انسان بر پهنه زمين, خود بخشي از طبيعت و عضوي از اعضاي روييده بر پيكره خاك است. تا آنجا كه در تجزيه جسماني و مادي, تمامي عناصر موجود در كالبد آدمي, همه و همه همان عناصر موجود در طبيعت شناخته شده است و تنها عنصر پيچيده و ابهام انگيز و ناشناخته وجود انسان, روح و روان ويژه او است كه در طبيعت ماده رد پاي آن مشهود نيست و به دليل بغرنج بودن ماهيتش, گاه به طور كلي هويت مستقل آن مورد انكار قرار گرفته است! به هر حال, انسان از طبيعت روييده است و با طبيعت رشد مي يابد و سرانجام ـ در نگاه دانش تجربي ـ به طبيعت بازمي گردد و در آن هضم مي شود و البته بخشي از اين نگاه, ناگزير مورد پذيرش همه است ـ چه الهيون و چه ماده گرايان و ماترياليستها ـ زيرا نمي توان انكار كرد كه جسم انسان محكوم به چنين رويش از طبيعت و بالندگي, فسردگي و هضم شدن در طبيعت است. (وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأرْضِ نَبَاتًا ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا) نوح/ 18 ـ 17 خدا شما را از زمين رويانيد, روييدني خاص. سپس شما را به عناصر زمين باز مي گرداند و پس از آن شما را به گونه اي از زمين بيرون مي كشد. (مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ) طه / 55 شما را از خاك و عناصر زمين آفريديم و سپس به زمين باز مي گردانيم. اما اين همه سخن نيست, چه اين كه در نگاه ماترياليستي و مادي, انسان در اصل چيزي جز همين عناصر برگرفته شده از طبيعت نيست و اگر تركيب اين عناصر در قالب وجود آدمي به نتايج خاصي از ادراك, احساس, تعقل ووجدان مي انجامد, اين هم چيزي جز به فعليت رسيدن امكانات دروني و نهفته عناصر طبيعت نمي باشد! ولي در نگاه دين مدارانه و معرفت متكي به وحي, تنها بخشي ازوجود انسان متعلق به طبيعت است و بخش ديگر آن ـ كه بخشي برتر به شمار مي آيد ـ حقيقتي است فراطبيعت, و به دليل آثار و ويژگي ها و كارآيي هاي آن, ارجمند تر و گرانقدرتر از طبيعت. در تحليل دين مدارانه و در معرفت متكي به وحي, درست است كه شاخه وجود انسان بر تنه تناور درخت طبيعت و بر سينه ستبر خاك جوانه مي زند, اما اين فقط بخشي از آفرينش و مرحله نخستين آن است و همه آفرينش انسان ازخاك و آب نيست. (الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِينٍ) سجده / 7 آن خداوندي كه هر چيزي را نيك و شايسته آفريد و آفرينش انسان را از گل آغازيد. در وحي قرآني, دومين مرحله تكميلي آفرينش انسان اين گونه بيان شده است: (وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ) فاطر / 11 اوست خدايي كه شما را ازخاك و سپس ازنطفه آفريد. در آيه اي ديگر اين مراحل به گونه كامل تري بيان شده است: (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ) مؤمنون / 14 ـ 12 ما انسان را از گل خالص آفريديم, سپس او را به صورت نطفه در جايگاهي استوار قرار داديم, آن گاه از نطفه, خون لخته اي آفريديم و از آن لخته خون, پاره گوشت ها و از آن پاره گوشت, استخوان ها آفريديم و استخوان ها را به گوشت پوشانيديم, سپس او را آفرينش ديگر داديم, در خور تعظيم است خداوند, آن بهترين آفرينندگان. در قسمت پاياني اين آيه, سخن از خلقتي جديد و آفرينش ديگر به ميان آمده است كه مرحله پاياني و نهايي آفرينش انسان به حساب آمده است و تعبير (آفرينش ديگر) حكايت از تفاوت مهم اين مرحله با تغييرهاي تكاملي مراحل پيشين دارد و در اين آيه توضيح بيش تري درباره آن نيامده است, ولي در آيات ديگر اين نكته نيز تبيين شده كه عبارت است از دميده شدن روح در كالبد جسماني انسان. اين روح همان حيات سلولي بدن انسان نيست, چه اين كه ازمرحله نطفه شدن, حيات سلولي وجود