بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هم به معناى منع است، و از همين جهت كه متضمن معناى ضميمه كردن است به طور استعاره در ترش كردن و درهم كشيدن صورت و وجه استعمال شده و گفته مىشود:" هو باسل و متبسل الوجه- او كج خلق و ترش رو است"، از جهت اينكه متضمن معناى منع است، هر مال حرام و مرتهن را" بسل" مىگويند، در قرآن هم كه فرمود:" وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ" به همين معنا است و مقصود محروم بودن از ثواب است. فرقى كه بين كلمه" حرام" و" بسل" وجود دارد اين است كه حرام هم ممنوع به حكم را شامل مىشود و هم ممنوع قهرى را، و اما" بسل" تنها به معناى ممنوع قهرى است، و از همين جهت خداى تعالى مىفرمايد:" أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا" يعنى آنان كسانى هستند كه به جرم گناهانشان، از ثواب عمل نيكشان هم محروم شدهاند. «1»در مجمع البيان مىگويد:" ابسلته بجريرته" معنايش اين است كه من فلانى را به گناه خودش حواله دادم، و كلمه" مستبسل" به معناى كسى است كه تن به قضا داده و از نظر اينكه مىداند راه خلاصى ندارد تسليم شده است.- تا آنجا كه مىگويد- اخفش گفته: كلمه" تبسل" در آيه شريفه به معناى مجازات است، و بعضى گفتهاند: به معناى گروگان بودن است، و به هر تقدير معناى آيه روشن است، چون معانيى كه براى اين كلمه كردهاند همه شبيه و نزديك به هم مىباشند. «2»در اين آيه مىفرمايد:" با كسانى كه دين خود را بازيچه گرفتهاند، متاركه كن" تدين و گرويدن به خواستههاى نفسشان را لهو و لعب به دين شمرده، و اين خود اشاره به اين است كه آنان دين حق و صحيحى دارند، و آن همان دينى است كه فطرتشان آنان را به آن دين دعوت مىكند، پس جا دارد كه همان نداى و جدان خود را لبيك گفته و آن را به طور جد پذيرفته و بدين وسيله دين خداى را از خلط و تحريف دور بدارند، و ليكن بدبختانه دين را بازيچه پنداشتند، و آن را مانند اسباببازى به هر طرف كه بخواهند، و به هر صورتى كه هواى نفسشان بگويد مىچرخانند.سپس عطف به اين معنا مىفرمايد:" وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا" چون بين فريب خوردن از دنيا و بازيچه گرفتن دين خدا، ملازمه است، وقتى انسان نسبت به كام گرفتن از لذتهاى مادى، افسار گسيخته شد و همه كوشش خود را، صرف آن نمود، قهرا از كوشش در دين حق(1) مفردات راغب ص 46(2) مجمع البيان ج 3 ص 96 ط بيروت.