيه و دوران گذار
اعتقاد به حاکميت خدا در زمان غيبت از طريق ولي فقيه از لوازم دوران عبور از ظلمات آخرالزمان به سوي ظهور حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالی است. محال است کسي از نظر علمي معتقد به مهدويت و تحقق نقش حضرت در آينده تاريخ باشد و جايگاه تاريخي ولايت فقيه را نفهمد.
وقتي ما مي‌خواهيم شرايطي پديد آيد تا امامي که واسطه‌ي فيض الهي به عالم هستي است، حاکم شود، آيا از خود نمي‌پرسيم دوران گذار جهت رسيدن به آن مقصد چه خصوصياتي بايد داشته باشد؟ يک وقت بدون آن‌که فکر کنيم مي‌گوييم ما منتظريم، اين ما را به تحجر مي‌کشاند و از خداوند مي‌خواهيم ما را نه تنها از دست انسان‌هاي بي‌دين بلکه از دست دين‌داران بي‌فکر نیز نجات دهد، زيرا هر دوي آن‌ها دردِ سرسازند. حضرت امام‌خميني«رضوان‌الله‌عليه» فرمودند:
«خطر تحجر گرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست.»17
چون اين‌ها نمي‌فهمند براي اين‌که آرماني بزرگ محقق شود بايد شرايط تحقق آن آرمان فراهم گردد و براي تحقق آرمان‌هاي بزرگ حتماً دوره‌ي گذار لازم مي‌آيد. اتفاقاً حساس‌ترين و سخت‌ترين قسمت‌ها براي رسيدن به افقِ عالي معنوي «دوره‌ي گذار» است. آدم‌هاي متحجّر فکر مي‌کنند وقتي موضوعي حق است بدون به‌وجودآمدن مقدمه‌ي آن مي‌توان آن را محقق کرد، اين به معناي نشناختن راه‌کارهاي رسيدن به نتيجه است. و لذا صاحبان اين روحيه‌ها نتيجه‌اي که نمي‌گيرند هيچ، کارها را هم عقب مي‌اندازند. مگر مي‌شود انسانِ کامل براي احياي تمام ابعاد تو در توي انسان به صحنه بيايد و بشريت آماده‌ي آن شرايط نباشد و در حالي‌که بشريت هنوز طعم حيات ديني را در مناسبات اجتماعي خود نچشيده، ناگهان فرهنگ سکولار به فرهنگ الهي تبديل شود؟18
براي تحقق تمدن اسلامي بايد مراحل و منازلي را پشت سر گذاشت؛ عنايت داشته باشيد که تا کنون تمدن اسلامي به معني واقعي آن وجود نداشته است. در تمدن اسلامي حتماً بايد امام معصوم حاکم باشد، يا لااقل فرهنگ امام معصوم به عنوان مقدمه‌ي تحقق آن شرايط، امورات آن جامعه را مديريت کند. آيا با حاکميت خليفه‌ي عباسي تمدن اسلامي محقق مي‌شود؟ در سال 125 هجري بيت‌الحکمه را به پا کردند تا بتوانند با ترجمه کتب يوناني، فرهنگ يونان را به صحنه آورند و از آن طريق نظرها را از صاحبان اصلي معارف اسلامي يعني اهل البيت علیه السلام منصرف کنند. تمام اين جرياني که امويان و عباسيان در رابطه با يوناني‌گرايي راه انداختند براي حذف اهل البيت علیه السلام بود.19 متأسفانه ما وقتي مسجد اموي در شام را مي‌بينيم؛ مي‌گوئيم اين يکي از آثار تمدن اسلامي است! تعدادي سنگ روي ِ‌هم‌گذاشتن مي‌شود تمدن اسلامي؟ اين‌که هنرمندانه کار کردند يا نه، بحث ديگري است. بايد متوجه باشيم رويکرد تمدن اسلامي به سوي عالم قدس است، شرايطي است که زمين و زمينيان را به عالم عرش وصل مي‌کند.
نظر به تاريخ پيوسته
بعضي عزيزان ممکن است از خود بپرسند در شرايطي که عموم مردم گرفتار فشارهاي اقتصادي هستند، ريشه‌ي اميد به ظهور حاکميت امام معصوم از کجاست؟ اين‌که حضرت امام‌خميني«رضوان‌الله‌عليه» اين‌قدر به آينده اميدوار بودند و مي‌فرمودند:
«این قرن، به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است».20
ريشه‌اش چيست؟ آيا ملاک‌هايي در دست داشتند و جهت تاريخي را مي‌شناختند يا بدون نظر به واقعياتِ زمانه، مطابق آرزوهايشان حرف مي‌زدند؟ چنانچه عزيزان بر روي موضوعِ سير مثبتِ تاريخ تأمل بفرمايند متوجه مي‌شوند تاريخ حقيقي عبارت از حادثه‌هاي گسسته نيست، بلکه حرکتي است که با اولين پيامبر خدا صلی الله علیه و آله والسلم شروع شده و همچنان سير مي‌کند تا به عالي‌ترين نحوه‌ي وجود خود برسد.
شما اين روايات را زياد شنيده‌ايد؛ که وجود مقدس پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم مي‌فرمايند:
«وَ الَّذي بَعَثَ محمداً صلی الله علیه و آله والسلم بالنُّبُوَّةِ وَ خَصِّنَا بِالْإِمامَة اِنَّهُ لَوْ لَم يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا اِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّي يَخْرُجَ فَيَمْلَأَ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَت جَوْراً وَ ظُلْماً وَ اِنَّ الله تبارك و تعالي يُصْلِحُ اَمْرَهُ في ليلةٍ كما اَصْلَحَ امْرَ كليمهِ موسي علیه السلام لِيقتَبِسَ لِاَهْلِهِ ناراً فَرَجَع وَ هُوَ رسول نَبِيٌّ. ثُمَّ قالَ: اَفْضَلُ اعمالِ شيعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»21 قسم به خدايي كه محمد صلی الله علیه و آله والسلم را به پيامبري برگزيد و امامت را به ما اختصاص داد، اگر از عمر دنيا بيش از يك روز هم باقي نمانده باشد، خدا آن روز را آن‌قدر طولاني مي‌گرداند تا قائم ما خروج كند و همان‌طور كه زمين از جور و ظلم پر شده آن را از قسط و عدل پر مي‌کند، خداي سبحان كار او را يك شبه اصلاح مي‌كند و اوضاع را به نفع او برمي‌گرداند، چنان‌كه كار موسي علیه السلام را يك شبه اصلاح كرد، او براي گرفتن پاره‌اي آتش براي خانواده‌اش رفت، ولي هنگام بازگشت به شرافت رسالت و افتخار نبوت نايل شده بود، آنگاه فرمودند: بهترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج و انتظار گشايش امور به دست آن حضرت است.
