كساني كه وقتي از مردم پيمانه ميگيرند تمام ميگيرند ( 2) .
و چون پيمانه به مردم دهند يا براي ايشان وزن كنند بكاهند ( 3) .
آيا آنها نميدانند كه در روزي بس بزرگ مبعوث خواهند شد ( 4 - 5) .
روزي كه مردم به فرمان پروردگار جهانيان ميايستند ( 6) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :378
در آن روز همه يك جور سرنوشت ندارند بلكه نامه بدكاران در سجين است ( 7) .
و تو چه داني كه سجين چيست ؟ ( 8) .
كتابي است نوشته شده ( 9) .
در آن روز واي بر تكذيبگران ( 10) .
همانها كه روز جزا را تكذيب ميكنند ( 11 ) .
و جز ستمگر گنهكار آن را تكذيب نكند ( 12) .
و چون آيات ما را بر او بخوانند گويد افسانههاي گذشتگان است ( 13) .
نه ، اين حرفها بهانه است ، علت اصلي تكذيبشان اين است كه در اثر اعمال زشتشان دلهايشان زنگار بسته ( 14) .
نه ، چنين كساني با نيكان سرنوشت مشتركي ندارند اينان آن روز از قرب پروردگارشان دورند ( 15) .
آنگاه وارد جهنم شوند ( 16) .
سپس به ايشان گفته شود كه اين همان چيزي است كه آن را تكذيب ميكرديد ( 17) .
نه ، نامه نيكان در عليين است ( 18) .
و تو چه داني كه عليين چيست ؟ ( 19 ) .
كتابي است نوشته شده ( 20) .
كه مقربان شاهد آنند ( 21) .
بيان آيات
اين سوره با تهديد اهل تطفيف و كمفروشي در كيل و وزن آغاز شده و كمفروشان را تهديد ميكند به اينكه در يوم عظيم كه روز قيامت است براي جزا مبعوث ميشوند ، و اين مطلب را با تفصيل جرياني كه در آن روز بر سر فجار و ابرار ميآيد خاتمه ميدهد .
و آيات اول اين سوره كه سخن از مطففين دارد از نظر سياق با آيات مدني ، و آيات آخرش با سياق سورههاي مكي مناسبتر است .
ويل للمطففين كلمه تطفيف به معناي نقص در كيل و وزن است كه خداي تعالي از آن نهي كرده ، و آن را افساد در زمين خوانده ، و از شعيب حكايت كرده كه به قوم خود گفت : و يا
ترجمة الميزان ج : 20ص :379
قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبحسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا في الارض مفسدين ، و ما در تفسير همين آيه در سوره هود بحث كرديم كه چرا كمفروشي ، افساد در زمين است .
الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون مصدر اكتيال كه فعل اكتالوا از آن مشتق است ، وقتي با حرف من متعدي ميشود به معناي كيل گرفتن از مردم ( و يا به عبارتي ، خريدن كالا باكيل تمام است ) ، و اگر با حرف علي متعدي شود به معناي ضرر .
(و يا دادن جنس به مردم به كيل ناقص ) است .
و اما كلمه كيل كه مصدر فعل كالوا است به معناي كيل دادن به مردم است ، ( كه خود من ترازو دارم ) وقتي گفته ميشود .
كاله الطعام و وزنه معنايش اين است كه كالاي مردم را وزن وكيل كرد ، چيزي كه هست از ميان همه طوائف عرب ، اهل حجاز براي رساندن اين معنا ميگويند : كاله الطعام و وزنه و ساير طوائف عرب ميگويند : كال له الطعام و وزن له - طعام و كالا را براي او كيل وزن كرد .
و قرآن كريم به طوري كه مجمع البيان گفته به لغت اهل حجاز نازل شده ، و كلمه استيفاء كه فعل يستوفون مشتق از آن است به معناي گرفتن حق بطور تمام و كامل است ، و كلمه اخسار به معناي افكندن ديگران در خسارت است .
و معناي آيه اين است كه : وقتي از مردم ، كالايي ميگيرند حق خود را به تمام و كمال دريافت ميكنند ، ولي وقتي ميخواهند كالايي به مردم بدهند به كيل يا وزن ناقص ميدهند ، و مردم را به خسران و ضرر مياندازند .
پس مضمون مجموع دو آيه يك مذمت است ، و آن اين است كه مطففين حق را براي خود رعايت ميكنند ، ولي براي ديگران رعايت نميكنند .
و به عبارتي ديگر حق را براي ديگران آنطور كه براي خود رعايت ميكنند رعايت نمينمايند ، و اين خود باعث تباهي اجتماع انساني است كه اساس آن بر تعادل حقوق متقابل است ، و اگر اين تعادل از بين برود و فاسد شود همه چيز فاسد ميشود .
ترجمة الميزان ج : 20ص :380
در آيه شريفه در مقابل كيل ، وزن را آورد ، ولي در مقابل اكتيال اءتزان را نياورد ، بعضي در سبب آن گفتهاند : براي اين بوده كه مطففين ، معاملهگراني بودند كه اغلب حبوبات و سبزيجات و متاعهاي ديگر را كلي ميخريدند و خرده خرده به تدريج ميفروختند ، و عادت در بيشتر اين اجناس اين است كه با كيل سنجيده شود نه به وزن ، بدين جهت تنها اكتيال را ذكر كرد ، و از اءتزان نام نبرد چون اساس آيه بر غالب است .
