و وقتي كه كوهها از شدت زلزله به راه ميافتند ( 3) .
و هنگامي كه نفيسترين اموال بيصاحب ميماند ( 4) .
و روزگاري كه وحشيها هم مانند انسانها زنده ميشوند ( 5) .
و زماني كه درياها افروخته گردند ( 6) .
و آن وقت كه نفوس هر يك به جفت مناسب و لايق خود ميرسد ( 7) .
و روزي كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود ( 8 ) .
كه به كدامين گناه كشته شدند ؟ ( 9) .
و روزي كه نامههاي اعمال براي حساب باز ميشود ( 10) .
و روزي كه آسمان چون طومار پيچيده ميشود ( 11) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :348
و روزي كه دوزخ را ميافروزند ( 12) .
و زماني كه بهشت را به اهلش نزديك ميسازند ( 13) .
در چنين روزي هر كس ميفهمد كه چه كرده است ( 14) .
بيان آيات
اين سوره روز قيامت را با ذكر پارهاي از مقدمات و نشانيهاي آن و پارهاي از آنچه در آن روز واقع ميشود متذكر و يادآور ميشود و آن روزرا چنين توصيف ميكند كه : روزي است كه در آن عمل انسان هر چه باشد كشف ميگردد ، و سپس قرآن را توصيف ميكند به اينكه از القاآتي است كه رسولي آسماني كه فرشته وحي است آن را به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) القاء كرده ، و از القاآت شيطاني نيست ، و رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) هم ديوانه نيست ، كه شيطانها او را دست انداخته باشند .
و چنين به نظر ميرسد كه اين سوره از سورههاي قديمي باشد كه در اوائل بعثت نازل شده ، همچنانكه در متن خود سوره شاهدي بر اين معنا ديده ميشود ، و آن اين است كه خداي تعالي رسول گراميش را از آنچه كه دشمنان در بارهاش ميگفتند - مثلا ديوانهاش ميخواندند - منزه ميدارد ، و معلوم است كه اتهامها مربوط به اوائل دعوت آن جناب است ، همچنان كه سوره نون هم كه مشتمل بر تنزيه آن جناب از اين تهمتها است در اوائل بعثت نازل شده ، پس سوره بدون هيچ حرف و ترديدي در مكه نازل شده است .
اذا الشمس كورت كلمه تكوير كه مصدر فعل كورت است به معناي پيچيدن چيزي ، و به شكل مدور در آوردن آن است ، نظير پيچيدن عمامه بر سر ، و شايد تكوير خورشيد استعاره باشد از اينكه تاريكي بر جرم خورشيد احاطه پيدا ميكند .
و اذا النجوم انكدرت مصدر انكدار به معناي سقوط است ، و انكدار مرغ از هوا ، به معناي آمدنش به طرف زمين است ، و بنابر اين مراد از اين جمله اين است كه در آن روز ستارگان ميريزند ، همچنان كه آيه و اذا الكواكب انتثرت نيز همين را ميرساند ، البته ممكن هم هست از باب كدورت و تيرگي باشد ، و مراد اين باشد كه در آن روز ستارگان بينور ميشوند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :349
و اذا الجبال سيرت روزي كه از شدت زلزله آن ، كوهها به راه ميافتند ، مندك و متلاشي ميشوند ، غباري پراكنده ميگردند ، سرابي ( خالي از حقيقت كوهي ) ميشوند ، همه اينها تعبيرهايي است كه در قرآن درباره وضع كوهها در آن روز آمده .
و اذا العشار عطلت بعضي گفتهاند : عشار جمع عشراء است همچنان كه نفاس جمع نفساء - زن زائو - است ، و عشراء به معناي ماده شتر حاملهاي است كه ده ماه از حملش گذشته باشد ، و همچنان عشرائش مينامند تا وقتي كه بچهاش را بزايد ، و چه بسا كه بعد از زائيدن هم آن را عشراء بخوانند ، چون چنين شتري از نفيسترين اموال عرب به شمار ميرود ، و معناي تعطيل شدن عشراء اين است كه در آن روز عرب چنين مال نفيسي را رها ميكند ، و هيچ چوپان و دشتباني كه آن را حفظ كند بر آن نميگمارد ، و گويا در اين جمله اشارهاي بطور كنايه به اين معنا باشد كه همين اموال نفيسي كه مردم در دنيا بر سر آن پنجه به روي هم ميكشند ، آن روز بيصاحب ميماند ، كسي نيست كه از آنها استفاده كند ، براي اينكه مردم آن روز آنقدر به خود مشغولند كه از هيچ چيز ديگري ياد نميكنند ، همچنان كه در جاي ديگر فرمود : لكل امريء منهم يومئذ شان يغنيه .
