بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
پس خلاصه معناى اختيار اين شد كه: انسان وقتى بعضى از امور را تشخيص نمىدهد و نمىتواند بفهمد كه آيا تصرف در آن نافع است يا مضر؟ فكر را به كار مىاندازد تا نفع و ضرر آن را در بين ساير محتملات، معلوم نمايد، و اما اگر مانند موش در نظر گربه و گربه در نظر موش نفع و ضررش روشن باشد از همان اول بدون درنگ و بدون هيچ احتياجى به تفكر، اراده خود را در تصرف آن به كار مىزند.پس انسان اختيار مىكند چيزى را كه نفعش را، يا همان حال و يا بعد از تفكر ببيند، و در حقيقت انديشيدن و تفكر جز براى رفع موانع حكم نيست.
اختلاف فاحشى كه در مبادى" اختيار" و اسباب آن در انسان وجود دارد
حال كه اين نكته روشن شد مىگوييم: اگر شما حالات افراد انسان را، كه مختار بودنش، مورد اتفاق ما و شما است، در نظر بگيريد، خواهيد ديد كه افراد آن در مبادى اختيار، يعنى صفات روحى و احوال باطنى از قبيل شجاعت و ترس، عفت و بىبندوبارى، نشاط و كسالت، وقار و سبكى، و همچنين قوت تعقل و ضعف آن و برخورد فكر و خطاى آن با هم اختلاف زيادى دارند، و بسيار مىشود كه آدم شهوتران، خود را در مقابل شهوتى كه اشتهاى آن را دارد، ناچار و مضطر و مسلوب الاختيار مىبيند، در حالى كه آدم عفيف و پاكدامن، هيچ اعتنايى به امر آن شهوت ندارد، و همچنين آدم ترسو، چه بسا ممكن است از ترس جانش كوچكترين آزارى كه احتمال مىدهد در اين جنگ و يا در اين امر مهم به وى برسد از او آرام و قرار را سلب نمايد، در حالى كه مرد شجاع و دلير و زورنشنو، مرگ خونين، و هر صدمه بدنى ديگر را، امر آسانى شمرده و در راه رسيدن به مقاصدش حتى براى بزرگترين مصائب، اهميتى قائل نمىشود، و چه بسا اشخاص سفيه و سبك مغز، با تصور واهى مختصرى، چيزى را ترجيح داده و اختيار نمايند و حال آنكه عاقل وزين، ترجيحى در آن فعل نديده و چيزهايى كه در نظر آن بى مغز، مرجح بوده در نظر اين جز مشتى لهو و لعب نباشد، و نيز كارهايى كه بچههاى غير مميز مىكنند با اينكه به اعتراف خصم، اختيارى است، و با مقدارى تامل و اعمال رويه انجام مىشود با اينهمه در نظر اشخاص بالغ و رشيد قابل اعتنا نيست.حتى خود اشخاص بالغ هم در بسيارى از كارهايى كه انجام مىدهند وقتى صحبت از آن كارها به ميان مىآيد خود را در ارتكاب آن مضطر و مجبور مىدانند، و به صرف اينكه به خاطر بعضى از ملاحظات اجتماعى، ارتكاب كردهاند و با اينكه عذرشان موجه نيست، مىگويند: مجبور به ارتكاب بوديم. شخص سيگارى مىگويد: چه كنم؟ معتادم. پرخواب مىگويد: چاره چيست؟ كسلم. دزد و خائن مىگويد: بى پولى و فرط احتياج مجبورم كرد و ...همين اختلاف فاحشى كه در مبادى اختيار و اسباب آن هست و همين عرض عريضى