بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید آسيب شناسي مطبوعات بسم الله الر حمن الرحيم سخنراني جناب آقاي نبوي يكي از كمبودهاي ما در عرصهي مطبوعات نداشتن نظام مطبوعاتي با چارچوب قانوني مشخص است. اهميت و نقش مطبوعات در جنبههاي مختلف حيات بشري و رشد و پيشرفت روزافزون آن، ايجاب ميكند كه ارباب مطبوعات بر اساس يك تعريف قانوني، حدّ و حدود اختياراتشان را معين كنند و اين قواعد جنبهي قانوني بگيرد. چنين نظامي ـ همانند نظام پزشكي كه امور مربوط به پزشكان را بررسي ميكند ـ ميتواند پاسخگوي كساني باشد كه در پي كسب مجوز براي نشر مطبوعهاي هستند و خود نيز بر آن نظارت و تخلفات را نيز تا حدودي بررسي كنند؛ و واضح است كه در اين نظام مسئلهي اخلاق صنفي مطرح خواهد شد. قطعاً خود اين مجموعه براي كسب و تثبيت هويت خود در جامعه به ضوابطي ميرسند و آن را رعايت ميكنند. بعضي از اين ضوابط جنبهي قانوني پيدا ميكند و بعضي ديگر ممكن است به صورت آييننامه و مقرات داخلي بين اعضا باشد كه در صورت رعايت آن در حقيقت تعامل سازندهي بين نظام مطبوعاتي و يا به طور اعم، نظام رسانهاي و آحاد جامعه برقرار ميشود. پس يكي از خلاها و آسيبهاي مطبوعات، نداشتن يك نظام مطبوعاتي با چارچوب قانوني مشخص است. وزارت ارشاد و دستاندركاران مطبوعات موظفاند كه چنين نظامي را به وجود آورند. نكتهي ديگر اين كه همان طور كه روشنفكري در جامعهي ما سالم متولد نشده، مطبوعات هم به نوعي سالم متولد نشده است؛ يعني حتي در اولين روزهاي استفاده از اين رسانه و وسيلهي ارتباطي، روشنفكراني از آن استفاده كردهاند كه به نوعي دل در گرو فرهنگ خارج از مرزها داشتهاند و از اين وسيله براي پيشرفت كشور و حل مشكلات و به طور واقعي براي دفاع از آزاديهاي قانوني و مشروع در جامعه استفاده نكردهاند. حالا اگر هم يك سروصدايي راه انداختهاند و به اصطلاح دم از آزادي زدهاند وقتي آن را ريشهيابي كني ميبيني كه يك نوع وابستگي هست؛ مثلاً مسئول سر از يك كشور خارجي در ميآورده است. البته نميخواهم تعميم بدهم كه هيچ نشريهي مستقلي نبوده است، ولي قاعده و آن چيزي كه اتفاق افتاده است اين است كه يك چنين آسيبي وجود داشته است. همان طور كه عرض كردم اين مسئله شامل پديدهي روشنفكري هم ميشود. روشنفكران ما كه ـ حالا به آن با يك واژهي مثبت نگاه كنيم ـ در حقيقت كساني هستند كه داراي فكري روشن، صاحب بصيرت و پيش تازان آگاهي و دانايي در جامعهاند؛ لكن آنها هم تأثير روشنفكري غرب، و عمدتاً به نوعي به فراماسونر وابستگي پيدا ميكنند. اينها كساني هستند كه به خارج از كشور رفتهاند و آموزشهايي را ديدهاند و با توجه به گزينشهايي، به صورت غير مستقيم با يك چهره و ظاهر خوب طرفدار منافع ديگران ميشوند. پس اگر اين پديده را هم پيگيري كنيم ميبينيم كساني كه خيلي فرياد آزادي و حفظ آزادي و دفاع از آزادي ميزدند و مثلاً عليه استبداد يا ارتجاع شعار ميدادند، اينها به نوعي دنبال اين بودند كه در انتها منافع بيگانگان، به خصوص در آن زمان انگليس و بعضي ديگر از كشورهاي غربي و بعد از مدتي منافع آمريكا را تأمين كنند. خب ميبينيم كه اين جريان با توجه به ريشهاي كه در تاريخ روشنفكري و مطبوعات ما دارد بعد از پيروزي انقلاب هم بعد از مدتي چهرهي خودش را آشكار ميكند. يك دفعه ميبينيم كه صحنهي رسانهها و مطبوعاتي كشور شاهد مطبوعاتي ميشود كه اين مطبوعات خيلي طرفدار آزاديهاي بدون قيد و بند هستند و اينها به صورت ابزار در ميآيند. در كنگرهي آمريكا نيز براي كمك ؟؟؟؟ مسائل ارقامي را اختصاص ميدهند به اصطلاح مخالفين نظام در يك مقطعي كه شرايط را مناسب ميبينند سعي ميكنند با راهاندازي نشريه اي در داخل ايران، در حقيقت از آن سوء استفاده نمايند. و لذا باز اين جا هم آزادي وجهالمصالحه قرار ميگيرد براي اين كه كشوري كه بعد از اين همه سال به «استقلال و آزادي» رسيده است، آن دو عنصر ارزشمند و گرانبها به خطر بيفتد. هنوز هم الگوي انقلابهاي مخملي و نارنجي، براي از بين بردن حكومتها و نظام، تحت تأثير قرار دادن افكار عمومي و به وجود آوردن اختشاش و صرف بودجه است. پس نتيجه ميگيريم كه يكي از نقاط آسيبپذير مطبوعات، مسئلهي اقتصادي آن است؛ چنان كه امروزه در جامعهي ايران ادارهي يك روزنامه بسيار سخت و صعب است و بايد پشتوانهي مالي قوي داشته باشد تا به افراد و كشورهاي ديگر وابسته نباشد. مطبوعات پر رونق كشور به دستگاهها و سازمانهاي دولتي مربوط هستند؛ مثلاً حجيمترين و پر رونقترين نشريات و روزنامهها به شهرداري تهران و يا به سازمان صدا و سيما و يا به وزارت ارشاد و خبرگزاري و دستگاههاي دولت وابستهاند؛ هم چنين برخي هزينهها و سرمايهگذاريهايشان را از آگهيها به دست ميآورند و سرمايهگذاريهاي اوليهي آنها مربوط به دستگاههاي دولتي و يا به نوعي دستگاههاي عمومي كشور است. روزنامههاي غيردولتي كه از منابع مالي دولت استفاده نميكنند در يك حالت نيمه جان به سر ميبرند و هر روز با مشكلاتي رو به رو هستند و اين مسئله ادامه دارد. اگر كسي از قديم الايام و از سالهاي اوليهاي كه مثلاً قيمت دلار هفت تومان بود و يا كاغذ وارداتي ارزان بود، يك كاري انجام نميداد، الآن راه انداختن چنين كاري بسيار دشواري بود.حتي اگر تيراژ بالايي هم داشته باشد ولي آگهيهايي نداشته باشد كه به واسطهي آن هزينهها را تأمين كند با مشكل جدي مواجه خواهد شد؛ چون هر چه قدر تيراژ بالاتر برود كسر بودجه و هزينهها بيشتر ميشود؛ زيرا قيمت يك روزنامه خيلي بيشتر از آن قيمتي است كه فروخته ميشود. نكتهي ديگر اين كه در جامعهي ما بين روزنامه ـ به عنوان يكي از رسانهها ـ تعادل برقرار نيست؛ به طور مثال در كشورهاي آسيايي مثل ژاپن اگر صدا و سيما و تلويزيون توسعه پيدا بكند جايگزين مطبوعات و روزنامهها نميشود. مجموعهي سايتها، اينترنتها، ماهوارهها، راديو، تلويزيون و نشريات به نوعي هم ديگر را تكميل ميكنند؛ يعني اگر يك كسي تلويزيون نگاه ميكند اين تشويق ميشود كه ادامهي مطالبش را از راديو يا مطبوعات استفاده بكند؛ اما در بررسياي كه يكي از كارشناسان ارتباطات انجام داده در كشور ما تلويزيون خيلي توسعه پيدا كرده و مورد استفاده قرار ميگيرد و بقيهي رسانهها در يك حالت فقر به سر ميبرند و درصد كمي از مردم براي رفع نيازهايشان از مطبوعات استفاده ميكنند، حتي مطبوعاتي با تيراژ بالا. نكتهي ديگر اين كه، طبق نظر يكي از اساتيد اين فنّ، خواستگاه مطبوعات در ايران، مردمي نيست و اصولاً بسياري از مردم ايران كه در جاهاي