منشا عصمت نوعى از علم است، غير از علوم معمول و عادى كه تاثير غالبى دارند نه دائمى‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 5

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و به عبارتى ديگر علمى است كه مانع از ضلالت مى‏شود. هم چنان كه (در جاى خود مسلم شده) كه ساير اخلاق پسنديده از قبيل شجاعت و عفت و سخاء نيز هر كدامش صورتى است علمى كه در نفس صاحبش راسخ شده و باعث مى‏شود آثار آن بروز كند. و مانع مى‏شود از اينكه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد. مثلا آثار جبن و تهور و خمود و شره و بخل و تبذير از او بروز كند.

در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه اگر علم نافع و حكمت بالغه باعث مى‏شود كه صاحبش از وقوع در مهلكه‏ها و رذايل، مصون و از آلوده شدن به پليديهاى معاصى محفوظ باشد، بايد همه علما اين چنين معصوم باشند و حال آنكه اينطور نيستند.

در پاسخ مى‏گوئيم: بله، علم نافع و حكمت بالغه چنين اثرى دارد، هم چنان كه در بين رجال علم و حكمت و فضلاى از اهل تقوا و دين مشاهده مى‏كنيم. و ليكن اين سببيت مانند ساير اسبابى كه موجود در اين عالم مادى و طبيعى دست در كارند سبب غالبى است نه دائمى. به شهادت اينكه هيچ دارنده كمالى را نمى‏بينى كه كمال او بطور دائم او را از نواقص حفظ كند.

و هيچگاه تخلف نكند. بلكه هر قدر هم آن كمال قوى باشد جلوگيرى‏اش از نقص غالبى است نه دائمى و اين خود سنتى است جارى در همه اسبابى كه مى‏بينيم دست در كارند. و علت اين دائمى نبودن اثر اين است كه قواى شعورى مختلفى كه در انسان هست، بعضى باعث مى‏شوند آدمى از حكم بعضى ديگر غفلت كند، و يا حد اقل توجهش به آن ضعيف گردد. مثلا كسى كه داراى ملكه تقوا است ما دام كه به فضيلت تقواى خود توجه دارد. هرگز به شهوات ناپسند و حرام ميل نمى‏كند، بلكه به مقتضاى تقواى خود رفتار مى‏كند. اما گاه مى‏شود كه آتش شهوت آن چنان شعله‏ور مى‏شود و هواى نفس آن قدر تحت جاذبه شهوت قرار مى‏گيرد كه چه بسا مانع آن مى‏شود كه آن شخص متوجه فضيلت تقواى خود شود و يا حد اقل توجه و شعورش نسبت به تقوايش ضعيف مى‏شود و معلوم است كه در چنين فرضى بدون درنگ عملى كه نبايد انجام دهد، مى‏دهد، و ننگ شره و شهوت‏رانى را بخود مى‏خرد.

ساير اسباب شعورى كه در انسان هست نيز همين حكم را دارند و اگر اين غفلت نبود و سبب سببيت خود را از دست نمى‏داد، آدمى هرگز از حكم هيچيك از اين اسباب منحرف نمى‏شد، و هيچ چيزى از تاثير آن سبب جلوگير نمى‏شد. پس هر چه تخلف مى‏بينيم ريشه و علتش برخورد و نبرد اسباب با يكديگرند و غالب شدن يك سبب بر سبب ديگر است.

منشا عصمت نوعى از علم است، غير از علوم معمول و عادى كه تاثير غالبى دارند نه دائمى‏

از اينجا روشن مى‏شود كه آن نيرويى كه نامش نيروى عصمت است، يك سبب علمى و معمولى نيست بلكه سببى است علمى و شعورى كه به هيچ وجه مغلوب هيچ سبب ديگر

/ 657