و اذا الوحوش حشرت كلمه وحوش جمع وحش است ، و اين كلمه به معناي حيواني است كه هرگز با انسانها انس نميگيرد ، مانند درندگان و امثال آن .
و ظاهرآيه از اين جهت كه در سياق آياتي قرار دارد كه روز قيامت را توصيف ميكند ، اين است كه وحشيها هم در روز قيامت مانند انسانها محشور ميشوند ، آيه شريفه و ما من دابة في الأرض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ما فرطنا في الكتاب من شيء ثم الي ربهم يحشرون ، نيز اين احتمال را تاييد ميكند .
و اما اينكه وحشيان بعد از محشور شدن چه وضعي دارند ، و سرانجام كارشان چه
ترجمة الميزان ج : 20ص :350
ميشود ؟ در كلام خداي تعالي و در اخباري كه قابل اعتماد باشد چيزي كه از اين اسرار پرده بردارد نيامده ، بله چه بسا بتوان از آيه سوره انعام آنجا كه ميفرمايد : امم امثالكم و نيز آنجا كه ميفرمايد : ما فرطنا في الكتاب من شيء ، پارهاي رمزها كه في الجمله وضع را روشن كند استفاده نمود ، و آن رموز بر اهل دقت و تدبر پوشيده نيست .
و چه بسا بعضي گفته باشند كه : محشور شدن وحشيها مربوط به روز قيامت نيست ، بلكه از نشانههاي قبل از قيامت است ، و منظور از آن اين است كه قبل از قيامت ( در اثر زلزلههاي پي در پي ) همه وحشيها از بيشه خود بيرون بجهند .
و اذا البحار سجرت تسجير و افروختن درياها ، به دو معنا تفسير شده ، يكي افروختن دريايي از آتش و دوم پر شدن درياها از آتش ، و معناي آيه بنا به تفسير اول اين است كه روز قيامت درياها آتشي افروخته ميشود ، و بنا بر دوم اين ميشود كه درياها پر از آتش ميشود .
و اذا النفوس زوجت اما نفوس سعيده با زنان بهشت تزويج ميشوند ، همچنان كه فرمود : لهم فيها ازواج مطهرة ، و نيز فرمود : و زوجناهم بحور عين ، و اما نفوس اشقياء با قرينهاي شيطانيشان ازدواج ميكنند ، همچنان كه فرمود : احشروا الذين ظلموا و ازواجهم و ما كانوا يعبدون ، و نيز فرموده : و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين .
و اذا الموؤدة سئلت باي ذنب قتلت كلمه موؤدة به معناي آن دختري است كه زنده زنده در گور شده ، و اين مربوط به رسم عرب است كه دختران را از ترس اينكه ننگ به بار آورند زنده زنده در گور ميكردند ، همچنان كه آيه زير هم به آن اشاره دارد و ميفرمايد : و اذا بشر احدهم بالانثي ظل وجهه مسودا و هو كظيم يتواري من القوم من سوء ما بشر به ا يمسكه علي هون ام يدسه في التراب .
ترجمة الميزان ج : 20ص :351
و در حقيقت مسؤول قتل اين دختر پدر او است تا انتقام وي را از او بگيرند ، ليكن در آيه ، مسؤول را خود آن دختر دانسته و ميفرمايد از خود او ميپرسند به چه جرمي كشته شد ؟ اين هم نوعي تعريض و توبيخي است از قاتل آن دختر و هم زمينه چيني است براي اينكه آن دختر جرأت كند و از خداي تعالي بخواهد كه انتقام خون او را بگيرد ، و آنگاه خداي تعالي از قاتل او سبب قتل او را بپرسد ، و سپس انتقامش را بگيرد ، در نتيجه ميتوان گفت اسلوب كلام در اين آيه نظير اسلوب در آيه زير است ، كه ميفرمايد : و اذ قال الله يا عيسي بن مريم ء انت قلت للناس اتخذوني و امي الهين من دون الله .
و بعضي گفتهاند اگر نسبت مسؤوليت را به خود موؤدة داده از باب مجاز عقلي است، و مراد اين است كه : از وضع او پرسش ميشود ، نظير مجازي كه در آيه ان العهد كان مسئولا بكار رفته .
و اذا الصحف نشرت يعني روزي كه نامههاي اعمال براي حساب باز ميشود .
