مباحثي پيرامون مهدويت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مباحثي پيرامون مهدويت - نسخه متنی

نجم الدين طبسي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مباحثي پيرامون مهدويت
« بسم الله الرحمن الرحيم»
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين، سيّما امام زماننا روحي و ارواح مَنْ سِواه لِتراب مقدمه الفِدا» سخن درباره‎ي امام زمان ـ عليه السّلام ـ و ارواحنا فداه بسيار است. به رغم كتاب‌هاي فراواني كه نوشته شده است، شايد بيش از سه هزار كتاب راجع به اين امام هُمام باشد در عين حال آن ذرّه‌اي از درياي بي‌كران است و رواياتي كه پيرامون حضرت از پيامبر اكرم و ائمه‎ي طاهرين رسيده است، بالغ بر دو هزار و پانصد عدد مي‌رسد؛ گرچه بعضي‌ها بيش از اين را ادعا كرده‌اند. شايد منظورشان با مكرّرات است. به توفيق الهي «معجم احاديث الإمام المهدي» ـ عليه السّلام ـ در پنج جلد و به منصه‎ي ظهور درآمد و در اختيار مطالعه كنندگان قرار گرفت. دو جلد آن از پيامبر اكرم و دو جلد ديگرش از ائمه‎ي طاهرين است. در اين چهار جلد از هزار كتاب مطلب نقل شده است. در چهارصد و سي عنوان كتاب، در حدود دو هزار و پانصد روايت است. راجع به يك موضوع دو هزار و پانصد روايت كم نيست. مدت‌ها كه مسأله‌اي ذهن مرا مشغول مي‌كرد و پيوسته اين است كه اي كاش ما اين روايات را همان طوري كه در حوزه‌هاي مقدّسمان با روايات در فروع فقهي برخورد و تعامل مي‌كنيم. به همان شيوه مطرح كنيم. براي مثال كه كسي كه صوم واجب به گردن دارد، آيا يَتَمشّي منه صوم المستحب؟ آيا مي‎تواند نذر كند؟ آيا مي‎تواند صوم مستحبي انجام دهد يا نه؟ يك فرعي را عنوان مي‌كنند،‌ آنگاه ادلّه‌اش را بررسي مي‌كنند كه مراد از صوم واجب چيست؟ قضاي رمضان نذر يا كفّارات است؟ بالاخره يا به كسي منحصر مي‌كنند كه قضاي رمضان؛ بر گردنش است يا توسعه مي‌دهند. چه خوب است به همين نحو رواياتي كه راجع به حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ رسيده است، يا موضوع بندي كنند و يا عنوان‌بندي و از جهت سندي، و دلالي، بررسي كنند. موضوعات فراوان است، به عنوان مثال آيا تسميه‎ي نام حضرت در دوران غيبت، جايز است؟ هنوز در كتابهاي ما از ايشان به عنوان «م ح م د» ياد مي‎شود؛ اسم حضرت را نمي‌برند. جهتش چيست؟ از دوران قديم تا امروز ما مخالف و موافق داشته‌ايم و قريب صد روايت هم در اين خصوص داريم. بعضي نهي مي‌كنند. برخي اجازه مي‌دهند. اين يك بحثي است كه بايد بررسي شود يا يك موضوعي كه شايد موضوع روز و براي خيلي‌ها سؤال باشد، چندي قبل شبهات و مطالب را از راه شبكات اينترنت براي من آورده‌اند و ديده‌ام؛ نواصب، وهابيّت روي اين نكته تأكيد دارند كه بالاخره امام زماني كه شيعه مي‎گويد: كشتار راه مي‌اندازد، چه مي‌كند و چه مي‌كند آيا واقع مطلب همين است كه خون تا ساق پا، از دم شمشير رد مي‌كند. امام براي اين معنا، قيام مي‌كند؟ يا موانع را از سر راه برمي‌دارد؟ و اصولاً رواياتي كه اين مضمون را دارد از چه كسي نقل شده است؛ از فريقين است يا از عامه است؟ اگر از آن طرف باشد به حضرت پيغمبر منتهي مي‎شود يا از أرطات و كعب و يا فرادي كه پيش خودشان هم اعتبار چنداني ندارند، نقل شده است؟ يا اگر از طُرُق ما نقل شده است راوي آن كيست و تا چه اندازه اعتبار سندي دارد؟ كل رواياتي كه در اين فلك دور مي‌زند، بايد جمع كرد و بررسي كرد، بيست، سي، چهل روايت تا، هر چه هست.
