نیابت یعنی جانشینی و نمایندگی و وكالت از طرف شخص یا اشخاص، به طوری كه در غیاب او كار و كارهایی به نایب و نماینده سپرده میشود و نماینده موظف به انجام كارهایی است كه بدو محول شده است. و از طرف شخصی كه نماینده اوست، باید به دقت و با احساس وظیفه به مسئولیتی كه به عهده او سپرده شده، آنها را انجام دهد. در غیر اینصورت از نظر شرع مسئول و جوابگوی قصور خود در انجام وظایف محول بوده و احتمال دارد از طرف موكل خود از این مسئولیت عزل شود و یا رأساً به سبب قصور در وظایف به خودی خود منعزل شود. نیابت احتمال دارد اختصاصی به وظیفه خاص و یا تمام وظایف موكل باشد. یعنی تمام اختیارات او را دارا باشد و احتمال دارد فرد خاص از طرف موكل نیابت داشته باشند یا با ذكر برخی از خصوصیات طبقهای با داشتن این ویژگیها عهدهدار وكالت شوند و از طرف خودشان یكی را به عنوان صاحب اختیار انتخاب كنند.[1] ریشه نیابت در اسلام به صدر اسلام و به زمان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ برمیگردد كه آن حضرت گاهی برخی از صحابه را به نیابت از طرف خود مأمور انجام كارهای خود مینمود. مثلاً امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ را به نیابت از طرف خود به تبلیغ دین و ابلاغ احكام الهی به جایی میفرستاد یا او را در جای خود میگماشت در مدینه و خودش به غزوه میرفت.[2] این شكل از نیابت ازطرف امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ نیز انجام گرفته و امام حسن و امام حسین ـ علیهم السّلام ـ نیز بدین ترتیب نایب و نمایندگانی در نقاط مختلف و به شهرهای مختلف گسیل داشتهاند، چنان كه امام زین العابدین نیز نایبی داشته، به هر شكل كه بود و تحت شرایط زمان و مكان و موقعیت سیاسی نیابت از طرف امام معصوم بوده است. چه اینكه امام معصوم و رهبر معصوم حاكم جامعه باشد و چه نباشد و چه در دوران اختناق شدید سیاسی و تحت شرایط سخت بوده باشند و چه در فضای باز سیاسی زندگی نموده و امامت داشتهاند، در هر صورت نمایندگی از طرف رهبر اسلامی وجود داشته و از جمله اصول محوری شیعه بوده كه ضامن بقای تشیع و بسط و حفظ و انتقال افكار و اندیشه تشیع در طول تاریخ بوده است، پیشوایی و رهبری از جمله اصول مسلم اسلام است كه در طول تاریخ با ولایت و امامت و نیابت و وكالت در دو شكل خاص و عام صورت گرفته، و جامعه شیعه حتی یك لحظه بدون رهبر و پیشوا نبوده است. چنان كه سرپرستی برای یك خانواده در هر صورت و تحت هر شرایط لازم و یك امر ضروری عقلی و عرفی میباشد، وجود پیشوا و رهبر و نیابت خاص و یا عام نیز از ضروریات و اولیات یك مذهب میباشد،[3] این ضرورت به این صورت از اولیات محسوب میشود كه حتی در جوامع بدوی و وحشی و قبیلگی اهلِ آن مجموعه، برای خود رئیس قبیله و قوم دارند و برایش جانشین انتخاب میكنند. در جریان امامت، تمام ائمه نیابت داشتهاند و نمایندگانی در نقاط مختلف برای هدایت شیعیان و حل مشكلات مذهبی و روحی آنها تا آغاز غیبت كبری نیابت خاصه جریان داشت. به طوری كه افراد خاص از طرف امامان معصوم مأمور به انجام وظایف محوله شرعی و اجتماعی در امور شیعیان بودند. نیابت این افراد احتمال داشت خاصه باشد از آن جهت كه كارهای مخصوص مثل دریافت سهم امام یا جواب دادن به مسائل شرعی به عهده آنها محول شده، یا نیابت عامه داشتند یعنی از طرف امام معصوم نمایندگی تمام امور شرعی را عهدهدار بودند.