و اذا السماء كشطت در مجمع البيان گفته : كلمه كشط به معناي قلع و كندن چيزي است كه سخت به چيز ديگر چسبيده ، و قهرا كندنش نيز به شدت انجام ميشود .
و كشط آسمان قهرا با آيه و السموات مطويات بيمينه ، و آيه و يوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملئكة تنزيلا و ساير آيات مربوطه به اين معنا منطبق ميشود .
و اذا الجحيم سعرت مصدر تسعير كه فعل سعرت مشتق از آن است به معناي شعلهور ساختن آتش
ترجمة الميزان ج : 20ص :352
است ، بطوري كه زبانه بكشد .
و اذا الجنة ازلفت مصدر ازلاف كه فعل مجهول ازلفت از آن گرفته شده ، به معناي نزديك آوردن است ، منظور اين است كه در قيامت بهشت را به اهل آن نزديك ميكنند تا داخلش شوند .
علمت نفس ما احضرت اين جمله جواب كلمه اذا است ، كه در دوازده آيه تكرار شده بود ، و منظور از كلمه نفس جنس آدميان است ، و مراد از جمله ما احضرت اعمالي است كه هر فردي در دنيا انجام داده ، وقتي گفته ميشود : احضرت الشيء معنايش اين است كه : من آن چيز را حاضر يافتم ، همچنان كه وقتي گفته ميشود : احمدت الشيء معنايش اين است كه من آن چيز را محمود و پسنديده يافتم .
بنا بر اين ، آيه مورد بحث در معناي آيه زير است كه ميفرمايد : يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء .
بحث روايتي
در تفسير قمي در ذيل آيه اذا الشمس كورت فرموده : يعني خورشيد سياه و تاريك ميشود ، و در معناي آيه و اذا النجوم انكدرت فرموده : يعني نورش از بين ميرود ، و در و اذا الجبال سيرت فرموده : حركت ميكند اين همان است كه در آيه تحسبها جامدة و هي تمر مر السحاب - كوهها را جامد ميپنداري و حال آنكه مانند ابرها در حركتند فرمود .
و در آيه و اذا العشار عطلت فرموده اشتران وقتي كه همه خلق مردند بيصاحب ميمانند ، كسي نيست شير آنها را بدوشد ، و در جمله و اذا البحار سجرت فرمود : درياهايي كه پيرامون كره زمين هستند همه آتش ميشوند ، و در جمله و اذا النفوس زوجت فرمود : يعني با حور العين تزويج ميكنند .
و نيز در آن كتاب در روايت ابي الجارود از امام باقر (عليهالسلام) آمده كه در معناي آيه و اذا النفوس زوجت فرموده : اما اهل بهشت با خيرات حسان ( حور العين ) ازدواج ميكنند ، و اما اهل دوزخ ، بايد دانست كه با هر انساني از دوزخيان شيطاني است ، يعني هر
ترجمة الميزان ج : 20ص :353
يك از آن كفار و منافقين با شيطان خود كه قرين اوست ازدواج ميكند .
مؤلف : ظاهرا از كلمه يعني تا آخر روايت ، جزو كلام راوي باشد .
و در الدر المنثور است كه ابن ابي حاتم و ديلمي از ابي مريم روايت كردهاند كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در معناي آيه اذا الشمس كورت فرمود : در جهنم تكوير ميشود ، و در معناي آيه و اذا النجوم انكدرت نيز فرمود : در جهنم منكدر ميشود ، و هر چيزي و كسي كه به جاي خداي تعالي پرستيده شود در جهنم خواهد بود ، به جز عيسي بن مريم و مادرش كه معبود واقع شدند ، ولي داخل جهنم نميشوند ، آنان نيز اگر به اين پرستش راضي ميبودند داخل جهنم ميشدند .
و در تفسير قمي در ذيل آيه و اذا الصحف نشرت فرموده : منظور صحف أعمال است ، و در معناي آيه و اذا السماء كشطت فرموده يعني باطل شود .
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از نعمان بن بشير روايت كرده كه گفت : من از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) شنيدم كه در معناي آيه و اذا النفوس زوجت ميفرمود : منظور هر دو نفري است كه به شركت كاري خير و يا گناهي را انجام ميدهند ، كه با هم داخل بهشت و يا آتش ميشوند .
فرشتهاي ارجمند كه نزد صاحب عرش مقامي دارد ( 20) .
و فرمانش براي ساير فرشتگان مطاع است ( 21 ) .
و اينكه رفيق شما ( محمد ) ديوانه نيست ( 22) .