بعضي ديگر گفتهاند اگر نامي از اءتزان نياورد براي اين بود كه كيل و وزن هر دو وسيله خريد و فروش است ، آوردن يكي از آنها دلالت بر ديگري هم دارد .
ولي اين توجيه درست نيست ، براي اينكه اين حرف در كلمه كيل هم ميآيد چرا در برابر كيل وزن را ذكر كرد ، ولي در برابر اكتيال اءتزان را ذكر نكرد ؟ پس اين وجه خالي از تحكم نيست .
بعضي ديگر گفتهاند : اين دو آيه عادت و رسم كساني را حكايت ميكند كه سوره درباره آنان نازل شده ، مردمي كه تنها با كيل ميخريدند ، ولي در هنگام فروش بعضي كالاها را كيل و بعضي را وزن ميكردند .
اين وجه نيز ادعايي بدون دليل است .
بعضي ديگر در توجيه ذكر اكتيال و عدم ذكر اءتزان وجوهي ديگر آوردهاند كه خالي از ضعف نيست .
الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم استفهام در اين آيه انكاري ، و براي برانگيختن تعجب شنونده است ، و كلمه ظن در آن به همان معناي معروف است .
و كلمه اولئك اشاره به مطففين است ، و اگر براي اشاره به آنان اين كلمه را كه مخصوص اشاره به دور است برگزيد ، براي اين بود كه بفهماند كمفروشان از رحمت خدا دورند .
و منظور از يوم عظيم ، روز قيامت است كه در آن به عملشان كيفر داده ميشوند .
و اگر اكتفا كرد به ظن و گمان به مساله قيامت و حساب ، با اينكه اعتقاد به معاد بايد علمي و يقيني باشد ، براي اشاره به اين حقيقت است كه در اجتناب از كمفروشي احتمال خطر و ضرر آخرتي هم كافي است ، اگر كسي يقين به قيامت نداشته
ترجمة الميزان ج : 20ص :381
باشد ، و تنها احتمال آن را بدهد همين احتمال كه ممكن است قيامت راست باشد ، و خداي تعالي در آن روز عظيم مردم را بدانچه كردهاند مؤاخذه كند ، كافي است كه او را از كمفروشي باز بدارد .
ولي بعضي از مفسرين گفتهاند : كلمه ظن در اينجا به معناي يقين است .
يوم يقوم الناس لرب العالمين مراد از روزي كه مردم براي رب العالمين به پا ميخيزند ، روز قيامت است كه سر از قبرها بر ميآورند ، و اين تعبير كنايه است از اينكه بعد از مردن دوباره زنده ميشوند تا خدا در بين آنان حكم و داوري كند .
كلا ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين اين آيه - به طوري كه بعضي ها گفتهاند - ردع و انكار عمل زشت كمفروشي و غفلت از روز بعث و حساب است .
ان كتاب الفجار لفي سجين ... - بطوري كه دقت در سياق اين چهار آيه و مقايسه آنها با يكديگر ، و نيز آنچه از مقايسه مجموع اين چهار آيه با مجموع چهار آيهاي كه با جمله كلا ان كتاب الابرار ... شروع ميشود آنچه به دست ميآيد اين است كه : مراد از كلمه سجين چيزي است كه مقابل و مخالف عليين باشد ، و چون معناي عليين علو روي علو ديگر و يا به عبارتي علو دو چندان است ، معلوم ميشود منظور از سجين هم سفلي روي سفلاي ديگر ، و يا به عبارتي پستي دو چندان و گرفتاري در چنان پستي است ، همچنان كه آيه ثمرددناه اسفل سافلين بدان اشاره ميكند ، پس از هر معنا نزديكتر به ذهن اين است كه اين كلمه مبالغه در سجن - حبس باشد ، همچنان كه كلمه سكير و شريب مبالغه در سكر - مستي و شرب - نوشيدن است ، در نتيجه معناي آيه - همانطور كه ديگران هم گفتهاند - اين است كه كتاب فجار در حبس و زنداني است كه هر كس در آن بيفتد بيرون شدن برايش نيست .
كلمه كتاب به معناي مكتوب است ، آن هم نه از كتابت به معناي قلم دست گرفتن و در كاغذ نوشتن ، بلكه از كتابت به معناي قضاي حتمي است ، و منظور از كتاب
ترجمة الميزان ج : 20ص :382
فجار سرنوشتي است كه خدا براي آنان مقدر كرده ، و آن جزايي است كه با قضاي حتميش اثبات فرموده .
پس حاصل آيه اين شد : آنچه خداي تعالي به قضاي حتميش براي فجار مقدر و آماده كرده در سجين است كه سجني بر بالاي سجني ديگر است ، به طوري كه اگر كسي در آن بيفتد تا ابد و يا تا مدتي بس طولاني در آن خواهد بود .
و جمله و ما ادريك ما سجين چيز تازهاي ندارد ، جز اينكه ميخواهد مردم را از سجين بترساند ، و بفهماند آنقدر سخت است كه با زبان بشري نميتوان معرفيش كرد .
كتاب مرقوم - اين جمله بر روي هم خبري است براي مبتدايي كه حذف شده ، و آن ضميري است كه به كلمه سجين بر ميگردد ، و مجموع هو كتاب مرقوم بيانگر آن است و كلمه كتاب در اينجا نيز به معناي مكتوب است از كتابت ، و به معناي قضاء و اثبات ميباشد ، و كلمه مرقوم از ماده رقم است ، كه راغب گفته به معناي خط درشت است .
