جنایتی تكان دهنده نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنایتی تكان دهنده - نسخه متنی

محمد محمدي اشتهاردي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
جنايتي تكان دهنده
شخصي به حضور پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و مسلمان شد، پس از مدتي به حضور آن حضرت رسيد و عرض كرد: آيا توبه من قبول است ؟. پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: خداوند توبه پذير مهربان است . او گفت : گناه من بسيار بزرگ است ! پيامبر فرمود: واي بر تو، عفو و بخشش خدا بزرگتر است ، حال بگو بدانم گناهت چيست ؟ او عرض كرد: من به يك مسافرت طولاني رفتم ، همسرم باردار بود، پس از چهار سال به خانه برگشتم ، همسرم به استقبال من آمد، و پس از احوال پرسي ديدم در خانه ما دختركي رفت و آمد مي كند، به همسرم گفتم : اين دخترك كيست ؟ (از ترس اينكه او را نكشم) گفت : دختر همسايه است ، با خود گفتم لابد پس از ساعتي مي رود، ولي ديدم او همچنان در خانه من است و همسرم او را پنهان مي كند، به همسرم گفتم : راستش را بگو اين دخترك كيست ؟ گفت : يادت هست كه وقتي مسافرت رفتي من باردار بودم ، اين دخترك نتيجه همان بارداري است و دختر تو است ! وقتي فهميدم كه دختر من است ، شب تا صبح ناراحت بودم ، كه با او چه كنم ، وجود او ننگ است ، سرانجام صبح زود از خواب بيدار شدم ، نزديك بستر دختر، رفته ديدم خوابيده ، او را بيدار كردم و به او گفتم با من بيا به نخلستان برويم ، بيل و كلنگ را برداشتم و براه افتادم ، او نيز به دنبال من مي آمد، وقتي به نخلستان رسيديم ، زميني را در نظر گرفتم ، و به كندن گودالي مشغول شدم ، دخترك مرا كمك مي كرد و خاكها را بيرون مي ريخت ، وقتي كه گودال به وجود آمد، پاهاي دخترك را گرفتم و او را به گودال انداختم ... اشك در چشمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) حلقه زد... و آن حضرت منقلب شد... سپس دست چپم را روي شانه او گذاشتم و به روي او با دست راست خاك مي ريختم ، او پابپا مي كرد و مي گفت : پدرم چه مي كني ؟ به او اعتنا نكردم و همچنان به كارم ادامه دادم ، در اين ميان مقداري خاك به ريش من پاشيد، او دست خود را دراز كرد و خاك ريشم را پاك نمود، در عين حال همچنان خاك بر سرش ريختم تا زير خاك ماند. رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) در حالي كه اشك چشمش را پاك مي كرد و گريه گلويش را گرفته بود، فرمود: اگر رحمت خدا بر غضبش پيشي نگرفته بود، هماندم انتقام آن دخترك بي گناه را از تو مي گرفت!
داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي
/ 1