او وي را در افق مبين ديده است ( 23) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :355
و در موارد غيبي كه بدو وحي ميشود بخيل نيست ( 24) .
و اينكه قرآن كلام شيطان رجيم نميباشد ( 25) .
پس با اين حال به كجا ميرويد ( 26) .
كه اين بجز روشنگري مردم عالم غرضي ندارد ( 27) .
تا هر كس ميخواهد مستقيم شود ( 28) .
ولي از شما كسي نميخواهد مگر وقتي خداي تعالي كه رب عالميان است خواسته باشد ( 29) .
بيان آيات
اين آيات در مقام منزه داشتن رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) از جنون است ، - كه مشركين آن جناب را بدان متهم كرده بودند - ، و نيز منزه داشتن قرآني كه آورده از مداخله شيطان است ، ميفرمايد : قرآن او كلام خداي تعالي است ، كه ملك وحي آن را به وي القاء ميكند ، ملكي كه هرگز در رسالت خود خيانت نميكند ، و نيز قرآن او هشداري است كه به اذن خدا هر كسي را كه بخواهد راه راست را بيابد هدايت ميكند .
فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس كلمه خنس جمع خانس است ، همچنان كه كلمه طلب جمع طالب است ، و مصدر آن خنوس است ، كه به معناي گرفتگي و تاخر و استتار ميآيد ، و كلمه جواري جمع جارية است ، و مصدر جري به معناي سير سريع است ، كه معنايي است استعاره از جريان آب ، و كلمه كنس جمع كانس است ، و مصدر كنوس به معناي داخل شدن وحشيهايي از قبيل آهو و طيور به درون لانهاش است ، لانهاي كه براي خود اتخاذ كرده و در آن جايگزين شده .
و اينكه به دنبال جمله فلا اقسم بالخنس ... جمله و الليل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس را آورده ، اين احتمال را تاييد ميكند كه منظور از خنس و جوار كنس ستارگان است ، يا همه آنها و يا بعضي از آنها ، چيزي كه هست چون ستارگان بعضي سيار و بعضي ثابتند ، آنهايي كه سيار هستند با صفاتي كه در اين آيات براي مقسم بها آن چيزهايي كه با آن سوگند خورده آمده مناسبت بيشتري دارد ، چون از جمله صفات مقسم بها ، صفت خنوس و جري و كنوس را آورده ، و اين صفات با وضع پنج سياره سرگردان يعني زحل ، مشتري ، مريخ ، زهره و عطارد ، منطبق است ، زيرا اينها در حركتشان بر حسب آنچه ما ميبينيم استقامت و
ترجمة الميزان ج : 20ص :356
رجعت و اقامت دارند ، استقامت دارند براي اينكه حركتشان از نظر زمان شبيه هم است ، و رجعت دارند چون انقباض و تاخر و خنوس زماني دارند ، و اقامت دارند ، چون در حركت استقامتي و رجعتي خود زماني توقف دارند ، گويي آهوي وحشياند كه زماني در آشيانه خود اقامت ميكند .
بعضي از مفسرين گفتهاند : مراد همه ستارگان است ، و خنوس ستارگان يعني ناپديد شدن آنها در روز روشن ، و مراد از جري آنها ، حركتي است كه ميبينيم در شب دارند ، و مراد از كنوس آنها غروب كردن هر يك در مغرب مخصوص به خودش است .
بعضي ديگر گفتهاند : منظور گاو وحشي و يا آهو است ، و بعيد نيست كه منظور اين مفسر از بردن نام اين دو حيوان از باب مثال بوده ، و منظورش همه وحشيان باشد .
و به هر حال از ميان اين اقوال ، قول اول به ذهن نزديكتر است ، و اما قول دوم بعيد و قول سوم از آن بعيدتر است .
و الليل اذا عسعس اين آيه عطف است بر كلمه خنس ، و جمله اذا عسعس قيدي است براي كلمه ليل ، و كلمه عسعسه هم به رو آوردن شب اطلاق ميشود ، و هم به رفتن آن .
راغب گفته : معناي و الليل اذا عسعس اين است كه : سوگند به شب وقتي كه رو ميآورد ، و وقتي كه ميرود ، كه منظور اول و آخر شب است ، پس عسعسه و عساس به معناي تاريكي مختصر است ، نظير تاريكي اول مغرب و قبل از آفتاب .
مناسبتر با اتصال جمله مورد بحث با آيه و الصبح اذا تنفس ايناست كه بگوييم منظور تنها رفتن شب است .
بعضي هم گفتهاند : منظور آمدن شب است ، ولي به همان جهتي كه دانستي بعيد است .