و بعضي گفتهاند به معناي نقطهگذاري هر نوشته است ، و در آيه كتاب مرقوم هر دو احتمال هست .
ولي به نظر ما معناي دوم با مقام مناسبتر باشد ، در آن صورت جمله مورد بحث اشارهاي به اين معنا خواهد بود كه آنچه براي آنان مقدر شده كاملا روشن است ، و هيچ ابهامي در آن نيست ، به اين معنا كه حتمي و مشخص است و تخلفپذير نيست .
در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه : در اين چند آيه كتاب ظرف شده براي كتاب ، چون فرموده كتاب فجار در سجين است كه آن نيز كتابي است مرقوم ، و اين معقول نيست كه چيزي ظرف خودش باشد ؟ در جواب ميگوييم : هيچ عيبي ندارد چون از باب ظرف شدن كل براي جزء است ، و هيچ اشكالي هم ندارد ، پس سجين كتابي است جامع كه در آن خيلي سرنوشتها نوشته شده و از آن جمله كتاب و سرنوشت فجار است .
و جمله ويل يومئذ للمكذبين نفريني بر فجار و خبر مرگ ايشان است ، و در آن فجار را تكذيبگران خوانده، و كلمه يومئذ به حسب معنا ظرف است براي جمله ان كتاب الفجار لفي سجين ، ميفرمايد هلاك شوند فجار - كه همان تكذيبگران باشند - در روزي كه آنچه خدا برايشان مقدر كرده و جزايي كه قضايش را رانده محقق شود ، و عذابي كه
ترجمة الميزان ج : 20ص :383
برايشان فراهم ساخته بر سرشان بيايد .
اين بود آن معنايي كه گفتيم دقت در مجموع چهار آيه به دست ميدهد ، و اين چهار آيه داراي سياقي واحد و متصل و اجزايش با هم سازگار است .
ليكن مفسرين در مفردات اين چهار آيه اقوالي متفرق دارند : مثلا گفتهاند : كتاب در جمله ان كتاب الفجار به معناي مكتوب است ، و مراد از آن نامههاي اعمال است .
و بعضي گفتهاند : كتاب مصدر و به همان معناي مصدري - كتابت - است ، و در كلام مضافي است كه حذف شده ، و تقدير كلام ان كتابة عمل الفجار لفي سجين - كتابت اعمال فجار در سجين است ميباشد .
و يا گفتهاند : فجار اعم است از تكذيبگران ، پس شامل كفار و فساق هر دو ميشود .
و يا گفتهاند : مراد از سجين ، طبقه هفتم زمين است ، كه نامه فجار را آنجا ميگذارند .
و بعضي گفتهاند : درهاي است در جهنم ، و يا چاهي است در آنجا .
و بعضي گفتهاند : اصلا كلمه سجين نام نامههاي اعمال فجار است .
و بعضي گفتهاند : سجين اول نام جايي است كه نامه اعمال فجار را آنجا ميگذارند ، و دومي نام نامه اعمال آنان است ، و بعضي گفتهاند : نام كتابي است كه جامع همه نامههاي اعمال بد است ، كه اعمال فجار از جن او انس در آن نوشته شده .
و بعضي گفتهاند مراد از آن ، خسارت و خواري است ، نظير اينكه وقتي بخواهند نهايت درجه سقوط كسي را برسانند ميگويند فلاني به حضيض رسيد .
و بعضي گفتهاند : كلمه سجين بدل از كلمه سجيل است ، كه لامش مبدل به نون شده است ، همچنان كه از جبرئيل تعبير ميكنند جبرين ، و از اين قبيل سخناني كه درباره مفردات آيات چهارگانه گفتهاند .
و همچنين سخناني كه در باره جملات آن دارند ، مثل اينكه گفتهاند : جمله كتاب مرقوم بيان و تفسير سجين نيست ، بلكه تفسير كتاب است كه در جمله ان كتاب الفجار
ترجمة الميزان ج : 20ص :384
آمده .
و يا گفتهاند : جمله ويل للمكذبين متصل است به جمله يوم يقوم الناس لرب العالمين ، و سه آيه ديگر كه بين اين دو آيه واقع شده جمله معترضه است .
و خواننده عزيز اگر در اين سخنان دقت كند خواهد ديد كه بسياري از آنها صرف تحكم و بي دليل حرف زدن است .
علاوه بر اين ، اين سخنان سياق واحد و متصل آيات مربوط به هم را پاره ميكند ، چون گفتيم اين چند آيه در مقابل چهار آيه آينده است كه كتاب ابرار را توصيف ميكنند ، و سياقي واحد و متصل دارند ، پس ديگر حاجت به آن نيست كه متعرض تك تك آن اقوال و مناقشه در آنها شويم .
الذين يكذبون بيوم الدين اين آيه ، كلمه مكذبين در آيه قبل را تفسير ميكند ، و مؤيد اين نظريه ، آيات بعدي است ، و ظاهر آن اين است كه مراد از تكذيب ، تكذيب قولي و به زبان صريح است ، در نتيجه آيه شريفه و مذمت آن فقط شامل كفار ميشود ، و فاسقان از اهل ايمان را شامل نميشود ، پس بايد بگوييم منظور از مطففين هم همه كمفروشان نيست ، بلكه مراد كفار كمفروش است .