مختلف به نوعي يك مجموعهي منسجم را تشكيل ميدهند، از اين رسانه براي بيان خواستههايشان استفاده نميكنند؛ مثلاً همين حوزهي علميهي عظيم قم كه يك مجموعهي منسجم و مهم فرهيخته و فرهنگي كشور است يك چنين امكاني را ندارد. لذاست كه يك روزنامه مثلاً سخنگوي كلّ اقشار جامعه ميشود و آن چيزي را كه مورد نظر خودش هست به اسم قشر فرهنگي، به اسم مردم كوچه و بازار و ... بيان ميكند، در حالي كه چنين نمايندگي را ندارند و اين هم يكي از آسيبهاست. آقاي مهندس شيخ عطار بسم الله الرحمن الرحيم به علم روزنامهنگاري و رسانهاي علم ارتباطات ميگويند. اولين چيزهايي كه در اين علم بحث ميشود بحث پيام، پيام دهنده و پيامگير است. يعني يك كسي پيامي را ميدهد، ـ كه در مورد روزنامههاي ايران بررسي خواهيم كرد كه پيام دهنده چه جنسي و چگونه موجودي است؛ البته اين پيام يك وسيلهي انتقال هم دارد، مثل روزنامه، راديو، تلويزيون، اينترنت و... كساني هم اين پيام را ميگيرند كه اينها خيلي مهماند؛ چون هدف از اين پيام، تأثيرگذاري براي افراد است كه در رفتار گفتارشان تجلي پيدا ميكند. پيام دهندهگان بخش روزنامه در كشور ما با پيام دهندگان بخش روزنامه در كشورهاي غربي كه محل اختراع و تأسيس روزنامهاند فرق دارد، در كشور ما از همان ابتدا پيام دهندگان، به صورت غالب ـ به خصوص در روزنامه و راديو و تلويزيون ـ دولتها و حكومتها بودهاند؛ گرچه غير دولتيها، اصناف، اقشار، فرهيختگان، مؤسسات نيز در اينها ديده ميشده، ولي وقتي به تاريخ مطبوعات ايران نگاه كنيم سبقهي غالب روزنامهها از زمان ناصرالدين شاه كه ابتدا به صورت يك ورق، دو ورق از دارالخلافهي تهران بيرون ميآمد تا به امروز، قوي ترين روزنامهها - حالا چه از نظر تيراژ، چه از نظر پشتوانه ي مالي، حتّي از نظر تأثير گذاري - نوعاً دولتي بوده اند. پس از انقلاب هم به استثناي برخي از برههها، همين طور بوده است. البته در كشورهاي غربي هم اين طور نيست كه هر فرد يا قشر و گروهي كه خيلي وابسته بر جريانات قدرت نداشته باشند بتوانند روزنامههاي غني چاپ كند. در آن جا منشأ روزنامهها، كمپانيها و شركتهاي بزرگ اقتصادي هستند؛ مثلاً پشتوانهي روزنامههايي همچون نيويوركتايمز، واشنگتنپست در آمريكا و گاردين در انگليس و ... شركتهاي بزرگ اقتصادي هستند؛ حتي در كشورهايي مثل هند و تركيه كه به شكلي جهان سومي يا پيشرفتهتر محسوب ميشوند، پشتوانهي روزنامهها، كمپانيهاي بزرگي هستند، كه توليداتي هم چون اتومبيل، پارچه و .@#@.. دارند، زيرا ميدانند كه از طريق روزنامه ميتوانند تأثير گذار باشند. در آن جا دولتها به تنهايي يا به صورت آشكار پشت قضيهي رسانهي روزنامه نيستند. البته در كشورهايي كه سيستمهاي حزبي قوي است احزاب نيز روزنامههايي دارند. ولي باز مطالعه نشان ميدهد كه روزنامههايي كه ارگان احزاب هستند كم تر تأثير گذارند. حالا اين علتش چيست؟ چون حزب تابلو دارد. روزنامهي ارگان يك حزب هم تابلو دارد، همه پيش داوري دارند و ميفهمند اين چه ميخواهد بگويد. مردم بيشتر به روزنامهاي توجه ميكنند كه تابلوي مشخصي نداشته باشد. حتي اگر گروههاي سرمايهدار هم پشت آن باشند وقت ادّعا نميكنند كه ما از اين روزنامه حمايت ميكنيم، مثلاً در آلمان هيچ وقت شركت زيمنس نميگويد من پشت فلان روزنامه ام و يا در آمريكا كمپاني مثلاً جنرال نميگويد من پشتوانهي فلان روزنامهام؛ زيرا اين باعث ميشود كه مردم پس بزنند. امّا در ايران، در برهههايي كه دولتها و دستگاههاي دولتي پشت روزنامهها بوده اند، مشخص بوده است؛ مثلاً در قبل از انقلاب دو روزنامهي بزرگ اطلاعات و كيهان گرچه متعلق به بخش خصوصي بود ولي همه از نقش دولت در آنها آگاهي داشتند. بعد از انقلاب هم الآن روزنامههاي پر تيراژ مثل كيهان، اطلاعات، همشهري، جامجمهوري و... به يك شكلي به دستگاه حكومتي متصلاند. پس اغلب روزنامههايي كه پشتوانهي مالي خوب دارند يا حتي مثلاً تأثيرگذاري دارند به يك شكلي به دولت وصلاند و اين خودش سبب پيش داوري خواننده ميشود. اينها خصوصيت پيام دهنده بود، امام پيام دهنده در دهههاي اخير به علت پيشرفت تكنولوژي با رقابتهاي جدّي اي هم چون اينترنت مواجه شده است. اينترنت عليالظّاهر تحت كنترل هيچ كمپاني و دولت و مؤسسهاي نيست؛ زيرا اينترنت مثل اتوبان است. يك نفر در خانه اش ميتواند و بلاك بنويسد. حتي سايت درست كند. چون كار كم خرج و ساده اي است. بنابراين الآن اوضاع يك مقداري فرق كرده است. باز در رابطه با پيام دهنده آن چه كه در دنيا اتّفاق ميافتد و اتفاقاً در ايرن هم رشحههايي از آن ديده ميشود، محلّي گرايي است؛ الآن در دنيا رشد و سرعت رشد بيشتر در روزنامههاي محلّي يعني روزنامههاي شهرستانها و شهرهاي كوچك و يا حتي روزنامههاي محلات در شهرهاي بزرگ است؛ چون در كشورهاي غربي شهرهاي كوچك براي خودشان هويّتي دارند. چند ماه پيش در سيمناري با عنوان مؤسسهي جهاني مطبوعات در هلند شركت كردم، در آن جا گزارشها حكايت از رشد خيلي زياد اين نوع روزنامهها در مقايسه با روزنامههاي بزرگ و سراسري داشت؛ اتفاقاً در ايران هم ميبينيم در چند سال اخير تيراژ روزنامههاي پايتخت يا ثابت مانده يا رشد بسيار اندكي داشته، ولي سرعت تيراژ روزنامههاي شهرستانها بيشتر شده است. ممكن است هنوز رقم كم باشد اما اگر در اين شهرستان مثلاً تيراژ سه هزار تا بوده است حالا شش هزار تا شده است اين يعني صد در صد رشد. ولي در تهران مثلاً ممكن است چهارصد هزار به چهار صد و ده هزار رسيده باشد. ما يك رويه اي را آزمايش كرده ايم و آن اين كه همشهري محلّات را به راه انداخته ايم و با استقبال خوبي هم رو به رو شده است. اين روزنامه بحثهاي خاصّ محلّههاي تهران را مطرح ميكند. نشان ميدهد كه مردم به مسايل محلّي و جزئي تر اقبال بيشتري دارند. اين را ما در مجلس هم ميبينيم. مثلاً بسياري از نمايندهها بيشتر از اين كه دنبال مسايل كلان كشور باشند دنبال مسايل شهرهايشان هستند؛ مثل آب، برق، جاده و ... يعني مسايل محلّي براي مردم موضوعيّت دارد و حتي ملاك انتخاب نمايندهي مجلس هم شده است؛ يعني مردم نگاه ميكنند كدام كانديدا وعدههاي بهتري را در ارتباط با آن محل و آن شهر ميدهد او را انتخاب ميكنند. پس در رابطه با پيام دهنده ما اين بحث محلّيگري را هم به عنوان يك پديده ي جديد ميبينيم. البته اين يك مقدار با آن بحث درستي كه آقاي مهندس نبوي (بحث اقتصادي) مطرح كردند در تناقض است. يعني ادارهي روزنامه بدون پشتوانهي اقتصادي خيلي سخت است. ممكن است سؤال شود پشتوانهي اقتصادي روزنامههاي محلي چه طور ميشود؟ خب، هزينهي آنها به دليل تيراژ پائينشان كمتر است. هزينهي عمده روي تيراژ بالاست. هميشه تيراژ با درآمد يك نقطه ي تقاطع و به اصطلاح يك نقطهي اپتيمم دارد؛ يعني تيراژ از يك حدّي كه بالاتر برود سود به ضرر تبديل ميشود. از يك جهتي هم اگر پايين تر باشد باز ضرر است، ولي آن نقطه مهم است حالا در روزنامههاي محلي اين نقطه پايين است، زودتر به دست ميرسد. مسئلهي ديگر، اينكه درسال اخير محيط پيام و آن مديايي كه به اصطلاح پيام را منتقل ميكنند، تنوّع زيادي داشته اند. مثلاً صنعت چاپ و كاغذ پيشرفتهاي زيادي از نظر سرعت و ... داشته كه كشور ما نسبت به اين قضيه خيلي عقب است؛ يعني در ايران اگر تيراژ از يك حدّي بالاتر رود، هيچ چاپ خانهاي توان چاپ درست آن را ندارد. ولي مهم تر از آن، محيطهاي الكترونيك، مثل اينترنت، ماهواره، صدا و سيما و... است كه رقيب جدي براي روزنامهها هستند؛ زيرا خواندن روزنامه احتياج به تفكر بيشتر دارد ولي نگاه كردن به تلويزيون فكر نميخواهد، تصوير را ميبيند و رد ميشود. اتفاقاً چند روز پيش آقاي سهيل محمودي (شاعر معاصر) در برنامهاي راديويي به جملهي جالبي اشاره كرد و گفت: انسانيترين اختراع در وسايل حمل و نقل قطار است، چون آرام ميرود، تصادف نميكند، ويراژ هم نميدهد، بالا و پايين هم نميرود، خيلي انساني و لطيف است. در بين رسانهها هم لطيفترين آنها راديو است؛ چون شما در راديو تصوير را نميبينيد تا سرتان را بالا و پايين ببريد يك صدايي را گوش ميكنيد و اين صدا را در ذهنتان تجزيه و تحليل ميكنيد. حالا اين معنا در روزنامه خيلي بيشتر است. خواندن روزنامه نياز به فكر و تأمّل دارد اما تلويزيون،آن بخشهايي از اينترنت كه مربوط به بازي و اينها است و وبلاك چنين نيست. در وبلاك خيلي نياز به فكر نيست. خيلي لازم نيست توانايي قلم زيبا داشته باشيد. به همين جهت معتقدم ادبيّاتي كه در وبلاكها وجود دارد سمّ مهلك براي ادبيّات و زبان شده است؛ چون بريده مينويسند، چرت و پرت ميگويند، عوامانه حرف ميزنند، فعلها را مرخّم ميكنند و ... . در حالي كه روزنامه اين طوري نيست. اگر مردم جامعه گرفتار مسائل معيشتي باشند و ناچار شوند دو جا كار كنند. يا اگر يك جا كار كند و هميشه به فكر اين باشد كه خانوادهاش چه ميشود، حقوقش چه ميشود، بچّه اش چه ميشود، امنيت زن و بچّه اش چه ميشود، اين دغدغهها موجب ميشود كه كمتر فكر كند. در تئوريهاي روان شناسي، فكر عميق براي كساني است كه اين نوع دغدغهها را كم تر دارند. معنايش اين نيست كه حتماً بايد پول دار باشد نه، ممكن است زندگي متوسّطي داشته باشد ولي دغدغه در زندگي اش ندارد و قانع است. مردم ما قانع نيستند. الآن فرهنگ، فرهنگ زياده طلبي شده است و مردم دغدغه دارند. به همين جهت تمايل به خواندن روزنامه به مقدار زيادي پايين است. ما در روزنامهي همشهري يك كار آماري انجام داديم، بعد اين را با ساير روزنامهها چك كرديم ديديم متوسّط روزنامهخواني در بين روزنامه خوانها نيم ساعت است؛ يعني طرف روزنامه ميخرد ولي نيم ساعت، آن را مطالعه ميكند. هم چنين طبق بررسي و آمار، مطلوب ترين صفحه، صفحهي اوّل است كه ويترين روزنامه است، بعد صفحهي آخر است. چون خيلي حوصله ي ورق