[4] نمایندگان امام عسگری ـ علیه السّلام ـ نیز در شهرهای مختلف شیعه نشین حضور داشتند و برخی از آنها نیابتشان استمرار داشت و این وظیفه و نقش نیابت را در دوره امام زمان نیز استمرار دادند. نواب خاص امام زمان ـ علیه السّلام ـ چهار نفر بودند و به ترتیب به انجام مأموریت خویش موظف بودند كه در طول غیبت صغری ایفای نقش مینمودند: 1. عثمان بن سعید عمری كه در زمان امام عسگری نیز نیابت و سفارت داشت.[5] 2. محمد بن عثمان عمری كه هم نماینده امام عسكری بود و هم نماینده حضرت صاحب سلام الله علیه.[6] 3. حسین بن روح نوبختی بعد از محمدبن عثمان نیابت خاصه را عهدهدار گردید.[7] 4. علی بن محمد سمری بعد از حسین بن روح نیابت خاصه را عهدهدار شد.[8] او آخرین سفیر از سفرای امام عصر (عج) بود كه نیابت خاصه بعد از او منقطع شد. بدین ترتیب غیبت صغری خاتمه یافت و از فلسفه این دوره از غیبت میتوان به ثبات عقیده شیعه به استمرار امامت اشاره كرد كه این دوره از غیبت بسیار ضروری بوده است چون اگر واقع نمیشد شیعه پراكنده میگشت و به فرقههای بسیاری منشعب میشد. و امامت فراموش میگردید امّا ایندوره از غیبت حضرت از حكمتهای الهی است كه با چهار نایب استمرار یافت. دوران غیبت كبری: بعد از تثبیت عقاید شیعه در امامت حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ دوره نیابت عامه آغاز شد و بنابر تصریح حضرت به یكی از نوابش درباره نیابت خود در دوره طولانی غیبت كبری: «و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیكم و انا حجه الله علیهم».[9] تكلیف مردم مشخص گردید كه در حوادث و مسائل و رویدادها برای رهایی از حیرت و سرگردانی كه به امام معصوم دسترسی ندارند باید به راویان احادیث مراجعه كنند كه امام آنها را دلیل راه هدایت برای مردم منصوب مینماید و خودش نیز در دوره غیبت كبری به طور غیرآشكار از آنها حمایت نموده و عنایات ویژهاش شامل حال علمای شیعه میشود، بنابراین علمای شیعه با این توقیع شریف نیابت عامه را عهدهدار شدند. علاوه بر بیان حضرت حجت روایات معتبر دیگری نیز وجود دارد كه دلالت بر نیابت عامه فقهاء در عصر غیبت كبری مینمایند. مانند روایت معتبره وارده از امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ كه از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل میكند: «اللهم الرحم خلفائی (ثلاث مرات) قیل: یا رسول الله و من خلفائك؟ قال الذین یأتون من بعدی، یروون حدیثی و سنتی و یعلمون الناس من بعدی».