بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
به ما خاطرنشان ساخته كه براى او دينى است مركب از عقايدى اصولى و قوانينى عملى كه عمل به آنها واجب و موجب ثواب و تخلف از آن حرام و مورث عقاب است، و صلاح حال ما و سرانجام نيكمان و به نتيجه رسيدن كوششهاى ما در اين است كه آن عقايد و احكام را مانند آراى اجتماعى خود پيروى نموده و محترم بشماريم.آرى، در دين خدا عقايدى است كه بايد بدان معتقد بود، و وظائف عملى و قوانينى در عبادات و معاملات و سياسات وجود دارد كه بايد بدان عمل نمود، هم چنان كه هر جامعهاى به قوانين خود اعتقاد داشته و به آن عمل مىكند.همين معنا است كه ما را وادار به بحث در اطراف معارف اعتقادى و عملى دين نموده و به ما اجازه مىدهد كه معارف دينى و آراى عقلى و احكام عملى آن را عينا به چيزى مستند كنيم كه معارف اجتماعى خود را بدان مستند مىسازيم و آن مساله وجود مصلحت و نبود مفسده است.اينجاست كه حكم مىكنيم به اينكه خداى سبحان هم براى بندگان خود وظائف و تكاليفى تعيين نمىكند مگر اينكه در آن مصلحتى باشد كه دنيا و آخرت آنان را اصلاح نمايد.و خلاصه، خداى سبحان جز به امر حسن و پسنديده دستور نداده، و جز از امرى كه قبيح و موجب فساد دنيا و دين بندگان است نهى نكرده. و كارى را انجام نمىدهد مگر اينكه عقل نيز همان را مىپسندد، و چيزى را ترك نمىكند، مگر اينكه عقل هم ترك آن را سزاوار مىداند.اين بود آنچه كه عقل ما آن را درك مىكند، و ليكن با اين حال خداى تعالى ما را به دو حقيقت ديگر تذكر داده است:
عقول بشرى از درك تمام حقائق عاجز است
اول اينكه: اين عقل است كه از معارف اعتقادى و عملى دين ما اين مقدار را درك مىكند، و گرنه حقيقت امر از اين مقدارها بالاتر و باز هم بالاتر است، براى اينكه آنچه را كه ما از معارف دين درك مىكنيم، حقايقى است كه از مواد آراى اجتماعى گرفته شده و در حقيقت الگويش از آن آراء برداشته شده است، و عقل قاصر است از اينكه پا فراتر گذاشته و قرآنى را كه از آسمان نازل شده و مشتمل بر حقايقى آسمانى است، آن طور كه هست درك نمايد.و در اين باره فرموده است:" إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ" «1». و در مثالهايى كه زده است فرموده:(1) به درستى كه، آن را قرآنى عربى قرار داديم، باشد كه شما تعقل كنيد، همين قرآن در لوح محفوظ نزد ما بلند مرتبه و متقن و محكم است (فهم شما به آن دسترسى نداشته و در آن نفوذ نمىكند). سوره زخرف آيه 4