و الصبح اذا تنفس اين جمله عطف است بر كلمه خنس ، و جمله اذا تنفس قيد كلمه صبح است ، و اگر صبح را داراي تنفس خوانده - بطوري كه از بعضيها استفاده ميشود - ، به اين مناسبت بوده كه صبح نور خود را در افق ميگستراند ، و ظلمت را كه افق را فرا گرفته بود از بين
ترجمة الميزان ج : 20ص :357
ميبرد ، و اين نوعي استعاره است كه صبح ، بعد از آنكه ظلمت شب را شكافته و طلوع كرده به كسي تشبيه كرده كه بعد از اعمال دشواري كه انجام داده و لحظه فراغتي يافته تا استراحت كند نفسي عميق ميكشد ، روشني افق هم تنفسي است از صبح .
زمخشري درباره اين استعاره وجهي ديگر ذكر كرده ، ميگويد اگر بپرسي تنفس صبح چه معنا دارد ؟ ميگويم : وقتي صبح ميآيد با آمدنش روح و نسيمي ميآورد ، و همين نسيم بطور مجاز تنفس صبح خوانده شده .
اين بود گفتار زمخشري ، ليكن وجه قبلي به ذهن نزديكتر است .
انه لقول رسول كريم ذي قوة عند ذي العرش مكين مطاع ثم امين اين آيات جواب قسم است و ضمير در انه به قرآن بر ميگردد ، ممكن هم هست به آيات اين سوره به عنوان اينكه آنها نيز قرآن است برگردد ، چون فرموده : لقول رسول ... ، اينها كلام رسول است ، و مراد از رسول جبرئيل است ، همچنان كه در جاي ديگر فرموده : من كان عدوا لجبريل فانه نزله علي قلبك باذن الله .
و در اينكه قول را به جبرئيل به عنوان رسول نسبت داده ، ميفهماند كه در حقيقت قول از آن خود خداست ، و نسبتش به جبرئيل نسبت رسالت به رسول است ، و در اين مقام جبرئيل را به شش صفت توصيف كرده : اول اينكه : او را رسول خواند ، كه ميفهماند او قرآن را به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) وحي ميكند ، و دوم اينكه : كريمش خواند ، كه ميرساند نزد خداي تعالي كرامت و احترام دارد ، و به اعزاز او عزيز شده ، سوم اينكه : ذي قوتش خواند ، كه ميفهماند او داراي قوت و قدرت و شدت بالغهاي است ، و چهارم اينكه : او را نزد خداي صاحب عرش ، مكين خواند ، يعني داراي مقام و منزلت است ، پنجم اينكه : مطاع ثم اش خوانده ، كه دلالت دارد بر اينكه جبرئيل در آنجا يعني نزد خدا دستور دهندهاي است ، كه زير دستانش دستوراتش را بكار ميبندند ، معلوم ميشود در آنجا ملائكه هستند كه جبرئيل به آنان امر ميكند و ايشان اطاعتش ميكنند ، از همينجا معلوم ميشود كه جبرئيل در كار خودش ياوراني هم دارد ، و ششم اينكه : او را امين خواند كه ميرساند جبرئيل خدا را در دستوراتي كه ميدهد و در رساندن وحي و رسالت ، خيانت و دخل و تصرفي نميكند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :358
بعضيها گفتهاند : مراد از رسول كه اين صفات براي او ذكر شده ، خود رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، ولي اين حرف درست نيست ، چون با آيات بعدي نميسازد .
و ما صاحبكم بمجنون اين آيه عطف است بر جمله انه لقول ... ، و رد تهمتي است كه كفار به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) ميزدند و او را مجنون ميخواندند و اينكه از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) به عبارت صاحبكم - همنشين شما تعبير كرده ، به قول آن مفسر خواسته است تهمت كفار را تكذيب كند ، كه او را مجنون ميخواندهاند ، و ساحتش را از چنين چيزهايي منزه بدارد ، پس اين جمله اشاره دارد به اينكه او از اول عمرش تاكنون با شما معاشرت داشته ، در بين شما بوده ، و شما او را از هر كس ديگر بهتر ميشناسيد ، و او را داراي كمالي از عقل ، و رزانتي از رأي ، و صدقي در قول يافتهايد ، و كسي را كه چنين كمالاتي داشته باشد ، به جنون نسبت نميدهند .
