پاسخ به دو اشكال كه بر قصه هابيل و قابيل در قرآن وارد شده است‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 5

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برابر اراده او تسليم و رام شده و صريحا گفته:" اگر براى كشتن من دست به سوى من بگشايى من ..." «1».

پاسخ به دو اشكال كه بر قصه هابيل و قابيل در قرآن وارد شده است‏

وجه ناوارد بودن اين اشكال اين است كه او در پاسخ برادرش نگفت: من از خود دفاع نمى‏كنم، و تو را در آنچه از من مى‏خواهى آزاد مى‏گذارم، بلكه تنها اين را گفت: كه من نمى‏خواهم تو را به قتل برسانم، در آيه شريفه چيزى در باره اينكه بالآخره قتل چگونه واقع شد و آيا مقتول با علم به اينكه قاتل قصد كشتن او را دارد، از خود دفاع كرد يا نه؟ و آيا قتل به اين صورت بوده، و يا آنكه برادر قاتل، مقتول را بى خبر ترور كرده، و فرصتى براى دفاع او نگذاشته؟ و ... نيامده.

پس اشكال بالا به هيچ وجه وارد نيست، و همچنين اشكال ديگرى كه كرده‏اند كه مقتول جرم سنگين‏ترى مرتكب شده، زيرا خواسته است با كشته شدن خود، برادرش گرفتار عذاب دائمى و خالد شود، تا او با شقاوت دائمى برادرش سعادت پيدا كند، براى اينكه صريحا گفته:" من مى‏خواهم كه تو با كشتن من گناه مرا و گناه قتل نفس خود را به دوش بگيرى، و در نتيجه اهل آتش شوى"، و اين منطق نظير منطق بعضى از عابدان خشك و كج‏انديش است كه فكر مى‏كنند كه آنچه دارند زهد و تعبد است، و هر قدر از ناحيه ستمگران تو سرى بخورند و ظلم ببينند عابدتر و زاهدتر مى‏شوند، زيرا ظالم و زر و بال ظلم خود را بدوش خواهد كشيد و او در دفاع از حق خود هيچ وظيفه‏اى جز صبر كردن و اميد ثواب بردن ندارد، و اين خود نوعى نادانى است، براى اينكه كمك به گناه گنهكار است كه باعث مى‏شود كمك كننده نيز در جرم شريك گنهكار شود، نه اينكه گنهكار هر دو جرم را به دوش بكشد. «2»

وجه ناوارد بودن اين اشكال اين است كه گفتار او كه گفته است" من مى‏خواهم گناه مرا و گناه خودت را به دوش بكشى" گفتارى است مشروط و به فرض تحقق شرط، به همان معنايى كه بيانش گذشت.

بعضى از مفسرين در پاسخ به اين دو اشكال وجوهى سخيف و بى معنا ذكر كرده‏اند، «3» كه چون فايده‏اى در نقل آنها نبود از ذكرش خود دارى كرديم.

" إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ ..."

كلمه" تبوء" به معناى" ترجع" است، يعنى وقتى از قتل من فارغ شدى با گناه من و

(1) تفسير المنار ج 6 ص 343.

(2) تفسير المنار ج 6 ص 344.

(3) تفسير المنار ج 6 ص 344- 343.

/ 657