دارد. مرحله كمال خلقت انسان, با دميده شدن روح, تحقق مي يابد, و تنها در اين مرحله است كه انسان بعد فراخاكي پيدا كرده و گام از مرحله طبيعت برتر مي گذارد و در اصطلاح وحي قرآني, مسجود فرشتگان قرار مي گيرد و عناصر لطيف آفرينش, به تعظيم و تكريم او مي پردازند. (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ) حجر / 29 پس آن گاه كه آفرينش آدم سامان يافت و پايان پذيرفت و من از روح خويش در او دميدم, همگان براي او به سجده درآييد. نتيجه اي كه از بيان اين مقدمه مي توان گرفت اين است كه انسان در نگاه معرفت تجربي و حسي و همچنين در نگرش مكتبهاي ماترياليستي, موجودي است كاملاً طبيعي و از نظر ارزشي و كاركرد مساوي با طبيعت, چنانكه تصريح كرده اند: (انسان آفريده طبيعت است و در طبيعت وجود دارد و تابع قوانين طبيعت است, خويشتن را حتي در عالم انديشه لحظه اي نمي تواند از اين قوانين جدا سازد يا گامي از آنها فراتر نهد.) (ويل دورانت, تاريخ تمدن, 9/781) ولي در بينش معرفت ديني متكي به وحي, انسان مساوي با طبيعت نيست, نه از نظر عناصر تشكيل دهنده و نه از نظر قدر و منزلت و كاركرد. بلكه انسان مجموعه اي است كه هم چيزي بيش از طبيعت مادي دارد و هم مي تواند برتر و ارجمندتر از طبيعت باشد. اما برتر شمردن انسان,هرگز به معناي حقير شمردن و ناچيز دانستن طبيعت نيست, چرا كه بخشي از وجود انسان ـ كه اندك نيز نيست ـ بخش مادي و جسماني و طبيعي اوست و هر ذلت و حقارت يا پليدي كه به طبيعت نسبت داده شود, قبل از هر كس و هر چيز دامن گير خود انسان مي شود. در بينش وحي, خداي انسان, همان خداي طبيعت است, و همان علم و حكمت و تدبير و تقدير و ساماندهي بهينه اي كه خداوند در آفرينش انسان به كار برده است, در آفرينش طبيعت نيز, به كار گرفته است. (إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ) يونس / 3 همانا پروردگار شما ـ آدميان ـ خداوندي است كه آسمان ها و زمين را آفريد. انتساب آفرينش انسان و طبيعت به پروردگار يگانه هستي, خود پيامدار نتايج و نكته هاي چندي از رابطه متقابل و هماهنگي آن دو مي باشد, كه البته اين رابطه دوسويه در آيات قرآن به روشني بيان شده است.
نوع رابطه و تناسب انسان با طبيعت هنگامي كه سخن از رابطه متقابل و مناسبات انسان و طبيعت به ميان مي آيد اين پرسش رخ مي نمايد كه منظور از (رابطه) چيست؟ زيرا در نظام هستي ميان پديده ها و موجودات, گونه هاي مختلفي از رابطه, قابل شناسايي و تعريف است. از آن جمله : 1. (رابطه علّي و معلولي); يعني يك موجود علت پيدايش موجود ديگر مي شود. 2. (رابطه سبب و مسبب); يعني يك موجود زمينه هاي پيدايش و ظهور موجود ديگر را فراهم مي آورد و يا موانع وجود آن را ازميان بر مي دارد. 3. (معلول بودن هر دو موجود براي يك علت و تأثيرپذيري آنها از يك منشأ وجود) كه اين امر خود نوعي سنخيت را پديد مي آورد و اين سنخيت همانندي ها و همگوني هايي را به دنبال دارد. 4. (تأثير متقابل دو موجود در يكديگر), به گونه اي كه هر كدام بخشي از نياز ديگري را تأمين نمايد. علاوه بر اين تقسيم ها, تقسيم ديگري در زمينه انواع رابطه ها امكان پذير است و آن عبارت است از: 1. رابطه و تأثير جسماني و مادي 2. رابطه و تأثير معنوي و معرفتي. مطالعه در آيات قرآن و همچنين تجربه علمي و حسي نشان مي دهد كه تقريباً همه اين گونه رابطه ها در باره انسان و طبيعت قابل شناسايي هستند. (جز رابطه علت و معلولي با معناي دقيق فلسفي آن كه اطلاق علت حقيقي بر غيرخداوند مجال نظر دارد.) ما در اين نوشته محور تقسيم را, رابطه مادي و رابطه معنوي قرار مي دهيم و ساير گونه هاي رابطه و تناسب را در پرتو آن دو مورد توجه قرارمي دهيم.
