بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 129جماع، و فسوق به معناى معاصى، و جدال به معناى ستيزگى در گفتار است. «1»و نيز در الدر المنثور است كه بخارى و مسلم از ابن عمر روايت كرده كه گفت: رسول خدا ص در حجة الوداع حج تمتع آورد به اين صورت كه اول عمره را آورد، و سپس احرام حج بست و از آغاز كه در مسجد ذو الحليفه (واقع در محل شجره) احرام مىبست قربانى هم معين كرد، و قربانيش را با خود سوق داد، و قبل از هر كس رسول خدا ص به نيت عمره احرام بست، مردم هم به متابعت وى نيت تمتع كرده، اول به عمره و سپس به حج احرام بستند.ولى از آنجايى كه مردم دو دسته بودند، بعضى با خود قربانى آورده بودند، و بعضى نياورده بودند، لذا همين كه رسول خدا ص وارد مكه شد، به مردم فرمود: هر كس با خود قربانى آورده از احرام در نيايد، و هيچ يك از محرماتى كه بر او حرام بود حلال نمىشود، مگر بعد از آنكه از عمل حج فارغ شود، و كسانى كه قربانى نياوردهاند طواف و سعى انجام دهند، و سپس تقصير كنند، و از احرام درآيند، و آن گاه (قبل از رفتن به عرفات) در مكه احرام حج ببندند و اگر از اين دسته كسانى باشند كه دسترسى به قربانى ندارند، بايد سه روز در سفر و هفت روز در وطن روزه بگيرند. «2»و باز در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته)، از طريق مجاهد، و عطا از جابر روايت كرده كه گفت: در بين مردم بگومگو زياد شد، (گويا منظور بگومگوى در باره حج بوده) تا آنكه بيش از چند روز به تمام شدن اعمال حج نماند، كه دستور يافتيم از احرام درآئيم از در تعجب به يكديگر مىگفتيم: چطور ممكن است شخصى كه براى عبادت به حج آمده احرام ببندد، در حالى كه يك ساعت قبلش منى از عورتش مىچكيده؟ اين اعتراض به گوش رسول خدا ص رسيد لا جرم به خطبه ايستاد و فرمود: هان اى مردم آيا مىخواهيد به خداى تعالى چيز ياد بدهيد، بخدا سوگند علم من از همه شما به خدا بيشتر است، و بيشتر از شما از او پروا دارم، من اگر جلوتر مىفهميدم آنچه را كه بعدا فهميدم هرگز قربانى با خود سوق نمىدادم، و مثل همه مردم از احرام در مىآمدم، بنا بر اين هر كس كه براى عمل حج با خود قربانى نياورده سه روز در حج و هفت روز در مراجعت به خانهاش روزه بگيرد، و هر كس توانست در همين جا قربانى تهيه كند آن را ذبح كند، و ما به ناچار يك شتر را به نيت هفت نفر قربانى مىكرديم چون قربانى يافت نمىشد.عطا اضافه كرده كه ابن عباس هم گفته كه چون قربانى يافت نمىشد رسول خدا_______________(1 و 2) الدر المنثور ج 1 ص 215 و 216