اين سخنان نشان مي‌دهد ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالی يک ناموس تاريخي است براي تحقق عالي‌ترين جلوات ايمان و براي اين‌که عالم به ثمر برسد.
لازمه‌ي دوران گذار از ظلمات به سوي نور، تحقق انقلاب اسلامي و حاکميت ولي فقيه بود تا در دل نظام انقلاب اسلامي، دولت اسلامي شکل بگيرد. دولت اسلامي رويکرد اصلي‌اش به سوي ديانت است هرچند براي رسيدن به آن بايد زمان زيادي بگذرد، چون تحقق اهداف در نظام اجرايي، مقداري زمان‌بر است. شاخصه‌ي دولت اسلامي آن است که رويکردش به سکولاريسم نباشد و تحت تأثير فرهنگ ظلماني دوران قرار نداشته باشد، متأسفانه پست‌رفت‌هايي داشتيم ولي جنس انقلاب اسلامي طوري است که امکان دارد در خفا برود ولي نابود نمي‌شود و معني تأخير فرج همين است.22 در مورد ظهور فرج نهايي، انکشاف و إخفا داريم ولي انصراف نداريم و لذا يقين بدانيد انقلاب اسلامي پاره‌اي از مرحله‌‌ي تاريخي است که جهت اصلي آن رو به جلو است - هرچند ممکن است در بعضي از برهه‌ها آن را در خفا برند – در مباحث گذشته به اين موضوع اشاره شد که حضرت مي‌فرمايند بار‌ها ممکن بود ظهور محقق بشود ولي شما شيعيان کاري کرديد که به تأخير افتاد.
23 يعني طوري عمل کردند که ظهور به خفا رفت ولي باز آن حقيقت رخ مي‌نماياند. آري به خفا و ظهور رفتن آن نور و يا تسريع در تحقق آن بستگي به ما دارد، ولي در هرحال محقق مي‌شود. به فرموده‌ي امام جواد علیه السلام در تحقق قيام قائم آل محمد بداء واقع نمي‌شود، «قيام قائم وعده‌ي الهي است و در آن تخلف نيست».24 به‌اصطلاح يکي از اجل‌هاي مسمي است که تحقق آن حتمي است.
با ظهور انقلاب اسلامي و پيرو آن، دولت اسلامي، آرام‌آرام «کشور اسلامي» ظاهر مي‌شود و روح اسلامي روانِ افراد و خانواده‌ها و نظام اجرايي و تربيتي را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد. بعضي دوستان مي‌گويند چرا شما اين‌قدر اميد داريد؟ اميد ما بر اساس يک سنت لايتغير الهي است ولي اين‌که چقدر برنامه‌ريزي کرده‌ايم تا هرچه زودتر به نتيجه برسيم بحث ديگري است. ممکن است عمر بنده کفاف ندهد ولي چون به تحقق کشور اسلامي مطمئنيم بايد براي آن زمان برنامه‌ريزي کنيم. بنده بيشترين صحبت‌ها و نوشته‌هايم را با توجه به آن افق تنظيم مي‌کنم. ما حتماً کشوري اسلامي در پيش رو خواهيم داشت، کشوري که مفاهيم قدسي دين در تمام مناسبات آن پذيرفته مي‌شود. امروزه در شرايطي هستيم که تصور صحيح از کشور اسلامي نداريم و متأسفانه کشور اسلامي را با ملاک‌هاي غربي تصور مي‌کنيم. به دانش‌آموزي که پدر و مادرش آدم‌هاي ثروتمندي بودند گفتند؛ يک إنشاء در وصف فقرا بنويس. نوشته بود؛ فقرا خودشان فقيرند، نوکرشان فقير است، کلفتشان هم فقير است! چون او زندگيِ بدون نوکر و کلفت را نمي‌شناخت. قصه‌ي ما فعلاً، قصه‌ي آن خرس است که اگر بخواهيم برگرديم، برگشتن را گم کرده‌ايم. ولي اگر در منظر خود کشور اسلامي را به عنوان يکي از مراحل عبور از ظلمات مدرنيته قرار داديم در افق جان خود گشايشي را خواهيم يافت و معني انتظار را خواهيم شناخت و در آن حال انرژي و اميد فوق‌العاده‌اي در ما پيدا مي‌شود، به طوري‌که آدم نودساله‌اي مثل حضرت امام‌خميني«رضوان‌الله‌عليه» در پيام 1/1/1368 همچون آتش‌فشان، تاريخي‌ترين شخصيت به حساب مي‌آيد. در آن پيام مي‌فرمايند:
«امروز بايد با جمود و سکون و سکوت مبارزه کرد و شور و حال حرکت انقلاب را برپا داشت».
مي‌فرمايند: «هيچ‌کس نيست که نداند پشت‌کردن به فرهنگ دنيا و پايه‌ريزي فرهنگ اسلامي فشار و سختي به دنبال دارد و مردم ما خود اين راه را انتخاب کرده‌اند و بهاي آن را هم خواهند پرداخت و بر اين امر افتخار مي‌کنند».
اين روحيه که اين‌چنين خود را در آينده‌ي تاريخ حاضر مي‌بيند حاصل فرهنگ انتظار است.
با ظهور کشور اسلامي زمينه‌ي تحقق «تمدن اسلامي» فراهم مي‌شود.
پس به طور خلاصه بايد براي تحقق فرهنگ مهدويت و عبور از ظلمات دوران؛
اولاً: به حاکميت خدا از طريق امام معصوم معتقد باشيم.
ثانياً: در «دوران گذار» جايگاه ولايت فقيه را بشناسيم و در تقويت آن بکوشيم.
ثالثاً: سير تاريخي انقلاب اسلامي تا تمدن اسلامي را بفهميم، تا در عمل درست تصميم‌گيري کنيم و بيرون تاريخ قرار نگيريم.
بشر از نظر وجودي فقير و نيازمند است و خداوند هرگز او را به خود وانگذاشته و سنتِ به خودوانگذاشتن، مستلزم جاري‌بودنِ حکمت الهي در تاريخ است. حال هر آن‌کس وجود چنين حکمتي را در تاريخ شناخت، با نظر به گذشته، به آينده‌ي تاريخ و ظهور آن در شکل ايده‌آلش، نظر خواهد انداخت، و اين معني انتظار حقيقي و محققانه است.