رابطه مادي انسان با طبيعت ـ رابطه بيولوژيك انسان با خاك و آب. (وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الأرْضِ نَبَاتًا) نوح /17 خداوند شما را از زمين رويانيد, به شكلي خاص (و متفاوت با رويش گياهان). (إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ) ص / 71 آن هنگام كه پروردگارت به ملائكه گفت, من بشري را از گل خواهم آفريد. (فَلْيَنْظُرِ الإنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ) طارق / 6ـ 5 (پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده, از آبي جهنده آفريده شده است. (وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ) نور / 45 و خداوند هر جنبنده و جانداري را از آب آفريد. پيدايش انسان از خاك و از آب كه بخشي در يك آيه و بخش ديگر در آيه اي ديگر مورد اشاره قرار گرفته است, نبايد اين توهم را پديد آورد كه ميان آن دو تنافي است, زيرا هر كدام از اين دو عنصر, نقش خاص خود را در وجود انسان دارند و تعبير (گل) كه در برخي آيات آمده است, اشاره به نقش تركيبي آب و خاك در پيدايش انسان دارد.
ـ دامان سخاوتمند طبيعت, منبع معيشت انسان (وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ) ابراهيم / 32 و از آسمان باران فرو فرستاد, پس به وسيله آن ميوه ها و حاصلها رويانيد تا روزي شما باشد. (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَكُمْ … يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالأعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ) نحل/ 11 اوست كه از سوي آسمان براي شما باران فرستاد, تا به وسيله آن براي شما كشتزار و زيتون و نخلها و تاكستانها و هر نوع ميوه بروياند. (وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) نحل/14 اوست كه دريا را رام كرد تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيورهايي بيرون آريد و خويشتن بدان بياراييد. و كشتي ها را مي بيني كه دريا را مي شكافند و پيش مي روند, تا از فضل خدا روزي بطلبيد, باشد كه سپاس گوييد.
رابطه انسان و طبيعت در قلمرو معني و معرفت هنگامي كه سخن از رابطه معنوي و معرفتي به ميان مي آيد, چنين مي نمايد كه اين رابطه بايد يك سويه باشد, زيرا تنها انسان است كه مي تواند واجد معنويت و معرفت باشد, و طبيعت, به دليل فقدان ادراك و شعور و احساس نمي تواند از وجود انسان كسب معني كند. اما با ملاحظه اي مي توان اين رابطه را, متقابل دانست و گواه آن را از آيات وحي جست وجو كرد. (حق بودن) از مقوله معني است و خداوند براي بيان حقانيت آفرينش و وجود نظام جهان, به اين نكته اشاره كرده است كه وجود انسان و ادراك و عمل او در گستره جهان, آفرينش جهان را موجه ساخته و فلسفه حكيمانه آن را تبيين نموده و مي نمايد. (وَأَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ…) انعام / 73 و 72 و اين كه نماز بپا داريد و تقواي الهي پيشه كنيد و اوست كه به سويش محشور مي شويد و اوست كه آسمانها و زمين را به حق آفريد… توجه به ارتباط منطقي و عرفي ـ عقلي دو آيه مي رساند كه ميان عمل انسان و شخصيت آدمي با حقانيت آفرينش آسمانها و زمين, ارتباطي وثيق وجود دارد. اين ارتباط به دو گونه قابل تصوير است. الف. چون آفرينش جهان حق است, انسان نيز بايد پيرو حق باشد, و پيروي از حق نيازمند اقامه نماز و رعايت تقوا است. ب. انسان به عنوان موجودي مسؤول, ادراك كننده و انتخابگر و ملزم به رعايت حق, وجودش در نظام جهان, تبيين كننده حقانيت آفرينش همه جهان است. چرا كه اگر انسان نمي بود و ادراك و مسؤوليتي نداشت, آفرينش جهان به شكل كنوني, فلسفه اي خردمندانه و حكيمانه پيدا نمي كرد. اكنون بايد ديد كه كدام يك از دو گونه ارتباط مي تواند مورد نظر آيه باشد؟ پاسخ اين است كه ناسازگاري ميان دو ارتباط نيست, بلكه درست تر آن است كه ارتباط حقانيت آفرينش انسان و طبيعت را ارتباطي دوسويه و داد و ستدي پاياپاي بدانيم, چراكه در آن صورت حكمت و علم گسترده خداوند, تجلي و نمود روشن تري پيدا مي كند. شايان توجه اين كه در پايان آيه 73 جمله اي آمده است كه مطلب يادشده و فهم اين نوشته را تأييد مي كند و آن جمله تأكيد برحكيمانه بودن و خبير بودن خداوند است. (وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ) انعام / 73 اين مضمون, در آيات چندي از قرآن ياد شده است, از آن جمله: (إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلا …) ص/ 27 و 26 آنان كه از راه خدا منحرف شوند, بدان سبب كه روزحساب را از ياد برده اند به عذابي سخت گرفتار مي شوند. و ما آسمان و زمين و موجودات جهان را باطل نيافريده ايم. دقت در اين آيات نشان مي دهد كه حذف (مسؤوليت انسان) و (حسابرسي قيامت) از جهان, مستلزم باطل شمردن آفرينش گيتي است و البته مسؤوليت انسان و برپايي قيامت, فرع وجود و آفرينش انسان است.