فرض كنيد با رواياتي برخورد مي‌كنيم كه امام وارد يكي از شهرها مي‎شود پانصدر هزار نفر را مي‌كشد. راوي آن كيست؟ در كدام يك از كتاب‌هاي ما اين معنا است؟ بعد از بررسي كامل مي‌بينيد فرضاً به كعب الاحبار مي‌رسد. خودشان مي‌گويند كه كعب الاحبار[1] ثقه نيست و اعتبار چنداني ندارد. اينها نياز به بحث دارد. مخصوصاً اكنون ديگر دوران القاء شبهات است. مي‌گفتند در يكي از مؤسسات بيش از شش هزار سؤال، شبهه، مطرح است. اينها نياز به جواب دارد.
آن چيزي كه فعلاً به نظر حقير مي‌رسد مسئله‎ي بررسي حكم قيام‌ها است. بالاخره قبل از ظهور آقا امام زمان قيام‌هايي از ناحيه‎ي شيعه صورت مي‌گيرد و رواياتي هم در نهي از قيام داريم؛ ما مي‌خواهيم اين روايات را مورد تحقيق و بررسي قرار دهيم. در اين باره روايات زيادي نقل مي‌كنند كه عمده‌اش سه روايت است. روايات را كافي شريف و غيبت نُعماني نقل مي‌كنند. كه از مصادر و منابع دست اول هستند و ديگران از اين منابع، نقل كرده‌اند مرحوم حرّ عاملي در كتاب شريف «وسائل» بابي را تحت عنوان «باب حكم الخروج بالسّيف قبلَ قيام المهدي» آورده است. مرحوم حرّ عاملي در عنوان‌بندي‌هاي كتاب شريفش دو مورد تعبير مي‌كند: گاهي «باب حكمُ فلان چيز» گاهي مي‎گويد: بابُ وجوب...، بابُ استحباب «باب كراهة...»، «باب حُرمَة...». خوب، چه فرق مي‌كند؟ فرق ايشان اين است كه آن جاهايي كه مي‎گويد: «باب وجوب...»، «باب حرمَة...» نظر و فتوايش است. عناوين معمولاً فتاواي ايشان است، و گاهي هم، فتوا نمي‌دهد مي‎گويد: «حكمُ كذا...»، اين جا، نظر نداده و نفرموده است حرمة القيام، فرموده است: «باب حكم الخروج بالسَّيْف» پس اينجا ايشان نظري نداده است. در ذيل عنوان بالاخره چند تا روايت را هم نقل كرده است. عمده‌اش اين روايت است كه ما مي‌خواهيم ـ هر چند به اختصار ـ مورد بررسي سندي و دلالي قرار دهيم. روايت از علي بن ابراهيم از پدر بزرگوارش ابراهيم بن هاشم از حمّاد بن عيسي، از رَبْعي است. «رَفَعَهُ»، همين جا جاي تأمل است. «رَفَعَهُ عن عليِّ بن الحسين». ايشان فرمود: والله لا يخرج واحدٌ منّا قبلَ خروج المهدي إلا كانَ مَثَلُهُ مثل فرخٍ طارَ مِنْ وَكْرِهِ قبلَ أنْ يستَويَ جناحاه فَأَخَذَه الصّبيان.»[2]
امام قسم مي‌خورد، قبل از اين كه امام مهدي ظهور كند، هر حركت و قيامي نتيجه‌اش مثل اين است كه يك پرنده‌اي قبل از بال و پر درآوردن بخواهد پرواز كند، معلوم است كه مي‌افتد. و بعد هم مورد عبث و بازيچه‎ي بچه‌ها قرار مي‌گيرد. اين روايت را گاهي بررسي سندي و گاهي بررسي دلالي مي‌كنيم. از نظر سند، اين روايت مُرسَل است. چون «رَفَعَهُ» دارد. اين يكي، اشكال ديگر هم، خود ربعي است. و رَبعْي از اصحاب امام صادق و امام كاظم ـ عليهما السّلام ـ است. لذا قطعاً كسي كه در آن طبقه باشد نمي‎تواند از امام زين‌العابدين روايت نقل كند. پس اين اشكال اول اين روايت، اشكال سندي است. ممكن است همين روايت را به طريق ديگري نقل كرده باشند. غيبت نعماني از كتاب‌هاي قديمي، و نُعماني از بزرگان ما است ـ اين روايت را به سند ديگر از حضرت امام باقر