حضور در جبهه مثبت و نوراني تاريخ
نظر به شرايط ظهور انسان کامل و حاکميت آن حضرت عجل الله تعالی در تمام مناسبات بشري، حضور در جبهه‌ي مثبت و نوراني تاريخ است که مقابل آن و نتيجه‌ي غفلت از ظهور آن حضرت، ورود به جبهه‌ي ظلماني و بي‌ثمر تاريخ خواهد بود. لذا امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند: «مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِهذَاالْاَمْرِ كانَ كَمَنْ كانَ مَعَ الْقائمِ في فُسْطاطِهِ لا بَلْ كانَ بمنزِلةِ الضّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رسولِ‌اللهِ بِالسَّيْفِ»25 هركس در حالي بميرد كه منتظر اين امر باشد، موقعيتش مثل كسي است كه در كنار حضرت قائم، در خيمه آن حضرت به سر برده است، بلكه مثل مبارزي است كه در كنار رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم مبارزه كرده است. معني تاريخي اين موضوع در مباحث گذشته تا حدّي مطرح شد، اميد است از آن غفلت نشود.
پس از تبيين موضوع انتظار و برکات آن ممکن است سؤال شود چگونه ما منتظر باشيم که انسانِ بزرگي در انتهاي تاريخ به صحنه مي‌آيد و نتيجه‌ي چنين انتظاري اين باشد که گويا ما در کنار او و در خيمه‌ي او در نهضت آن حضرت شريک هستيم. روايت فوق مي‌فرمايد: انتظارِ تحقق چنين حاکميتي، چنين شخصيتي در شما پديد مي‌آورد که گويا در حضـور آن حضـرت و در جبهه‌اي که او گشوده است - که تمام مناسبات بشري قدسي مي‌شود- قرار داريد. اين به معني آن است که انتظارْ جهت تحقق چنان شرايطي، تا اين حدّ تاريخ‌ساز و نشاط‌آفرين است که گويا انسانِ منتظِر دارد در نهايي‌ترين و عالي‌ترين مرحله‌ي تاريخ زندگي مي‌کند.
حضرت صادق علیه السلام براي آن‌که عمق اهميت انتظار را خوب‌ روشن کنند در ادامه مي‌فرمايند: «لا بَلْ كانَ بمنزِلةِ الضّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رسولِ‌اللهِ بِالسَّيْفِ» از آن که در کنار حضرت قائم عجل الله تعالی در کنار او باشيد هم بالاتر بلکه جايگاه شخص منتظِر به منزله‌ي مبارزي است که در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم جهاد کرده است. حتماً مي‌دانيد که نقطه‌هاي عطف تاريخي هميشه، تاريخ‌ساز بوده و تاريخ را به جلو برده و هميشه در حرکت‌هاي تاريخي، شروع اوليه خيلي مهم است. نقش کساني که با پيغمبر صلی الله علیه و آله والسلم شمشير زدند تا پايه‌هاي اسلام را در مقابل فرهنگ جاهليت حاکم کنند، مثل ما نبوده است که اسلام را در کنار خود داريم و سنت‌ رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم به عنوان يک راه تضمين‌شده روبه‌روي ما قرار گرفته است. شروع تاريخِ اسلام با سخت‌ترين اراده‌ها و تصميم‌ها همراه بوده است.
حضرت صادق علیه السلام در روايت فوق مي‌فرمايند؛ آن‌کس که با روحيه‌ي انتظار زندگي کند و در آن حال بميرد، نه در کنار حضرت مهدي عجل الله تعالی - که مهم‌ترين حرکت تاريخ‌ساز بعد از صدر اسلام است- بلکه مثل کسي است که با پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم بوده است و در کنار آن حضرت شمشير زده است يعني مثل کسي است که تاريخ اسلام را شروع کرده است. همين‌جا است که بايد متذکر شوم چرا اهل البيت علیه السلام و علماء‌ بزرگ اينقدر براي حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه عظمت قائل‌اند. عظمت کار حضرت زهرا سلام الله علیه از آن جهت بود که وقتي تاريخِ سير انبياء بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم با حوادثي که پيش آمد، قفل شد، حضرت نگذاشتند خط نور و توجه به حاکميت امام معصوم به فراموشي سپرده شود، اين کار، کار آساني نبود. شما خود را در آن صحنه فرض کنيد، حضرت مقابل عده‌اي از صحابه بايستد و بگويد نه، همه را متوجه می کنند آن چه پیش آمده آن تاريخي نيست که به سوي نور ادامه پیدا کند. حضرت فاطمه سلام الله علیه در آن شرايط نظر مسلمانان را متوجه جرياني غير از جرياني کردند که پيش آمده بود، ايشان با اقداماتي که انجام دادند عملاً جهت الهي تاريخ را از بن‌بست خارج کردند.26
فهم نظام بقيت‌اللّهي؛ شرط ظهور
با فهم معني نظام بقية‌اللهي روشن مي‌شود چرا مقصد همه‌ي انبياء و اولياء تحقق حاکميت حضرت مهدي عجل الله تعالی است. زيرا تا کسي «زمانِ باقي» را درک نکند نمي‌تواند بقية‌الله را درک کند.
فهم عالَم «بقية ‌الله» کار ساده‌اي نيست. آن نظام، نظامي است که قدرتِ «زمان» در آن ضعيف مي‌شود. زمان يعني گذران و فنا، در حالي که نظام بقية ‌الله، نظام بقاء الهي است. در روايت داريم که راوي از حضرت صادق علیه السلام مي‌پرسد؛ يابن رسول الله صلی الله علیه و آله والسلم حضرت قائم چند سال حکومت مي‌کنند؟ مي‌فرمايند: هفت سال، ولي هرسالي از آن سال‌ها، ده‌سال مي‌شود.27 يعني جنبه‌ي حاکميت زمان و گذران، به بقاء تبديل مي‌شود، شرايط تا حدّي شبيه قيامت مي‌شود. حتماً مستحضريد که انسان‌ها هرقدر به عالم معنويت نزديک شوند و بُعدِ تجرد آن‌ها شدت يابد، راحت‌تر در آينده حاضر مي‌شوند، به طوري‌که مي‌توانند از آينده خبر دهند، چون در عالم تجرد و معنويت، زمان و گذران نداريم، آن عالَم؛ عالمِ بقاء است. در زمان حضرت مهدي عجل الله تعالی طوري زمين و زمان تغيير مي‌کند که حکم عالمِ معنويت بر آن جاري مي‌شود. نظام بقيت ‌الله يعني چنين نظامي که جنبه‌ي بقاء الهي در آن غالب است، برعکس عالم امروزي که جنبه‌ي زمان‌زدگي و عدم بر آن حاکم است. در «زمان» يا به تعبير ديگر در «زمان فاني» همواره ما گرفتار گذشته و آينده هستيم، «حال» وجود ندارد، همين‌که مي‌خواهي با «حال» روبه‌رو شوي، مي‌رود، از طرفي گذشته که گذشت، آينده که نيامده، «حال» هم که رفت، پس ما در شرايطي که «زمان» حاکم است در عدم زندگي مي‌کنيم. بقية ‌الله که بيايد با خودْ بقاء الهي را به همراه مي‌آورد.