مگر اينكه بگوييم منظور از تكذيب ، اعم از تكذيب زباني است كه تكذيب عملي را هم شامل ميشود ، و چه بسا آيه قبل هم كه ميفرمود : الا يظن اولئك انهم مبعوثون اين نظريه را تاييد كند .
و ما يكذب به الا كل معتد اثيم .
كلمه معتد اسم فاعل از مصدر اعتداء است ، كه معناي تجاوز را ميدهد ، و مراد در اينجا تجاوز از حدود عبوديت است ، و كلمه اثيم به معناي كسي است كه گناهان بسيار داشته باشد ، به طوري كه گناهانش روي هم انباشته شده ، و به كلي در شهوات غرق شده باشد .
و معلوم است كه يگانه مانعي كه انسان را از گناه باز ميدارد ايمان به بعث و جزا است ، و كسي كه در شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد ، حاضر نيست منع هيچ مانعي از گناه را و از آن جمله مساله قيامت را بپذيرد ، و نسبت به گناهان بي رغبت و متنفر شود ، در نتيجه گناه زياد ، كار او را بدينجا منتهي ميكند كه قيامت و جزا را بكلي انكار مينمايد ، آيه شريفه زير همين مساله را خاطرنشان ميسازد : ثم كان عاقبة
ترجمة الميزان ج : 20ص :385
الذين اساؤا السواي ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزؤن .
اذا تتلي عليه اياتنا قال اساطير الاولين منظور از آيات خدا در اينجا همان آيات قرآن است ، براي اينكه سخن از تلاوت آن آيات دارد ، و كلمه اساطير جمع اسطوره است ، كه به معناي نوشته شده سطر به سطر است ، و منظور كفار اين بوده كه اين آيات قرآني اباطيل امتهاي گذشته است .
و معناي آيه اين است كه چون آيات قرآن بر آنان تلاوت ميشود ، آياتي كه ايشان را از گناه و نافرماني خدا بر حذر داشته و از روز قيامت و جزاي آن انذار ميكنند ، در مقابل ميگويند اينها اباطيلند .
كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون اين جمله ردع و انكار سخن تكذيبگران ، يعني رد اساطير الاولين است .
راغب گفته : كلمه رين به معناي غبار و زنگ ، و يا به عبارتي تيرگي است كه روي چيز گرانبهايي بنشيند ( در نسخهاي ديگر آمده روي چيز شفافي بنشيند ) ، در قرآن آمده كه : بل ران علي قلوبهم ... يعني گناهان مانند زنگي و غباري شد كه روي جلاي دلهاشان را گرفت ، و آن دلها را از تشخيص خير و شر كور كرد .
پس اين زنگ بودن گناهان بر روي دلهاي آنان عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دلها ، و بين تشخيص حق ، آنطور كه هست .
از اين آيه شريفه سه نكته استفاده ميشود : اول اينكه : اعمال زشت نقش و صورتي به نفس ميدهد ، و نفس آدمي را به آن صورت در ميآورد .
دوم اينكه : اين نقوش و صورتها مانع آن است كه نفس آدمي حق و حقيقت را درك كند ، و ميان آن و درك حق حائل ميشود .
سوم اينكه : نفس آدمي بحسب طبع اوليش صفا و جلايي دارد كه با داشتن آن حق را آنطور كه هست درك ميكند ، و آن را از باطل ، و نيز خير را از شر تميز ميدهد ، همچنان كه در جاي ديگر فرمود : و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها .
ترجمة الميزان ج : 20ص :386
كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون اين آيه انكار از ارتكاب گناهاني است كه فرمود بين قلب و درك حق حائل ميشود ، و مراد از محجوب بودن از پروردگارشان در روز قيامت محروم بودنشان از كرامت قرب و منزلت او است .
و شايد مراد آن مفسر هم كه گفته : منظور محجوب بودن از رحمت خداست همين باشد .
پس معناي محجوب بودن اين نيست كه از معرفت خدا محجوبند ، چون در روز قيامت همه حجابها برطرف ميشود ، يعني همه اسبابهاي ظاهري كه در دنيا واسطه ميان خدا و خلق بودند از كار ميافتند و در نتيجه تمام خلايق معرفتي تام و كامل به خداي تعالي پيدا ميكنند ، همچنان كه فرمود : لمن الملك اليوم لله الواحد القهار و نيز فرمود : و يعلمون ان الله هو الحق المبين .
ثم انهم لصالوا الجحيم معنايش اين است كه ايشان داخل جحيم خواهند شد ، دخولي كه بيرون شدن برايش نيست .
- بعضي گفتهاند معنايش اين است كه حرارت آن را ميچشند - .
و كلمه ثم در اين آيه و آيه بعديش براي تراخي و بعديت در كلام است ، پس بعديت زماني نيست ، بلكه رتبي است .
ثم يقال هذا الذي كنتم به تكذبون اين آيه توبيخي كوبنده است از خازنان دوزخ و يا از اهل دوزخ ، به كساني كه وارد آن ميشوند .
كلا ان كتاب الابرارلفي عليين و ما أدريك ما عليون كتاب مرقوم اين سه آيه نيز ردع است ، البته در معناي ردعي كه در آيه كلا ان كتاب الفجار بود ، و كلمه عليون - همانطور كه در سابق هم گفتيم - به معناي علوي روي علو ديگر است ، و يا به عبارتي ديگر علوي دو چندان كه با درجات عالي و منازل قرب به خداي تعالي منطبق ميشود ، همچنان كه گفتيم سجين بر خلاف اين معنا است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :387
سخني كه بتوان در تفسير اين سه آيه گفت همان سخناني است كه در باره سه آيه گذشته كه در مقابل اين سه آيه بود و ميفرمود : ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم گفتيم .