و اگر جبرئيل را به آن صفات ششگانه بستود ، و چنين مدحي از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نكرد ، دليل نميشود بر اينكه جبرئيل مقامي بلندتر از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) دارد ، براي اينكه زمينه گفتار اين است كه بفهماند اين قرآن اوهام ديوانگان و القاآت شيطاني نيست ، بلكه از طريق وحي و بوسيله چنين فرشتهاي نازل شده ، و خلاصه اينكه راه نزول آن ، راه سالمي بوده ، و حتي احتمال خيانت و خطا هم در آن نيست ، زيرا فرشته وحي صفاتي چنين و چنان دارد ، و در چنين زمينهاي جاي ستودن رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نيست و اين توجيه را ديگران هم كردهاند .
البته در مطاوي و لابلاي كلام خدا صفات كريمهاي از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) ديده ميشود ، كه با در نظر گرفتن آن ، هيچ شكي باقي نميماند در اينكه آن جناب افضل از جبرئيل و از همه ملائكه است ، براي اينكه ميبينيم همه را مامور ساخته كه براي بشر سجده و خضوع كنند ، براي اينكه انسان خليفه خدا در زمين است .
و لقد راه بالافق المبين ضمير فاعل در جمله راه به كلمه صاحب ، و ضمير ه كه ضمير مفعول است به رسول كريم كه همان جبرئيل باشد بر ميگردد .
ترجمة الميزان ج : 20ص :359
و كلمه افق مبين به معناي ناحيه ظاهر است ، و ظاهرا اشاره باشد به آيه و هو بالافق الاعلي .
و معناي آن اين است كه سوگند ميخورم كه رسول الله (صلياللهعليهوآلهوسلّم) جبرئيل را قبلا هم ديده بود ، و جبرئيل آن زمان در افق مبين ، و ناحيه ظاهر قرار داشت ، و آن همان افق اعلي است ، افقي كه بلندتر از ساير افقها است ، البته بلندي به آن معنايي كه مناسب با عالم ملائكه است .
و بعضي گفتهاند : معنايش اين است كه : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) ، جبرئيل را به صورت اصليش در آنجا كه خورشيد طلوع ميكند كه همان افق اعلي از ناحيه مشرق است ديده بود .
ليكن اين حرف درست نيست ، به دليل اينكه از لفظ آيه دليلي بر آن وجود ندارد ، و مخصوصا دليلي كه دلالت كند بر اينكه جبرئيل را به صورت اصليش ديده وجود ندارد ، حال جبرئيل بهر صورتي كه تمثل كرده باشد ، به نظر ميرسد اين مفسر نظريه خود را از بعضي روايات گرفته كه ميگويد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) جبرئيل را در اول بعثت بين زمين و آسمان ديد ، كه بر تختي نشسته ، و اگر اين باشد ديگر صورت اصلي نبوده بلكه به اين شكل در آمده .
و ما هو علي الغيب بضنين كلمه ضنين صفت مشبهه از ماده ضن است ، كه به معناي بخل است ، ميفرمايد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) به هيچ چيز از آنچه به او وحي ميشود بخل نميورزد ، و چيزي را از كسي كتمان و پنهان نميكند و تغيير و تبديل نميدهد ، و وحي را نه همهاش و نه بعضي از آن را به چيز ديگر تبديل نميكند ، بلكه همانطور كه به او تعليم داده به مردم تعليم ميدهد ، و آنچه را مامور به تبليغش شده تبليغ ميكند .
و ما هو بقول شيطان رجيم در اين آيه ، استناد قرآن به القاآت شيطاني را نفي ميكند ، و با اين نفي جنون هم نفي ميشود ، براي اينكه آنچه نفي شده اعم از جنون است چون كلمه شيطان به معناي شرير است كه ابليس هم يكي از آن شريرها است و ذريه او نيز مصاديقي از شرير ، و اشرار جن هم مصاديقي از آن هستند ، در قرآن هم شيطان رجيم تنها به ابليس اطلاق نشده ، در مورد ساير
ترجمة الميزان ج : 20ص :360
شريرها هم اطلاق شده است ، در باره ابليس ميفرمايد : فاخرج منها فانك رجيم و در باره ساير شيطانها و شريرها ميفرمايد : و حفظناها من كل شيطان رجيم .
پس معناي آيه چنين ميشود : قرآن از تسويلات ابليس و لشكريان او ، و از القاآت اشرار جن نيست ، كه گاهي ديده ميشود به بعضي ديوانگان القاآتي ميكنند .
