اصول فقه، یكی از مهمترین علوم اسلامی میباشد كه جایگاه آن بر پژوهشگران به طور عموم و بر دانشجویان فقه و حقوق به طور خصوص؛ روشن است. در تبیین اهمیت اصول فقه، این بس، كه امروزه دستیابی به احكام شریعت، بدون آن ناممكن است و این علم علاوه بر اینكه نسبت به علم فقه (دستیابی به احكام الهی) در حكم ابزار است، همانند علم منطق به صورت مستقل نیز ارزش و اهمیت ویژهای دارد. این پژوهش كوتاه بر آن است تا به معرفی مختصر، جامع و مستند این علم بپردازد.
تعریف علم اصول فقه
در تعریف اصطلاحی اصول فقه عبارتهای مختلفی از اصولیین شیعه و اهل سنت ارائه شده كه در ذیل به چند تعریف معروف اشارهای گذرا خواهیم داشت: 1. بسیاری از فقیهان قدیم، این گونه تعریفی برای علم اصولفقه ارائه كردهاند: «هو العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الأحكام الشرعیه الفرعیه»؛[1] یعنی اصول فقه عبارت است از علم به قواعدی كه برای به دست آوردن احكام شرعی فرعی، آماده شده است. ولی متأخرین بر این تعریف اشكال نمودهاند كه چنین تعریفی شامل مسأله حجیت ظن در صورت انسداد و مسأله اصول علمیه نخواهد شد.[2] از این رو در گریز از این اشكال جمله دیگری بر این تعریف افزودهاند: «او التی ینتهی الیها فی مقام العمل، یا هر آنچه كه نهایتا درمقام عمل به آن استناد میشود.» 2. مرحوم نائینی، تعریف دیگری ارائه كرده است: «هو العلم بالكبریات التی لو انضمّت الیها صغریاتها یستنتج منها حكم فرعی كلی»؛[3] علم اصول علم به كبریاتی است كه چنانچه صفریات به آنها ضمیمه شود، حكم فرعی كلی استنتاج میگردد.» 3. تعریف حضرت امام خمینی (قدس سره) از علم اصول: «هو القواعد الالیه التی یمكن ان تقع كبری لاستنباط الاحكام الكلیه الفرعیه الالهیه او الوظیفه العملیه»؛[4] علم اصول فقه قواعد آلی و ابزاری میباشد كه ممكن است در مسیر استنباط احكام كلی فرعی قرار گیرد و یا بیان كننده وظیفه عملی مكلف باشد. 4. و اصولیین شافعی مذهب، علم اصول را این گونه تعریف كردهاند: «هو معرفه دلائل الفقه اجمالا و كیفیه الاستفاده منها و حال المستفید»؛[5] علم اصول فقه معرفت دلایل فقه به طور اجمالی و شناخت نحوه استفاده از آنها و معرفت حال مستفید میباشد.
موضوع علم اصول
در این كه موضوع اصول فقه چیست؟ میان اندیشمندان این علم اختلاف نظر وجود دارد كه ما به مهمترین آنها اشاره میكنیم: الف. موضوع علم اصول ادله اربعه (كتاب، سنت، اجماع و عقل) با وصف دلیل بودن میباشد، این دیدگاه مشهور اصولیین است كه ادله اربعه را بما هی ادله موضوع این علم میدانند.[6] ب. برخی دیگر از عالمان اصولی، ادله چهارگانه را بدون لحاظ وصف دلیل بودن، موضوع علم اصول فقه میدانند.[7] ج. و گروهی همانند آیت الله بروجردی موضوع اصول فقه را حجت در فقه دانستهاند، یعنی در این علم از عوارض حجت در فقه بحث میشود.[8] د. موضوع علم اصول یك امر كلی است كه برخی از مصادیقش ادله اربعه میباشند امّا برخی دیگر از موارد و مصادیقش امری دیگر است. با ایراد به تعاریف یادشده این تعریف مورد پسند مرحوم آخوند و برخی از متأخرین قرار گرفته است.[9] مرحوم محقق مظفر چنین مینویسد: اصول فقه از موضوع خاصی صحبت نمیكند، بلكه از موارد بسیاری كه در جهت استنباط حكم شرعی قرار بگیرد، بحث میكند. بنابراین هر آنچه كه شایستگی دلیل بودن برای استنباط حكم شرعی را داشته باشد، موضوع اصول فقه است.[10] و شهید صدر نیز موضوع علم اصول را عناصر مشتركی دانسته كه در استنباط حكم به كار گرفته میشوند به نظر میرسد این تعریف دارای اشكالهای كمتری بوده و قابل دفاع میباشد.[11]
هدف علم اصول فقه