بينايي و بصيرت انسان, معني بخش زيبايي طبيعت يكي ديگر از مقوله هاي معنايي و ادراكي, مقوله زيبايي است. با اين خصوصيت كه ممكن است تجلي زيبايي در قامت ماده باشد ولي ارزش زيبايي و مؤثر بودن آن, منوط به درك شدن آن از سوي موجودي خردمند و احساس گر است كه آن موجود در زمين, چيزي و كسي جز انسان نيست. (إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ) صافات / 6 ما آسمان دنيا را به زيور ستارگان, آراستيم. (وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ) فصلت / 12 و آسمان دنيا را با فروزش چراغ هايي, زينت داديم. (وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ) حجر / 16 و ما در آسمان برج هايي قرارداده ايم و آن را زينت بخشيديم براي نظاره گران. آنچه ما در اين آيات ـ به ويژه ـ دنبال مي كنيم, نكته اي است در واژه (ناظرين) كه (به معناي اهل بينايي و تأمل و بينش است, و نقش معنايي آن در آيه اين است كه رابطه اي تنگاتنگ ميان (زيبايي طبيعت) و (بينايي و ادراك كنندگي انسان) وجود دارد, تا آنجا كه در اصل ترسيم زيبايي در برابر چشم هاي باز و احساس گر انسان صورت گرفته است. بدان گونه كه اگر نظاره گري خردمند وجود نداشت, زيبايي طبيعت نه فايده اي داشت و نه فهم كردني بود و نه حكيمانه. اين است كه آفريدگار اين همه زيبايي و شگفتي, از يك سو انسان را به تأمل و تدبر و احساس و دريافت رموز زيبايي نظام جهان فراخوانده و از سوي ديگر با لحني ملامت آميز, چشم فروبستگان و غافل ماندگان از زيبايي طبيعت را مؤاخذه كرده است: (أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ) ق / 6 پس آيا به آسمان گسترده بر فراز سرخويش نمي نگرند, كه چگونه آن را بنا كرده ايم و زينت بخشيده ايم, به طوري كه كمترين شكاف و كاستي در آن وجود ندارد! آياتي كه در باره زيبايي طبيعت تاكنون آورديم, بر محور زيبايي آسمان و ستارگان استوار بود, در حالي كه اين زيبايي در ابعاد مختلف حيات در برابر چشمان بشر است. (وَالأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ) ق / 7 و زمين را گسترديم و در آن كوه هاي بلند افكنديم و از هر گونه گياه خوش منظر و بهجت انگيز در آن رويانديم. طبيعت, بخش عمده اي از زيبايي خود را مديون تنوع, رنگ آميزي, طراوت و طراحي گلها و گياهان است, ولي اگر احساسات و هيجان آدمي در كره خاك نباشد اين زيبايي ها بيهوده خواهد بود, زيرا منظر زيبا نظاره گر ادراك كننده مي طلبد و همواره حكيمان هنرمند در برابر ديدگان هنرشناسان به خلق هنر همت مي گمارند. (اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ … فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ) مؤمن / 64 خداوند است كه زمين را قرارگاه شما ساخت, و آسمان را چون بنايي برافراشت, و شما را صورت بخشيد و صورتتان را نيكو قرارداد… پس بزرگوار است پروردگار جهانيان. دراين آيه شكل اندام و ترسيم قامت و نقش بندي سيماي انسان ها مورد اشاره قرار گرفته است كه تصويرگري آن به بهترين وجه صورت پذيرفته, تا آدمي با ادراك و تدبر در آن به اين حقيقت پي برد كه پروردگار جهانيان شايسته ستايش و تقدير است. نتيجه اينكه انسان, خود به عنوان بخشي از طبيعت, هنر زيبايي پروردگار را در خود ذخيره دارد, ولي اين زيبايي و اين هنر, زماني انكشاف مي يابد كه موجودي چون خود انسان, نظاره گر و احساس كننده آن باشد.
