بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اصطلاح مشهورات و مسلمات) تركيب شده، چون علم كلام در اين صدد است كه آنچه مسلم و مشهور است را مستدل نموده و با ذكر دليل اثبات نمايد، ولى در بحثهاى فلسفى قياسها برهانى است يعنى از يك سرى مقدمات بديهى تشكيل مىشود، چون فلسفه در اين صدد است كه آنچه حق است را اثبات كند، نه آنچه كه مسلم و مشهور است، و اين سخن در فرق ميان كلام و فلسفه سخن درستى است غير اين است كه بگوئيم (همانطور كه اين شخص گفته) طريقه كلام طريقه دين و طريقه فلسفه طريقه بى دينى است و آن گاه نتيجه بگيريم كه به همين جهت نبايد به آن اعتنا كرد هر چند كه حق باشد.و اما اشكالهايى كه بر منطق و فلسفه و عرفان كرد پاسخ از آنچه در باره منطق گفته بود گذشت، و در پاسخ از آنچه در باره فلسفه و عرفان گفته، مىگوئيم: اگر آنچه گفته همانطور است كه او گفته، و از كلام فلاسفه و عرفا فهميده، و نقض صريح آن را از دين حق يافته، ما نيز آن را رد مىكنيم. چون در اين فرض شكى نيست كه چنين رأى فلسفى و نظريه عرفانى كه مخالف صريح دين است از لغزشهايى است كه پژوهشگران در فلسفه و سالكان در مسلك عرفان مرتكب آن شدهاند، ولى همه حرف ما در اين است كه اشتباه يك فيلسوف و لغزش او را نبايد به گردن فن فلسفه انداخت، بلكه خود آن فرد است كه بايد مورد مؤاخذه قرار گيرد.
وجود اختلاف بين فلاسفه و منطقىها و لغزش يك فيلسوف دليل بر بطلان اصل فلسفه و منطق نيست
خوب بود اين آقا كمى پيرامون اختلافاتى كه بين فرقههاى متكلمين يعنى اشعريها و معتزليها و امامىها رخ داده، مطالعه مىكرد كه چگونه اين اختلافها دين واحد آسمانى اسلام را در همان اوائل ظهورش به هفتاد و سه فرقه متفرق نموده، و هر فرقهاى را به شاخههايى متعدد منشعب ساخت، كه چه بسا عدد شاخههاى هر فرقهاى كمتر از هفتاد و سه نبوده باشد، آن گاه از خودش مىپرسيد: اين همه اختلاف از كجا پيدا شده، جز اين است كه از طرز سلوك دين پديد آمده؟ و آيا هيچ پژوهشگرى به خود جرأت اين را مىدهد كه بگويد حالا كه راه دين اينطور شاخه شاخه شده، اين دليل بر آن است كه دين اسلام دين درستى نيست؟ و آيا مىتواند در مورد اختلافهاى پديد آمده در دين عذرى بياورد كه آن عذر در مورد اختلافات فلاسفه و منطقىها جارى نباشد، و يا مىتواند منشا اختلافهاى پديد آمده در دين را رذائل اخلاقى بعضى از علماى دين بداند، و همين را منشا اختلاف فلاسفه نداند؟ نه، هرگز، او هر عذرى براى اختلاف در اصل دين پيدا كند، بايد همان را عذر در اختلاف آراى فلاسفه بداند.نظير فن كلام در اين باب علم فقه اسلامى است، كه مىبينيم در اين فن نيز انشعابها پديد آمده، و در آن طوائفى درست شدهاند، و تازه هر طائفهاى نيز در بين خود اختلافهايى براه انداختهاند، و همچنين ساير علوم و صنعتهاى بسيارى كه در دنيا رائج است، و همه