با گذر از عصر صدر اسلام كه مردمان تكالیف خویش را مستقیماً از معصومین میگرفتند و یا در عصر صحابه كه به نقل احادیث در تعیین وظایف اكتفا میجستند، در زمانهای بعدی، ناقلان و راویان احادیث ازدیاد یافتند؛ و مشكلات بسیاری در خصوص استفاده از روایات كه در حقیقت تفسیری بر قرآن، و تعیینی بر وظایف مسلمانان بود، پیش آمد. افرادی به جهت تأمین اهداف سیاسی و شخصی به دروغ از زبان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ نقل حدیث نمودند. در نتیجه درچگونگی احوال راویان تردید شده و در پیرامون دین از لحاظ زبان، فرهنگ، شیوه نگرش و تفكر، اندازه معلومات و چگونگی عادات، اخلاق، آداب و رسوم اختلاف و تفاوت فراوان پدید آمد. از این رو كار فهم تكالیف دینی ، به كلی دگرگون و معرفت دین وعمل به وظایف شرعی و الهی دشوار گشت.[12] در چنین بستری، پیروان حقیقی دین اسلام كه طالب كشف دستورات و فرامین دینی بودند، از سویی، دسترسی به امام معصوم ـ علیه السلام ـ هم نداشتند و مشكلات فراوانی در این مسیر رخ مینمودند: تعارض برخی از روایات با قرآن و یا روایات دیگر، محل بردن دلالت پارهای از احادیث، چگونگی الفاظ قرآن و سنت از قبیل: عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن، ناسخ و منسوخ، و... و اعتبار یا عدم اعتبار برخی از دلایل مثل: قیاس، اجماع و عقل در كنار كتاب و سنت، به طور كلی حجیت ادله از حیث سند ودلالت،[13] در پی اینگونه مسائل و همانند آن، به تدریج علمی تدوین شد تا در رفع این مشكلات و رسیدن به قواعد و قوانینی برای استنباط راهنما گردد. بنابراین، باید گفت: غرض و هدف اصلی علم اصول؛ توانا شدن بر استنباط احكام شرعی فرعی و استخراج تكالیف دینی از ادله آنها میباشد،[14] به گونهای دیگر غرض از فقه را میتوان با واسطه هدف علم اصول فقه دانست.
تاریخ علم اصول
روشن است كه پیدایش علوم به طور ناگهانی نبوده ونخواهد بود، بلكه به صورت تدریجی، ابتدا به صورت اندیشههای پراكنده و با گذر زمان به صورت مستقل مورد بحث و كاوش قرار میگیرد. درباره علم اصول نیز بدین منوال است، كه علم فقه در سایه تعیین وظایف انسان در مقابل خداوند، تبیین شد و علم اصول در دامان علم فقه متولد گشت، شهید سیدمحمد باقر صدر بر این نكته تأكید میورزد كه به خاطر كاربری بعضی از عناصر در بیشتر بابهای فقه، فقیهان لازم دیدند كه از برخی از آن مسایل به صورت مستقل بحث كنند.
موسس علم اصول
همانگونه كه برخی از اندیشمندان گفتهاند، اولین كسانی كه در مورد علم اصول سخن گفتهاند و آن را پایهگذاری كردهاند امام باقر و امام صادق ـ علیهم السلام ـ هستند.[15] كه قواعد اصولی را بر اصحاب خود املاء كردند، مجموعه این قواعد را برخی از علمای متأخر در كتبی مثل «اصول الی الرسول» و «الاصول الاصلیه» و «الفصول المهمه فی اصول الائمه» جمعآوری كردند.[16]
تألیفات در علم اصول فقه
اولین كتاب در مورد مسائل علم اصول رسالهای در زمینه مباحث الفاظ است كه تألیف شاگرد امام صادق و كاظم ـ علیهم السلام ـ ، هشام بن حكم میباشد،[17] پس از وی، یونس بن عبدالرحمن، كتاب «اختلاف الحدیث و مسائله»[18] را؛ كه مربوط به بحث تعارض اخبار و مسائل تعادل و تراجیح است، تألیف كرد. این دو عالم شیعی، در تألیف كتاب اصولی بر محمد بن ادریس شافعی و استادش محمد بن حسن شیبانی تقدم دارند.[19] عالمان مشهور شیعی كه تا زمان شیخ طوسی (متوفای 460 ق) كتابهایی در علم اصول تألیف كردهاند عبارتند از: ابوسهل نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، محمد بن احمد بن جنید اسكافی، ابن عقیل عمّانی، ابومنصور صرام نیشابوری، محمدبن احمد بن داود بنعلی بن الحسن (مشهور به ابن داوود و شیخ القمیین)، شیخ مفید و سید مرتضی. در مرحله بعد، این علم توسط كسانی همچون شیخ طوسی، شیخ سدید الدین حمصی، ابن ادریس، محقق، علامه حلی، شهید اول، به رشد قابل توجهی رسید. پس از ركود علم اصول در عصر اخباریگری، این افول توسط وحید بهبهانی شكسته شد و به گونهای كه اكنون در دست ما است تحوّل یافت. و در مراحل بعدی، عالمان اصول دیگری همانند سید حسن شیرازی مجدد شیخ انصاری، فرائد الاصول (رسائل)، آخوند خراسانی (كفایه الاصول)، مرحوم نائینی (فرائد الاصول)، مرحوم آغاضیاء عراقی (نهایه الامكار) و محمد حسین اصفهانی (كمپانی)، (نكایه الدرایه) دقتهای اصولی غیرقابل وصفی صورت دادند، به طوری كه این علم فعلاً یكی از مفاخر بزرگ جامعه شیعی به حساب میآید!