نقل مي‎كند «مَثَلُ خروج القائم منّا اهل البيت كخروج رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ». قيام حضرت مهدي مثل قيام رسول الله محمد بن عبدالله ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. و «مَثَلُ مَنْ خَرَجَ منّا اهل البيت مَثَل فَرْخٍ طارَ فَوَقَعَ مِنْ وكرِه فتلاعبت به الصبيان»[3]، كساني كه از ما اهل‌بيت ـ قبل از ظهور آقا ـ قيام كنند. اين همان مضمون است اما از حضرت امام باقر است. غيبت نعماني اين را نقل مي‎كند. البته اين هم از نظر سندي مشكل دارد. سه نفر مجهول در اين سند، هستند. اضافه بر سه نفر مجهول، همان جعفر بن مالك را ببينيد، حَدَّثَنا محمد بن هُمام، حدَّثَنا جعفر بن محمدِ بن مالك، حّدَّثني احمد بن علي الجُعفي عن محمد بن المثنّي الحضْرَمي عَنْ ابيه، عن عثمان بن زيد الجُهَني عن جابر، عن ابي جعفر، سه نفر از اينها مجهولند.[4]
اضافه بر اين كه جعفر بن محمد بن مالك ضعيف الحديث، و از ديدگاه نجاشي فاسد المذهب است. ابن الغضايري فرموده است، كذّابٌ، متروك الحديث كانَ في مذهبِهِ ارتفاع يَرْوي عن الضعفاء والمَجاهيل كلُّ عيوب الضعفاء مجتمعة فيه.[5] البته حقير نسبت به كتاب ابن الغضايري تأمّلي دارم؛ يعني همان فرمايش مرحوم آقاي خويي كه اصلاً اين كتاب اعتبار ندارد. يا همان فرمايش مرحوم تهراني كه اصلاً اين كتاب از ابن الغضايري نيست بلكه از يكي از اعداء شيعه است و به نام شيعه اين را مطرح كرده است. حالا من استنادم به حرف ابن الغصائري در تضعيف اين روايت نيست، استنادم به حرف مرحوم نجاشي است. هر چند شيخ طوسي و علي بن ابراهيم او را توثيق كرده‎اند.
آن جا توثيق، اينجا تضعيف، پس مشكل سندي حل نمي‎شود و به قول مرحوم تستري جارح در اينجا مقدم است.[6] اين نسبت به بررسي سندي. اما نسبت به بررسي دلالي؛ بعضي‎ها اين طوري گفته‎اند كه اين روايت اخبار از يك واقعيت است. اخبار از يك امر غيبي است و اشاره به عدم توفيق در اين قيام‎هاست نه اين كه بخواهد قيام را تخطئه كند. نظر به علم غيب امام دارد مي‎فرمايد: قيام‎ها مفيد فايده و نتيجه بخش نيست. جواب دومي كه مي‎توان داد، اين است كه ما رواياتي داريم كه امام تشويق به قيام مي‎كند و مي‎فرمايد: مخارج خانواده‌اش هم با من. اگر شهيد هم شود من تأمين مي‎كنم. «لا أزال أنا وشيعتي بخير ما خرج الخارجي من آل محمد ولودَدْتُ اَنّ الخارجي مِن آل محمدٍ خرجَ و عليّ نفقه عياله.»[7]
هر چند بعضي ممكن است به سند همين روايت اشكال كنند كه مرسل است و سيّاري هم فاسد المذهب است ولي مرحوم نوري ايشان را توثيق كرده است و مبناي خوبي هم دارد. اكثار كليني از ايشان دليل بر توثيق اوست زيرا كليني از يك انسان ضعيف، ممكن است يك روايت نقل كند، ـ نه اكثار ـ همچنان كه مبناي مَمَقاني هم همين است؛[8] پس جواب اول من اشاره به يك واقعيتي است و نظر به اخبار از واقع دارد، نه تخطئه قيامها.[1] . سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 490، پاورقي.
[2] . وسائل الشيعه، ج 15، ص 51.
[3] . غيبت نعماني، ص 199، باب 11، ح 14 و مستدرك، جلد 11، ص 37.
