برهانى بر بطلان اعتقاد مسيحيان به اينكه مسيح فرزند خدا است‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 5

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عقائدشان در سوره آل عمران گذشت، اين طائفه اعتقاد پيدا كرده‏اند به اينكه خداى سبحان با مسيح متحد شده و در نتيجه مسيح، هم بشر است و هم اله و معبود، گو اينكه جمله مورد بحث با عقيده آن دو طائفه ديگر نيز قابل انطباق هست، يعنى هم قابل آن است كه با عقيده پسر بودن مسيح براى خدا تطبيق شود، و هم با ثالث ثلاثة بودنش، ولى ظاهر جمله با عقيده اتحاد و عليت مسيح و خدا بهتر مى‏سازد.

برهانى بر بطلان اعتقاد مسيحيان به اينكه مسيح فرزند خدا است‏

" قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً" اين جمله برهانى است بر بطلان عقيده مذكور مسيحيان، برهانى است كه از راه تناقض بودن آن عقيده اقامه شده، چون بنا بر آن عقيده مسيح از يك طرف اله و معبود است، و از طرفى ديگر يك فرد بشر و مخلوق، چون همواره از آن جناب بنام عيسى پسر مريم ياد مى‏كنند، و همه عوارضى كه براى ساير افراد بشر و هر انسان مفروضى كه در روى زمين قرار داشته باشد جائز و ممكن مى‏دانند، براى عيسى بن مريم نيز جائز و ممكن مى‏دانند، و همه ساكنان روى زمين مانند خود زمين و سراپاى آسمانها و اجزاى موجود در بين آنها مملوك خداى تعالى و مسخر در تحت ملك و سلطنت خداى تعالى است، و در نتيجه خداى تعالى حق تصرف در آنها را دارد، هر تصرفى كه بخواهد، و هر حكمى كه براند- چه به نفع آنها و چه به ضرر آنها- و به همين دليل او مى‏تواند مسيح را كه جزئى از اين عالم است هلاك كند، همانطور كه مى‏تواند مادرش را و همه ساكنان زمين را هلاك كند، بدون اينكه بين مسيح و ساير اجزاى عالم در اين باره تفاوتى باشد، و مسيح بر سايرين مزيتى داشته باشد، خوب وقتى هلاكت براى مسيح از نظر عقل امرى جائز و ممكن باشد، ديگر چگونه او مى‏تواند معبود بوده باشد، پس اعتقاد به بشر بودن مسيح نقيض اعتقاد به خدا بودن وى است.

و اگر در جمله:" إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ، وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً" كلمه" مسيح" را مقيد كرد به قيد" ابْنُ مَرْيَمَ"، براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه مسيح يك بشر تمام عيار و مانند ساير موجودات و ساير افراد انسانها واقع است در تحت تاثير ربوبى، و به همين منظور كلمه" امه" (مادرش) را بر آن عطف كرد، تا بفهماند مسيح هم مثل مادرش و از سنخ او است، و نيز جمله" مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً" را به آن عطف كرد تا بفهماند حكم در همه نامبردگان يكى و به يك اندازه است.

از همين جا روشن مى‏شود كه آن تقييد و اين عطف، اشاره‏اى به برهان فلسفى معروف به" برهان امكان" دارد، و حاصل اين برهان در مورد بحث اين است كه مسيح مثل مادرش شبيه و

/ 657