ترجمه تفسیر المیزان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 1

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صفحه 433

مى‏فرمايد: (طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ)، و به همين جهت جا دارد بنده خدا وقتى وارد مكه مى‏شود، طاهر باشد، و عرق و كثافات را از خود بشويد، و خود را پاكيزه كند. «1»

مؤلف: اين معنا در رواياتى ديگر نيز آمده، و اينكه ائمه (ع) طهارت شخص وارد بمكه را از طهارت مورد (بيت) كه در آيه آمده استفاده كرده‏اند، بضميمه آيات ديگر، مانند آيه:

(الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ) «2» و امثال آن بوده است.

و در تفسير مجمع البيان از ابن عباس روايت كرده كه گفت: بعد از آنكه ابراهيم (ع) اسماعيل و هاجر را بمكه آورد، و در آنجا گذاشت و رفت، بعد از مدتى كه قوم جرهم آمدند و با اجازه هاجر در آن سرزمين منزل كردند، اسماعيل هم به سن ازدواج رسيده با دخترى از ايشان ازدواج كرد، هاجر از دنيا رفت، پس ابراهيم از همسرش ساره اجازه خواست، تا سرى به هاجر و اسماعيل بزند، ساره با اين شرط موافقت كرد، كه در آنجا از مركب خود پياده نشود.

ابراهيم (ع) بسوى مكه حركت كرد، وقتى رسيد فهميد هاجر از دنيا رفته لا جرم بخانه اسماعيل رفت، و از همسر او پرسيد: شوهرت كجاست؟ گفت اينجا نيست، رفته شكار كند، و اسماعيل (ع) رسمش اين بود كه در داخل حرم شكار نميكرد، هميشه مى‏رفت بيرون حرم شكار مى‏كرد، و برمى‏گشت، ابراهيم به آن زن گفت: آيا مى‏توانى از من پذيرايى كنى؟ گفت: نه، چون چيزى در خانه ندارم، و كسى هم با من نيست كه بفرستم طعامى تهيه كند.

ابراهيم (ع) فرمود: وقتى همسرت بخانه آمد، سلام مرا باو برسان و بگو: عتبه خانه‏ات را عوض كن، اين سفارش را كرد، و رفت.

از آن سو نگر كه چون اسماعيل بخانه آمد، بوى پدر را احساس كرد، به همسرش فرمود: آيا كسى بخانه آمد؟ گفت: آرى پير مردى داراى شمائلى چنين و چنان آمد، و منظور زن از بيان شمايل آن جناب توهين بابراهيم، و سبك شمردن او بود، اسماعيل پرسيد: راستى سفارشى و پيامى نداد؟

گفت: چرا، بمن گفت: بشوهرت وقتى آمد سلام برسان، و بگو عتبه در خانه‏ات را عوض كن.

اسماعيل (ع) منظور پدر را فهميد، و همسر خود را طلاق گفت، و با زنى ديگر ازدواج كرد.

بعد از مدتى كه خدا مى‏داند، دوباره ابراهيم از ساره اجازه گرفت، تا بزيارت اسماعيل بيايد، ساره اجازه داد، اما باين شرط كه پياده نشود، ابراهيم (ع) حركت كرد، و بمكه به در خانه اسماعيل آمد، از همسر او پرسيد: شوهرت كجا است؟ گفت: رفته است تا شكارى كند،

1- كافى ج 4 ص 400 حديث 3

2- سوره نور آيه 26

/ 693