[4] . معجم رجال الحديث، ج 2، ص 168 و ج 11، ص 110 و ج 17، ص 185.
[5] . رجال نجاشي، ص 88؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 118.
[6] . قاموس الرجال، ج 2، ص 682.
[7] . وسائل‎الشيعه، جلد 15، ص 54.
[8]. تنقيح المقال، ج 1، ص 87.
@#@ جواب دوم آن روايتي است كه تشويق مي‎كند. جواب سوم، اين روايت ـ هماني كه مي‎گويند اخبار از يك امر غيب و واقعيت است ـ باز با واقعيت‎ها متناسب نيست؛ زيرا در آفريقا، ايران، يمن، كشورها و نقاط ديگر دنيا، شيعه قيام كرد و موفق بود. با آن فرمايشي كه در روايت است تنافي و منافات دارد. البتّه باز بر همين هم اشكال وارد كرده‎ و گفته‎اند كه اين پيش‎گويي حمل بر غالب است. يعني نوع قيام‎ها. و. اين قيام‎هايي هم كه شده است تمام بلاد را تسخير نكرده است و رهبرانش هم علوي نبوده‎اند. در سومي و دومي اشكال است اما اولي شايد خالي از اشكال باشد. ايراد چهارمي كه بر دلالت اين روايت گرفته شده، اين است كه در روايت دارد: «احدٌ منّا»، يعني ائمه‎ي طاهرين. تكليف خودشان را مي‎خواهند بيان كنند. يعني ما مكلف به قيام نيسيم تا ظهور مهدي آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين هم نظر به فشارهايي است كه از ناحيه‎ي شيعه مي‎شده است كه چرا قيام نمي‎كنيد؟ مريد و علاقمند خيلي داريد. روايت سدير در كتاب كافي شريف و روايت مأمون رِقّي در كتاب ابن شهر آشوب و جلد چهل و هفت بحار. من به طور مختصر اين حديث را نقل مي‎كنم. سدير صيرفي مي‎گويد: كه بر امام وارد شدم و عرض كردم: «والله ما يَسقك القعود.» ديگر جايز نيست كه شما بنشينيد فرمود: ولِمَ يا سدير؟ چرا؟ عرض كردم «لكثرة مواليك و شيعتك و أنصارِك». پيرو، انصار و شيعه زياد داري. «والله لَوْ كان لِأميرالمؤمنين مالَكَ مِنَ الشيعه و الأنصار ما طَمِعَ فيهِ تيمٌ و لا عُدَي.»
اگر اين قدر پيرو كه شما داريد، حضرت علي بن ابيطالب داشت فلاني و فلاني طمع به خلافت پيدا نمي‎كردند. شما چرا نشسته‎ايد؟ امام فرمود: يا سدير و كَمْ عسي أنْ يكونوا؟» نيروها و طرفداران ما چه قدر ممكن است باشند؟ عرض كردم «مِئَةَ أَلف». امام فرمود: من صد هزار پيرو دارم؟! صدهزار نيرو دارم؟! عرض كردم: «نَعَم و مِئَتَيْ ألف». دويست هزار نيرو داري. بعد امام فرمود: دويست هزار؟! قُلْتُ: نَعم و نصف الدّنيا. نصف كره‎ي زمين پيرو تو هستند. امام سكوت كرد و چيزي نگفت. بعد فرمود: «يَخُفُّ عليك أن تَبْلُغَ مَعَنا الي ينبُع.» بيا ما با هم به طرف ينبُع (بين مكه و مدينه ) برويم. عرض كردم اشكالي ندارد. با آقا، نزديك يَنْبُع رسيديم. روايت مفصل است. شاهد كلام اين جمله است. بعد امام نگاهي انداخت و ديدند كه گلّه‎ي گوسفندي آن جا مشغول چرا هستند؛ امام رو به سدير كرد و فرمود: «والله لَوْ كان لي شيعة بعدد هذِهِ الجِداء ما وَسَعني القعود» اگر من به تعداد اين گلّه، شيعه داشتم بر من جايز نبود كه بنشينم و قيام نكنم. بعد با امام نماز خوانديم سدير مي‎گويد: گله را شمردم. «فَعَدَدْتُها فإذا هي سبعة عشر»، ديدم هفده رأس بودند.[1] اين رواياتي كه مي‎گويد «أحدٌ منّا»، اشاره به وظيفه‎ي خودشان است. ما اين تكليف را نداريم اما تخطئه نمي‎كنند. باز همين روايتي را كه در كتاب شريف بحار نقل مي‎كند روايت بسيار مفصّل و جالبي است. شخصي از خراسان مي‎آيد و به امام صادق اعتراض مي‌كند؛ آقا چرا قيام نمي‎كنيد، صد هزار مُسلّح داريد؟ فرمود صد هزار؟! فرمود: دويست هزار. فرمود: دويست هزار؟! فرمود: بيشتر. بعد به دستور امام تنور را روشن كردند، فرمودند بُرو داخل تنور. عرض كرد آقا، من زن و بچه دارم و بالاخره وصيت نكرده‎ام و عذر مي‎خواهم. بعد يكي از مريدها و دوست داران حضرت آمد. امام فرمود: فلاني؟ عرض كرد: لَبَّيك. برو داخل تنور. خلاصه وارد تنور شد و به دستور امام درب را هم بستند و شروع كرد به صحبت كردن، آن طرف مقابل، (شخص خراساني) ديگر تمركز فكري نداشت. بعد از مقداري صحبت امام فرمود: برخيز، برويم، ببينيم كه اين در چه وضعي به سر مي‌برد؟ درب تنور را باز كردند، ديدند همان جا كنار آتش نشسته است. امام فرمودند چند تا مثل اينها داريد؟ عرض كرد: يكي هم نداريم.[2] پس بعضي‎ها اين طوري توجيه مي‎كنند. أحدٌ منّا يعني ما تكليف نداريم. نكته‎ي پنجمي كه بعضي‎ها به ضِرس قاطع گفته‎اند، اين است كه اين سِنخ روايات از مجعولات بني‎اميّه است؛ البته به نقل از ابن ابي الحديد شكي نيست كه بني‎اميّه با لَجنه و كميته و گروهي قرار داد، كرد كه جعل احاديث كنند. ابوهريره يكي از آنهاست. بعضي تابعين و بعضي هم صحابه بودند. خوب هم ابن ابي الحديد هم ديگران مي‎گويند و بعيد نيست كه اين احاديث از سنخ مجعولات باشد اما اين كه به ضِرس قاطع به طور يقين (كما اين كه بعضي از بزرگان فرموده‎اند) اين جاي تأمل است. اين روايت اول. روايت دوم هم باز ابوبصير نقل مي‎كند كه: «كلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ قبل قيام (القائم) فصاحبها طاغوت، يُعبَدُ مِنْ دون الله عزّوجلّ»[3] در فقه الحديث، چند معنا براي آن آورده‌اند. طبق بيان مرحوم علامه مجلسي در مرآة اين روايت عبارت است از «كاهن»، «شيطان»، «سردمدار گمراهي و ضلال»، «بُت» و هر آن چه ـ به غير از خدا ـ مورد پرستش قرار گيرد. طاغوت مفرد و جمع به كار برده مي‎شود. در «وَقَدْ اُمِروا اَن يكفُروا به» مفرد است. اولياءُهم الطاغوت يُخرجونهم» اين جا جمع است.[4] اما از نظر سند. اين حديث مشكل دارد. عمده‎ي اشكالش حسين بن مختار است. البته در ايشان چند قول است. مرحوم شيخ طوسي فرموده‎اند: اين آقا واقفي و ضعيف است. محقق حلي در كتاب شريف «معتبر»شان روايتي را فقط و فقط به خاطر اين كه در آن حسين ابن مختار است رد كرده‎اند. شيخ بهايي هم در مشرق الشمسين رواياتي را كه سندش حسين ابن مختار باشد رد كرده‎اند. ابن عُقده هم ايشان را موثق مي‎داند. و مرحوم آقاي خويي هم در معجم‎شان بالاخره صغري و كبري را مناقشه كرده‎اند. كه اوّلاً اين آقا، واقفي نيست ثانياً بر فرض اين كه واقفي باشد؛ صرف واقفي بودن، ضعف شمرده نمي‎شود. و ممقاني و تستري[5] هم پذيرفته‎اند. بالاخره ما اين شخص را نتوانسته‎ايم حل و يك طرفه‎اش كنيم. يعني سند براي ما شسته و رفته نيست. شخصيتي چون شيخ طوسي ردّش مي‎كند. اشخاص ديگران هم مي‎پذيرند. اشخاص ديگر هم در سندش هستند. ممكن است، بگوييد كه اين سند را كنار بگذاريم، همين روايت را مرحوم نُعماني در غيبت به سه طريق ديگر مطرح مي ك. من سه طريق‎ش را مراجعه كرده‎ام. در طريق اول علي ابن ابي حمزه‎ي بطائني است. رأس الوقف لعه