روايتى مشروح از امام صادق (ع) در همين باره‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 5

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 5

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فائده دارد و نه نقره‏اى، اين است معناى آيه:" فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها- علامت‏هايش بيامد". «1»

روايتى مشروح از امام صادق (ع) در همين باره‏

و در روضه كافى از محمد بن يحيى از احمد بن محمد از بعضى اصحابش و نيز على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير روايت كرده‏اند كه اين دو نفر يعنى احمد بن محمد در آن حديث و ابن ابى عمير در اين حديث از محمد بن ابى حمزه از حمران روايت كرده كه گفت:

امام صادق (ع) (در مجلسى كه صحبت از قدرت و شوكت آنها و فقر و بد حالى شيعه مى‏شد) فرمود: من در روزى كه ابو جعفر منصور دوانيقى با موكب سلطنتى خود حركت مى‏كرد با او بودم او بر اسبى سوار بود كه جمعى از خدم و سوارگانش همراهش بودند و جمعى ديگر از پشت سر مى‏آمدند و من بر الاغى سوار بودم و دوش به دوش او مى‏رفتم. به من گفت: يا ابا عبد اللَّه به راستى جا دارد كه به خاطر سلطنت و نيرويى كه خدا به ما داده و عزتى كه ارزانى داشته خوشحالى كنى و به مردم نگويى كه شما و اهل بيت شما سزاوارتر از ما به اين سلطنت بوديد، زيرا اگر چنين حرفى را بزنى ما را هم عليه خودت و هم عليه مردم تحريك كرده‏اى.

فرمود: من گفتم: چه كسى از من چنين گزارشى به تو داده؟ هر كس كه بوده دروغ گفته، منصور گفت: آيا سوگند مى‏خورى كه چنين حرفى را نزده‏اى؟ مى‏فرمايد: به او گفتم:

مردم ساحرند، يعنى دوست مى‏دارند قلب تو را عليه من برنجانند، اين تو هستى كه بايد اختيار گوش خودت را داشته باشى، هر چه آنها گفتند نپذيرى، براى اينكه احتياج ما به تو بيشتر است از احتياج تو به ما، آن گاه به من گفت: هيچ يادت مى‏آيد آن روزى را كه من از تو پرسيدم: آيا ما به سلطنت مى‏رسيم؟ تو گفتى: بله سلطنتى طولانى و گسترده و نيرومند و لا يزال در سلطنت خود در مهلت و آسايشيد و در دنيايتان در وسعت و فراخى تا آنكه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بيالائيد امام مى‏فرمايد: فهميدم كه او جريان را به ياد دارد گفتم: بله ولى اميد است خداى عز و جل تو را حفظ كند و من هم آن روز در آن سخن شخص تو منظورم نبود بلكه حديثى بود كه برايت نقل كردم البته ممكن است آن كسى كه دست خود به خون ما بيالايد شخصى از اهل بيت تو باشد چون سخن من بدينجا رسيد ساكت شد و چيزى به من نگفت، بعدا كه به منزل آمدم يكى از دوستان با جمعيتى نزد من آمدند، آن دوست به من گفت: فدايت شوم تو را در مركب ابو جعفر ديدم در حالى كه بر الاغى سوار بودى و او بر اسب سوار بود، سرش را به سوى تو خم مى‏كرد و با تو سخن مى‏گفت كانه مى‏خواست زير دست شدن تو را مجسم كند، در دلم گفتم: يا للعجب اين حجت خدا بر خلق است كه صاحب واقعى اين سلطنت و شوكت‏

(1) تفسير قمى ج 2 ص 307- 303.

/ 657