زدن را ندارند. همين طوري روزنامه را بر ميگردانند. معمولاً صفحهي آخر روزنامهها، براي ما روزنامه نگارها صفحهي كشكول است، يعني همه نوع خبرها در آن هست. بعد از آن صفحات اجتماعي، سپس صفحات سياسي - داخلي و ... . كم خواننده ترين صفحه در روزنامهها صفحهي انديشه است. چون جدّي ترين بحثها آن جاست. اين نيم ساعت خواندن، اختصاص به ايران ندارد، چون در همان كنفرانس ايفرا گزارش ميدادند كه در اروپا هم مدّت روزنامه خواني سي دقيقه است. اين نشان ميدهد كه اين خطر دارد جامعهي بشري را تهديد ميكند؛ يعني براي جامعهي بشري انديشيدن كار سختي شده است. مثل غذا خوردن، كه مردم بيشتر به غذاهايي مانند پيتزا و همبرگر و اين طور چيزها بيشتر علاقه دارند؛ چون سريع آماده ميشود و سريع خورده ميشود؛ يعني در رستوران كه ميرود تا غذا را ميل كند حدود يك ساعت طول ميكشد، ولي وقتي به پيتزا فروشي ميرود ظرف ده دقيقه غذايش را ميخورد. آدم بيدغدغه و راحت، ميخواهد از غذا خوردن لذت ببرد، ولي آدمي كه دغدغه دارد فقط ميخواهد شكمش را پر كند تا انرژي بگيرد و بتواند راه برود و كارش را انجام دهد. ذهن كه خسته ميشود با ديدن يك فيلم يا سريال به آن ورزش ميدهد. اگر سريال هم عميق باشد نگاه نميكند. پر بينندهترين سريالهاي تلويزيون سريالهاي سطحياند و تهديد مي كند. اين يك آفتي است كه جامعه ي بشري را گرفته است. در بين روزنامهها، روزنامههاي زرد (روزنامههايي كه خبرهاي سطحي، شايعات، بحثهاي مربوط به هنرمندها، فوتباليستها، و... را چاپ ميكنند) با اين كه تيراژ آنها بالا نيست ولي مورد استقبال قرار ميگيرند.@#@ چون خواندنش سريع است. طرف ميخواهد فقط ورزش ذهني انجام دهد، نميخواهد فكر كند و ته آن را در بياورد. الآن از يك طرف روزنامههاي زرد از طرف ديگر، اينترنت، تلويزيون، ماهواره و ... كه وسيله ي پيام هستند يك مسأله و معضل شده اند. پس يكي از مشكلات پيام گيرنده، بحث دغدغهها و معيشتها و ساده انديشيها و تمايل به اين طور چيزهاست. مشكل ديگر هيجانخواهي است؛ يعني پيامگير دلش ميخواهد از اين پيام دچار يك هيجاني بشود. اين هيجان برايش يك نوع تنوع ايجاد كند و او را از آن مشكل زندگي كنار بگذارد. آسيبهاي مطبوعات اين جا ظاهر ميشود. بخشي از هيجان در مطبوعات زرد است، بخشي از آن نيز در جنجالهاي سياسي است كه ميتواند يك مطبوعه درست كند. در فاصله ي سالهاي 77 و 78 كه شرايط خاصّي بر كشور حاكم بود و روزنامهها ميتوانستند حالا با شايعه، تهمت، ايجاد جوّ، دفاع و ... يك تنوّع ايجاد بكنند، تيراژ روزنامهها به شدّت بالا رفت. گاهي روزنامهاي دو يا سه بار چاپ ميشد. آن موقع بحثهاي هيجانانگيز مطرح ميشد و به عرصهي سياسي ميرفت و در سياست و يا آموزشها و خطهاي سياسي مردم مسايلي را ايجاد ميكرد. مسألهي ديگر، تغيير ذائقهي مردم است. مردميكه ما با آنها طرف هستيم چند ويژگي دارند؛ از جملهي آنها تديّن است. بنده به لحاظ شغلي به پنجاه و سه كشور دنيا سفر كرده ام و چيزهايي از آنها فهميده ام. بنده ادّعا ميكنم كه مردم ما در بين كشورهاي اسلاميو منطقه خيلي متديّنتر از آنها، متدين به معناي ايمان به خدا و پيغمبر، هستند. حتي ممكن است ظواهر چيز ديگري را نشان بدهد ولي بيخدايي، بيديني، بياعتقادي در