الهه. طريق دوم محمد ابن حسّان رازي است «يروي عن الضعفاء لَمْ يثبت عدالته» البتّه مرحوم آقاي خويي براي ابن بطائني شش طريق براي توثيق آورده‎اند ولي بالاخره يك طرفه‎اش كرده‎اند كه ضعيفٌ. طريق سوم علي ابن احمد بند نيجي است. علامه‎ي حلّي فرمودند: لا يُلْتَفَتْ إليه» و گفته‎اند ضعيف و تناقض‎گو است. پس هر سه طريقش مشكل دارد. اما بررسي دلالي؛ فرموده‎اند كه روايت: كلُّ رايةٍ تُرْفَعْ فصاحبها طاغوت يُعبد مِن دون الله» گفته‎اند، دعوت، دو گونه است: دعوت حق و دعوت باطل. دعوت حق، دعوتي است كه منظور به پا داشتن حق باشد و به خاطر اين است كه اگر به جايي رسيدند زمام را به دست اهلش بسپارند. دعوت باطل، دعوتي است كه خودش را مطرح كند. روايت، دومي را محكوم مي‎كند نه اوّلي. بعضي‎ها گفته‎اند، نه اين حرف درس نيست، زيرا امام قيام‎ها را به خاطر اين رد نمي‎كند كه دعوت به حق يا باطل باشد بلكه صرف دعوت‎هاي قبل از امام را هم محكوم كرده‎اند، ولي اين حرف هم صحيح نيست. قضيّه قضيّه‎ي خارجيّه است. نه قضيّه‎ي حقيقيّه، با توجه به چهار روايت كه الآن مضمونش را براي‎تان نقل مي‎كنم كه ملاك رد و محكوم كردن همان مسئله‎ي دعوت به حق يا دعوت به باطل است. امام باقر ع نسبت به حركت يَماني، آن را تأييد مي‎كند. چرا؟ «لأنه يدعو إلي الحق و الي طريقٍ مستقيمٍ». پس اگر ملاك دعوت به حق باشد مورد تأييد است، دعوت به نفس باشد باطل است و مورد تأييد نمي‎باشد ما با روايات ديگري كه امام قيام‎ها را تأييد مي‎كند چه كار كنيم؟ امام باقر فرموده‎اند: «ليس في الرايات رايَةٌ أحدي مِن رأية اليماني» همين را بايد بحث كرد كه راية اليماني چيست؟ خيلي هم روايت دارد. يكي از سوژه‎هاي بحث همين است. امام كاملاً اين حركت را تأييد مي‎كند. مي‎فرمايد: «هي راية هديً لأنّه يدعو إلي صاحبكم» چون مردم را به سوي مهدي آل محمد دعوت و فرا مي‎خواند. «فإذا خرج اليماني فانهض اليه»[6] اگر يماني خروج كرد فروش سلاح «إلي الناس» حرام است و آن كسي كه بالاخره كارخانه‎ي اسلحه‎سازي دارد حق ندارد: «حَرُم بيع السلاح علي الناس.» «ناس» يعني چه؟ مردم؟ يا نه، مراد آن اكثريت و عامه است. «تشويق و امر مي‎كند مي‎گويد برويد، بالاخره او (يماني) را كمك كنيد. «فأنَّ رايَتَهة راية الهدي و لا يحلّ لمسلمٍ انْ يلتوي عليه» جايز نيست كه از ايشان سرپيچي كند، «فمنْ فَعَلَ ذلك فَهُو من اهل النار»: كسي كه از پرچم و رهبري يماني سرپيچي كند اهل جهنم است. چرا؟ دوباره: «لِانّه يدعوا الي الحق و ابي صراط المستقيم»[7] اين شاهد اول است. شاهد دوم كه باز از امام محمد باقر است: «كاني بقوم خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يُعْطونَه فأذا رأوْا ذلك وَضَعوا سيوفهم علي عواتِقِهم»؛ گويا گروهي را مي‎بينم كه از مشرق قيام مي‎كنند و حق مي‎طلبند و به آنان داده مي‎شود دوباره درخواست مي‎كنند ولي باز هم به آنان داده نمي‎شود چون وضع اين گونه شد دست به شمشير (اسلحه) برده و قيام مي‎كنند پس هر چه بخواهند به آنها داده مي‎شود يعني به خواسته آنان رسيدگي مي‎شود ولي آنان نمي‎پذيرند و به قيام خود ادامه مي‎دهند تا زمام امور به دست گيرند و به احدي جز حضرت مهدي نمي‎سپارند.[1] . اصول كافي، جلد 2، ص 242، ط 2، تهران، مكتبة الصدوق.
