بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 401سلب مىنمايد، چيزى كه هست مىديدند كه اجتماع حاجت حياتى و ضرورى به اين ميكروب دارد، زيرا اگر زن نباشد نسل بشر باقى نمىماند، لذا مىگفتند: چارهاى نيست جز اينكه بايد به شان وى اعتنا كنيم و وبال امر او را به عهده بگيريم.پس اگر جرمى و خيانتى كرد بايد خودش عذاب آن را بچشد، و اما اگر كار نيكى كرد و سودى رسانيد مردان از آن بهرهمند شوند، و براى ايمنى از شرش نبايد هيچگاه آزادش گذاشت، كه هر كارى خواست بكند، عينا مانند يك دشمن نيرومندى كه در جنگ شكست خورده باشد و او را اسير گرفته باشند، ما دام كه زنده است بايد مقهور و زير دست باشد، اگر كار بدى كند شكنجه مىشود، و اگر كار نيكى كند تشكر و تقدير از او به عمل نمىآيد.و همين كه ديديد مىگفتند كه قوام اجتماع به وجود مردان است، باعث شد كه معتقد شوند به اينكه اولاد حقيقى انسان، فرزندان پسر مىباشند، و بقاى نسل به بقاى پسران است، (و اگر كسى فرزند پسر نداشته باشد و همه فرزندانش دختر باشند، در حقيقت بلا عقب و اجاق كور است)، و همين اعتقاد منشا پيدايش عمل تبنى (فرزندگيرى) شد، يعنى باعث آن شد كه اشخاص بى پسر، پسر ديگرى را فرزند خود بخوانند و ملحق به خود كنند، و تمامى آثار فرزند واقعى را در مورد او هم مترتب سازند، براى اينكه مىگفتند خانهاى كه در آن فرزند پسر نيست محكوم به ويرانى و نسل صاحب خانه محكوم به انقراض است، لذا ناچار مىشدند بچههاى پسر ديگران را فرزند خود بخوانند، تا به خيال خودشان نسلشان منقرض نشود، و با اينكه مىدانستند اين فرزند خوانده، فرزند ديگران است و از نسل ديگران آمده، مع ذلك فرزند قانونى خود به حساب مىآوردند، و به او ارث مىدادند و از او ارث مىبردند، و تمامى آثار فرزند صلبى را در مورد او مترتب و جارى مىكردند.و وقتى مردى از اين اقوام يقين مىكرد كه عقيم است و هرگز بچهدار نمىشود، دست به دامن يكى از نزديكان خود از قبيل: برادر و برادر زاده مىشد، و او را به بستر همسر خود مى برد تا با او جماع كند، و از اين جماع فرزندى حاصل شده، و او آن فرزند را فرزند خود بخواند و خاندان او باقى بماند.مساله ازدواج و طلاق نيز در يونان و روم نزديك به هم بود، در هر دو قوم تعدد زوجات جائز بود، اما در يونان اگر زن از يكى بيشتر مىشد يكى از آن زنان، زن قانونى و رسمى بود و بقيه غير رسمى.