بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مىگيرد سرايت داد، آنچه از اين امور با غرض اجتماع يعنى سعادت زندگى بشر و يا بهرهمندى انسانها از زندگى سازگار است، زيبا، خوب و پسنديده خواند و آنچه با اين غرض سازگار نباشد، زشت، بد و ناپسند ناميد، عدل و احسان را به كسى كه مستحق احسان باشد و تعليم و تربيت و خير خواهى و معانى ديگر از اين قبيل را حسنه و زيبا خواند و ظلم و دشمنى و امثال آن را سيئه و زشت ناميد: براى اينكه دسته اول با سعادت واقعى بشر و يا بهرهمندى كامل او از زندگيش در ظرف اجتماع سازگار و دسته دوم ناسازگار بود.و اين قسم از حسن و زيبايى و مقابل آن يعنى قبح و بدى، تابع آن فعلى است كه متصف به يكى از اين دو صفت است، تا ببينى فعل چه مقدار با غرض اجتماع سازگار و يا چه مقدار ناسازگار است: بعضى از افعال حسن و خوبيش دائمى و ثابت است، چون هميشه با غرض اجتماع سازگار است، مانند عدل، و يا قبح و بديش دائمى و ثابت است چون ظلم.بعضى ديگر از افعال، حسن و قبحش دائمى نيست، بلكه به حسب اختلاف احوال و اوقات و مكانها و مجتمعات مختلف مىشود مانند: خنده و مزاح كه نزد دوستان همقطار خوب و نزد بزرگان بد است، در مجالس سرور و جشنها خوب و در مجالس ماتم و عزا و مساجد و معابد زشت است و زنا و ميخوارگى كه در مجتمع غربى خوب و در مجتمع اسلامى زشت است.
دائمى و ثابت بودن دستهاى از نيكيها و بديها
پس با اين بيان روشن شد كه نبايد به سخن آن كسى گوش داد كه مىگويد: حسن و قبح كلى و دائمى نيست و همواره در تغيير و دگرگونى است، زيرا اين گوينده مفهوم را با مصداق خلط كرده، در مقام استدلال براى گفته خود گفته است: عدل و ظلم (كه از روشنترين مصاديق حسن و قبح است)، خوبى و بدى آنها دائمى نيست، زيرا مىبينيم اجراى پارهاى از مقررات اجتماعى در يك امت عدل شمرده مىشود و در امتى ديگر ظلم به حساب مىآيد، مثلا شلاق زدن به مرد و زن زناكار در مجتمع اسلامى" عدل" است و در بين غربىها" ظلم" مىباشد و مانند صدها مثال ديگر.پس از اين جا مىفهميم هيچ عنوانى نيست كه در همه احوال و اوقات و مجتمعات عدل و عنوانى ديگر به همين كليت ظلم باشد.بيان نادرستى اين سخن اين است كه گفتيم: گوينده آن بين مفهوم و مصداق خلط كرده و نفهميده كه در مثالى كه آورده غربىها نيز عدل را خوب و ظلم را بد مىدانند، چيزى كه هست تازيانه زدن به زناكار را مصداق ظلم مىدانند و كسى كه مثل اين گوينده، فرق ميان" مفهوم" و" مصداق" را تشخيص ندهد، ما نيز با او بحثى نداريم. آرى انسان بر حسب تحول