غنای اصول فقه شیعه
القای قواعد اصولی از سوی پیشوایان معصوم شیعه، به عنوان یكی ازعوامل مهم پیدایش اصول فقه سبب شد تا اصول فقه شیعی از غنای شگفت انگیزی برخوردار باشد، تا آنجا كه فكر اصول عملیه، كه راهگشا در مواردی است كه حكم مسألهای را از مصادر و منابع استنباط نیابیم، به دنبال اصل عملی میرویم از سوی امامان شیعه ـ علیهم السلام ـ ایجاد شد. امروزه علم اصول از دیدگاه شیعه، دارای ابواب مختلفی است، كه همه قواعد و قوانین لازم اصولی را در بر میگیرد و شخص را در این راستا برای استنباط احكام الهی یاری میكند، بیآنكه در این زمینه و حتی مسایل جدید و مستحدث هم با مشكل مواجه شود. مباحث مهم اصول
مباحث اصلی اصول فقه به چهار بخش تقسیم میشود: بخش اول: مباحث الفاظ، در این بخش از معانی و ظواهر الفاظ بحث میگردد، یعنی مثلاً بحث میشود آیا فعل امر ظاهر در وجوب هست؟ بخش دوم: مباحث عقلیه، در این بخش از لوازم احكام شرعی بحث میشود، به این معنا كه آیا بین حكم شرع و عقل ملازمه است؟ آیا وجوب یك عمل مستلزم وجوب مقدمات آن نیز هست؟ و... . بخش سوم: مباحث حجت، دراین بخش بحث میشود كه چه اموری حجیت و دلیلیت بر حكم شرعی دارند و چه اموری دارای چنین امتیاز و اعتباری نیستند. مثلاً قیاس حجت نیست و اثبات میشود كه خبر واحد حجت است. بخش چهارم: مباحث اصول علمیه، بحث در این موضوع است كه اگر مجتهد دستش از ادلهیاجتهادیه كوتاه شد و نتوانست حكم شرعی را از این طریق استنباط كند، باید به اصول عملیه كه وظیفه مكلف را مشخص و معین میكند.[20] و در پایان، بحثی در تعادل و تراجیح روایات، مطرح مینمایند.[21]
پی نوشتها :
[1] . سید حسن بجنوردی، منتهی الاصول، ج 1، بیجا، مطبعه موسسه العروج، 1379 ش، ص 14. [2] . محمد كاظم آخوند خراسانی، كفایه الاصول، ج 1، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم، 1414 ق، ص 23. [3] . محمد علی كاظمی، فوائد الاصول، تقریر درس مرحوم نائینی، ج 1، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1417 ق، ص 19. [4] . روح الله خمینی، مناهج الوصول، ج 1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1414 ق، ص 51. [5] . وهبه زمیلی، اصول الفقه الاسلامی، ج 1، بیروت:دار الفكر المباشر، چ دوم، 1422 ق، ص 24. [6] . میرزا ابوالقاسم بن الحسن، قوانین الاصول، چ سنگی، ج 1، ص 9 ـ 10. [7] . محمد حسین بن محمد رحیم اصفهانی حائری، الفصول، چ سنگی، ص 10. [8] . حسین بن علی طباطبایی بروجردی، نهایه الاصول، ج 1، ص 12، به قلم حسینعلی منتظری. [9] . محمد كاظم آخوند خراسانی، پیشین، ج 1، ص 22. [10] . محمدرضا مظفر، اصول الفقه. بیروت، دار التعارف، چ چهارم، 1403 ق، ص 6 ـ 7. [11] . محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، چ سوم، قم: مجمع الفكر الاسلامی، 1412 ق، حلقه اول، ص 39، و حلقه دوم، ص 9 ـ 10؛ و محمد جعفر الجزایری المروج، منتهی الدرایه، قم: مطبعه خیام، 1403 ق، ص 15. [12] . محمدباقر صدر، المعالم الجدیده، (مطبوع دردروس فی علم الاصول)، چ سوم، قم: مجمع الفكر الاسلامی، 1412 ق، ص 57 ـ 58. [13] . ابوالقاسم گرجی، تحول علم اصول، تهران: بنیاد بعثت، 1361 ش، ص 11. [14] . محمدرضا مظفر، اصول الفقه، تهران: انتشارات اسلامیه، ج 1، ص 7؛ ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها، تهران: چ سمت، 1377 ش، چ سوم، ص 301. [15] . سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، شركت النشر و الطباعه العراقیه المحدوده، 1370 هـ، ص 310. [16] . همان. [17] . محمد محسن تهرانی (آقا بزرگ)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، تهران: دانشگاه تهران، 1355 ق، ج 2، ص 291. [18] . ر.ك: ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، قم: مصطفوی، بیتا، ص 311. [19] . سید حسن صدر، پیشین، ص 310. [20] . تقسیم بندی مرحوم اصفهانی، ر.ك: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، همان، ص 8. [21] . توضیح برخی مباحث ر.ك: مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، قم: صدرا، 1377 ش، ص 33 ـ 58.