انديشه انسان, كشف كننده رموز و آيات طبيعت نظام طبيعت داراي قوانين, ضوابط, رموز و نشانه ها و اشارتهايي است كه تنها, در پرتو انديشه و تفكر بشر قابل شناسايي و بهره وري است و اگر انسان و انديشه او از جهان حذف شود, آن رموز و نشانه ها بي فرجام و لغو خواهند ماند. (يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالأعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ) نحل / 11 به وسيله باران, براي شما كشتزار و زيتون و نخل ها و تاكستان ها و انواع ميوه ها مي روياند, همانا در اين ـ رويش متنوع و گونه گون ـ آيه و عبرتي است براي اهل انديشه و تفكر. (وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) نحل / 12 و براي شما شب و روز را مسخر ساخت, و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان مسخر فرمان او هستند, همانا در اين, نشانه هايي است براي اهل خرد و انديشه. (وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الأرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ) نحل / 13 و براي شما در زمين چيزهايي رنگارنگ و متنوّع آفريد, همانا در اين نشانه اي بزرگ براي اهل تذكر و پندگيري است. در آيات سه گانه اي كه ياد شد, نشانه ها و آيات گوناگون الهي, نهفته در متن طبيعت, براي كساني تدبير شده است كه از ويژگي تفكر, خردورزي و پندگيري و نتيجه يابي برخوردار باشند و چنين ويژگيها در زمين, جز در انسان مشهود نيست. (أَفَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الإبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الأرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ) غاشيه / 20 ـ 17 آيا آدميان نمي نگرند و نمي انديشند كه ساختمان بدني شتر چگونه آفريده شده است, و به سوي آسمان, نظر به تحقيق و تدبر نمي گشايند كه چگونه افراشته آمده است و به كوه ها فكر نمي كنند كه چگونه بركشيده اند و به زمين نگاه نمي كنند كه چگونه گسترده شده است.
منافع انسان, محور جهت گيري و كارآيي طبيعت آيات فراواني در قرآن, به اين نكته تأكيد دارد كه پديده ها و جلوه هاي مختلف هستي در نظام طبيعت, همه و همه در جهت تأمين نيازهاي مادي و معنوي, جسماني و معرفتي انسان طراحي و آفريده شده اند. از آن جمله: (وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً) نمل / 60 و براي شما از آسمان باران فرو فرستاد. (وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالأنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ) زخرف/ 12 از وسايلي چون كشتي و چهارپايان براي شما مركب قرارداد. (وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأنْهَارَ وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ) ابراهيم / 33ـ32 كشتي را در اختيار شما قرارداد تا به فرمان او در دريا حركت كند, و نهرها را در جهت بهره وري شما رام و انعطاف پذير آفريد. و خورشيد و ماه را براي شما مسخر كرد كه در گردش هستند, وشب و روز را مسخر شما گردانيد. (اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ) جاثيه/ 12 خداوند است كه دريا را براي شما رام و قابل بهره گيري آفريد. (وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ) جاثيه / 13 و آنچه در آسمان ها و زمين است, خداوند مسخر و رام شما قرارداد. نه تنها تسخير و امكان بهره وري, بلكه آفرينش اين پديده ها از سوي خداوند, در اصل براي انسان دانسته شده است. (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعًا) بقره/ 29 اوست كه همه آنچه در زمين است, براي شما و در جهت منافع شما آفريد. (فَأَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ) مؤمنون / 19 ما به وسيله باران, براي شما باغستان هايي از نخل و انواع انگورها پديد آورديم و بنيان نهاديم. در اين آيه واژه (انشأنا) تصريح به اين حقيقت دارد كه بخشي يا همه پديده هاي طبيعت, از آغاز در جهت تأمين اهداف آفرينش انسان و نيازهاي او ايجاد شده است.
