بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید مقالة «تفاهم در ميان اديان» كه از سوي مركز بين المللي گفتگوي تمدنها در اختيار روزنامة همبستگي قرار گرفته بود، حاوي نكات غثّ و سمين فراواني است كه در اينجا به طور خلاصه به برخي از آنها اشاره مي كنيم. اميدوارم كه مورد توجه اصحاب انديشه قرار گيرد و ما را از راهنمايي هاي خود بهره مند سازند. 1ـ نويسندة محترم در ابتداي مقاله مي نويسد: «تحول فعلي كه تمامي دنيا را فرا گرفته است، به نظر مي رسد به نقطه اي ختم شود كه در آنجا هر كس مجبور است يكي از اين دو راه را انتخاب كند. ياد گرفتن چگونه زيستن در جامعه اي جهاني كه از فرهنگ هاي بسيار متنوع تشكيل شده است، يا چشم پوشيدن از زندگي».[1] نويسندة محترم در حقيقت با بيان اين مقدمه مدعي مي شود كه براي فرار از مرگ و نابودي، چاره اي جز تن دادن به گفتگو نيست. يعني انسان ها در اين عصر مجبورند يا تن به گفتگو دهند و يا آمادة مرگ شوند. (البته مرگ در اينجا، لزوماً مرگ فيزيكي منظور نيست، بلكه مرگ فكري و تبليغاتي و امثال آن را نيز شامل مي شود.) و اين در واقع همان استراتژي زورگويان و مستبدان در طول تاريخ بوده است. به راستي، كدام زورگو و زياده خواه است كه خود رامدافع چنين سياستي نداند. گفتگويي كه به منظور كشف حقيقت و تعهد به حقيقت نباشد، همان چيزي است كه حتي فرعون نيز از آن حمايت مي كند. او نيز از موسي ـ عليه السلام ـمي خواهد كه با ساحران به گفتگو بپردازد و از همة مردمان دعوت مي كند كه در آن گفتگو حاضر شوند،اما به چه منظور؟ به منظور اين كه: «لعلَّنا نتَّبع السَحَرةَ ان كانوا هُمُ الغلبين.»[2] و نه به منظور تبعيت از حقيقت. ناپلئون نيز به هنگام ورود به مصر، خود را مدافع حقوق ستم ديدگان و توده ها مي خواند و حتي با قرائت آياتي از قرآن و گفتن چند جمله عربي، خود را مسلمان مي نامد و مدعي مي شود كه «فرانسوي ها نيز مسلمانان با ايماني هستند و سپس مردم مصر را به همكاري برادرانه و «ارتباط محترمانه و محبت آميز» دعوت مي نمايد.[3] ولي در ضمن تأكيد مي كند كه «واي به حال كساني كه با مماليك متحد شوند و در جنگ عليه ما با آنها همكاري كنند كه راه فرار بر آنها بسته است و اثري از آنها باقي نمي ماند... هر روستايي كه در برابر سپاه فرانسه قد علم كند به آتش كشيده خواهد شد.»[4] در اواسط قرن نوزدهم، رئيس جمهور وقت آمريكا در نامه اي به امپراطوري ژاپن خواستار بازگشايي بنادر ژاپن بر روي تجارت آمريكا شده، او را به داشتن روابط صميمانه و محبت آميز دعوت مي كند. اما در پايان تأكيد مي نمايد كه: «اگر اين نامة دوستانه از رئيس جمهوري آمريكا به امپراتوري ژاپن پذيرفته و به نحو شايسته اي پاسخ داده نشود او اين عمل را توهين به كشورش مي شمارد و خود را مسؤول عواقب آن نمي داند.»[5] اينها نمونه اي از مدافعان استراتژي گفتگو يا مرگ است. روشن است كه نخستين قرباني چنين گفتگوها و تفاهم هايي، حقيقت است؛ يعني همان چيزي كه فرايند گفتگو بايد به منظور وصول به آن صورت پذيرد و طرفين گفتگو بر سر آن به تفاهم برسند. گفتگو در ذات خود مستلزم آزادي و آزاد انديشي است. هرگونه جبر و فشار و تهديدي در فرآيند گفتگو، آن را از معناي حقيقي خود منسلخ مي كند. و به ظاهري بي روح مبدل مي سازد. افزون بر اين، برخلاف تصور نويسندةمحترم اختلاف نظر، مساوي با مرگ و نابودي نيست. آيا نمي توان در عين داشتن اختلافات عقيدتي و فكري، با ديگران به صورت مسالمت آميز زندگي كرد؟ و اصولاً آيا بر فرض امكان رفع همة اختلافات، يك رنگي و هماهنگي همه جانبه امري مطلوب و پسنديده است؟ 2ـ از لابه لاي مقالة مورد بحث دانسته مي شود كه از نظر نويسندة محترم هدف از گفتگو، هدفي مصلحت جويانه و منفعت طلبانه است. و گفتگو بايد به منظور «رسيدن به دنيايي بهتر» صورت پذيرد و به همين دليل نويسنده معتقد است كه بايد صاحبان اديان را به «آرامش در خلوت خود و احتراز از پرداختن به پروژه هايي كه ممكن است روزي مزاحم زندگي صلح آميز ما شوند دعوت نمود.»[6] و اين مسأله را دومين گام به سوي تحقق روابطي صميمانه و محبت آميز با اديان ديگر مي داند. به نظر مي رسد كه نويسندة محترم، هدف از گفتگوهاي سياسي را با هدف از گفتگوهاي ميان اديان اشتباه گرفته اند. در امور سياسي و تنش هاي حكومتي مي توان طرفين را به كوتاه آمدن و يا، دست كم، عدم طرح برخي از مطالبات تنش زاي خود دعوت نمود؛ اما در گفتگوي ميان اديان هدفي بس والاتر و بالاتر دنبال مي شود. در اينجا مسألة سرنوشت ابدي آدميان مطرح است و لذا طرفين بايد به منظور پرده برداري از چهرة حقيقت پا به عرصة گفتگو گذارند. و داشتن اهدافي زودگذر و مقطعي نمي تواند هدف نهايي و ايده آل گفتگوي ميان اديان تلقي شود. هيچ انسان خردمندي به خود اجازه نمي دهد كه به منظور دست يابي به اهدافي دنيوي و مقطعي، حقيقت را فدا كند. پس به جاي دعوت مردمان به دست برداشتن از برخي باورهاي ديني خود،بهتر است كه در زدودن گرد و غبار جهل و تعصب و تصلب بي دليل از چهرة انديشة آنان تلاش كنيم. چرا كه دل ها و انديشه هاي آلوده به هوا و هوس و تعصب و تقليد كوركورانه، هيچ گاه سخن حق را نمي شنوند و تعهدي در برابر حقيقت در خود احساس نمي كنند. حقيقت سرايي است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته نبيني كه هر جا كه برخاست گرد نبيند نظر گر چه بينا است مرد[7] جريان هابيل و قابيل،كه به اعتقاد نويسندة محترم سرمنشأ خشونت و جنگ استعمار در ميان بشريت بوده[8] نمونه اي از گفتگوي غير مسؤولانه است. در آن گفتگو، قابيل خود را در برابر حقيقت متعهد ندانست و مسؤوليت حقيقي گفتگو را درك نكرد. درس بزرگ اين گفتگو به همة بشريت اين است كه براي پرهيز از خشونت و جنگ، خود را به پذيرش نتيجة گفتگوي حق طلبانه عادت دهند. و رسالت بزرگ همة دلسوزان حقيقت و انسانيت اين است كه صاحبان اديان و همة مردمان را به حق طلبي و حق پذيري سفارش كنند. چرا كه شرط اصلي تحقق تفاهم و گفتگوي سازنده داشتن تعهد به حقيقت است.[9] دعوت به پرهيز از بيان برخي حقايق ديني كه ممكن است موجب رنجش طرف مقابل شود، در واقع، دعوت به تسليم است نه گفتگو و دعوت به كتمان حق است نه بيان حقيقت. در حالي كه هدف اصلي گفتگوي ميان اديان، كشف حقيقت است. البته در گفتگو بايد سعي شود كه از نقاط مشترك آغاز كنيم و اين چيزي است كه قرآن كريم و سيرة پيامبر اكرم به ما مي آموزند: «قل يا أهلِالكتب تعالَوا الي كلمةٍ سواءٍ بيننا و بينكم اَلاّ نعبُدَ الاّ اللهَ و لا نشرِكَ به شيئاً و لا يتّخد بعضُنا بعضاً ارباباً من دون الله فان توَلَّوا فقولوا اشهَدُوا بانّا مسلمون.»