پس معناي آن ، اين است كه : آنچه براي ابرار مقدر شده ، و قضايش رانده شده ، تا جزاي نيكوكاريهاي آنان باشد ، در عليين قرار دارد ، و تو اي پيامبر ! نميداني عليين چيست ، امري است نوشته شده ، و قضايي است حتمي و مشخص و بدون ابهام .
مفسرين در اين آيات سخناني دارند ، همچنان كه در آيات قبل داشتند ، چيزي كه هست در اين آيه در خصوص كلمه عليين اين را هم گفتهاند كه : معنايش آسمان هفتم است ، كه در تحت عرش قرار دارد ، و منزلگاه ارواح مؤمنين است .
و نيز گفتهاند : عليين همان سدرة المنتهي است ، كه اعمال بدانجا منتهي ميشود .
بعضي ديگر گفتهاند : لوحي است از زبرجد آويزان ، در تحت عرش كه اعمال بندگان در آن نوشته شده .
بعضي ديگر گفتهاند : مراتب عاليهاي است كه محفوف به جلالت است .
اشكالي كه به اين سخنان وارد است همان اشكالي است كه در باره اقوال وارده در خصوص آيات گذشته كرديم و گفتيم كه هيچ دليلي بر هيچ يك از اين اقوال نيست .
يشهده المقربون مناسبتر با معنايي كه براي آيات قبل كرديم اين است كه بگوييم : شهادت در اين جمله به معناي معاينه و به چشم خود ديدن است ، و مقربين ، قومياز اهل بهشتند كه درجهشان از درجه عموم ابرار به بياني كه در تفسير آيه عينا يشرب بها المقربون خواهد آمد بالاتر است ، پس مراد اين است كه مقربين ، عليين را با ارائه خداي تعالي ميبينند ، و خداي عز و جل نظير اين مشاهده را در باره دوزخ آورده و فرموده كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ، و از اين آيه استفاده ميشود كه مقربين همان اهل يقينند .
بعضي از مفسرين گفتهاند : شهادت به معناي حضور است ، و مقربين ، ملائكهاند ، و مراد اين است كه ملائكه حاضر برنامه اعمال ايشان هستند ، هنگامي كه آن را به سوي خداي تعالي بالا ميبرند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :388
بعضي ديگر گفتهاند : مقربين ، هم ابرارند و هم ملائكه .
مؤلف : اين دو قول مبني بر اين است كه : مراد از كتاب ، صحيفه اعمال باشد ، و ما در سابق گفتيم كه اين احتمال ضعيف است .
بحث روايتي
در تفسير قمي و در روايت ابي الجارود از امام باقر (عليهالسلام) روايت شده كه فرموده : اين سوره يعني سوره مطففين وقتي نازل شد كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) وارد مدينه شده بود ، و مردم مدينه در آن روز از حيث ترازوداري بدترين مردم بودند ، و در نتيجه آمدن اين سوره ترازوداريشان خوب شد .
و در اصول كافي به سند خود از ابو حمزه ثمالي روايت كرده كه گفت از امام باقر (عليهالسلام) شنيدم كه ميفرمود : خداي عز و جل ما را از أعلي عليين آفريد ، و قلوب شيعيان ما را از همان چيزي آفريد كه ما را آفريد ، و اما بدنهايشان را از چيزي پايين مرتبهتر بيافريد ، پس قلوب شيعيان ما همواره براي ما ميتپد ، و به سوي ما عشق ميورزد ، چون از همان چيزي خلق شده كه ما خلق شدهايم .
آنگاه اين آيه را تلاوت كرد : كلا ان كتاب الابرار لفي عليين و ما ادريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون .
و دلهاي دشمنان ما را از سجين و دلهاي شيعيان آنان را نيز از همان آفريده كه آنان را از آن آفريده ، و بدنهايشان را از چيزي پايين مرتبهتر خلق كرده ، و به همين جهت دلهاي شيعيان آنان به سوي آنان تمايل دارد ، چون از همان خلق شده كه آنان از آن خلق شدهاند ، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود : كلا ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين .
مؤلف : صاحب كافي نظير اين روايت را به طريق ديگر از ثمالي از آن جناب نقل كرده ، و نيز صاحب علل الشرايع نظير آن را به سند خود - البته مقداري از راويان آخر آن را نام نبرده - از زيد شحام از امام صادق (عليهالسلام) نقل كرده .
و اين احاديث به طوري كه ملاحظه
ترجمة الميزان ج : 20ص :389
ميفرماييد مؤيد بياني است كه ما در تفسير اين آيات داشتيم .
و در تفسير قمي در ذيل آيه كلا ان كتاب الفجار لفي سجين آمده كه امام فرمود آنچه از عذاب كه خدا براي فجار نوشته در سجين است .
و نيز در همان كتاب در روايت ابي الجارود از امام باقر (عليهالسلام) روايت شده كه فرمود ، سجين عبارت است از طبقه هفتم زمين ، و عليون عبارت است از آسمان هفتم .
