شریعت، دین، ملت در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شریعت، دین، ملت در قرآن - نسخه متنی

محمد حسین طباطبايي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
شريعت، دين، ملت در قرآن

كلمه شريعت به معناي طريق است، و اماكلمه دين و كلمه ملت معناي طريقه خاصي است، يعني طريقه اي كه انتخاب واتخاذ شده باشد، ليكن ظاهرا در عرف و اصطلاح قرآن كريم كلمه شريعت در معنائي استعمال مي شود كه خصوصي تر از معناي دين است، هم چنان كه آيات زير بر آن دلالت دارد، توجه بفرمائيد:« وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ »[1] كه از اين دو آيه به خوبي بر مي آيد هر طريقه و مسلكي در پرستش خداي تعالي دين هست ولي دين مقبول درگاه خدا تنها اسلام است، پس دين از نظر قرآن معنائي عمومي و وسيع دارد، حال اگر آن دو آيه را ضميمه كنيم به آيه زير كه مي فرمايد«لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» - براي هر يك از شما پيامبران شرعه و منهاجي قرار داديم، و به آيه« ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الأمْرِ فَاتَّبِعْهَا »[2]، اين معنا بدست مي آيد كه شريعت عبارت است از طريقه اي خاص، يعني طريقه اي كه براي امتي از امت ها و يا پيامبري از پيامبران مبعوث به شريعت تعيين و آماده شده باشد، مانند شريعت نوح، و شريعت ابراهيم، و شريعت موسي، وشريعت عيسي، و شريعت محمد(ص)، و اما دين عبارت است از سنت وطريقه الهيه حال خاص به هر پيامبري و يا هر قومي كه مي خواهد باشد، پس كلمه دين معنائي عمومي تر از كلمه شريعت دارد، و به همين جهت است كه شريعت نسخ مي پذيرد، ولي دين به معناي عمومي اش قابل نسخ نيست.
البته در اين ميان فرق ديگري نيز بين شريعت و دين هست و آن اين است كه كلمه دين را مي توان هم به يك نفر نسبت داد و هم به جماعت، حال هر فردي و هر جماعتي كه مي خواهد باشد ولي كلمه شريعت را نمي شود به يك نفر نسبت داد، و مثلا گفت فلاني فلان شريعت را دارد، مگر آن كه يك نفر آورنده آن شريعت و يا قائم به امر آن باشد، پس مي شود گفت دين مسلمانان و دين يهوديان و دين عيسويان و نيز مي شود گفت شريعت مسلمانان و يهوديان هم چنان كه مي توان گفت دين و شريعت خدا و دين و شريعت محمد و دين زيد و عمروو...ولي نمي توان گفت شريعت زيد و عمرو، و شايد علت آن اين باشد كه در معناي كلمه شريعت بوئي از يك معناي حدثي هست و آن عبارت است از تمهيد طريق و نصب آن، پس مي توان گفت شريعت عبارت است از طريقه اي كه خدا مهيا و آماده كرده و يا طريقه اي كه براي فلان پيغمبر و يا فلان امت معين شده، ولي نمي توان گفت طريقه اي كه براي سابق هست، به اضافه چيزهائي كه در آن شرايع نبوده و يا كنايه است از اينكه تمامي شرايع قبل ازاسلام و شريعت اسلام حسب لب و واقع داراي حقيقتي واحده اند، هر چند كه در امت هاي مختلف به خاطر استعدادهاي مختلف آنان اشكال و دستورات مختلفي دارند، همچنان كه آيه شريفه:« أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ »[3] نيز بر اين معنا اشعار و بلكه دلالت دارد.
