بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 107و در الدر المنثور است كه احمد و ابن جرير و نحاس در كتاب ناسخش از جابر بن عبد اللَّه روايت آورده كه گفت: رسول خدا ص هرگز در ماه حرام جنگ نمىكرد، مگر وقتى كه كفار جنگ را آغاز كرده باشند، و حتى اگر قبل از ماههاى حرام در جنگ بود، همين كه ماه حرام مىرسيد جنگ را متوقف مىكرد، تا ماه حرام تمام شود. «1»و در كافى از معاوية بن عمار روايت كرده كه گفت از امام صادق(ع) اين مساله را پرسيدم، كه مردى مردى ديگر را در بيرون حرم مكه به قتل رسانيده، و پس از آن داخل حرم شده، آيا مىشود در حرم حد را بر او جارى كرد؟ فرمود: نه ما دام كه از حرم بيرون نشده او را نمىكشند، و آب و غذا هم نمىدهند، و چيزى به او نمىفروشند تا از حرم بيرون شود، آن وقت حد بر او جارى مىكنند، عرضه داشتم چه مىفرمايى در باره مردى كه در حرم قتل و يا دزدى كرده؟ فرمود در همان حرم حد بر او جارى مىشود، براى اينكه خود او رعايت حرمت حرم را نكرده، و خداى عز و جل در اين مورد فرموده:" فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ"، آن گاه با اينكه او در حرم است حدش مىزنند چون قرآن مىفرمايد: (فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ، هيچ عدوان و تجاوزى نيست مگر عليه ستمكاران). «2»و در كافى از امام صادق(ع) روايت آورده كه در ذيل آيه: (وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ) فرموده: اگر مردى آنچه دارد همه را در راه خدا انفاق كند كار خوبى انجام نداده، و نمىتوان گفت: مردى موفق است، مگر نشنيده كه خداى تعالى مىفرمايد: (لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ، وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ، خود را به دست خود در هلاكت نيفكنيد، و احسان كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مىدارد) آن گاه فرمود: يعنى اهل اقتصاد و ميانهروى را دوست مىدارد. «3»شيخ صدوق هم از ثابت بن انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا ص فرمود: اطاعت سلطان واجب است، و هر كس اطاعت سلطان را ترك كند، اطاعت خدا را ترك كرده، و در نهى او داخل شده است كه فرمود:" وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ" «4» و در الدر المنثور به چند طريق از اسلم ابى عمران روايت كرده كه گفت: در قسطنطنيه مىجنگيديم، فرمانده نيروى مصر عقبة بن عامر، و فرمانده نيروى شام فضالة بن عبيد بود_______________(1) الدر المنثور ج 1 ص 207(2) فروع كافى ج 4 ص 288(3) فروع كافى ج 4 ص 53(4) امالى صدوق ص 277 مجلس 54