مؤلف : اين روايت اگر صحيح باشد بر اين اساس است كه بهشت به عنايتي در جهت بالا ، و دوزخ در جهت پايين باشد ، و اين معنا را روايات ديگري نظير اين روايت دارد ، مثل آن رواياتي كه فرموده قبر يا روضهاي از رياض بهشت و يا حفرهاي از حفرههاي دوزخ است .
و يا رواياتي كه برهوت را مكاني در جهنم خوانده .
و در الدر المنثور است كه ابن مبارك از سعيد بن مسيب روايت كرده كه گفت : سلمان و عبد الله بن سلام به هم برخوردند ، يكي به ديگري گفت : اگر قبل از من از دنيا رفتي بخوابم بيا و به من خبر بده كه پروردگارت با تو چه كرده ، و اگر من جلوتر از تو مردم اين كار را ميكنم و به تو خبر ميدهم .
عبد الله گفت : چطور چنين چيزي ممكن است ؟ سلمان گفت : بله ممكن است ، چون ارواح مؤمنين در برزخي از زمين قرار دارند ، هر كجا بخواهند ميروند ، ولي جان كفار در سجين است ( و خدا داناتر است) .
و در اصول كافي به سند خود از زراره از امام باقر (عليهالسلام) روايت آورده كه فرمود : هيچ بندهاي نيست مگر آنكه در قلبش لكهاي سفيد هست ، وقتي گناهي بكند در اين لكه سفيد لكهاي سياه پيدا ميشود ، اگر از آن گناه توبه كند آن لكه سياه پاك ميشود ، و اگر همچنان به گناه خود ادامه دهد لكه سياه زياد ميشود و زياد ميشود تا آنكه همه سفيدي را بپوشاند ، همينكه سفيدي پوشيده شد ، ديگر تا ابد صاحبش به سوي خير بر نميگردد ، و اين كلام خداي عز و جل است كه ميفرمايد : كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون .
مؤلف : اين معنا در الدر المنثور هم از عدهاي از نويسندگان كتب حديث از ابو هريره از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده .
و نيز در اصول كافي به سند خود از عبد الله بن محمد حجان ، از بعضي از راويان شيعه
ترجمة الميزان ج : 20ص :390
- با حذف راويان آخر حديث - روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : با يكديگر مذاكره كنيد و بديدن يكديگر برويد و احاديث را براي يكديگر نقل كنيد ، كه حديث مايه جلاي دلها است ، و دلها زنگ ميزند آنچنان كه شمشير زنگ ميزند ، و جلاي آن حديث است .
و از روضة الواعظين نقل شده كه گفت امام باقر (عليهالسلام) فرمود : هيچ چيز قلب آدمي را بقدر گناه فاسد نميكند ، قلب وقتي با گناه آشنا شد ، روز به روز بيشتر متمايل بدان ميشود ، تا جايي كه گناه بر آن چيره شود ، آن وقت است كه قلب زير و رو گشته بالا و پايين ميشود .
رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : وقتي مؤمن گناهي مرتكب شود ، لكه سياهي در قلبش پيدا ميشود ، اگر توبه كند و دل از گناه بكند ، و از پروردگارش طلب مغفرت كند ، دوباره قلبش صيقلي و شفاف ميشود ، و اگر زيادتر گناه كند ، آن لكه زيادتر ميشود ، اين همان رين است كه خداي تعالي در بارهاش در كتاب كريمش فرموده : كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون .
و وقتي به آنان برميخورند با اشاره چشم به استهزاي ايشان ميپردازند ( 30) .
و چون به همفكران خود ميرسند خوشحالانه برميخورند ( 31) .
و چون به مؤمنين برميخورند به يكديگر ميگويند اينها گمراهانند ( 32) .
و خداي تعالي اين مجرمين را نگهبان و مسؤول مؤمنين نكرده ( 33) .
و چون در دنيا چنين بودند امروز مؤمنين به كفار ميخندند ( 34) .
و بر اريكههاي خود تكيه زده تماشا ميكنند ( 35) .
ببينند آيا كفار در برابر كردههايشان چه جزايي ميبينند ( 36) .
بيان آيات
در اين آيات تا حدودي جلالت قدر ابرار ، و عظمت مقام آنان نزد خداي تعالي ، و خرمي زندگي در بهشتشان را بيان نموده ، ميفرمايد : اين ابرار كه امروز مورد استهزاء و طعنه كفارند ، به زودي به كفار خواهند خنديد ، و عذابي را كه به ايشان ميرسد تماشا خواهند كرد .
ان الابرار لفي نعيم كلمه نعيم به معناي نعمت بسيار است ، و اگر اين كلمه را نكره آورد خواست بفهماند عظمت آن شناختني نيست .
و معناي آيه اين است كه ابرار در نعمت بسياري قرار دارند ، كه آن نعمت در وصف نميگنجد .
علي الارائك ينظرون كلمه ارائك جمع اريكه است ، كه به معناي جايگاهي است كه در حجله يعني اطاق مخصوص عروس درست ميكنند ، و اينكه جمله ينظرون را مطلق آورد ، و هيچ قيدي براي آن ذكر نكرد ، خود مؤيد اين است كه مراد نظر كردنشان به مناظر زيبا و خرم بهشت و نعمتهاي دائمي موجود در آن است .
ولي بعضي گفتهاند : مراد نظر كردن به كيفر كفار است .
ليكن اين گفتار درست نيست .