در روايت داريم؛ زمين زير پاي ياران حضرت مهدي عجل الله تعالی مي‌پيچد و حاکميت بُعد در آن شرايط ضعيف مي‌شود. حضرت صادق علیه السلام در توصيف آن شرايط مي‌فرمايند: «جَبْرَئِيلُ عَنْ يَدِهِ الْيُمْنَى يُنَادِي الْبَيْعَةَ لِلَّهِ فَتَصِيرُ إِلَيْهِ شِيعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَى لَهُمْ طَيّاً حَتَّى يُبَايِعُوهُ فَيَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»28 جبرئيل در سمت راست او فرياد مي‌زند: بيعت براى خدا! پس شيعيانِ آن حضرت از اطراف زمين به سويش رهسپار شوند، و زمين زير پايشان به سرعت پيچيده‏ شود تا خدمتش رفته با او بيعت كنند و خدا به وسيله او زمين را از عدل و داد پر كند چنانچه از جور و ستم پر شده باشد.
در شرايطي که فعلاً ما قرار داريم، يک کيلومتر، يک کيلومتر است. حال اگر از اين‌که هست کوتاه‌تر شود به اين معني است که از حالت بُعد امروزي‌اش در مي‌آيد. در حال حاضر که در بُعد گرفتاريد وقتي اين‌جا هستيد، آن‌جا نيستيد. حالت بقاء؛ ضدِ اين شرايط است، يعني هم اين‌جاييد و هم آن‌جا. وقتي در حال حاضر روي زمين راه مي‌رويد اين‌جا که هستيد آن‌جا نيستيد، در حالي‌که مَنِ شما در تن شما اين طور نيست، «من» در عين اين‌که در يک عضو حاضر است در عضو ديگر نيز حاضر است. نظام بقية‌اللّهي به حالتي که «مَن» در بدن دارد نزديک مي‌شود. شرايطي است که نه‌تنها بُعد مکاني و زماني تا حدّي جمع مي‌شود، بلکه تمام تاريخ جمع مي‌شود. اين بحث را در کتاب «معني عالم بقيةاللّهي» دنبال بفرماييد. آرام‌آرام با اين مقدمات إن‌شاءالله عزيزان به اصل بحث نزديک مي‌شوند.
همتاريخي با همه‌ي انبياء و اولياء علیه السلام
حضور در تاريخ نوراني از طريق انتظارِ ظهور حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالی، هم‌عهد و هماهنگ‌شدن با همه‌ي انبياء و اولياء در طول تاريخ است و انسان‌ها عملاً از آن طريق وارد اردوگاه موحدين تاريخ مي‌شوند، لذا انسان با ورود در فرهنگ انتظار، هم در کنار حضرت امام حسين علیه السلام شمشير مي‌زند و هم در کنار حضرت مهدي عجل الله تعالی در خيمه‌ي آن حضرت به‌سر مي‌برد و معني «اَفْضَلُ اَعْمالِ شيعَتِنَا اِنْتِظارُ الْفَرَج»29 بهترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج و انتظار گشايش امور به دست آن حضرت است، تحقق مي‌يابد، و روشن مي‌شود چرا «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج»30 نفسِ انتظارِ فرج، خودْ فرج و گشايش است. پس آن‌کس که در فرهنگ انتظار به‌سر مي‌برد همواره از ظلمات دورانِ خود آزاد و در اردوگاه موحدانِ تاريخ به‌سر مي‌برد، در نتيجه يک لحظه از آرمان‌هاي بلند بشري غفلت نخواهد کرد.
شيعه بحمدالله در حال حاضر در مقايسه با ساير ملل، در شرايط بسيار خوبي قرار داد، چون با فرهنگ انتظار در شرايط روحي اتصال به گذشته و آينده است. در بقيه‌ي مکتب‌ها و ملت‌ها چنين روحيه‌اي که در اين حدّ برجسته باشد وجود ندارد.
انتظارِ ظهور مهدي عجل الله تعالی به آن معنايي که شيعه مي‌فهمد، انسان‌ها را وارد تاريخ «نور» مي‌کند، در آن حال مي‌بينيد که امروز در عين اين‌که داريد در کنار امام حسين علیه السلام شمشير مي‌زنيد، به افق‌هاي دور، که معنويتِ حقيقي بر عالم حاکم مي‌شود، نظر داريد. و معني افضل اعمال بودن انتظار از اين قرار است. عجيب است امروز با روحيه‌ي انتظار، هم داريد در کنارحسين علیه السلام شمشير مي‌زنيد و هم با مهدي عجل الله تعالی زندگي مي‌کنيد. اين است که گفته‌اند:
«تاريخ هر قوم با آينده‌اي که در نظر دارد تعيين مي‌شود، براي آينده‌داشتن، تذکر نسبت به گذشته لازم است، هرچند گذشته‌ي اقوام بدون نظر به آينده، به خودي خود راه آينده را نشان نمي‌دهد».31
عباداتي مثل روزه، عمل خوبي است همچنان‌که نماز عمل خوبي است ولي مي‌فرمايند انتظارِ فرج چيزي است که از همه‌ي اين‌ها بالاتر است، چون چنين انتظاري، انسان موحد را ماورائ نماز و روزه، وارد عالم قدس مي‌کند و اساس هويت او را قدسي مي‌نمايد تا بتواند با تاريخي سراسر نور زندگي کند. در فرهنگ انتظار شما از عالم ماده و زمان‌زدگي و اکنون‌زدگي آزاد مي‌شويد و در گذشته و آينده‌ي تاريخِ معنويت به‌سر مي‌بريد. به قول ارنست يونگر در کتاب «عبور از خط» امروز بشر گرفتار «اکنون‌زدگي» است. تا ما بلاي اکنون‌زدگي را نفهميم برکات انتظار را که ما را از اين بلا آزاد مي‌کند، درست نمي‌فهميم. فرهنگ مهدويت انسان را از ظلمات دوران بيرون مي‌آورد و به ابديت تاريخي- که ماوراء گذشته و آينده است- وصل مي‌کند.