طبيعت, آموزگار انسان در بينش مكاتب الهي, معلم واقعي و حقيقي انسان, خداوند است, ولي اين نيز مسلم است كه خداوند براي تعليم انسان, اسباب و روش هاي مختلفي را قرارداده است كه از آن جمله فرستادن انبيا و رسولان مي باشد. اما پيش از ارسال رسولان, در دو ميدان ديگر, زمينه ها و ابزار و پيام هاي اين آموزش تدارك شده است: الف) در وجود انسان, ابزار معرفتي به گونه فطري و غريزي نهاده شده است. (الرَّحْمَنُ ...خَلَقَ الإنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ) الرحمان / 4-1 خداي رحمان, انسان را آفريد و بيان را به او آموخت. ب) در جاي جاي نظام طبيعت, زمينه ها و امكانات درس آموزي براي انسان پيش بيني شده است و بدين رو مي توان طبيعت را يكي از معلمان انسان دانست كه با پيام ها و الگوها و روش هايي كه ارائه مي دهد, راه چگونه زيستن و چگونه استفاده كردن از عناصر جهان را در بعد مادي و معنوي به انسان مي آموزد. (وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ ... وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ) اسراء/ 12 و شب و روز را دو آيه قرار داديم… تا اين كه شمارش سال و حساب را بدانيد. ( وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ) نحل / 16 و به وسيله ستارگان, راه مي يابند. (وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ) انعام / 97 اوست كه ستارگان را براي شما قرارداد تا به وسيله آن در ظلمت دشت و دريا, راه را باز شناسيد. درس آموزي انسان از طبيعت و الگوگيري از آن, بسيار متنوع و گسترده است و قرآن تنها به نمونه هاي خاصي از آن اشاره كرده است كه ابتدايي ترين و طبيعي ترين آنها به شمار مي آيند تا نشان دهد كه انسان, بدون تدابير آموزشي خداوند در طبيعت, حتي از راهيابي به پايين ترين روش ها ناتوان است. خداوند اين موضوع را در قالب يك گزارش بيان كرده است كه يكي از فرزندان آدم, به دليلي سست و غيرمنطقي, برادر خود را كشت, ولي پس از انجام اين عمل, نمي دانست كه با بدن بي جان برادر چه كند! (فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ) مائده / 21 خداوند كلاغي را واداشت تا زمين را بكاود و به او بياموزد كه چگونه جسد برادر خود را پنهان سازد, گفت: واي بر من, از اين كلاغ هم عاجزترم.
طبيعت, ميدان مطالعه و درس آموزي انسان (قُلْ سِيرُوا فِي الأرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) عنكبوت / 20 بگو! در زمين سير كنيد پس بنگريد و تأمل كنيد كه خداوند چگونه [و به چه شيوه و با چه قانوني] آفرينش را آغاز كرده و سپس مرحله آخرت را ايجاد مي كند. همانا خداوند بر همه چيز تواناست. كلام وحي, سير و كاوش در زمين را توصيه كرده است, تا انسان از طريق آن ابتدا به چگونگي پيدايش پديده هاي زمين پي برد و در مرحله دوم دريابد كه خداوند بر اساس همان ملاك وشيوه كه نظام جهان را پديد آورده است, جهان آخرت را به وجود خواهد آورد. چه اين كه قدرت خداوند در ايجاد نظام دنيا, خود گويا ترين دليل بر قدرت او در ايجاد نشئه آخرت است. در اين آيه به روشني پهنه زمين و پديده هاي آن, ميدان مطالعه و انديشه انسان معرفي شده اند تا از اين رهگذر, از شهود عالم به غيب آن نيز راه يابد. (أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلاقُ الْعَلِيمُ) يس / 81 آيا براستي, خداوندي كه آسمان ها و زمين را آفريده است, نمي تواند همانند آدميان را بيافريند! آري مي تواند, زيرا او آفريننده اي بس داناست. در اين آيه نيز تأمل و تدبّر در طبيعت, راه دستيابي به خلاقيت و دانش خداوند و قوانين آفرينش دانسته شده است. (وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا) آل عمران / 191 و در آفرينش آسمان ها و زمين تفكر مي كنند, پروردگارا! اين جهان را بيهوده نيافريده اي. آري جمال و نظام طبيعت, اين قابليت پيام و نظم دروني را در خود نهفته دارد كه انسان ها با تفكر در آن, به حقانيت و هدفداري جهان پي برند. (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ... لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ) رعد/ 2 خداوند است كه آسمان را بدون ستونهايي كه ديده شوند آفريد… تا مگر به ملاقات پروردگارتان يقين كنيد. توجه به اسرار آفرينش و قوانين دقيق جاذبه هاي فضايي و كيهاني كه به حركت منظم و حساب شده كرات و شكل گيري آسمان مي انجامند, زمينه آن است كه بشر از ترديد و غفلت نسبت به امكان و تحقق رستاخيز و پاسخگويي در برابر پروردگار بيرون آيد و به مرحله يقين دست يابد. بنابراين انسان براي رسيدن به يقين و معرفت راسخ ديني, بايد از گذرگاه كيهان شناسي عبور كند. آيات در اين زمينه فراوان است و آنچه ياد شد تنها نمونه اي راهگشا و راهنماست.