ترجمة الميزان ج : 20ص :393
تعرف في وجوههم نضرة النعيم كلمه نضرة به معناي بهجت و رونق است ، و خطاب در اين جمله به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، اما نه به اين اعتبار كه پيامبر است ، بلكه به اين اعتبار كه ميتواند نظر كند و بشناسد ، پس اين حكم شامل هر كسي است كه بتواند نظر كند و بشناسد ، و معنايش اين است كه هر كس به چهرههاي بهشتيان نظر كند ، رونق و خرمي ناشي از برخورداري از نعمتهاي بهشت را در چهرههايشان ميشناسد .
يسقون من رحيق مختوم كلمه رحيق به معناي شراب صاف و خالص از غش است ، و به همين مناسبت آن را به وصف مختوم توصيف كرده ، چون همواره چيزي را مهر و موم ميكنند كه نفيس و خالص از غش و خلط باشد ، تا چيزي در آن نريزند و دچار ناخالصيش نكنند .
ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون بعضي گفتهاند : كلمه ختام به معناي وسيله مهر زدن است ، ميفرمايد وسيله مهر زدن بر آن رحيق بجاي گل و لاك و امثال آن - كه در دنيا بوسيله آنها مهر و موم ميكنند - مشك است .
بعضي گفتهاند : منظور از ختام ، آخرين طعمي است كه از آن شراب در دهان ميماند ، ميفرمايد آخرين طعم آن بوي مشك است .
و في ذلك فليتنافس المتنافسون - كلمه تنافس به معناي زورآزمايي افراد در ربودن چيزي از دست يكديگر است ، ولي در مورد آيه و مقامي كه دارد به معناي مسابقه است .
همچنان كه همين معنا را در آيه زير به صراحت ، خاطرنشان كرده ميفرمايد : سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة ، پس در آيه بشر را ترغيب ميكند تا بشتابد به سوي آن نعمتي كه با عبارت رحيق مختوم توصيفش كرده .
بعضي در تفسير اين آيه اشكال كردهاند به اينكه : در اين آيه حرف عطف بر سر حرف عطفي ديگر درآمده ، چون تقدير كلام و فليتنافس في ذلك ... است ، يعني كلمه في ذلك در واقع بعد از فعل امر قرار دارد .
بعضي هم از اين اشكال پاسخ دادهاند به اينكه حرف شرطي در تقدير كلام است،
ترجمة الميزان ج : 20ص :394
و حرف فاء در جواب شرط واقع شده ، و ظرف في ذلكمقدم آمده تا عوض از شرط باشد ، و تقدير كلام : و ان اريد تنافس فليتنافس في ذلك المتنافسون - اگر قرار است تنافس و مسابقهاي بشود بايد مسابقهگران در اين رحيق مختوم تنافس كنند ميباشد .
ممكن هم هست گفته شود جمله و في ذلك عطف است بر يك ظرفي ديگر كه متعلق بوده به جمله فليتنافس ، ولي حذف شده ، چون مقام دلالت بر آن ميكرده ، و چون كلام در وصف نعيم بهشت بوده ، ميفهماند كه جمله و في ذلك ترغيب مؤكد است به تخصيص بعد از تعميم ، يعني ترغيب به خصوص رحيق مختوم ، بعد از ترغيب به همه نعمتهاي بهشتي ، و معنايش اين است كهمسابقهگران و زورآزمايان بايد بر سر همه نعمتهاي بهشتي ، و مخصوصا بر سر رحيق مختوم مسابقه بگذارند ، كه نوشيدني خاص آنان است ، آن وقت آيه شريفه مثل اين ميماند كه بگوييم : همه مؤمنين را احترام كن خصوصا صالحان از ايشان را .
و مزاجه من تسنيم كلمه مزاج به معناي وسيله مخلوط كردن است ، و كلمه تسنيم - به طوري كه آيه بعدي تفسيرش ميكند - به معناي چشمهاي است در بهشت ، كه خداي تعالي نامش را تسنيم نهاده ، و از اين ماده كلماتي به معناي بلند كردن و پر شدن نيز آمده ، وقتي گفته ميشود : سنمه ، معنايش اين است كه آن چيزرا بلند كرد ، و سنام الابل به معناي كوهان شتر است .
و نيز گفته ميشود : سنم الاناء يعني ظرف را پر كرد .
عينا يشرب بها المقربون دو عبارت شربه و شرب به هر دو به يك معنا است ، و كلمه عينا مفعول فعلي تقديري است كه يا اخص و يا امدح است و معنايش اين است كه مزاج آن شراب از چشمه تسنيم است ، كه من آن را اختصاص ميدهم و يا مدح ميكنم به چشمهاي كه ... و جمله يشرب بها المقربون وصف آن چشمه ، و مجموع ، تفسير براي تسنيم است .
و مفاد آيه اين است كه مقربين صرفا تسنيم را مينوشند ، همچنان كه مفاد جمله و مزاجه من تسنيم اين است كه : آنچه در قدح ابرار از رحيق مختوم هست با تسنيم مخلوط ميشود .
و اين معنا به دو نكته دلالت ميكند ، اول اينكه تسنيم از رحيق مختوم گرانقدرتر است ، چون رحيق مختوم با آميخته شدن با تسنيم لذت بخشتر ميشود .
دوم اينكه مقربين در درجه بالاتري از ابرار قرار دارند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :395
ان الذين اجرموا كانوا من الذين امنوا يضحكون از سياق چنين به دست ميآيد كه : مراد از جمله آنان كه ايمان آوردند همان ابرار باشند ، كه در اين آيات مورد گفتارند ، و اگر اينطور تعبير كرد براي اين بود كه بفهماند علت خنديدن كفار به ابرار و استهزاء كردن آنان تنها ايمان آنان بود .