فاين تذهبون خداي سبحان در آيات هفتگانه قبل حق مطلب را در مورد قرآن به بياني وافي روشن ساخت بطوري كه هر شك و ترديدي را از مردمي كه در باره آن جناب داشتند برطرف نمود و اين مهم را در چند آيه كوتاه انجام داده ، نخست فرمود : قرآن كلام خدا است ، و تكيهاش در اين ادعاء بر آيات تحدي است ، كه همه مردم قبلا از قرآن شنيده بودند ، كه اگر در آسماني بودن آن شك داريد يك سوره مثل آن بياوريد .
و سپس فرمود : نزول قرآن به رسالت فرشتهاي آسماني و جليل القدر و عظيم المنزله و امين در وحي ، يعني جبرئيل صورت گرفته ، كه بين او و خداي عز و جل هيچ حاجز و مانعي ، و بين او و رسول خدا هيچ واسطهاي نيست ، و نه از ناحيه خودش ، و نه از ناحيه هيچ كس ديگر انگيزهاي كه نگذارد وحي را بگيرد ، و يا اگر گرفت نگذارد حفظش كند ، و يا اگر حفظش هم كرد ، نگذارد آن را به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) برساند ، وجود ندارد .
و در مرحله سوم اين معنا را روشن كرد كه آن شخصي هم كه قرآن بر او نازل شده ، و براي شما آن را تلاوت ميكند ، همان كسي است كه سالها همنشين او بودهايد ، و حال و وضع او بر شما پوشيده نيست ، كه امروز او را بهتان جنون بزنيد ، و او فرشته حامل وحي را به چشم خود ديده ، و وحي را از او گرفته و خودش هم چيزي از وحي را كتمان نكرده و نميكند و آن را تغيير نميدهد .
و در مرحله چهارم روشن ميكند كه كلام آن جناب از مقوله تسويلات ابليس ، و لشكريان او ، و نيز از القاآت بعضي از اشرار جني نيست .
و نتيجه اين بيان اين است كه قرآن كتاب هدايت است ، كتابي است كه هر كس بخواهد بر طريق حق استقامت بورزد ، بوسيله اين كتاب هدايت ميشود ان هو الا ذكر للعالمين ... پس اينكه فرمود : فاين تذهبون مقدمه و زمينهچيني است براي نتيجهگيري از بيان سابق ، و آن نتيجه اثبات گمراهي آنان ، و خطاي نظريهشان درباره قرآن است ، كه آن را از عارضههاي جنون ، و يا از تسويلات باطل شيطاني ميدانستند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :361
پس استفهام در آيه شريفه توبيخي است ، و معنايش اين است كه وقتي حقانيت قرآن به اين روشني است ، پس ديگر كجا ميرويد ، و چرا حق را پشت سر مياندازيد ؟ ! ان هو الا ذكر للعالمين يعني قرآن تنها تذكرهاي است براي جماعات مردم ، حال هر كس كه باشد با قرآن ميتواند حق را ببيند ، و به آن بينا شود ، در سابق هم در نظير اين آيه مطالبي گذشت .
لمن شاء منكم أن يستقيم اين جمله بدل است از كلمه عالمين ، ميفرمايد قرآن اهليت آن را دارد كه براي تمام عالم تذكره باشد ، و اما در مقام فعليت تنها كساني از آن متذكر ميشوند كه خودشان هم بخواهند بر صراط حق ، مستقيم و پايدار باشند ، و بر عبوديت حق و طاعت او استوار بمانند .
و ما تشاؤن الا ان يشاء الله رب العالمين گفتار در اينكه انسان در مشيت خود مستقل از مشيت خداي تعالي نيست ، در آيات شبيه به اين آيه گذشت .
و اين آيه شريفه به حسب آنچه سياق افاده ميكند به منزله دفع دخل، و پاسخ از سؤالي است كه ممكن است به ذهن كسي بيفتد ، و آن اين است كه كسي توهم كند جمله لمن شاء منكم أن يستقيم ، انسانها را در مشيت و خواستن استقامت ، استقلال دارند ، هر كس بخواهد ميتواند مستقيم باشد ، و هر كس نخواهد مستقيم نميشود ، پس در نتيجه خداي تعالي محتاج استقامتي است كه از ايشان خواسته .
بنابر اين ، اين توهم را دفع نموده ميفرمايد : مشيت انسانها وابسته و موقوف بر مشيت خداي سبحان است ، و انسانها استقامت را نميخواهند ، مگر اينكه خدا بخواهد كه ايشان بخواهند ، اگر خداي تعالي بخواهد ، آنان هم ميخواهند ، پس افعال ارادي انسان مراد خداي تعالي نيز هست ، يعني خدا هم در آنها اراده دارد ، اگر خدا اراده كند كه انسان فلان عمل را انجام دهد انسان آن عمل را ميخواهد ، و انجام هم ميدهد ، و وقتي كه انجام ميدهد به اراده خودش انجام ميدهد .
