بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علاوه بر اينكه بنا به گفته صاحب مجمع البيان امت اجماع دارد بر اينكه وضوى كسى كه از بالا به پائين مىشويد- صحيح است «1» و اين نيست مگر بخاطر اينكه جمله مورد بحث با آن سازگار است و اين هم نيست مگر بخاطر اينكه جمله:" إِلَى الْمَرافِقِ" قيد براى موضوع يعنى" ايديكم" است، نه براى حكم يعنى جمله" فاغسلوا"." وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ" كلمه" مسح" به معناى كشيدن دست و يا هر عضو ديگر از لامس است بر شىء ملموس، بدون اينكه حائلى بين لامس و ملموس باشد، و نيز خود لامس دست و يا عضو ديگر خود را به آن شىء بكشد، وقتى گفته مىشود:" مسحت الشيء" و يا گفته شود" مسحت بالشىء" هر دو به يك معنا است، هم چنان كه در آيه مورد بحث نيز حرف" با" آمده و فرموده:" برءوسكم" ليكن اگر بدون حرف با استعمال شود، و شىء ملموس را مفعول خود بگيرد، استيعاب و شمول را مىرساند، و اگر با حرف باء مفعول بگيرد، دلالت مىكند بر اينكه بعضى از شىء ملموس را لمس كرده، نه همه آن را.پس اينكه فرمود:" وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ" دلالت دارد بر اينكه مسح سر، فى الجمله واجب است نه بالجمله، سادهتر بگويم مسح مقدارى از آن واجب است نه همه آن، و اما اينكه آن مقدار كجاى سر است؟ از مدلول آيه خارج است و اين سنت است كه عهدهدار بيان آن است، و سنت صحيح وارد شده به اينكه سمت پيشانى يعنى جلو سر بايد مسح شود.
اختلاف در اعراب كلمه" ارجلكم" و در نتيجه اختلاف در اينكه مسح پا واجب است يا شستن آن
و اما جمله:" و ارجلكم"، بعضى كلمه" ارجل" را به صداى پائين لام قرائت كردهاند، كه قهرا آن را عطف بر كلمه" على رؤسكم" گرفتهاند، و چه بسا گفته باشند كه مجرور بودنش از باب تبعيت است نه از باب عطف، نظير آيه:" وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ" «2» كه مجرور بودن كلمه" حى" به صرف تبعيت است و گر نه مفعول جعلنا بود، و بايد منصوب خوانده مىشد «3» ولى اين حرف اشتباه است، براى اينكه در ادبيات گفتهاند كه تبعيت لغت طرد شده و بدى است و ما نمىتوانيم كلام خداى عز و جل را بر چنين لغتى حمل كنيم، و جملهاى كه به عنوان شاهد آورده يعنى جمله:" وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ" به معناى" قرار داديم" نيست تا كلمه" حى" مفعول آن باشد و به نصب خوانده شود و اگر به(1) مجمع البيان ج 3 ص 164.(2) ما از آب هر چيزى را زنده قرار داديم." سوره انبياء، آيه 30"(3) تفسير روح المعانى ج 6 ص 66.