[10] بگو اي اهل كتاب بياييد به گرد سخني جمع شويم كه ميان ما و شما يكسان است. اين كه جز خداي يكتا را نپرستيم و چيزي را با او انباز نسازيم و برخي از ما برخي ديگر را به خدايي نگيرد. پس اگر پشت كنند و برگردند (و به گفتگو تن ندهند) بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم. يعني ضمن تكيه و تأكيد بر نقاط مشترك، هيچ گاه، به خاطر جلب رضايت آنان حقيقت را فدا نكنيد. و در آيه اي ديگر شيوة گفتگو با اهل كتاب را چنين تعليم مي دهد كه: «و لا تُجدلوا اهل اكتب الّا بالّتي هي احسن الاّ الَّذين ظلموا منهم و قولوا ءَامَنّا بالّذي انزِلَ اءلينا و أُنزِلَ اليكم و الِهُنا و اءلهكم واحداً و نحن له مسلمِون.»[11] و با اهل كتاب جز به شيوه اي كه نيكوتر است مجادله مكنيد، مگر با كساني از آنان كه ستم كردند. (يعني: اگر طرف مقابل مسؤوليت گفتگو را درك نكرد، شما نيز به شدت با آنان برخورد كنيد و از بيان حقيقت خودداري نكنيد) و گوييد به آنچه كه به ما فرو فرستاده شده و آنچه به شما نازل شده ايمان داريم و خداي ما و خداي شما يكي است و ما او را گردن نهاده و فرمانبرداريم. به هر حال مناسب ترين شيوة گفتگو آن است كه از نقاط مشترك آغاز كنيم و سپس در مواضع اختلافي تأمل و درنگ نماييم و با مبنا قرار دادن حقايق عقلاني و اصول مشترك ديني، به دنبال كشف حقيقت باشيم. بنابراين؛ همواره بايد به خاطر داشت كه اعلام حقيقت در مواضع اختلافي لزوماً به معناي دامن زدن به خشونت و جنگ نيست. عقل و وجدان اقتضا مي كنند كه ما مدافع حقيقت باشيم و تحت هيچ شرايط و به هيچ انگيزه و هدفي آن را كتمان نكنيم. زيرا هيچ هدفي مقدس تر و متعالي تر از خود حقيقت نيست. 3ـ نويسندة محترم يكي از پيش شرط هاي بنيادين گفتگوي ميان اديان را، اعتقاد به پلوراليسم و حقانيت همة اديان دانسته و مي نويسد: «مسألة مهمي كه ما را از همراه و هم طراز دانستن پيروان اديان، از لحاظ باورهاي ديني، اخلاقي و معنوي، باز داشته است، همانا تفكر سنتي و انحصار طلبانه اي است كه در مورد پديدة دين اعمال شده است؛ چنين نگرشي تمام سنت هاي ديني را به اين سوي سوق داده است كه خود را تنها امانت دار حقيقت ديني تلقي كنند.»[12]و در ادامه مي افزايد: «سراسر نظام فرهنگ ديني ما بر مبناي انحصار طلبانه و فرقه گرايانه بنا نهاده شده است... ولي در دنياي كنوني چنين رفتاري كاملاً قديمي و قرون وسطايي است.»[13] و در نهايت مدعي مي شود تا زماني كه اعتقاد به حقانيت همة اديان نداشته باشيم، تحقق تفاهم ميان آنها، رؤيايي بيش نخواهد بود.