پيامبر خدا صلی الله علیه و آله والسلم از قبل مي‌فرمايند يک صحنه‌اي در آينده تاريخ هست که چنانچه نظر خود را متوجه آن صحنه کني، آنچنان وسعت مي‌يابي که ماوراء زمان‌ قرار مي‌گيري و اين افضل اعمال امت من است، به‌خصوص اگر به روايتي که مي‌فرمايد: «اِنْتظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج» کمي عنايت بفرماييد نکات بسيار ظريفي نصيب شما مي‌شود، زيرا اين روايت مي‌فرمايد اگر وارد فرهنگ فرج و انتظار شديد عملاً همين حالا فرجِ شما شروع شده است و از ظلماتِ دوران آزاد گشته‌ايد.
در فرهنگ انتظار ما حقيقت خود را در آغاز تاريخ و هنگام آمدن آدم ابوالبشر علیه السلام به زمين مي‌بينيم و اين است آن تاريخ حقيقي که همواره ادامه مي‌يابد و اگر يک روز هم به انتهاي آن مانده باشد، حتماً به ظهور مهدي عجل الله تعالی ختم مي‌شود، تا يکي از اصيل‌ترين نواميس هستي محقق گردد و سيرِ ايمان به زيباترين شکل به نمايش در آيد.
بلاي بي‌تاريخي
اگر ما بفهميم بي‌تاريخي يعني چه؟ مي‌فهميم که تاريخ يعني چه. در بي‌تاريخي، انسان‌ها حس مي‌کنند که انگار در صحنه نيستند، پول ‌دارند، فعاليت مي‌کنند، تفريح مي‌روند اما انگار نيستند. اين بلايي است که غرب گرفتار آن است و ما هم به اندازه‌اي که غرب‌زده شده‌ايم گرفتاريم. قبل از انقلاب با حاکميت فرهنگ غرب، نسل دانشجو -که من هم جزء آن بودم- بي‌تاريخي را با مغز استخوان‌هايش حس مي‌کرد. مقاله‌ي «اي امام» که چندسال قبل خدمت عزيزان عرضه داشتم، شرحِ ناله‌هاي بي‌تاريخي آن نسل بود که نمي‌توانستيم حتي دعوتِ برگشت به تاريخي را که حضرت امام‌خميني«رضوان‌الله‌عليه» متذکر آن بودند باور کنيم. در آن مقاله عرض کردم که:
«چون استخواني مرده در دهان سگِ روزگار بلعيده مي‌شديم و بلعيدن خود را طوري باور کرده بوديم که گويا آنْ نوع بلعيده‌شدن سرنوشتِ حتمي ما است و تو اي امام! ما را از آن سرنوشتِ سياه رهانيدي».32
به لطف الهي انقلاب اسلامي که آمد، زشتي بي‌تاريخي به‌خوبي روشن شد. انقلاب اسلامي از منظر کساني که احساس پوچي دوران مدرنيته را با مغز استخوان‌هايشان چشيده‌اند، افق بسيار بزرگي است که در مقابل انسان‌ها گشوده شد. آري اگر انسان متوجه زشتي «بي‌تاريخي» بشود آن‌وقت پيوستن به تاريخ به معني حقيقي آن، توسط فرهنگ انتظار معني پيدا مي‌کند.
عرض شد ما حقيقت خود را در آغاز تاريخي مي‌يابيم که از آدم علیه السلام شروع مي‌شود و حتماً به ظهور مهدي عجل الله تعالی مي‌رسد. تاريخ، از نبوت نبي خدا يعني حضرت آدم علیه السلام، تا ولايت ولي خدا يعني حضرت مهدي عجل الله تعالی معني مي‌يابد و هرکس خود را در چنين سيري جاي ندهد خود را بيرون تاريخ مي‌يابد.33
هرکس نتواند خود را در تاريخي قرار دهد که از آدم علیه السلام شروع شده و تا مهدي عجل الله تعالی ادامه مي‌يابد، بي‌تاريخ است، چه دانشمند باشد، چه غير دانشمند. چنين کسي - بر خلاف آنچه خداوند براي بشر خواسته- خود را در سردترين و بي‌ثمرترين شکلِ زندگي وارد کرده است. شايد هيچ وجهي از فرهنگ مدرنيته به اندازه‌ي احساس بي‌تاريخي آزاردهنده نباشد، همچنان که هيچ وجهي از فرهنگ انتظار براي نسل جوان به اندازه‌ي احساس حضور در تاريخِ نور نجات‌دهنده و مفيد نمي‌باشد. بايد نسل جديد رمز و راز اين بي‌تاريخي را بشناسد تا پيوستن به تاريخِ حقيقي را بفهمد. در آن صورت او را چه باک که زندگي دنيايي‌اش چگونه مي‌گذرد، سخت يا آسان.
روحيه‌ي انتظار - به معني واقعي آن - در دعاي شريف ندبه به اوج خود مي‌رسد، زيرا در آن دعا ابتدا به گذشته توجه مي‌کنيد، اما براي ادامه‌ي حيات در آينده و حضور در جبهه‌ي حضرت مهدي عجل الله تعالی، انسان از آن طريق «عالَم» ‌دار مي‌شود، آن‌هم داراي «عالَم بقية‌اللّهي».
بلاي بي‌عالَمي
حتماً از زبان بزرگاني که غرب را نقد کرده‌اند شنيده‌ايد که يکي از مشکلات دنياي مدرن براي بشر جديد اين است که انسان را بي‌عالَم مي‌کند و او را از هرگونه ثبات و قراري که نشانه‌ي اتصال به عالَم بقاء است خارج مي‌نمايد. انسان مدرن انسان بي‌عالَم و بي‌وطن است، مثل دلقک‌ها حرف مي‌زند، ميلش يک لحظه هواي معنويت مي‌کند، هنوز وارد نشده، دل در هواي تفريح دارد، در تفريحِ خود نظرش به‌سوي ناکجاآباد است و هيچ‌وقت نمي‌داند در کجا هست. مصيبت بزرگ اين‌ است که بعضي از اين آدم‌هاي بي‌عالَم بخواهند ما را نصيحت کنند و از قول پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم و ائمه علیه السلام براي ما روايت بخوانند، در حالي‌که اصل اين روايات از قلب انسان‌هايي صادر شده است که با تمام وجود به عالَم بقاء و عالَم قدس متصل بوده‌اند. اين روايت‌ها از افق جان شخصيت‌هايي صادر شده که هستي در قبضه‌ي آن‌ها ‌است. کسي مي‌تواند اين‌ها را ارائه بدهد که مأنوس با اين فرهنگ و فکر باشد. مگر هرکسي که سواد خواندن و نوشتن داشت مي‌تواند از عالَمي خبر دهد که عالم بقاء و ثبات است؟
در راستاي بي‌تاريخي از مردم عادي هم که بگذريم حتي نخبگان و انديشمندان در دنياي مدرن، خود را بيرون تاريخ مي‌يابند و اين نقيصه فقط با ورود به عالم انتظار و مهدويت جبران مي‌شود.
