" دين" معنايى عمومى تر از" شريعت" دارد، شريعت نسخ مىشود ولى دين قابل نسخ نيست
البته در اين ميان فرق ديگرى نيز بين شريعت و دين هست و آن اين است كه كلمه دين را مىتوان هم به يك نفر نسبت داد و هم به جماعت، حال هر فردى و هر جماعتى كه مىخواهد باشد ولى كلمه" شريعت" را نمىشود به يك نفر نسبت داد، و مثلا گفت فلانى فلان شريعت را دارد، مگر آنكه يك نفر آورنده آن شريعت و يا قائم به امر آن باشد، پس مىشود گفت دين مسلمانان و دين يهوديان و دين عيسويان و نيز مىشود گفت شريعت مسلمانان و يهوديان هم چنان كه مىتوان گفت دين و شريعت خدا و دين و شريعت محمد و دين زيد و عمرو و ... ولى نمىتوان گفت شريعت زيد و عمرو، و شايد علت آن اين باشد كه در معناى كلمه" شريعت" بويى از يك معناى حدثى هست و آن عبارت است از تمهيد طريق و نصب آن، پس مىتوان گفت شريعت عبارت است از طريقهاى كه خدا مهيا و آماده كرده و يا طريقهاى كه براى فلان پيغمبر و يا فلان امت معين شده، ولى نمىتوان گفت طريقهاى كه براى سابق هست، به اضافه چيزهايى كه در آن شرايع نبوده و يا كنايه است از اينكه تمامى شرايع قبل از اسلام و شريعت اسلام حسب لب و واقع داراى حقيقتى واحدهاند، هر چند كه در امتهاى مختلف به خاطر استعدادهاى مختلف آنان اشكال و دستورات مختلفى دارند، هم چنان كه آيه شريفه:" أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ" «2» نيز بر اين معنا اشعار و بلكه دلالت دارد.بنا بر اين اگر شريعتهاى خاصه را به دين نسبت مىدهيم و مىگوئيم همه اين(1) و سپس تو را بر شريعتى از امر دين قرار داديم، پس همان شريعت را پيروى كن." سوره جاثيه، آيه 18".(2) دين را بپا داريد، و در آن متفرق مشويد." سوره شورى، آيه 13".