بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و محال بودن معاد، مخصوصا معاد جسمانى، و با اينگونه مسائل و مسائل قبلى اسلام و ظواهر دين را مىكوبيدند، و چه بسا بعضى از آنان گفته باشند كه دين عبارت است از مجموعهاى از چند وظيفه تقليدى و بدون دليل كه انبيا آنها را به منظور تربيت و تكميل عقول سادهلوحان آوردهاند، و اما افراد تحصيل كرده و به اصطلاح فيلسوف كه كارشان كنكاش و بررسى علوم حقيقى است احتياجى به اين مسائل تقليدى ندارند، و با اينكه خود صاحبان نظريه هستند و در طريق استدلال ابتكاراتى دارند، چه حاجت به آوردههاى انبيا دارند. و اين غرور كفرآلودشان فقها و متكلمين را وادار كرد تا در برابر اين فيلسوفنماها جبههگيرى نموده، به هر وسيلهاى كه برايشان ممكن بود آنان را سركوب و رشتههايشان را پنبه كنند يا به وسيله استدلال و محاجه رو در رو و يا شوراندن مردم عليه آنان و يا بيزارى جستن از ايشان و تكفير كردنشان با آنان مقابله نمايند تا در آخر در زمان متوكل عباسى توانستند سورت و تندى آنان را شكسته، جمعشان را متفرق و كتبشان را نابود كنند، و چيزى نمانده بود كه فلاسفه نيز به آتش آنان سوخته به كلى منقرض شوند تا آنكه معلم دوم ابو نصر فارابى كه به سال سيصد و سى و نه در گذشته و بعد از او ابو على سينا شيخ الرئيس حسين بن عبد اللَّه بن سينا كه به سال چهار صد و بيست و هشت در گذشته و غير اين دو از فلاسفه بنام چون ابى على ابن مسكويه و ابن رشد اندلسى و غير آن دو، بار ديگر به فلسفه آبرويى دادند، و از انقراض آن جلوگيرى كردند و از آن به بعد نيز سرنوشتى مانند سابق داشت، زمانى بازارش كساد مىشد و كمتر افرادى به تعلم و ياد گيرى آن مىپرداختند، و زمانى ديگر رونق مىگرفت.گو اينكه فلسفه در اول به زبان عربى ترجمه شد و به عرب منتقل گرديد، ولى در بين نژاد عرب كسى بنام فيلسوف مشهور نشد، الا افرادى بسيار اندك مانند كندى و ابن رشد، و بيشتر قلمرو آن در ايران بود و متكلمين از مسلمانان هر چند با فلسفه مبارزه مىكردند، و فيلسوفها را به خشنترين وجهى سركوب مىنمودند، ليكن در عين حال اكثريت آنان منطق را قبول كرده، و در باره علم منطق رسالهها و كتابها تاليف كردند، چون آن را مطابق با طريق تفكر فطرى مىيافتند.ليكن همانطور كه قبلا تذكر داديم در استعمال منطق خطا رفتند، و حكم حدود حقيقى و اجزاى آن را آن قدر توسعه دادند كه شامل امور اعتبارى نيز شد، (با اينكه منطق سر و كارى با اعتباريات كه زمان و مكان و نژاد و عوامل ديگر در آن تاثير گذاشته در هر جايى و زمانى و قومى شكل خاصى به خود مىگيرد ندارد، سر و كار منطق تنها با امور حقيقى و واقعى است)، ولى متكلمين فنون منطق و از آن جمله برهان را در قضاياى اعتباريه نيز به كار بردند، با اينكه امور