گاهي در فضاي فرهنگ مدرنيته در خود احساس مشکل مي‌کنيم ولي نمي‌دانيم نام اين مشکل را چه بگذاريم و اساساً تعريفي از آن نداريم. يکي از مشکلاتي که امروزه بشر گرفتار آن است بي‌تاريخي است و آن‌قدر اين مشکل نامرئي است که انسان نمي‌تواند براي آن تعريفي داشته باشد. در بحث «کربلا مبارزه با پوچي‌ها» و يا از آن دقيق‌تر در کتاب «آنگاه که فعاليت‌هاي فرهنگي پوچ مي‌شود» همه‌ي تلاش اين است که روشن شود پوچي، مشکل دورانِ ظلمات مدرنيته است و از جمله آن پوچي‌ها، «بي‌تاريخي» است، ولي چون معني و جايگاه آن را نمي‌شناسيم متأسفانه به اميد فرار از آن به آن نزديک مي‌شويم. صدسال پيش پير مردي گوشه‌ي حجره‌اي دو رکعت نماز مي‌خواند و احساس مي‌کرد با همه تاريخِ حيات معنوي بشر مرتبط است ولي در حال حاضر اکثر افراد از ‌چنين حضوري محروم شده‌اند و اکثراً خود را بيرون تاريخ مي‌يابند و سخت احساس پوچي و بي‌محتوايي مي‌کنند.
گسيختگي از تاريخ حقيقي؛ بيماري بزرگي است که در جان و روان انسان‌ها در دنياي مدرن افتاده است. اين بيماري در جسم افراد نيست، لذا به‌راحتي قابل شناخت نمي‌باشد، ولي دائماً موجب آشفتگي و پراکندگي دل‌ها و خواطر است. در حالي‌که تاريخ حقيقي؛ تاريخ قرب و بُعد انسان است نسبت به مبدأ عالم. هر ملتي که توانست در تاريخِ ظهور اسماء الهي زندگي کند و مظهر اسماء الهي شود ، در تاريخ است و با وسعتي به وسعت همه‌ي انبياء و اولياء زندگي خواهد کرد، وگرنه مثل جماد و نبات بي‌تاريخ خواهد ماند.
اگر بنده‌ بتوانم موضوع گسيختگي تاريخي را درست تبيين کنم نه‌تنها برکات انديشه‌ي انتظار را -که موجب حيات تاريخي ما بوده و هست- توانسته‌ام روشن کنم، بلکه در دل بحث، آسيب‌هاي انديشه‌ي انتظار نيز روشن خواهد شد و معلوم مي‌شود آسيبي بالاتر از آن نيست که کسي بخواهد بدون توجه به حضورِ تاريخي فرهنگ انبياء، جايگاه انديشه‌ي انتظار را در آينده‌ي تاريخ تبيين نمايد.
شما بايد براي خود روشن بفرماييد چه موقع احساس مي‌کنيد هستيد؟ زمان شاه مي‌گفتند هرکس يک پلوپز توشيبا دارد خوشبخت است! اين طور القاء مي‌کردند که با داشتن آن پلوپز احساسِ بودن کنيد، تا اين حدّ انسان‌ها را در پوچي نگه مي‌داشتند. در حالي‌که انسان از نظر وجودي به اندازه‌اي که به هستي مطلق متصل است، هست مي‌شود و وجود مي‌يابد، همان‌طور که در چنگال زمان و گذران، همواره با نيستي و عدم مرتبط است، از طرف مقابل به همان اندازه که نظر به فرهنگ بقيت ‌اللّهي نمايد و به سوي بقاء سير نمايد، احساس وجود مي‌کند. چون در متن چنين فرهنگي انسان‌ها آزاد از هرگونه وَهمي، در ارتباط با «وجود مطلق» قرار مي‌گيرند و به معني واقعي و حضوري، مناسبات انسان‌ها تحت ظِلّ نور خداوند واقع مي‌شود، تحت ظِلّ خداوندي که هستِ مطلق است.
انتظار و زندگي در زمان باقي
«هست» در فارسي همان «حقّ» در عربي و «IS» در انگليسي است. همه يک ريشه دارند و در همه‌ي آن زبان‌‌ها از طريق اين واژه به «بقاء» نظر انداخته مي‌شود. وقتي انسان توانست به بقاء وصل شود و با حق مرتبط گردد ديگر از گذشته و آينده آزاد است و لذا احساس پوچي و بي‌ثمري نمي‌نمايد تا خود را لقمه‌اي در دهان قطعه‌اي از زمان احساس ‌کند و گرفتار بي‌تاريخي شود، خود را با حق و همراه با تاريخِ جاري جهت ظهور حق، احساس مي‌کند. در چنين شرايطي ديگر براي انسان فرق نمي‌کند که در گذشته باشد يا در آينده، چون در تاريخِ بقاء زندگي مي‌کند، نه در تاريخ فنا، و فرهنگ انتظار چنين موقعيتي براي شخص منتِظر ايجاد مي‌کند. در آن حالت تمام صحنه‌هاي تاريخ، هست‌هايي مي‌باشند که به تو وصل‌اند و شخصیت تو را شکل می دهند.
