عموميت علم خداوند و نامتناهى بودن آن (يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ...) - ترجمه تفسیر المیزان جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 7

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علم او و در تحت قدرت او است، و به فرضى هم كه از من ساخته بود و من آن را انجام مى‏دادم، كار من و شما اينطور يكسره مى‏شد كه شما به عذابى كه مخصوص ستمكاران است، دچار مى‏شديد، زيرا خدايى كه علمش آميخته با جهل نيست مى‏داند كه بين من و شما ستمكار كدام است. اين معنا را ما از جمله" وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ" و جمله" وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ" مى‏فهميم كه جمله اول اشاره مى‏كند به اينكه رسول خدا قادر بر انجام خواسته‏هاى آنان و فيصله دادن اختلاف بين خود و آنان نيست، و جمله دوم دلالت دارد بر اينكه خدايى كه به همه موجودات دريا و خشكى عالم، آگاه است هرگز ستمكار را به غير ستمكار اشتباه نمى‏كند، زيرا كوچك و بزرگى نيست، مگر اينكه در كتاب مبين او است.

پس مراد از غيبى كه در آيه ذكر شده،" غيب مطلق" است، و جمله" لا يعلمها ..."

جمله‏اى است حاليه كه دلالت مى‏كند بر اينكه مفاتح غيب، از مقوله علم است، البته نه علم متعارف، زيرا ما از كلمه علم صور ذهنيه‏اى را مى‏فهميم كه از هر چيزى پس از وجود و محدوديت گرفته شده و در ذهن ما نقش مى‏بندد، و مفاتح غيب اختصاص به بعد از موجود شدن ندارد بلكه همانطورى كه شرح داده شد علم به موجودات است حتى قبل از موجود شدن آنها يعنى علمى است غير متناهى و غير منفعل از معلوم.

عموميت علم خداوند و نامتناهى بودن آن (يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ...)

جمله" وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ" عموميت علم خدا را مى‏رساند، و مى‏فهماند آنچه از موجودات كه ممكن است متعلق علم ديگران قرار گيرد، و اگر هم بعضى علم به آن ندارند، ممكن است براى بعضى ديگر معلوم شود، همه و همه براى خداوند معلوم است.

و اگر خشكى‏ها و آنچه را كه در آنها است جلوتر ذكر كرد، براى اين بود كه روى سخنش با مردم بود كه سر و كارشان بيشتر با خشكى‏ها است.

و در جمله" وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها" براى اين برگ درختان را بخصوص اسم برد كه دلالت كند بر بى پايانى علم خداوند، چون كثرت برگ درختان به حدى است كه انسان از شمردن آن و تشخيص هر كدام از ديگرى و احاطه به حالاتى كه هر كدام دارند و همچنين مراقبت بر اينكه كدام يك از درخت مى‏افتد، عاجز است.

و ظاهرا جمله" وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ" و همچنين جمله" وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ ..." معطوف بر" من ورقة" مى‏باشند. و مراد از ظلمات زمين، درون تاريك آن است كه بذر گياهان در آن نشو و نما نموده و بعضى از آنها نيز همانجا مى‏پوسند، و هيچ دانه‏اى در درون تاريك زمين نيست و همچنين هيچ برگ تر و خشكى از درخت نمى‏ريزد مگر اينكه خداوند بدان آگاه است.

/ 546