جامعهي ما در مقايسه با بسياري از جوامع بسيار بسيار اندك است. مردم متديّن هستند اما همين مردم يك دين شيرين ميخواهند. اين هم يك واقعيتي است و اختصاص به الآن هم ندارد؛ در طول تاريخ اين گونه بوده است ولي الآن بيشتر شده است. پس پيام گير ما يك چنين موجودي است. شما اگر در يك روزنامه توهين به مقدّسات بكنيد لازم نيست دادگاه آن را ببندد، همين مردم زود عكس العمل نشان ميدهند. حتي در بين تلويزيونهاي ضدّ انقلاب كه در لس آنجلس و انگلستان و لندن فعاليت ميكنند فقط يكي از آنها جرأت كرده به مقدّسات اهانت كند. بقيّه حتّي يك جاهايي تظاهر ميكنند كه ما به دين و مقدسات احترام ميگذاريم. يعني حتّي آن ايرانيهاي مقيم خارج از كشور هم اين طورند. خصوصيت ديگر مردم اين است كه باز به خاطر شرايط تاريخي نگرانند كه وضعيّت زندگي شان به هم بريزد. از ناامني و تحوّلهاي سريع نگران هستند. دوست دارند مطلب و پيامي كه به آنها داده ميشود آرامش بخش باشد. خب، حالا اگر روزنامهاي پيامي را كه موجب به هم ريختن اين آرامش و امنيت خاطر است را بدهد ممكن است در يك برههاي به خاطر همان تنوّعي كه قبلاً اشاره كردم مورد استقبال واقع شود ولي بعداً افت ميكند. اگر توجه نشود در چند سال اخير، روزنامههايي كه خيلي تند و تيز بودند يك اوجي داشتند بعد فرود داشتند. روزنامههايي كه توانستند دوام بياورند و با يك شيوه ي ملايمي حتي تيراژشان بالا برود، روزنامههايي بودند كه بين مردم امنيت خاطر ايجاد كردند. آفت ديگري كه براي روزنامهنگاران وجود دارد و خوشبختانه در اين چند سال اخير مقداري برطرف شده شأن و جايگاه اجتماعي روزنامهنگار است. در كشورهاي غربي، جايگاه روزنامهنگار همانند جايگاه يك پزشك است. در آن جا برخي شغلها از جايگاه اجتماعي بالايي برخوردارند، مثل حقوق دانان، به خصوص وكلا يا قضات، پزشكان و روزنامه نگاران. برخلاف ايران كه مهندسها جايگاه بالايي دارند و روزنامه نگار جايگاه بالايي ندارد. در گذشته اصلاً در دانشگاه رشتهاي به نام روزنامه نگاري وجود نداشت، الآن هفت هشت سالي است كه يك مقدار قضايا فرق كرده است ولي هنوز هم جايگاه روزنامه نگار جايگاه بالايي نيست؛ مثلاً در مراسمها و كنفرانسها و ... معمولاً بدترين جا و غذا و ديرترين نوبت را به روزنامه نگارها ميدهند، در حالي كه در خارج اين طور نيست و روزنامه نگار را احترام ميكنند. جايگاه اجتماعي روزنامه نگار خيلي در جامعه تعريف نشده ست. اگر يك دختر، چهار خواستگار متفاوت داشته باشد؛ پزشك، مهندس، تاجر و روزنامهنگار، و فرض كنيم كه همه در ايمان و اعتقاد هم برابرند، فكر ميكنيد كدام يك را انتخاب خواهد كرد بعيد ميدانم روزنامه نگار را انتخاب كند. پس يكي از آفات روزنامه نگاري در جامعهي ما عدم تعريف صحيح جايگاه روزنامه نگاران است. همهي اين مشكلات نشان دهندهي اين است كه امروز كار روزنامهنگاري در كشور مشكل است الآن شرايط روزنامهها به گونهاي است كه خيلي از آنها بين موت و زندگي اند؛ يعني واقعاً ادامه كار برايشان دشوار است. يا بايد صاحب آن روزنامه خيلي انگيزه ي معنوي داشته باشد يا بايد به جاهاي ديگر وصل باشد تا بتواند كار روزنامه را ادامه بدهد و اتفاقاً بسياري از كشورهاي جهان سوّم همين طور هستند.