[1]- «تفاهم در ميان اديان»؛ ضياء الحسن فاروقي،در روزنامة همبستگي، شماره 161، (17 ارديبهشت، 1380)، ص 7. [2]- سورة شعراء، آية 40. [3]- ر. ك: تاريخ تمدن،ويل و آريل دورانت، ج 11، عصر ناپلئون، صص 141، 140. [4]- اصول و مباني گفتگوي تمدنها در انديشة امام خميني؛ دكتر يوسف پراگلر، ترجمةرامين گلمكاني،در مجلة مشكوهَ، ش 67، (تابستان 1379)، ص 106، 105. [5]- همان، ص 106. [6]- روزنامةهمبستگي، همان. [7]- كليات سعدي، بوستان، ص 289. [8]- روزنامة همبستگي، همان.. [9]- ر. ك: تفسير الميزان، ج 16، صص 138، 137. [10]- سورة آل عمران، آية 64. [11]- سورة عنكبوت، آية 46. [12]- روزنامة همبستگي، همان. [13]- همان. @#@ صرف نظر از نادرستي تفكر كثرت گرايي ديني و حق دانستن همة اديان كه در جاي خود مورد بحث قرار گرفته است، از نويسندة محترم مي پرسيم آيا كثرت گرايي ديني واقعاً شرط لازم ورود به فرآيند گفتگو است؟ آيا بدون اعتقاد به حقانيت همة اديان نمي توان از برقراري روابط صميمانة ميان آنها سخن گفت؟ به نظر مي رسد كه هدف از گفتگوي ميان اديان را هر چه بدانيم، با فرض اعتقاد به حقانيت همة اديان مباينت دارد؟ اگر هدف از گفتگو، كشف حقيقت باشد، كه فرض اين است همة طرف هاي گفتگو بر حق اند. و اگر هدف از گفتگو، هدفي مصلحت جويانه و منفعت خواهانه باشد، كه باز هم با فرض اعتقاد به حقانيت همة اديان، اين منظور خود به خود و بدون گفتگو حاصل است. صرف نظر از همة اينها، اعتقاد به حقانيت همةاديان، برفرض صحت، متفرع بر تفاهم و در ك همة آنها است و نه مقدمة برقراري روابط صميمانه و محبت آميز با آنها. 4ـ نويسندة محترم در پايان مقالة خود، راه كاري عملي براي ايجاد تفاهم و شروع گفتگو ميان اديان پيشنهاد مي كند. و به اين منظور به سراغ قرآن رفته و به تحليل مفهومي دو واژة «معروف» و «منكر» از نگاه قرآن پرداخته و مي گويد: «معروف آن چيزي است كه در همه جا مورد قبول است و منكر نيز به معني چيزي است كه هيچ جا مورد قبول نيست.» و سپس مي افزايد: «اكنون مسأله اين است: آيا در بعد عملي و در رفتار بين اصحاب «معروف» نزد مسيحيان، هندوها، بودايي ها يا مسلمانان، نمي تواند گفت و گويي وجود داشته باشد؟...»[1] ظاهراً منظور نويسندة محترم اين است كه در گفتگوي ميان اديان بايد از نقاط مشترك آغاز كرد. و اين سخني است كاملاً معقول و مقبول و هما نطور كه پيشتر متذكر شديم، راه كار و توصية قرآني براي گفتگو با اهل كتاب و ايجاد تفاهم بيشتر با آنان نيز همين است. اما متأسفانه برداشت نويسنده از كاربرد قرآني دو واژة معروف و منكر ناقص است. منظور قرآن كريم از استعمال اين دو واژه منحصر در موارد مستقلات عقليه نيست. معروف از ديدگاه قرآن يعني چيزي كه علاوه بر پسندِ عقلي و عرفي و اجتماعي، مورد تأييد شرع نيز قرار گرفته باشد.[2] و منكر نيز يعني چيزي كه علاوه بر ناپسندي عقلي و عرفي و اجتماعي، از نظر دين نيز امري ناپسند باشد. ترديدي نيست كه بسياري از مسائل ممكن است از نظر عرف و جامعه اي، به عنوان معروف شناخته شوند، اما از نظر دين، منكر تلقي گردند. شراب خواري،بد حجابي، همجنس بازي و دهها و صدها مسألة ديگر را مي توان مثال زد كه اكنون در برخي جوامع به عنوان «معروف» شناخته مي شوند، اما از ديدگاه دين، جزء بدترين و زشت ترين منكرات دانسته مي شوند. بنابراين؛ هر چند معروف يعني چيزي كه مورد پسند عقل و عرف و جامعه باشد، اما از ديدگاه قرآن عرف و جامعه و انديشه اي منظور است كه به تربيت ديني مزين شده باشند. والسلام. علي خوش گفتار[1]- همان. [2]- ر. ك: تفسير الميزان،ج 2، ص 232؛ الكشاف، ج 1، صص 272، 282، 285 و 289 و مجمع البيان، ج 2، 1، ص 425.