بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آيه داشتيم بر مىگرديم:مراد از" حكم" در جمله" إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ" حكم تكوينى است، و اين جمله علت نفيى را كه در جمله" ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ" بود، ذكر مىكند. و معناى آن به طورى كه از سياق كلام استفاده مىشود اين است كه: حكم تنها براى خدا است و بس. و مرا نمىرسد كه در بين خودم و شما حكم نموده و تقاضاى بيجاى شما را عملى نمايم و آيه و معجزهاى به غير قرآن برايتان بياورم.و بنا بر اين معنا، جمله مزبور به طور كنايه، استعمال شده است، گويى كه مشركين با درخواست خود و اينكه بايد آيهاى بغير قرآن بياورى مىخواستهاند رسول خدا بين خود و آنان حكم نمايد، و شايد علت اينكه لفظ موصول (ما) و صله (تستعجلون) را در آيه بعدى تكرار كرده و فرموده:" قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ" همين نكته باشد، و گرنه ظاهر سياق اقتضا داشت بفرمايد:" قل لو ان عندى ذلك- بگو اگر چنين اختيارى به دست من بود"، و از اينكه چنين نفرمود، بلكه جمله را تكرار كرد معلوم مىشود از جمله دوم، معناى ديگرى اراده كرده است. و بعيد نيست كه مراد از آيه در جمله اولى لازمه آيه، كه همان" حكم بر طبق سنت الهيه" است باشد، و مراد از آن در جمله دومى خود آيه و معجزه بوده باشد، احتمال هم دارد كه بر عكس باشد، يعنى مراد از آيه در جمله اولى معناى صريح آن و مراد از آن در جمله دوم معناى كنايى آن (آيه) بوده باشد." يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ" از ميان هفت نفر قاريان قرآن،" عاصم"،" نافع" و" ابن كثير" كلمه" يقص" را با" قاف" و" صاد" مهمله (بى نقطه) قرائت كرده، و آن را از ماده" قص" گرفتهاند كه به معناى بريدن چيزى است، هم چنان كه در آيه" وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ" «1» به همين معنا آمده است. و ليكن بقيه قاريان، كلمه مزبور را با" قاف" و" ضاد" معجمه (با نقطه) قرائت كرده و آن را از ماده" قضا" گرفتهاند، و اگر در قرآنهاى موجود حرف" يا" از اين كلمه حذف شده است، از نظر رسم الخط بوده، هم چنان كه در آيه" فَما تُغْنِ النُّذُرُ" «2» حرف" يا" را از كلمه" تغن" حذف مىكنند.البته براى هر كدام از اين دو قرائت وجهى و دليلى است. و ليكن از جهت معنا برگشت هر دو به يكى است، براى اينكه بريدن و جدا كردن حق از باطل لازمه قضا و حكم به(1) سوره قصص آيه 11(2) سوره قمر آيه 5