براي معني اتصال به عنوان نمونه؛ يک ميز را در نظر بگيريد که به عنوان ميز يک‌جايي تمام مي‌شود، بعد هوا هست. هوا نيز از نظر هوا بودن در اين اطاق، يک‌جا تمام مي‌شود، بعد ديوار هست، يعني هرکدام از اين پديده‌ها از نظر خودشان تکه‌هاي منقطع هستند، اما از نظر «هستْ» انقطاعي در کار نيست، همه در گستره‌ي هست قرار دارند. ميز که هست، هوا هم که هست، ديوار هم که هست. يعني اگر پاي هست یا «وجود» به میان بيايد ديگر انقطاع معني نمي‌دهد. گذشته ديگر گذشته نيست، چون نظر به جنبه‌ي باقي پديده‌ها مي‌افتد. حال اگر نظرها به حضرت بقيت ‌الله و ظهور آن حضرت بيفتد در آن منظر وجود حضرت آدم علیه السلام تا نوح و ابراهيم و محمد صلی الله علیه و آله والسلم و ساير انبياء علیه السلام، و وجود مقدس حضرت اباعبدلله علیه السلام و وجود مقدس حضرت مهدي عجل الله تعالی همه يک حقيقت‌ خواهند بود و همه در فرهنگ بقية‌الله حاضرند و شما نيز در اين خطِ حضور و بقاء حاضر خواهي بود.
بس بلا و رنج بايست و وقوف* تا رهد آن روح صافي زين حروف
فروافتادن در کثرت‌هاي تاريخي، بدون حضور در خط بقاء، عين بي‌تاريخي است و زندگي در بيرون تاريخ برابر است با سردي و پوچي. در چنين شرايطي اگر آدم‌ها با نظر به فرهنگ بقيت ‌اللّهي و ورود در عالَم انتظار، وارد تاريخ حقيقي شدند ديگر نه موضوع قرب و بُعد در ميان است و نه موضوع بيرون‌افتادن از تاريخ، بلکه سراسر حضور خواهد بود.
در راستاي حضور در تاريخ بقاء به ما فرموده‌اند در هر صبح جمعه با دعاي ندبه زندگي کنيد چون از اين طريق در مغز تاريخ و مغز هستي وارد مي‌شويم و وسيع‌ترين شکلِ احساس حضور و احساسِ بودن براي ما محقق مي‌شود. آيا اگر کسي توانست از طريق دعاي ندبه با تمام انبياء و اولياء الهي - از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت محمد صلی الله علیه و آله والسلم و تا حضرت بقيةالله‌الاعظم عجل الله تعالی - هم‌عهد شود، ديگر احساس بي‌تاريخي مي‌کند؟34 جواناني که تحت تأثير فرهنگ مدرنيته هستند، احساس بي‌تاريخي و پوچي خود را يک سرنوشت غير قابل تغيير براي خود پنداشته‌اند، در حالي که اگر وارد فرهنگ بقية ‌اللّهي و انتظار شوند مي‌فهمند خداوند آن‌ها را براي حضوري ديگر آفريده که در آن حضور يک دنيا اميد و نشاط نهفته است.
تا کارد دنياي مدرن به مغز استخوان ما نخورد نمي‌فهميم انتظارِ نظام بقية‌اللّهي چقدر در امروز ما حيات‌بخش است. بنده با اين اميد اين بحث را شروع کردم که ابتدا تئوري فرهنگ انتظار شناخته شود تا آرام‌آرام با رفع حجاب‌ها وارد عملِ انتظار شويم. در آن صورت است که روشن مي‌شود اگر وارد آن فکر و فرهنگ شويد هرکدام از شما اميدوارترين شخصيت روزگار خواهيد بود. در آن حالت اصلاً براي شما مهم نيست که زندگي مادي را به سختي بگذرانيد يا به آساني. گفت:
آن‌که از خورشيد باشد پشت‌گرم* از ترش‌رويي خلقش چه گزند
پس از مقدماتي که گذشت سخن خود را در اين جمله مي‌توانم خلاصه کنم:
«آن‌هايي که در بستر تاريخِ انبياء نظر به ظهور مهدي عجل الله تعالی دارند، -که محل ظهور همه‌ي اسماء الهي است- تاريخي‌ترين ملت‌ها خواهند بود و در همه‌ي تاريخ به‌سر مي‌برند. و اين تنها راهِ برون‌رفت از ظلمات آخرالزمان و نجات از گسستگي تاريخي فرهنگ مدرنيته است».
چنين انسان‌هايي نه‌تنها بيرون تاريخ نيستند بلکه تاريخ‌ساز مي‌باشند، اين‌ها اجازه نمي‌دهند فرهنگ مدرنيته طراحيِ تاريخِ ملل را به عهده بگيرد و بشريت را گرفتار بي‌تاريخي کند.
پيامبرانِ تاريخ هرکدام مظهر چند اسم از اسماء الهي مي‌باشند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله والسلم نيز حامل همه‌ي اسماء الهي‌اند، ولي همه و همه زمينه‌ي ظهور اسماء الهي را در بستر ظهور مهدي امت عجل الله تعالی جستجو مي‌کنند و لذا همه‌ي ائمه علیه السلام افقشان؛ مهدي عجل الله تعالی است، زيرا او مظهر ظهور همه‌ي اسماء الهي است.
همان‌طور که مريدِ بصير متوجه مرشد خود است، همه‌ي انبياء و اولياء متوجه ظهور مهدي عجل الله تعالی هستند و از اين طريق در عين اين‌که با تمام وجود در مسير تاريخي خود در فعاليت بودند، نظر به حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی داشتند و از آن طريق خود را در حيات تاريخ نوراني جاي مي‌دهند.
انقلاب اسلامي؛ بستر ظهور اسم «الله»
بنده انقلاب اسلامي را بستر ظهور اسم جامع «الله» مي‌دانم منتها در موطن نازله‌ي آن، ولي انقلاب مشروطه بستر ظهور اسم جامع «الله» نبود، چون در آن انقلاب هنوز براي شاه جايي قائل شده بودند. درست است که دل علماي آن دوران از آن وضع خون بود اما بالأخره انقلاب مشروطه، انقلابي بود که با وجود شاه، حجاب ظهور اسم «الله» مي‌شد. در آن شرايط، مجبور بوديم مشروطه را به عنوان مقطعي از تاريخ بپذيريم که محل تجلي همه‌ي اسماء الهي نبود. اگر محل تجلي همه اسماء بود که نمي‌شد شاه به عنوان کسي که بايد قوانين را امضاء کند در صحنه باشد و يا مجلس سنا در ميان باشد. ولي انقلاب اسلامي به عنوان يک معناي فکري چيز ديگري است، هيچ مانعي جهت ظهور اسم جامع «الله» در مباني آن مطرح نيست.
