بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
انفاق اندازه دارد در جريان بني قريظه به خاطر خيانتي كه يهوديان به اسلام و مسلمين كردند رسول اكرم - صلي اللّه عليه و آله - تصميم گرفت كه كار آنها را يكسره كند. يهوديان از پيغمبر - صلي اللّه عليه و آله - خواستند تا ابولبابه را پيش آنها بفرستد تا با او مشورت نمايند. پيغمبر اكرم - صلي اللّه عليه و آله - فرمود: ابولبابه برو! ابولبابه هم دستور آن حضرت را اجابت كرده و با آنان به مشورت نشست . اما او در روابط خاصي كه با يهوديان داشت در مشورت منافع اسلام و مسلمين را رعايت نكرد و يك جمله اي را گفت و اشاره اي را نمود كه آن جمله و آن اشاره به نفع يهوديان و به ضرر مسلمين بود. وقتي كه از مجلس بيرون آمد احساس كرد كه خيانت كرده است، اگر هيچكس هم خبر نداشت . اما قدم از قدم كه برميداشت و به طرف مدينه مي آمد اين آتش در دلش شعله ورتر مي شد. پس به خانه آمد اما نه براي ديدن زن و بچه، بلكه يك ريسمان از خانه برداشت و با خويش به مسجد پيامبر آورد و خود را محكم به يكي از ستونهاي مسجد بست و گفت : خدايا تا توبه من قبول نشود هرگز خودم را از ستون مسجد باز نخواهم كرد. گفته اند: فقط براي خواندن نماز يا قضاي حاجت يا خوردن غذا، دخترش مي آمد و او را از ستون باز مي كرد و مجدداً باز خود را به آن ستون مي بست و مشغول التماس و تضرع مي شد و مي گفت : خدايا غلط كردم، خدايا گناه كردم، خدايا به اسلام و مسلمين خيانت كردم، خدايا به پيغمبر تو خيانت كردم، خدايا به اسلام و مسلمين خيانت كردم، خدايا تا توبه من قبول نشود همچنان در همين حالت خواهم ماند تا بميرم، اين خبر به رسول اكرم - صلي اللّه عليه و آله - رسيد. پيغمبر فرمود: اگر پيش من مي آمد و اقرار مي كرد در نزد خدا برايش استغفار مي نمودم ولي او مستقيم رفت نزد خدا، و خداوند خودش هم به او رسيدگي خواهد كرد. شايد دو شبانه روز يا بيشتر از اين ماجرا نگذشته بود كه ناگهان بر پيغمبر اكرم - صلي اللّه عليه و آله - در خانه ام سلمه وحي نازل شد و در آن به پيغمبر - صلي اللّه عليه و آله - خبر داده شد كه توبه اين مرد قبول است . پس از آن پيامبر - صلي اللّه عليه و آله - فرمود: اي ام السلمه توبه ابولبابه پذيرفته شد. ام السلمه عرض كرد: يا رسول اللّه اجازه مي دهي كه من اين بشارت را به او بدهم ؟ فرمود: مانعي ندارد. اطاقهاي خانه پيغمبر هر كدام دريچه اي به سوي مسجد داشت و آنها دور تا دور مسجد بودند. ام السلمه سرش را از دريچه بيرون آورد و گفت : ابولبابه بشارتت بدهم كه خدا توبه تو را قبول كرد. اين خبر مثل توپ در مدينه صدا كرد، مسلمين به داخل مسجد ريختند تا ريسمان را از او باز كنند اما او اجازه نداد و گفت : من دلم مي خواهد كه پيغمبر اكرم - صلي اللّه عليه و آله - با دست مبارك خودشان اين را باز نمايند. نزد پيامبر - صلي اللّه عليه و آله - آمدند و عرض كردند يا رسول اللّه : ابولبابه چنين تقاضايي دارد؟ پيامبر تشريف آورد و ريسمان را باز كرده و فرمود: اي ابولبابه توبه تو قبول شد آنچنان پاك شدي كه مصداق آيه يحب التوابين و يحب المتطهرين گرديدي . الان تو حالت آن بچّه را داري كه تازه از مادر متولد مي شود، ديگر لكه اي از گناه در وجود تو وجود ندارد. بعد ابولبابه عرض كرد: يا رسول اللّه ! مي خواهم به شكرانه اين نعمت كه خداوند توبه من را پذيرفت تمام ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم . پيامبر - صلي اللّه عليه و آله - فرمودند: اين كار را نكن . گفت : يا رسول اللّه اجازه بدهيد دو ثلث ثروتم را به شكرانه اين نعمت صدقه بدهم . فرمود: نه . گفت : اجازه بفرماييد يك ثلث آن را بدهم ؟ فرمود: مانعي ندارد. اسلام است، همه چيزش حساب دارد حتي در انفاق و ايثار هم مي گويد: اندازه نگهدار و زياده روي نكن . چرا مي خواهي همه ثروتت را صدقه بدهي ؟ زن و بچّه ات چه كنند؟ يك مقدار، يك ثلث را در راه خدا بده بقيه اش را نگهدار. حکايتها و هدايتها/ محمد جواد صاحبي