مظاهر طبيعت, آيات الهي براي انسان (وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّةٍ) شوري / 29 و از آيات الهي, آفرينش آسمانها و زمين و پراكندن جنبندگان در آن دو است. (أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ)نمل / 86 آيا نمي بينيد كه شب را پديد آورديم تا در آن بيارامند و روز را روشني بخشيديم, همانا در اين [مظاهر طبيعت] براي اهل ايمان, نشانه ها است. آيه بودن مظاهر طبيعت و راهنما بودن آنها به سوي معرفت خدا, از جمله مسايلي است كه حجم بالايي را در قرآن به خود اختصاص داده است, از آن جمله: گوناگوني و ا ختلاف زبانها و رنگها (روم / 22), رعد و برق ابرها, ريزش باران و حيات زمين پس از خزان (روم / 24), نقش مفيد و مؤثر حيوانات در تغذيه و تحمّل بار زندگي انسان (مؤمن / 79), آمد و شد روز و شب, وزش بادها (جاثيه /5), امكان بهره وري از دريا در كشتي راني و صيد ماهي ها (جاثيه / 12), انعطاف پذيري زمين براي كشت و احداث بناها و تأسيس راه ها (فصلت / 39) و…
طبيعت, ارائه دهنده نمودهاي محسوس براي جهان نامحسوس يكي از ابعاد ظريف و پيام هاي نهفته طبيعت, ارائه مثال ها و نمونه هاي محسوس, به منظور نزديك ساختن جهان غير محسوس به فهم و ادراك انسان است. نقش طبيعت در ايفاي اين رسالت, نقشي بس خطير و سازنده است و در كلام وحي توجه شاياني به آن شده است, هر چند قرآن پژوهان كمتر به آن التفات يافته باشند. يكي از نمونه هاي آشكار و روشن اين معني آن است كه خداوند بهار را مثالي از رستاخيز و حيات پس از مرگ معرفي كرده است. (وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ) فاطر / 9 و خداوند است كه بادها را گسيل مي دارد تا ابرها را بر انگيزند, پس ما ابرها را به سرزمين خزان زده مي رانيم و زمين مرده را حيات مي بخشيم, زنده شدن مردگان در قيامت نيز چنين است. استفاده از پديده هاي طبيعي و نمونه هاي حسي در تبيين مفاهيم و معارف نامحسوس به صورت مكرر در كلام وحي ديده مي شود كه تفصيل آن خود نوشته اي ويژه را مي طلبد و تنها به بيان بخشي از فهرست آن آيات اشاره مي شود: ـ سنگها و صخره هاي سخت, تجسمي از قلب هاي قساوت گرفته (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ …) بقره / 74 ـ موجود فاقد بينايي و شنوايي, نمادي از انسان حق ناپذير (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ) بقره/ 18 ـ ظلمت آميخته با رعد و برق, ترسيمي از زندگي و حركت منافقان (أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ …) بقره/ 19 ـ خوشه پربار و پرثمر برآمده از يك دانه بذر در عالم طبيعت, مثالي گويا از آثار زاينده و بالنده انفاق در راه خدا (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ) بقره / 261 ـ غبار نشسته بر سنگ صاف و ناپايدار در برابر باران و غيرقابل استفاده براي كشت و بهره برداري, تمثيلي از انفاق ريايي و صرف مال در راه غير خدا (كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ ... فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا) بقره/ 264 ـ رخدادهاي شگفت و خارج از قوانين شناخته شده طبيعت, نشاني از محدود نبودن قدرت خداوند است در چهارچوبه قوانين و ضوابط جهان ماده. (قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ) آل عمران / 40 ـ وزش بادهاي سرد حاصل سوز به كشتزاران و از بين رفتن حاصل ها, نموداري است از اموال, دارايي ها و توانايي صرف شده در مسير دنيا و دنيامداري. (مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) آل عمران / 117 ـ واكنش و تعرض سگ در برابر انسان, چه انسان به او حمله كند يا او را به خود وا نهد, مثالي از انسان هاي حق ناپذير است كه در هر حال با حق ستيز دارند و به دليل خصلتي دروني نمي توانند ازمقابله با حق و واكنش منفي در برابر آن چشم بپوشند. (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ) اعراف / 176 ـ حقارت, ذلت و بي ارادگي و بي خردي چارپايان, ترسيمي است از گمراهي و درس نياموزي انسان هايي كه از ابزار معرفتي خود در جهت حق شناسي بهره نمي گيرند و در عالم غفلت به سر مي برند. (و لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا ...أُولَئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ) اعراف / 179 ـ شكل گيري سراب در برابر چشمان تشنگان بيابان و ناكامي مكرر آنان با نزديك شدن به آن, تمثيلي است از اعمال, روش و منش كافران و دين ناباوران. (وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا) نور / 39 ـ درختان سخت ريشه و سرو قامت و پرثمر, ترسيمي هستند از زندگي انسان هاي شايسته و پاكيزه و اعمال و انديشه آنان. (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ) ابراهيم / 25 و 24 ـ خانه سست و بي بنياد عنكبوت, تجسمي است از پيوند سست و ناپايدار انسان ها با غير خدا و اولياي غيرالهي. (مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ) عنكبوت/ 41 اين آيات و تمثيل ها و نمونه ها و ترسيم ها تنها بخشي از آياتي هستند كه در آنها از پديده هاي طبيعت به عنوان اموري محسوس و ملموس, در جهت بيان حقيقتي نا محسوس از نوع معاني و مفاهيم يا از نوع حقايق غيبي و اخروي استفاده شده است.
حقوق متقابل انسان و طبيعت تدبر و دقت در آيات وحي, مناسبات بيش تري را ميان انسان و طبيعت به دست مي دهد و آنچه ياد شد تنها مي تواند بخشي از آن همه به حساب آيد و در اين نوشته به عنوان آخرين رابطه انسان و طبيعت به حقوق متقابل آن دو اشاره خواهيم داشت. الف. انسان به عنوان محور جهان طبيعت در كره خاك, كه كارآيي و ثمربخشي پديده هاي گيتي در جهت منافع و مصالح و زندگي و بالندگي و آزمودن او طراحي شده است, اين حق را يافته است كه بهترين بهره برداري را از طبيعت داشته باشد, جز آنجا كه به ضرر و زيان جدي او بيانجامد. (يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الأرْضِ حَلالا طَيِّبًا) بقره / 168 اي مردم! از چيزهايي كه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد و بهره ببريد. (فَانْتَشِرُوا فِي الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ) جمعه / 10 در زمين پراكنده شويد و براي به دست آوردن فضل الهي به جست وجو برخيزيد. (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ) اعراف / 32 بگو! چه كسي زينت هاي الهي را كه براي بندگانش به وجود آورده, حرام كرده است و همچنين روزي هاي پاكيزه را! از سوي ديگر, بهره وري غيرمنطقي و اسراف گونه از طبيعت, اقدامي نادرست دانسته شده است: (يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا) اعراف/ 31 اي فرزندان آدم! به هنگام هر عبادت, لباس و زينت خود را بپوشيد و نيز بخوريد و بياشاميد, ولي اسراف نكنيد. از ديگر مواردي كه دخالت و تصرف انسان در طبيعت محدود شده است, مواردي هستند كه تصرف انسان مايه فسادگري و طغيان و پيروي از روشهاي شيطاني باشد. (كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِي الأرْضِ مُفْسِدِينَ) بقره / 60 بخوريد و بياشاميد از روزي خداوند, و در زمين به فساد سركشي مكنيد. (كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ) انعام / 142 از روزي هاي خداوند بهره برداري كنيد و خطوط شيطان را پيروي ننماييد. علاوه بر اينها, در منطق وحي, چونان منطق خرد و احساس انساني, طبيعت در برابر نعمت ها و الطافي كه به انسان ارزاني مي دارد, حقوقي را بر گردن آدمي مي نهد كه نمونه اي از آنها آيه زير است: (كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ ) انعام / 141 چون نخل ها و تاكستان ها و كشتزاران به بار نشينند, از ميوه آنها بهره مند شويد و بخوريد و در روز درو, حق آن را نيز بپردازيد. سيد حسين هاشمي - مجله پژوهش هاي قرآني، ش 15