بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
به هر حال بايد دانست كه اين رسل همان كاركنان و اعوان ملك الموت هستند، به دليل اينكه در آيه" قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ" «1» نسبت قبض ارواح را تنها به ملك الموت مىدهد، و هيچ منافاتى هم ندارد كه يك جا نسبت آن را به ملك الموت داده و در جاى ديگر يعنى آيه مورد بحث به رسل و در مورد ديگر يعنى آيه" اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ" «2» به پروردگار داده باشد، زيرا كه اين خود يك نحو تفنن در مراتب نسبت است، از نظر اينكه هر امرى به خداى سبحان منتهى مىشود، و او مالك و متصرف على الاطلاق است، قبض ارواح را نيز به او نسبت مىدهد، و از جهت اينكه ملك الموت مامور خداوند است به او نسبت مىدهد و در مورد ديگر به جهت اينكه اعوان و ياران او، اسباب كار او هستند به آنان نيز منتسب مىكند، همانطور كه ما يك خط را، هم به قلم نسبت مىدهيم و هم به آن دستى كه قلم را گرفته، و هم به آن شخصى كه صاحب دست است." ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ" اين جمله اشاره است به اينكه پس از مرگ برانگيخته شده و به سوى پروردگارشان بر مىگردند، و اگر خداى تعالى را توصيف مىكند به اينكه مولاى حق آنان است، براى اين است كه به علت همه تصرفاتى كه قبلا ذكر كرده بود، اشاره نمايد، و بفهماند كه خداوند اگر مىخواباند و بيدار مىكند و مىميراند و زنده مىكند، براى اين است كه او مولاى حقيقى و صاحب اختيار عالم است، و اين بيان هم معناى مولويت را مىرساند، و هم حق مولويت را براى خداوند اثبات مىكند چون مولا آن كسى است كه" رقبه" و" عين شىء" را مالك است، و معلوم است كه چنين كسى حق همه گونه تصرفات را دارد، و وقتى ملك حقيقى از آن خداوند باشد و او كسى باشد كه با ايجاد و تدبير و ميراندن و زنده كردن در بنده خود تصرف مىكند، پس مولاى حقيقى نيز او است، زيرا معناى مولويت در حق او طورى ثابت است كه هرگز زوال در آن راه ندارد.و" حق" يكى از اسماى حسناى خداوند است، دليلش هم روشن است، زيرا خداى تعالى ثبوت ذات و صفاتش طورى است كه هرگز قابل زوال و دگرگونى و انتقال نيست.و ضميرى كه در" ردوا" هست به آحادى برمىگردد كه كلمه: احدكم" در جمله" حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ" اشاره به آن دارد، چون حكم مرگ، جميع واحدها را شامل است.(1) سوره سجده آيه 11(2) سوره زمر آيه 42