همچنان كه تعبير از كفار به جمله آنانكه جرم ميكردند براي اين بوده كه بفهماند علت مسخره كردن كفار مسلمانان ابرار را اين بود كه مجرم بودند .
و اذا مروا بهم يتغامزون اين آيه عطف است بر جمله يضحكون ، يعني وقتي به مؤمنين برميخورند با اشاره به چشم يكديگر را به استهزاي آنان واميدارند .
و اذا انقلبوا الي اهلهم انقلبوا فكهين كلمه فكه - به فتحه فاء و كسره كاف - به معناي غرور از خوشحالي است ، و معناي آيه اين است كه : بعد از آنكه به سوي اهل خود برميگردند از خنديدن به مؤمنين و با چشم و اشاره مسخره كردن ايشان و از عملي كه كردند خوشحال ميگردند .
ممكن هم هست از فكاهت به معناي گفتگوي چند نفر دوست و مانوس با هم باشد ، و معنا اين باشد كه چون به اهل خود برميگردند ، دور هم مينشينند و تعريف ميكنند ، كه من چه كردم و تو چه كردي .
و اذا راوهم قالوا ان هؤلاء لضالون يعني وقتي مجرمين مؤمنين و ابرار را ميبينند به عنوان شهادت و يا قضاوت به يكديگر ميگويند : اينها گمراهانند ، البته احتمال دومي كه قضاء و داوري باشد به ذهن نزديكتر است .
و ما ارسلواعليهم حافظين يعني خداي تعالي اين مجرمين را نفرستاده تا مؤمنين را حفظ نموده ، هر چه در باره آنان داوري كردند بپذيرد ، و اين تعبير كه به زبان فارسي ميگويند : فضولي موقوف نوعي مسخره كردن مسخره كنندگان مجرم است .
فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون منظور از يوم روز جزا است ، و اگر در اين آيه مجرمين در آيه قبل را كفار خوانده ، خواسته است به حقيقت حال آنان رجوع كرده باشد .
بعضي گفتهاند : اگر نفرموده : يضحكون من الكفار و جمله من الكفار را جلوتر
ترجمة الميزان ج : 20ص :396
آورد ، براي اين بود كه به اصطلاح ادبيات ، قصر قلب كرده باشد ، و معناي آن اين شود : پس امروز كساني كه ايمان آوردند به كفار ميخندند ، نه اينكه كفار به مؤمنين بخندند همچنان كه در دنيا ميخنديدند .
علي الارائك ينظرون هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون ثواب در اصل به معناي مطلق جزا بوده ، چه كيفر و چه پاداش ، ولي بعدها استعمالش در خصوص پاداش غلبه يافته است ، و جمله علي الارائك خبر بعد از خبر است براي مبتداي الذين امنوا و جمله ينظرون خبر سوم آن است ، و جمله هل ثوب ... مربوط به جمله ينظرون و قائم مقام مفعول آن است .
و معناي آيه اين است كه آنهايي كه ايمان آوردند بر بالاي تختهايي در حجله قرار دارند ، و به كيفر كفار تماشا ميكنند ، كيفري كه به جرم افعال نكوهيده بدان مبتلا شدند ، كه يكي از آن افعال مسخره كردن و خنديدن به مؤمنين بود ، و به اين اكتفاء ننموده وقتي نزد هم فكران خود برميگشتند خوشحالي ميكردند كه من چنين و چنان كردم ، و تازه مؤمنين را گمراه ميخواندند .
بحث روايتي
در تفسير قمي در ذيل آيه و في ذلك فليتنافس المتنافسون امام (عليهالسلام) فرموده : تنافس و مسابقه در آن ثوابهايي كه ما وعده داديم و مؤمنين در طلب آنند .
و در مجمع البيان در ذيل آيه و اذا مروا بهم يتغامزون ميگويد : بعضي گفتهاند اين آيه در شان علي بن ابي طالب ( و دفاع از آن جناب ) نازل شده ، و جريان از اين قرار بوده كه روزي آن جناب با چند نفر از مسلمانان نزد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) ميآمدند ، منافقين ايشان را مسخره كردند و خنديدند ، و به يكديگر اشارهها كرده سپس نزد همفكران خود برگشته و گفتند : ما امروز اصلع ( كسي كه جلو سرش مو ندارد ، و منظورشان علي ، (عليهالسلام) را ديديم و به او خنديديم .
بدنبال اين جريان بود كه اين آيه نازل شد در
ترجمة الميزان ج : 20ص :397
حالي كه هنوز علي و يارانش به نزد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نرسيده بودند ، ( نقل از مقاتل و كلبي) .
مؤلف : صاحب كشاف هم اين روايت را نقل كرده .
و باز در مجمع البيان است كه حاكم ابو القاسم حسكاني در كتاب شواهد التنزيل لقواعد التفصيل خود به سندي كه به ابو صالح دارد ، از ابن عباس روايت كرده كه گفت : منظور در آيه ان الذين اجرموا منافقين قريش است ، و منظور از آيه الذين امنوا علي بن ابي طالب و ياران او است .
و در تفسير قمي در ذيل آيه ان الذين اجرموا ... فكهين آمده كه منظور اين است كه مسخره ميكردند .