[2] . المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 362؛ بحار الانوار، ج 47، ص 123.
[3] . وسائل‎الشيعه، جلد 15، ص 52.
[4] . مرآة العقول، ج 26، ص 325.
[5] . تنقيح المقال: 344، خلاصه‎ي الاقوال: 338، قاموس الرجال، 3: 532، معجم رجال الحديث 6: 86.
[6] . غيبت نعماني، ص 255، باب 14، ذيل حديث 13.
[7] . همان.
@#@ كشته‎هاي اينان جز شهدا هستند. شمشير از ميان مي‎شكند. بالاخره نبرد مسلحانه. «فيعطون ما سَألوا» درخواست‎هايتان مورد پذيرش است. «فَلا يقبلونه حتّي يقوموا و لا يدفعو لها إلا الي صاحبكم قتلاهم شهداء» ديگر تأييد از اين بالاتر؟ اين قيام را امام تأييد مي‎كند و كشته‎هايش جزء شهداء هستند. شما با اين روايات چه كار مي‎كنيد؟ شاهد سوم جمعي از اهل كوفه آمدند، راجع به حركت مختار سؤال كردند. خوب، امام در تقيّه به سر مي‎بردند نمي‎توانستند تصريح كنند؛ از طرفي شايق بودند كه انتقام قاتلين و خون كربلا گرفته شود و نمي‎توانستند تصريح كنند. امام يك كلمه فرمودند: «لَوْ أنَّ عبداً‌زنجياً تعصَبَّ لنا اهل البيت علي الناس موازرته لَوَجَبَ»[1] چرا اين قدر راجع به حركت مختار از من سؤال مي‎كنيد؟ هر كس برا ياري ما (پيشاني‎بند) بست، اگر يك زنجي هم باشد، اراده‎ي قيام و دفاع از ما را كرده، بر همه واجب است كه از او دفاع كنند. خوب، با اين روايت چه كار مي‎كنيد؟ روايت چهارم راجع به زيد است. «لا تقولوا خرج زيد فإنَّ زيدً كانَ عالماً و كان صدوقاً و لَمْ يدعكم إلي نفسه»[2] زيد شما را براي خودش به سوي خودش دعوت نكرد. «انّما دَعاكُمْ إلي الرِضا مِنْ آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ» پس ببينيد، ملاك تأييد و عدم تأييد اين است. اگر لِنفسه باشد مورد تأييد نيست اما «رضاً‌لِآلِ‌محمد» باشد، حق باشد مورد تأييد است. «وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفي بما دعاكم» چرا ايشان قيام كرد» ‌إنما خرج الي سلطانِ مجتمع ليَنقُضَهُ»[3] حكومت محكم بود قيام كرد كه اركان و اساس حكومت ظلم را متزلزل كند. خوب، اين رواياتي كه اشكال سندي هم دارد با اين چهار روايت چگونه قابل جمع است؟ او مي‎فرمايد: كه صاحب‌ها طاغوت اين، چهار تا روايت، قتلاهم شهداء، يدعوا الي الحق، وَجَبَ علي الناس، مؤازرته، اينها را شما چه كار مي‎كنيد؟ مناقشه‎ي دوم اينكه رواياتي كه در زمينه‎ي امر به معروف و نهي از منكر و مراتب آن كه در فقه هم هست، اين روايت با آن روايات و با آن واقعيت‎ها چه طوري قابل جمع مناقشه‎ي سوم اينكه، اين روايت چگونه با فتواي بعضي از فقهاي بزرگ كه مي‎فرمايند در دوران غيبت فقيه مي‎تواند جهاد ابتدايي هم اعلام كند. مستحضريد كه جهاد ابتدايي در دوران غيبت، تقريباً اجماعي است كه فقيه نمي‎تواند اعلام كند اما بعضي از فقهاء بالصّراحة اين را فرمودند «ملحق مِنهاج الصالحين» كتاب الجهاد[4] از مرحوم آقاي خويي، تصريح دارد