بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تحصّن دانشگاه تهران روزهاي پاياني عمر رژيم منحوس، بختيار مانع ورود امام ـ قدس سره الشريف ـ شدند و فرودگاههاي كشور را بستند، ولي امام ـ قدس سره الشريف ـ اعلام كردند كه به محض باز شدن فرودگاه به كشور باز خواهند گشت. لذا مقام معظم رهبري همراه با روحانيت حاضر در صحنههاي پرشور انقلاب، در مسجد دانشگاه تهران تحصّن مينمايند. معظم له در باره تحصّن در دانشگاه چنين ميگويد: «آن شبي كه قرار بود صبح فردا برويم تحصّن كنيم، آن روزي بود كه امام قرار بود بيايند و نيامدند. ما رفتيم در بهشت زهرا يك سخنراني شهيد بهشتي كردند. بعد هم قطعنامهاي را كه تهيه كرده بوديم، خوانديم و برگشتيم. وقتي برگشتيم، صحبت شد حالا بايد قدم بعدي چه باشد؟ و فكر تحصّن در تهران، بيارتباط با تجربه تحصّن در مشهد نبود؛ يعني تجربه موفق تحصّن بيمارستان مشهد، مشوق تحصّني بود كه در تهران انجام گرفت. و مدتي بحث شد كه تحصّن كجا انجام بگيرد؟ بعضي گفتند: در مسجد امام بازار كه آن وقت موسوم به مسجد شاه بود و بعضي هم جاهاي ديگر را پيشنهاد ميكردند. ضمن همهي پيشنهادها، دانشگاه هم پيشنهاد شد كه اين پيشنهاد بسيار جالب و از هر جهت خوب بود و بنابر اين شد صبح زود برادرها بروند به دانشگاه؛ منتهي خوف اين ميرفت كه دانشگاه را ببندند. لذا ما فرستاديم با يكي از مسئولين دانشگاه ـ كه بعدها به نظرم رئيس دانشگاه شد ـ تفاهم كرديم و مشكلات زيادي هم سر راه ما درست كردند؛ اما مسجد دانشگاه خوشبختانه باز بود و ما فوراً رفتيم داخل مسجد و آن اطاقك بالاي مسجد را ستاد كارهايمان قرار داديم؛ و اولين كاري كه كرديم، يك اعلاميه نوشتيم. گفتيم كه اين اعلاميه پخش شود؛ چون فكر ميكرديم حضور ما در اين جا وقتي فايده خواهد داشت كه همراه با زبان و بيان باشد و اين سياست را تا آخر ادامه داديم. و همين بود كه اثر كرد؛ زيرا اگر سخنرانيها و اعلاميهها نبود، مشخص نميشد كه چه كاري انجام گرفته؛ يعني هم مردم در جريان قرار نميگرفتند و هم تبليغات دستگاه ميتوانست آن را جور ديگري جلوه بدهد. لذا برنامههاي مختلفي در دانشگاه داشتيم؛ يكي سخنرانيهاي مستمرّي بود كه در مسجد دانشگاه انجام ميگرفت و هر كدام از ماها يك برنامه سخنراني آن جا گذاشتيم، از برنامههاي ديگر، انتشار اعلاميهها بود و يكي ديگر هم بولتن روزانه منتشر ميكرديم كه به گمانم دو تا بولتن منتشر كرديم؛ يكي در دانشگاه به نام «تحصّن» بود، يكي هم هنگام تشريف آوردن امام و بعد از ورود امام در مدرسهي رفاه كه من يكي، دو شماره از آن را دارم كه نشان دهندهي سبك روحيات و افكار و آن هيجانات و احساسها و ديدههاي خيلي ابتدايي نسبت به حوادث بيسابقه و سريع آن روزهاست كه آدم وقتي نگاه ميكند، ميبيند آن وقت با مسايل چگونه برخورد ميكرديم.»[1] [1] . خاطرات و حكايتها، ج2، ص15. حكايت نامهي سلالهي زهرا (س)/ حسن صدري مازندراني مطالب مرتبط :