اگر شما با افق مهدي عجل الله تعالی به حادثه‌هاي معنوي نگاه کنيد با همه‌ي انبياء معاشقه مي‌کنيد، چون وجود آن‌ها بستر ظهور اسلام و در نهايت ظهور مهدي عجل الله تعالی بوده است. نه‌تنها با همه‌ي پيامبران، که هرکدام وسيله‌ي ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالی شدند معاشقه مي‌کنيد، حتي پاي هرکسي را که وسيله‌ي ظهور آن حضرت ‌شود مي‌بوسيد، ديگر نه‌تنها با ساير گروه‌هاي مذهبي اختلافي نداريد، بلکه هرکدام از آن جهت که در سير تاريخيِ ظهور حضرت بقية‌الله عجل الله تعالی قدم برمي‌دارند محبوب شما هستند. بنده عزيزاني که در اين شهر و کشور با دو خصوصيتِ «اسلام جامع» و در راستاي «انقلاب اسلامي» قدم برمي‌دارند، نه‌تنها کفش‌هايشان را با تمام افتخار جفت مي‌کنم، بلکه پاهايشان را مي‌بوسم. چون جايگاهشان را در راستاي تاريخ بقية‌اللّهي ارزيابي مي‌کنم و هرکدام را وجهي از آن مي‌بينم.
خدا کند ما بتوانيم با همتي که لازمه آن عبادات شرعي و شب‌زنده‌داري است با خلوص تمام وارد فرهنگ نوراني انتظار شويم تا همواره با همه‌ي اولياء و اصفيايِ تاريخ زندگي کنيم.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
منابع
قرآن
نهج‌البلاغه
تفسير الميزان، علامه‌طباطبايي«رحمة‌الله‌عليه»
اسفار اربعه، ملاصدرا«رحمة‌الله‌عليه»
بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، چاپ مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان
مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي
اسفار اربعه، ملاصدرا
فصوص‌الحکم، محي‌الدين‌بن‌عربي
امام شناسي، آيت‌الله حسيني تهراني
الغدير، آيت الله اميني
الکافي، ابي جعفر محمدبن‌يعقوب کليني، چاپ دار الكتب الاسلاميه
شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابي‌الحديد
امالي، شيخ صدوق
تفسير عياشي، محمدبن‌مسعود عياشي، چاپخانه علميه تهران
کليات شمس تبريزي، مولانا جلال‌الدين محمد بلخي
مثنوي معنوي، مولانا جلال‌الدين محمد بلخي
ديوان حافظ
مرّوج الذهب، مسعودي
مصباح‌الهداية‌الي‌الخلافةوالولاية،‌ امام خميني«رحمة‌الله‌عليه»
شرح مقدمة قيصري، سيد جلال‌الدين آشتياني
جهان‌بيني اسلامي، امامت و ولايت، مراکز تربيت معلم
ارشاد، محمدبن‌محمدبن‌النعمان، چاپ كنگرة شيخ مفيد
کمال‌الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق،‌ چاپ دارالكتب الاسلاميه
تحف العقول، حسن‌بن‌شعبه حراني، چاپ انتشارات جامعه مدرسين
المعجم‌الموضوعي لاحاديث الامام المهدي عجل الله تعالی،‌ الکوراني
ظهور نور،‌ علي سعادت‌پرور
نجم الثاقب، ميرزا حسين نوري
سيماي حضرت مهدي عجل الله تعالی در قرآن، هاشم بحراني
استراتژي انتظار، اسماعيل شفيعي سروستاني
امام مهدي عجل الله تعالی، سيد محمد صدر
منتخب‌الاثر، لطف‌الله صافي گلپايگاني
مجله انتظار
منتهي‌الآمال، شيخ عباس قمي
مجلة موعود
غاية المرام، سيد هاشم بحراني
شواهد التنزيل، حاکم حَسْکاني
فرائد السَّمَطين، حَمُّويي
غيبت نعماني، محمد ابن ابراهيم نعماني
ينابيع المودة، قندوزي
مناقب، محمد ابن شهر آشوب
الرّياض النضره، محبّ طبري
اوتوپي و عصر تجدد، دکتر رضا داوري
علم جهان و علم جان، پروفسور ويليام چيتيک
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده
معرفت النفس و الحشر (ترجمه و تنقيح اسفار جلد 8 و 9)
گزينش‌‌تكنولوژي ‌از دريچه ‌بينش ‌توحيدي
علل تزلزل تمدن غرب
آشتي با خدا ازطريق ‌آشتي‌ باخود راستين‌
جوان و انتخاب بزرگ
ده نكته از معرفت النفس
كربلا، مبارزه با پوچي‌ها (جلد 1و2)
زيارت‌ عاشورا، اتحادي‌ روحاني‌ با امام حسين علیه السلام
فرزندم اين‌چنين بايد بود (شرح نامة حضرت علي به امام حسن«عليهما‌السلام»، نهج‌البلاغه، نامة 31)
فلسفه حضور تاريخي حضرت حجت عجل الله تعالی
مباني معرفتي مهدويت
مقام ليلة‌القدري فاطمه سلام الله علیه
از برهان تا عرفان (شرح برهان صديقين و حركت جوهري)
جايگاه رزق انسان در هستي
زيارت آل يس، نظر به مقصد جان هر انسان
فرهنگ مدرنيته و توهّم
دعاي ندبه، زندگي در فردايي نوراني
معاد؛ بازگشت به جدّي‌ترين زندگي
بصيرت فاطمه‌زهرا سلام الله علیه
جايگاه و معني واسطه فيض
امام خميني و خودآگاهي تاريخي
انقلاب اسلامي، برون‌رفت از عالَم غربي
انقلاب اسلامي، باز گشت به عهد قدسي
جايگاه اشراقي انقلاب اسلامي در فضاي مدرنيسم
مباني نظري و عملي حب اهل بيت علیه السلام
ادب خيال، عقل و قلب
عالم انسان ديني
جايگاه جنّ و شيطان و جادوگر در عالم
هدف حيات زميني آدم
آنگاه که فعاليت‌هاي فرهنگي پوچ مي‌شود
صلوات بر پيامبر صلی الله علیه و آله والسلم؛ عامل قدسي‌شدن روح
زن، آن‌گونه كه بايد باشد
خطر مادي‌شدن دين
چگونگي فعليت‌يافتن باورهاي ديني
هنر مردن
راز شادي امام حسين علیه السلام در قتلگاه
تمدن زایی شیعه
حقیقت نوری اهل البیت
امام و مقام تعلیم به ملائکه
امام و امامت در تکوین وتشریع
عوامل ورود به عالم بقیت اللهی
آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنی‌ترین بُعد هستی
اسماء حسنا، دریچه‌های ارتباط با خدا
/ 1