[10] حضرت امام خمینی رضوان علیه تمام این روایات را در شأن فقها و مجتهدین شیعه صادق میداند كه نیابت عامه را در دوره غیبت كبری عهدهدار هستند، چون هم از نظر عقل رها كردن دین و ترك و تعطیل احكام نقض غرض آفرینش و هدایت انسانهاست و در دوره عدم حضور امام معصوم تنها كسی كه مردم میتوانند احكام شرعی خود را فراگیرند و در امور اجتماعی و شرعی به او مراجعه كنند، بعد از امام معصوم فقهاء و مجتهدین و علمای شیعه هستند و اینها به منزله نشانههای هدایت مردم هستند چون مردم برای حل مشكلات و رهایی از حیرت به آنها مراجعه مینمایند. لذا امام عصر (عج) از آنها به عنوان «دلیل و حجت» یاد میكند كه به معنای راهنمای كامل میباشد و هر كس در راه رشد و تعالی خود كافی است به حجت دست یابد، دیگر هیچگونه دغدغه نخواهد داشت.[11] آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم»[12] نیز در اثبات ولایت عامّه فقها با تفسیر نمودن اولی الامر به ائمه نیابت فقهاء و علمای بزرگ شیعه را به اثبات میرساند و اكثر قائلین به اندیشه ولایت فقیه بدان استناد كردهاند، چون نیابت فقهای اسلام در طول ولایت پیامبر اكرم و بعد از ولایت ائمه و میتوان از آن نیابت و وكالت عامه و خاصه را استنباط نمود. چون اطاعت از نائب مانند اطاعت از امام است. چنان كه درتوقیع شریف امام زمان ـ علیه السّلام ـ به برخی از نوابش این معنا به خوبی روشن شده است.[13] در دوره غیبت كبری عنایت خاص امام عصر (عج) به علمای شیعه و هدایت آنها در مسائل مختلفه و حل معضلات فقهی و اجتماعی و سیاسی آنها به خوبی بر نیابت علمای شیعه در این دوره دلالت میكند، چنان كه شیخ مفید و شیخ طوسی و مرحوم كلینی و شیخ صدوق و پدرش و علامه حلی و شهید ثانی و علامه بحر العلوم و مقدس اردبیلی و شیخ انصاری و...[14] از انوار هدایت حضرتش بهرهمند شده و مورد عنایت خاص آن حضرت واقع شدهاند و تمام فقهای اسلامی تاكنون با پشتوانه و حمایتهای آن حضرت به صورت خفی ولی كاملاً محسوس و ملموس موفق به اجرای احكام اسلام و یا احیاناً ایجاد تحولات عظیم اجتماعی و سیاسی به سود اسلام شدهاند كه بر هیچ خرمندی پوشیده نیست. علمای شیعه با الهام از هدایتها و توجهات معنوی آن حضرت و دعاهای مستمر و موثر آن حجت الهی در رهبری و پیشوایی مسلمانان در این مدت طولانی غیبت كبری كه اسلام با مخاطرات بسیار جدی روبرو بوده است كشتی هدایت و رهبری را در این دریای طوفانی و پرموج و پرتلاطم حفظ كردهاند و در ایفای نقش برجسته خویش جاننثاری نمودهاند و زندگی خویش را وقف حفظ اسلام و هدایت مردم نمودهاند. مصداق روشن اولی الامر در عصر غیبت به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان و فقهای اسلام فقهای شیعه هستند كه رهبری و پیشوایی آنها و جانشینی و نیابتشان از قرآن و سنّت اثبات میشود.[15] امامت كه پیشوایی و رهبری جامعه همراه با حكومت است كه برای پیامبر ثابت شده است و یكی از شئون نبوی است برای جانشینان او نیز ثابت است. فقهاء در دوره غیبت در طول این امامت و پیشوایی قرار دارند و با نصوص و ادله از آیات و روایات این حق بر آنها مسلم است كه پیشوایی جامعه اسلامی برای آنها یك تكلیف الهی است و مجاز به شانه خالی كردن در برابر تكلیف نیستند. «الامامه ریاسه عامه فی اُمور الدین و الدنیا» این تعریف جامع امامت است و هیچ اختلافی در این تعریف از امامت وجود ندارد.