بنا بر اين اگر شريعت هاي خاصه را به دين نسبت مي دهيم و مي گوئيم همه اين شريعت ها دين خدا است، با اين كه دين يكي است ولي شريعت هايكديگر را نسخ مي كنند، نظير نسبت دادن احكام جزئي در اسلام، به اصل دين است، با اينكه اين احكام بعضي ناسخ وبعضي منسوخند با اين حال مي گوئيم فلان حكم از احكام دين اسلام بوده و نسخ شده و يا فلان حكم از احكام دين اسلام است، بنا بر اين بايد گفت: خداي سبحان بندگان خود را جز به يك دين متعبد نكرده، و آن يك دين عبارت است از تسليم او شدن چيزي كه هست براي رسيدن بندگان به اين هدف راه هاي مختلفي قرار داده، و سنت هاي متنوعي باب كرده، چون هر امتي مقدار معيني استعداد داشته و آن سنت ها و شريعت ها عبارت است از شريعت نوح،ابراهيم، موسي، عيسي و محمد(ص)، هم چنان كه مي بينيم چه بسا شده كه در شريعت واحده اي بعضي از احكام به وسيله بعضي ديگر نسخ شده، براي اينكه مصلحت حكم منسوخ مدتش سر آمده، و زمان براي مصلحت حكم ناسخ فرا رسيده،مانند نسخ شدن حكم حبس ابد در زناي زنان كه نسخ شد، و حكم تازيانه و سنگسار به جاي آن آمد، و مانند مثالهائي ديگر، دليل بر اين معنا آيه شريفه: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُم...» است كه به زودي تفسيرش مي آيد.
معناي كلمه ملت ونسبت آن باشريعت ودين: تا اين جا معناي شريعت و دين و فرق بين آن دو روشن شد، حال ببينيم كلمه ملت به چه معنا است؟و معناي آن چه نسبتي با شريعت و دين دارد؟ملت عبارت است ازسنت زندگي يك قوم، و گويا در اين ماده بوئي از معناي مهلت دادن وجوددارد، در اين صورت ملت عبارت مي شود ازطريقه اي كه از غير گرفته شده باشد، البته اصل در معناي اين كلمه آن طوركه بايد روشن نيست، آنچه به ذهن نزديك تر است اين است كه ممكن است مرادف باكلمه شريعت باشد، به اين معناكه ملت هم مثل شريعت عبارت است از طريقه اي خاص، به خلاف كلمه دين،بله اين فرق بين دو كلمه ملت وشريعت هست،كه شريعت ازاين جهت در آن طريقه خاص استعمال مي شود، و به اين عنايت آن طريقه را شريعت مي گويندكه: طريقه اي است كه از ناحيه خداي تعالي و به منظور سلوك مردم به سوي اوتهيه و تنظيم شده، و كلمه ملت به اين عنايت درآن طريقه استعمال مي شود كه مردمي آن طريقه را ازغير گرفته اند و خود را ملزم مي دانند كه عملا از آن پيروي كنند،و چه بسا همين فرق باعث شده كه كلمه ملت را به خداي تعالي نسبت نمي دهند و نمي گويندملت خدا، ولي دين خداوشريعت خدامي گويند،و ملت را تنها به پيغمبران نسبت مي دهند و مي گويند: ملت ابراهيم، چون اين ملت بيان گرسيره و سنت ابراهيم(ع) است و همچنين به مردم و امت ها نسبت مي دهند و مي گويند ملت مردمي با ايمان و يا ملت مردمي بي ايمان، چون ملت از سيره وسنت عملي آن مردم خبر مي دهد، در قرآن كريم آمده: «مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين»[4]، و نيز از يوسف(ع) حكايت كرده كه گفت: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي‏إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَيَعْقُوب[5] كه در آيه اول كلمه ملت در مورد فرد، و در آيه دوم هم در مورد فرد و هم در موردقوم استعمال شده، و در آيه بعدي كه حكايت كلام كفار به پيغمبران خويش است تنها در موردقوم به كار رفته(توجه فرمائيد) «لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا»[6] .
پس خلاصه آنچه گفتيم اين شد كه دين در اصطلاح قرآن اعم از شريعت و ملت است و شريعت و ملت دو كلمه تقريبا مترادفند با مختصر فرقي كه از حيث عنايت لفظ در آن دوهست.

پي نوشت ها:
[1] . و كسي كه غير از اسلام ديني ديگر بپذيرد از او قبول نمي شود، و او در آخرت از زيانكاران است. سوره آل عمران، آيه 85.
[2] . و سپس تو را بر شريعتي از امر دين قرار داديم، پس همان شريعت را پيروي كن.سوره جاثيه، آيه 18.
[3] . دين را بپا داريد، و در آن متفرق مشويد.سوره شوري، آيه 13.
[4] . مفردات راغب ص 258.
[5] . مفردات راغب ص 506.
[6] . سوره ابراهيم، آيه 13.
علامه طباطبايي - ترجمه الميزان، ج 5، ص 573
/ 1