بحث روايتي
در الدر المنثور است كه سعيد بن منصور ، فاريابي ، عبد بن حميد ، ابن جرير ، ابن ابي حاتم ، و حاكم ( وي حديث را صحيح دانسته ) ، همگي از طريق علي (عليهالسلام) در ذيل آيه
ترجمة الميزان ج : 20ص :362
فلا اقسم بالخنس روايت كردهاند كه فرمود : منظور ستارگاني هستند كه در شب خودنمايي نموده و كنوس ميكنند ، و در روز پنهان گشته ، خنوس ميكنند ، و به چشم كسي نميآيند .
و در تفسير قمي در ذيل آيه فلا اقسم بالخنس آمده : يعني سوگند ميخورم به خنس كه نام ستارگان است ، و در معناي الجوار الكنس آمده : يعني به ستارگاني كه در روز كنوس ميكنند ، يعني پنهان ميشوند .
و در مجمع البيان آمده : بالخنس يعني ستارگان كه در روز خنوس ميكنند ، و در شب ظاهر ميگردند ، الجواري صفت آن ستارگان است كه در مدار خود جريان دارند .
الكنس نيز از صفات ستارگان است ، چون هر يك در برج خود كنوس ميكند ، يعني پنهان ميشود ، همانطور كه آهوان در كناسه و آشيانه خود پنهان ميشوند ، و اين ستارگان پنج كوكب هستند : 1 - زحل 2 - مشتري 3 - مريخ 4 - زهره 5 - عطارد .
و از علي (عليهالسلام) روايت شده كه در معناي و الليل اذا عسعس فرموده : يعني وقتي با تاريكي خود ميرود .
و در تفسير قمي در ذيل آيه و الليل اذا عسعس آمده : يعني شب هنگامي كه تاريك شود ، و الصبح اذا تنفس يعني روز هنگامي كه بالا ميآيد .
و در الدر المنثور است كه ابن عساكر از معاوية بن قرة روايت آورده كه گفت : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) به جبرئيل فرموده : پروردگارت چه ثناي جميلي از تو كرده ، آنجا كه فرموده : ذي قوة عند ذي العرش مكين مطاع ثم امين ، حال بگو ببينيم قوت تو چگونه و امانت تو چيست ؟ جبرئيل عرضه داشت : اما قوتم نمونهاش يكي اين است كه وقتي به سوي شهرهاي لوط كه چهار شهر بود مبعوث شدم ، با اينكه در هر شهري صد هزار مرد جنگي غير از اطفال وجود داشت ، سرزمينشان را از ريشه چنان كندم و آنقدر بالا بردم كه حتي اهل آسمان صداي مرغهاي خانگي و پارس كردن سگهاي آن شهرها را شنيدند ، آنگاه از آنجا شهر و سكنه آن را رها كردم ، و همه را كشتم .
و اماامانتم اين است كه هيچ ماموريتي نيافتم كه چيزي از آن كم و يا زياد كنم .
ترجمة الميزان ج : 20ص :363
مؤلف : اين روايت خالي از اشكال نيست ، و از سوي ديگر اهل حديث ، ابن عساكر را ضعيف دانستهاند ، مخصوصا در احاديثي كه تنها خود او روايت كرده .
و در خصال از امام صادق (عليهالسلام) روايت شده كه فرمود : هر كس در هر روز از ( ماه ) شعبان هفتاد بار بگويد : استغفر الله الذي لا اله الا هو الرحمن الرحيم الحي القيوم و اتوب اليه خداي تعالي نامش را در افق مبين مينويسد ، ميگويد : پرسيدم : افق مبين چيست ؟ فرمود جايگاهي است در جلو عرش كه در آنها نهرهايي است فراگير ، و در آن جامهايي است به عدد ستارگان .
و در تفسير قمي در حديثي كه نسبتش را به امام صادق (عليهالسلام) داده آمده كه در معناي آيه و ما هو بقول شيطان رجيم فرموده : منظور از آن ، كاهناني هستند كه در قريش بودند ، و سخنان خود را به سخنان شيطانهايي نسبت ميدادند كه به اصطلاح خود ، آنان همزاد آنان بودند ، و ايشان به زبان آن همزادها سخن ميگفتند ، و اين آيه شريفه ميفرمايد : قرآن مانند سخنان كاهنان از سخنان شيطانهاي رانده شده نيست.