[16] بنابراین «امامت و پیشوایی و مقتدایی دینی به طوری كه آنچه پیشوا میگوید و هر طور عمل میكند سند و حجت الهی تلقی میشود، نوعی ولایت است زیرا نوعی حق تسلط و تدبیرو تصرف در شئون مردم است».[17] و حقیقاً علمای بزرگوار شیعه در طول تاریخ، طلایهداران پیشوایی و رهبری جامعه مسلمین و هدایت و سرپرستی آنها بوده و با بهرهگیری وافر از منابع غنی قرآن و اهلبیت ـ علیهم السلام ـ و عنایات خاص حضرت ولی عصر (عج) امر نیابت آن حضرت را عهدهدار بوده و اكنون نیز در دوره غیبت كبری این وظیفه خطیر را عهدهدار هستند. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . این نوع از نیابت در دوره غیبت كبری توسط رهبر كبیر انقلاب امام خمینی (ره) عملی شد و خبرگان رهبری این وظیفه را انجام میدهند؛ آیت الله جوادی، ولایت فقیه، چ دوم، تهران، رجاء، 68، ص 189 و 188. [2] . شیخ مفید، الارشاد، چ اول، قم، آل البیت، 1413، ج 1، ص 53 و 65. [3] . یكی از ضروریات عقلی وجود رهبر یا جانشین او در بین مردم است «و ان لنا فی كل خلف عدولاً ینفون عنا تحریف الغالین و انتمال المبطلین»؛ ر.ك: شهید مطهری، امامت و رهبری، چ دوازدهم، تهران، صدرا، 1370، ص 25 ـ 27 و 29 ـ 61. [4] . اقتباس از دكتر حسین جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه آیت اللهی، تهران، امیركبیر، 67، ص 78 و 79. [5] . شیخ طوسی، كتاب الغیبه، تهران، مكتبه نینوی الحدیثه، ص 214 و 215 و 216. [6] . همان، ص 218. [7] . همان، ص 219 ـ 227. [8] . همان، ص 241. [9] . شیخ صدوق، اكمال الدین، چ سوم، قم، جامعه مدرسین، قم، 1416، ج 2، ص 484. [10] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، چ سوم، قم، آل البیت، 1416، ج 27، حدیث 50، ص 91 و حدیث 7، ص 139. [11] . امام خمینی، ولایت فقیه، ج نهم، تهران، موسسه نشر آثار، 78، ص 51. [12] . نساء، 59. [13] . شیخ طوسی، پیشین، ص 219 و 220، فانه ثقتی و كتابه كتابی... ص 221. [14] . ر.ك: حاج شیخ علی اكبر نهاوندی، العبقری الحسان، چ پنجم، مشهد مقدس، 1381، صص 37 ـ 44 و صص 130 ـ 135؛ و ر.ك: كامل سلیمان، یوم الخلاص، علی اكبر مهدی پور، چ دوم، آفاق، 71، ج 1، ص 226 و 307 و 534 و 927 (توقیعات به شیخ مفید) شیخ صدوق، اكمال الدین، ج 2، پیشین، ص 481 الی 490. [15] . علمای بزرگ شیعه چون صاحب جواهر، فیض كاشانی و نراقی، امام خمینی و... به ولایت فقیه و فقها تنها در امور عامه معتقدند، ولی عدهای از علمای شیعه نیز در امور حسبه ولایت فقهاء را ثابت میدانند. بنابراین در اصل ولایت فقیه هیچ اختلافی بین علمای شیعه نیست، تنها اختلاف جزئی در نوع ولایت و اختیارات است. ر.ك: عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، چ دوم، تهران، الزهرا، 69، صص 197 ـ 204 الی 208. [16] . شهید مطهری امامت و رهبری، چ دوازدهم، تهران، صدرا، 1370، صص 46 ـ 51 و صص 89 ـ 92؛ و ر.ك: ولایت فقیه، محمدهادی معرفت، و نظریه سیاسی اسلام، محمد تقی مصباح و حكمت حكومت فقیه، حسن ممدوحی. [17] . شهید مطهری، ولاءها ولایتها، ج ششم، تهران، صدرا، 1370، ص 49 ـ 50.