كه در دوران غيبت «و قَدْ تَحَصَّلَ مِنْ ذلك أنَّ‌الظاهرَ عدم سقوط وجوب الجهاد في عصر الغيبة و ثبوته في كافَّة الأعصار لدي توفّر شرايطه و هو في زَمَنِ‌الغيبة منوطٌ بتشخيص المسلمين» بالاخره نظامي‎ها و سران ارتش بيايند، وضع عده و تجهيزات و همه را در نظر بگيرند با فقيه مشورت كنند، بعد اگر ديدند امكانات و زمينه‎اش وجود دارد و شكستي در كار نيست، بر فقيه واجب است كه اجهاد ابتدايي اعلام كند، نه دفاع. خوب، اين روايت با اين فتواها و با اين روايت چه طوري قابل جمع است. آخرين مناقشه‎اي كه شده است، اين است كه بالاخره اين روايت «القائم منا»[5] دارد. اختصاص به قيام‎هاي قبل از ظهور امام ندارد اين بزرگوار اين طور مي‎فرمايند: كه در هر دوره‎اي از ائمه مراد خصوص قيام قبل از ظهور امام زمان نيست، قيام قبل از هر امامي، در دوران هر امامي، چون همه‎ي ائمه «كلّهم قائمون بِأمرالله». امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايد: «كلنا قائم بأمرالله واحدُ بعد واحد». امام باقر ـ عليه السّلام ـ سؤال فرمود: «يا حَكَمْ كلّنا قائم بِأمرالله»،[6] «كلّنا نهدي الي الله». «كلّنا صاحب السّيف»، كلّنا وارث السَّيْف»[7] البتّه اين جواب، مشكل را حل نمي‎كند بلكه دايره‎ي اشكال را توسعه مي‎دهد؛ يعني معناي اين روايت اين است كه هر قيامي در دوران هر امامي محكوم است. چون «كلّنا قائم». اين جواب مشكل را حل نمي‎كند جواب‎ها، همان است كه قبلاً گفته شد. والا چه كسي است كه درباره‎ي قيام و عظمت مختار ترديد دارد. بله، مرحوم كجلسي يك توقفي دارد ولي مرحوم آقاي خويي، مرحوم نمازي، مرحوم ممقاني مرحوم اميني و قمي و بزرگان، همگي ايشان را تأييد كرده‎اند. خوب، قيام‎هايي در دوران ائمه طاهرين بود. قيام زيد مورد تأييد است. عمده‎ي روايات اينها بود. به روايت سوم فقط اشاره مي‎كنم، روايتي است كه در جلد هشتم كافي نقل شده است. عن عمر بن حنظله قال: «سَمِعْتُ ابا عبدالله يقول: خمس علاماتٍ قبل قيام القائم» الصحيحةُ و السفياني، والخسف و قتل النفس الزكيّة واليماني.» قلتُ جعلتُ فداك. به ايشان عرض كردم كه أنْ خَرَجَ احدٌ مِنْ اهل بيتك، اگر يكي از شما قبل «هذه العلامات» قيام كرد «نخرج معه؟» با او همدست شويم؟. امام فرمود: «لا»[8] بعد جواب ديگري دادند. حالا گذشته از بررسي سندي البتّه مرحوم مجلسي[9] اين طريق را توثيق مي‎كند. ولي دقت كنيد مي‎بينيد باز جاي اشكال است. گذشته از اشكالات سندي اشكالات دلالي هم دارد كه اشاره شد. اين خلاصه‎ي بحث در زمينه‎ي رواياتي كه نهي از قيام قبل از ظهور حضرت مهدي دارد.[1] . بحارالانوار، ج 45، ص 365.
[2] . روضه‎ي كافي، ج 8، ص 264، ح 381.
[3] . وسائل الشيعه، ج 15، ص 51.
[4] . ص 368.
[5] . كافي، ج 1، ص 536.
[6] . كافي، ج 1، ص 536.
[7] . نگا: دادگستر جهان، 295.
[8] . كافي 8: 310، شماره‎ي حديث 483.
[9] . مرآة العقول 26: 416.
/ 1